کار یا بیکاری

به گزارش پول‌نيوز، بيش از 41 درصد شاغلان كشور بيش از 48 ساعت در هفته كار مي‌كنند و اين در حالي است كه راندمان كار در ايران نسبت به ساير كشورها پايين‌تر است.كار مفيد هفتگي در ايران 6 تا هفت ساعت است، در حالي كه اين ميزان در ژاپن 40 تا‎60 ‎ ساعت و در كره‌جنوبي 54 تا 72 ساعت است‎.همچنين متوسط كار روزانه در بخش دولتي در ايران 1.4 ساعت و در بخش خصوصي 2.6 ساعت‏‎ ‎است‎.

انتصابات

اخیرا بعضی همکاران پیشنهادها و سوالاتی را در این سایت مطرح می کنند که از همه آنها سپاسگزارم . گرچه معتقدم بسیاری از این نظرات و پیشنهادها را با کمی تعدیل و بدون نام بردن از افراد می توان در وب سایت داخلی سازمان مطرح کرد و قطعا شاهد روا داری و مدارای مدیران در این دوره خواهید بود.
پرسشی را یکی از همکاران در قسمت نظرات پستی با عنوان” مدیریت کتابخانه ها” مطرح کرده اند که آگاهی از آن می تواند مفید باشد . من نام ها و سمت ها را حذف کرده ام .

یکی از کارکنان سازمان می‌گه:
۱۳/۰۴/۱۳۹۳ در ۱۲:۴۷ ب.ظ
دکتر خسروی عزیز
از اینکه اینجا هم می شود با شما گفتگو کرد خوشحالیم . چرا آقای …. را برای…. گذاشته اید ، چرا خانم …. را برای …. گذاشته اید . چرا اقای …. را برای … گذاشته اید . مگر شما شخصا از ضعف های اینها اطلاع ندارید . علت این تصمیم شما چه بوده است ؟ شما در کمیسیون نیروی انسانی سازمان در مقابل این تصمیم ها مسئول هستید .
متشکرم که جواب بدهید !

پاسخ دادن
فریبرز خسروی می‌گه:
۱۳/۰۴/۱۳۹۳ در ۷:۱۸ ب.ظ
همکار عزیز سلام ،
من هم سپاسگزارم که سوالتان را را در میان گذاشته اید .در گفتگو با بعضی همکاران متوجه شده ام که ذهنیتشان چون شماست لذا لازم است در این زمینه توضیح لازم داده شود:
به نظر می رسد که علت این نوع برداشت ها جو حاکم بر سازمان در گذشته بوده است . مدیران نقل می کنند که در دوره قبل، حتی اجازه انتصاب کارشناس مسئول نیز از آنان سلب شده بود و انتخاب فرد در این سطح نیز مستقیما توسط ریاست سازمان انجام می شده است . این شیوه کار مخالف اصول مدیریت است و نشان از نگاهی توتالیتر در فرایند سازماندهی دارد. خوشبختانه این شیوه در در این دوره مرسوم نیست .
در مورد انتصابات جدید که در معاونت های مختلف انجام شده است باید توجه داشت که :
معاونت ها در انتصابات جدیدشان کاملا آزادانه عمل کرده اند و اصولا کمیته نیروی انسانی نیز کارکردش انتصاب افراد نیست . لذا هیچ یک از تغییرات اخیر نه در آن کمیته مطرح شده و نه باید مطرح می شده است .
در مورد دخالت شخصی من هم در این انتصابات باید خیلی صریح عرض کنم که شیوه عمل من چنین نیست که در کار دیگران کوچکترین دخالتی داشته باشم و یا از کسی خواهش کرده باشم که مسئولیتی را بپذیرد و یا نپذیرد. فقط اگر همکاران گرامی با من مشورتی در این زمینه ها داشته اند صرفا نظر مشورتی خود را بیان داشته ام .
همکار گرامی :
بهتر است باور کنیم که همه ما اعضای یک خانواده ایم . باید همگی مراقب این خانواده گسترده باشیم و حریم آن را پاس بداریم . اگر اختلاف سلیقه ای هم پیش می آید و یا کاستی احساس می شود سعی کنیم مشفقانه در اصلاح آن بکوشیم . شاد و سرفراز باشید .

غائله شیراز

اصطلاح “غائله شیراز “را قبلا چند بار خوانده یا شنیده بودم . در جریان بابیه و در دهه اخیر. اما دیروز متوجه شدم که این اصطلاح هنوز کاربرد دارد . در مراسم افتتاح مجدد مرکز اسناد و کتابخانه سازمان میراث فرهنگی این اصطلاح جند بار توسط مجری به کار رفت .
اشاره او به جریان انتقال آن سازمان در دوران دولت معجزه قرن به شیراز بود. اگر کل انتقال بی مطالعه و تدبیر بوده ، انتقال این مجموعه اسناد و کتابخانه با بی تدبیری بیشتری صورت گرفته و آسیب های جدی خصوصا به اسناد و منابع دیداری و شنیداری وارد کرده است . اکنون توانسته اند مجددا مجموعه را از شیراز به تهران منقل کرده و مرکز را بازگشایی کنند .
در زمان سخنرانی ها در این فکر بودم که آیا اگر مسئولان اسبق و سابق به مسئولیت قانونی خود عمل می کردند و حسب قانون اسناد موجود را به سازمان متولی آن می سپردند این نوع بی تدبیری ها که شاید آخرینش نیز نباشد خسران کمتری وارد می کرد !

مدیریت کتابخانه ها

دیدگاه های مطرح شده در باب مدیریت کتابخانه ها با نشریه عطف
۱٫آیا شما مدیریت کتابداران در کتابخانه ها را حق کتابداران میدانید و یا متخصصان دیگر حوزه ها نیز جواز حضور و مدیریت باید داشته باشند؟ دلایلی خود را در صورت موافق یا مخالف بودن لطفا ذکر کنید.

* بستگی به اندازه سازمان دارد . سازمانهای گسترده دارای سطوح مدیریت ارشد، مدیریت میانی و مدیریت اجرایی هستند. سازمان های کوچک چنین سطوحی را ندارند. به بیان دیگر مدیریت یک کتابخانه عمومی با ۵ یا ۱۰ نیروی انسانی با مدیریت کتابخانه ملی و یا کتابخانه مجلس و آستان قدس متفاوت است .درمدیریت ارشد کتابخانه های بزرگ که لزوما در سازماندهی آنها سطوح سازمانی لحاظ شده است بیش از دانش تخصصی نیاز به دانش مدیرت است . عده ای معتقدند که در این سازمانهای بزرگ بیش از ۷۰ درصد دانش و مهارت مدیریتی لازم است و کمتر از ۳۰ درصد دانش تخصصی . هرچه به اجرا نزدیک می شویم به میزان دانش و مهارت تخصصی افزوده می شود و از میزان دانش و مهارت مدیریتی کاسته می شود . بدیهی است که بیشترین نیاز مدیران عملیاتی به دانش و مهارت تخصصی است شاید بالای ۸۰ درصد .
با این توضیح پاسخ صریح شما این است که در کتابخانه های کوچک که در اصل همان لایه عملیاتی هستند ضرورتا باید فردی مدیریت را به عهده داشته باشد که کتابدار باشد . در کتابخانه های بزرگ مدیر ارشد لزوما نباید کتابدار باشند . مدیریت1 درصد دانش و تجربه کتابداری کافی است . دانش ، مهارت و توانایی مدیریتی او باید بالا باشد . البته اگر فردی پیدا شود که متخصص کتابداری باشد و دانش و مهارت و توانایی مدیریتی داشته باشد گزینه مطلوب تری خواهد بود .
توجه فرمایید که سه اصطلاح “دانش” ، “مهارت ” و ” توانایی ” آگاهانه به کار رفته است . ممکن است کسی دانش مدیریتی بالایی داشته باشد اما در عمل به آن مهارت لازم را نداشته باشد و یا ممکن است حتی مهارت لازم را هم داشته باشد اما توانایی اجرا نداشته باشد .

۲٫حضور افراد غیر متخصص بر صدر کتابخانه ها چه مسائل و عوارضی را برای کتابداران و به طور کلی این حوزه به دنیال خواهد داشت؟
* شوربختانه بسیاری از مدیران ارشد کتابخانه های بزرگ ، فاقد دانش ، مهارت و توانایی مدیریتی و تخصصی باهم هستند! نتیجه این بی دانشی در حوزه مدیریت این شده است که آنان مدیرانی را در سطوح مدیریت میانی و حتی در سطوح عملیاتی به کار می گیرند که فاقد دانش تخصصی هستند . این کار مرجعیت تخصصی مدیران را که از ضرورتهاست زیر سوال می برد و بدنه تبعیت لازم را نخواهد داشت.
مشکل دیگر این نوع مدیریت ها تصمیم گیریهای خلق الساعه و غیر تخصصی است که بعضا نتیجه سال ها تجربه و فعالیت و هزینه را نابود می کند.
نبود تخصص موجب پایین آمدن کارایی و بهروری می شود. عملا بدنه سازمان برای پاسخگویی به مطالبات ! مدیریت شروع به عدد سازی می کند و مدیریت هم که فاقد دانش مدیریتی و تخصصی است به راحتی اعداد تولید شده را می پذیرد و حتی بدان مباهات هم می کند!

۳٫آیا حضور کتابداران را جایگاه مدیریت کتابخانه ها موجب ارتقاء جایگاه اجتماعی آنان و همچنین در روند هویت یابی و تعمیق آن موثر می دانید؟
* قطعا کتابدارانی که در جایگاه مدیریتی بتوانند عملکردی موثر و موفق داشته باشند در این روند می توانند تاثیر مثبت و بسزایی داشته باشند و بالعکس در صورت عملکرد ضعیف تاثیر منفی در این زمینه خواهند داشت . یکی از روسای دانشگاه می گفت گروه کتابداری دانشگاه ما گروه بسته ای است که حتی رئیس گروه اعضای گروه خود را قبول ندارد. او نتوانسته بود حتی تصویری سطحی را از رشته را در ذهن رئیس دانشگاه پدید آورد .

۴٫هر نکته و یا مورد خاصی که میتواند به این موضواعت مرتبط بوده و موجب روشنگری اذهان میشود بیان کنید.

* یکی از مشکلات اصلی مدیرانی که دانش و مهارت مدیریتی و تخصصی لازم را ندارند این است که آنان توانایی و هنر استفاده از خرد جمعی و دانش سازمانی را ندارند . معمولا افرادی مورد مشورت قرار می گیرند که تخصص لازم را ندارند و اگر تخصص هم دارند جزء آن گروهند که کارشان بله قربان گفتن و تایید منویات رئیس است و مجیز گویی و چاپلوسی . عملکرد این مجموعه نامیمون باعث می شود که رئیس منتصبی که ابتدا چیزی از موضوع تخصصی نمی دانست آهسته آهسته احساس ” خود متخصص بینی” کند . حتی ممکن است کار به جایی برسد که از خود نظریه هم صادر بفرمایند .

جالب نبود (۴)جالب بود (۱۸)

ارسال به توييترارسال به توييترارسال به ديگارسال به ديگارسال به دليشسارسال به دليشسارسال به استامبلارسال به استامبلاشتراك فيدفيد
۱۰ نظر
م. الف
۹ آذر, ۱۳۹۲ در ۱۲:۲۳
جانا سخن از زبان ما می گویی.
Well-loved. Like or Dislike: Thumb up 13 Thumb down 1
پاسخ دادن
محمدرضا کیانی
۹ آذر, ۱۳۹۲ در ۱۳:۰۰
Hidden due to low comment rating. Click here to see.
با سلام
این جمله بسیار باعث تعجب است “درمدیریت ارشد کتابخانه های بزرگ که لزوما در سازماندهی آنها سطوح سازمانی لحاظ شده است بیش از دانش تخصصی نیاز به دانش مدیرت است . عده ای معتقدند که در این سازمانهای بزرگ بیش از ۷۰ درصد دانش و مهارت مدیریتی لازم است و کمتر از ۳۰ درصد دانش تخصصی”.
مدیری که وظیفه اصلی او برنامه ریزی، سازماندهی، کنترل و هدایت است، چه چیزی را می خواهد برنامه ریزی، کنترل و هدایت کند؟ این محتوا نیارمند دانش تخصصی است که البته با دانش مدیریت کامل می شود. چه کسی گفته که یک متخصص نمی تواند در سازمان بزرگ تخصصی مدیر باشد. این نظریه افرادی است که بدون دانش تخصصی سال ها بر جایگاه های مدیریتی تخصصی تکیه زده اند. همین رویه در دانشگاه ما هم با همین استدلال دنبال می شد تا وقتی که یک مدیر تخصصی (دکتر نوکاریزی)در جایگاه خود نشان داد که بین مدیر متخصص و غیر متخصص تفاوت از زمین تا آسمان است.
موفق باشید
کیانی
استادیار دانشگاه بیرجند
Poorly-rated. Like or Dislike: Thumb up 7 Thumb down 10
پاسخ دادن
عبدالحسین فرج پهلو
۹ آذر, ۱۳۹۲ در ۱۶:۵۱
همکار گرامی جناب آقای کیانی
نکته ای که جنابعالی روی آن انگشت گذاشته اید باید قدری با تأمل بیشتر به آن توجه کرد. فرمایش شما در صورتی که مدیر از هیج تخصص و یا اطلاعات تخصصی در انجام وظایفش استفاده نکند کاملا درست است؛ اما آن ۳۰ درصدی که به آن اشاره شده، برای همین است. البته شاید بتوان گفت این نسبت ۳۰ به ۷۰ چندان درست نباشد، یا لااقل در جامعه ما درست نباشد، اما من هم فکر می کنم در سطوح بالای مدیریتی که سازمان باید در سطح کلان هدایت شود و رابطه بین سازمان با دستگاه مادر و دستگاه های دیگر برقرار باشد، «مدیر» بودن فرد می چربد بر «کتابدار» بودنش. کمبود دستمایه تخصص کتابداری مدیر را معاونین و مشاورینی که دارای تخصص کتابداری و علم اطلاعات هستند می توانند پر کنند.
فرج پهلو
Hot debate. What do you think? Thumb up 4 Thumb down 4
پاسخ دادن
فریبرز خسروی
۱۰ آذر, ۱۳۹۲ در ۰۷:۴۳
جناب آقای کیانی
سلام
از اظهار نظرتان سپاسگزارم .آن چه در این یادداشت بیان شده است این است که در راس سازمان های بزرگ بیش از تخصص به مدیریت نیاز است و هرچه به اجرا نزدیک می شویم این نیاز برعکس می شود . در اندیشه حضرتعالی این تفکر ” نظریه افرادی است که بدون دانش تخصصی سال ها بر جایگاه های مدیریتی تخصصی تکیه زده اند”.
همکار گرامی :
اولا: این نظر برخاسته از دانش اداره سازمانها و مدیریت است و فقط در مورد کتابخانه ها ابداع نشده است که ما را برآشوباند و یا نگرانمان کند! .
ثانیا: خود اذعان کرده اید : “وظیفه اصلی یک مدیر برنامه ریزی، سازماندهی، کنترل و هدایت است” خوب همین ها دقیقا قسمستی کارکردهای مدیری است که باید دانش ، مهارت و توانایی مدیریت را به اضافه درصدی از دانش تخصصی را برای اداره سازمانهای بزرگ دارا باشد. البته هرچه سازمان کوچک تر شود و به عملیات نزدیک تر شود به تخصص در موضوع فعالیت سازمان بیشتر نیاز است تا (دانش ، مهارت و توانایی) مدیریت . بر این اساس کتابخانه هایی که مثلا جهل پنجاه کارمند دارند بهتر است در راسشان کتابداری باشد که از مدیریت هم بهره لازم را دارا باشد.متذکر می شوم که بیش از ۹۰ درصد کتابخانه های کشور حتی بعضی کتابخانه های مرکزی دانشگاه ها نیز سازمان بزرگ محسوب نمی شوند.
و در انتها : در کجا نوشته ایم که یک متخصص علم اطلاعات و دانش شناسی نمی تواند در راس کتابخانه های بزرگ قرار گیرد .قطعا متخصص کتابداری که ” دانش ، مهارت . توانایی” مدیریت را هم دارا باشد بر دیگران ارجح خواهد بود که طاهرا همین مفهوم هم در متن آمده است .
البته مشکل اصلی در این است که در اغلب گزینش ها بحمد لله مدیران انتصابی از هر دو هنر بی بهره بوده اند . یعنی نه کتابدار بوده اند و نه مدیر ! لذا حاصل کارشان نیز همه ما را به فریاد آورده است !
Well-loved. Like or Dislike: Thumb up 13 Thumb down 0
پاسخ دادن
جلال حیدری نژاد
۱۰ آذر, ۱۳۹۲ در ۰۹:۰۱
آقای دکتر خسروی
همان سی درصدی که مدیران ارشد به زعم شما نیاز به تخصص کتابداری دارند کجاست؟ من البته روی این اعداد و ارقام و دسته بندی انتقاد دارم اما سوال مشخص من ایسنت که همان سی درصد کجاست؟؟ مثلا آقای بجنوردی که شما با او کار کردید ۳۰درصد تخصص کتابداری داشت؟؟علی اکبر اشعری چه؟ ایشان چند درصد داشت؟…اصلا سی درصد از یک تخصص یعنی چه؟ این بحث و مقوله البته باید در جاهای دیگر و به شیوه ها دیگر پیگری شود
Well-loved. Like or Dislike: Thumb up 5 Thumb down 0
پاسخ دادن
کیانی
۱۰ آذر, ۱۳۹۲ در ۱۱:۲۹
جناب آقای خسروی
من هم از پاسخ حضرتعالی بسیار متشکرم. مخصوصا پاراگراف آخر نظرتان بسیار جالب بود.”در اغلب گزینش ها بحمد لله مدیران انتصابی از هر دو هنر بی بهره بوده اند . یعنی نه کتابدار بوده اند و نه مدیر ! لذا حاصل کارشان نیز همه ما را به فریاد آورده است !”. البته من هم به داشتن هردو دانش مدیریتی و تخصصی اذعان دارم ولی بحث در مورد اولویت و میزان هرکدام است.
…، من و شما که در حوزه تخصصی هستیم باید عوارض اظهارنظرهایمان را درست تر ارزیابی کنیم و باور توانایی مدیریت را از نسل جدید نگیریم تا نتیجه مانند ماحصل نسل ما نشود.
از نظر علمی هم که به قضیه بنگریم تفاوت نظر حضرتعالی با نظرات صاحب نظران دیگر (دکتر فتاحی، مهراد و حریری) آشکار است.
همیشه پاینده باشید
محمدرضا کیانی
Hot debate. What do you think? Thumb up 6 Thumb down 6
پاسخ دادن
فریبرز خسروی
۱۰ آذر, ۱۳۹۲ در ۱۳:۲۶
همکار گرامی جناب آقای کیانی
اظهار نظر شخصی نکرده ام . نگاه علم مدیریت را در اداره سازمان های بزرگ بیان داشته ام . اصلا هم نگران تفاوت دیدگاه بیان شده با سایر استادان محترم نیستم ! اگر قرار بود همگی یک حرف را بزنیم دیگر نظر خواهی معنا نداشت. مهم این است که بی تعجیل و شعارگرایی آراء گوناگون شنیده شود و از میان آنها بهترینها گزینش شوند.
Well-loved. Like or Dislike: Thumb up 13 Thumb down 4
پاسخ دادن
محمدی
۱۱ آذر, ۱۳۹۲ در ۲۲:۲۲
Hidden due to low comment rating. Click here to see.
فرموده‌اند:
«یکی از مشکلات اصلی مدیرانی که دانش و مهارت مدیریتی و تخصصی لازم را ندارند این است که آنان توانایی و هنر استفاده از خرد جمعی و دانش سازمانی را ندارند.»
این سخن حقی است
اما خواهش می کنم به این پرسش پاسخ دهند که چگونه چشم بسته و بدون کسب آگاهی لازم، در رثای عزل مدیریت سابق پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات مطلبی که شایسته قلم ایشان نبود، نوشته‌اند؟
آیا مطمئن بودند که مدیر سابق این پژوهشگاه از «خرد جمعی و دانش سازمانی» استفاده می کردند؟
من سراسر مطلب ایشان را می ستایم و باور دارم اما خوب است در مورد مصادیق آن دچار اشتباه نشویم. اگر چنین شد، اعتبار کاذب نامدیران، سرمایه آنان برای اشغال پست‌های دیگر نمی شود. اگر ما از نامدیران حمایت کنیم، آیا حق داریم در همان حال از نابسامانی اوضاع گله‌مند باشیم؟
با آزروی شادکامی برای شما
Poorly-rated. Like or Dislike: Thumb up 0 Thumb down 3
پاسخ دادن
فریبرز خسروی
۱۳ آذر, ۱۳۹۲ در ۱۰:۵۷
سلام
در یادداشت “تودیعی غریب “. سلبا و ایجابا هیچ نکته ای در کم و کیف مدیریت پژوهشگاه گفته نشده است . توضیح کاملی در قسمت نظرات همان پست داده ام . به آن مراجعه فرمایید .
جالب بود؟ Thumb up 1 Thumb down 0
پاسخ دادن
جمشید عبایی
۱۳ آذر, ۱۳۹۲ در ۱۹:۵۹
جناب آقا یا خانم محمدی
جوجه ها را آخر پائیز خواهند شمرد. بالاخره روزی خواهند فهمید که تاثیر مدیر قبلی پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات بر فناوری اطلاعات ایران چه بوده است و چگونه از خرد جمعی استفاده کرده است. من شخصا احساس می کنم که خیلی خوب از فناوری در کارها استفاده شده است. و حالا باید دید دوستان ریاست قدیم که دوباره و به کمک ایشان به صحنه آمده اند چه چیزهایی اضافه خواهند کرد. برای اینها هم آرزوی موفقیت می کنیم.
جالب بود؟ Thumb up 1 Thumb down 0
پاسخ دادن

تودیعی غریب !

یادداشت — توسط فریبرز خسروی در آذر ۶, ۱۳۹۲ در ۱۲:۱۵ منتشر شده در عطف
در دیار ما یعنی در این عاصمۀ دود آلود، اگر هر روز اتفاق غریبی نیفتد به شدت احساس غربت خواهیم کرد :
سه شنبه ۵ آذر است و من که سه روزی به علت آنفولانزا بستری بوده ام خودم را به مترو حقانی می رسانم تا به پژوهشگاه بروم . در آنجا مراسم تودیع و معارفه بر قرار است . مترو چنان شلوغ است که گاهی احساس نفس تنگی شدیدی می کنم . در آن واویلای تعلیق و خفگی ! دختری که شاید به بیست نرسیده با بچه ای در بغل چنان با زاری طلب کمک می کند که دل سنگ هم آب می شود. دخترک ۵ سالۀ دیگری از درز جمعیت سُر می خورد و مشغول فروختن فال حافظ است . نیم خفه ، پنج امید فاطمیدقیقه به سه، با لوحی در بغل به محل تودیع در طبقه ششم می رسم . سالن تشکیل جلسات حد اکثر بیست یا سی نفر گنجایش دارد . از صندلی های چیده شده مشخص می شود که باید بیش صد نفر در آن گنجانده شوند.
قرار است جلسه ساعت سه شروع شود . نه از ریاست سابق خبری است و نه از لاحق! بالاخره آقایی که ظاهرا “بگردان” است اعلام می فرمایند :” معاونت محترم وزیر نیم ساعت دیر می آیند” ما هم ترمز دستیمان را می کشیم و با همکاران مشغول خوش و بش می شویم . اصولا تاخیر جزء ذاتی ماست . ما ملتی هستیم با دو هزار و چند صد سال تمدن و چندین دقیقه تاخیر! زمانی یک حرفه ای ! نصیحت می کرد که ” سعی کنید دیر به جلسات بروید بر حشمت شما می افزاید.” البته بعد از چندین دهه کار هنوز مفهوم حشمت را نیافته ام .
تا روز دیروز قرار بود جلسه کمیسون اطلاع رسانی وزارت علوم در پژوهشگاه تشکیل شود . حتی حوالی ظهر روز گذشته هم خانم پورایمن که خیلی دلسوزانه زمان جلسات را تذکر می دادند دوباره زنگ زدند و یاداور جلسه شدند. صبح امروز ( سه شنبه )حوالی ساعت ۱۰ دوباره زنگ زدند و قرار جلسه را لغو کردند. یکساعت بعد با تلفن دیگری متوجه شدم که مراسم تودیع و معارفه ریاست پژوهشگاه در همان زمان برقرار است . معنی روان این حرف این است که تا چند ساعت قبل از تعویض ، ریاست فعلی از جابجایی خود خبر نداشته است ! خوب این هم از آداب روزگار غریب ماست . سپاه فاتح نباید فرصت را تلف کند و به لشکر مغلوب فرصت تجدید قوا بدهد . سریع و قاطع باید عمل کرد . حقیقت این است که این نوع رفتار شاید در دوره حاکمیت رمالی ومالیخولیای هاله نور توجیه پذیر بود ولی در دوره ای که راهبرد خود را تدبیر و امید نامیده و آن هم در یک نهاد پژوهشی کاری بس عجیب و فعل غریبی بود!
حقیقت این است که تماس من با این کمیسیون به عنوان نماینده کتابخانه ملی شروع شد و پس از سبکدوشی(بازنشستگی) با اصرار دکتر فاطمی به عنوان عضو حقیقی در جلسات حضور می یافتم . در این چند سال عضویت در این کمیسیون و شرکت نسبتا منظم در جلسات آن سه صفت بارز را در ایشان یافتم :
او در استفاده از نیروهایی متخصص اصلا به دیدگاه سیاسی فرد توجه نداشت و آن را آگاهانه نادیده می گرفت . وقتی پستی اجرایی را پیشنهاد کرد به دنبال دلیل برای نپذیرفتن بودم لذا خیلی صریح به ایشان گفتم : من علیرغم اینکه سیاسی نیستم اما به جناح مقابل وابسته ام و صلاح نیست بیایم . خیلی راحت فرمودند که می دانم ولی کار ما تخصصی است کار به سیاست ندارد!و البته در نپذیرفتن آن کار دلیل دیگر مقبول افتاد.
در بحثهای تخصصی به شدت روادار و متحمل بودند. و به ویژه در حوزه های تخصصی که به دانش و مهارتشان مربوط نبود به شدت از دخالت و اظهار نظر پرهیز می کردند. مثل بعضی روسا چهار سال کار در حوزه اطلاعات و دانش شناسی باعث نشده بود که احساس ” خود متخصص بینی ” کنند و از خود نظریه هم صادر فرمایند.
ایشان در رفتار و منششان بسیار مودب و متین برخورد می کردند و به راستی ” عُجب ریاست ” نداشتند.
القصه ! ساعت سه و نیم هم شد مقام محترم شرفیاب نشدند. شاید نزدیک صد و پنجاه نفری کنارهم چیده شده بودیم که احساس کم هوایی باعث شد که پنجره ها را بگشایند . خبر نداشتند که در آن ساعت آنچه می آید دخان است و ذرات معلق و نه هوا . نزدیک ساعت چهار بود که عقل سلیم جمع به این رسید که بی حضور مقامات هم می شود سخن گفت . قرآنی خوانده شد و مجری محترم اعلام برنامه فرمودند . دکتر فاطمی سخن را آغاز کرد . تلک الایام نداولها بین الناس بله بالاخره ریاست و قدرت دست بدست خواهد شد . وقتی او سخن می گفت این تمثیل یادم آمد که ظریفی می گفت ” این پستها لنگ حمام عمومی است “. گرچه در بعضی جاها تبدیل به لنگ خصوصی چند دهساله شده شده است .
هنوز کلام دکتر فاطمی منعقد نشده است که دکتر احمدی معاون جدید پژوهشی به قول مجری با هیات همراه! وارد می شود . فاطمی می خواهد حرفهایش را ادامه دهد که دکتر احمدی ،آقایی را به زور در بغل دست خود جای می دهد . بدون اینکه سوال کنند که برنامه چیست ؟ او می شود مجری . به نظر می رسد هیات مجری سرخود است . مجری سابق هم متحیر خود و دیگران را می نگرد .
مجری جدید عجولانه ، بدون اینکه از یک ساعت تاخیر عذری بخواهد گیج می خورد که قرار است چه بشود ! بالاخره به او می فهمانند که باید دکتر فاطمی گزارش کارهایش را بدهد! فاطمی نیز به نظرم کلامش را بریده می یابد و بعضی مطالب را عمدا یا سهوا نمی گوید . گزارش مختصری را به جمع ارائه می دهد. سپس رئیس جدید نیز منضبط ، متنی را قرائت می کند و معاون محترم وزیر هم طبق معمول جمع بندی می فرمایند. در حین سخنرانی ها و اهدای لوح ها ، کنایه ها و نگاه ها نشان از غالب و مغلوب داشت ! خیلی راحت بیان می شد در پس تغییر چه کسی بوده و … و شاید بهترین نکته مثبت این تغییر گزینش فردی با سابقه خوب از درون سازمان است . اگر مثل دولت قبل ، فردی برگزیده می شد که می خواست حسب خاصیت ذاتی خود در این حوزه فرهنگی ، سرهنگی کند آنوقت چه خاکی بر سر می شد.
در بازگشت دوباره خود را در تعلیق مترو می یابم . ولی هنوز از حال و هوای جلسه بیرون نیامده ام . به راستی تمجید ها و تشکرهای چند سویه این نوع جلسات تا چه اندازه صادقانه است . عبور معلولی با ویلچر مرا به خود می آورد .او به سختی راهش را باز می کند و در آن وانفسای نفسگیر در حالی که ماسک بر دهان دارد مشغول فروش بعضی اجناس است . با خود می اندیشم چند درصد فقر موجود در جامعه ما معلول ندانمکاری در مدیریت هاست . وقتی در تشکیل یک جلسه تودیع و معارفه آن هم در یک نهاد علمی این همه کاستی و ناهماهنگی وجود دارد ، تا چه اندازه می توان به اتقان اصل این نوع تصمیمات دل بست .
به خانه که می رسم تفالی! بر کتاب تاملی بر عقب ماندگی ما می زنم .سخنی از یکی از معصومین به نقل از علامه مجلسی می آید :
“در جهنم آسیایی است که در گردش است . پرسیدند چه چیز را خرد می کند یا امیرالمومنین ؟فرمود : علمای فاجر ، قاریان ناسق،جباران ظالم ،وزیران خائن ،روسا و سرکردگان کذب را”

 

نظرات ابراز شده در عطف

  1. فارغ از سابق و لاحق، تدبیر شکل های مختلفی دارد آقای دکتر ! اگر فکر کرده اید تدبیر آنی است که شما بلدید، اشتباه کرده اید قربان ! حالا ممکن است در برخی دولت ها، رفتارها به مرز تمدن نزدیک تر شود. ولی در مجموع نمره میانگین تدبیر در این کشور همانی است که دیده اید. در هر کاری، یک نفر یک دفعه از راه می رسد که فکر می کند همه کاره است؛ و البته به مدد ترس در پوشش احترام فرو رفته سایرین، بازیگردانی هم می کند. بعد با خیال راحت و بدون وجدان درد، نخ عروسک ها را جلو و عقب می کشد؛ و بازی انجام می شود. دیر و دور نیست که لاحق هم به همین بازی گرفتار شود. ای کاش می شد کسانی که پست ها را قبول می کنند، از بازیگردان یک تعهد محضری، وثیقه ای، چیزی می گرفتند که آمد و رفتشان را به یک نمایش مسخره تبدیل نکند. اما افسوس که نمی شود. حالا که نمی شود باید تدبیری دگر کرد آقا دکتر؛ تدبیر !

  2. سلام
    بنده هم در این جلسه حضور داشتم. پیش و پس از آن هم از مترو استفاده کرده بودم. صبر کردم سه قطار برود تا یکی که به نظر می رسید تحمل بیشتری داشت، بیاید و مرا با خودش ببرد.
    در آن جلسه بودم و گاهی هم مبهوت از وقت‌‌ نشناسی و همین قدرنشناسی. رئیس جدید از انسان‌های نزدیک به کاملی است که در زندگی دیده‌ام رئیس قدیم هم حتما همین قدر خوب هستند که جنابعالی می فرمایید.
    مدتها است که فهمیدم ادب این نیست که به «تو» بگوییم «شما» یا به جای «بشین» بگوییم «بفرمایید»، و مدتهاتر! هم فهمیدم که همه داعیه ادب داریم و افسوس که هیچ محکی برای اینکه اندازه آن به دستمان بیاید نداریم.
    قطار اول واقعا شلوغ بود و ترجیح دادم صبر کنم قطار دوم بیاید. شاید آنجا آرامشی که می خواستم پابرجا باشد.
    من دلم آرامش قطاری می خواست که پس از یک روز خسته‌کننده با آن به مقصد برسم. دلم تغییری می‌خواست که با این همه همهمه قطار اول فرق داشته باشد.
    اگر قطار دومی می‌آمد که این تغییر را با بقیه داشت حتما سوار می‌شدم. اگر پیرزنی هم جلوی من می آمد چرا باید از این آرامش بگذرم و بگذارم او لنگان لنگان سوار شود طوری که در بسته شود و من بیرون بمانم؟ می توانستم بگویم «ببخشید مادر» بعد زود سوار بشوم. تازه با این ببخشید گفتن هم نشان دادم کلی مؤدبم!
    شاید در همین فکرها بودم که قطار دوم هم آمد و من همچنان روی صندلی نشستم و گذشت. بی آنکه پیرزنی بیاید و …
    ریشه شناس نیستم ولی اگر اشتباه نکنم تشنگی ما برای تغییر، ریشه یا شاید ساقه بعضی بی‌ادبی‌ها است. تغییر را می‌خواهیم چون حس می کنیم جای ما که اینقدر نازنینیم نباید در این محقرخانه‌ها باشد. دستی اگر بیاید و حس کنیم همان‌ها را به ما می‌دهد که می خواهیم با یک دست به آن می چسبیم و با دست دیگر تبر می گیریم و قطع می کنیم همه رشته‌هایی که دیری بود با آن پیوند داشتیم. همین که بدانیم آن دست که آمده است عمری قلم ادب در دست، به شاگردانی چون من ادب یاد داده است، برایمان کافی است.
    پاره کردن «با هیجان» این رشته‌ها هر چقدر هم سست باشند نازیبا است لاقل به حکم ادب. می‌شود شانه‌ای به دست گرفت و با لطافت آنها را به سویی دیگر خماند.
    قطار سوم که آمد سوار شدم. نه نیازی به ندید گرفتن پیرزنی شد نه تحمل همهمه. صبر شاید علاج همه دردها باشد که بدانیم:

    فی‌الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر
    این کارخانه‌ایست که تغییر می‌کنند «حافظ»

    یا حق
    نادیا عزیزی

  3. درود
    بلی برخی ویژگیهای خوب و رویکرد عملگرایی ایشان باعث تحولات در آن پژوهشگاه شد. در عین حال، برخی مسائل نیز باعث شد تا برخی تصمیمها از جمله تغییر بدون مشورت سامانه الکترونیکی فصلنامه پردازش و مدیریت اطلاعات، فردی باشد و نهایتا به اعتبار و روند کاری این نشریه خدشه وارد کند. به هر شکل ایشان خدمات خوبی در پژوهشگاه داشتند از جمله به کارگیری کتابداران در پستهای مدیریتی و تلاش برای توسعه نظام ملی اطلاع رسانی علوم و فناوری
    فتاحی

    1. استاد محترم!
      آیا روی آوردن به استفاده از افراد غیر عضو پژوهشگاه و منزوی کردن افراد با سابقه و استادان پژوهشگاه یک افتخار است؟ خوب است بدانید که تنها دو پست مدیرتی در اختیار هیئت علمی های پژوهشگاه بود و همه روسای پژوهشکده‌ها از میهمانای بودند که وقت خالی خود را (یک یا دو روز) در پژوهشگاه سپری می کردند. رییس مرکز اطلاعات و مدارک علمی طی دو سال اخیر دوبار تغییر کرد که هر دو بزرگوار عضو پژوهشگاه نبودند. زبده ترین نیروهای با سابقه را از گردونه تصمیم‌گیری خارج کردند. حتی گروه پژوهشی که یک عضو هم نداشت از خارج پژوهشگاه برای آن مدیر منصوب کردند. صد البته نباید نقش قائم مقام ایشان را (که پستی من درآوردی غیرقانونی بود) در این بی‌تدبیری‌ها از نظر دور داشت.

  4. قبول دارم تغییر همیشه خوب نیست به ویژه آنکه با از دست رفتن دانش و تجربه کسب شده همراه شود. رفتار و منش جناب دکتر فاطمی را نیز شاهد بوده ام و نداشتن حس “خود متخصص بینی” نکته برجسته ای در ایشان است. اما به تغییراتی که به انتخاب مدیری متخصص و با تجربه منجر شود مثبت نگاه می کنم

  5. با سلام خدمت استاد گرامی جناب دکتر خسروی و خوانندگان گرامی
    از نوشته زیبای ایشان که پر از پندهای آموزنده بود، بسیار سپاسگزارم. جناب آقای دکتر فاطمی و بنده به عنوان رئیسان سابق و لاحق، پیش از ساعت سه در راهرو حضور داشتیم و در حال سلام و احوال‌پرسی با شماری از همکاران بودیم که در بیرون از سالن ایستاده بودند. خبری که فرمودند، پیش از ساعت سه رسید و زمان رسیدن مهمانان نیز در حال تغییر بود. تا پیش از آمدن به داخل سالن با جناب آقای دکتر فاطمی در حال رایزنی بودیم که چه باید کرد. در نهایت تصمیم گرفته شد که ما هم به حاضران گرامی بپیوندیم. به هر روی، بنده از جناب دکتر خسروی و همه عزیزانی که در روز یاد شده به دشواری افتادند، پوزش بسیار می‌خواهم و امیدوارم با بزرگواری خود ببخشایند.

    1. استاد گرامی جناب آقای دکتر علیدوستی
      سلام
      از حسن نطر حضرتعالی سپاسگزارم . این نوشته صرفا درد دلی است که در عالم همکاری مطرح شده و هیچ نیازی به پوزش خواهی ، آن هم از سوی شما و یا دکتر فاطمی که کوچک ترین نقشی در آن نداشته اید نبود . برای شما اندیشمند گرانمایه آرزوی توفیق و سرفرازی دارم .

  6. با سلام به آقای دکتر خسروی
    قلم بسیار زیبایی دارید و متن به شکل زیبایی با تغییرات زندگی روزمره تلفیق شده است. از فضا من هم در آن جلسه حضور داشتم و بنا به دلایلی من هم مثل شما قبل از ساعت سه رسیدم. من فقط برای بعضی مسیرها از مترو استفاده می کنم چون شلوغی و همهمه آن من را نه یاد مراسم تودیع که یاد روز قیامت می اندازد. آنچه در این مراسم قابل توجه بود و جنابعالی نیز به آن اشاره داشته اید، این است که ارزش کارهای یک مدیر در شش سال را واقعا نمی توان در یک مراسم تودیع ۱ ساعته توضیح داد و خوب ایشان خدمات ارزنده ای برای حوزۀ آی تی و علم اطلاعات و دانش شناسی انجام دادند که بر کسی پوشیده نیست. هر چند مدیر جدید هم از نظر انسانی و علمی در جایگاه شاخصی قرار دارند اما نباید از این موضوع غافل شویم که تغییرات مدیریتی در سازمان ها چه هزینه های انسانی و مالی را به سازمان تحمیل می کند. نکته جالب تر این است که مدیر جدید در هر سازمانی کلا کارهای مدیر قبلی را قبول ندارد و همه چیز را متحول می کند. شاید یکی از دلایل اینکه کشور ما از اندازه ای خاص بیشتر رشد نمی کند این باشد که به جای ساختن و آباد کردن بناهای نیمه کاره همه چیز را نابود می کنیم تا بگوییم بله من هم مدیر هستم و به قول حضرتعالی حشمت و جاهی دارم. متاسفانه آنچه در این تغییرات پیش می آید رکود سازمان ها و بی انگیزه شدن نیروی انسانی آن است. به هر حال من هم وقتی بعد از آن جلسه با تاکسی به خانه بر می گشتم به این فکر می کردم که این دنیا و همه چیزهای آن روزی هست و روز دیگر نیست. مثل همین تاکسی هایی که ما هر روز سوار می شویم و بعضی وقت ها که راننده یکی از آنها آشنا باشد ناخودآگاه خوشحال می شویم. به هر حال…
    به قول شاعر خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
    بهروز و تندرست باشید

  7. سلام
    حداقل حسن این تغییر این بود که دوستان را وادار به این همه فکر فلسفی و تدبر در قیامت و گذر ایام و …کرد. این هوای تهران هم با این همه آلودگی عجب هوای فیلسوف پروری است!!!
    پیروز باشید
    کیانی

  8. جناب خسروی چنین نیست برادر!
    سخن را به طعنه آغاز کردید و یک طرفه داوری کردید و به ناحق و به دور از شأن یک فرهیخته سخن گفتید. کسانی هم دانسته و ندانسته از دور دستی بر آتش داشته‌اند، به ناروا به تمجید از آن و در ذم اینان، «بلی! ما هم دیدیم گفته اند». افسوس!
    من به عنوان یک نفر عضو هیئت علمی از اقای خسروی و دیگرانی که از همنشینی با یار و دم گرم او و منش دموکرتیک‌اش سخن گفته‌اند دعوت می کنم به پژوهشگاه تشریف بیاورند و از نزدیک با بیست و چند نفر از اعضای هیئت علمی و خیل کارشناسان پژوهشگاه هم‌سخن شوند تا چنین عنان قلم را از کف ندهند و بر زخم پژوهشگاهیان نمک نپاشند. جز این چه می توانم گفت! آیا به افشاگری تخلفات روشن و برخوردهای ایشان و قائم مقام چندین کاره‌شان در فضای مجازی بپردازیم؟ یا همچون شما به طعنه و نیشدار سخن گوییم؟ آری در مقام سخن ” این پستها لنگ حمام عمومی است “ است! اما می دانید و می دانیم که چنین نیست بلکه این پست‌ها نوعی «نسق» گرفتن و بهره بردن است.
    فقط و فقط از شما می‌خواهم که روزی حتی به عنوان مراجعه کننده به پژوهشگاه تشریف بیاورید و سخن ما را هم بشنوید. شما که در نوشتار خود به حدیث اشارتی داشتید باید بدانید که صریح آیه مبارکه است که: به سخنی که از روی عناد و لجاجت گفته می شود گوش فرا ندهید «فتبینوا» تا از کردار خود پشیمان نشوید
    سخن آخر این که آیا ما قصد داریم برای «دنیای دیگران» «آخرت خود را» به تباهی بکشانیم؟
    باز هم یاد آوری می کنم که «دشمنی با قومی نباید شما را از جاده عدل و انصاف خارج کند».
    این تذهبون؟

  9. فکر کنم هر کسی بر پایه سود و زیا خود سخن می گوید. واقعیت را باید در درون این مرکز دید. آنچه من دیدم شور و شادی از این تغییر بسیار مناسب بود.
    هرکس از ظن خود شد یار من …
    پایدار باشید

  10. همکاران محترم پژوهشگاه
    من هم کارمند پژوهشگاه هستم و البته در دوره فاطمی برکنار از کارها بودم . آنجور حرف می زنید که گویا قبل از فاطمی اینجا گلستان بوده و بعد از آمدن او جهنم شده . نه عزیز . یادتان رفته که قبل از ایشان ایرانداک تبدیل شده بود به سازمان خدماتی که بزرگترین خدمت مسئولش لابی با سایر دستگاه ها و مقاطعه کاری بود . طرح برنامه و بودجه که یادتان نرفته . تکه ای هم مقابل هریک از ماها می انداختند و ماهم صدایمان در نمی آمد. شک نکنید که مظلومیت علیدوستی هم به حدی است که توان تکان دادن بعضی از ماها را ندارد . مائی که عادت کرده ایم به پژوهشگاه بیاییم و کار خودمان را بکنیم و دائما هم معترض باشیم که چرا ما را به کار نگرفته اند و از بیرون نیرو آورده اند. زمان بسیاری از حقایق را افشا خواهد کرد . خواهیم دید.

  11. وقتی عنوان تودیعی غریب را دیدم، فکر کردم از تودیع من میگوید. هفده سال مدیر خدمات ماشینی همین پژوهشگاه بودم. خدماتم به قدری بود که ریاست جمهور رسما از بنده که خود را کوچک ترین عضو مردم میدانستم تقدیر کند.
    اما در روز تودیعم، فقط چهار نفر حضور داشتند. تودیعی چنین غریبانه در عمرم ندیده بودم و هرگز آن روز را فراموش نخواهم کرد. سه کارمند از سیستم های رایانه ای و شخص دکتر فاطمی. از خدماتم تقدیر کردند و چهار سال تمام مرا خانه نشین کردند.
    سالها در همان مترو رفت و آمد کردم و همانها را دیدم و دم بر نیاوردم. آری، این اولین تودیع غریبانه نبوده و البته آخرینش هم نخواهد بود و تا کی این چرخه ادامه خواهد داشت، خدا میداند.
    الان داشتم فکر میکردم، کاش آقای دکتر خسروی که دوست بسیار عزیز بنده هستند در آن مراسم تودیع حضور میداشتند، سه حسن داشت. یکی اینکه یک نفر دیگر به آن چهار نفر افزوده میشد، دوم اینکه شاید لوح تقدیری هم از ایشان دریافت میکردم و سوم شاید شانس ما میگفت و ایشان هم در وصف آن مراسم درد دل ما را مینوشتند.

  12. متن زیبا و نیش دار دکتر خسروی نشان از نکته سنجی و تیز بینی ایشان دارد. بدون توجه به محتوی جلسه ایی که انجام شده ،دیدن این واقعیت های تلخ جامعه و بیان آن ها قطعا تاثیر گذار خواهد بود اگر چه در ۲۵۰۰ سال گذشته این کار انجام نشده است.د ر آستانه همایش علم سنجی اصفهان و بررسی آئین نامه ارتقائ هیات علمی جای دارد به نحوه ارزیابی کمی تولیدات علمی استادان بی بدیلی همچون دکتر خسروی و…که با درجه استادیاری بازنشست شد ندتوجه شود.کیفیت نوشته ایشان در مقایسه با سایر نوشته ها حاکی از ایراد اساسی ائین نامه ارتقادارد.جای ایشان در هدایت و مدیریت های کلان مراکز کتابداری خالی است

  13. سلام به همه دوستان
    گرچه مدتهاست جمع دوستان عزیز را ترک کرده ام اما نوشته زیبای آقای دکتر خسروی را خواندم و بدنبال آن یادداشتهای سایر دوستان از جمله سرکار خانم حاجی عزیزی که با قلم شیوایی پاسخ داده بودند.
    در همسایگی خانه ما ، خانه ای در دست ساخت است طی شبهای گذشته مشغول خاکبرداری و تا نزدیکهای صبح خواب از چشم همه ربوده بودند. این چند شب گذشت و حالا همه با خیال راحت سر به بالین می گذاشتند که دیگر تمام شد و می شود راحت خوابید اما چند شب پیش به ناگهان در نیمه های شب چنان صداهای آشفته کننده ای ناشی از کار بولدوزر و کامیون به پا خاست که خود من قلبم تا حوالی سرم سیر و سفر کرد در حالی که خنده های صاحب ملک در حال ساخت در همان نیمه های شب مسرور از ساختن و سرازیری پول به گوش می رسید و روزهای بعد شنیدیم که در همسایگی ما مردی سراسیمه از همین سروصدا از خواب برمی خیزد و بیداری فرزند خود را مشغول به اینترنت و چت و … می بیند و با او در نیمه شب درگیر می شود .فردای آن روز مرد به سرکار می رود و فرزند به دانشگاه هر دو آشفته. مرد سرکار خود با کارمند خانم درگیر می شود ناشی از عصبانیت شب پیش و فرزند با استاد . خانم کارمند عصر به خانه بر می گردد با روانی آشفته و با مادر پیر خود به جر و بحث می پردازد مادر که در بستر بیماری بوده جان به جان آفرین تسلیم و فرزند دانشجو با استاد و همکلاسی خود درگیر و این داستان زنجیروار ادامه دارد اما از آن سو مرد سازنده به جیبهای پر پول خود همچنان می اندیشد . ولی این بین چه کسی عامل اصلی است ؟ شهرداری و نهادهای قانون گذار که مجوز فعالیت فقط در آن ساعت را می دهند ؟ مرد سازنده ؟ یا …
    به آقای دکتر خسروی بگویید همه سوار یک قطاریم ولی شما در واگنی سوار شدید که ظاهرا مرد سازنده مسرور و خوشحال سوار بوده است اما چند واگن آنسوتر مجلس عزاداری برقرار است توانستند از همان جا فاتحه ای هم بخوانند . موضوع خوبی و بدی آدمها نیست . ضمنا فراموش کردم بگویم دنبال چهره غایب تودیع و معارفه بگردید اگر رییس سابق سازنده باشد شاید چهره غایب است که مجوز را داده است و اکنون جایی دیگر منتظر سازنده ای دیگر و حتما او بدون رد پا نصیبی می برد. اگر به زودی او را در زمره چهره های ماندگار دیدید تعجب نکنید.

  14. به گواه تاریخ٬ در سال ۱۴هجرت که عربها (به فرمان عمر و به فرماندهی سعدبن ابی وقاص) به ایران حمله کردند، مصادف بود با دوران حکمرانی یزدگرد سوم (آخرین پادشاه ساسانی).
    در آن زمان فرمانده سپاه ایران (رستم فرخزاد) ابتدا به دنبال ایرانیان وطن پرستی بود تا به سوی مرزها گسیل شوند و در مقابل عربها ایستادگی کنند.
    در آن دوران فقر و حاکمیت سیستم طبقاتی “کاست”، امان توده ها را بریده بود و تنفر شدید مردم نسبت به نظام حاکم را، به منتهی علیه خود رسانده بود و لذا حتی دستمزدهای چند برابر هم موجب نشد تا مردم به سوی مرز قادسیه گسیل شوند.
    از این روی یزدگرد مجبور می شود تا به پای ایرانیان زنجیر ببندد و آنها را به زور به مرزها بردند که این جنگ در تاریخ معروف شد به جنگ “ذات السلاسل” یا پیکار زنجیریان، اما این زنجیر بستن ها نیز٬ نتوانست در مقابل قدرت “رخوت و بی تفاوتی” مردم، مقاومت کند و سرانجام سپاه ۳۰ هزار نفری عربها٬ بر سپاه ۱۲۰ هزار نفری ایرانیان پیروز شدند و امپراطوری ساسانیان سقوط کرد.
    حمله محمود افغان در سال ۱۱۳۵ به ایران و سقوط سلسله پر قدرت صفویه، نمونه دیگری از این بی تفاوتی ها می باشد. به گواه تاریخ٬ محمود پس تصرف شهرهای شرقی ایران، و قتل عام مردم بی گناه، وارد اصفهان شد و بعد از به زندان انداختن شاه سلطان حسین، موفق شد سلسله صفویه را منقزض کند.
    البته این پیروزی برای خود او هم غیر قابل باور بود، زیرا زمانی که به دیوارهای شهر اصفهان می رسد، رو به یکی از فرماندهانش می کند و می گوید: “ما کی به ایران می رسیم؟” فرمانده اش پاسخ می دهد: “قربان ما خراسان راه هم پشت سر گذاشته ایم” و محمود افغان با تعجب می گوید: “پس کو مدافعان این امپراتوری بزرگ؟”
    شاید در آن لحظه که ایران مورد تاخت و تاز اقوام بیگانه قرار می گرفته، اجداد ما به این موضوع فکر نمی کردند که بعدا چه اتفاقی می افتد، بلکه آنها خدا خدا می کردند که حاکم ظالم برود و نابود شود و بعدا هر چه شد، اشکالی ندارد.آری مطالعه تاریخ گذشته ما نشان می دهد٬ یکی از بزرگترین مشکلات ایرانیان آن بوده است که “می دانستیم چه نمی خواهیم اما نمی دانستیم چه می خواهیم”.و شاید به همین خاطر است که صادق هدایت زمانی گفته بود: “ایرانی ها خوش استقبال و بد بدرقه هستند”.
    همه سوار قطار می شوند و به مقصد می رسند و دوباره قطارهای دیگر سوار می شوند. هر سه مدیریت را دیده ایم ( مدیریت اقای آجیل فروش یادتان نرود)لطفا بگویید کدامیک از مدیریت های گذشته پژوهشگاه، بدون خطا ولغزش بوده است؟ این خطا و لغزش ها حداقل و حداکثری دارد. آنچه موجب زیان در این ۶ سال مدیریت اقای دکتر فاطمی شد با ۱۷ سال مدیریت آقای دکتر غریبی و ۲ سال آقای آجیل فروش را باید مقایسه کرد؟

  15. ما شبروان که در شبِ خلوت سفر کنیم
    در تاج خسروان به حقارت نظر کنیم
    … گر چه نوشته ادیبانه ایشان مشحون از صنعت ایهام است ولی افسوس که پر از … است، خطی زشتست که به آب زر نوشتست … حقیر و خفیف و گوشه نشین کردن اعضای هیات علمی پرسابقه و فرهیخته پژوهشگاه و تسخیر این مکان پرسابقه توسط دوستان و آشنایان … افراط در برگزاری مناسک مذهبی و پرداختن به قشریات دین در محیطی علمی … تفویض تمامی اختیارات به فردی … که هر چه خواست با پژوهشگاه و پژوهشگر و پژوهش کرد و هیچ پروا نداشت نه از خدا و نه از خلق خدا … به اقصی نقاط عالم سفر کردن و به تاراج دادن بودجه پژوهشگاه و از حال اهالی خانه خبر نداشتن … تو چه دانی که در آسمانها چیست که ندانی که در سرای تو کیست … خط بطلان کشیدن بر گذشته پرسابقه پژوهشگاه و داشتن ادعای اختراع دوباره چرخ و نداشتن گوش شنوا از متخصصین پرسابقه پژوهشگاه … داشتن نگاه منفی و بدبینانه به گذشته پژوهشگاه و فراموش کردن این سخن گرانمایه سعدی که بزرگش نخوانند اهل خرد هر آن کس که نام بزرگان به زشتی برد و نیز فراموش کردن این سخن حکیمانه نیوتن که اگر بر شانه گذشتگان می‌ایستاد می‌توانست افقهای دور دست تری را ببیند …. داشتن اشتهای بی اندازه برای تولید آیین نامه و شیوه نامه و افزودن بر چرخه باطل بوروکراسی و باطل کردن فرایندهای مستحکم و آزمون پس داده گذشته … و … نمی دانم چقدر ادامه دهم …ادب حضور اجازه اطاله کلام نمی دهد … اینها همه را داشتن و بعد تبسم بر لب و مهر بر پیشانی بستن آخر چه تناسب غریبی دارند ! … آری باید به این برادر بزرگوار و متواضع و مهربان و متبسم گفت چون از فقه صفا و مروه فراغت حاصل کردی باری در وادی صفا و مروت نیز گامی بزن … در مراسم تودیع، همکاران را بسیار صبور و فهیم و ساکت یافتم ولی مگر می شود نگاه را نیز ساکت کرد … راستی آن یار غار دلنواز و آن پرده نشین پر سوز و گداز در روز تودیع کجا بود … غیبت آن قائم مقام این شعر وزین را به یادم آورد:
    غیرتم آید که پیشت بایستند
    بر تو می‌خندند و عاشق نیستند

      1. خانم صفاکیش
        شب + رو = شبرو و شبرو نسبتی با شیر ندارد و من هم ادعای شجاعت نکردم. بلند فکر می کنم ولی بلند بلند فکر نمی کنم، چون متاسفانه هنوز با ملاحت و صفا فاصله زیادی داریم.

  16. تا این ساعت:
    جالب بود: ۲۳ نفر
    جالب نبود: ۴ نفر

    این را محض اطلاع «همکار پژوهشگاه» گفتم تا بداند که نظرش خریداری ندارد.

    از قلم خواب پران دکتر خسروی لذت می برم!

  17. آواز دهل از دور خوش است برای کسانی که خود پژوهشگاه کار نمی کردند و نمی دانند دوران دکتر فاطمی چه اتفاقاتی افتاد و چه کسانی منزوی و اخراج شدند که چه بسا زیبا جناب آقای مهندس پارسی که کارمند نمونه دولت های پیشین بود به آن اشاره کردند. کارهای عجیب غریب ایشان که به خوبی همکار پژوهشگاه در کامنت قبلی به آن اشاره کرده است. من از آن اخراج شده هایی توسط دکتر فاطمی بودم که مدیرم روی من قسم می خورد و هیچ وقت نفهمیدم که چه کردم و چرا دکتر فاطمی از من خوشش نمیاد که مدیر من را به اخراج من واداشت.

  18. راستی ما نفهمیدیم تخریب ساختمان پژوهشگاه به بهانه ساختن آزمایشگاه و ایجاد فضاهای خالی و بی مصرف و کوچک کردن غیر منطقی اتاق اعضای هیات علمی واقعا چرا صورت گرفت؟ آیا مسئولان برای کسب امتیاز نیازمند تبلیغات و افتتاح صوری آزمایشگاه بودند؟ آیا می خواستند فشار قبر را با کوچک کردن اتاق اعضای هیات علمی به آنها یادآوری کنند؟ واقعا حیف این پولها که به صورت غیر کارشناسانه خرج می شد. در یک مورد که یکی از اعضای هیات علمی به دلیل غیر منطقی بودن این عملیات تخریب حاضر به تخلیه اتاقش نشده بود به حراست متوسل شدند و چه حفظ کرامتی کردند !!

  19. طی یک ساعت، از ساعت ۹:۳۰ تا ۱۰:۳۰ شب، تعداد «جالب نبود»ها از عدد ۲۶ به ۴۳ پرید! این یعنی چی؟ آیا همه همفکران «همکار پژوهشگاه» با یکدیگر عهد بسته اند و هم پیمان شده اند که به یکباره در یک ساعت معین وارد این صفحه شوند و «جالب نبود» را تیک بزنند؟!

    آیا “خود تیک زنی ” و نظر دادن با IP مختلف کار شایسته ای است ؟

  20. آری چنین بود همکاران !
    یکی از اهداف عطف همواره ایجاد گفتمان و اصطلاحا باز کردن نطق همکاران و همراهان حوزه اطلاعات و اطلاع رسانی است . به نظر می رسد که خوشبختانه این یادداشت به این هدف مهم نائل شده است . از همه کسانی که در این موضوع مشارکت داشته و به عنوان موافق و مخالف نظر داده اند سپاسگزارم . شخصا درسهای زیبایی از بعضی نظرات آموخته ام .
    در مورد نظرات ارسال شده تذکار نکاتی را ضروری می دانم:
     انتظار می رود که بعضی نظر دهندگان گرامی اقلا متن را به دقت مطالعه بفرمایند ، سپس نظر دهند.
    در کجای این یادداشت در مورد کیفیت و چگونگی اداره پژوهشگاه و ریاست آن نظر داده شده است ؟ همانگونه که از متن نوشته بر می آید طی جلساتی که من در کمیسیون اطلاع رسانی داشته ام – تا مدتها جلسه در وزارتخانه تشکیل می شد –صفات مثبتی را از جناب آقای دکتر فاطمی دیده ام که در زمان رفتنشان! به عنوان یک فعل مثبت اخلاقی ذکر کرده ام. اصولا ذکر نکات مثبت افرادی که از قدرت کنار می روند را امر مبارکی می دانم زیرا هیچ داعیه منفعت طلبی نمی تواند بر آن مترتب باشد.
     نویسنده این یادداشت با اسم و مشخصات معین و با پذیرش مسئولیت نوشته خود دست به انتشار آن زده است .بعضی دوستان بزرگوار هم با مشخصات معلوم در مورد آن نظر داده اند. اما معمولا افراط و تفریط ها از آن کسانی است که حاضر نیستند مسئولیت نوشته خود را بپذیرند .اینان تحت نام مستعار یا ناشناس بعضا به طور مکرر نظر می دهند. بعضی دوستان معتقدند که این نظرات را نباید منتشر کرد . اما معتقدم که تا زمانی که اکثریت جامعه ما ” بلند فکر کردن” را نیاموخته اند انتشار این نظرات “مجهول المالک” کار مثبتی است . شاید آنان آهسته آهسته بلند فکر کردن را و نیز شهامت پذیرش مسئولیت گفتار خویش را بیاموزند.
     تا کنون همه نظرات به جز یک نظر منتشر شده است . علت منتشر نکردن آن یک نظر هم این است که حاوی مسائلی در مورد افرادی بود که بار حقوقی داشت.شواهد نشان می دهد که بعضی از افراد دست به نظر سازی زده اند و مرده ریگ دولت قبل را در عدد سازی هنوز یدک می کشند . اما علیرغم آگاهی به این امر همانگونه که بیان شد همه نظرات به جز یک نظر منتشر شده است . امید است نشر نظرات موافق و مخالف روا داری و تسامح را به ویژه در محیط های علمی گسترش دهد . باید به هم بیاموزیم که امور را سیاه و سفید مطلق نبینیم و هم باور کنیم که نشر افکار مخالف هم در بلند مدت به نتایج مبارکی را به ارمغان خواهد آورد .
     البته این یادداشت اهداف مشخصی را دنبال کرده که بدون هیچ پرده پوشی به آنها معتقد هستم و دوباره در پایان این نوشته هم مجددا بر آنها تاکید دارم:

    • اعتراض به تاخیر یک ساعته در شروع جلسه . تاخیر مسئولان در جلسات ظاهرا یک حق برای آنان تلقی می شود و مرئوسان نیز نباید صدایشان در آید. بعد هم با یک “معذرت می خواهم” این عادت ناپسند جنبه عرفی و اخلاقی پیدا می کند.
    • اعتراض به تعجیل در برگزاری جلسه تودیع . حرکات عجولانه در برگزاری مراسم تودیع از ویژگی های دولت قبل بود که وزیر در حال مذاکره را انگشت به دهان می کرد و مسئول در حال پرواز را معلق… از دولت تدبیر و امید انتظار تدبیر بیشتری می رود.
    • اعتراض به روند بعضی انتصابات! انتظار می رود که اقلا در محیط های آکادمیک برای برگزیدن مسئول ،خرد سازمانی هر نهادی به کار گرفته شود و نظرات خبرگان همان دستگاه خواسته شود و بر اساس آن تصمیم گیری شود . گر نیک بنگریم پس و پشت بعضی از انتصابات با واسطه یا بی واسطه ریشه در انتسابات سببی و نسبی و جناحی دارد ! گرچه نیکبختانه این بار از خوش حادثه قرعه به نام متخصصی خوشنام از درون سازمان خورده است.
    • بسیاری از کاستی های اقتصادی اجتماعی را معلول روند علیل انتصابات در سطح خرد و کلان این آب و خاک می دانم.
    • در طول چند سالی که در جلسات کمیسیون اطلاع رسانی شرکت داشته ام رفتار و خصائلی مثبت را از دکتر فاطمی در اداره آن جلسات رویت کردم که ذکر کرده ام .در این یادداشت سلبا و ایجابا هیچ نظری در مورد وضعیت اداره پژوهشگاه بیان نکرده ام .
    برای همه شما بزرگواران آرزوی توفیق دارم

  21. سلام

    بی علاقگی خوانندگان نباید ملاک حذف اظهارنظر یک نفر باشد. برخی از اظهارنظرها به این ترتیب حذف شده اند. لطفا در این شیوه تجدید نظر کنید.

  22. از چند بزرگ مرد و بزرگ زنی که به گفته آقای میربها چندین پیام را در ساعتی خاص و پشت سر هم گذاشته اند (هر کدام چند پیام) می خواهم:
    شما که از هیات علمی فرهیخته پژوهشگاه نام می برید می توانیم خواهش کنیم رزومه این بزرگان را در همینجا منتشر کنید که واقعا به فرهیختگی آنها بتوانیم ما هم ایمان بیاوریم؟ دکتر فاطمی هم همچین رزومه دانشگاهی و علمی خیلی قوی نداشت ولی اینجا صحبت از فرهیختگی عده ایست که حتما باید در تعریف فرهیختگی تجدید نظر کنیم. جز کارهای شخص دکتر علیدوستی و آثار وابسته به ایشان از سایر هیات علمی قدیم فرهیختگی چندانی به مشام نرسیده است، بیشتر … دوستانی هستند گرد شیرینی

  23. جناب آقای دکتر خسروی ، با سلام و آرزوی سلامتی برای جنابعالی
    مطالب شما را در مورد انتصاب در پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات و یاداشتهای مربوط به آن را دنبال می کردم ، از درون خانه هم بیخبر نبودم، با بخش عمده ای از یاداشت شما موافق و برخی مسایل مطرح شده در نوشته شما را بیان یکطرفه می پنداشتم . یاداشت جدید نگاه دقیقتر شما را نشان داد و حیفم آمد کمکی به دققیق تر شدن آن نکنم .
    ۱- اصولا انتصابات در کشور ما از سازوکارهای خاص خودش پیروی می کند، رئیس قبلی هم بر همین منوال و شاید رئیس جدید نیز از آن منوال بهره ای برده باشد.
    ۲- آنچه انتصاب رئیس جدید را از دیگر انتصاباتی که تا کنون در پژوهشگاه بوده است مبرا میکند اخلاق شایسته و دانش بایسته و خوشنامی است که جنابعالی نیز بدرستی به آن اشاره داشته اید.
    ۳- خوشبختانه تا آنجا که من خبر دارم در این انتصاب نسبت سببی، نصبی و جناحی هیچکدام وجود ندارد.
    ۴- این انتصاب خواست درونی همکاران پژوهشگاه بوده است و نیکبختانه دولت تدبیر و امید که برآمده از خرد جمعی است برای اولین بار بعد از نزدیک به ۴۰ سال به آن توجه کرده است.
    ۵- لازم است از جناب اقای دکتر فرجی دانا وزیر فهیم وزارت متبوع برای این انتصاب و از جناب اقای دکتر احمدی معاون محترم پژوهش وزارت متبوع برای ایجاد زمینه لازم و از جناب آقای دکتر غریبی مشاور محترم وزیر برای حمایتشان از این انتصاب صمیمانه سپاسگزاری کنم.
    خدایمان یار

    1. محفوظ عزیز باهمه قسمتهای نوشته شما موافقم الا یک قسمت .نوشته اید که خوشبختانه تا آنجا که من خبر دارم در این انتصاب نسبت سببی، نسبی و جناحی هیچکدام وجود ندارد.وجدانا اگر معرفی و پشتیبانی آقای دکتر غریبی نبود این انتصاب شایسته انجام می شد . خوب حالا پیدا کنید رابطه سببی آقای دکتر غریبی را با مقامات عالیه که موجب مشاور شدن ایشان شده است . پس به نویسنده محترم درست گفته که در این انتصاب ها با واسطه یا بی واسطه امنسابی وجود دارد .

  24. خوانندگان عزیز و نویسنده محترم استاد خسروی
    من هم ابتدا مثل آقا یا خانم محفوظ فکر می کردم این نوشته یک طرفه قضاوت کرده است . اکنون متوجه شده ام که سوء برداشتم بیشتر با توجه به نظرات دیگران بوده است . به عنوان عضوی از این پژوهشگاه اگر تندی یا سخن نابجایی گفته شده صمیمانه معذرت می خواهم . متاسفانه از اول دقیقا این نوشته را نخوانده بودم. .

    1. با سلام و صبح بخیر
      دکتر خسروی، امیدوارم عذر خواهی مرابپذیرید.
      با توضیح دگر از شما دوباره مطلب را خواندم.
      چه مسئله ایی آنقدر ناراحت کننده بود که مطلب شما را با دقت نخواندم؟

      قضاوت خوب از تجربه می‌آید و تجربه از قضاوت بد.
      لطفا بنویسید و به نوشتن تان ادامه دهید، تا با خواندنها ،تجربه پیدا کنم.
      سرافراز و پایدار باشید

  25. همکاران عزیز پژوهشگاه
    جمع ما سالیان زیادی است با هم همکار هستیم و تلخ و شیرین های زیادی را باهم تجربه نموده ایم . از انتخاب همکار عزیزمان هم به ریاست پژوهشگاه بسیار خوشحالیم . اما نحوه برخورد و عکس العمل بعضی از افرادی که معمولا افراطی هستند با این قبیل نوشته ها شایسته یک محیط فرهنگی نبود . معلوم بود از ابتدا درست نخوانده اند و دست به قلم شده اند. البته این افراد معدود (که برای ما شناخته شده هستند و ادب اجازه نمی دهد نام ببرم) همیشه متاسفانه تشنج آفرین بوده اند . من و دوستانم نگرانیم که اینها حتی مانع کار درست آقای دکتر علیدوستی شوند. اینها در قالب مدافع وارد می شوند بعد به شدت منافع شخصی خود را دنبال می نمایند .از دکتر علیدوستی انتظار داریم که مراقب این افراد باشند.

  26. در کشور ما همیشه این جور مسائل وجود داشته و دارد. به عنوان نمونه در یکی از دانشگاه های کشور که اخیرا رئیس دانشگاه عوض شده است، در مراسم معارفۀ رئیس جدید دانشگاه، رئیس سابق بنا به دلایل نامشخص حضور پیدا نکردند و مراسم بدون رئیس سابق برگزار شده است.
    به گفتۀ شاعر:
    تا روزگار هست، همین ماجرا بود
    یک قوم در ذهاب و دگر قوم درایاب

  27. با سلام.
    من نیز به عنوان ناظری که از راه دور مسائل ایران داک را تعقیب می کند بدون اظهار نظر دربارۀ کیفیت جلسۀ تودیع و معارفه و مسائل اینچنینی (که اصولاً به مساله ای روزمره و خاص چنین حلسه هایی تبدیل شده است) از اینکه می بینم بعد از سال ها مدیری از دل ایران داک به عنوان رئیس انتخاب شده که در تک تک پروژه های آن تاثیرگذار بوده و مسائل حوزۀ اطلاعات را با شیوه های مدیریتی و منطقی پیش برده و تحلیل کرده است اظهار رضایت و مسرت می کنم. انشالله که ابشان در این دورۀ مدیریتی شایستگی های خود را بیش از پیش نشان دهند.

سکوت و هماوایی !

شاخص

                                                                                       حافظ این حال عجب با که توان گفت که ما

                                                                                          بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم

در سفری کاری با یکی از متخصصان  همراه می شوید . قرار است برای تصمیم گیری در مورد یک طرح پژوهشی با شما مشورت شود. یکی دو ساعتی که در فرودگاه  توقف دارید و طی  پرواز با این همکار،مشغول صحبت می شوید . او تقریبا درتمام مدت انتقادات زیادی را به  طرح ، وارد می کند و آن را غیر قابل اجرا دانسته ، می گوید فقط موجب اتلاف بودجه می شود. چنان گرم و شیوا سخن می گوید که شما هم آداب نزول اجلال در پرواز را – مثل نوشتن وصیتنامه و ادای تشهد – فراموش می کنید!

به مقصد می رسید و جلسه شروع می شود . هفت نفر حضور دارند . پنج نفر از سازمان پیشنهاد دهنده هستند و شما دونفر نیز  به عنوان متخصص دعوت شده اید . طرح را ارائه می دهند . بحث شروع می شود . با شدت و هیجان مشکلات و کاستی ها را طرح می کنید و منتظر ادامه آن توسط همکارتان می شوید . اما به این نتیجه می رسید که گویا پرواز در ارتفاع چند هزار پایی تحولی اساسی در وی پدید آورده و موجب جهش ژنتیکی و رفتاری او شده است . گویا لال شده و سخن گفتن نمی داند!

روزانه نظیر این صحنه با اشکال و اطوار مختلف در محافل تصمیم سازی ، داوری پایان نامه ها و رساله ها ، و… تکرار می شود . باز خدا رفتگان آن بنده خدا را رحمت کند که لااقل سکوت کرد. بارها شاهد بوده ایم که نظر و بیانات متخصصان محترم چنان در خلوت و جلوت تفاوت داشته که موجب حیرانی ناظران شده است !

این سکوت و هماوایی غیرکارشناسانۀ متخصصان و خبرگان  را اگر خیانت ندانیم قطعا خدمت نیز نمی توان نامید .

دو چیز طیره عقل است: دم فروبستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی !

 به راستی ریشه های این سکوت و هماوایی مخرب را در کجا باید جستجو کرد ؟ شاید یکی از دلائل این امر روحیه چاپلوسی و تملقی باشد که همچون بلایی خانمانسوز در جای جای جامعه جا خوش کرده است . تایید نابجا و مجیزگویی و دادن رشوه زبانی جزء آداب حفظ پست شده است . هرگونه مخالفت با نظرات مورد تایید صاحبان قدرت و حتی گاهی تایید نکردن نظرات آنان همچون گناهی نابخشودنی جلوه می کند . این پستی اخلاقی چنان ریشه دوانیده است که همچون یک روش به کار می رود.

دانشجویی قبل از جلسه دفاع به کرات بیان می کند که استاد مشاور حتی یک بار هم رساله او را ندیده است . با کمال تعجب می بینیم که همان مشاور ساکت است و سخن نمی گوید و دانشجو نیز در صفحه سپاس چنان خاضعانه از او نام می برد و او را می ستاید که قدیسان را ! این دانشجو درس چاپلوسی را در مکتب جامعه و آن استادان ، خوب آموخته است اما ساده لوحانه خواهد بود که اگر تصور کنیم دلیل اصلی این رفتارها فقط چاپلوسی است !

متاسفانه تعامل دو سویه ای در این تاییدات و سکوت ها برقرار می شود. یک بار شما در برابر کار غلط و سست طرف مقابل به قول حیدری نژاد خود را به خواب می زنید و دچار خوابگردی می شوید ، بار دیگر او کار شما را تایید خواهد کرد . و این هم افزایی نامیمون چنان مرسوم می شود که هرگونه مخالفت منجر به طرد فرد می شود . بعضی از این گروه ها چنان مافیاگونه عمل می کنند که ورود هیچ فرد مستقلی را  برنمی تابند .

می توان از منظر دیگر نیز به این موضوع نگریست . هرگونه سکوت ، آوا و هماوایی راکه بر خلاف تخصص و باورهای فرد بروز می کند شاید بتوان در یکی از مقوله های زیر قرار داد:

الف : سکوت ، آوا و هماوایی سودجویانه  وخود حفاظتی

گاهی تایید و سکوت برای حفظ منفعت فردی و یا نگرانی و ترس از طرد و از دست دادن موقعیت است  .  بسیار دیده می شود که رئیس غیر متخصصی یک ساعت رطب و یابس را به هم می آمیزد و نظرات محیرالعقول از خود صادر می کند . گروه معاونان و مشاوران نیز چون آهوان در گل مانده سکوت می کنند و یا نالۀ تایید سر می دهند . بعدها برایم معلوم شد که علت اصلی سکوت آن همکار محترم مذکور در اول یادداشت ، چیزی جز منفعت طلبی فردی نبوده است . متاسفانه تعامل دو سویه ای در این تاییدات و سکوت ها برقرار می شود. یک بار شما در برابر کار غلط و سست طرف مقابل به قول حیدری نژاد خود را به خواب می زنید و دچار خوابگردی می شوید ، بار دیگر او کار شما را تایید خواهد کرد . و این هم افزایی نامیمون چنان مرسوم می شود که هرگونه مخالفت منجر به طرد فرد می شود . بعضی از این گروه ها چنان مافیاگونه عمل می کنند که ورود هیچ فرد مستقلی را  برنمی تابند .

آن دانشجو هم که علیرغم باور باطنیش آوای موافقی را با مشاور سر می دهد و او را سپاس می گوید صرفا برای عبور از پل صراط رساله است و منفعت فردیش چنین اقتضا می کند و ترس از توقف در صراطِ رساله او را به این عمل واداشته است . بسیاری از شما عزیزان تجربه کرده اید که گاهی به علت پافشاری بر مواضع تخصصی و بیان عریان حقایق ، به جلسات بعدی دعوت نشده اید !.

ب :سکوت ، آوا و هماوایی مطیعانه

گروه دیگری به این نتیجه رسیده اند که هرگونه اظهار نظر و بیان نظرات راه به جایی نمی برد.این افراد بارها تجربه کرده اند که نظرات تخصصی آنان نه تنها به کار گرفته نشده بلکه موجب زحمتشان نیز شده است لذا به سکوت متوسل شده اند:

هنگامی که من و شعر نامه هایم

از ابتدای نگاه تو

به انتهای سرزمین تمسخر پرتاب می شویم      

دیگر

نه جایی برای ماندن من است

و

نه جایی برای شعرنامه های بی وزنم

گر توان رفتن نیست

باید

شعر سکوت را پیشه خود ساخت

 اینان کمتر در پی منافع شخصی خود هستند؛ اما چنان دچار انفعال و بریدگی شده اند که اغلب خاموش می مانند ؛ اگر اظهار نظری هم داشته باشند در راستای تایید نظر دیگران است.آنان به بلاهت مسئولان معتقد شده و به قول حضرت مولانا باور دارند که : ” پس جواب ابلهان آمد سکوت ” . در جامعه علمی و حرفه ای این افراد بی آزار! بسیار با شخصیت و متین و مثبت جلوه می کنند . هیچ مقاله ای در داوری آنان دچار مشکل نمی شود و از دیدگاه آنان هیچ پژوهشی هم دارای اشکال نیست . در جلسات تخصصی نظری نمی دهند ؛ اگر هم اظهار نظر کنند قطعا نظرشان موافق جمع خواهد بود .شعار این موجودات بی خطر به قول جورج ارول : چارپا خوب و دوپا بد خواهد بود !

ج :سکوت ، آوا و هماوایی دیگر خواهانه

گاهی سکوت یا هماوایی نابجای متخصصان ،برای کسب منافع شخصی نیست بلکه برای حمایت از فرد یا سازمان است . بارها دیده شده است که استاد محترمی ، دلیلِ تساهل و عدم دقت خود را در رسیدگی به یک کار پژوهشی ، گرفتاری و مشکلات پژوهشگر دانسته است . بعضا برای حل مشکل اقتصادی یکی از اعضای گروه ، پروژه نیم بندی به تصویب اعضا می رسد و همگان با آگاهی از سستی کار آن را به تصویب می رسانند . در بعضی سازمان ها برای حفظ بودجه،بسیار شتابزده طرح هایی به تصویب می رسد و متخصصان نیز برای حفظ منافع سازمانی دم بر نمی آورند و با جمع همنوا می شوند .گاهی تعصبات گروهی و صنفی می تواند موجب این رفتار شود .

دلائل و زمینه های اجتماعی بسیاری عامل بروز انواع  این سکوتها و آواهای نابخردانه است . از جو حاکم بر سازمان ها و گروه ها تا کیفیت تعلیم و تربیت و ارتباطات اجتماعی در پدید آمدن چنین وضعیتی موثرند . اما بهر دلیل و علتی که این رفتار شکل گرفته باشد تبعات و پیامدهای بسیاری را برای حوزه کتابداری و اطلاع رسانی به ارمغان خواهد آورد:

  • تصمیم گیری درست معلول کسب اطلاعات درست است . اگر نخبگان ، خبرگان و بدنه سکوت کنند و یا اظهار نظرشان مبتنی بر دانش و واقعیت نباشد، یعنی اخلال ارتباطی  رخ بدهد چگونه می توان انتظار اتخاذ تصمیم درست داشت . اتخاذ بعضی تصمیمات خردگریز را باید معلول این پدیده دانست.
  • وقتی اخلال در جریان اطلاعات رخ می دهد ، نظارت و اصلاح کاستی ها نیز امری دیریاب خواهد بود . اگر اعضای بدن بی حس شوند و درد را گزارش نکنند ، چگونه متوجه سرایت بیماری خواهیم شد! در این حالت تشخیص کار درست و نادرست نیز محال خواهد بود. به همین دلیل است  که بعضی گروه ها و کتابخانه ها در منظر گردانندگانش بی بدیل و بی نقص جلوه می کنند در حالی که سرشار از خطاهای آشکار هستند .چیرگی فرهنگ سکوت و مدارا کل ساختار آنها را عملا فلج کرده است.  فاجعه اصلی این است که گردانندگان، از این نقصان بی اطلاعند یا آن را عین قوت می پندارند!
  • فرهنگ سکوت و هماوایی نابخردانه از خبرگان و استادان، به دانشجویان و بدنه حرفه به ارث خواهد رسید . آهسته آهسته این مرده ریگ  چنان جا خواهد افتاد که اگر کسی خلاف آن رفتار کند فردی نابهنجار تلقی خواهد شد.متاسفانه شیوع این پدیده آفت زا در بسیاری از مراکز قابل مشاهده است .
  • غلبه این فرهنگ موجب می شود که به تدریج در سطوح تصمیم گیری جا برای افراد آگاه و خبیر و دلسوز کم شده ، به جای آنان افرادی مطیع و منقاد جایگزین شوند. مسلما گروه وسازمانی که چنین موجوداتی در راس آن قرار گیرند ، عاقبتش ناگفته پیداست!

  مشاهدات روزمره نشان می دهد که این نوع سکوت و آوا در حوزه کتابداری و اطلاع رسانی نیز رو به گسترش است. یادمان باشد جامعه ما زمانی به فرزانگی خواهد رسید که به قول علی ع افراد بتوانند بدون لکنت زبان حق خود را مطالبه کنند.متاسفانه باید گفت که بعضا کار از لکنت گذشته و به لالی کامل منجر شده است !  چه معتقد باشیم که استادان و فرهیختگان حوزه علم اطلاعات و دانش شناسی در ایجاد این کاستی مهلک موثر بوده اند و یا باور داشته باشیم که در این نقصان بی تاثیر بوده اند ؛ این عقیده نمی تواند نافی رسالت آنان در زدودن این فرهنگ ناشایسته باشد

همانگونه که گفته شد عوامل بسیاری در پدید آمدن این روحیه موثرند. بررسی دلائل و علل این سکوت و آوا و هماوایی های مخرب در حوزه کتابداری و اطلاع رسانی موضوع مناسبی برای پژوهش است. اما شاید بتوان گفت که بیشترین تاثیر را در تولد و تداوم این پدیده ، نظام رسمی تعلیم وتربیت دارد . پائلو فریره معتقد است در این نظامهای رسمی ” فرهنگ سکوت ” و تحمل تعلیم داده می شود و تفکر نقاد در دانش آموختگان شکل نمی گیرد .در سطوح مختلف تحصیلی مهارت جرات ورزی و رواداری نیز آموخته نمی شود بلکه بعضا خلاف آن تعلیم داده می شود .

 مشاهدات روزمره نشان می دهد که این نوع سکوت و آوا در حوزه کتابداری و اطلاع رسانی نیز رو به گسترش است. یادمان باشد جامعه ما زمانی به فرزانگی خواهد رسید که به قول علی ع افراد بتوانند بدون لکنت زبان حق خود را مطالبه کنند.متاسفانه باید گفت که بعضا کار از لکنت گذشته و به لالی کامل منجر شده است !  چه معتقد باشیم که استادان و فرهیختگان حوزه علم اطلاعات و دانش شناسی در ایجاد این کاستی مهلک موثر بوده اند و یا باور داشته باشیم که در این نقصان بی تاثیر بوده اند ؛ این عقیده نمی تواند نافی رسالت آنان در زدودن این فرهنگ ناشایسته باشد . رسالتی که برنامه می خواهد و همت می طلبد . در این میان نقش مجامع مردم نهادی مثل انجمن می تواند تعیین کننده باشد . شاید نخستین گام در این مسیر پدید آوردن این نگاه برای بدنه جامعه علمی و حرفه ای باشد که استادان و انجمن مشتاق شنیدن و نقد کردن هستند و به قول حضرت مولانا بدگمان و خیال اندیش نبوده ،  آماده شنیدن حرفهای راست هستند  . اگر این اصلاح منظر رخ ندهد شوربختانه این سکوت و آوای ناگزیر، پایدار خواهد ماند :

 گفت هر مردی که باشد بد گمان

نشنود او راست را با صد نشان

هر درونی که خیال‌اندیش شد

چون دلیل آری خیالش بیش شد

چون سخن در وی رود علت شود

تیغ غازی دزد را آلت شود

پس جواب او سکوتست و سکون

هست با ابله سخن گفتن جنون [۱]


ربط!

مدت اعتبار گواهی رانندگیم به سر آمده بود. احساس  غصبی بودن در رانندگی داشتم!  پرس و جو کردم . معلوم شد باید به پلیس+10 مراجعه شود. به نزدیک ترین آنها مراجعه کردم . صفی طویل بود  . پوشه ای تحویل دادند و گفتند چون گواهینامه پایه یک داری برای تجدید آن  علاوه بر گواهی چشم پزشک باید گواهی عدم اعتیاد هم بیاورید . عرض شد ما را معاف بفرمایید ! همان پایه دو را مرحمت بفرمایید کفایت می کند . این پایه یک مال دوران جوانی در جهاد سازندگی است که شر و شوری داشتیم . اکنون آردمان را بیخته و الکمان را آویخته ایم ! فرمودند نمی شود !

ماراتن شروع شد . لیستی از پزشکان در پوشه نوشته شده بود . تقریبا به به 10 شماره زنگ زدم .بعضی از آنان یک  یا دوسالی بود نقل مکان کرده بودند و یا ساعت و روزشان تعویض شده بود . بالاخره در خاک زر خیز قلهک یکی را یافتم. سرافرازانه رهسپار آن ساختمان پزشکان شدم . هرچه گشتم، چشم پزشکی را نیافتم . جلوی مطب متخصص گوش و حلق و بینی ازدحام زیادی بود . از یکی از صف نشستگان پرسیدم . گفتند درست آمده ای ایشان معاینه می کنند . پا پرداخت حق ویزیت متخصص گوش و حلق بینی ، پس از یک ساعت انتظار وارد مطب شدیم . آن هم دوتا دوتا ! روی صندلی نشستیم با دست جلو یک چشم را می گرفتیم و ایشان هم راست و چپ و بالا و پایین شکل را جویا می شد . سپس امر می فرمودند بنشینید و بلند شوید . مهر و امضا . در زمان آزمون چشم ، پیش خودم می گفتم که بالاخره چشم به گوش و حلق نزدیک است.  لذا با کمی توسعه و تعمیم تخصص کار ایشان قابل توجیه است . اما تا امروز که این گزارش را می نویسم هنوز ارتباط  نشست و برخاست را با تخصص ایشان نتوانسته ام پیدا کنم . احتمالا اگر شما بین رشته تحصیلی روسا و مدیران بزرگترین کتابخانه های کشور با کتاب و کتابداری ربطی پیدا کردید ، من هم خواهم توانست بین آن بشین و پاشو و گوش و حلق بینی ارتباط برقرار کنم !گواهینامه

فردای آن روز که برای آزمایش اعتیاد به آزمایشگاه ویژه رفتم ، سوژه های نابی دیدم که گزارشی دیگر را طلب می کند. وقتی به آقای سرهنگ مسئول آنجا گفتم که آقا چه عیبی دارد که همه این کارها را در یک جا جمع کنید که فرد برای تعویض یک گواهی نامه مجبور به بیش از 5 سفر شهری نشود ؟  نفس عمیقی کشید و چنان بیانیه و قطعنامه ای صادر فرمودند که ترسیدم قطعنامه دانشان پاره شود !

تقدیم به ایرانیان زیر ده سال

شاخص

ایمیل یکی از دوستان موجب شد دوباره با کتاب اقتدارگرایی ایرانی تجدید دیداری داشته باشم .

محمود سریع القلم. اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار (تهران : نشر فرزان روز ، 1390 )

دکتر سریع القلم در این کتاب با مطالعه تاریخی و شیوه تطبیقی به بررسی مبانی ساختاری، رفتاری و مدیریتی نظام اقتدارگرا در عصر قاجار (۱۱۹۳ـ۱۳۴۴ هجری قمری) پرداخته است. او اکتشاف نفت را در تشدید دولتی شدن و تشدید اقدارگرایی موثر می داند.  وی  برای فاصله گیری از اقتدارگرایی معتقداست که قبل از آزادیهای سیاسی،  شکل گیری احزاب و رقابت حزبی در یک کشورباید به  آزادیهای اجتماعی و انسانی پرداخت و آنها را مرجح دانست.

شاید یکی از زیباترین مطالب کتاب در همان صفحات نخستینش جلوه گر است . سریع القلم کتاب را چنین به فرزندان زیر ده سال این آب و خاک تقدیم کرده است:

تقدیم به ایرانیان زیر ده سال، که در آینده

برای کسب ثروت، به نهاد دولت نزدیک نخواهند شد؛

برای افزایش قدرت کشور، ثروت تولید خواهند کرد؛

ظرفیت نقدپذیری و اصلاح تدریجی را در خود پدید خواهند آورد؛

از فرهنگ واکنش های سریع به خویشتن داری، ارتقاء فرهنگی پیدا خواهند کرد؛

از فرهنگ شفاهی و غیر دقیق به فرهنگ مسئولانه مکتوب، انتقال تمدنی پیدا خواهند نمود؛

از رفتارها و کارهای کوتاه مدت به گستره دراز مدت، رشد فکری پیدا خواهند کرد؛

تضعیف، تخریب و انتقام را از فرهنگ سیاسی خود حذف خواهند نمود؛

به رشد فکری و استقلال فکری از طریق مطالعه حداقل دو ساعت در روز روی خواهند آورد؛

برای ایرانیان دیگر از رانندگی گرفته تا کسب قدرت، حقوق قائل خواهند شد؛

از رشد و موفقیت دیگران به طور واقعی خوشحال شده و درس خواهند آموخت؛

غرور بی جا، حسادت و ناجوانمردی را به سکوت، احترام و گذشت تبدیل خواهند کرد؛

دروغ گوئی و وارونه جلوه دادن واقعیت ها را از نظام معاشرتی خود با دیگران حذف خواهند نمود؛

برای کسب قدرت،به اصل رقابت و فرصت برای دیگران اعتقاد خواهند داشت؛

و پس از رسیدن به قدرت، فقط دوره محدودی، صرفاً برای تحقق کارهای بزرگ، در قدرت خواهند ماند.

 

مدل ذهنی راهبردی یا برنامه راهبردی؟

شاخص

این نوشته برای کلیات ماه تهیه شده بود که در شماره ششم خرداد 91 نشر یافته است.

چندی پیش در حاشیه یکی از جلسات انجمن با کتابداری از کتابخانه عمومی یکی از مراکز اسنانها گفتگویی در مورد وضعیت کاریش داشتم. چنان غمگین می نمود که حیرت کردم. تمام زمستان را بی مراجعه  کننده گذرانده بود . شروع نکرده خواند که : سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است. تنهایی و بی مهری و بی برنامگی و شاید بی انگیزگی کلافه اش کرده بود. دلداری و استدلال من هم خیلی کارسازنبود ؛ صرفا مرهمی بود.

در راه خانه برای تحمل ترافیک دهشتناکِ اسفند ، اندیشیدن درعلت سرخوردگی وعدم موفقیت افرادی چون آن کتابدارکه اتفاقا تحصیلات عالی کتابداری هم دارد مشغولیت مناسبی بود! به راستی چرا کتابخانه ای در فصل زمستان باید حسب وظیفه هر روز با بودجه عمومی گرم و دایر شود؛ ولی امکانات فراهم آمده بی مصرف مانده ، مجموعه چند هزار جلدی چنان بی مراجعه کننده بماند که جوان مسئول کتابخانه را به فغان آورَد؟  اوعلت اصلی این بی اقبالی را کم خوان بودن جامعه ، عدم تناسب و افزایش فرمایشی مجموعه از سوی مسئولان بالا دستی می دانست. معتقد بود که حتی برگزاری مسابقات کتابخوانی هم که کتابهایش از سوی مرکز تعیین شده افاقه نکرده و یک مورد هم بر مراجعان نیفزوده است.

  به خانه که رسیدم خواندن این خبر توجهم را جلب کرد:

“تلاش ۱۸ماهه “فرزاد میرشکاری” دانشجوی زبان انگلیسی برای کتابخوان کردن بچه های روستاي محروم و دورافتاده دهکهان در جنوب کهنوج، ثابت كرد جهانی شدن یک حرکت فرهنگی بیش از حمایت دولتی و عِدّه و عُدّه به یک “نیت خالص” و یک “یاعلی” نیاز دارد. مغازه متروک پدر فرزاد که حتی درب نداشت حالا با تلاش وی شهرت جهانی یافته است: “کتابخانه فاطمه ها!” ؛ سه فاطمه ای که اولین اعضای این کتابخانه کوچک در روز اول راه اندازی اش بودند و کتابخانه به نام آنها نام گذاری شده است.”[i]

این دو رویداد ناخودآگاه مثالی را که در متون مدیریتی زیاد به کار گرفته می شود ، تداعی کرد:

یک شرکت بازرگانی برای توسعه صادرات خود دو کارشناس را راهی یکی از کشورهای افریقایی می کند تا وضعیت بازار آن کشور را برای صدور کفش  مطالعه کنند:

کارشناس نخست گزارش داد:

اوضاع  برای صادرات اصلا مناسب نیست. اینان اکثرشان کفش نمی پوشند .

و کارشناس دوم گزارش داد:

زمینه  برای صادرات بسیار مناسب و توام با موفقیت خواهد بود زیرا اکثرساکنان کفش به پا ندارند !

تفاوت این دو کارشناس و آن دو کتابدار در چیست؟ شاید یکی از عمده ترین تفاوت ها در شکل گیری این نوع رفتارهای گوناگون  ، مدل ذهنی[ii] و شیوه تفکر حاکم بر وجود آنان باشد. یکی چنان مثبت اندیش و نورگراست که از هیچ ، همه چیز و از ظلمت ، نور می آفریند و دیگری بر عکس فرصت سوز و ظلمت گراست!

بدون شک مدل ذهنی که حاصل پیش فرض ها و تجربیات  ما از جهان است بر چگونگی و نوع تصمیمات ما تاثیر به سزایی دارد . به زعم بعضی اندیشمندان حوزۀ مدیریت یکی از ویژگی های سازمان های یادگیرنده ، دارا بودن مدیران و کارکنانی با مدل ذهنی کارا ، پویا و روشن بین است. مسلما اگر مدیران سطوح بالای یک سازمان مدل ذهنی ناقص  ، ساده انگارانه و نادرستی داشته باشند آن سازمان رستگار نخواهد شد.

در اینجا چند سوال پیش می آید؟

مدل ذهنی مدیران و کارکنان چه ویژگی هایی باید داشته باشد تا سازمانی پویا و خلاق و یادگیرنده را سامان بخشد؟ .

 آیا فقط داشتن یک مدل ذهنی مثبت اندیش مشکلات را سامان خواهد بخشید ؟. شاید مثبت اندیشی  در بعد خُرد – مانند کتابداری که در آغاز سخن ذکر خیرش! به میان آمد– بی تاثیر نباشد ؛ اما آیا در بعد کلان و درسازمان های پیچیده  امروزی می توان پاسخ به همه مسائل سازمانی را به آن احاله داد و حل مشکلات را فقط در سایه داشتن  مدل ذهنی مثبت دانست ؟.

 آیا تدوین برنامه های  راهبردی از تاثیر مدل ذهنی بر نحوه رفتار سازمانی به ویژه در ابعاد کلان سازمانی  نمی کاهد؟

به نظر می آید پاسخ به سوال آخر ، پاسخ سوالات دیگر را نیز در بر گیرد.

عده ای بر این عقیده اند که تدوین برنامه راهبردی می تواند موجب رشد و توسعه سازمانی در ابعاد گوناگون شود. آنان معتقدند که برنامه های راهبردی تحقق اهداف را میسر کرده و امکان بهینه به کارگیری توانمدی های سازمانی واستفاده روشمند از فرصت ها را  فراهم می آورد.

شاید کمتر کسی با عقیده فوق مخالف باشد ؛ اما به نظر می رسد ضرورت داشتن برنامه  شرط لازم باشد؛ اما کافی نیست. سال هاست که در این آب و خاک تدوین برنامه های راهبردی در حوزه های مختلف رایج شده است . ولی آیا این تدوین ها آثار مبارکی را هم در پی داشته است ؟ .

در حوزه کتابخانه ها به دو نمونه اشاره می شود:

در آغاز دهه هشتاد کتابخانه ملی ایران تدوین برنامه راهبردی خود را آغاز کرد . البته قبلا نیز در این زمینه تلاشهایی شده بود. برنامه ریزان محترم که از یکی از دانشگاه های معتبرطی قراردادی گسیل شده بودند مدتی را رفت و آمد کردند و حاصل تلاش آنان کتابچه ای صد و چند صفحه ای بود که زینت بخش دفتر مدیران شد و عملا هیچ تاثیری بر روند تصمیم سازی سازمانی نداشت .البته شاید تنها تاثیرش این بود که خواندن بعضی از بخش هایش موجب مسرت کارمندان می شد. اخیرا نیز کتابخانه ملی مجددا تدوین برنامه راهبردی جدیدی را  شروع کرده است که امیدوارم این نیز فقط موجب مسرت نشود!.

در همان سال ها نهاد کتابخانه های عمومی نیز طرح گسترده ای را طی قراردی آغاز کرد . آن برنامه جامع نیز با مشارکت بسیاری از متخصصان کتابداری به انتها رسید و گزارشش تسلیم سفارش دهندگان شد؛ اما تاثیرش چندان دیرپا نبود و آن هم به کناری نهاده شد. البته کتابداران، مرثیه های فراوانی نیز درچند و چون آن قرارداد و نتایجش سرودند که ظاهرا اغلب اغراق آمیز بود.

بهر رو واقعا مشکل درچیست که این برنامه ها و برنامه های مشابه حتی در سطح ملی هم بعضا تاثیر بسزایی نداشته وشاید هیچ تاثیری بر روند کارها نداشته اند. به قول حضرت مولانا مشکل چیست که گندم فراهم آمده گم می شود:

ما در این انبار گندم می کنیم

گندم جمع آمده گم می کنیم

گرنه موشی دزد در انبار ماست

گندم اعمال چل ساله کجاست

به راستی کاستی در چیست؟ آیا در تدوین این برنامه ها استاندارد به کار گرفته نمی شود ؟ آیا بعضا تدوینگران صاحب صلاحیت نیستند و در انتخاب آنان عنصر صلاحیت نادیده گرفته شده است؟. قضاوت در این باره را به زمانی دیگر موکول می کنیم و فرض می کنیم این برنامه ها در بالاترین کیفیت توسط دلسوزانی امین و متخصص  تدوین شده اند . آیا در این صورت این برنامه ها می تواند اثری عمیق را برجای بگذارند و اصولا آیا برنامه ریزی استراتژیک می تواند  بر مدل ذهنی  مدیران و کارمندان تاثیر گذاشته و موجب تفکر راهبردی[iii] شود؟

پاسخ بعضی از اندیشمندان حوزه مدیریت  به این سوال منفی است. آنان به درستی معتقدند که بهترین برنامه های راهبردی در نبود تفکر راهبردی راه به جایی نمی برد. آن مدیری که مدل ذهنیش راهبردی نیست هیچ برنامه ای ، حتی برنامه راهبردی که به سفارش خودش نیز تدوین شده باشد تاثیری در تصمیم سازی هایش نخواهد داشت . مدل ذهنی ذره بینی چنان او را سرمست جزییات می کند که توان کل نگری را از او سلب می کند وبرای وی برنامه راهبردی  صرفا دستمایه ای شعارین می شود.

مینتزبرگ[iv] بر این باور است که تفکر  و برنامه راهبردی دو مفهومند که هریک مرحله ای از فرایند توسعه راهبرد را در بر دارند .

او  در این فرایند  تفکر راهبردی را مقدم بر برنامه راهبردی دانسته است.مسلما اگر به این مهم فرایندی بنگریم رسیدن به هرمرحله منوط به عبور از مرحله قبلی است. در عمل هم دیده می شود که وقتی تفکر راهبردی در مدل ذهنی مدیران و کارکنان سازمان جای نگرفته باشد انتظار حتی تدوین درست برنامه راهبردی هم شاید انتظاری دور از دسترس باشد.

در رفتار و نگرش مدیران ارشدی که مدل ذهنی  راهبردی دارند ؛ ویژگی های زیر را می توان دید :

  • داشتن نگاهی منشوری و چند وجهی و به قولی هفت بعدی سبب می شود که سازمان از زوایای گوناگون ببینند . این منظر چند وجهی که گذشته و حال و آینده را باهم پیوند می زند ؛علاوه بر واقع بینی، آینده نگری را هم به ارمغان می آورد.آنان با داشتن این مدل ذهنی آماده خواهند بود که با شرایط به شدت متغیر به ویژه در حوزه اطلاعات از فرصت ها استفاده بهینه برند.
  • تفکر روشمند موجب می شود که مدیران ، تحلیلی واقعی و هدفگرا را ارائه دهند. این شیوه تفکر سبب می شود که روزمرگی مسائل سازمانی  آنان را از روند کلی سازمان غافل نکند؛ در عین حال جامعیت تفکر موجب می شود که به تاثیر هر جزء بر کل نیز توجه کنند .
  • آن مدیران آماده تغییر بوده و اصولا تغییر روشمند را جزء ذاتی حیات سازمانی دانسته و حاضر خواهند بود خطرات و هزینه های آن را نیز بپذیرند.البته جنس این نوع تغییرات نمایشی نیست و براساس ضرورت و مصالح سازمانی و به شیوه ای روشمند انجام می شود.
  • وجود خلاقیت موجب می شود که این مدیران در چنبره راه حل های قدیمی برای مسائل سازمان خود را گرفتار ندیده و دائما در پی پاسخهای نو باشند که نو را حلاوتی دگر است؛ و البته این نوگرایی هم به هیچ وجه نمایشی نیوده بلکه در مسیر اهداف سازمانی و بنا بر ضرورت ظهور می یابد.

به راستی اگر در جان مدیران و مجریان چنین ذهنیتی حاکم نباشد چگونه باید از آنان انتظار داشت که به برنامه های راهبردی و حتی برنامه های عملیاتی، مقید بوده و مجری ان باشند. در سطح کلان جوامع نیز چنین است . قانون اساسی کشورهای زیادی آزادی ها و حقوق اساسی بسیاری را برای شهروندان در نظر گرفته است ؛ اما حتی قسم خوردن مجریان برای پایبندی به آن  نیز نمی تواند عامل اجرای آنها باشد.  این حقایق و نمونه های بسیاری از برنامه های راهبردی تدوین شده بی ثمر مانند دو موردی که اشاره شد نشان می دهد که به به قول اصولیون اگر تدوین برنامه راهبردی را واجب و ضروری بدانیم مقدمه آن نیز که وجود تفکر راهبردی است ضروری و واجب خواهد بود. یعنی برای دستیابی به یک برنامه راهبردی تاثیرگذار و اجرایی باید ابتدا در پی مدیرانی بود که مدل ذهنی راهبردی داشته باشند . آنان مسلما در پی تدوین برنامه های راهبردی غیر نمایشی بوده ، بر اجرایی شدن آن نیز پایبند و مومن خواهند بود.

در اینجا چند سوال مطرح می شود:

چگونه مدل ذهنی راهبردی را در مدیران پدید می آید. آیا این قابلیت آموختنی است؟

آیا در کتابخانه ها یی که ساختار دولتی دارند، برنامه راهبردی ، راه به جایی می برد؟

شاید پاسخ به این سوالات علت گم شدن گندم های جمع آمده  را بیشتر تبیین کند!



[ii] mental model

[iii] Strategic Thinking

[iv] Henry Mintzberg
فرمت پی دی اف مقاله مدل ذهنی راهبردی

مدیریت های کوکائینی

شاخص

روزی در بازار تجریش شاهد صحنه عجیبی بودم . وسط  بازار بارش باران  موجب شده بود مقدار کمی آب  کف بازارجمع شود. جوانکی در حالی که جامه به در کرده بود قصد شیرجه زدن در دریای خیالی خود را داشت. سرخوشی و گسست از واقعیت در اثر مصرف مواد موجب این رفتار بود.

آثار و عواقب  سوء مصرف مواد توهم زا و از آن میان کوکائین را یا باید از متخصصان سراغ گرفت یا پای صحبت اهل آتش  نشست. اما تا آنجا که به بحث ما مربوط می شود این رفتار در بسیاری از آنان قابل مشاهده است :

گفتار سلیس و روان

شادی وسرخوشی

کج خلقی و پرخاشگری

اختلال در قضاوت  و ظهور افکار پارانویایی

تحریک پذیری

احساس قدرتمندی ، هزیان گویی  و خیال اندیشی

به نظر می رسد برای  بسیاری از مدیران  در سطوح مختلف مدیریتی،  گرفتن حکم  و انتصاب ، به منزله آغاز مصرف کوکائین است  .  این رفتار و حالات با شدت و ضعف در آنان ظاهر می شود:

گفتار سلیس و روان

افرادی که تا دیروز ساکت و کم حرف بودند به محض گرفتن ابلاغ  که گویا در آنان نشئگی خاصی پدید آورده به یکباره نطقشان باز شده و خوش سخن می شوند . سخنرانی ها ،مصاحبه ها ی پیاپی شروع شده و در جلسات ، اغلب متکلم وحده می شوند.  روابط عمومی ها هم به جای آنکه به اشاعه و تبیین اهداف و فعالیت های آن نهاد و سازمان بپردازند ، تبدیل به بلندگوی رئیس می شوند.واین چرخه نشئگی را سرعت می بخشد. البته در بلند مدت همین افراط در سخن، به پاشنه آشیل آنان تبدیل می شود. مدیران با ورود به حوزه هایی که در تخصصشان نیست کم کم نا آگاهی خود برای زیر دستان آشکار می کنند و موجب لبخندهای پنهان و انبساط خاطر کارمندان کاردان می شوند.

شادی و سرخوشی

گاهی در جمع و سخنرانی ها چنان شاد و سرخوش و بی خیالند که بسیاری باور می کنند که اوضاع سازمان بسیار اطمینان بخش است و آینده ای درخشان را در پیش رو می بینند.در محافل خودمانی تر چنان باب تملق گشوده است که اسباب سکر بیشتر مدیر را فراهم می آورد. تصور بفرمایید کارمندی خطاب به مدیر بگوید : “در زمان نادر شاه سربازی را در میدان جنگ دید که دلاورانه می جنگد .اورا طلبید و گفت در زمان حمله افغانها کجا بودید ؟ سرباز جواب داد من بودم شما فرمانده رشید نبودید تا در رکابتان باشم . حالا ما در این اداره با آمدن شما جان گرفته ایم و در خدمتیم ” واقعا این جملات می تواند مدیر خیال اندیش را در سکر و ابتهاجی عمیق فروبرد.  اما  این شادی و ابتهاج پایدار نیست . نشئگی حالات دیگری را نیز در پی دارد.

کج خلقی و پرخاشگری و افسردگی

دوز ماده محرک که همان ابلاغ ریاست و پست ریاست است گاهی از سوی مقامات بالا و پایین دچار قبض می شود .کافی است بشنود که مدیر بالادستی از او نارضی است یا یکی از زیر دستان بر او خورده گرفته است . این اخبار  به شدت حال مدیر را بد می کند به حدی که کارمندان محرمانه به هم می گویند ” امروز سگ شده” آفتابی نشوید!

گاهی شدت این کج خلقی به حدی است که مدیر را به افسردگی می کشاند. مدیرانی که با خبر می شوند که قرار است جلبجا شوند چنان دچار یاس فلسفی! می شوند که در ماه ها یا روزهای آخر اهداف سازمان متبوع را نیز زیر سوال می برند.

اخلال در قضاوت و ظهور افکار پارانوئیدی

چون اغلب تصمیم ها برخاسته از تعقل و خرد جمعی نیست لذا عمل  به شعارها و فرمایش های مدیریت اگر محال نباشد بسیار مشکل است . این عدم موفقیت را او از ذات تصمیمات غیر معقول خود ندانسته  بلکه آن را متوجه کارمندان می داند و بر آنان می آشوبد.و در این آشوب خوب ها کسانی اند که بره وار بر توجیهات غیرتخصصی مدیر صحه می گذارند و بدها آنانند که توصیف واقعگرایانه ای از اوضاع دارند. در این محیط افراد واقع گرا دائما مورد سوء ظن قرار می گیرند. ظهور افکار پارانوئیدی مدیر را وا می دارد که به اغلب کارمندان – بجز چاپلوسان و مداحان—به دیده شک و خیانت بنگرد و با مکانیزمهایی در صدد باشد برای آنان مدرک جمع کند.

این اخلال در قضاوت مصیبت دیگری را برای سازمان به ارمغان می آورد. هر روز از  تعداد  دلسوزان مشفق کم و بر تعداد خیال اندیشان  مداح اضافه می شود . این حرکت نامبارک موجب می شود تا  چاپلوسی همچون یک روش در سازمان تثبیت شود. در این شیوه هیچ کس مسئول کاستی سازمان نیست . به هر اتاق سربزنی اتاق مجاور را مقصر تام می داند. بدبینی و سیاه نمایی همچون زنجیری گران چنان بر اندیشه جمعی سازمان می پیچد که مانع پویایی و رشد سازمان می شود. زنحیری که آهنگران نیز از شکستن آن باز می مانند. به قول مولانا:

ای عجب این بند پنهان گران

عاجز از تکسیر آن آهنگران

تحریک پذیری

اینان از کوچکترین انتقاد برمی آشوبند و یا کوچکترین تمجید خوشحال و مفرح می شوند. چون منطقی بر رفتارشان حاکم نیست  و روشمند عمل نمی کنند معمولا آخرین فرد ملاقات کننده محق خواهد بود. این تحریک پذیری غیرعقلائی ،عدم ثبات رفتار سازمانی را به دنبال خواهد داشت.

تصور قدرتمندی و هذیان گویی و خیال اندیشی

روسای کوکائین زده احساس قدرت بسیار زیاد کرده و چنان خیال اندیش می شوند که یک شبه می خواهند کار بیست ساله  و حتی کار محال انجام دهند. آن مدیری که می خواهد یکساله میزان مطالعه کشور را دوبرابر کند، یا دوساله امید به زندگی  و یا درامد سرانه  را دوبرابر کند  اگر شیاد نباشد مسلما تحت تاثیر ماده توهم زای مدیریت قرار گرفته است . وگرنه هر نیمه آگاهی هم خوب  می داند دستیابی به هریک ازین اهداف   برنامه بلند مدت و امکانات وسیعی  را طلب می کند.  معمولا این گونه مدیران استدلال کارشناسان را که عدم دستیابی به اهداف این برنامه ها را متذکر می شوند،بر نمی تابند و آنرا نشانه عدم صداقت یا عدم شجاعت آنان می پندارند.

به اول گفتار برمی گردیم . استعمال مواد توهم زا جوانک  را چنان کرده بود که آن اندک آب گرد آمده را دریا می پنداشت . به نظر می رسد که خیال اندیشی و سکر مدیریت هم همین بلا را  می تواند بر سر عقل و ادراک مدیران بیاورد. آنان کار کوچک را بزرگ و بزرگ ها را خرد می پندارند. گردآمدن افراد همسو در اطراف آنان موجب هم افزایی هرچه بیشتر این وهم اندیشی می شود.  این گسست از واقعیت ها و و وهم وخیال را ملاک رفتار قرار دادن ، موجب آثار مخربی برای جامعه می شود. بیهوده نیست که در آموزه های دینی ، ما را از چهارمستی بر حذر داشته اند که یکی از آنها مستی ریاست است.

این خیال و وهم بد چون شد پدید

صدهزاران یار را از هم برید

عالم وهم و خیال طمع و بیم

هست رهرو را یکی سدی عظیم

غرق گشته عقلهای چون جبال

در بحار وهم و گرداب خیال

مولانا