سرگذشت نامه ها و کتابهای خاطرات ما ایرانیان ممکن است سرشار از زیاده گویی ، کم گویی و بعضا سانسور, ویا حتی تحریف وقایع باشد . اما با وجود این کاستی ها از لابلای این نوشته ها به نکات درس آموزی می توان دست یافت و تجربه اموخت . الان مشغول خواندن خاطرات “سایه” هستم.کتابی جالب و جاذب ! اما دریغم آمد بعضی نکاتی را از کتاب قبلی که خوانده بودم ذکر نکنم . مطالب زیر از کتاب خاطرات تاج الملوک همسر رضا شاه و مادر محمد رضانقل شده است. اطلاعات کتابشناختی اثر را در پایان آورده ام .
موقعی که ما به ملاقات هیتلر رفتیم آقای محتشم السلطنه اسفندیاری هم حضورداشت. هیتلربا من واشرف وشمس دست داد وازمن حال واحوال رضا شاه را پرسید. از طرف سفارت ایران یک مرد جوان به عنوان دیلماج حضورداشت که مطالب هیتلر را برای ما و حرفهای ما را برای هیتلرترجمه میکرد. اگراشتباه نکنم این مرد جوان، جمالزاده پسرسید جمال واعظ اصفهانی بود که بعدها نویسنده معروفی شد.
ما برای هیتلرچند هدیه برده بودیم که عبارت بود ازدو قطعه قالی نفیس دست باف ایرانی ومقداری پسته رفسنجان و هدایای دیگر.
حاج محتشم السطنه اسفندیاری قالیها را درجلوی پای هیتلر باز کرد وشروع به توضیح کرد.
هیتلرخیلی ازنقش قالیها و بافت و رنگ آنها خوشش آمد. روی یک قالی که درتبریز بافته شده بود عکس خود هیتلربود. روی قالی دیگرهم علامت آلمان نازی را که عبارت از سواستیکا (چلیپای شکسته) بود نقش کرده بودند.
ازمطالب هیتلر دستگیرمان شد که باورش نمی شود این تصاویر ظریف را با دست بافته باشند.
من این ملاقات را هیچوقت فراموش نکردم وبه درخواست رضاشاه دهها بار ریزمطالب آنرا برایش تعریف کردم.
هیتلر از رضا خیلی تعریف کرد وگفت زندگی او را میداند و او را درک می کند و از اینکه یک نظامی قدرت را درایران به دست دارد خوشحال است.
رضا از این قسمت خیلی خوشش میآمد و من هر وقت به این قسمت ازملاقات خودم با هیتلر می رسیدم باید آنرا چند بار برای رضا تکرارمی کردم.
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
خوب شما میدانيد كه در ميهمانیها رجال طراز اول دعوت داشتند. نخست وزير، وزراء، وكلا، وامرای درجه اول ارتش و صاحبان ثروت مثل حبيب آقای ثابت و يا علی آقای رضايی و امثالهم. قاشق وچنگال وكارد و وسائل روی ميز يا طلا و مطلا بودند يا نقره اصل! حالا من اگربگويم كه درهرميهمانی، ازاين قبيل اغلب وسايل روی ميزمفقود میشد چه میگوئيد؟! اين رجال كه از مال دنيا غنی وبینياز و از افراد طبقه اول مملكت بودند موقع شام قاشق و كارد و چنگال را میدزديدند! يك دفعه مچ يك سپهبد ارتش را موقع گذاشتن قاشق وچنگال درجيبش گرفته بودند و او گفته بود به خاطريادگاری جشن امشب تصميم به اين كارگرفته است!
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
من يك خانه در داخل شهرداشتم كه گاهی اوقات برای دوربودن از تشريفات كاخ و برای دور بودن از محيط دربار به آنجا میرفتم و با دوستانم مثل آدم های معمولی نشست و برخاست میكردم.
يكدفعه اين خانه را دزد زد و مقداری از اموال گرانبها را برد. آن موقع سرهنگ بهزادی رئيس آگاهی بود. مدتها ازاين قضيه گذشت وعليرغم فشارما دزد پيدا نشد كه نشد. يك شب در يك ميهمانی يك خانم جوان خوش بر و رويی را ديدم كه گردنبند به سرقت رفته مرا به گردن داشت! او را صدا كردم و درمورد گردنبند پرسيدم. معلوم شد از معشوق خودش سرهنگ بهزادی هديه گرفته است! آن شب چيزی نگفتم و اجازه ندادم مجلس سرد شود. فردا صبح قضيه را پيگيری كردم و معلوم شد رئيس آگاهی چند دزد را گرفته ودزدها برای استخلاص خود رشوههای كلانی از جمله گردنبند مرا كه از ملك سعودی هديه گرفته بودم به رئيس آگاهی داده اند و رئيس آگاهی هم بدون آنكه متوجه شود اين گردنبند همان گردنبند من است آن را به معشوقه خود هديه داده بود! همين امرباعث شد كه رئيس آگاهی را درازكنيم! البته چه فايده؟ يك دزد میرفت ويك دزد ديگرمی آمد.
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
من بايد يك حقيقت را بگويم و آن اينكه برعكس همه آن مطالب كه تا به حال نوشته شده است مصدق اصلا و ابدا مخالف سلطنت پهلوی نبود و هيچوقت درصدد تعطيل سلطنت برنيامد. بعد از28 مرداد 1332 فضل الله زاهدی (وزيركشور دولت مصدق و عامل كودتا) او را گرفت، اما محمدرضا به دادستانی ارتش دستور داد درمورد مصدق سخت نگيرند. خودش تقاضا كرده بود به ديدن ما بيايد. آمد پيش من ومحمدرضا وازهمه ما حلاليت طلبيد و گفت با توجه به قول وقسم كه در برابر رضا شاه ادا كرده بوده است نه تنها در صدد تعطيل سلطنت برنيامده، بلكه ازهمكاری با توده ایها برای اعلام جمهوری واعلام انحلال سلطنت پهلوی خودداری كرده است. راست هم میگفت.
تاجالملوک، ملکه، همسر رضا پهلوی شاه ایران، – ۱۲۷۶
خاطرات ملکه پهلوی: تاجالملوک پهلوی (همسر اول شاه، مادر محمدرضا شاه پهلوی)/ مصاحبهکنندگان ملیحه خسروداد، تورج انصاری و محمودعلی باتمانقلیچ؛ [برای] بنیاد تاریخ شفاهی (معاصر) ایران : تهران:بهآفرین.نیویورکنیما: ۱۳۸۰.
استاد جان (هرچ
ند افتخاری شاگردی شما رو نداشته ام) این خاندان جلیله هم داره پاک آبروی خودش رو می بره. تو کتاب دختر یتیم از فرح تماما این خاندان زیر سوال رفته و مسائلی گفته شده که انگار به حرفهای اینور 57 ای ها نزدیکتره. نمیدانم گیج شده ام
سلام استاد.
کتاب نگاهی به شاه از عباس میلانی هم واقعا خواندنی است.
کتاب میلانی را خوانده ام . او با استفاده از مدارکی که اخیرا دسترسی به آنها در آرشیوهای انگلیس و امریکا آزاد شده نکات جدیدی را متذکر شده است که قابل تامل است .
حضور جمالزاده به عنوان مترجم خیلی جالب است.
از بس که حقیقت را از ما دریغ داشته اند، راستش اعتماد به مطالب تاریخی از این دست دشوار است. ای کاش نظر خودتان در مورد درستی و نادرستی مطالب را می نوشتید.
در اینکه او و بزرگ علوی و میکده از اولین مترجمان مطرح آلمانی به فارسی هستند ظاهرا شکی نیست . اما اینکه جمالزاده در ملاقات فوق به عنوان دیلماج حضور داشته است یا نه ، اطلاعات اضافه ای ندارم . منتظر نظر دوستان مطلع هستیم .