کرکره دل

دلش گرفته و آشفته است . گوش های مرا برای شنیدن انتخاب کرده است . می گوید : دوست دارم کرکره دلم را پایین بکشم و بالای آن پارچه ای سیاه بیاویزم و بنویسم : کسی نمرده است . دلم گرفته است .

 

می گویم:چرا ؟

می گوید : درخت  دلتنگ تبر می شود وقتی می بیند که پرندگان سیم برق را بر او ترجیح داده اند !

می گویم : مدتهاست  ساکت و آرامی ، چه شده است ؟

می گوید : به آخر که برسی  فقط نگاه می کنی!

یک دیدگاه دربارهٔ «کرکره دل»

پاسخ دادن به حمید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.