باران

ای قطره های باران با جوی ها بگویید
کان ره رو غم آلود زین رهگذر کجا رفت
ای جوی های آرام از رودها بپرسید
زین راه راز پیوند آن همسفر چرا رفت

***
ای رودهای سرکش کاشفته و سبک پوی
آغوش میگشایید دریای بی کران را
آنجا که بی نهایت در بیکران غنوده است
از موجها بجویید آن راز جاودان را

***
ای قطره های باران ای جویبار آرام
ای رود ها ی سرکش وی بحر بکرانه
سرگشته و ملولم در دشت خاطر خویش
آیا شما ندارید زان بی نشان نشانه

+++++++++++++++++++++++++++++++

روزی که با تو بودم در زیر چطر باران
گفتی خوش است بودن گفتم کنار یاران
تا بیکران خویشم گامی دگر نماندست
آغوش مهر بگشا ای راز روزگاران
خستست شب‌ رو ما ای ابر همرهی کن
تا تر کند گلویی از جام چشمه ساران
دی شب چه میکشانی در خواب خون شفق را
فردا دوباره آیند از راه نیزه داران

روز وداع یاران مارا امان ندادند
دردا تا بگرییم چون ابر در بهاران
با موج موج این بحر ما نیز رهسپاریم
با جوی ها بگویید ای قطره های باران

+++++++++++++++++++

از خویش می گریزم در این دیار باران
دلتنگ روزگارم بر من ببار باران
بغض گلوی ما را باری تو ترجمان باش
ای بی شکیب باران ای بی قرار باران
در هق هق شبانه ماند بعاشقی مست
نجوای ناودانها در رهگذار باران

از همرهان درین باغ با من چه مهربان بود
بیدی که گریه میکرد در جویبار باران
وه زانکه دل بریدن از.خویش و با تو بودن
تا روزهای پیچان تا آبشار باران

پرتو کرمانشاهی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.