لایق شیرعلی
هــر کـه دارد در جـهان گم کرده ای در زمیــن و آســمان گــم کـرده ای
باک نی، گر داوری گـم کـرده است یــا امـیـد سروری گــم کرده است
زهــر بـادا شـیــر مــادر بـر کسی کـو زبـان مـــادری گـم کرده است
بایگانی دسته: آثار دیگران
چقدر خوبیم ما !
یعنی اگر داغ و درفش مان کنند و به
میخ و سیخ مان بکشند و از دروازه ی
شهر آویزانمان فرمایند و… اگر سر
به سر تن به کشتن دهیم عمرا که کتاب
بخوانیم. ما اصلا یک جور مقاومت
عجیبی در برابر کتاب خواندن داریم
که تفلون در برابر چسبیدن غذا به
ماهی تابه ندارد. چنان نسبت به
کتاب خواندن نفوذناپذیریم که
ایزولاسیون هیچ پشت بامی نسبت به
باران و برف چنین عایق نیست. یعنی
حاضریم وقت مان را با خاراندن پسِ
سر و شمردن شوره های روی شانه مان
تلف کنیم اما دو صفحه یا چهار خط
کتاب نخوانیم.
یکی از بارزترین خصوصیات ما
ایرانیان که دیگر دارد به
شناسنامه مان تبدیل می شود و اوراق
هویتی و شاخصه ی ممیزه ی ماست همین
کتاب نخواندن است.
جالب این است که تمام دک و پُزمان
به گذشته ی مکتوبمان است که بع له…
اما به حال و گذشته و آینده ی مکتوب
خود به اندازه ی ی تخم گشنیز (مودب
برخورد کردم) هم اعتنا نداریم.
عملا و علنا به کسانی که کتاب می
خوانند می خندیم. آشکارا اگر کسی
کتاب خوان باشد جزو قوم یعجوج و
ماجوج می دانیمش. معتقدیم تا وقتی
می شود رفت جُردن یا خیابان
اندرزگو یا… (هر شهری، محلی) دور
دور کرد خریت محض است وقتت را حرام
کنی و کتاب بخوانی.
اگر کسی در خانه اش کتابخانه دارد
انگار در توالت منزلش بند رخت
کشیده و رویش پیژامه آویزان کرده
باشد.
در اثاث کشی یخچال سایدبای ساید و
حمل و نقل آن برای مان از بدیهیات
است اما چهارتا کارتن کتاب را
بدبارترین، سنگین ترین و مزاحم
ترین اثاثیه می دانیم (جالب این
است که عزیزانی که شغل شریف شان
همین جابجایی بار و اثاثیه و اسباب
کشی است هم از یخچال فریزر و
لباسشویی و گاز و کمد… کمتر گله
دارند تا از کارتن های
کتاب!)
مملکتی که تیراژ کتاب در آن شده
پانصد ششصد جلد، مردمانش نباید
دکتر بروند؟ یعنی صفا می کنیم برای
خودمان. کتاب فروشی ها می شود
پیتزافروشی، کتابخانه ها حداکثر
شده قرائت خانه ی پشت کنکوری ها،
تیراژ کتاب لای باقالی، کتاب خوان
ها (اگر بیابیم) اهالی مریخند، ما
هم که باحالیم! همه هم که شیرین
زبان و طناز و بذله گو، از طرف می
پرسی آخرین کتابی که خوانده ای کی
بوده؟ می گوید می خواستم آخرین
درسم را پاس کنم. بعد هم هرهر می
خندد طوری که بیست و یک دندان خراب
از مجموع سی و دو دندانش را می شود
شمرد. خب کتاب نمی خوانی که مسواک
هم نمی زنی بعد می شود این و نق
میزنی به
قیمت دندانپزشکی!
خوشبختانه تنها مسئله ای که بین
تمام صنوف از پزشک و داروساز
دندانپزشک تا کارمند و راننده و
حسابدار و مکانیک و باغبان و…
مشترک است همین کتاب نخواندن است!
یعنی اصلا می شود آن را میثاق جمعی
ما دانست و یقین داشت همه تا همیشه
بر آن وفادار خواهند ماند. کُرد و
ترک و فارس و گیلک و مازنی و … هم
ندارد. شکر خدا تمام اقوام و طوایف
مختلف ما نیز در یک اتحاد
ملی-میهنی بر سر کتاب نخواندن به
توافق و تفاهمی چنان سترگ دست
یازیده اند که بی آن که جایی ثبت اش
کنند از هر قانون مثبوت و مضبوطی
گرانقدرترمی شمارندش و در پاسداشت
آن به جد و به جان می کوشند!
آن طرف دنیا تیراژ کتاب هایشان
میلیونی است و یک دهه ای می شود ای
بوک را هم فراگیر کرده اند اما ما
توانسته ایم طی یک دهه ی اخیر
تیراژ کتاب هایمان را به یک سوم
کاهش دهیم و از شوق این امر همگی
لامبادا برقصیم و احساس شعف کلیه ی
منافذمان را پر کند… .
از : ابراهیم رها . چقدر خوبیم ما (تهران: نشر مروارید، 1394)
باران
شعر زیبایی است . می دانید از کیست؟
باران که شدى مپرس ، اين خانه ى کيست..
سقف حرم و مسجد و ميخانه يکيست..
باران که شدى، پياله ها را نشمار…
جام و قدح و کاسه و پيمانه يکيست…
باران ! تو که از پيش خدا مى آیی
توضيح بده عاقل و فرزانه يکيست…
بر درگه او چونکه بيفتند به خاک
شير و شتر و پلنگ و پروانه يکيست
با سوره ى دل ، اگر خدارا خواندى
حمد و فلق و نعره ى مستانه يکيست
اين بى خردان،خويش ، خدا مى دانند
اينجا سند و قصه و افسانه يکيست
از قدرت حق ، هرچه گرفتند به کار
در خلقت حق، رستم و موریانه يکيست
گر درک کنى خودت خدا را بينى
درکش نکنى , کعبه و بتخانه يکيست
حد!
تداول ایام!
باز کن پنجره ها را !
باز کن پنجره ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی ها را
جشن می گیرد
و بهار
روی هر شاخه کنار هر برگ
شمع روشن کرده است
همه چلچله ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه جشن اقاقی ها را
گل به دامن کرده ست
باز کن پنجره ها را ای دوست
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت
برگ ها پژمردند
تشنگی با جگر خاک چه کرد
هیچ یادت هست
توی تاریکی شب های بلند
سیلی سرما با تاک چه کرد
با سرو سینه گلهای سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد
هیچ یادت هست
حالیا معجزه باران را باور کن
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی ها را
جشن می گیرد
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی
تو چرا اینهمه دلتنگ شدی
باز کن پنجره ها را
و بهاران را
بـــــــــــاور کـــن ….!!!
.
.
.
فریدون مشیری
کلمه نجات
کلمه نجات
می توانستم شاعری باشم
ولگردِ قمارخانه های بوينس آيرس
مَحفِل نشينِ خواب و زن و امضاء وُ
اعتياد.
نوحه سرايِ گذشته های مُرده
گذشته های دور
گذشته های گيج.
اما تا کی… ؟
از امروز گفتن وُ
برای مردم سرودن
دشوار است،
و ما می خواهيم
از امروز و از اندوهِ آدمی بگوييم
و غفلتی عظيم
که آزادی را از شما ربوده است.
می توانستم شاعری باشم
بی درد، پُرافاده، خودپسند،
پرده بردارِ پتيارگانی
که بر ستمديدگانِ ترس خورده
حکومت می کنند.
می دانم!
گلوله را با کلمه می نويسند،
اما وقتی که از کلمات
شَقی ترين گلوله ها را می سازند،
چاره چريکی چون من چيست؟
کلمات
راهگشایِ آگاهیِ آدمی ست
و ما نيز
سرانجام
بر سر ِ معنایِ زندگی متحد خواهيم شد:
کلمه، کلمه نجات!
مردم
ترانه ای از اين دست می طلبند.
پابلو نرودا در دفتر پرسش های جاودانه اش نوشته :
« چرا پس از شب چه گوارا
در بولیوی سحر نمی شود ؟
آیا قلب مقتول اش
پی قاتلان می گردد ؟
آیا انگورهای سیاه صحرا
طعم بدوی اشک را دارند ؟
کار یا بیکاری
به گزارش پولنيوز، بيش از 41 درصد شاغلان كشور بيش از 48 ساعت در هفته كار ميكنند و اين در حالي است كه راندمان كار در ايران نسبت به ساير كشورها پايينتر است.كار مفيد هفتگي در ايران 6 تا هفت ساعت است، در حالي كه اين ميزان در ژاپن 40 تا60 ساعت و در كرهجنوبي 54 تا 72 ساعت است.همچنين متوسط كار روزانه در بخش دولتي در ايران 1.4 ساعت و در بخش خصوصي 2.6 ساعت است.
نامه ای به کمیته برنامه ریزی وزارت علوم
Mon, Feb 6, 2012 at 6:10 AM
به نام خداوند جان و خرد
سلام به همه همکاران گرانمایه:
چند جلسه است که در کمیته برنامه ریزی علوم کتابداری و اطلاع رسانی افتخار همراهی با شما را داشته ام. شاید بی مناسبت نباشد برداشتم را بدون هیچگونه ممیزی خدمتتان عرضه کنم بدان امید که مفید واقع شود :
روند فغلی کارهای کمیته به ترتیب زیر است:
در مورد عنوان گرایش ، جلسه به توافق می رسد.
تعیین عناوین دروس به یک یا دو نفر از اعضای محترم سپرده می شود.
فرد یا افراد با استفاده از مطالعات و تجارب شخصی و مشورت با اعضای گروه خود و احتمالا بعضی خبرگان عناوینی را پیشنهاد می کنند.
عناوین در جلسات مورد بحث قرار می گیرد و نهایی می شود.
شرح درس های مصوب توسط فرد یا افراد تدوین می شود.
در جلسه مرد بحث قرار گرفته و با تغییراتی به تصویب نهایی می رسد.
شما بزرگواران به خوبی مستحضرید که تدوین هر برنامه درسی حتی در سطوح ابتدایی نیازمند رعایت مراحل مختلف فرایندهایی است که در رشته برنامه ریزی درسی (به عنوان یک تخصص تا سطح دکتری) به آن پرداخته می شود. نازل ترین گامهای آن از این قرار است:
- اشراف و توجه به برنامه های راهبردی و برنامه های عملیاتی بالادستی که در سطح کشور و وزارتخانه متبوع تدوین شده است.
- انجام نیاز سنجی های بازار کار(نیازهای حال و آینده) و استفاده از پژوهش های نشر یافته در این زمینه به صورت نظام مند.
- شناخت دقیق امکانات (نیروی انسانی ، تجهیزات و…) و برنامه ریزی متناسب با امکانات برای حال و آینده
- مستند سازی هر عنوان به موادی از اسناد بالادستی و پایین دستی
- و…
اما به نظر به این مساله به صورت یک فرایند نگاه نشده و به نوعی هیئتی (البته از نوع مدرن!) با این کار برخورد شده است لذا کاستی های ذیل اگر اظهر من الشمس نباشد شاید من القمر باشد!
- به علت اینکه تعیین سرفصل ها مستند نیست و بستگی تام به حافظه و حضور ذهنی افراد دارد گاهی عناوین مصوب که چند جلسه هم روی آن کار شده با یک تذکر دچار قبض و بسط های عجیب می شود.
- به نظر می رسد جایگاه رشته و نیازهایی را که قرار است براورده سازیم در نقشه کلی تحصیلات عالی و تکمیلی برایمان معلوم نیست. این نداشتن آگاهی موجب می شود که گاهی گرایشی تصویب شده و عناوین دروس نیز طی چند جلسه به تصویب رسیده و حتی سرفصل ها هم تدوین شده است . با یک تنبه به جا متوجه می شویم که مثلا 70درصد با گرایش دیگری همپوشانی دارد. نمی گوییم گرایش را کنار بگذاریم بلکه به علت غلبه کمیت ، سریع دروس جدیدی را جایگزین می کنیم.
- در روند جلسات در مورد ضرورت ایجاد گرایش ها و حتی عناوین دروس بیشتر به تمثیل و خاطره رو می آوریم تا استدلال!
- گاهی به راحتی عناوین نوینی را برای درس هایی که سال هاست تدریس می شود به کار می گیریم و بار فرهنگستان هم به دوش می کشیم!
- بعضی ازهمکاران بعضا فرصت نمی کنند طی فاصله دو جلسه نیم نگاهی به برنامه ها و مشق ها بیندازند.
این شیوه کار، محصولی کم نقص و مشکل گشا برای کشور و رشته به ارمغان نخواهد آورد . درست است که تغییراتی را ایجاد می شود ، اما این تغییرات روشمند نیست و حتی ممکن است بعضا مشکل زا هم بشود.
طی این جلسات متوجه شده ام اهمیتی که وزارتخانه معظم به برنامه نیمه نمایشی فارابی می دهد و هزینه ای که برای آن پرداخت می کند بسیار بیشتر از همه کمیته های برنامه ریزی است! در روند کارهای فارابی کم مانده که هر فرد را جداگانه باد بزنند اما در این کمیته ها بعضا مثل یهودی سرگردان باید در پی حصاری برای نشستن بود!
همکاران گرامی :
می دانیم شرکت در این جلسات برای دوستان منفعت مادی در پی نداشته حتی برای آن هم هزینه می کنند.
می دانیم اغلب شرکت کنندگان در این جلسات آردشان را بیخته اند و الکشان را آویخته اند. لذا منفعت اداری برایشان متصور نیست و حتی برای نا آویخته هاهم این کار تاثیری زیادی در شعاع سوراخهای الکشان و یا میزان آرد موجود در آن ندارد.
پس این جمع با احساس تعهد و رسالتی حرفه ای برای ایجاد زمینه لازم برای تعالی و رشد جوانان این مرز و بوم مظلوم گرد هم می آیند و تلاش می کنند. اما در این تلاش صادقانه هم اگر کارشناسانه عمل نکنیم ، حاصل افتخار آمیزی در پی نخواهد داشت. و وجود این کمبودها توجیه محکمه پسندی برای جامعه فردای کتابداری نخواهد بود. آیا زمان آن نرسیده است که در این زمینه طرحی نو درانداخته شود؟
عزت همگی مستدام
فریبرز خسروی
هنوز همیشه هرگز!
هنوز همیشه هرگز

هزار سال به سوی تو آمدم
افسوس
هنوز دوری دور از من ای امید محال
هنوز دوری آه از همیشه دورتری
همیشه اما در من کسی نوید دهد
که می
رسم به تو
شاید هزارسال دگر
صدای قلب ترا
پشت آن حصار بلند
همیشه می شنوم
همیشه سوی تو می آیم
همیشه در راهم
همیشه می خواهم
همیشه با توام ای جان
همیشه با من باش
همیشه اما
هرگز مباش چشم به راه
همیشه پای بسی آرزو رسیده
به سنگ
همیشه خون کسی ریخته است بر درگاه
فریدون مشیری

