این روزها خبرگزاری ها صحنه های عزاداری و شیون و ضجه افرادی را نشان می دادند که در مرگ رهبر کره شمالی به سوگ نشسته و در حال اجرای مراسم بودند. در یک فروشگاه بزرگ فروشنده ای را نشان می دادند که بر پله برقی که چند روز پیش رهبرشان از آن عبور کرده بود بوسه می زد و بر آن می گریست!
اما گمان نمی رفت که این عزاداری به عالم چرندگان و پرندگان نیز سرایت کند.
دیشب به نقل از تلویزیون کره شمالی درختانی را نشان دادند که ده ها کلاغ بر شاخه های آنها نشسته بودند و بی حرکت به یکدیگر می نگریستند! تلویزیون کره شمالی این عدم تحرک کلاغان را دلیل بر عزا داربودن آنها برای رهبر فقیدشان می دانست!
به راستی چه می شود که هنوز در هزاره سوم مردمانی با چنین افکاری موجودند و حاضرند خود را به خاطر این افکارشان به زحمت و فلاکت بیندازند ؟ تصور نکنیم که نمایش این صحنه ها همه ساختگی و حاصل پروپاگاندای دولتی است. درصدی چنین است . اما شواهد بسیاری نشان می دهد که در کره شمالی شرطی سازی آدمی زادگان توسط دولتشان تا حد زیادی با موفقیت انجام شده است.
آنان به کیم ایل سونگ پدر رهبر تازه درگذشته ، لقب خورشید داده اند . به آنان تفهیم شده است که گرمای روز حاصل وجود اوست که حتی بعد از مرگش هم جریان دارد . پایتخت نشینان هر روز قبل از شروع کار در مقابل مجسمه چند تنی او زانو زده و از او برکت و گرما می طلبند.
در آن کشور فقر آشکار بیداد می کند و ساکنانش اجازه مسافرت ، ازدواج ، زاد و ولد و … را بدون کسب مجوز ندارند . ظاهرا برای تحمل آن فقر جانسوز و این لابه ها برای فقدان رهبر، باید استحاله عظیمی در مسیر انقیاد فکری و تحمیق آنان تدارک دیده شده باشد.از اخبار جسته گریخته ای که از درون آن کشور بروز کرده می توان به وسعت آن برنامه ریزی ها پی برد. آقای پارسا در گوگل پلاس خود خاطره جالبی را نقل می کند:
دلش ميسوخت براي ما كه چرا توي جهليم و به روشنايي وارد نميشيم.هر ايرادي كه از كشورش و كمونيست ميگرفتيم براش دليل و برهان مياورد.
فقط از يه چيز ناراحت بود.ميگفت بچه كه بوديم توي مدرسه جمع ميكردنمون و ميگفتن بگيد “خدايا بهمون شكلات بده” بعد هيچ اتفاقي نميوفتاد بعد ميگفتن حالا بگيد “كيم ايل سونگ بهمون شكلات بده” بعد از هوا برامون همينجوري شكلات ميريخت.ميگفت من بعد ها فهميدم كه از بالاي پشت بام مدرسه اين شكلاتها رو ميريختن.
ميگفت فقط از اين ناراحتم كه رهبرمون خودش بزرگ و ماورايي هست.چرا با اين روش ميخواستن ما رو گول بزنن.“”
به نظر می آید که با برنامه ریزی سنجیده ای از درون خانه تا مدرسه و دانشگاه توانسته اند این استحاله انسانی را شکل دهند. و ظاهرا در این مسیر از وسایل ارتباط جمعی به خوبی بهره برده اند. اگر به قول ژان كازنو، رنگ گرايي، فعل پذيري و اشاعه ي مصرف را جزو تأثيرات وسايل ارتباط جمعي بدانیم. آنان توانسته اند مورد آخر رامسکوت و در دو مورد دیگر کاملا هدفمند عمل کنند.
نیل پستمن در کتاب ارزشمندش ” زندگی در عیش مردن در خوشی” یکی از تبعات رواج تلویزیون را تعطیلی تفکر ، بحران آگاهی و حقیقت انگاشتن آنچه به طور بصری در حال پخش است می داند. این رسانه و سایر عوامل ساده لوحی را بدانجا می رساند که انسان قرن بیست و یکم در یک جامعه کمونیستی به رهبرانشان قدرت ماورایی می بخشند و در بربرشان سجده و کرنش می کنند.
تصور نشود که این مختص مردمان کره شمالی است . ارول به درستی بیان می کند که مردمان امروز به همان اندازه مردم قرون وسطی زودباورند و حتی نیل پستمن اینان را به علت تسلط رسانه ها زودباورتر از فرون وسطایی ها َقلمداد می کند. نوع این زودباوری و خرافه گرایی در هر فرهنگی متفاوت است و رنگ و بوی خاصی دارد. شاید بتوان عامل رهایی بخش را در دوره استیلای رسانه” آموزش سواد رسانه ای” دانست. سوادی که ذهن و نظام وجودی فرد را در رد و پذیرش آگاهانه و نقادانه پیام ها تجهیز می کند.
بهر رو صحنه های پخش شده از تلویزیون کره شمالی موید این گفته است که: حتی اگر گاو هم باشید شما را می پرستند ، فقط باید در موقعیت مناسبی قرار بگیرید. و البته این موقعیت مناسب تیز در صورت تسلط بر رسانه های جمعی به راحتی قابل حصول است .
تلخ و مهیب! چقدر بیش از آنکه غالبا تصور می کنیم، نوع آدمی به اجدادجانورش نزدیک است تا آنچه که ادعا می کند.
چه وحشتناک …
خوش باوری ها بعضی ها رو خیالاتی میکنه
ایمیلی اومده بود در آن از جر وبحث اعضای بدن انسان با همدیگر صحبت میکرد البته در مثل مناقشه ای نیست
مغز میگفت من سلطان بدنم؛ ششها به صدا در آمدند ومیگفتند نه اشتباه میکنی من سلطانم گوش وچشم وزبان هر کدام به نوعی دعوا بالا گرفت تا صدای مقعد هم شنیده شد همه جا زدند وسکوت گفت من سلطان بدنم
همه گفتند گند وکثافت به سلطانی نخواهد رسید اوگفت میرسم .همه اعضا حالشون بد شد تا جای که به مغز کمی گویا راضی شدند
رقابت مغز ومقعد به جایی رسید که مقعد گفت اگر من گفتم سلطانم ثابت میکنم خلاصه بسته شد راه خروجی طوری که همه تسلیم شدند
نتیجه اخلاقی این که گاهی گند وکثافت ها هم جایگاه ریاست پیدا میکنند اما دلنشین نیستند . در همه جا هم پیدا میشوند
حال اون که رهبر کره شمالی جای خودش رو داره که ملتش رو به این روز انداخت ورفت کلاغها هم غم زده کرد…
کلاغهای سیاه نیز که برخی بر این باورند که از همه چیز خبر دارند شاید در بهت و ناباوری و تعجب از این سکوت و بی حرکتی براین مردم نظاره می کردند .
.اگر می گویند غمگین اند این تفسیر عده ای است که به نفع خود می گویند
ذهن انسان احمق مانند مردمك چشم است؟؟؟
هر چقدر بيشتر نور بتاباني …تنگ تر مي شود!!!
ملتی که خودش را به خواب بزند بیدار کردن اش مشکلتر از ملتی است که در خواب باشد!!!!!!!!!!!
از چرچیل می پرسند: ” چرا تا آنسوی اقیانوس هند می روید و دولت استعماری هند شرقی را درست می کنید!
اما بیخ گوشتان، ایرلند شمالی را نمی توانید تحت سلطه درآورید؟”
چرچیل می گوید: ” ما دو ابزار مهم نیاز داریم که در ایرلند نداریم! ”
می گویند آن دو چیست؟
چرچیل پاسخ می دهد: ” اکثریت نادان و اقلیت خائن! ”
حکایت این ملت نیز مثل حکایت هند شرقی است البته اینها با خودی ها خود این کار را می کنند نه غریبه ها ؟!!!!!!!!!
برایم جالب است این ملت در بدبختی غوطه ورند و عامل بدبختی شان، جهل فرهنگی است که رهبر سابقشان بر آنها دیکته کرده بود. با این حال، در کمال نادانی و سادگی، می گریند…
با سلام و سپاس از روشنگري هاي شما