بسم الله الرحمن الرحیم
همکاران گرانمایه
پانزده سال پیش که آن سید بزرگوار مرا دعوت به همکاری کرد، فکر نمی کردم بتوانم از مدرسه دل بکنم و مقیم دیار کتاب و سند شوم. اما مهربانی ها و همکاری های شما بزرگواران چنان پایببندم کرد که اکنون دل کندن از این سو را سخت می نماید. آن همکاری های صمیمانه موجد و موجب طرح هایی در سطح ملی و هم چنین تحولاتی درون سازمان شد که افتخارش از آن شماست . خدای بزرگ را شاکرم که سال هایی ارزشمند را در کنار شما عزیزان به سر کرده ام . آشنایی و همراهی با شما را دارایی مغتنمی می دانم که تا آخر عمر بدان خواهم بالید.
اکنون که به خواست خودم تقاضای بازنشستگی کرده ام، خدای علیم را سپاسگزارم که تدبیر انسانی با تقدیرش موافق آمد و این کار عملی شد. در طول کار در سازمان ، هنری از خود سرغ نداشته ام اما شاید در پایان بخشیدن به کار به قول میکل آنژ سهمی از هنرمندی را دارا شوم. او به زیبایی می گوید که رمز هنر، اطلاع از زمان پایان بخشیدن به کار است!
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود،
صحنه پیوسته بجاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد …
اگر کاستی و یا قصوری در فعالیت هایم داشته ام از ملت بزرگوار ایران که صاحبان اصلی این سازمان ملی هستند و همچنین از شما همکاران عزیز، بخشش و از پروردگار بزرگ طلب آمرزش دارم . اوست آمرزشگر مهربان.
آموخته ها و تجربیاتم را گرچه بسیار اندک است اما این کم را نیز از آن سازمان و جامعه کتابداری کشور دانسته همواره وظیفه خود می دانم که در صورت ضرورت آن را دریغ نورزم.
از ابراز لطف و مرحمت های روزهاي اخیر نیز کمال سپاسگزاری را دارم و برای همه شما آرزوی بهروزی و سرفرازی دارم . امیدوارم با همت والای شما بزرگواران این سازمان راه کمال پوید و به جایگاهی در خور شان ملت بزرگ ایران نائل آید.
گمان مبر که به پایان رسید کار مغان
هزار باده ناخورده در رگ تاک است
فریبرز خسروی