آن سلطان جمشید نشان را کتابخانه ای بود که از خطوط جمیع مشاهیر کُتّاب، یعنی مجموعه آداب در خطاطی استاد کل، جناب ابن مقله ، رحمه الله- مخترع خطوط هشتگانه که نسخ و نستعلیق شکسته و ثلث و ریحان و رقاع و تعلیق و شکسته،و مرحمت و غفران پناهان، فردوس مکانان استاد یاقوت مستعصمی و آقا ابراهیم و میرزا احمد نیریزی و میرعلی و میرعمادو شاه مسکین و رشید و شفیعا و خواجه اختیار – و امثال اینان ، غفرالله لهم.
قرآن های به خط جلی و خفی ، با ترجمه و بی ترجمه و ادعیه و احادیث و نسخه های بسیار با اعتبار از جمیع علوم و فنون و رسم الحساب های مختلفه و قصص و تواریخ و دیوان شعرا ، همه با کاغذهای ختایی و خان بالق و کشمیری، همه با تذهیباتو نقش و نگاردلپسند ذکر شده ، فراهم آمده ، بیشتر از حساب و شمار. (84-85)
او را (شاه سلطان حسین) توحید خانه ئی بود پر از درویشان پاک سیرت و قلندران نیکو سریرت و صوفیان صافی ضمیر که شب و روز به ذکر اسماءُ الله با افغان و نفیر بوده اند . ( رستم الحکماء رستم التواریخ چاپخانه سپهر ، تهران ، 1352: ص90 )
چون بیست و پنج سال از مدت سلطنت آن فخر السلاطین گذشت ……. زاهدان بی معرفت و خر صالحان بی کیاست به تدریج در مزاج شریفش و طبع لطیفش رسوخ نمودند و وی را از جاده جهانبانی و شاهراه خاقانی بیرون و در طریق مُعَوَّجِ گمراهی وی را داخل ، و به افسانه های باطلِ بی حاصل او را مغرور و مفتون نمودند . …… امور خر صالحی و زاهدی چنان بالا گرفت و امور عقلیه و کارهای موافق حکمت و تدبیر در امور نیست و نابود گردید .
دیباچهء بعضی از مؤلفات جناب علامه العلمائی آخوند ملا محمد باقر شیخ الاسلام شهیر به مجلسی را چون سلطان جمشیدنشان و اتباعش خواندند که آن جنت آرامگاهی به دلائل و براهین آیات قرآنی حکم های صریح نموده که سلسله جلیلهء ملوک صفویه نسلاً بعد نسل بی شک به ظهور جناب قائم آل محمد خواهد رسید ، از این احکام قوی دل شدند و تکیه بر این قول نمودند و سررشته مملکت مداری را از دست رها نمودند … و طرق متعددهء فتنه و سبل معدودهء فساد و ابواب افراط و تفریط در امور و ظلم به صورت عدل بر روی جهانیان گشودند و در میان خلائق هرج و مرجی زیاده از حدِّ تقریر و تحریر روی داد . ( رستم التواریخ ص98 /99 )
زمره خر صالحان ، به افسانه و افسون ، رسوخ در مزاج آن خلاصهء ایجادِ عصرِ خود نمودند و او را از شاهراه قانونِ حکیمانهء جهانداری بیرون کردند و به کریوهء گمراهی که مخالف عقل و حکمت و مصلحت است او را داخل نمودند . …… اصفهان بلکه همه ایران مانند طویله و اصطبل بی مهتر شد ، خلایق به شیرینی در هم افتادند و هر کس به پهلوانی و شب روی که می توانست از …. و مال هر کس محظوظ و متلذذ بشود کوتاهی نمیکرد . ….. ( همان کتاب ص102/103 )