یادی از مهربانی مهرورز

شاخص

انگار دیروز بود که پس از دوسال  او را در قلهک مجددا ملاقات کردم. علی مزینانی را از زمان تدریس روش تحقیق در  علوم پزشکی ایران می شناختم. دانشجوی پویا و با هوشی که در انتهای کلاس می نشست و بدش نمی آمد که گاهی شلوغ هم باشد.

آن روز آمده بود تا برای کار در کتابخانه  دانشگاه آزاد قرار داد ببندد. آنان تقبل کرده بودند که در صورت عقد قرار داد او را بورسیه کنند. گفتم اگر کتابخانه ملی همین شرایط را فراهم کند می پذیری؟ گل از گلش شکفت. فردای آن روز با آقای خاتمی مساله را در میان گذاشتم و توضیح دادم که به کارگیری امثال او در کتابخانه ملی می تواند آینده ساز باشد. به راحتی پذیرفت و مسئولیت نوشتن آیین نامه این قبیل بورسیه ها را به خودم واگذار کرد . آیین نامه ای تنظیم شد و به تصویب رسید و مزینانی هم جزء همکاران ما شد.

دیری نگذشت که که پویایی و پشتکار او بر همه مسلم شد و رابطه معلم و شاگردی ما هم تبدیل به دوستی و مهرورزی عمیق و زیبایی گشت. او همکاری بسیار همراه ، صبور  و خبره و دوستی شفیق بود. معتقد بودم که نیروی ارزشمندی به همکاران زحمتکش کتابخانه افزوده شده و در آینده می تواند از عناصر تصمیم ساز متخصص برای کتابخانه باشد. افسوس که تقدیر بر تدبیر غالب آمد و در همین روز ها بود که شمع وجودش در دیگرسرای نورافشان شد . باورتان می شود که هشت سال از آن رحیل گذشته است؟

زندگی صحنه ی یکتا ی هنرمندی ماست

هرکسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود

صحنه پیوسته بجاست

خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد 

روانش شاد و فردوس جایگاهش باد.