چندی پیش یکی از خبرگزاری ها با ارسال نمونه هایی از نظرات همکاران در مورد انتخاب اهواز به عنوان “پایتخت کتاب ایران ” از من نیز خواست که نظراتم را بنویسم . اکثر آن نظرات در تایید آن انتخاب بود . ظاهرا چون یادداشت من موید آن کار نبود لذا از نشر آن خودداری کردند. این سانسورهای اهالی رسانه محل تامل و تاسف بسیار است. ذیلا آن یادداشت می خوانید :
من هم چون سایر همکاران عزیزم مایل بودم با جملات مشفقانه و امیدبخش این کار خیرخواهانه را تایید کنم . اما واقعیت بیانگر روند دیگری است .
باید بسیار سهل اندیش و خوش خیال باشیم که تصور کنیم با اعلام شهری به عنوان “پایتخت کتاب ” می توانیم تحول آفرین باشیم و نقشی تاثیرگذار را در حوزه کتاب و کتابخوانی ایفا نماییم . به ویژه وقتی که قرار است بیشترین نقش آفرینی ها را نهادهای رسمی ایفا کنند . نهادهایی که در انجام وظایف اصلی خود ناتوانند . حتی با مشارکت با نهادهای مدنی نیز نمی توان از این نوع طرح ها انتظار تاثیر تعیین کننده ای را داشت .
وضعیت فرهنگ کتاب و کتابخوانی ، سواد اطلاعاتی و حتی سواد رسانه ای بستگی وثیقی با میزان توسعه یافتگی دارد . توفیق در این زمینه حاصل عملکرد نهادهای یک جامعه توسعه یافته و یا درحال توسعه است . در این جوامع ضمن تامین نسبی نیازهای اولیه ، با ارائه آموزش و پرورشی بسامان تشنگی اطلاعات را در نهاد افراد پدید آورده ، انواع سوادهای مورد نیاز را برای یک زندگی هدفمند فراهم می آورند . آمارهای جهانی موید ارتباط معنا داری بین میزان توسعه یافتگی و میزان مطالعه و اقبال به کتاب و کتابخانه و مطالعه است .
حال از جامعه ای که به قول دکتر رنانی وارد مرحله ” امتناع توسعه” شده است نمی توان انتظار پویایی در حوزه کتاب و اطلاعات را داشت . برگزاری نمایشگاه ها و انتخاب پایتخت ها و… گرچه ممکن است آثار کوتاه مدت داشته باشند اما به طور بنیادی نمی توان به آن ها دل بست. وقتی نظام تعلیم و تربیتی دچار ایستایی می شود ، فساد علمی شکل می گیرد . دانشجویانش در عاصمه ، در راسته کتابفروشی های روبروی دانشگاه مادرِ کشور مشغول مظنۀ قیمت پایان نامه و مقالات ISA و سایر کالاهای مدرک ساز می شوند .