منارجنبان و مصدق

درروزهایی که دکتر محمد مصدق را دربیدادگاه فرمایشی شاه در لشگر 2 زرهی
محاکمه می کردند ، کسانی به عنوان تماشاچی به دادگاه می رفتند که مجوز
شرکت در آن را داشتند.

در یکی از جلسات که خبرنگاران مطبوعات و عده ای از ماموران امنیتی حضور داشتند،
ملکه اعتضادی نیز شرکت کرد وموضوع جلسه آن روز ، دفاع
دکتر مصدق و وکیل مدافعش سرهنگ جلیل بزرگمهر و رد ادعا نامه دادستان ارتش
– سرهنگ حسین آزموده بود .

هنگامی که مصدق باشور وهیجان از خدمات صادقانه اش به مردم و مملکت سخن می
گفت و دستهای مرتعشش راحرکت می داد، ملکه اعتضادی که در ردیف تماشاچیان
نشسته بود از جا برخاست و با صدایی بلند، رو
به دکتر مصدق گفت :

یک پیر مرد سیاسی که مملکت را به پرتگاه سقوط کشانده ، نباید در دادگاهی
که به خیانت های او رسیدگی می کند، بترسد وبلرزد.

دکتر مصدق، رو به عقب برگرداند و گویندۀ این جملات را شناخت و گفت:
خانم!
منار جنبان اصفهان ، قرنهاست می لرزد و هنوز پا بر جاست
از این پاسخ صریح و ابهام دار، اکثر حضار، حتی رئیس و منشی های دادگاه
نیز به خنده افتادند و “خانم ملکه ” با سر افکندگی بسیار در جایش نشست
وپس از لحظاتی دیگر سالن دادگاه را ترک کرد .

منبع : پژوهشنامۀ تاریخ مطبوعات ایران ، ص 41و42

نگاه کتابی به آدم ها

نوشته زیز از مرحوم قیصر امین پور است:
“بعضی از آدمها را باید چند بار خواند تا معنی آنها را فهمید و
بعضی از آدمها را باید نخوانده دور انداخت..
بعضی آدمها جلد زرکوب دارند٬بعضی جلد ضخیم،
بعضی جلد نازک وبعضی اصلا جلد ندارند.
بعضی آدمها با کاغذ کاهی نا مرغوب چاپ می شوند و
بعضی با کاغذ خارجی.
بعضی آدمها تر جمه شده اند و
بعضی تفسیر می شوند.
بعضی از آدمها تجدید چاپ می شوند و
بعضی از آدمها فتو کپی آدمهای دیگرند.
بعضی از آدمها دارای صفحات سیاه وسفیداند و
بعضی از آدمها صفحات رنگی و جذاب دارند.
بعضی از آدمها قیمت پشت جلد دارند.
بعضی از آدمها با چند درصد تخفیف به فروش می رسند.
بعضی از آدمها بعد از فروش پس گرفته نمی شوند.
بعضی ازآدمها را باید جلد گرفت.
بعضی از آدمها را می شود توی جیب گذاشت و
بعضی را توی کیف.
بعضی از آدمها نمایشنامه اند و در چند پرده نوشته و اجرا می شوند.
بعضی از آدمها فقط جدول سرگرمی اند وبعضی ها معلومات عمومی.
بعضی از آدمها خط خوردگی و خط زدگی دارند و
بعضی از آدمها غلط های چاپی فراوان .
ازروی بعضی از آدمها باید مشق نوشت و
از روی بعضی آدمها باید جریمه نوشت
به راستی ما کدامیم؟..”
بر این  ویژگی هایی که قیصر ذکر کرده می توان افزود. مثلا:
بعضی آدمها عنوانشان با محتوایشان نمی خواند
بعضی آدمها شناسنامه درستی ندارند
بعضی ادمها قبل از انتشار به فروش رفته اند
بعضی آدمها سانسور می شوند
بعضی آدمها پدیدآورشان معلوم نیست
بعضی آدمها فقط به درد دکور می خورند
 بعضی آدمها را با قیمت پشت جلدشان نمی شود خرید
بعضی آدمها در بازار سیاه هم پیدا نمی شوند
بعضی آدمها فقط در ادارات دولتی خریدار دارند

دلائل قوی!

دیشب شاهد یک گفتگوی تلویزیونی در شبکه یک بودم . بحث بر دلائل له و علیه ادغام چند وزارتخانه بود. گاهی چنان بدیهیات و واضحات عقلی زیر سوال می رفت که انسان در شعور خود هم شک می کرد.  داستانی از شاملو در کتاب کوچه برایم تداعی شد: 

“مسافری در شهر بلخ جماعتی را دید که مردی زنده را در تابوت انداخته و به سوی گورستان می‌برند و آن بیچاره مرتب داد و فریاد می‌زند و خدا و پیغمبر را به شهادت می‌گیرد که « والله، بالله من زنده‌ام! چطور می‌خواهید مرا به خاک بسپارید؟ اما چند ملا که پشت سر تابوت هستند، بی توجه به حال و احوال او رو به مردم کرده ومی‌گویند: « پدرسوخته ی ملعون دروغ می‌‌گوید. مُرده.مسافر حیرت زده حکایت را پرسید. گفتند: «این مرد فاسق و تاجری ثروتمند و بدون وارث است. چند مدت پیش که به سفر رفته بود، چهار شاهد عادل خداشناس در محضر قاضی بلخ شهادت دادند که ُمرده و قاضی نیز به مرگ اوˆ گواهی داد. پس یکی از مقدسین شهر زنش را گرفت و یکی دیگر اموالش را تصاحب کرد. حالا بعد از مرگ برگشته و ادعای حیات می کند. حال آنکه ادعای مردی فاسق در برابر گواهی چهار عادل خداشناس مسموع و مقبول نمی‌افتد. این است که به حکم قاضی به قبرستانش می‌بریم، زیرا که دفن میّت واجب است و معطل نهادن جنازه شرعا جایز نیست !”

 

 

غروب یا طلوع

دوستی نوشته بود که “در ساعتی که سایه آدم های کوچک بزرگ می شود
آفتاب در حال غروب است” وقت دیگری هم چنین می شود: وقتی آفتاب در حال طلوع است سایه آدمها ی کوچک بزرگ می شود . اما دیری نمی گذرد که با طلوع آفتاب این بزرگنمایی محو می شود

پرحرفی

چند رور پیش فرد نیکوکاری چند نفر از متخصصان کتابداری را به مشورت طلبیده بود. قصد او ساخت کتابخانه در نقاط محروم و کم امکانات بود. یکی از همکاران بدون هیچ مقدمه ای شروع فرمودند:

شما می خواهید کتابخانه عمومی باشد یا تخصصی …

اگر تخصصی باشد در چه موضوعی تخصصی باشد…

رده بندی آن چه باشد دیویی یا کنگره …

از چه نرم افزاری می خواهید استفاده کنید…

مجموعه شما چند عنوان باشد و چه اقلامی را در بر گیرد…

تجهیزات را از مرحوم تیموری !می خرید یا…

و… تصور نفرمایید که توضیحات به همین مقدار بود که نوشته شده است. نه ! تقریبا نصف آنچه را که در دوره کارشناسی آموخته بود ارائه نمودند.

کم مانده بود که بغل دستیم بلند بگوید که بابا روده درازی  و اظهار فضل هم حدی دارد. مثل اینکه باید در دهانش را بگیریم. الیته چنان آهسته گفت که فقط من و یکی دیگر از همکاران شنیدیم.  نیکوکار بیچاره و بقیه حاضران نیز از تحیر چشمهایشان حالتی مستانه و خواب آلود پیدا کرده بود. سرانجام مدعو به نطق آمد و فرمود که : به نظر می رسد برای فهم آنچه که فقط شما گفتید جلسات زیادی را باید در محضرتان تلمذ کنم. اجازه فرمایید برای این  جلسه کافی باشد . و البته بقیه دعوت شدگان نیز که از این پر حرفی و بیهوده گویی  مبهوت شده بودند هیچ کلامی را بر زبان نیاوردند.

در بازگشت از این جلسه  یاد حکایتی افتادم:

شخصی به شاعری گفت : شعر بخوان !

گفت : از متقدمین یا از متآًخرین ؟!

گفت : از متاًخرین .

گفت : از افکار خودم بخوانم یا سایرین ؟

گفت : از خودت

گفت : فارسی بخونم یا عربی

گفت : فارسی !

گفت : قصیده بخوانم یا غزل  ، یا رباعی یا مثنوی ؟

گفت : مثنوی .

گفت : رزمی یا بزمی ؟

گفت : بزمی .

گفت : عارفانه یا عاشقانه ؟

گفت : عاشقانه .

گفت : حقیقی باشد یا مجازی ؟. ..

بیچاره مستاًصل شد و گفت :

برای امروز من همین مقدار کافی است !

بسان عقل

می گویند بودا هرگاه با بی‌احترامی یا بدرفتاری کسی مواجه می‌شده، از او تشکر می‌كرد!

وقتی علت رامی ‌پرسیدند. بودا می ‌گفت:

زندگی آینه‌ای است که ما خود را در آن می‌بینیم. نوع رفتار دیگران با ما نشانه ی وجود منشاء آن نوع رفتار در خود ما است که به‌عنوان همسان جذب شده است و بدین‌گونه می‌توان عیوب خود را یافت.

اگر مخالفان خود را به‌ پای چوبه‌ی اعدام می کشانی! بدان‌ صاحب عقلی هستی بسان طناب.

و اگر مخالفان خود را به‌ زندان می‌فرستی! بدان صاحب عقلی هستی بسان قفس.

و اگر با مخالفان خود به‌ جنگ درمی‌افتی! بدان صاحب عقلی هستی بسان چاقو.

و اما اگر با مخالفان خود به‌ بحث و گفتگو می‌پردازی و آنها را متقاعد می‌سازی و به‌ سخنان حق آنها قناعت می‌کنی! بدان صاحب عقلی هستی‌ بسان عقل…

زیاده جسارت است

دست‌خط امیرکبیر خطاب به ناصرالدین شاه را یکی از دوستان عزیز برایم ارسال داشته است. در زمانی که تملق و چاپلوسی شیاع گسترده ای دارد این متن خواندنی و درس آموز است . این متن خواندنی تر می شود اگر بدانیم که به نوشته تابناک طی هفته گذشته  امام جمعه مشهد  امیر کبیر را از آغازگران سکولاریزم در ایران دانسته و بر وی تاخته است .

قربانت شوم
الساعه که در ایوان منزل با همشیره‌ی همایونی به شکستن لبه‌ی نان مشغولم، خبر رسید که شاهزاده موثق‌الدوله حاکم قم را که به جرم رشاء و ارتشاء معزول کرده‌بودم به توصیه‌ی عمه‌ی خود ابقا فرموده و سخن هزل بر زبان رانده‌اید. فرستادم او را تحت‌الحفظ به تهران بیاورند تا اعلیحضرت بدانند که اداره‌ی امور مملکت به توصیه‌ی عمه و خاله نمی‌شود                 زیاده جسارت است .  تقی