شادی و امید
به ياد می آورم
اميد به آينده
اندوهِ آدمی را می شويَد.همه چيز
در حالِ تکامل است،
قاعده قصه همين است
حلاوت حيات وُ
ترانه هستی
همين است.به ياد می آورم
انگار همين ديروز بود
آسمانِ هاوانا آبی بود
برای کارگران
از رهاييِ دربندماندگان سخن می گفتم.حالا
اينجا
باران از سفر بازمانده
زمين، شُسته
شوق، کامل
دامنه ها، سرسبز
و شادمانی
مشغولِ زری بافيِ لحظه به لحظه زندگی ست.
و اين همه
زيرِ نورِ وِلَرمِ آفتاب وُ
آواز پرنده می گذرد.شُکوهِ آدمی
حلاوتِ حيات
ترانه هستی… !هستی همين است وُ
قاعده قصه همين!از: ارنستو چگوارا
طفلی به نام شادی، دیریست گمشده است
با چشم های روشن براق
با گیسوانی بلند به بالای آرزو
هرکس از او نشانی دارد
ما را کند خبر
این هم نشان ما:
یک سو خلیج فارس
سوی دیگر خزر
هميشه به خاطر داشته ياشيم که :
” قشنگ ترين چيزها در دنيا ديدني نيستند ” !!!!!!!!!!!!