در روزهای پایانی اسفند بر حسب روال معمول ومعهود کارها در ادارات عملا تعطیل است. در همان روزها با تاکید و اصرار برای شرکت در جلسه ای مشورتی دعوت شدم. با توجه به موضوع و شانیت و زمان تعیین شده انتظارو امید ویژه ای از آن جلسه در ذهنم پدید آمد . با خود گفتم که سال را با جلسه پویا در تفکر و نقد پذیر و خلاق به پایان خواهم برد. جلسه آغاز شد. از همان ابتدا آقایی که بعدا او را معرفی کردند ، هرچه می گفت اکثریت تایید می کردند . اگر نطق می فرمود که مثلا از مخلوط کردن آب با خاک گل پدید می آید ؛ کثیری از عقلای حاضر چنان مجدانه این کشف را تایید می کردند که گویی در عمرشان نه آب دیده اند نه گل و نه صاحب آب و گلند. وقتی هم بحث به زمینه های تخصصی رسید چنان اظهاراتی بیان می شد و مورد تایید قرار می گرفت که مرحوم رانگاناتان و دیویی در قبر می لرزیدند . بعضی متخصصان حاضر هم چنان با احتیاط و شرم! مطالبشان را بیان می فرمودند که گویی دارند در اباحیت هرزه نگاری سخن می گویند!و در انتها نیز تسلیم نظرات غیر تخصصی می شدند. امیدم نا امید شد. همان سبک و سیاق بیشتر جلسات نیز بر این جلسه حاکم بود.
در پایان جلسه از یکی از شرکت کنندگان آشنا پرسیدم که چرا بعضی مهملات را تصدیق می کردید. فرمودند: کل بودجه پروژه ها در کف با کفایت همان آقایی است که گل را اختراع فرمودند و… نیازی به ذکر نبود که این آشنا هم دل در گرو چند پروژه دارد و وصل یار می جوید و رضایت دلدار می طلبد. حق و تخصص و مصلحت عامه نیز باید بسمل این دلدادگی شود. زمانی رومن رولان گفته بود که :به نظر من، رياكاري در برابر خويشتن، يكي از بزرگترين كاستيهاي دوران ماست و چه بسيار نمونهها که همه ميدان انديشه و احساس را آكنده است! رياكاري در زندگاني، در هنر، در عشق و در آزادي، همه جا رايج شده است .با تاسف بسیار باید گفت که این شیوه از تملق و چاپلوسی و ریا از خویشتنمان عبور کرده و چنان در جامعه ما جا افتاده است که به عنوان یک روش به کار می رود. بیش از سه دهه تجربه من بیانگر آن است که این رذائل به عنوان یک روش در سلسله مراتب سازمانی به کار می رود و بالا دستی ها هم یا بدان پاداش می دهند و یا اقلا با سکوت موید آن می شوند. حتی اگر در جلسه یا سازمانی کسی از این روش استفاده نکند سرکش و یاغی لقب گرفته و عملا کنار گذاشته می شود.با آنکه آموزه های مذهبی ما امر می کند که بر صورت مداحان و چاپلوسان خاک بپاشید اما در این سی سال بسیار به ندرت دیده ام که با مجیز گویی و چاپلوسی ، رئیسی نیشش تا بنا گوش باز نشده ویا خدای نکرده مرئوسی را برای تملق و مداحیگری توبیخ کرده باشد. اگر چنین شود و رئیس خود را بی نیاز ازین ریاها و چاپلوسی ها و رشوه های کلامی بداند و در مقابل آن ها عکس العمل بایسته ای نشان دهد مسلما ریشه این عادت خشک خواهد شد به قول کمال خجندی:
ز هوا داری ما و تو چو مستغنی است یار ای رقیب این چاپلوسی و لوندی تا به کی؟
بازتاب: استنشاق مقالات! | به رنگ آينه
بازتاب: عطف » اسکیزوفرنی کتابدارانه
بازتاب: اسکیزوفرنی کتابدارانه | به رنگ آينه
رندي به شهري در آمد كه پادشاهي سخت ابله داشت و خود را بدو چنان نمود كه درزي (خياط) بي همتائي است و هنرهاي بسيار در چنته دارد، از آن جمله مي تواند جامه (پيرهن و لباس) اي سخت با شكوه بدوزد كه در آن چنين و چنان خاصيت هاست و مهم ترين انها اين است كه حضرت سلطان را به شناسائي و طرد حرام زادگان (در دربار و جامعه) ياري مي كند ، چرا كه پارچه آن بگونه اي است كه تنها حلال زادگان مي توانند ببينند و در چشم حرام زادگان نمودي ندارد . پادشاه سخت خرسند شد و زر بسيار بدو بخشيد و فرمان داد تا هر چه زودتر كار ان جامه را سامان دهد.
رند را در قصر شاهي خوابگاه و كارگاهي معين كردند و او چنان باز مي نمود كه سخت در كار است : اسباب و لوازم بافندگي فراهم آورده ، روز همه روز تظاهر به بافتن پارچه اي مي كرد كه وجود نداشت ، اما غلامان آشپزخانه ي شاهي كه مجمعه هاي (سيني هاي) ماهي و مرغ و بره به كارگاه او مي بردند از وحشت آنكه راز حرام زادگي شان بَرمَلا شود كنار دستگاه كاربافي مي ايستادند و حيرت زده در آن خيره مي شدند و طرح و نقش (دروغين) دستكار استاد را با بَه بَه و چَه چَه بي دريغ مي ستودند و خبر به ديگران مي بردند كه براستي معجزه اي در حال شكل گرفتن است .
سرانجام درزي رند روزي بافت پارچه (دروغين) را پايان يافته اعلام كرد و قيچي و چوب اندازه گيري پيش كشيد و چنان وانمود كه قد و پشت و آستين و دامن مي بُرد و امتحان را روزي دو سه بار به محضر شاه مي برد كه آستين را مي آزمايم تا بي نقص باشد و قد را و صافي پشت جامه را و قوس گريبان را .
وزيران و اميران و نزديكان پادشاه از هراس آنكه داغ حرامزادگي بخورند هر بار (به دورغ) در زيبائي رنگ و نقش و برش پارچه سخن داده و مبالغتي تمام مي كردند، و چون تا بدان هنگام هيچ كس مشاهده ي پارچه را انكار نكرده بود پادشاه به حرامزادگي شخص ، خود اطمينان كامل يافت ، چنان كه نهفتن آن راز را به ناچار گهگاه ايرادكي مي گرفت كه : « آستين راست زير بغلم را اندكي مي فشارد » يا پيشنهاد مي كرد كه : « گمان كنم اگر دامن را فراخ تر گيري زيباتر شود » و اين خود ، اميران و وزيران و نزديكان او را از حلال زادگي خود مايوس تر مي كرد و به تحسين و تقدير درزي نابكار، سبقت جوينده تر.
سرانجام روزي درزي اعلام داشت كه كار جامه به سامان رسيده است . شاه را با زير جامه (و به روايتي لخت و عريان ) بر پاي داشت و ساعتي چنان نمايش مي داد كه او را جامه پوشانده و اشكالات جزئي آن را برطرف مي كند . آنگاه به دستور او آينه اي قدّي پيش اوردند تا شاه به برازندگي خود در ان شاهكار دوزندگي آفرين بگويد . شاه كه جز زير جامه چيزي بر اندام خود نمي ديد فرمان داد تا نزديكان و محارم را پيش خواندند ، و ايشان نیز با مشاهده شاه به چرب زباني در ستايش هنر معجره آساي درزي بر يكديگر پيشي جستند ، تا اين كه وزير اعظم گفت : «نظر بنده ي خانه زاد آن است كه اسبي با زين و لگام گوهر نشان پيش كشند و قبله عالم برنشينند و با جامه ي وزيران و اميران و اعيان و بزرگان در شهر گردشي فرمايند تا رعيت نيز پادشاه خود را در جامه اي چنين كه محسود تمامي شاهان عالم است ، ببينند(و حرام زادگان آنان نيز بر پادشاه آشكار گردنند).
شاه كه ترديد در پذيرش پيشنهاد وزير اعظم را مايه ي رسوائي خود مي ديد ، بي درنگ پذيرفت . پذيرشي كه بر اثر آن ، حاضران بارگاه را در حرام زاده بودن خود كم تر ترديدي باقي نماند.
شاه با زير جامه (به روايتي لخت و عريان روزها و هفته ها ) از پيش و درباريان با جامه هاي پر تكلف از پس ، به ميان شهر راندند . مردم (از ترس داغ حرام زادگي و مجازات و عقوبتش) روز هاي نخست شگفت زده به تماشا مي ايستادند (و جرات ابراز حقيقت را نداشتند ، تا آنكه روزي كودكي صادق و جسور از ميان مردم فرياد بر آورد: « پادشاه را بنگريد كه لخت و عور است ») و آنگاه ناگهان غوغاي هرّه و كرّه برخاست كه : « قبله عالم را ببينيد كه با يكتا تنبان به سركشي رعايا آمده ، آخر زمان نزديك است !».
بينوا قبله عالم ! هنگامي حقيقت امر را دريافت كه قاطبه ي رعيت به ريشش خنديده بودند و درزي رند با كيسه هاي زري كه (ازخزانه) بر ترك بادپاي خود بسته داشت منزل سوم شهر را پشت سر مي گذاشت .
كتاب كوچه ، احمد شاملو، جلد هشتم
بازتاب: مدیریت های کوکائینی | به رنگ آينه
ببخشيد چرا چاپلوسي و تملق گويي نباشه وقتي براي شركت در جلسات در سازمان اسناد و كتابخانه ملي حق جلسه دريافت مي كنن و هرچقدر شركت در جلسات بيشتر حق الزحمه بيشتر حالا يكي نيست به اين بندگان مسلمان و مومن خدا بگه از كدوم يك از انبيا و اوليا خدا پيروي مي كنيد يعني حضرت علي هم به مالك اشتر بابت شركت در حل و فصل امورات ملت حق جلسه پرداخت ميكرد و حتما عمار وياسر بابت شكنجه هايي كه تحمل ميكردن حق و حقوقي ميگرفتن در جايي كه پرداخت اضافه كار كاركنان غيرقانوني پرداخت حق جلسه به افرادي كه وظيفه خدمت به سازمان مربوطه خود دارن غير قانوني نيست.
در جامعه کنونی ما دو راه بیشتر پیش پا وجود ندارد یا باید به همان شیوه چاپلوسی ادامه داد یا باید در جلو همچین انسانهای تشنه تملق و چاپلوسی ایستاد که ان نیز عواقب خود را به دنبال دارد و دل شیر میخواهد و کار هر کسی نیست
چه انسانهای بزرگی که به خاطر چاپلوسی نکردن درج میزنند و چه انسانهای جاهلی و چاپلوس و چرب زبانی که به مراتب بالا در سازمان ها راه میابند و چون خودشان از این طریق به بالا رفته اند تا کسی چاپلوسی نکند به او ارتقا درجه نمیدهند درست مانند چرخه زندگی کتک بخوری کتک میزنی.
بازتاب: عطف » سکوت و هماوایی کتابدارانه!
بازتاب: صدای کتابدارسکوت و هماوایی کتابدارانه! » صدای کتابدار