تغافل جمعی

چندی پیش پایان نامه ای را برای داوری دریافت کردم . پایان نامه ای که ادعا شده بود با روش تحقیق کیفی با استفاده از مصاحبه عمیق ! انجام شده است . در چکیده پایان نامه مقدار آلفای گرونباخ نه و پنج دهم ذکر شده بود. ابتدا به دانشجو متذکر شدم که این عدد نمی تواند صحیح باشد. معلوم شد که بی تقصیر است و کار خودش نیست . موضوع را با راهنما در میان گذاشتم . فرمودند که حتما دانشجو اشتباه کرده است باید 59 صدم باشد ! داشتم توضیح می دادم که اولا اگر 59 صدم هم باشد باز مشکل رفع نمی شود که هنوز ثانیاکلامم منعقد نشده بود که فرمودند شما با فردی که کارهای آماری او را انجام داده تماس بگیرید و یک شماره تلفن مرحمت فرمودند . معلوم شد ایشان هم بی تقصیرند . با جناب آماردان تماس گرفتم . ابتدا خیلی سریع فرمودند بله دانشجو اشتباه کرده عدد درست 95 صدم است که بیانگر روایی بالای پرسشنامه است . وقتی به وی یادآوری کردم که پرسشنامه ای چند جوابی در کار نبوده که با این روش بتوانید آن را بسنجید رندانه فرمودند آیا رشته شما آمار است ؟ گفتم خیر. فرمودند : ما برای مصاحبه های عمیق نمره ای بالا را تخصیص می دهیم ! عبارتی برایم تداعی شد که : در آخرالزمان قومی ظهور می کنند که با استنشاق ! حق را از باطل تشخیص می دهند . ظاهرا این آماردان هم از آن قوم است . لابد با استشمام نمره تخصیص می دهند . در حالی که دعای رب زدنی تحیرا را دل می خواندم مکالمه را قطع کردم و از داوری انصراف دادم و البته متوجه شدم که مقصر اصلی خودم هستم .
‍‍‍‍کیفیت و مشکل گشایی پایان نامه ها و رساله های تالیف شده می تواند یکی از شاخص های میزان موفقیت نظام آموزش عالی محسوب شود. آسیب شناسی تدوین این گونه پژوهش ها می تواند موجب شفافیت بیشتر وضعیت تعلیم و تربیت درحوزه کار ما باشد.
این روزها بحث پایان نامه نویسی و فروش مقاله در دکه های خیابان انقلاب نقل مجالس است . گروهی از دلسوزان از مقامات مملکت درخواست برخورد با این رفتار هنجارشکنانه را کرده اند . سعی آنان مشکور باد .اما آیا علت اصلی آسیب های موجود وجود این دکه هاست ؟ شاید لازم باشد نگاهی هم به علل رونق این بازار بیندازیم و از سویی دیگر مساله را بکاویم.
آیا همه عوامل دیگر به وظایفشان عمل کرده اند و این سوداگران بدکردار دانشجویان را به تخلف واداشتهاند و یا این پدیده می تواند ریشه های دیگری هم داشته باشد .
کاستی ها و آسیب های مراحل تدوین یک پایان نامه و یا رساله را باهم مرور می کنیم و با اجازه شما دوربین را کمی روی استادان محترم متمرکز می کنیم :
الف : انتخاب موضوع
مسلما یکی از مهمترین مراحل ، انتخاب موضوع پژوهش است. اما متاسفانه رویکرد درستی در این مرحله مشاهده نمی شود . اغلب موضوعات تکراریند و یا موضوعاتی بی خاصیتند که نه موجب دانش افزایی رشته می شوند و نه مساله ای را حل می کنند . اخیرا هم گرایش به موضوعات شیک ! و بعضا نامفهوم زیاد شده است. نادر دانشجویانی هم که خواسته اند کاری توسعه ای و کاربردی انجام دهند بعضا به مشکل خورده اند و یا به آنان بی مهری شده است .
ب: تدوین طرح تحقیق و تعیین استاد راهنما
بر کسی پوشیده نیست که تدوین طرح تحقیق تاثیر بسیار زیادی بر انجام روشمند و موفق تحقیق دارد. در بسیاری از دانشگاه های موفق یکی از مراحل مهمی که وقت گذاری زیادی بر روی آن می شود همین مرحله تدوین پروپوزال است . در این مرحله استاد راهنما نقش بسیار تعیین کننده ای را ایفا می کند و به نوعی مسٔولیت صحت تدوین با اوست .111111111
اما می دانیم که در ایران سال هاست که بسیاری از دانشجویان و استادان مانند سایر حوزه ها در شرایط حساس کنونی به سر می برند. کم رخ نداده که دانشجویانی با عنوان کردن نداشتن وقت و شرایط ویژه یک شبه به دنبال تدوین طرح تحقیق بوده اند و مقصر را هم دانشگاه می دانند که یک دفعه فرصت را بر آنان تنگ کرده است ! گویا استاد و دانشجو از اول نمی دانسته اند که قرار است پژوهشی جدی را ارائه دهند. در بسیاری از گروه ها هم یک روزه ده ها عنوان و پروپوزال بررسی و تصویب شده ، استاد راهنما و مشاور هم تعیین می شوند. می گویید چگونه چنین امری ممکن است ، باید گفت به همان شیوه ای که دو روزه 80 متقاضی دکتری توسط سه نفر مصاحبه شده اند !
داستان تعیین استاد راهنما نیز در بعضی گروه ها شنیدنی است . علی القاعده باید استاد راهنما را دانشجو و استاد مشاور را استاد راهنما انتخاب کند . اما ظاهرا به این قاعده کمتر رعایت می شود ودر گروه هایی به این به این مرحله در قالب تقسیم ثروت ! و قدرت می نگرند. لذا استادانی را می توان سراغ گرفت که واقعا لقب فیلسوف شایسته آنان است زیرا طی ده سال اخیر در طیف وسیعی از حوزه های درون رشته ای و میان رشته ای استاد راهنما بوده اند و به خلق دانش پرداخته اند ! اتفاقا اینان همان هایی هستند که کمترین وقت گذاری را دارند و در مواردی هم در مسیر تحقیق دانشجو را به بیراهه کشانده و دچار اشتباه کرده اند . در این میان ترفند دیگری هم دیده شده است. دانشجویانی با علاقه و انگیزه در موضوعی که شما هم به آن علاقه مندید مراجعه می کنند و درخواست راهنمایی برای تدوین پروپوزال می کنند و مثلا می گویند مسئول گروهشان با راهنما شدن شما موافقت کرده اند . شما هم با وقت گذاری زیاد ، دانشجو را هدایت می کنید که طرحی مناسب تهیه کند . طرح شسته رفته تحویل گروه می شود. در گروه به این نتیجه می رسند که صلاح است استاد راهنما از درون گروه باشد. متاسفانه این تجربه نامبارکی است که برای تعدادی از استادان مدعو رخ داده است.
در تدوین بسیاری از پروپوزالهایی که تا کنون دیده ام به نظر می رسد به شکلی برای رفع تکلیف تکمیل شده اند . مثلا اهداف عینا با تبدیل شدن به جملات سوالی در سوالات اساسی تکرار می شوند و در مواردی هم به صورت گزاره هایی در قسمت فرضیه ها سه باره تکرار می شوند! وقتی هم که شما این ایراد را متذکر می شوید می فرمایند که دانشگاه ما اینگونه عمل می کند !
ج: انجام پژوهش و نگارش نتیجه
پایان نامه باید حاصل کار جمعی راهنما ، مشاور و دانشجو باشد. اما در چند درصد چنین روندی صادق است. طی سال های اخیر شاهد موارد بسیاری بوده ایم که دانشجو مدعی بوده است استاد راهنما و مشاور اصلا وقت مناسبی را به او تخصیص نداده است و تذکرات در حد رعایت مقررات نقل قول و پانویس ها بوده است . معمولا فرصت کم دانشجو هم مزید بر علت شده و نوشتن را برای او هم به ماراتنی نفس گیر و بی لذت تبدیل می کند که نمود آن را می شود در شهریور که به ماه دفاع مقدس دانشگاه ها معروف شده رویت کرد.
نکته دیگری هم که در این مرحله مشکل زاست پایبند نبودن دانشجو و استاد راهنما به طرح تحقیق است . گویا طرح تحقیق یک کار تشریفاتی و فقط برای گذراندن مراحل اداری تدوین می شود. فقط شما عنوان را تغییر ندهید ، ظاهرا کسی در طی تحقیق و بعد از آن مراجعه ای به طرح تحقیق شما ندارد . مثل این است که شما نقشه ساخت بنایی را به شهرداری بدهید و بعد از صدور جواز هرچه می خواهید انجام دهید . قرار شده است مناری در شمال زمین احداث کنید ، شما چاهی در جنوب زمین حفر کنید !
در گرداوری اطلاعات نیز بی دقتی دیده میشود.مثلا در تدوین پرسشنامه و نحوه اجرای آن باید اصولی را رعایت کرد . هفته پیش دانشجوی دکتری مراجعه کرد و درخواست داشت که پرسشنامه او را دانشجویان کلاس تکمیل کنند. پرسشنامه 180 سوال داشت . به او معترض شدم که چنین پرسشنامه ای در حوصله نمی گنجد . یا پاسخ نمی دهند و یا بی توجه صرفا علامت گذاری می کنند. فرمودند که موضوع را از چهار جنبه بررسی کرده ایم . گفتم خوب یک جنبه اش را بررسی می کردید . گفتند که گروه معتقد بوده برای رساله دکتر یک جنبه کم است !
نکته آسیب زای دیگری که در این مرحله دیده می شود آشنا نبودن استاد و دانشجو با آمار است . انتظار می رود که استاد و دانشجو در حد واحدهایی که گذرانده اند با مفاهیم آماری و نحوه استفاده از آنها آشنا باشند . اما اغلب چنین نیست . کم رخ نداده است که در حین داوری مثلا وقتی معترض می شوید که متغیرهای مستقل و وابسته اشتباه تعیین شده اند ، به راحتی می گویند “خوب جمله را اصلاح می کنیم “! این نادانستن آمار موجب می شود که به طور غیر رسمی افرادی کارهای آماری را برای دانشجویان انجام دهند . بعضی از آنان بسیار متعهدانه و درست کار را انجام می دهند و بعض دیگر همانند مثالی که در ابتدای این نوشته آمد دست به تقلب و عدد سازی می زنند .
در نگارش نتیجه نیز شما در کمتر رساله و پایان نامه ای انسجام روشمندی را می بینید. علی القاعده هر یک از فصول و مطالب چنین نوشته ای باید پشتیبانی کننده و تبیین کننده فصول و مطالب بعدی باشد. اما اغلب چنین نیست . مثلا فصل دو که ادبیات موضوع بررسی می شود گویا جزیره ای است که هیچ ارتباطی با فصول دیگر نباید داشته باشد .
جلسه دفاع و تعیین نمره :
یکی از دلائل تشکیل جلسه دفاع را می توان ارزیابی نحوه ارائه ، بیان و تسلط دانشجو بر موضوع تحقیق بیان کرد. این جلسات می تواند برای دانشجویان دیگر هم درس آموز باشد . اما اغلب این مراسم به جلساتی بی روح و انگیزه تبدیل شده که در مواردی به صورت سری کاری از صبح تا شب با سرعت بالا انجام می شود . شاهد موردی بودم که بی توجهی هیات داوری موجب شد دانشجو اسلایدها را دوتا در میان نمایش دهد کسی هم متوجه این نقصان نشد !
نمره رساله هم به نوعی تعیین کننده شانیت استاد و راهنما و مشاور شده و شاید معدل نمره پایان نامه ها و رساله ها در اغلب گروه ها زیر 19 نباشد . با این شیوه کار دانشجویان هم به خوبی معیار دستشان می آید. می بینند عده ای که صادقانه چند سال زحمت کشیده و تحقیقی سخت را تجربه کرده اند همان نمره ای را می گیرند که دانشجویانی که با سرهم بندی و حتی سرقت ادبی رساله ای را تحویل داده اند. آنان فقط باید در انتخاب استاد راهنما دقت کنند تا دفاعی موفق داشته باشند . کیفیت تحقیق چندان تعیین کننده نیست .
خوب با این اوصاف چرا نباید دکه های خیابان انقلاب فعال باشند ؟ آیا این اهمال ها و کاستی در عمل به وظایف موجب نمی شود بازاری پر سود گشوده شود و عده ای را به طمع وا دارد. آیا صرفا برخورد قضایی و بسته شدن این مکانها موجب اصلاح موارد فوق می شود ؟ یادمان باشد که همیشه استفاده از شیوه های سرهنگی در حوزه های فرهنگی نتیجه ای عکس داده است.
در پایان کلام ذکر چند نکته را ضروری می دانم :
1- متاسفانه این کاستی فقط در رشته ما ملاحظه نمی شود . در سایر حوزه ها نیز وضع به همین منوال است . مثلا در تحقیقی با عنوان آسیب شناسی آموزش عالی در ایران (مطالعه موردی رشته جامعه‌شناسی) که توسط سجاد فتاحی، محمد فاضلی و دیگرمحققان انجام شده ، معلوم شده است :
66.8 درصد از پاسخگویان پیمایش معتقد بوده اند که بین دانشجویان و استادان در فرایند پایان‌نامه‌نویسی دیالوگ علمی خاصی ایجاد نمی‌شود؛
64.3 درصد از پاسخگویان، پایان‌نامه‌ها را دارای کیفیت و استاندارد قابل قبولی ندانسته‌اند،
66.8 و 73.8 از شرکت‌کنندگان در پیمایش معتقد بوده‌اند که به ترتیباستادان راهنما و مشاور وقت کافی به پایان‌نامه‌ها اختصاص نمی دهند.
66.4 درصد از شرکت‌کنندگان نیز معتقد بوده اند که استانداردهای علمی در نمره دهی رعایت نمی شود . در
2- با آنکه در فرایند تدوین پایان نامه نویسی گروه ها و استادانی هم وجود دارند که در کاستن این آسیب ها تلاش فراوان کرده اند و دستاوردهای مبارکی هم به ارمغان آورده اند اما ” النادرکالمعدوم “. اما اجازه دهید که بی پرده بیان کنم اگر نخواهیم تعبیر کارل آلبرشت را به کار بریم باید قائل به یک تغافل جمعی باشیم .در بسیاری از موارد گروه ، استاد و دانشجو می دانیم به بیراهه و یا کجراهه می رویم اما می رویم ! در کارهای بی مایه ای راهنمایی می پذیریم مشاور می شویم داوری می کنیم و عجیب اینکه در این مسیر بازار تملق ها و چاپلوسی هم گرمِ گرم است. غافل از آنکه دیگرانی همه این رفتارها را رصد کرده و بر اساس آن ارزشها را تعیین می کنند به قول حضرت مولانا :
آن یکی پرسید اشتر را که هی
از کجا می‌آیی ای اقبال پی
گفت از حمام گرم کوی تو
گفت خود پیداست در زانوی تو فریبرز خسروی

منبع : http://nastinfo.nlai.ir/article_2116_199757ac40b64bc5c78301bf4dd902a1.pdf

پژوهش هراسی

شاخص

سرمقاله ای که برای عطف نوشتم :

پرده ۱

نمی دانم آدرس مرا کدام شیرپاک خورده به او داده است. تصور کرده هنوز سردبیر فصلنامه کتابم. نمی داند نه من سردبیر مانده ام نه فصلنامه ، فصلنامه  کتاب مانده است! عنوان فصلنامه کتاب به  فصلنامه مطالعات ملی و سازماندهی اطلاعات   تغییر یافته است.

 راه درازی را در تهرانِ پر ترافیک پیموده است. هنوز ننشسته که درد دلش را آغاز می کند. دانشجویی شهرستانی است که به سختی توانسته است روی پای خود بایستد و به فارغ التحصیلی نزدیک شود.  موضوعی شیک! اما غیر کاربردی را برگزیده است .   از عدم همکاری و هدایت استاد راهنما و مشاور اول می گوید و مشاور دوم را می ستاید که اقلا یک بار کار او را خوانده و اصلاحاتی انجام داده است .  چند ماهی است که منتظر گرفتن پذیرش مقاله ای است که مجوز دفاع رساله اوست. می گوید دچار اضطراب شده ، شب ها کابوس  نوشتن پایان نامه وعدم پذیرش مقاله می بینید.   به دفترهای چند نشریه علمی مقاله هایی را  تحویل داده اما تلاش او برای گرفتن جواب بی نتیحه مانده است. می گوید : نه جواب رد می دهند نه قبول می کنند. از من می پرسد : اگر برای فصلنامه کتاب هم یکی از مقالاتم را بفرستم می توانم انتظار تسریع داشته باشم ؟

برایش توصیح می دهم که مسئولان نشریات حق دارند . روند داوری اغلب به درازا می انجامد و … اشک در چشمانش جمع می شود و می گوید: خودم شاهد بوده ام که همکلاسیم با سفارش بنده خدایی با  تلفن و فکس ظرف دو ساعت  از یکی از نشریات معتبر! پذیرش مقاله اش را گرفته  و سه ماه پیش دفاع کرده است. او نه مقاله اش را خودش تدوین کرده بود و نه رساله اش را. و ذکر خیر دانشجوی دیگری را می کند که با خرج چند صد هزار تومانی توسط دلالان وطنی پذیرش آی اس آی گرفته است. با آنکه دوست دارم حرفش را از جنس معاذیر همیشگی دانشجویان بدانم اما شواهدی که تاکنون  خود شاهد بوده ام موید گفتار اوست!

پرده ۲

در عصر زیبای یک روز پاییزی جلسه دفاع یک پایان نامه تشکیل شده است. من هم به عنوان داور حضور دارم. دانشجو مطالبش را ارائه می دهد . پس از تشکر و سپاسگزاری های مکرر استادان راهنما و مشاور ازیکدیگر! یکی از داوران ایراد می گیرد که این موضوع تکراری  و عبث است و بیش از ۲۰ مورد کار در این زمینه انجام شده است و  همانند همین کار هیچ نتیجه ملموس و تاثیرگذاری هم نداشته است. حق با داور است . پاسخ ِ مساله اصلی تحقیق بدیهی است و جواب به یک سوال ساده پانصد صفحه استدلال نمی طلبد. رنگ دانشجوی بیچاره مثل گچ سفید شده و لرزش ،  در دستهایش محسوس است .  داور دیگر نحوه استنتاج را زیر سوال می برد . دانشجو کاملا مضطرب شده است .  داور درست  می  گوید مثل این است که از میزان بارندگی در رشت نتیجه بگیریم که سواد اطلاعاتی کتابداران بوشهری دچار آبگرفتگی شده است.  بحث بالا می گیرد .  نحوه استدلال  استاد راهنما و یکی از مشاوران  به گونه ای است که فارغ از هیاهوی جلسه، ناخوداگاه  داستانی که اخیرا در یکی از سایت ها خواندم  برایم تداعی می شود:

 “پژوهشگری  با تمرین زیاد به یک سوسک آموخته بود که با  شنیدن کلمة “بپر” مقداری از جای خود بپرد؛ او  برای بررسی تاثیرتغییرات متغیر مستقل بر متغیر وابسته هر روز یکی از پاهای سوسک را قطع می‌کرد! و دو باره کلمه‌ بپر را به زبان می‌آورد؛این پرش تا روز آخر که سوسک یک پا برایش باقی مانده بود ادامه داشت؛ روز آخر پژوهشگر آخرین پای سوسک را قطع کرد و کلمه بپر را تکرار کرد، اما سوسک هیچ عکس العملی نشان نداد؛ محقق نتیجه گرفت که اگر همة پاهای سوسک را قطع کنند؛ سوسک کر می‌شود.”

جلسه برای دادن نمره از اغیار ! خالی شده است. مطرح می شود که مسئولیت  صحت ، ضرورت و  انسجام  طرح تحقیق با گروه تخصصی است که آن را تصویب کرده است . دانشجو در این مورد کم تقصیر است. و می شنویم که کثرت تعداد اجازه رسیدگی نمی دهد و خلاصه اینکه مجبورند فله ای تصمیم گیری کنند. توجیهات چنان عالمانه است که به نتیجه می رسم کلا دانشجو در خطاهای بارزی که کرده بی تقصیر است ! به مرحله نمره دهی می رسیم . مشاور به آهستگی اما ناشیانه در گوش راهنما می گوید : بیست داده ام که اگر اینان کم دادند جبران شود…

پرده ۳

در سایت خبرگزاری ها و از جمله مهر  می خوانیم که یکی از استادان ایرانی به علت  میزان استنادات زیادی  که به مقالات وی شده است به عنوان دانشمند برتر از سوی آی اس آی معرفی شده است .این خبر مکمل خبر اول شدن ایران در رشد مقالات علمی است.

پدید آمدن پژوهش ها و مقالات میرا و بی خاصیت ،سرخوردگی و افزایش اضطراب و ظهور “پژوهش هراسی” در بین دانشجویان . ظاهرا این ترس مرضی باید به نام ما ایرانیان ثبت شود.

قطعا این اخبار برای هر ایرانی دلسوزی شادی آفرین است . این خبر را برای تعدادی از آشنایان ارسال می کنم تا در این شادی شریک شوند. هنوز سکر این اخبار خوش از سر نپریده است  که ایمیل چرت شکنی از سوی یکی از بستگان دریافت می شود. نوشته است  بر اساس بررسی او که در قالب دو پیوند ( ۱ و ۲ ) ارائه داده  ، استدلال کرده است که در بیش از هشتاد درصد موارد ،این استاد محترم دست به خود استنادی زده است!

پرده آخر

به تماشای تجربه نیکوس کازانتزاکیس  به نقل از کوئیلو می نشینیم:

نیکوس کازانتزاکیس در دوران کودکی، یک پیله کرم ابریشم را می یابد. درست هنگامی که پروانه، خود را برای خروج از پیله آماده می سازد . اندکی منتظر می ماند، اما سرانجام چون خروج پروانه طول می کشد تصمیم می گیرد این فرآیند را شتاب بخشد. با حرارت دهان خود پیله را گرم می کند ، تا این که پروانه از پیله خارج می شود . اما بال هایش هنوز بسته اند و اندکی بعد می میرد . او می گوید : “بلوغی صبورانه با یاری خورشید لازم بود ، اما من انتظار کشیدن نمی دانستم . آن جنازه ی کوچک تا به امروز ، یکی از سنگین ترین بارها ، بر روی وجدان من بوده است . اما همان جنازه باعث شد درک کنم که یک گناه حقیقی وجود دارد : فشار آوردن بر قوانین بزرگ کیهان . بردباری لازم است و نیز انتظار زمان موعود را کشیدن ، و با اعتماد راهی را دنبال کردن که خدا برای زندگانی ما برگزیده است “

به راستی این سنت در همه ساحت های انسانی نیز جاری است . برای زایش و افزایش دانش نو باید شرایطی را پدید آورد که این امر در بستر  طبیعی خود رخ دهد . لازم است دانشجویان را با شیوه ها و فنون پژوهش آشنا کرد . ضروری است شرایطی فراهم کرد تا آنان با تعمق ژرفتر وبا همکاری بیشتر استادان و گروه ها موضوعات مناسب و مفیدی را برگزینند.  شایسته است که استادان خود  به عنوان سرمشق عملی ، تشنه پژوهش و تتبع  و اسوه صداقت و تعهد علمی باشند . دانشجو باید احساس کند که پژوهش ارج نهاده می شود و در تصمیم سازی های خرد و کلان به کار گرفته می شود. او نباید احساس کند که برای فارغ التحصیلی مجبور است با اکراه و شتاب  چند صفحه ای را به عنوان مقاله سرهم کند و به دریوزگی پذیرش بنشیند.

اگر چنین شرایطی پدید نیاید و برای بالا بردن رتبه علم  در کشور آنان را وادار به  زایش های ناخواسته و زودهنگام و تصنعی کنیم  باید منتظر پیامدهایش باشیم :

پدید آمدن پژوهش ها و مقالات میرا و بی خاصیت ،سرخوردگی و افزایش اضطراب و ظهور “پژوهش هراسی” در بین دانشجویان . ظاهرا این ترس مرضی باید به نام ما ایرانیان ثبت شود.

ظهور دانشجویان و استادانی  مقاله  ساز و مقاله باز . اینان فارغ از نیازهای حرفه و جامعه، شبه پژوهش هایی را انجام می دهند که هدفش درج در یکی از مجلات داخلی و خارجی است و قرار نیست پاسخگوی مساله ویا درمان دردی باشد.

ظهور موسسات و افرادی که که کارشان پایان نامه نویسی و مقاله سازی و گرفتن پذیرش است .تبدیل مجلات علمی پژوهشی به مجوزنامه برای دانشجویان و ارتقاء نامه برای استادان . و البته این شیوه رتبه ما را در سطح جهانی به صورت کاذب و دوپینگی ارتقا خواهد  داد.

در مواردی تجربه نشان داده است که اگر بستر مناسبی فراهم و آموزش های بسامانی داده شود می توانیم شاهد بروز و ظهور استعدادهایی باشیم که با انجام پژوهش های اصیل و نو هم  مشکلات حرفه را پاسخگو باشند و هم در سطح ملی و بین المللی بدرخشند.  باید صبورانه و دلسوزانه رشد آنان را پایید تا به بلوغی که شایسته آنند نائل آیند. این شکفتن ها ی طبیعی و اندیشه ورزانه ، گلستانی ماندگار  از خردگرایی جمعی را در حوزه کتابداری و اطلاع رسانی به ارمغان خواهد آورد .گلستانی که هم زیباست و هم از منافعش همگان نصیب خواهند برد.  فریفته گلزارنماها و رتبه های خودساخته  نشویم . به قول مولانا این گل ها بی ریشه یا بسیار کم ریشه اند (بقل) لذا  بی دوام و کم خاصیتند:

گلشنی کز بقل روید یک دمست

گلشنی کز عقل روید خرمست

گلشنی کز گل دمد گردد تباه

گلشنی کز دل دمد وافرحتاه

علم‌های با مزه‌ی دانسته‌مان

زان گلستان یک دو سه گل‌دسته دان

زان زبون این دو سه گل دسته‌ایم

که در گلزار بر خود بسته‌ایم

جالب نبود (۰)جالب بود (۲۵)

ب

۱۲ نظر

  • پروانه مدیرامانی

۱۵ بهمن, ۱۳۹۰ در ۲۱:۴۸

استاد عزیز بسیار لذت بردم و مانند همیشه بسیار آموختم. خصوصا این عبارت بر دل و هم بر ذهنم نشست: فریفته گلزارنماها و رتبه های خودساخته نشویم.
به راستی ریشه این خودشیفتگی های بشر امروزی حال چه کتابدار چه ناکتابدار،از کجاست؟ می گویند: آن که پرنده نیست همان به که بر پرتگاه آشیانه نسازد. اما این اسطوره قهرمان شدن و اول شدن های بی ریشه نوع بشر کی و کجا خاتمه می یابد؟
خیر پیش
مدیرامانی

Well-loved. Like or Dislike:  9  0


  • احمدخانی

۱۵ بهمن, ۱۳۹۰ در ۲۲:۳۵

پرده اول
توی داوری مقالات برای همایش هم پارتی بازی .
پرده دوم
استاد بی حوصله نسبت به دانشجو
پرده سوم
بین اساتید هم موضوعات پایان نامه بسیار متفاوت،یکی میگه عالی یکی میگه بی ربط
پرده آخر
دختر کبریت فروش،پسر پرتغال فروش موندن تو کار جماعت دانش فروش

جالب بود؟  0  0


  • آریا

۱۶ بهمن, ۱۳۹۰ در ۰۸:۳۸

جانا سخن از زبان ما میگویی. اوضاع تحقیق و پایان نامه نویسی براستی خزاب است خراب . انجمنی ، وزارتخانه ای ، نهادی به داد برسد. متاسفانه این خرابی به فصلنامه ها هم سرایت کرده است. در هر شماره فصلنامه های علمی و پژوهشی یک مقاله درست حسابی کمتر پیدا می شود.

جالب بود؟  1  0

نرگس خالقی

۱۶ بهمن, ۱۳۹۰ در ۱۱:۱۰

استاد بزرگوار
مانند همیشه از خواندن مطالبتان لذت بردم
من همیشه سخن سردبیر فصلنامه کتاب را با ولع می خواندم یادش به خیر
پیروز باشید

جالب بود؟  1  0


  • میترا آبیار

۱۶ بهمن, ۱۳۹۰ در ۱۵:۰۰

ممنون از نوشته ی زیبای شما. واقعا صبر برای رسیدن به هرچیزی در وقتش، دشوار است. زمان موعودی که پختگی لازم را برای رسیدن به درجه ای خاص داشته باشیم…

Well-loved. Like or Dislike:  6  0


  • یک کتابدار

۱۷ بهمن, ۱۳۹۰ در ۲۳:۱۷

چه خوب است که شخص مطلعی ما را از این حیرت و شگفتی بیرون بیاورد که با وجود مقامات شامخ ایران در مقاله نویسی و رتبه علمی چرا کشور آن طور که باید در عرصه های مختلف توسعه دچار مشکل است . به نظر من یک آسیب است که باید به آسیب شناسان حوزه اطلاعات و دیگر حوزه ها توجه کرده و سعی در رفع آسیب و عملکردی کردن پژوهشها نمود. اگر مقالات علمی ما از دل نیازها بر اید همانا برای مرتفع نمودن همان نیازها مفید خواهد بود.و طبیعتا گامی به سوی توسعه پایدار

جالب بود؟  1  0


  • ا-م

۱۸ بهمن, ۱۳۹۰ در ۰۴:۴۸

دکترجان تذکر دلسوزانه و عمیقی داده اید. اما خودتان خوب می دانید که اوضاع پژوهش و آموزش با محافظه کاری و منفعت پرستی که بر استادان و دانشجویان حاکم است درست نخواهد شد و هر روز بر این بنای کج آجری افزوده می شود.ترم پیش استادی داشتیم که به جای تدریس از رو می خواند!!البته از روخوانیش هم ضعیف بود!!!! بعد از گذشت چند جلسه قرار شد پیش رئیس دانشکده برویم و اعتراض کنیم . از ۱۰ نفری که با هم قرار گذاشتیم روز موعود چهار نفر آمدند . دونفر هم گفتند که چون بفیه نیامدند ماهم نمی آییم. رفتیم و گفتیم که اکثرا ناراضی اند . حرفها را شنید و قول رسیدگی داد.دو هفته قبل از امتحانات ما را صدا کرد و ورقه ای را با ۸ امضا جلوی ما گذاشت که در آن از زحمات و تلاش های این استاد توانا و دانشمند تقدیر کرده بودند! منفعت طلبی به کجا می برد ما را؟دعا کنید این درس را بی مشکل پاس کنیم.

جالب بود؟  2  0


۱۹ بهمن, ۱۳۹۰ در ۰۰:۳۰

جناب آقای خسروی عزیز
با سلام
بسیار خوشحال و دعا گوی افرادی هستم که شرایط را برای بازنشستگی زود هنگام شما فراهم ساختند. این بازنشستگی خیلی به دلم چسیبد برای این که حضرتعالی فارغ از همه گرفتاریها و روزمره گی های اداری فقط دارید میخوانید مخصوصا ادبیات. لذا خوانندگان آثار شما واقعا دارند لذت میبرند لذا خدا پدر و مادر آنها را بیمرزد که این موهبت الهی را نصیب خوانندگان کرده است. من هم همانند خانم خالقی دلم برای آیا یادداشت‌های سردبیری تنگ شده اما دلم خوش است که لااقل فرصت‌های اینچنین هست. امیدوارم همیشه خواننده و کم نویسنده باشید.
ارادتمند
محمدی

جالب بود؟  0  0


  • دانشجو

۲۰ بهمن, ۱۳۹۰ در ۱۸:۰۰

خیال نکنید که این مطلبی که دکتر خسروی به خوبی و زیبایی بیان کرده اند فقط در دانشگاه آزاد چریان دارد . وضع بعضی دولتی ها هم تماشایی تر است. بعضی استادان کل هم کسرشانشان می شود که کمترین وقت را بگذارند. در سر جلسه دفاع هم بر اشتباهات و راهنمایی های غلط مختصری که کرده اند اصرار می کنند و موجب تعجب همه می شوند .استاد راهنمای من تصور درست و دقیقی از متغیر مستقل و وابسته نداشت!!!!این مشکلات را چه نهادی باید رسیدگی نماید.

جالب بود؟  0  0


۲۲ بهمن, ۱۳۹۰ در ۱۲:۳۹

استاد ارجمند، دست روی درد اصلی گذاشته اید.
علمهای امروزین ما حلوا حلوا شنیدن است و اندر اوصاف آن بانگ حلوا کشمکش کردن. حقیقت این است که ما شیپور علم را از سر گشادش می نوازیم و فراموش کرده ایم که اگر مقاله یا مطلبی علمی در دنیا بر اثر استناد گل می کند و به اصلاح “هات پیپر” می شود، به دلیل محتوای عمیق و مساله مدار آن است. یعنی آن مطلب آمده و یک تجربه، آزمایش یا نوآوری را گزارش کرده و هدفش انتشار مقاله برای ارتقا و ترفیع نبوده، بلکه می خواسته گزارش کند که کار علمیی که باعث شده فلان نتیجه مفید بدست آید، بر این پایه شکل گرفته است. اما اینجا “چاپ مقاله برای ارتقاء هدف است”، حال می خوهد حرفی برای گفتن داشته باشد یا حتی آن حرفهای درست موجود را هم به اشتباه بیاندازد.

جالب بود؟  2  1


  • دانشجوی نا اهل

۲۵ بهمن, ۱۳۹۰ در ۰۵:۳۷

سلام به اداره کننده ها و نویسنده های عطف که از خیلی از نشریات علمی پژوهشی مطالب واقعی تری و موثرتر و خواندنی تری می نویسند.
میخواستم بگویم معمولا در دانشگاه ما دانشجویان شر را که سوال زیاد می کردیم و به بعضی از استاد ها معترض بودیم به استادان غیر از گروه واگذار مینمایند. خودشان دانشجویان آرام را انتخاب می کنند. بعد در مراحل دفاع پدر دانشچو و استاد راهنما را در می اورند. من خودم جزء نا اهل ها هستم راهمایم از خارج از گروه و مشاورم در داخل گروه است. بیچاره راهنما وقتگذاری زیادی مینماید و من هم راستش را بخواهید می خواهم کم نیاورم. استاد مشاور میگه این ها را واقعا خودت نوشتی . منم میگم په نه پ از رئیس گروه کش رفتم. من هم دارم از اساتید درس اخلاق و مدارا و تربیت یاد می گیرم. تازه با تماس با این استاد راهنما فهمیدم که چه حرف های عجیب غریبی را به اسم روش تحقیق به ما درس داده اند.
یک درخواست: چرا نوشتن ایمیل اجباری است که مجبور شدم بنویسیم میخواین چکار؟
گل نساء

جالب بود؟  0  0


  • بهار رهادوست

۲۶ بهمن, ۱۳۹۰ در ۰۹:۲۹

با این که تفاوت سنی بسیار زیادی با شما ندارم، نشانه هائی از شتابزدگی و بی حوصلگی نسل نو را در شما می بینم. قلمی دارید شیرین و جذاب. به مباحث و موضوع های مهمی هم می پردازید اما اهل این نیستید که روی یک ژانر بخصوص کار کنید و وقت بگذارید. همین که جذابیتتان را نثار خواننده کردید راضی می شوید. من به سرمقاله هایتان ایرادی از نظر شیوه نگارش نمی گرفتم چون در چارچوب آن قالب نوشته هایتان قابل ایراد نبود. این را هم می دانم که نوشتن در فضای مجازی ملزوماتی متفاوت با فضای نشر رسمی و چاپی دارد. اما نمی توانم از بیان این انتقاد خودداری کنم که بی حوصلگی شما شما را همیشه در همین حد جذابیت که هستید نگه خواهد داشت. اتفاق مهم تری در ادبیات شما نخواهد افتاد. بهرحال از خواندن مصلب شما لذت بردم

جالب بود؟  0  0


پژوهش های شبه میان رشته ای

پایان نامه ای با عنوان ” تعیین میزان آسیب‌های شایع در وزنه برداران نخبه کشور” دفاع شده است. به نظر شما ، پژوهشگر آن در چه حوزه ای فارغ التحصیل شده است؟ آیا ممكن است فکر کنید چون جامعه انتخاب شده وزنه برداران هستند ، باید محقق هم وزنه بردار باشد؟ شاید فکر کنید او دانشجوی تربیت بدنی بوده است. اما واقعیت این است که وي در طب ورزش با گرایش آسیب شناسی مشغول تحصیل بوده است و موضوع پژوهش با تخصص او انطباق کامل دارد.

پژوهش دیگری با عنوان ” بررسی آسیب های ناشی از کار در کارخانجات مواد غذایی” انجام شده است. آیا انتظار داریم که محقق در علوم تغذیه  تحصیل كرده باشد؟ اما این تحقيق را متخصص “بهداشت کار” انجام داده است.

پژوهشی را با عنوان ” بررسی وضعیت برنامه های راهبردی در بیمارستانهای کشور” پزشکان به انجام نرسانده اند بلکه موضوع پایان نامه در رشته مدیریت صنعتی بوده که یک پزشک استاد راهنماي آن بوده است.

اما در رشته ما وضع به گونه دیگری است . چندین پایان نامه ، با عناوينی نظیر” ب‍ررس‍ی‌ارگ‍ون‍وم‍ی‍ک‍ی‌م‍ح‍ی‍ط ک‍ار و آس‍ی‍ب‌ه‍ای‌ج‍س‍م‍ان‍ی‌ن‍اش‍ی‌از ک‍ار در کتابخانه” دفاع شده است. چندین تحقیق در حوزه های علوم مدیریت و روان شناسی در کتابخانه ها و مراکز اطلاع رسانی انجام شده است  که نه دانشجو و نه استاد راهنما و مشاور هیچگونه تخصص و يا حتي تجربه و مطالعه پيشيني در موضوع مورد بحث نداشته اند . صرفا به علت آن که جامعه مورد پژوهش کتابخانه و یا مراجعه کنندگان به کتابخانه بوده، متخصص كتابداري به آنها پرداخته است. متاسفانه در برخي از آن ها ، از نزدیک شاهد سرگشتگی و تلاش بعضا بی ثمر دانشجو بوده ام.

این درست است که مرزهاي موجود ميان رشته هاي مختلف علمي بسیار کمرنگ و در مواردی ناپدید شده است ، اما باید به ویژگی مطالعات میان رشته ای[1] توجه داشت. برای انجام این نوع مطالعات ، وجود حداقل شرایط تخصصی گريز ناپذیر است. در این نوع مطالعات باید بيش از يک رشته علمي در حل يا تحليل مسئله مورد استفاده قرار گيرد تا بشود به آن عنوان پژوهش میان رشته ای داد. باید توجه داشت که صرف میان رشته ای بودن کتابداری و اطلاع رسانی به ما این مجوز را نمی دهد که بدون فراهم آوردن حداقل شرایط به همه حوزه ها سرک بکشیم و در همه زمینه ها به پژوهش بپردازیم .

گاهی شاهد بوده ایم که دانشجویان به ضرورت بهره گيري از سایر تخصص ها در انجام کار خود رسیده اند و مثلا كوشيده اند استاد راهنمایشان به علت نیاز به تخصص و تجربه ، از خارج از گروه انتخاب شود که معمولا به علت بسته بودن چنین محیط هایی با شکست مواجه شده اند.

انجام پژوهش های میان رشته ای بسامان ، موجب هم افزایی گرانسنگی در دانش کتابداری می شود . اما انجام نابسامان آن ، پژوهش های ضعیف و بی مصرفی به جامعه علمی عرضه خواهد داشت که رافع مشکلی نخواهند بود. شاید در این زمینه تمثیل  محمد مالجو ، بیان  حقیقت  باشد و خطير بودن كار را نشان دهد: پژوهشگران حوزه مطالعات میان رشته ای همچون بندبازانی هستند که با حرکت بر روی طنابی نازک ، می خواهند از این سوی دره به سوی ديگر آن بروند. اگر موفق شدند  تشویق می شوند. اما اگر موفق نشدند ، به آنها خواهند خنديد؛ و صد افسوس که بیشتر خنده ها ، متوجه رشته خواهد شد!


[1] . interdisciplinary

سرمقاله فصلنامه کتاب

نویسندگان تحمیلی!

دانشجوی محترمی مشکل و مساله ای را در قسمت نظرات یکی از پستها مرقوم فرموده اند و اصرار دارند تا خوانندگان محترم در باره آن نظر دهند. ذیلا آن را خواهید خواند. قبل از آن تذکری را لازم می دانم:دو نشریه ای که از نزدیک با خط مشیشان آشنایم یعنی فصلنامه کتاب و کنجینه اسناد چنین شیوه نامبارکی نداشته اند و سعی کزده اند از زدوبندهای مرسوم بدور باشند. .گرچه این دوری باعث شده است که جندین  سال است که نشریه  اولی در عین داشتن شرایط به خاطر حسن!نظر بعضی اساتیذ ! از اخذ رتبه علمی پژوهشی بازبماند. این کار عجیبی که از این دانشجو خواسته شده مرا یاد ازدواجهای صوری و ناخواسته برای کسب ویزا و اقامت در بعضی کشورها انداخت. البته پس از مدتی بعضی ها هم در این امر حرفه ای می شوند. می شناسیم اساتیذی را که خود توان نوشتن یک مقاله مستقل را ندارند اما تا بخواهید همه چیز منتشر کرده اند .(کسرالله …)حالا اصل مطلب را ببینید:”با سلام و عرض ادب
خواهش می کنم این پیام را از طرف یک ناشناس به عنوان یک پست اضافه بفرمایید دوست دارم نظر دیگران را در این خصوص بدونم. استاد ارجمند خواهش می کنم این پست را در وبلاگ با اسم یک ناشناس بگذارید ارزش ثانیه ای تامل کردن را دارد
((چند ماه پیش بود که با دوستان تصمیم گرفتیم برای نشریات معتبر کتابداری مقاله بفرستیم
خیلی ها با ناامیدی اذعان داشتند کار که به همین سادگی نیست قبول نمی کنند!
اما من ناامید نشدم و یکی از بهترین مقاله هایی که نوشته بودم برای یک نشریه خوب ارسال کردم
مقاله توسط داور بررسی شد و پس از تصحیح مقاله قرار شد در یکی از شماره های آتی نشریه چاپ شود…
جالب است بدانید از طرف دفتر نشریه برای من پیامی ارسال شد با این مضمون … جهت چاپ و نشر مقاله جنابعالی لازم است یک عضو هیات علمی را به عنوان نویسنده همکار(نویسنده اول) معرفی نمایید…
تازه فهمیدم دوستانم چه می گویند و چرا به بعضی از افراد اعتراض می کردم شما که اینقدر اطلاعات دارید چرا نمی نویسید هیچ نمی گفتند
من مطمئنم که این قضیه فقط برای من یکی اتفاق نیفتاده برای همین از کلیه اساتید محترم کتابداری خواهشمندم این مسئله را بررسی کنند چون مطمئنم هیچ عضو هیات علمی تو رشته ما پیدا نمی شه که پلهای موفقیتش دانشجویانی باشند که روی دوش آنها راه می رود. همه ما این اعتقاد را داریم که تا چندی پیش هم استادان ارجمند ما با تمام توان خود تلاش می کردند دانشجویانشان مدارج موفقیت را طی کنند… از انجمن کتابداری و اطلاع رسانی. مدیر مسئولین محترم نشریات کتابداری. اعضای محترم هیات علمی و اساتید ارجمند کتابداری خواهش می کنم قدری به این امر بپردازند.

به کجا می رویم؟

به جان عزیزتان این یکی دو هفته در جریان دفاع پایان نامه ها صحنه هایی را دیده ام که اگر مرحوم عزیز نسین زنده بود از آنها چندین جلد داستان کمدی تولید می کرد.چنان مرز کمدی و درام این وقایع به هم آمیخته است که آثار هنریک ایسن را تداعی کرده سازماندهی بعضی ازین گروه ها و دانشکده ها  فیلم باشگاه مبارزه دیوید فینجر را بیاد می آورد!

در کجای عالم می توان جلسه دفاعیه ای را یافت که در آن داوران غایب باشند؟ در آن بر سوالات اساسی افزوده شود . جای متغیرها مستقل و وابسته عوض شوند . اثبات شود که روش تحقیق انجام شده خطاست .و در هیچ یک ازین موارد نمره دانشجو از نوزده پایین تر نشود! استاد راهنما  که حتی یک بار هم پایان نامه را ندیده و شروع به تمجید ازدانشجو کند. وسط کار معلوم شود دارد در مورد دفاع بعدی اظهار فضل می فرمایند!!. دانشجوی دیگری  از روی تقدیرنامه خود بخواند: ” خود را مدیون تلاش های ارزشمند استاد مشاورم .. می دانم . اگر تلاش ها و وقت گذاری ها وهدایت های او نبود هیچگاه موفق نمی شدم” و استاد مشاور به آهستگی در گوش بغل دستیش نجوا کند :” حتی یک بار هم این دانشجو و پایان نامه او را ندیده ام!”

فکر می کنم بهتر است همگی شرکت کنندگان در این دفاعیه ها در مجلسی جمع شویم  و با هم  آوای “خر برفت خربرفت و خربرفت” مولانا را  آگاهانه سر دهیم! آری شرافت تعلیم و تربیت ، حیثیت علمی و اعتبار آکادمیک  که تنها سرمایه های معلمی است هدف قرار گرفته است و در حال نابودی است .  به کجا می رویم!

دفاعیه ای متفاوت

رروز چهارشنبه گذشته جلسه دفاع  پایان نامه یکی از دانشجویان کارشناسی ارشد شهید بهشتی برگزار شد. جلسه ای که  با بسباری از جلساتی که قبلا دیده بودم متفاوت بود. در اغلب جلسات استاد راهنما و مشاور خود را مدافع سرسخت دانشجو پنداشته و نمره پایان نامه را نمره صلاحیت  و وثاقت علمی خود می پندارند.  نمرات نیز بین 19 تا 20 در نوسان بوده و گاهی برای دو سه صدم نمره چنان جدلی رخ می دهد که گویا دارند طلای ناب را با ترازوی الکترونیکی وزن می کنند. البته معمولا ترازوی انان نیز پایان نامه دیگری است که چند روز پیش دفاع شده و فلان نمره با با همین شیوه اخذ کرده است. به یاد می اورم  یکبار به عنوان استاد داور مطرح کردم که در فرضیه  متغیر مستقل و متغیر وابسته غلط تشخیص داده شده و جابجا شده اند لذا جداول و همبستگی های اعلام شده از بنیاد غلط هستند  استاد راهنما همه مبانی روش تحقیق و اصول علم آمار را زیر سوال برد تا آن غلط و نادرستی  را درست جلوه دهد. غافل بود که هزارو یک دلیل بر اثبات یک گزاره نادرست تعداد نادرست ها را به هزار و دو رشد می دهد! بعدا معلوم شد که استاد راهنمای محترم چند دفیقه قبل از جلسه فرصت فرموده اند که پایان نامه را تورق کنند! اما  جلسه هفته پیش از نوع دیگری بود. استادان راهنما و مشاور دلسوزانه وقت لازم را صرف راهنمایی و مشاوره دانشجو کرده بودند. استادان داورهم با مطالعه دقیق  همه ایرادها و اشکال ها را خیلی صریح  مطرح کردند و به ویژه شتابزدگی تدوین و نگارش را یادآور شدند.  استادان راهنما و مشاور هم اعلام داشتند که دفاع از پایان نامه به عهده دانشحو است و به حق ااظهار کردند که یکی از معیارهای ارزشگذاری نحوه دفاع ادانشجو است . در نهایت هم با اعلام نمره 17 سعی کردند که ارزشگذاران منصفی باشند. این نوع داوری ها و راهنمایی ها می توتند جلسات دفاع را از خمودگی و تلاوت ملال آور تکرارهای چاپلوسانه و متملقانه برهاند و دانشجو را وادار به کار جدی تر کند. به سهم خودم سپاسگزار استادان برزگوار  راهنما و مشاورو داوران آن جلسه هستم.

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و نهم فروردین 1389ساعت 13:59  توسط فریبرز خسروی

دفاع در پنج پرده

۱

با خود می اندیشد که به علت شلوغی خیابانها نمی تواند با اتومبیل خود به دانشگاه برود. او به عنوان داور خارجی برای پایان نامه دعوت شده است .با اتومبیل کرایه عازم دانشگاه می شود. در مقصد در می یابد که کرایه نسبت به سه ماه پیش هزار تومان افزایش یافته است . باید شش هزار تومان بپردازد.

2

جلسه دفاع  آغاز می شود. استاد راهنما از استاد مشاور تشکر می کند و استاد مشاور از استاد راهنما و از دانشجو نیز به علت تلاش بی شائبه ای که داشته است. دانشجو با سرعت 16 اسلایدی را که تهیه کرده است بی کم و کاست از رو می خواند . از داوران خواسته  می شود که نظراتشان را بیان کنند. داور داخلی می فرمایند” مسلما کاری که با نظارت این استادان محترم انجام شده هیچ ایرادی نمی تواند داشته باشد . صرفا چند اشکال نگارشی و غلط تایپی است که در پایان جلسه به دانشجو خواهم داد.داور خارجی کمی سزش گیچ می رود! نوبت اوست. تصمیم می گیرد از خیل کاستی هایی که نوشته است فقط به دو مورد اساسی اشاره کند. می گوید: شما  متغیرهای  مستقل و وابسته را درست تشخیص نداده اید وآنها را برعکس به کار برده اید. لذا ازمون  فرضیه هایتان  هم از بن ایراد  دارد . روش تحقیقتان را هم نادرست تشخیص داده اید  زیرا … داشجو شروع به پاسخگویی می کند. معلوم می شود درک درستی از مفهوم متغیر و فرضیه ندارد. و… استاد راهنما به دانشجو توصیه می کند که ایرادهای داوران را برطرف کند.

3

از حضار خواسته شده جلسه را ترک کند تا هیات برای نمره تصمیم بگیرد. پس از صرف میوه و شیرینی و تعارفات متداول از استادان  داور نظرخواهی می شود. داور داخلی با تایید نظر استادان راهنما و مشاور معتقد است که دانشجو تلاش زیادی کرده و باید بالا ترین نمره را بگیرد. داور خارجی معتقد است که به علت ایراد روش شناختی باید پرسشنامه ها تغییر یافته و تحقیق تکرار شود. استادان که گویا نمره دانشجو را نمره خود می دانند این امر را محال می دانند. انان معتقدند که این اشکالات جزئی قابل گذشت است. بالاخره با اصرار استادان، داور خارجی هم از خر شیطان پیاده شده  و با کسر سه نمره و انجام اصلاحات رضایت می دهد .

4

جلسه دفاع با قرائت نمره دانشجو پایان می یابد. دانشجویی در راه خود را به  داور می رساند و می گوید : این دانشجو مقصر نبود. او نوشتن پایان نامه را به موسسه ای سپرده است که توسط یکی از استادان رشته تاسیس شده است. ظاهرا قرار است این موسسه صرفا دانشجویان را در تدوین  پایان نامه راهنمایی کند اما عملا  راهنمایی در کار نیست. آن را می نویسد. داور دچار سرگیجه بیشتری می شود.

5

یک ماه بعد از دانشگاه به داور تلفن می شود که چک حق الزحمه داوری آماده است. مجددا با اتومبیل کرایه ای خود را به دانشگاه می رساند . این بار نیز در می یابد که کرایه هزار تومان نسبت به بار قبل افزایش یافته است. چک سی و شش هزار تومانی را تحویل می گیرد. در بازگشت پیش خود حساب می کند که: 12 هزار تومان در رفت و امد اولیه داده ام و در این بار هم 14 هزار تومان. جمعش 24 هزار تومان. مانده آن 12 هزار تومان است. وقتی که صرف رفت و امد و خواندن پایان نامه و شرکت در جلسه دفاع شده قطعا کمتر از 8 ساعت نیست. می شود ساعتی هزار و پانصد تومان.  لبخند شیرینی از این معامله شیرین بر لبانش می نشیند . در حالی که به درد دل راننده گوش می دهد تصمیم می گیرد ازین پس نیز این تجارت پر منفعت را از کف ندهد!

+ نوشته شده در  سه شنبه چهارم اسفند 1388ساعت 6:10  توسط فریبرز خسروی