از ارتقاءبخشی تا بینش ­بخشی

جیمز میل نظریه‌پرداز و از بنیانگذاران اقتصاد کلاسیک در ایتدای قرن نوزدهم بر نقش «دیده‌بانی» مطبوعات تأکید داشت. با آغاز انقلاب مشروطه در ایران نیز این نقش در شعار «مطبوعات رکن چهارم مشروطیت» تجلی یافت. در همان دوران، این نقش دیده‌بانی چنان کارساز شد که بعضی صاحبان قدرت آن را برای منافع خود خطرخیز یافتند و عده‌ای چون میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل، جان در آن راه گذاشتند. آنان سعی داشتند که با عبور از خطوط ترسیم شده از سوی قدرت وقت، بر بینش و آگاهی جامعه بیفزایند.در همان زمان در سرمقاله صوراسرافیل می‌خوانیم:

«قلمی را که خدا در قرآن مجید بدان قسم خورده، نمی‌توان اسیر سلاسل و اغلال یک اداره مستبده کرد و مقید به قیود نظارت و ممیزی مستبدین و ظالمین نمود … قلم، که ضامن عدل و آسایش یک کشور است، نباید محبوس چاه زندان بُخت النَصّرها باشد».

اما همه مطبوعات آن دوره، هم چندان مسئولانه عمل نکردند و در مسیر تنویر افکار و بینش‌بخشی حرکت نکردند.

در دوره دکتری، درسی با عنوان تاریخ مطبوعات داشتیم که زنده‌یاد دکتر رضوانی آن را تدریس می‌کرد. ایشان در تقسیم‌بندی دوره‌های تاریخی مطبوعات از سال‌هایی در اوان مشروطیت یاد می‌کرد که در آن نشریاتی ظهور کردند که آنها را «مطبوعات فحاش» می‌نامید. آن نشریات با اخذ امکانات مالی از یک گروه، بدترین فحاشی‌ها و تمسخرها را نثار جناح مقابل می‌کردند. کار دیگر گردانندگان آن نشریات این بود که مطالب محرمانه‌ای را از زندگی خصوصی شاهزادگان و صاحب‌منصبان می‌یافتند. به آنان خبر می‌دادند که فقط در قبال دریافت پول مطلب را منتشر نخواهند کرد. فرد بیچاره هم اغلب مجبور می‌شد که به این باجگیری تن دهد.

 اینکه در این زمان در حوزه عمومی کدام نشریه مصداق کدامیک از گروه‌های فوق است موضوع این یادداشت نیست و البته در اندیشه خردمندان، ضمیر مرجعش را پیدا می‌کند. اما موضوع اصلی این یادداشت، نشریات تخصصی و پژوهشی است. شاید تقسیم این گروه از نشریات در دو دسته فوق ممکن نباشد، ولی حقیقت این است که اغلب این نشریات هم در مجموع به رسالت واقعی خود، به ویژه به وظیفۀ «دیده‌بانی» کمتر عمل کرده‌اند.

بسیاری از این نشریات با داشتن امتیاز علمی پژوهشی، منفعت‌طلبانه به «فراغت‌نامه» برای دانشجویان و «ارتقاء‌نامه» برای استادان تبدیل شده‌اند. اگر به دقت بنگریم در این موارد نه تنها به وظیفه دیده‌بانی عمل نشده بلکه با ضعف داوری مقالات و حتی حذف آن عملا با نشر آثار ضعیف و تکراری به چرخه معیوب تولید این نوع مقالات صحه نهاده‌اند. بی‌تردید این نوع از مجموعه‌ها نمی‌تواند نمایانگر توان پژوهشی کشورمان باشد.

این ارتقاء‌نامه‌ها اگر با دقت و سخت‌گیری در مطالب هم نشر یابند، مقالات آنها چنان قالبی و خشکند که کمتر فردی برای خواندن آنها اشتیاق می‌یابد. در این نشریات درج خبر، ترجمه و حتی گفتگو و نقد معمول نیست و یا خلاف مقررات است. مشتری اصلی این مجلات هم اغلب افرادی هستند که نهایتا تولیدشان از همین کیفیت برخوردار خواهد بود. بیان این حقیقت نیز که یکی از عوامل اصلی پدید آمدن این مشکل وجود اسناد و مقررات بالادستی است، از نادرستی این کجروی‌ها نمی‌کاهد.

متأسفانه وجود این قیودات کلیشه‌ای در نوشتن مقالات پژوهشی و ترویجی حتی هنر زیبانویسی را نیز فروکاسته است. کم‌کم با نسلی مواجه خواهیم شد که همچون ربات عمل می‌کند!

وجود رسانه‌هایی که خارج از قید و بندهای نشریات پژوهشی بتواند مظهر فعالیت‌های حوزه تخصصی باشد مغتنم است. این نوع رسانه‌ها با نشر نقدهای تخصصی می‌توانند همچون ناظری امین عمل کنند و کاستی‌ها را به موقع گوشزد کرده، با تقویت نکات مثبت موجب تعالی آن حوزه تخصصی شوند. علاوه بر آن این نشریات با نشر و یادداشت‌هایی خارج از چهارچوب‌های خشک و کلیشه‌ای و خبرهای حوزه تخصصی می‌توانند با مخاطبان ارتباط مؤثرتری برقرار کنند.

اکنون که قرار است کار نشریه شناسه به عنوان ارگان رسمی انجمن تداوم یابد امید داریم که بتوانیم از کاستی‌های موجود در نشریات پژوهشی درس بیاموزیم و با ایجاد تعامل با مخاطبان، محیطی پویا را برای تعاطی افکار و تبادل اخبار پدید آوریم. این مهم میسر نخواهد شد مگر با حفظ بی‌طرفی و آزاداندیشی و تحمل از سوی گردانندگان شناسه و داشتن روحیه تعامل و رواداری از سوی جامعه مخاطب.

یادمان باشد که انجمن‌ها به عنوان یک نهاد مدنی و فارغ از قیودات رسمی و اداری، کارشان نه امتیازبخشی و نه امتیازگیری است بلکه وظیفه اصلی آنان خروج از سیطره کمیت حاکم بر این حوزه و لاجرم ایجاد بینش و همدلی است. به قول حضرت مولانا:

 جان‌ شناسان از عددها فارغ‌ اند

غرقه دریای بی‌ چونند و چند

جان شو و از راه جان، جان را شناس

یار بینش شو نه فرزند قیاس


نقل از https://shenasehmag.ir/%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D9%82%D8%A7%D8%A1%D8%A8%D8%AE%D8%B4%DB%8C-%D8%AA%D8%A7-%D8%A8%DB%8C%D9%86%D8%B4-%D8%A8%D8%AE%D8%B4%DB%8C/

پژوهش هراسی

شاخص

سرمقاله ای که برای عطف نوشتم :

پرده ۱

نمی دانم آدرس مرا کدام شیرپاک خورده به او داده است. تصور کرده هنوز سردبیر فصلنامه کتابم. نمی داند نه من سردبیر مانده ام نه فصلنامه ، فصلنامه  کتاب مانده است! عنوان فصلنامه کتاب به  فصلنامه مطالعات ملی و سازماندهی اطلاعات   تغییر یافته است.

 راه درازی را در تهرانِ پر ترافیک پیموده است. هنوز ننشسته که درد دلش را آغاز می کند. دانشجویی شهرستانی است که به سختی توانسته است روی پای خود بایستد و به فارغ التحصیلی نزدیک شود.  موضوعی شیک! اما غیر کاربردی را برگزیده است .   از عدم همکاری و هدایت استاد راهنما و مشاور اول می گوید و مشاور دوم را می ستاید که اقلا یک بار کار او را خوانده و اصلاحاتی انجام داده است .  چند ماهی است که منتظر گرفتن پذیرش مقاله ای است که مجوز دفاع رساله اوست. می گوید دچار اضطراب شده ، شب ها کابوس  نوشتن پایان نامه وعدم پذیرش مقاله می بینید.   به دفترهای چند نشریه علمی مقاله هایی را  تحویل داده اما تلاش او برای گرفتن جواب بی نتیحه مانده است. می گوید : نه جواب رد می دهند نه قبول می کنند. از من می پرسد : اگر برای فصلنامه کتاب هم یکی از مقالاتم را بفرستم می توانم انتظار تسریع داشته باشم ؟

برایش توصیح می دهم که مسئولان نشریات حق دارند . روند داوری اغلب به درازا می انجامد و … اشک در چشمانش جمع می شود و می گوید: خودم شاهد بوده ام که همکلاسیم با سفارش بنده خدایی با  تلفن و فکس ظرف دو ساعت  از یکی از نشریات معتبر! پذیرش مقاله اش را گرفته  و سه ماه پیش دفاع کرده است. او نه مقاله اش را خودش تدوین کرده بود و نه رساله اش را. و ذکر خیر دانشجوی دیگری را می کند که با خرج چند صد هزار تومانی توسط دلالان وطنی پذیرش آی اس آی گرفته است. با آنکه دوست دارم حرفش را از جنس معاذیر همیشگی دانشجویان بدانم اما شواهدی که تاکنون  خود شاهد بوده ام موید گفتار اوست!

پرده ۲

در عصر زیبای یک روز پاییزی جلسه دفاع یک پایان نامه تشکیل شده است. من هم به عنوان داور حضور دارم. دانشجو مطالبش را ارائه می دهد . پس از تشکر و سپاسگزاری های مکرر استادان راهنما و مشاور ازیکدیگر! یکی از داوران ایراد می گیرد که این موضوع تکراری  و عبث است و بیش از ۲۰ مورد کار در این زمینه انجام شده است و  همانند همین کار هیچ نتیجه ملموس و تاثیرگذاری هم نداشته است. حق با داور است . پاسخ ِ مساله اصلی تحقیق بدیهی است و جواب به یک سوال ساده پانصد صفحه استدلال نمی طلبد. رنگ دانشجوی بیچاره مثل گچ سفید شده و لرزش ،  در دستهایش محسوس است .  داور دیگر نحوه استنتاج را زیر سوال می برد . دانشجو کاملا مضطرب شده است .  داور درست  می  گوید مثل این است که از میزان بارندگی در رشت نتیجه بگیریم که سواد اطلاعاتی کتابداران بوشهری دچار آبگرفتگی شده است.  بحث بالا می گیرد .  نحوه استدلال  استاد راهنما و یکی از مشاوران  به گونه ای است که فارغ از هیاهوی جلسه، ناخوداگاه  داستانی که اخیرا در یکی از سایت ها خواندم  برایم تداعی می شود:

 “پژوهشگری  با تمرین زیاد به یک سوسک آموخته بود که با  شنیدن کلمة “بپر” مقداری از جای خود بپرد؛ او  برای بررسی تاثیرتغییرات متغیر مستقل بر متغیر وابسته هر روز یکی از پاهای سوسک را قطع می‌کرد! و دو باره کلمه‌ بپر را به زبان می‌آورد؛این پرش تا روز آخر که سوسک یک پا برایش باقی مانده بود ادامه داشت؛ روز آخر پژوهشگر آخرین پای سوسک را قطع کرد و کلمه بپر را تکرار کرد، اما سوسک هیچ عکس العملی نشان نداد؛ محقق نتیجه گرفت که اگر همة پاهای سوسک را قطع کنند؛ سوسک کر می‌شود.”

جلسه برای دادن نمره از اغیار ! خالی شده است. مطرح می شود که مسئولیت  صحت ، ضرورت و  انسجام  طرح تحقیق با گروه تخصصی است که آن را تصویب کرده است . دانشجو در این مورد کم تقصیر است. و می شنویم که کثرت تعداد اجازه رسیدگی نمی دهد و خلاصه اینکه مجبورند فله ای تصمیم گیری کنند. توجیهات چنان عالمانه است که به نتیجه می رسم کلا دانشجو در خطاهای بارزی که کرده بی تقصیر است ! به مرحله نمره دهی می رسیم . مشاور به آهستگی اما ناشیانه در گوش راهنما می گوید : بیست داده ام که اگر اینان کم دادند جبران شود…

پرده ۳

در سایت خبرگزاری ها و از جمله مهر  می خوانیم که یکی از استادان ایرانی به علت  میزان استنادات زیادی  که به مقالات وی شده است به عنوان دانشمند برتر از سوی آی اس آی معرفی شده است .این خبر مکمل خبر اول شدن ایران در رشد مقالات علمی است.

پدید آمدن پژوهش ها و مقالات میرا و بی خاصیت ،سرخوردگی و افزایش اضطراب و ظهور “پژوهش هراسی” در بین دانشجویان . ظاهرا این ترس مرضی باید به نام ما ایرانیان ثبت شود.

قطعا این اخبار برای هر ایرانی دلسوزی شادی آفرین است . این خبر را برای تعدادی از آشنایان ارسال می کنم تا در این شادی شریک شوند. هنوز سکر این اخبار خوش از سر نپریده است  که ایمیل چرت شکنی از سوی یکی از بستگان دریافت می شود. نوشته است  بر اساس بررسی او که در قالب دو پیوند ( ۱ و ۲ ) ارائه داده  ، استدلال کرده است که در بیش از هشتاد درصد موارد ،این استاد محترم دست به خود استنادی زده است!

پرده آخر

به تماشای تجربه نیکوس کازانتزاکیس  به نقل از کوئیلو می نشینیم:

نیکوس کازانتزاکیس در دوران کودکی، یک پیله کرم ابریشم را می یابد. درست هنگامی که پروانه، خود را برای خروج از پیله آماده می سازد . اندکی منتظر می ماند، اما سرانجام چون خروج پروانه طول می کشد تصمیم می گیرد این فرآیند را شتاب بخشد. با حرارت دهان خود پیله را گرم می کند ، تا این که پروانه از پیله خارج می شود . اما بال هایش هنوز بسته اند و اندکی بعد می میرد . او می گوید : “بلوغی صبورانه با یاری خورشید لازم بود ، اما من انتظار کشیدن نمی دانستم . آن جنازه ی کوچک تا به امروز ، یکی از سنگین ترین بارها ، بر روی وجدان من بوده است . اما همان جنازه باعث شد درک کنم که یک گناه حقیقی وجود دارد : فشار آوردن بر قوانین بزرگ کیهان . بردباری لازم است و نیز انتظار زمان موعود را کشیدن ، و با اعتماد راهی را دنبال کردن که خدا برای زندگانی ما برگزیده است “

به راستی این سنت در همه ساحت های انسانی نیز جاری است . برای زایش و افزایش دانش نو باید شرایطی را پدید آورد که این امر در بستر  طبیعی خود رخ دهد . لازم است دانشجویان را با شیوه ها و فنون پژوهش آشنا کرد . ضروری است شرایطی فراهم کرد تا آنان با تعمق ژرفتر وبا همکاری بیشتر استادان و گروه ها موضوعات مناسب و مفیدی را برگزینند.  شایسته است که استادان خود  به عنوان سرمشق عملی ، تشنه پژوهش و تتبع  و اسوه صداقت و تعهد علمی باشند . دانشجو باید احساس کند که پژوهش ارج نهاده می شود و در تصمیم سازی های خرد و کلان به کار گرفته می شود. او نباید احساس کند که برای فارغ التحصیلی مجبور است با اکراه و شتاب  چند صفحه ای را به عنوان مقاله سرهم کند و به دریوزگی پذیرش بنشیند.

اگر چنین شرایطی پدید نیاید و برای بالا بردن رتبه علم  در کشور آنان را وادار به  زایش های ناخواسته و زودهنگام و تصنعی کنیم  باید منتظر پیامدهایش باشیم :

پدید آمدن پژوهش ها و مقالات میرا و بی خاصیت ،سرخوردگی و افزایش اضطراب و ظهور “پژوهش هراسی” در بین دانشجویان . ظاهرا این ترس مرضی باید به نام ما ایرانیان ثبت شود.

ظهور دانشجویان و استادانی  مقاله  ساز و مقاله باز . اینان فارغ از نیازهای حرفه و جامعه، شبه پژوهش هایی را انجام می دهند که هدفش درج در یکی از مجلات داخلی و خارجی است و قرار نیست پاسخگوی مساله ویا درمان دردی باشد.

ظهور موسسات و افرادی که که کارشان پایان نامه نویسی و مقاله سازی و گرفتن پذیرش است .تبدیل مجلات علمی پژوهشی به مجوزنامه برای دانشجویان و ارتقاء نامه برای استادان . و البته این شیوه رتبه ما را در سطح جهانی به صورت کاذب و دوپینگی ارتقا خواهد  داد.

در مواردی تجربه نشان داده است که اگر بستر مناسبی فراهم و آموزش های بسامانی داده شود می توانیم شاهد بروز و ظهور استعدادهایی باشیم که با انجام پژوهش های اصیل و نو هم  مشکلات حرفه را پاسخگو باشند و هم در سطح ملی و بین المللی بدرخشند.  باید صبورانه و دلسوزانه رشد آنان را پایید تا به بلوغی که شایسته آنند نائل آیند. این شکفتن ها ی طبیعی و اندیشه ورزانه ، گلستانی ماندگار  از خردگرایی جمعی را در حوزه کتابداری و اطلاع رسانی به ارمغان خواهد آورد .گلستانی که هم زیباست و هم از منافعش همگان نصیب خواهند برد.  فریفته گلزارنماها و رتبه های خودساخته  نشویم . به قول مولانا این گل ها بی ریشه یا بسیار کم ریشه اند (بقل) لذا  بی دوام و کم خاصیتند:

گلشنی کز بقل روید یک دمست

گلشنی کز عقل روید خرمست

گلشنی کز گل دمد گردد تباه

گلشنی کز دل دمد وافرحتاه

علم‌های با مزه‌ی دانسته‌مان

زان گلستان یک دو سه گل‌دسته دان

زان زبون این دو سه گل دسته‌ایم

که در گلزار بر خود بسته‌ایم

جالب نبود (۰)جالب بود (۲۵)

ب

۱۲ نظر

  • پروانه مدیرامانی

۱۵ بهمن, ۱۳۹۰ در ۲۱:۴۸

استاد عزیز بسیار لذت بردم و مانند همیشه بسیار آموختم. خصوصا این عبارت بر دل و هم بر ذهنم نشست: فریفته گلزارنماها و رتبه های خودساخته نشویم.
به راستی ریشه این خودشیفتگی های بشر امروزی حال چه کتابدار چه ناکتابدار،از کجاست؟ می گویند: آن که پرنده نیست همان به که بر پرتگاه آشیانه نسازد. اما این اسطوره قهرمان شدن و اول شدن های بی ریشه نوع بشر کی و کجا خاتمه می یابد؟
خیر پیش
مدیرامانی

Well-loved. Like or Dislike:  9  0


  • احمدخانی

۱۵ بهمن, ۱۳۹۰ در ۲۲:۳۵

پرده اول
توی داوری مقالات برای همایش هم پارتی بازی .
پرده دوم
استاد بی حوصله نسبت به دانشجو
پرده سوم
بین اساتید هم موضوعات پایان نامه بسیار متفاوت،یکی میگه عالی یکی میگه بی ربط
پرده آخر
دختر کبریت فروش،پسر پرتغال فروش موندن تو کار جماعت دانش فروش

جالب بود؟  0  0


  • آریا

۱۶ بهمن, ۱۳۹۰ در ۰۸:۳۸

جانا سخن از زبان ما میگویی. اوضاع تحقیق و پایان نامه نویسی براستی خزاب است خراب . انجمنی ، وزارتخانه ای ، نهادی به داد برسد. متاسفانه این خرابی به فصلنامه ها هم سرایت کرده است. در هر شماره فصلنامه های علمی و پژوهشی یک مقاله درست حسابی کمتر پیدا می شود.

جالب بود؟  1  0

نرگس خالقی

۱۶ بهمن, ۱۳۹۰ در ۱۱:۱۰

استاد بزرگوار
مانند همیشه از خواندن مطالبتان لذت بردم
من همیشه سخن سردبیر فصلنامه کتاب را با ولع می خواندم یادش به خیر
پیروز باشید

جالب بود؟  1  0


  • میترا آبیار

۱۶ بهمن, ۱۳۹۰ در ۱۵:۰۰

ممنون از نوشته ی زیبای شما. واقعا صبر برای رسیدن به هرچیزی در وقتش، دشوار است. زمان موعودی که پختگی لازم را برای رسیدن به درجه ای خاص داشته باشیم…

Well-loved. Like or Dislike:  6  0


  • یک کتابدار

۱۷ بهمن, ۱۳۹۰ در ۲۳:۱۷

چه خوب است که شخص مطلعی ما را از این حیرت و شگفتی بیرون بیاورد که با وجود مقامات شامخ ایران در مقاله نویسی و رتبه علمی چرا کشور آن طور که باید در عرصه های مختلف توسعه دچار مشکل است . به نظر من یک آسیب است که باید به آسیب شناسان حوزه اطلاعات و دیگر حوزه ها توجه کرده و سعی در رفع آسیب و عملکردی کردن پژوهشها نمود. اگر مقالات علمی ما از دل نیازها بر اید همانا برای مرتفع نمودن همان نیازها مفید خواهد بود.و طبیعتا گامی به سوی توسعه پایدار

جالب بود؟  1  0


  • ا-م

۱۸ بهمن, ۱۳۹۰ در ۰۴:۴۸

دکترجان تذکر دلسوزانه و عمیقی داده اید. اما خودتان خوب می دانید که اوضاع پژوهش و آموزش با محافظه کاری و منفعت پرستی که بر استادان و دانشجویان حاکم است درست نخواهد شد و هر روز بر این بنای کج آجری افزوده می شود.ترم پیش استادی داشتیم که به جای تدریس از رو می خواند!!البته از روخوانیش هم ضعیف بود!!!! بعد از گذشت چند جلسه قرار شد پیش رئیس دانشکده برویم و اعتراض کنیم . از ۱۰ نفری که با هم قرار گذاشتیم روز موعود چهار نفر آمدند . دونفر هم گفتند که چون بفیه نیامدند ماهم نمی آییم. رفتیم و گفتیم که اکثرا ناراضی اند . حرفها را شنید و قول رسیدگی داد.دو هفته قبل از امتحانات ما را صدا کرد و ورقه ای را با ۸ امضا جلوی ما گذاشت که در آن از زحمات و تلاش های این استاد توانا و دانشمند تقدیر کرده بودند! منفعت طلبی به کجا می برد ما را؟دعا کنید این درس را بی مشکل پاس کنیم.

جالب بود؟  2  0


۱۹ بهمن, ۱۳۹۰ در ۰۰:۳۰

جناب آقای خسروی عزیز
با سلام
بسیار خوشحال و دعا گوی افرادی هستم که شرایط را برای بازنشستگی زود هنگام شما فراهم ساختند. این بازنشستگی خیلی به دلم چسیبد برای این که حضرتعالی فارغ از همه گرفتاریها و روزمره گی های اداری فقط دارید میخوانید مخصوصا ادبیات. لذا خوانندگان آثار شما واقعا دارند لذت میبرند لذا خدا پدر و مادر آنها را بیمرزد که این موهبت الهی را نصیب خوانندگان کرده است. من هم همانند خانم خالقی دلم برای آیا یادداشت‌های سردبیری تنگ شده اما دلم خوش است که لااقل فرصت‌های اینچنین هست. امیدوارم همیشه خواننده و کم نویسنده باشید.
ارادتمند
محمدی

جالب بود؟  0  0


  • دانشجو

۲۰ بهمن, ۱۳۹۰ در ۱۸:۰۰

خیال نکنید که این مطلبی که دکتر خسروی به خوبی و زیبایی بیان کرده اند فقط در دانشگاه آزاد چریان دارد . وضع بعضی دولتی ها هم تماشایی تر است. بعضی استادان کل هم کسرشانشان می شود که کمترین وقت را بگذارند. در سر جلسه دفاع هم بر اشتباهات و راهنمایی های غلط مختصری که کرده اند اصرار می کنند و موجب تعجب همه می شوند .استاد راهنمای من تصور درست و دقیقی از متغیر مستقل و وابسته نداشت!!!!این مشکلات را چه نهادی باید رسیدگی نماید.

جالب بود؟  0  0


۲۲ بهمن, ۱۳۹۰ در ۱۲:۳۹

استاد ارجمند، دست روی درد اصلی گذاشته اید.
علمهای امروزین ما حلوا حلوا شنیدن است و اندر اوصاف آن بانگ حلوا کشمکش کردن. حقیقت این است که ما شیپور علم را از سر گشادش می نوازیم و فراموش کرده ایم که اگر مقاله یا مطلبی علمی در دنیا بر اثر استناد گل می کند و به اصلاح “هات پیپر” می شود، به دلیل محتوای عمیق و مساله مدار آن است. یعنی آن مطلب آمده و یک تجربه، آزمایش یا نوآوری را گزارش کرده و هدفش انتشار مقاله برای ارتقا و ترفیع نبوده، بلکه می خواسته گزارش کند که کار علمیی که باعث شده فلان نتیجه مفید بدست آید، بر این پایه شکل گرفته است. اما اینجا “چاپ مقاله برای ارتقاء هدف است”، حال می خوهد حرفی برای گفتن داشته باشد یا حتی آن حرفهای درست موجود را هم به اشتباه بیاندازد.

جالب بود؟  2  1


  • دانشجوی نا اهل

۲۵ بهمن, ۱۳۹۰ در ۰۵:۳۷

سلام به اداره کننده ها و نویسنده های عطف که از خیلی از نشریات علمی پژوهشی مطالب واقعی تری و موثرتر و خواندنی تری می نویسند.
میخواستم بگویم معمولا در دانشگاه ما دانشجویان شر را که سوال زیاد می کردیم و به بعضی از استاد ها معترض بودیم به استادان غیر از گروه واگذار مینمایند. خودشان دانشجویان آرام را انتخاب می کنند. بعد در مراحل دفاع پدر دانشچو و استاد راهنما را در می اورند. من خودم جزء نا اهل ها هستم راهمایم از خارج از گروه و مشاورم در داخل گروه است. بیچاره راهنما وقتگذاری زیادی مینماید و من هم راستش را بخواهید می خواهم کم نیاورم. استاد مشاور میگه این ها را واقعا خودت نوشتی . منم میگم په نه پ از رئیس گروه کش رفتم. من هم دارم از اساتید درس اخلاق و مدارا و تربیت یاد می گیرم. تازه با تماس با این استاد راهنما فهمیدم که چه حرف های عجیب غریبی را به اسم روش تحقیق به ما درس داده اند.
یک درخواست: چرا نوشتن ایمیل اجباری است که مجبور شدم بنویسیم میخواین چکار؟
گل نساء

جالب بود؟  0  0


  • بهار رهادوست

۲۶ بهمن, ۱۳۹۰ در ۰۹:۲۹

با این که تفاوت سنی بسیار زیادی با شما ندارم، نشانه هائی از شتابزدگی و بی حوصلگی نسل نو را در شما می بینم. قلمی دارید شیرین و جذاب. به مباحث و موضوع های مهمی هم می پردازید اما اهل این نیستید که روی یک ژانر بخصوص کار کنید و وقت بگذارید. همین که جذابیتتان را نثار خواننده کردید راضی می شوید. من به سرمقاله هایتان ایرادی از نظر شیوه نگارش نمی گرفتم چون در چارچوب آن قالب نوشته هایتان قابل ایراد نبود. این را هم می دانم که نوشتن در فضای مجازی ملزوماتی متفاوت با فضای نشر رسمی و چاپی دارد. اما نمی توانم از بیان این انتقاد خودداری کنم که بی حوصلگی شما شما را همیشه در همین حد جذابیت که هستید نگه خواهد داشت. اتفاق مهم تری در ادبیات شما نخواهد افتاد. بهرحال از خواندن مصلب شما لذت بردم

جالب بود؟  0  0


سازمان یادگیرنده ، کارکنان پژوهنده

 نوشته ای است که برای کلیات ماه این شماره نوشته ام (سال چهاردهم شماره دهم)
چند سال پیش  در کتابخانه ملی ، استاد گرانمایه و دلسوزی  فغانش بلند شده بود که اغلب این تازه استخدام شده ها هیچ نمی دانند . مثل اینکه از پشت کوه آمده اند !. با مفاهیم اولیه رشته هم بیگانه اند .عملا هیچ مهارتی را به درستی نیاموخته اند. گفته شد که اینان اغلب معدل هایشان بالای 18 است و دانش آموختگان نظام آموزشی هستند که صاحب نامان رشته متولیان آن هستند.البته بعدها به کمک همان استاد، بعضی درس های کاربردی در مرکز آموزش عالی کتابداری تدریس شد تا برخی از نیازهای کتابخانه براورده شود.

نبود دانش ، مهارت  و کارایی در دانش آموختگان ، معضلی با پیشینه دیرین است . ظاهرا در قرن هشتم هجری  هم ناکارایی آموزش ، مساله روز بوده است. به این طنز زیبای عبید توجه کنید:

لولئی با پسر خود ماجرا می کرد که تو هیچ کار نمی کنی و عمر در بطالت به سر می بری . چند با تو گویم که معلق زدن بیاموز و سگ از چنیبر جهانیدن رَسَنبازی تعلم کن تا از عمر خود برخوردار شوی. اگر از من نمی‏شنوی بخدا تُرا در مدرسه اندازم تا آن علم مرده ریگ ایشان بیاموزی و دانشمند شوی و تا زنده باشی در مذلت و فلاکت و ادبار بمانی و یک جواز هیچ جا حاصل نتوانی کرد

رد پای این ناکارآمدی  در گستره تاریخ تعلیم و تربیت  آشکارا قابل مشاهده است که تفصیل آن موضوع این نوشته نیست.اجمالا در سده بیستم به امر تعلیم وتربیت رسمی توجه ویژه ای مبذول شد و مطالعات ارزشمندی در این حوزه انجام گرفت . متفکرین تاثیرگذاری هم ظهور یافتند. حدود پنج دهه قبل پائلو فریره [1]متفکر نام آشنای آموزش و پروش و از پیشگامان  ” رویکرد تربیت انتقادی”[2] موج مبارکی را در نگاه به آموزش رسمی پدید آورد. او معتقد بود که نظام رسمی موجود، انسانهایی را پرورش می دهد که   خلاقیت و  خودباوری ندارند . “فرهنگ سکوت” در آنها نهادینه شده وبه موجوداتی بدل می شوند که به جای آنکه در خدمت جامعه باشند در خدمت منافع زرداران و زورمداران خواهند بود. او باور داشت که این ستم دیدگان چنان پرورش می یابند که در مقابل غارت ثروت و فرهنگ خود هیچ عکس العملی را نشان نخواهد داد.

 موج رویکرد تربیت انتقادی زمینه روآوری به تفکر نقاد [3]و تفکر سطح بالا [4]را فراهم آورد و در این زمینه  پژوهش های گسترده ای انجام شد. یکی از معروف ترین این پژوهش ها ، مطالعه ای است که توسط انجمن فلسفه امریکا با حضور چهل و شش متخصص  انجام شد .این کار که با استفاده از روش کیفی، چندین سال طول کشید.  گزارش این پژوهش بعدها به” گزارش دلفی” شهرت یافت . در این گزارش تعریف جامعی از تفکر انتقادی ارائه شده است . در این تعریف متفکر نقاد فردی کنجاو ، با ذهن باز و منعطف است که در قضاوتش دور اندیش است .تفسیر ، تحلیل و ارزشیابی ، همراه تبیین مفهومی و روش شناختی شیوه کار اوست . در ارزشیابی فردی عادل و منصف است و مراقب سوگیری های شخصی است . با حسن ظن و خیلی صریح و شفاف با مسائل مواجه می شود. او در انتخاب ملاک ها و معیارها مستدل عمل کرده و پژوهش محور است. پشتکار او سبب می شود تا حصول نتیجه کار را دنبال کند . این نوع تفکر ، خود تنظیم ، هدفمند ، منبع قدرت در زندگی فردی و مبنایی وثیق برای جامعه ای مردم سالار خواهد بود.در سه دهه گذشته بسیاری از کشورهای شمال ، تفکر نقاد و خلاق را اساس و مبنای تعلیم و تربیت خود قرار داده و از ثمرات ارزشمند آن بهره مند شده اند.

به راستی  دانش آموختگان دانشگاه ها و به ویژه دانش آموختگان کتابداری و اطلاع رسانی تا چه اندازه ویژگی های یک متفکر نقاد و خلاق را دارا هستند. توجه شود که کتابداران به نوعی اشاعه دهنده و حافظ این نوع تفکرباید باشند زیرا تفکر انتقادی و خلاق  پیوندی ناگسستنی با سواد اطلاعاتی دارد که کتابداران باید مروج آن باشند. گزاره های زیر برای آموزش دانشگاهی  و طبعتا برای رشته کتابداری و اطلاع رسانی تا چه اندازه صادق می دانیم:

  •  آموزش ، پژوهش محور نیست و ذهن تحلیل گر و کنجکاو و فردی با پشتکار  تربیت نمی کند.

این معضل حتی در سطوح کارشناسی ارشد و دکتری نیز شایع است . اغلب پایان نامه ها و رساله ها بی محتوا و پر از اشتباهات اساسی روش شناسی است.

  • فرهنگ حاکم بر دانشگاه ها صراحت ، حسن ظن ، انگیزه خدمت ، پشتکار و عدالت و آزادگی را القا نمی کند.
  • دانش و مهارت آموخته شده تطابق چندانی با نیازهای بازار کار ندارد.
  • بسیاری از پذیرفته شدگان دوره کارشناسی در رشته دلخواه قبول نشده و از بد حادثه اینجا به پناه آمده اند.
  • بسیاری از مدرسان به محض اخذ مدرک کارشناسی ارشد و دکتری به تدریس پرداخته اند . اغلب آنان از فنون و دانش تعلیم و تربیت کم بهره اند.کلاس های این استادان کم بهره و ملال آور است.
  • بسیاری از مدرسان در تدریس بی انگیزه اند و اگر انگیزه لازم را هم دارند از دانش روز عقب هستند.
  • محتوای درس ها با شتاب جهانی در تولید دانش همگام نیست و بعضا چند دهه فاصله دارد.
  • تعداد دانش آموختگان با میزان تقاضا ی بازار کار همخوانی ندارد .

اگر شما هم چون من معتقد به درست بودن اکثر گزاره های فوق هستید نباید انتظار فوق العاده و تعیین کننده ای از فارغ التحصیلان داشته باشیم . این نوع آموزشِ عقیم ، بیشتر موجب گسترش مدرک گرایی و تفاخر می شود و توسعه و رشدی را به دنبال نخواهد داشت. البته در بین استادان و دانشجویان استثناهایی نادری وجود دارد که نمی تواند نافی این قضاوت کلی باشد که: النادر کالمعدوم!

ظاهرا بر متولیان آموزش عالی هم این کاستی ها آشکار است . آنان برای رفع این نازایی ، طرح ” آمایش دانشگاه ها و آموزش عالی” را مطرح کرده اند. این طرح با هدف  ارتقاء دانش بشری مبتنی بر معارف و آموزه های اسلامی ـ ایرانی، بهبود، توسعه و تربیت نیروی انسانی ارزشمدار و متخصص، ارتقاء بهره وری آموزش ، افزایش سهم آموزش عالی در تولید ثروت ملی و افزایش مسئولیت پذیری علمی و اجتماعی و نهادینه سازی اخلاق حرفه ای مطرح شده است. امید است بدور از از شعارهای مرسوم و کمیت گرایی معهود، گام های استواری برای این آمایش برداشته شود. تا آنجا که به رشته کتابداری و اطلاع رسانی مربوط است به نظر می رسد باید در فکر یک تحول بنیادین برای اجتناب از گزاره های فوق الذکر بود. در این رشته اطلاعات و دانش دستمایه اصلی کار است . دستمایه ای که به شدت پویا ، سیال و ودر حال فزونی غیرقابل باوری است. کتابخانه  و مراکز اطلاعاتی که قرار است در خدمت نسل نوین این سده پر تحول و جامعه دانشمدار  باشد با ید سازمانی یادگیرنده با کارکنانی پژوهنده باشد. این مهم نیز جز با برنامه ریزی  روشمند و راهبردی و صرف وقت و بودجه لازم به دست نخواهد آمد.

 


[1] Paulo Freire

[2] Critical Pedagogy Approach

[3] Critical Thinking

[4] Higher Order Thinking

کلیات ماه مهر و آبانkoliat 166 CD

اسم کم جو رو مسما را بجو!

مصاحبهمنتشر شده در لیزنا 23 تیر 90:

دکتر فریبرز خسروی، عضو هیأت علمی سازمان اسناد و کتابخانه ملی، در خصوص تغییر نام رشته کتابداری به خبرنگار لیزنا گفت: “با تغییر نام مخالفتی ندارم اما اعتقاد دارم قبل از پرداختن به تغییر نام بهتر است ابتدا به تغییر محتوا بپردازیم یعنی تا زمانی که نتوانیم محتوایی  متناسب با درخواست ها و نیازهای جامعه ارائه دهیم، تغییر نام در جایگاه سازمانی و نگاه دیگران به ما تغییری پدید نمی آورد. اگر تغییر نام همراه با تجدید نظر در محتوای آموزش و نحوه آموزش باشد به عقیده من کار مثبتی می تواند باشد در غیراینصورت باور ندارم که  نام جديد موجب ايجاد كاركردها و شغل‌هاي جديد در جامعه می شود.”

وی در ادامه افزود: “فقط تغییر نام تأثیری بر روی  جذب بیشتر دانش آموختگان ندارد. تا زمانی که  فارغ التحصیلان کارآمد و کاردان نداشته باشیم که بتوانند نیازهای بازارکار را برآورده کنند و سازمان ها تشنه جذب آنها باشند تغییر نام مسأله ای را حل نمی کند. اگر نگاهی اقتصادی هم به این مسأله داشته باشیم باید به کارایی بیشتر کتابداران توجه جدی تری کنیم . کالاهایی که کیفیت مطلوبی ندارند آیا با تغییر نام کیفیتشان بالا می رود و به فروش بالایی دست می یابند؟!”

دکتر خسروی تصریح کرد: “مطلوب تر این است که ابتدا به سراغ تغییر محتوا و کیفیت آموزش برویم و بحث تعلیم و تربیت در حوزه کتابداری و اطلاع رسانی را جدی بگیریم. آیا بذر تفکر خلاق و نقاد در وجود دانشچویان کاشته می شود؟ آیا فارغ التحصیلان واقعا  اطلاع شناس، کتابشناس و کتابخوان هستند؟ آیا اخلاق حرفه ای اقلا به درستی به آنان ارائه شده و مصادیق آن را در مربیان خود مشاهده کرده اند؟ آیا آنچه می آموزند منطبق با تغییرات گسترده و پر شتاب حوزه اطلاعات است؟  آیا نیازهای بازار کار با شیوه علمی و روشمند بررسی شده و محتوا متناسب با آن طراحی شده است ؟ آیا نحوه آموزش و ارائه مطالب متناسب با قرن بیست و یکم است ؟ آیا دست اندرکاران رشته شناخت علمی و دقیقی از جامعه اطلاعاتی و جامعه دانش مدار و باید ها و نباید ها آن دارند؟  هرگاه احساس کردیم که پاسخ به این پرسش ها روندی مثبت یافته، آنگاه شاید تغییر نام نیز بی تاثیر نباشد.”

عضو هیأت علمی سازمان اسناد و کتابخانه ملی در مورد پیشنهاد تغییر نام رشته کتابداری بیان کرد: “به نظر می رسد از ابتدا کتابداری و اطلاع رسانی برابر نهادۀ دقیقی برای  Library and information sciences  نبوده است. پیشنهادهای زیادی مطرح شده است : «علم اطلاعات و اطلاع رسانی» ، «علم اطلاعات و کتابداری» ، «مدیریت اطلاعات و دانش» ، «مدیریت اطلاعات و خدمات کتابخانه ای» وغیره، هر یک از این پیشنهادها با توجه به ضرورتها و تغییرات پدید آمده می تواند در جمعی از خبرگان مورد بررسی و انتخاب قرار گیرد.”

دکتر فریبرز خسروی در پایان تأکید کرد: “اسم کم جو رو مسما را بجو ! تغییر نام به تنهایی  هیچ شأنیت و مطلوبیت بلند مدتی را نمی تواند پدید آورد. مگر اینکه تغییر بنیادی در محتوا و آموزش پدید آید.”

خبرنگار: خدیجه عروجی

 

پژوهش های شبه میان رشته ای

پایان نامه ای با عنوان ” تعیین میزان آسیب‌های شایع در وزنه برداران نخبه کشور” دفاع شده است. به نظر شما ، پژوهشگر آن در چه حوزه ای فارغ التحصیل شده است؟ آیا ممكن است فکر کنید چون جامعه انتخاب شده وزنه برداران هستند ، باید محقق هم وزنه بردار باشد؟ شاید فکر کنید او دانشجوی تربیت بدنی بوده است. اما واقعیت این است که وي در طب ورزش با گرایش آسیب شناسی مشغول تحصیل بوده است و موضوع پژوهش با تخصص او انطباق کامل دارد.

پژوهش دیگری با عنوان ” بررسی آسیب های ناشی از کار در کارخانجات مواد غذایی” انجام شده است. آیا انتظار داریم که محقق در علوم تغذیه  تحصیل كرده باشد؟ اما این تحقيق را متخصص “بهداشت کار” انجام داده است.

پژوهشی را با عنوان ” بررسی وضعیت برنامه های راهبردی در بیمارستانهای کشور” پزشکان به انجام نرسانده اند بلکه موضوع پایان نامه در رشته مدیریت صنعتی بوده که یک پزشک استاد راهنماي آن بوده است.

اما در رشته ما وضع به گونه دیگری است . چندین پایان نامه ، با عناوينی نظیر” ب‍ررس‍ی‌ارگ‍ون‍وم‍ی‍ک‍ی‌م‍ح‍ی‍ط ک‍ار و آس‍ی‍ب‌ه‍ای‌ج‍س‍م‍ان‍ی‌ن‍اش‍ی‌از ک‍ار در کتابخانه” دفاع شده است. چندین تحقیق در حوزه های علوم مدیریت و روان شناسی در کتابخانه ها و مراکز اطلاع رسانی انجام شده است  که نه دانشجو و نه استاد راهنما و مشاور هیچگونه تخصص و يا حتي تجربه و مطالعه پيشيني در موضوع مورد بحث نداشته اند . صرفا به علت آن که جامعه مورد پژوهش کتابخانه و یا مراجعه کنندگان به کتابخانه بوده، متخصص كتابداري به آنها پرداخته است. متاسفانه در برخي از آن ها ، از نزدیک شاهد سرگشتگی و تلاش بعضا بی ثمر دانشجو بوده ام.

این درست است که مرزهاي موجود ميان رشته هاي مختلف علمي بسیار کمرنگ و در مواردی ناپدید شده است ، اما باید به ویژگی مطالعات میان رشته ای[1] توجه داشت. برای انجام این نوع مطالعات ، وجود حداقل شرایط تخصصی گريز ناپذیر است. در این نوع مطالعات باید بيش از يک رشته علمي در حل يا تحليل مسئله مورد استفاده قرار گيرد تا بشود به آن عنوان پژوهش میان رشته ای داد. باید توجه داشت که صرف میان رشته ای بودن کتابداری و اطلاع رسانی به ما این مجوز را نمی دهد که بدون فراهم آوردن حداقل شرایط به همه حوزه ها سرک بکشیم و در همه زمینه ها به پژوهش بپردازیم .

گاهی شاهد بوده ایم که دانشجویان به ضرورت بهره گيري از سایر تخصص ها در انجام کار خود رسیده اند و مثلا كوشيده اند استاد راهنمایشان به علت نیاز به تخصص و تجربه ، از خارج از گروه انتخاب شود که معمولا به علت بسته بودن چنین محیط هایی با شکست مواجه شده اند.

انجام پژوهش های میان رشته ای بسامان ، موجب هم افزایی گرانسنگی در دانش کتابداری می شود . اما انجام نابسامان آن ، پژوهش های ضعیف و بی مصرفی به جامعه علمی عرضه خواهد داشت که رافع مشکلی نخواهند بود. شاید در این زمینه تمثیل  محمد مالجو ، بیان  حقیقت  باشد و خطير بودن كار را نشان دهد: پژوهشگران حوزه مطالعات میان رشته ای همچون بندبازانی هستند که با حرکت بر روی طنابی نازک ، می خواهند از این سوی دره به سوی ديگر آن بروند. اگر موفق شدند  تشویق می شوند. اما اگر موفق نشدند ، به آنها خواهند خنديد؛ و صد افسوس که بیشتر خنده ها ، متوجه رشته خواهد شد!


[1] . interdisciplinary

سرمقاله فصلنامه کتاب

نامه ای از افغانستان

سرکار خانم جعفری از دانش آموختگان کتابداری دانشگاه مشهد  هستند که در افغانستان مشغول فعالیتند. ایشان طی نامه ای که خواهید خواند درخواست کمک کرده اند. همت والای ایشان و همسر محترمشان ستودنی است. درخواست می شود اگر پیشنهاد و نظری در مود نحوه همکاری با این عزیزان دارید در قسمت نظرات منعکس فرمایید. شاید بتوانیم با کم انجمن برنامه هایی را اجرا کنیم
سلام آقای دکتر خسروی
امیدوارم که صحتمند باشید. من و همسرم در کتابخانه ملی شما را یکبار ملاقات کرده ایم. شاید بخاطر داشته باشید. من جعفری هستم. دانش اموخته کتابداری ارشد کتابداری از دانشگاه فردوسی مشهد و از افغانستان.
همان طور که شما بهتر اطلاع دارید کتابخانه ملی ایران دو بار برنامه اموزشی برای کتابداران افغاانستان برگزار کرده است و  کتابهای زیادی هم به این کشور اهدا نموده است که جای تشکر بسیار دارد.
اجازه می خواهم وقتتان را بگیرم و تشکر می کنم از اینکه این ایمل را می خوانید.
همان طور که مستحضر هستید سی سال جنگ و ناارامی های سیاسی ضربه های زیادی بر پیکره فرهنگی کشور به خصوص کتابخانه ها وارد اورده است. در این سی سال بسیاری از متخصصین از کشور مهاجرت کردند و پس از اتمام جنگ عده ای بازگشتند و عده  زیادی ترجیح دادند که بر نگردند. به هر ترتیب یکی از ثمرات چنین چیزی کمبود نیروی متخصص در تمام زمینه ها خصوصا کتابداری است. و به تبع این کوهی از کارهای باقی مانده نکرده که باید به هر ترتیب هر چه زودتر آغلز شود.
مسئولیت حرفه ای من اجازه نمی دهد که منتظر تاسیس نهادهایی بمانم که انها متولیان امور نکرده مان هستند. وزارت اطلاعات و فرهنگ، وزارت تحصیلات عالی و یا نهاد ریاست جمهوری و مهمتر خیلی از موسسات و کشورهای خارجی.
باید عرض کنم که از برگشت من به کشورم سه سال می گذرد و انچه که به وضوع به عنوان یکی از بزرگترین مشکلات در زمینه کتابخانه ها دیده می شود مشکل سازماندهی کتابخانه است. همه کتابخانه ها از شیوه های غیر استاندارد جهت این امر استفاده می کنند و روز به روز هم بر تعداد مجموعه منابع سازماندهی نشده اضافه می شود. ما کار را با آموزش کتابداران شاغل در این زمینه شروع کردیم. اما مشکل در زیر ساختهاست. سرعنوانهای موضوعی فارسی خوب است اما با توجه به ویژگی های زبان دری چندان مناسب نیست. به علاوه بسیاری از موضوعات خاص کشور افغانستان است که در این سرعنوان وجود ندارد. و همچنین در قسمت اسامی مستند نیز مشکلات جدی وجود دارد. مستندات نامها یکی از بزرگترین مشکلات کتابداران در زمینه فهرست نویسی کتب هستند که به شکل غیر قابل کنترلی خود را نشان داده است.
در چنین شرایطی و با توجه به اینکه روز به روز بر تعداد کتابخانه ها و کتابهای چاپ داخل افزوده می شود، ضرورت تدوین مستندات موضوعی و نامهای مولفان بیش از هر چیز در سازماندهی کتابخانه ها خود را نشان می دهد. به علاوه زمینه ساز و مقدمه تدوین کتابشناسی ملی افغانستان نیز پرداختن و تدوین این مستندات است.
لذا با توجه به اینکه ایران شبیه ترین کشور از نگاه فرهنگی، زبانی و تاریخی و جغرافیایی است، لذا بر ان شدم که با شما در این خصوص مشورت نمایم.
قبلا مختصری اشاره کردم ، من می خواهم خارج از ساختار دولت این کار را شروع کنم. زیرا در حال حاضر شاید برای انها مسائل مهمتری وجود داشته باشد که پرداختن به مسائل فرهنگی هنوز زود باشد همچنین تجربه نا موفق شماره استاندارد بین المللی کتاب در وزارت فرهنگ   و موارد دیگر به من نشان داد که خارج از ساختار و برنامه های دولت عمل کردن بهتر است.
من و همسرم در اینجا موسسه ای را در زمینه اموزش کتابداری فعال کرده ایم که تا کنون کتابداران زیادی در کابل و استانها رابصورت کوتاه مدت اموزش داده ایم. و اکنون در کنار این امر مصممانه بر انیم که قسمتی از نیازمندی های کتابخانه ها در زمینه سازماندهی اطلاعات را تامین کنیم.
در این زمینه من نیاز به مشاوره و اموزش شما و همکارانتان در کتابخانه ملی ایران دارم. به هر حال راهی است که شما رفته اید و همچنان می روید
مفتخرم از تجربیات و دستاوردهای شما در این خصوص بهره مند گردم
بی نهایت از صبر و حوصله شما متشکرم
و منتظر پاسختان می باشم
با تقدیم احترامات
معصومه جعفری
+ نوشته شده در  دوشنبه دهم اسفند 1388ساعت 15:45  توسط فریبرز خسروی

دفاعیه ای متفاوت

رروز چهارشنبه گذشته جلسه دفاع  پایان نامه یکی از دانشجویان کارشناسی ارشد شهید بهشتی برگزار شد. جلسه ای که  با بسباری از جلساتی که قبلا دیده بودم متفاوت بود. در اغلب جلسات استاد راهنما و مشاور خود را مدافع سرسخت دانشجو پنداشته و نمره پایان نامه را نمره صلاحیت  و وثاقت علمی خود می پندارند.  نمرات نیز بین 19 تا 20 در نوسان بوده و گاهی برای دو سه صدم نمره چنان جدلی رخ می دهد که گویا دارند طلای ناب را با ترازوی الکترونیکی وزن می کنند. البته معمولا ترازوی انان نیز پایان نامه دیگری است که چند روز پیش دفاع شده و فلان نمره با با همین شیوه اخذ کرده است. به یاد می اورم  یکبار به عنوان استاد داور مطرح کردم که در فرضیه  متغیر مستقل و متغیر وابسته غلط تشخیص داده شده و جابجا شده اند لذا جداول و همبستگی های اعلام شده از بنیاد غلط هستند  استاد راهنما همه مبانی روش تحقیق و اصول علم آمار را زیر سوال برد تا آن غلط و نادرستی  را درست جلوه دهد. غافل بود که هزارو یک دلیل بر اثبات یک گزاره نادرست تعداد نادرست ها را به هزار و دو رشد می دهد! بعدا معلوم شد که استاد راهنمای محترم چند دفیقه قبل از جلسه فرصت فرموده اند که پایان نامه را تورق کنند! اما  جلسه هفته پیش از نوع دیگری بود. استادان راهنما و مشاور دلسوزانه وقت لازم را صرف راهنمایی و مشاوره دانشجو کرده بودند. استادان داورهم با مطالعه دقیق  همه ایرادها و اشکال ها را خیلی صریح  مطرح کردند و به ویژه شتابزدگی تدوین و نگارش را یادآور شدند.  استادان راهنما و مشاور هم اعلام داشتند که دفاع از پایان نامه به عهده دانشحو است و به حق ااظهار کردند که یکی از معیارهای ارزشگذاری نحوه دفاع ادانشجو است . در نهایت هم با اعلام نمره 17 سعی کردند که ارزشگذاران منصفی باشند. این نوع داوری ها و راهنمایی ها می توتند جلسات دفاع را از خمودگی و تلاوت ملال آور تکرارهای چاپلوسانه و متملقانه برهاند و دانشجو را وادار به کار جدی تر کند. به سهم خودم سپاسگزار استادان برزگوار  راهنما و مشاورو داوران آن جلسه هستم.

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و نهم فروردین 1389ساعت 13:59  توسط فریبرز خسروی