چند روز پیش به مراسمی که در آن یک نسخه خطی به نمایش گذاشته شده بود دعوت شدم . این نوع مراسم در سالهای اخیر “رونمایی” نامیده می شود. علت دعوت هم این بود که ظاهرا آنان هنوز مرا اهل کتاب می پندارند! بگذریم که نمایش دهندگان آن اثر خریداری شده چنان فخری می فروختند که گویی خود پدیدآورنده آنند.آن کتاب گرانسنگ بدون هیچ حفاظی در دسترس بود. زمانی که خلق الله شرکت کننده همگی بر روی آن چنبره زده ، مشغول استلام اثر بودند تا لابد به ثواب برسند یکی از مدعوین چنان عطسه ای کرد که تقریبا هر دو صفحه مینیاتورکاری شده از فیض تراوشات او در امان نماند. هیچ عکس العملی هم از میزبانان و میهمانان دیده نشد!
آقای رئیس را که رشته و حتی تجربه اش به همه چیز ارتباط دارد الا کتاب ! به گوشه ای کشانده عرض شد که اخیر برای ورود به مرغداری ها ضابطه گذاشته اند. هم از لباس مخصوص باید استفاده کرد و هم از مایع ضد عفونی کننده باید عبور کرد.چگونه است که میراث ملی را چنین بی محابا در معرض آسیب قرار می دهید. آخر یک عطسه دیگر آن را به طور کامل نابود خواهد کرد. تجربه ام می گفت که مشغول یاسین خواندنم.برای شیر فهم کردن او این داستان را برایش گفتم که: تاجری با بار شیشه از راهی میگذشت، مامور تفتیش با چماقش محکم روی بار کوبید و گفت «چه داری؟» جواب داد؛ اگر یک چماق دیگر بزنی هیچ ندارم!
چنان نگاه عاقلانه ای را مبذول داشتند که از سفاهت خود خجل شدم . فرمودند: نگران نباشید. پیشینیان ما به فکر این معضل هم بوده و حتما این اثر را ضد آب خلق کرده اند . دلیلش هم این است که چند صد سال است که این کتاب دوام آورده است. چند روز است که از استحکام این برهان در ابتهاجم!!