به نام خدا
بسیار تجربه کرده ایم که مکانها زمانها و انسانها تاثیر مستقیمی بر روح و روانمان دارند. نوجوان بودم که سعادت یار شد که دوبار با مرحوم علامه طباطبایی ملاقات داشته باشم –خود داستان زیبایی دارد که باید برایت در آینده بگویم- هر بار که آن صحنه ها به یادم می آید به معنای واقعی دوباره ریزش انرژی را در سراسر وجودم احساس می کنم بقول حافظ که خود او هم سخنش نیروزاست:
به عمری یک نفس با ما چو بنشینند و برخیزند
نهال شوق اندر دل چو برخیزند بنشانند
بعدها همین احساس را در ملاقات با شهید چمران تکرار شد و …شاید باورت نشود عکسهای چه گوارا نیز تاثیر بسیار مثبتی برایم دارد.
بعضی مکانها سرشار از انرژی اند این احساس را در بعضی مکانهای مقدس لمس کرده ام در منا در سعی و…
گاهی در بعضی شهرها اصلا احساس تنهایی و بیگانگی نداشته ام در مدینه –نه در مکه- احساس می کردم سالها ساکن بوده ام همین احساس را در هاوانا- بوینس آیرس – قاهره و پاریس داشته ام در حالیکه در مادرید –لندن – کپنهاک و اسلو بشدت احساس بیگانگی داشتم .
آری ای عزیز
سراسر زندگیمان مملو ازین تجربیات است . درماههای اخیر بیگانگی آزار دهنده ای با اینجا و آدمهایش پیدا کرده ام که دعا بفرمایید که از جنس ویار! و گذرا باشد. اگر حس و حال ملاقات با عزیزانی نبود که همواره برایم نیروزا بوده اند و شوق دیدار داشته ام دست به کارهای محال می زدم چون هنوز مثل چه گوارا می اندیشم که زمانی گفته بود: ” بیایید واقع بین باشیم و محال را بخواهیم”
همه اینها را نوشتم که این را بگویم که قضایای اخیر رنجمان ندهد . انسانها دچار قبض و بسط های فراوان می شوند و خدا کند که در افت و خیزهای زندگی فرزانگان و مکانها و زمانهای گرانسنگ بیشتر نصیبمان شود و قدر آنچه را داریم بیشتر بدانیم که به شدت احساس می کنم الفرصت تمر مر السحاب
نوشته شده در جمعه چهارم آذر 1384