سومین پاکت میوه را پر می کنم . میوه ها با فیض لامپهای 2000 وات با پس زمینه برفی که در حال باریدن است بسیار خیره کننده اند. نفر قبلی حساب می کند 75 هزار تومان. دختر شش هفت ساله ای وارد می شود می گوید 10 تومان لیمو شیرین برای برادر مریضم……….
افتان و خیزان به خانه می رسم و می خوانم و می گریم:گرچه این شعر اخوان نیز کارساز نمی افتد
سلامت رانمی خواهندپاسخ گفت، سرهادرگريبان است
کسی سربرنياردکردپاسخ گفتن وديدارياران را
نگه جزپيش پاراديدنتواند،
که ره تاريک ولغزان است.
وگردست محبت سوی کس يازی،
به اکراه آورددست ازبغل بيرون،
که سرماسخت سوزان است.
نفس ، کزگرمگاه سينه می آيدبرون ابری شودتاريک.
چوديوارايستددرپيش چشمانت.
نفس کاينست ، پس که ديگرچه داری چشم زچشم د.ستان دوريانزديک.
مسيحای جوانمردمن ای ترسای پيرپيرهن چرکين!
هوابس ناجوانمردانه سرداست…آی…
دمت گرم وسرت خوش باد!
سلامم راتوپاسخ گوی دربگشای!
منم من ميهمان هرشبت ، لولی وش مغموم
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم ، دشنام پست آفرينش نغمه ی ناجور.
نه ازرومم ، نه اززنگم ، همان بی رنگ بی رنگم
بيابگشای در، بگشای ، دلتنگم
حريفا! ميزبانا! ميهمان سال وماهت پشت درچون موج می لرزد.
تگرگی نيست ، مرگی نيست،
صدايی گرشنيدی صحبت سرماودندان است.
من امشب آمدستم وام بگذارم ، حسابت راکنارجام بگذارم
چه می گويی که بيگه شد ، سحرشد ، بامدادآمد؟
فريبت می دهدبرآسمان اين سرخی بعدازسحرگه نيست.
حريفا!گوش سرمابرده است اين يادگارسيلی سردزمستان است.
وقنديل سپهرتنگ ميدان ، مرده يازنده
به تابوت ستبرظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است.
حريفا ! روچراغ باده رابفروزشب باروزيکسان است.
سلامت رانمی خواهندپاسخ گفت:
هوادلگير ، درهابسته ، سرهادرگريبان ، دست هاپنهان ،
نفس هاابر ، دل هاخسته وغمگين ،
درختان اسکلت های بلورآجين ،
زمين دل مرده ، سقف آسمان کوتاه ،
غبارآلوده مهروماه ،
زمستان است.
دیماه 85