ادکاییان در شیراز

روزهای نخستین خردادماه  در شیراز مهمان ادکاییان بودیم. صدای گرفته خانم پاسیار و دوندگی های آقای اشتری نمودارتلاش و همتی بلند بود . این دو، نماینده روی صحنه ده ها نفری بودند  که از ماه ها پیش با وقت گذاری و برنامه ریزی، خالق آن همایش شده بودند.  وجود این جوانان کوشا و پرانگیزه ، آینده ای  پویا را برای این حوزه نوید می دهد.

همایش ادکا در شیراز- عکس از دلنشین دانایی

همایش ادکا در شیراز- عکس از دلنشین دانایی

گرچه تا انتهای کنفرانس برای بسیاری از شرکت کنندگان معلوم نشد که  “میان رشته ای” صفتی عرضی و یا ذاتی است؟ آیا آن را باید  فقط  یک گرایش دانست و یا…. اما تعدادی از مقالات ارائه شده بیانگر ذهن خلاق و نوگرای پدیدآورانشان  بود. شاید یکی از رسالت های انجمن های علمی و سایر نهادهای مسئول برکشیدن و بسترسازی برای بالندگی این استعدادهای گرانسنگ باشد.

شیزازیان مهمان نواز، امکان بازدید از بعضی اماکن تاریخی شهر را فراهم کرده بوند. مجموعه زیبای ارگ و بازار و… نشان از رونقی چشمگیر در دوره ای از تاریخ این شهر پر رمز و راز دارد. در چارسوی بازار وکیل یکی از همراهان مشغول خرید خورجینی است که سابقا در دیار ما مصرفی  دیگر داشت! اما در این روزهای پست مدرن آدمیان نیز به جای کیف از آن استفاده می کنند.در توقفی که پیش آمده ، صحنه ای را که محمد هاشم آصف ملقب به رستم الحکما در کتاب رستم التواریخ نقل می کند در هیاهوی بازار در مقابلم شکل می گیرد:

بر دکان بزازی  میرباقر گرگ یراق، رامشگری به نام ملا فاطمه شیرین شمایل، آواز سرداده است. کریم خان  که مشغول بازدید از بازار است به این چارسو می رسد . می نشیند و خطاب به رامشگر می گوید”شعرهای نصیحت آمیز مناسب بخوان و مترس که ما از سخن راست نمی رنجیم” و او بر پادشاه می خواند:

ریشخندی به تو بنموده فلک غره مشو     کز دماغ تو برون آورد این باد غرور

و

مکن تکیه بر ملک  دنیا و پشت                                                              که بسیار چون تو بپرورد و کشت

و

ده روز دور گردون افسانه است و افسون                                                   نیکی به حال یاران، فرصت شمار یارا

کریم خان با شنیدن این اشعار بسیار متاثر می شود و رامشگر را صله فراوان می دهد.اگر یک صدم این گزارش هم راست باشد می تواند بیانگر آزادی و حسن سلوکی باشد که حدود چهارصد سال پیش بر این سرزمین حاکم بوده است.

هنگام بازگشت امیدواریم که تاخیر چهارساعته فرودگاه تهران تکرار نشود. با شادی فراوان با تاخیری نیم ساعته راهی تهران می شویم. وقتی مهماندار مشغول آموزش نحوه بکارگیری ماکسهای اکسیژن است با خودم می اندیشم که برای بعضی از این هواپیما ها بهتر است  به وقت اضطرار به  جای ماکس یک ورق وصیتنامه و البته به همراه یک خودکار از سقف هواپیما آویزان شود تا مسلمین بی وصیت راهی دیار باقی نشوند !

بت شناسی

 مطلب زیر را در  مقصد اقصای عزیزالدین نسفی عارف قرن هفتم هجری دیدم . حیفم آمد شما هم نبینید: یکی را مال و یکی را جاه و یکی را نماز بیشتر و یکی را روزه بسیار  بت باشد! و یکی خواهد همیشه بر سجاده نشیند، سچاده او را بت باشد! و یکی خواهد که همیشه پیش کسی بر نخیزد، آن نا برخاستن بت باشد… هیچ کس بت خود نشناسد، و هیچ کس نداند که وی بت پرست است، همه کس خود را فارغ و آزاد گمان برند و موحد و بت شکن شناسند! به راستی بت هر یک از ما کتابداران نیزشاید  حکایتی گفتنی داشته باشد .نظر شما  چیست؟

حجاب نوین

این روزها حسب عادت یا وظیفه با استفاده از ابزار نوین که کاربردش هم چندان مشکل نیست در ابعاد چند ده میلیونی مشغول تبریک به هم هستیم. تبریک سالگرد بزرگمردی که ما ایرانیان به او ارادتی ویژه داریم و اقلا ما کتابداران به لمس و استلام نهج البلاغه اش نائل شده ایم. اما این تبریک ها و مناسبت ها وقتی مبارک خواهند بود که موجب شوند راه و سیره آنان مورد دقت و تدبر قرار گیرد وگرنه هیاهوی این شادباش ها خود حجابی نوین بر حقیقت خواهد شد. و شاید ذکر چند نمونه عظمت روحی آن خدا مرد را بر ما بیشتر بنمایاند و نیاز جامعه را به توجه عملی به سیره او نمایان تر کند.

ما سال روز ولادت مردی را بیکدیگر تبریک می گوییم که وقتی قاضی برای احترام او را  به جای علی  با کنیه ابوالحسن مخاطب قرار داد و مدعی را با نام؛بر قاضی شورید که چرا عدالت را رعایت نکردی !

او برای حفظ جامعه اسلامی ربع قرن – به قول دکتر شریعتی— پرومته وار صبر و سکوت پیشه می کند. او این سکوت را در حالی بر خود روا می داشت که معتقد بود:

من بیش از یکبار و در موقعیتهای گوناگون از رسول خدا شنیدم که می فرمود: هیچ امتی روی پاکیزگی نمی بیند مگر آنکه در آن امت ،ضعیف بتواند حق خود را از قوی بدون لکنت زبان بگیرد.

در مواضع مختلف می فرمود که بر روی ستایشگران خاک بپاشید .وقتی در شهر انبار عده ای بدنبال اسب او می دویدند ایستادند و به دوندگان فرمودند بـرگـرديـد، زيرا همراهى پياده با سواره مايه ذلّت و خوارى پيادگان و غرور و تباهى سواره خواهد شد.

به راستی اگر ما همین چند سخن و عمل را فرا راه خود قرار دهیم زندگیمان در حوزه فردی و اجتماعی دگرگون نخواهد شد؟

نوشته شده در  سه شنبه بیست و پنجم تیر 1387ساعت 21:35  توسط فریبرز خسروی  گفتگو

جعل و سیرت

  نمی دانم چرا با شنیدن اخبار رسانه ها در باره جعل مدرک و سایر قضایا نا خودآگاه یاد گلستان سعدی در سیرت پادشاهان افتادم: شیادی گیسوان بافت که من علویم و با قافله حجاز به شهری در آمد که از حج می آیم و قصیده ای پیش ملک برد که من گفته ام. نعمت بسیارش فرمود واکرام کرد . یکی از ندیمان پادشاه که از سفر دریا آمده بود ، گفت : من او را عید اضحی در بصره بدیدم ، معلوم شد که حاجی نیست. دیگری گفتا: من او را می شناسم پدرش نصرانی بود. بدانستند که شریف نیست. شعرش را به دیوان انوری دریافتند. ملک بفرمود تا بزنندش ونفی کنند تا چندین دروغ درهم چرا گفت…   + نوشته شده در  دوشنبه بیست و یکم مرداد 1387ساعت 3:45  توسط فریبرز خسروی

کلام نغز

کلام نغز
امشب به مناسبت شب بیست و یکم ماه رمضان نهج البلاغه را ورق می زدم. به این کلام نغز برخوردم که در هر فصل از زندگی معنای نوینی برایم داشته است. حیفم امد که این سخن ارزشمند را شما هم نبینید.

الناس ثلاثه:فعالم رباني و متعلم علي سبيل نجاه و همج رعاع اتباع كلَّ ناعق يميلون مع كل ريح، لَم يستضيئوا بنور العلم و لم يلجاؤا الي رُكن وثيق

علی ع انسانها را در سه گروه تقسیم می کند. بلاشک هر یک از ما باید در یک گروه قرار گیریم:

دانشمندان خدایی دانشجویان راه رهایی و پشه‏هاي سرگردان و درهم غلتان كه به پيروي هر بانگي و با وزش هر بادي به سَمتي متمايل مي‏گردند، كساني كه از فروغ علم بي‏بهره‏اند و به پايگاه مستحكم و استواري پناه نياورده‏اند.

شاید اطلاق “عالم ربانی” در حصر معصومان و نادر افرادی باشد که کمیابند و در این دوران نایاب.ما انسانهای معمولی دو راه بیشتر نداریم: یا دانشجوی راه نجات باشیم یعنی با کسب آگاهی و علم راه رهایی و نجات را بیابیم و یا همچون مگسان سرگردان هر روز بادی متمایلمان کند و یا صدایی مجذوبمان گرداند.به راستی ما خود را در کدام گروه قرار می دهیم؟