تداعی!

این روزها دائما از  ابعاد و بزرگی و نحوه  اختلاس اخیر می شنویم . نمی دانم به این علت است یا به دنبال دلیل یا علت دیگری باید بگردم که دائما این داستان برایم تداعی می شود: 

شرلوک هلمز، کارآگاه معروف، و معاونش واتسون رفته بودند صحرانوردی و شب هم چادری زدند و زیر آن خوابیدند.
نیمه های شب هلمز بیدار شد و آسمان را نگریست.
بعد واتسون را بیدار کرد و گفت: “نگاهی به بالا بینداز و به من بگو چه می بینی؟”
واتسون گفت:”میلیون ها ستاره می بینم”
هلمز گفت: “چه نتیجه ای می گیری؟”
واتسون گفت: “از لحاظ روحانی نتیجه می گیرم که خداوند بزرگ است و ما چقدر در این دنیا حقیریم. از لحاظ ستاره شناسی نتیجه می گیرم که زهره در برج مشتری ست، پس باید اوایل تابستان باشد. از لحاظ فیزیکی نتیجه می گیرم که مریخ در محاذات قطب است، پس باید ساعت حدود سه نیمه شب باشد ”

شرلوک هلمز قدری فکر کرد و گفت: “واتسون! تو احمقی بیش نیستی! نتیجه ی اول و مهمی که باید بگیری این است که چادر ما را دزدیده اند”

با خود می اندیشم که آنچه به یغما رفته چادر ایمان و اعتقاد و اعتماد ماست!

جانشین خلف

این روزها اخبار سوریه در صدر و وضعیت مردم شهر حما ترحم برانگیز است. حافظ اسد در دوره زمامداریش فرزند دیگرش باصل را برای جانشینیش  تربیت کرده بود که دست اجل در تصادفی در پیچ فرودگاه دمشق او را گرفت . بچه های حزب الله خیلی از او تعریف می کردند. وقتی بشار چشم پزشک که در اروپا درس خوانده جانشین او شد عده ای تصورشان این بود که سوره به سوی  دمکراسی  گام خواهد برداشت. اما حوادث اخیر نشان داد که او هم جانشین خلفی است. اگر پدرش در فوریه سال 1982 با تانک و هواپیما به شهر حما حمله کرد و طبق بعضی گزارش ها 30000 کشته برجای گذاشت . این جناب چشم پزشک هم این روزها همان می کند . او نشان می دهد که عضو راستین حزب بعث است . همان حزبی که صدام نیز از آن بود و پایه گذارش میشل عفلق.جالب تر اینکه جناب نوری مالکی نخست وزیر عراق نیز حمایت خود را از این عضو حزب بعث اعلام داشته است. واقعا سیاست بی اصل و نصب است!

پاستای بوقلمون

مشغول وبگردی و مطالعه ام. اهالی منزل هم در تلویزیون عدالت گستر درس آشپزی می آموزند . توجهم به درس جلب می شود: پاستا بوقلمون با سس راتادول یا چیز دیگری … مقدار مواد لازم 800 گرم فیله بوقلمون و... مواظب باشید که گوشت بوقلمون تازه باشد و…در ذهنم قیمت 800گرم فیله را بالا پایین می کنم که تصادفا شعر محمد رضا یعقوبی روی صفحه مونیتور ظاهر می شود:

یاد دارم یک غروب تلخ و سرد

می گذشت از کوچه ما دوره گرد

دوره گردم کهنه قالی میخرم

دسته دوم جنس عالی می خرم

گر نداری کوزه خالی می خرم

 

**

اشک در چشمان بابا حلقه زد

عاقبت آهی کشید بغضش شکست

اول سال است و نان در سفره نیست

ای خدا شکرت ولی این زندگیست

 

**

بوی نان تازه هوش از ما برده بود

اتفاقا مادرم هم روزه بود

خواهرم بی روسری بیرون پرید

گفت:آقا سفره خالی می خرید؟

تجلیل!

در سال های اخیر برنامه ها و جلسات زیادی با عنوان  تجلیل از بزرگان و نخبگان و … برگزار می شود . امروز بعد از سال ها به معنای واقعی تجلیل پی بردم. البته از شما پنهان نباشد که این معنا را عملا در بعضی مراسم دیده و حس کرده بودم !اما هیچ گاه به معنای اصلی آن نیندیشیده بودم .تجلیل در معنای اصلی اش در زبان عربی به معنای ” جل روی ستور انداختن” است . البته این جل اندازی و پالان گذاری برای بارکشی بیشتر است.
با این معنا  بعضی عناوین خبر برایمان جلوه دیگری می یابند. مثلا وقتی میشنویم که فلان مقام “علیرضا افتخاری را مورد تجلیل قرار داد” تصویر بدیعی در ذهنمان شکل می گیرد ! باید مراقب باشیم که جل رویمان نیندازند و یا در مراسم جل اندازی روی بزرگان شرکت نکنیم . شاید به همین دلیل بود که مرحوم ایرج افشار به هیچ عنوان برای خودش تن به چنین جل اندازی هایی  نداد!

شنود !

ماجرای شنود تلفنی توسط نشریات وابسته به مرداک غول رسانه ای ، زلزله ای را در انگلیس پدید آورده است. روزنامه “نیوز آو د ورلد”  با بیش از یک و نیم قرن سابقه مجبور شده است انتشار خود را متوقف کند. چند روز پس از گسترش دامنه این رسوایی ، انتشار خبر دیگری در این مورد همه را متحیر کرد. جسد خبرنگار پیشین این نشریه در خانه‌اش پیدا شد. شان هور به عنوان اولین فردی شناخته می‌شد ‌که رسوایی “شنود تلفنی”  را به طور علنی مطرح کرد. او همچنین اندی کلسون، عضو پیشین هیئت تحریریه آن نشریه را مورد انتقاد قرار داده بود. به نظر می رسد در بعضی زمینه و شرق و غرب و شمال و جنوب خیلی تفاوتی با هم ندارند .  باید فریاد زد :

من قطاری دیدم که سیاست می برد     و چه خالی می رفت

آری ! خالی از انسانیت و تعهد و آزادی و شرف

فیس بوک قاتل!

دیشب در خبرها شنیدم که مبارک به علت سکته مغزی به اغما رفته است و مقدمات ورودش به آن جهان فراهم آمده است.  یاد مطلبی که قبلا خوانده بودم  افتادم .در ایامی که انقلاب مصر بالا گرفته بود در الجزیره نوشته بود که این لطیفه بین جوانان مصری رد و بدل می شود:

حسني مبارک مي‌ميرد. در آن دنيا جمال عبدالناصر و انور سادات را ملاقات می کند. ناصر و سادات از او مي‌پرسند: با چه کشته شدي؟ سم يا ترور؟ مبارک جواب مي‌دهد: با هيچ کدام، با فيس بوک!

بیهوده نیست که بعضی کشورها به فیس بوک مثل سم مهلک نگاه می کنند.

 

سرامد خلبانان عالم!

چند روز پیش عازم اهواز بودم. طبق معمول با سه ربع تاخیر هواپیمای ایرباس ایران ایر به هوا برخاست. پس از برخاستن پشت سریها مشغول ستودن خلبان بودند او توانسته بود بسیار آرام هواپیما را  بپراند. می گفتند: اصولا خلبانهای ایرانی سرامد خلبان های عالمند. یادم آمد در سفر به مقدونیه نیز دو همراه ترک همین اعتقاد را در باره خلبانان ترکیه ای ابراز می کردند! اینکه کدام گزینشگران  با کدام پیمایش این رتبه ها و سرآمد بودنها  را عطا می کنند مشخص نیست . اما ظاهرا نشات گرفته از حس برتری جویی است که در هر  ملیتی کمی تا قسمتی خودنمایی می کند.شاید رتبه هایی هم که در مورد باهوشی به خود می دهیم نیز از همین سنخ باشد!

موقع نشستن خلبان محترم چنان چرخها را به زمین کوبید که کم مانده بود با دوچرخ ادامه مسیر دهد! صدایی از پشت سر آمد که : ای مرده شود خلبانیت را ببرد!

قطع ارتباط


حدود دو هفته دسترسی به ” به رنگ آینه ” میسر نبود. از همه عزیزانی که از طرق مختلف جویای مساله بودند تشکر می کنم . سپاسگزار همه مهربانی های شما هستم . علت این مشکل از کار افتادن یکی از سرورهای میزبان بود که تا قبل از این مثلا از موفقترین ها در کشور بوده است. جالب است که سرویس رایگان جی میل مثلا اگر بخواهد در دو هفته آینده چند دقیقه ای دچار اخلال شود از قبل ضمن پوزش فراوان مساله را به اطلاع کاربران می رساند اما شرکت مایا هاست که در ازای اجاره فضا تعهد برقراری سرویس پایدار هم نموده است از دادن یک خبر چند سطری خود داری می کند تا چه رسد به معذرت خواهی . واقعا با طناب این میزبانان نمی توان به چاه نیم متری هم نزدیک شد!. به زودی میزبان را عوض خواهیم کرد تا اخلال هم کمتر شود.

ظاهرا در زمان رفع مشکلات سایت بعضی تصاویر و نظرات پاک شده اند که امیدوارم بتوانیم آنها را مجددا بازیابی کنیم.

انتولوژی و کود حیوانی

سال ها پیش  طرحی را برای مطالعات مقدماتی  جهت تدوین انتولوژی به کتابخانه ملی ارائه دادم . هدف آن بود که با محوریت  متخصصان داخل   و استفاده از متخصصان زبان شناس و رایانه  از خارج سازمان، نحوه شکل گیری انتولوژی را در کتابخانه ملی تهیه کنند. مبلغ ناچیز طرح هم فقط برای پرداخت حق الزحمه  متخصصان  خارج سازمان در نظر گرفته شده بود.

با  تاخیری چند ماهه ، طرح از هفتخوان شورای پژوهش  گذشت و تصویب شد.تا مدتها منتظر ابلاغ مصوبه بودیم.  تا اینکه خبر شدیم طرح در دست مبارک رئیس محترم تدارکات جا خوش کرده است. طی جلسه ای مشکل را جویا شدیم. معلوم شد که معاونت محترم مالی اداری وقت که ظاهرا نمی دانسته طرح پژوهشی و انتولوژی !چیست  آنرا به تدارکات فرستاده بود . مسئول آن اداره محترم هم که لابد هفته پیش توانسته بود در خرید دسته بیل و کود حیوانی برای باغچه ها از فروشنده تخفیف عمده ای بگیرد و فکر کرده بود این هم از همان مقوله است  در هامش طرح مرقوم فرموده بودند” با نصف قیمت قابل تهیه است” هرچه توضیح خواستیم که انتولوژی چیست که شما با نصف قیمت هم حاضرید آن را تهیه کنید . به جواب نرسیدیم .

نقل است که  در دوره رضا شاه ، كریم آقا خان بوذرجمهری شهردار تهران بود، از دربار نامه ای به وی رسید. در این نامه آمده بود كه راجع به فلان موضوع مطالب ضد و نقیضی می رسد لازم است دربارۀ صحت و سقم آن اطلاع بدهید.

شهردار هرچه دربارۀ صحت و سقم فكر كرد چیزی به عقلش نرسید. بالاخره در نامۀ جوابیه برای ادای فضل چنین نوشت:

“مدتی است كه از صحت و سقم هیچ خبری نیست . به مامورین شهربانی دستور داده شد كه هرجا این دو نفر را یافتند فورا دستگیر نموده و نزد اینجانب بیاورند تا اقدام لازم دربارۀ آنها به عمل آید”

ای نوشتم که همکاران گرامی بدانند که هر طرح و پروژه ای که به تصویب رسیده و خدای نکرده اجرا هم شده است از چه گذرگاه های لطیف و جانبخشی عبور کرده است!!!

 

بیماری دیرین!

شاخص

بعضی بیماری های اجتماعی در جامعه ما عمری دیرین دارند. آثار بزرگانی چون حافظ سرشار از تحذیر و بیدارباش از این بیماریهاست . ریا و تزویر و سالوس و فساد و بی ارزشی علم و دانایی  از جمله معضلاتی بوده اند که این یزرگان بدان پرداخته اند. نیاز به کاوش عمیق نیست . نگاهی گذرا به آثار آنان کفایت می کند.

حافظ در اجتماع و مناسبات قدرت چه چیزی را دیده بود که  رندانه می سرود:


ز جیب خرقه حافظ چه طرف بتوان بست

که ما صمد طلبیدیم و او صنم دارد

یا

می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب

چون نیک بنگری همه تزویر می کنند

اوحدی مراغه ای از فساد ایلخانان  چنان به جان آمده بود که با ظرافت و صراحت  مشکل را چنین مطرح می کرد:

دزد را شحنه راه رفت نمود
کشتن دزدِ بی گنه چه سود  

 

دزد با شحنه چون شریک بود
کوچه ها را عسس چریک بود

همه مارند و مور، میر کجاست
مزد گیرنده دزدگیر کجاست

راه زد کاروانِ دِه را کُرد
شحنه شهر مال هر دو ببرد

ببینید که به چه زیبایی عبید در رساله دلگشایش بی قدری علم وعالم را در زمان خود  به تصویر کشیده است:

لولئی با پسر خود ماجرا می کرد که تو هیچ کار نمی کنی و عمر در بطالت به سر می بری . چند با تو گویم که معلق زدن بیاموز و سگ از چنیبر جهانیدن رَسَنبازی تعلم کن تا از عمر خود برخوردار شوی. اگر از من نمی‏شنوی بخدا تُرا در مدرسه اندازم تا آن علم مرده ریگ ایشان بیاموزی و دانشمند شوی و تا زنده باشی در مذلت و فلاکت و ادبار بمانی و یک جواز هیچ جا حاصل نتوانی کرد.

و چند صده بعد در 65 سال پیش صادق هدایت در حاجی آقا این نمایش را در برابر دیدگانمان مجسم می کند:

“توي دنيا دو طبقه مردم هستند؛ بچاپ و چاپيده؛ اگر نمي‌خواهي جزو چاپيده‌ها باشي، سعي كن كه ديگران را بچاپي ! سواد زيادي لازم نيست، آدم را ديوانه مي‌كنه و از زندگي عقب مي‌اندازه! فقط سر درس حساب و سياق دقت بكن! چهار عمل اصلي را كه ياد گرفتي، كافي است، تا بتواني حساب پول را نگه‌داري و كلاه سرت نره، فهميدي؟ حساب مهمه! بايد كاسبي ياد بگيري، با مردم طرف بشي، از من مي‌شنوي برو بند كفش تو سيني بگذار و بفروش، خيلي بهتره تا بري كتاب جامع عباسي را ياد بگيري!

سعي كن پررو باشي، نگذار فراموش بشي، تا مي‌تواني عرض اندام بكن، حق خودت رابگير!

از فحش و تحقير و رده نترس! حرف توي هوا پخش مي‌شه، هر وقت از اين در بيرونت انداختند، از در ديگر با لبخند وارد بشو، فهميدي؟ پررو، وقيح و بي‌سواد؛چون گاهي هم بايد تظاهر به حماقت كرد، تا كار بهتر درست بشه!… نان را به نرخ روز بايد خورد!

سعي كن با مقامات عاليه مربوط بشي، با هركس و هر عقيده‌اي موافق باشي، تا بهتر قاپشان را بدزدي!….

كتاب و درس و اينها دو پول نمي‌ارزه! خيال كن تو سر گردنه داري زندگي مي‌كني!اگر غفلت كردي تو را مي‌چاپند. فقط چند تا اصطلاح خارجي، چند كلمه قلنبه ياد بگير، همين بسه!!”

آیا  این سرنوشت محتوم ماست یا باید برایش چاره ای  اندیشید!