dar javabe dooste azize nashenasam : ghezavavat darmorede shakhsiat ensanha az rooye yek ax ya matlab kare nasanjeede v nabejaee khahad bood .roohe lateef=befor khordade 1376 shamsi
اي علم کبر برافراخته
تاج تواضع ز سر انداخته
هر که به اين تاج نشد بهره ور
به که نيابند ز خاکش اثر
خاک ره مردم آزاده باش
بر صفت خاک ره افتاده باش
خاک صفت راه تواضع گزين
خاکي از خاک نيايد جز اين
سجده گه پاک دلان گشته خاک
زان که فتد در ره مردان پاک
گر کست از بوسه کند پاي ريش
دست نياري ز تکبر به پيش
ور تو به گنج و درمي محترم
چون کني آن دم که نباشد درم
گوهر آدم اگر از درهم است
خر که زرش بار کني آدم است
رو که ز زر، خر نشود آدمي
هيچ خر از زر نشود آدمي
خواجه که پر گشته ز باد غرور
خم نکند پشت تواضع به زور
مشک پر از باد کجا خم شود
گر نه زيادش قدري کم شود
باد به خود کرده ولي وقت کار
پوست کند از سر او روزگار
گشت چو از باد قوي گوسفند
پنجه قصاب از او پوست کند
گفت شيطان من ز آدم بهترم
تا قيامت گشت ملعون لاجرم
از تواضع خاک مردم مي شود
نور تار از سرکشي کم مي شود
رانده شده ابليس از مستکبري
گشت مقبول آدم از مستغفري
شد عزيز آدم چو استغفار کرد
خوار شد شيطان چو استکبار کرد
دانه پست افتد زهر دستش کنند
خوشه چون سر برکند، پستش کنند
(عطار نيشابوري)
در وقت آنک بنده به چشم غنا و استغنا و عزت سلطنت به خود نگرد، مرض تکبر و تجبر در او پديد آيد و چون به چشم حقارت و مذلت در خلق خداي نگرد، در حال از نظر عنايت حق بيفتد. پرسيدند: «يا رسول الله! کبر چه باشد؟» فرمود: «کبر آن است که به چشم حقارت به مردمان نگرد، و حق باز نتواند ديد». و معالجت اين آفت آن است که چون طاووس هر وقت که نفس به پر و بال سلطنت و مملکت خود درنگرد و خوش آمد آن در وي پديد آيد و خواهد که در عالم تکبر و تجبر پرواز کند، به پاي سياه عجز و فنا در نگرد که اول اصل او از چه بود و در آخر مشتي خاک خوار خواهد بود. و مع هذا لحظة فلحظة منتظر آنک سيلاب اجل دررسد، و رسم و طلل خانه ي عمر که گردش افلاک به دست شب و روز، يک يک خشت او برکنده است، به کلي خراب کند. درين چنين حالتي چه مغرور بايد باشد و از اين چنين دولتي چه حساب بر شايد گفت؟
خیلی زیباست….شما روح لطیفی دارید
dar javabe dooste azize nashenasam : ghezavavat darmorede shakhsiat ensanha az rooye yek ax ya matlab kare nasanjeede v nabejaee khahad bood .roohe lateef=befor khordade 1376 shamsi
اي علم کبر برافراخته
تاج تواضع ز سر انداخته
هر که به اين تاج نشد بهره ور
به که نيابند ز خاکش اثر
خاک ره مردم آزاده باش
بر صفت خاک ره افتاده باش
خاک صفت راه تواضع گزين
خاکي از خاک نيايد جز اين
سجده گه پاک دلان گشته خاک
زان که فتد در ره مردان پاک
گر کست از بوسه کند پاي ريش
دست نياري ز تکبر به پيش
ور تو به گنج و درمي محترم
چون کني آن دم که نباشد درم
گوهر آدم اگر از درهم است
خر که زرش بار کني آدم است
رو که ز زر، خر نشود آدمي
هيچ خر از زر نشود آدمي
خواجه که پر گشته ز باد غرور
خم نکند پشت تواضع به زور
مشک پر از باد کجا خم شود
گر نه زيادش قدري کم شود
باد به خود کرده ولي وقت کار
پوست کند از سر او روزگار
گشت چو از باد قوي گوسفند
پنجه قصاب از او پوست کند
گفت شيطان من ز آدم بهترم
تا قيامت گشت ملعون لاجرم
از تواضع خاک مردم مي شود
نور تار از سرکشي کم مي شود
رانده شده ابليس از مستکبري
گشت مقبول آدم از مستغفري
شد عزيز آدم چو استغفار کرد
خوار شد شيطان چو استکبار کرد
دانه پست افتد زهر دستش کنند
خوشه چون سر برکند، پستش کنند
(عطار نيشابوري)
در وقت آنک بنده به چشم غنا و استغنا و عزت سلطنت به خود نگرد، مرض تکبر و تجبر در او پديد آيد و چون به چشم حقارت و مذلت در خلق خداي نگرد، در حال از نظر عنايت حق بيفتد. پرسيدند: «يا رسول الله! کبر چه باشد؟» فرمود: «کبر آن است که به چشم حقارت به مردمان نگرد، و حق باز نتواند ديد». و معالجت اين آفت آن است که چون طاووس هر وقت که نفس به پر و بال سلطنت و مملکت خود درنگرد و خوش آمد آن در وي پديد آيد و خواهد که در عالم تکبر و تجبر پرواز کند، به پاي سياه عجز و فنا در نگرد که اول اصل او از چه بود و در آخر مشتي خاک خوار خواهد بود. و مع هذا لحظة فلحظة منتظر آنک سيلاب اجل دررسد، و رسم و طلل خانه ي عمر که گردش افلاک به دست شب و روز، يک يک خشت او برکنده است، به کلي خراب کند. درين چنين حالتي چه مغرور بايد باشد و از اين چنين دولتي چه حساب بر شايد گفت؟
http://www.tebyan.net/religion_thoughts/muslimethics/articles/2010/3/13/117804.html
http://www.socialsciences.ir/photo/chaploos.jpg
به همین نسبت مطلب اندر فواید چاپلوسی هم ،در این وبلاگ همانند این مطلب نابجاست .
عکس زیبا و تاثیرگذاری است
مهربانی کودکان مثل آینه