1) شیخ باقر نهاوندی (از وعاظ قدیمی و معروف دهه ی سی و چهل تهران( نقل می کرد که قبل از نخست وزیری و بعدها در ایام محرم در منزل دکتر مصدق برنامه روضه خوانی داشتند. ایشان می گفت: “مجلس روضه بود و من می رفتم و روضه می خواندم. در دوران نخست وزیری دکتر مصدق طبق معمول رفتم و باز هم مشغول ذکر مصیبت شدم. خانم مرحوم دکتر آمد و با ناراحتی به من گفت: آقای نهاوندی بس است دیگر ادامه ندهید! گفتم خانم مگر چه شده؟ گفت آقا حالش بهم خورده. گفتم: من نمی دانستم که آقای دکتر هم در اینجاست در واقع او هنگام ذکر مصیبت در اتاق دیگری تنها نشسته و به روضه گوش می داده است. مرحوم آقا شیخ باقر ادامه داد که من رفتم نزد ایشان و علت بهم خوردن حالش را سؤال کردم. دکتر گفت: داشتم به این فکر می کردم که اگر به همراه این جمعیت که پشتیبان نهضت است در کربلا در خدمت حسین بن علی (درود خدا بر او باد) بودیم چگونه می شد، که یاد مصیبت های آن بزرگان مقداری حالم را متأثر و دگرگون کرد.” منبع: منوچهر کدیور، اصلاح طلبان ناکام، تهران، انتشارات کویر، ۱۳۸۰، صفحه ی ۳۳۲ (2) در جلسه ی هفدهم دادگاه بدوی اش، در تاریخ شنبه ۷ آذر ۱۳۳۲ “قبل از اینکه به جواب تیمسار محترم مبادرت کنم باید عرض کنم: اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمدا رسول الله. [در این موقع دکتر مصدق از جای خود بلند شد] این شهادتین است که تمام مذاهب اسلام باید بگویند، یعنی حنفی و شافعی و حنبلی و مالکی. این چهار مذهب تسنن و همچنین هر کس که مسلمان است این شهادتین را باید بگوید. یک شهادت هم مال مذهب شیعه است: اشهد ان علیا ولی الله. من در این دادگاه اقرار می کنم که مسلمان و شیعه اثنی عشری هستم. مسلک من مسلک حضرت سید الشهدا است. یعنی آنجایی که حق در کار باشد، با هر قوه ای مخالفت می کنم؛ از همه چیزم می گذرم. نه زن دارم، نه پسر دارم، نه دختر دارم؛ هیچ چیز ندارم مگر وطنم را در جلو چشمم دارم. [در این موقع دکتر مصدق به گریه افتاد] رسول اکرم فرموده است: «قُم فَاستَقِم» ــ بایست و مقاومت کن. البته نفرموده است: «بدون مطالعه مقاومت کن. وقتی دیدی موضوعی بحق است بایست و مقاومت کن.” حالا من پیروی از مولای خودم را که در یک عمر کرده می کنم؛ و تا نفس دارم، دنبال عقیده صحیح خود هستم.» منبع: کتاب مصدّق در محکمه نظامی اثر جلیل بزرگمهر تهران انتشارات نیلوفر ۱۳۶۹ صفحه ۴۱۳
بایگانی دسته: آثار دیگران
خر صالحان
آن سلطان جمشید نشان را کتابخانه ای بود که از خطوط جمیع مشاهیر کُتّاب، یعنی مجموعه آداب در خطاطی استاد کل، جناب ابن مقله ، رحمه الله- مخترع خطوط هشتگانه که نسخ و نستعلیق شکسته و ثلث و ریحان و رقاع و تعلیق و شکسته،و مرحمت و غفران پناهان، فردوس مکانان استاد یاقوت مستعصمی و آقا ابراهیم و میرزا احمد نیریزی و میرعلی و میرعمادو شاه مسکین و رشید و شفیعا و خواجه اختیار – و امثال اینان ، غفرالله لهم.
قرآن های به خط جلی و خفی ، با ترجمه و بی ترجمه و ادعیه و احادیث و نسخه های بسیار با اعتبار از جمیع علوم و فنون و رسم الحساب های مختلفه و قصص و تواریخ و دیوان شعرا ، همه با کاغذهای ختایی و خان بالق و کشمیری، همه با تذهیباتو نقش و نگاردلپسند ذکر شده ، فراهم آمده ، بیشتر از حساب و شمار. (84-85)
او را (شاه سلطان حسین) توحید خانه ئی بود پر از درویشان پاک سیرت و قلندران نیکو سریرت و صوفیان صافی ضمیر که شب و روز به ذکر اسماءُ الله با افغان و نفیر بوده اند . ( رستم الحکماء رستم التواریخ چاپخانه سپهر ، تهران ، 1352: ص90 )
چون بیست و پنج سال از مدت سلطنت آن فخر السلاطین گذشت ……. زاهدان بی معرفت و خر صالحان بی کیاست به تدریج در مزاج شریفش و طبع لطیفش رسوخ نمودند و وی را از جاده جهانبانی و شاهراه خاقانی بیرون و در طریق مُعَوَّجِ گمراهی وی را داخل ، و به افسانه های باطلِ بی حاصل او را مغرور و مفتون نمودند . …… امور خر صالحی و زاهدی چنان بالا گرفت و امور عقلیه و کارهای موافق حکمت و تدبیر در امور نیست و نابود گردید .
دیباچهء بعضی از مؤلفات جناب علامه العلمائی آخوند ملا محمد باقر شیخ الاسلام شهیر به مجلسی را چون سلطان جمشیدنشان و اتباعش خواندند که آن جنت آرامگاهی به دلائل و براهین آیات قرآنی حکم های صریح نموده که سلسله جلیلهء ملوک صفویه نسلاً بعد نسل بی شک به ظهور جناب قائم آل محمد خواهد رسید ، از این احکام قوی دل شدند و تکیه بر این قول نمودند و سررشته مملکت مداری را از دست رها نمودند … و طرق متعددهء فتنه و سبل معدودهء فساد و ابواب افراط و تفریط در امور و ظلم به صورت عدل بر روی جهانیان گشودند و در میان خلائق هرج و مرجی زیاده از حدِّ تقریر و تحریر روی داد . ( رستم التواریخ ص98 /99 )
زمره خر صالحان ، به افسانه و افسون ، رسوخ در مزاج آن خلاصهء ایجادِ عصرِ خود نمودند و او را از شاهراه قانونِ حکیمانهء جهانداری بیرون کردند و به کریوهء گمراهی که مخالف عقل و حکمت و مصلحت است او را داخل نمودند . …… اصفهان بلکه همه ایران مانند طویله و اصطبل بی مهتر شد ، خلایق به شیرینی در هم افتادند و هر کس به پهلوانی و شب روی که می توانست از …. و مال هر کس محظوظ و متلذذ بشود کوتاهی نمیکرد . ….. ( همان کتاب ص102/103 )
کار شاه و کار تاجران (بهارستان جامی)
كارشاه و كار تاجران
روزي وزير هرمزشاه براي او نامهاي فرستاد و درنامه نوشت:
بازرگانان دريا با جواهرات بسيار آمدهاند. جواهرات را به صدهزار دينار براي شا خريدهام. شنيدهام كه شاه آن را نميخواهند. اگر راست است، فلان بازرگان به صد هزار دينار سود همه را ميخرد، چه ميفرماييد؟
هرمز جواب نوشت كه: صد هزار دينار وصدها هزار دينار نزد ما ارزشي ندارد. اگر ما بازرگاني كنيم، چه كسي پادشاهي كند؟ و آنگاه بازرگانان چه كنند؟
نه طور منصب شاهان بود كه بيع وشري
به قصد كسب معاش خود اختيار كنند
چوشاه پيشه كند كار تاجران جهان
تو خود بگو كه دگر تاجران چه كار كنند؟ (بهارستان جامی)
کمعمقها: اينترنت با مغز ما چه میکند؟
کتابی ارزشمند در باب اثرات نرم و رفتاری فناوری
گاهی آنچنان با ظواهر سخت افزاری، کارکردی و کوتاهمدت فناوری درگیر میشويم که عمق تاثيرات نرم و بلند مدت آن را ناديده میگيريم. شتاب روزافزون تحولات فناوری و گرفتاریهای کاری نيز مزيد بر علت شده و مجالی برای ژرفانديشی در باب فناوریهای نوين و پيامدهای کاربرد گسترده و فزاينده آنها باقی نگذاشته است. اما گاهی بايد ايستاد و تامل کرد. گاهی لازم است که با علم به منافع یک فناوری مشخص، از به کارگيری آن چشمپوشی کنيم يا کاربرد محدود را در دستور کار قرار دهيم.
مدتها بود که نگران پيامدهای رفتاری استفاده فزاينده از اينترنت بر تمام کاربران و به ويژه بر کودکان بودم. البته تاثير منفی انواع محتوای غيراخلاقی موجود در اينترنت بر افراد و به ويژه کودکان بر کسی پوشيده نيست. اما نگرانی من از خود فناوری اينترنت (با فرض محتوای اخلاقی و سالم آن) و تاثير آن بر تغيير الگوی رفتاری افراد و جامعه بود. تا اينکه در ديماه امسال به شکلی اتفاقی در قفسههای يک کتابفروشی به کتابی با اين عنوان برخوردم: “کمعمقها: اينترنت با مغز ما چه میکند؟” طراحی جلد کتاب، نشانی از يک اثر ژرف و فاخر نداشت، اما به دليل همان نگرانیهای پيشگفته، کتاب را خريدم و خواندن آن را شروع کردم.
برخلاف تصور اوليه، از ژرفا و اهميت محتوای آن کتاب شگفتزده شدم. بیشک اين اثر که توسط انتشارات مازيار به بازار آمده، يکی از بهترين و پرمغزترين کتابهايي است که در سالهای اخير خواندهام. البته جا دارد به شاهکار آقای امير سپهرام در برگردان بینقص اثر از انگليسی به فارسی هم اشاره کنم که نقشی کليدی در انتقال آسان مفاهيم پيچيده کتاب داشت. از ديگر ويژگیهای بارز اين کتاب، مزين بودن تحليلها و گزارههای نويسنده به پشتوانه مستحکم پژوهشی است.
خواندن اين کتاب ارزشمند را از منظر علم مديريت فناوری پيشنهاد میکنم. اين کتاب مرجعی بیهمتا برای نماياندن تاثيرات نرم و رفتاری يک فناوری است، اگر چه مراد نويسنده از نگارش آن چيز ديگری بوده و تلاش کرده نشان دهد که چرا امروزه عموم مردم سطحیتر از گذشته مطالعه میکنند و با وجود حجم بيشتر اطلاعات در دسترس، کم عمقتر شدهاند.
کتاب با اشاره به گفته مشهور مکلوهان در کتاب “درک رسانهها: افزونههای بشر” که در سال 1964 منتشر شده شروع میشود. مکلوهان در آن کتاب نوشته بود که: “تاثيرگذاری فناوری تنها در سطح نظرات و مفاهيم اتفاق نمیافتد، بلکه به طور مستمر و بدون مقاومت، الگوهای ادراکی را هم دگرگون میکند.” نويسنده اين کتاب (نيکلاس کار) همين تغيير الگوهای ادراکی در اثر بکارگيری يک فناوری (اينترنت) را به خوبی و بسيار عالمانه نمايان ساخته و تحليل میکند.
اگر چه خواندن کل کتاب را توصيه میکنم، اما بد نيست در همين جا، به برخی فرازهای منتخب کتاب اشاره کنم:
“استفاده رو به رشد ما از اينترنت و ديگر فناوریهای نمايشگرمحور به رشد مهارتهای بصری/فضايي گسترده و پيچيده در ما منجر شده است. برای مثال، خيلی بهتر از سابق میتوانيم شکل اشيا را در ذهنمان بچرخانيم. اما نقطه قوت جديدمان در هوش بصری/فضايي دوشادوش کاهش ظرفيتمان در آن نوع پردازش ژرفی پيش میرود که سنگ بنای کسب دانش انديشمندانه، تحليل قياسی، تفکر انتقادی، تخيل و تعمق است.” (ص 158)
“توانايي ما در بُر خوردنمان با هر نوع ابزاری، يکی از متمايزترين کيفيتهای ما به عنوان يک گونه است. اين ويژگی، در ترکيب با مهارتهای شناختی ممتازمان، ما را اين چنين برای استفاده از فناوریهای جديد مناسب میسازد؛ همين طور برای اختراعشان. مغز ما پيش از آن که حتی ابزاری وجود خارجی پيدا کند، میتواند سازوکار و منافع بهکارگيری آن را تصور کند. اما پيوند مستحکمی که با ابزارمان برقرار میکنيم، دوسويه است. وقتی فناوریهايمان امتدادی از ما میشوند، ما هم امتداد فناوریهایمان میشويم.” (ص 228 و 229)
تلاش (موتور جستجوی) گوگل در عرضه کارايي بيشتر به خوانندگان مخرب کارايي فناوری کتاب است. “شکلی که کتابت بر صفحهای پوستی يا کاغذی به خود گرفت، با آزاد کردن تقلای ما برای رمزگشايي متن، قادرمان ساخت که ژرفخوان شويم و توجه و قوای ذهنیمان را به تفسير معنا معطوف کنيم. گر چه با نوشتن روی صفحه نمايش همچنان قادريم به سرعت متن را رمزگشايي کنيم، اما اين ويژگی ما را به سوی درک ژرف و خودساختهای از معنای ضمنی متن هدايت نمیکند. به جای آن، عجوالانه به سوی تکه اطلاعات مرتبط میشتابيم، و بعد تکهای ديگر و الی آخر. معدنکاوی سطحی محتوای مرتبط جای گودبرداری آهسته معنا را میگيرد.” (ص 185 و 186)
“تخليه بار حافظه در بانکهای اطلاعاتی بيرونی، نه تنها ژرفا و تمايز فردی، بلکه ژرفا و تمايز فرهنگی مشترکمان را هم تهديد میکند.” (ص 216)
نقل از : http://www.hamafarini.com/weblogdetails.aspx?itemid=318
پدر
ﺗﺤﻮﯾﻞ ﺩﺍﺭ ﺑﺎﻧﮏ ﺑﻮﺩﻡ !
ﭘﺴﺮ ﺑﭽﻪ ﺍﯼ ﯾﻪ ﻗﺒﺾ ﺍﻭرد تا ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ کنه .
ﮔﻔﺘﻢ: ﻭقت ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺳﺎﯾﺖ ﻫﺎﺭﻭ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺎﺭ!
ﮔﻔﺖ: ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﻣﻦ ﭘﺴﺮ ﮐﯿﻢ !
ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺑﯿﺎﺭمم ﻫﻤﯿﻨﻮ ﻣﯿﮕﯽ؟ !
ﮔﻔﺘﻢ:فرقی نمیکنه ! ﺳﺎﯾﺘﻮ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ !
رفت، ﺑﺎ ﯾﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﺍﻭﻣﺪ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ ﮐﻬﻨﻪ ﻭ ﭼﻬﺮﻩ ﺭﻧﺠﻮﺩﻩ ای داشت،
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺑﺎﺑﺎﺷﻪ …
ﺑﻠﻨﺪﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺗﺤﻮیلش ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻗﺒﺾ ﻭ ﭘﻮﻟﺸﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﮔﻔﺘﻢ :
ﭼﺸﻢ ﺗﻪ ﻗﺒﻀﻮ ﻣﻬﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻬﺶ ..
ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﻪ ﮐﺸﻮ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﮐﻨﻢ …
ﭘﺴﺮﻩ ﮔﻔﺖ ﺩﯾﺪﯼ ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺑﯿﺎﺭﻡ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﻧﻪ ﺑﮕﯽ ﺑﻬﺶ !
ﺑﻌﺪﺵ ﺧﻨﺪﯾﺪ …
ﺑﺎﺑﺎﺵ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﻣﻦ ﻣﯿﺎﻡ
ﺍﻭﻣﺪ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻢ ﮔﻔﺖ ﻣﻤﻨﻮﻧﻢ ﺍﺯﺕ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺟﻠﻮﯼ ﺑﭽﻢ ﺑﺰﺭﮔﻢ ﮐﺮﺩﯼ !
ﮔﻔﺘﻢ :
ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺗﻮ ﻧﺒﻮﺩ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺑﭽﺖ ﺑﻮﺩ …
ﺍﺯ ﺩﯾﺪﮔﺎﻩ ﺑﭽﻪ ﭘﺪﺭ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﺮﯾﻦ ﻓﺮﺩﯾﻪ ﮐﻪ ﺣﻼﻝ ﻣﺸﮑﻼﺗﻪ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﺮﯾﻦ ﻓﺮﺩ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﻮ
ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ
ﭘــﺪﺭ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﺟﺎﻳﻲ ﻧﺪﺍﺭﻱ ﻭ ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰ ﺯﻳﺮ ﭘﺎﻳﺖ ﻧﻴﺴﺖ ….
ﺑﻲ ﻣِﻨَﺖ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻏﺮﻳﺒﮕﻲ ﻫﺎﻳﺖ ﻣﻲ ﮔﺬﺭﻱ ﺗﺎ ﭘﺪﺭ ﺑﺎﺷﻲ …
ﻭ ﭘﺸﺖ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﻳﺖ ﻓﻘﻂ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﻲ ﮐﻨﻲ …
خدایا بالاتر از بهشتت چه داری برای زیر پای پدرم میخواهم…
این یادداشت در شبکه های اجتماعی نشر یافته است .
سرقت ادبی !
مدتها بود که فرصت مراجعه به گروه بحث کتابداری را نداشتم . امشب که مراجعه کردم با این نوشته از سرکار خانم نگار فاصلی مواجه شدم که از آن خبر نداشتم :
نگار فاصلی
در دوران پایان نامه، مقاله ای می خواندم از یکی از دانشجویان دوره دکتری که در حال حاضر عضو هیئت علمی یکی از دانشگاه های ایران است. کلام و بیان آن مقاله به قدری سنجیده و حرفه ای بود که با خودم گفتم ایشان (نویسنده مقاله) چه نخبه ای بوده و تا کنون کسی او را کشف نکرده. هر چه پیشتر می رفتم بیشتر آه از نهادم بلند می شد که ما کجاییم و او کجا، این مقاله از نظر ساختار و انتخاب کلمات و موجز گویی و … واقعا استادانه نوشته شده. خلاصه در آن بی اعتماد به نفسی دوران پایان نامه که همه به آن دچار می شوند، روزها به قلم آن دانشجوی دکتری فکر می کردم و به خودم امید می دادم که اگر وارد مقطع دکتری شوم احتمالا اینگونه نوشتن را یاد خواهم گرفت. تا اینکه مقاله دیگری در همان زمینه پیدا کردم از دکتر فریبرز خسروی. تاریخ دو مقاله را که نگاه کردم دیدم دکتر خسروی خیلی پیشترها آن مقاله را چاپ کرده بود و این دانشجوی عزیز آن را مجدد از زیر غبار چند ساله بیرون کشیده و حتی زحمت جا به جا کردن پاراگرافها و کلمات را هم به خود نداده است. دیده بودم کسی کتابی را ترجمه کند و به اسم خود تالیفی معرفی کند، دیده بودم از روی کتاب دیگران چند صفحه کپی کنند در کتاب یا پایان نامه شان. ولی هنوز این جرات را در کسی ندیده بودم که مقاله یک نفر دیگر را به نام خودش چاپ کند. و البته جای سوال بود که داور این مقاله و مجله ای که این مقاله را چاپ کرده بود نتوانسته بودند این نکته را تشخیص دهند. به هر حال کشف این مسئله برای من درسهای زیادی داشت. اول آنکه استادانه نوشتن، استادانه کار کردن می خواهد و سالها تجربه. پس در شروع راه نه توقع استادانه نوشتن از خود داشته باشم و نه در دیگران این توقع را شکل دهم. دوم آنکه عرصه شاگردی، عرصه آزمون وخطاست.می نویسیم ولی قرار نیست بهترین باشد. اگر سالها بعد نوشته های جدیدم را با نوشته های اکنونم مقایسه کردم و دیدم پیشرفت کرده ام، نیکوست. سوم آنکه پذیرفتم کشور ما، جهان سوم است. جایی که امکانات تولید علم ونظام آموزشی مولد علوم در آن نقصانهای زیادی دارد و حتی گاهی نمی دانیم چکار می کنیم و کجا ایستاده ایم. پس اگر گاهی به ضرورت فهمیدیم که باید از دانسته های کشورهای پیشرفته بهره گیرم، خوب است ولی حق نداریم آن را با نام تالیف به نام خودمان چاپ کنیم. شجاعت این را داشته باشیم که بگوییم فلانی در فلان کشور پیشرفته سالها در این زمینه تحقیق کرده و به این نتیجه ای رسیده است که حالا خدمتتان عرض می کنم. چهارم آنکه شاید کسی نفهمد که مقاله فلان استاد را، کتاب فلان نویسنده را، طرح فلان پژوهشگر را به نام خودم چاپ کردم اما اگر روزی کسی فهمید، اعتبار نوشته هایی که خودم هم نوشته ام زیر سوال می رود. و پنجم آنکه عرصه کتابداری و علم اطلاعات دامنه ای وسیع دارد. در آموزش و یادگیری جا دارد، در مدیریت جا دارد، در تکنولوژی جا دارد، و خود نیز عرصه ایست. این انعطاف پذیری کمک می کند که خیلی راحت با دیگر رشته ها به خصوص در عرصه آموزش مدیریت و تکنولوژی ترکیب شود و ترکیبهای جدیدی و نویی ایجاد کند. به علاوه آنقدر عرصه های دردمندی در علوم ایران وجود دارد برای تحقیق که نیاز به مسئله ساختن نیست. خوشبختانه ما دنیایی مسئله ایم که حل علمی و آگاهانه آنها به ندرت اتفاق افتاده است.
این نتیجه های شخصی را نوشتم تاهر بار خواستم چیزی بنویسم و کار پژوهشی جدیدی را شروع کنم به خودم یادآور شوم.
با احترام
خوشبختی
اگر خوشبختی را برای یک ساعت میخواهید ، چرت بزنید.
اگر خوشبختی را برای یه روز میخواهید ، به پیک نیک بروید .
اگر خوشبختی را برای یه هفته میخواهید ، به تعطیلات بروید .
اگر خوشبختی را برای یه ماه میخواهید ، ازدواج کنید .
اگر خوشبختی را برای یه سال میخواهید ، ثروت به ارث ببرید .
اگر خوشبختی را برای یه عمر میخواهید ،
یاد بگیرید کاری را که انجام میدهید دوست داشته باشید .
استیو جابز
پیش بینی سرخ پوستها !
سرخ پوستان از رييس جديد مي پرسن: آيا زمستان سختي در پيش است؟رييس جوان قبيله که نميدونسته، جواب ميده براي احتياط بريد هيزم تهيه کنيد بعد ميره به سازمان هواشناسي کشور زنگ ميزنه: آقا امسال زمستون سردي در پيشه؟
پاسخ: اينطور به نظر مياد، پس رييس، دستور ميده که بيشتر هيزم جمع کنند و بعد يه بار ديگه به سازمان هواشناسي زنگ ميزنه: شما نظرقبلي تون رو تاييد ميکنيد؟
پاسخ: صد در صد، رييس دستور ميده که تمام افراد توانشون رو براي جمع آوري هيزم بيشتر جمع کنند. بعد دوباره به سازمان هواشناسي زنگ ميزنه: آقا شما مطمئنيد که امسال زمستان سردي در پيشه؟ پاسخ: بگذار اينطوري بگم؛ سردترين زمستان در تاريخ معاصر!!!
رييس قبیله : از کجا مي دونيد؟
پاسخ : چون سرخ پوستها ديوانه وار دارن هيزم جمع ميکنن!! خيلي وقتها ما خودمان مسبب وقايع اطرافمان هستيم
.
.
سخنی از شکسپیر
ﺷﮑﺴﭙﯿﺮ ﮔﻔﺖ :
ﻣﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻢ، ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯿﺪ ﭼﺮﺍ؟
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺯ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﯼ ﻧﺪﺍﺭﻡ،
ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﺍﺕ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺻﺪﻣﻪ ﺯﻧﻨﺪﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ ..
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺍﺳﺖ ..
ﭘﺲ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﻋﺸﻖ ﺑﻮﺭﺯ ..
ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺎﺵ .. ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ .. ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ ﻭ ..
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﯽ » ﮔﻮﺵ ﮐﻦ
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻨﻮﯾﺴﯽ » ﻓﮑﺮ ﮐﻦ
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺧﺮﺝ ﮐﻨﯽ » ﺩﺭﺁﻣﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﻋﺎ ﮐﻨﯽ » ﺑﺒﺨﺶ
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺻﺪﻣﻪ ﺑﺰﻧﯽ » ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﻦ
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺗﻨﻔﺮ » ﻋﺸﻖ ﺑﻮﺭﺯ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ … ﺍﺣﺴﺎﺳﺶ ﮐﻦ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ ﻭ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮ
مدیریت احساسات
یه روز سوارتاکسی شدم که برم فرودگاه درحین حرکت ناگهان یه ماشین درست جلوی ما از پارک اومد بیرون. راننده تاکسی هم محکم زد رو ترمز و دقیقا به فاصله چندسانتیمتری از اون ماشین ایستاد!
راننده مقصر، ناگهان سرشو برگردوند طرف راننده تاکسی وشروع به دادوفریاد کرد!
اما راننده تاکسی فقط لبخند زد وبرای اون شخص دست تکون دادوبه راهش ادامه داد!
توی راه به راننده تاکسی گفتم:شماکه مقصرنبودید و امکان داشت ماشینتون هم آسیب شدید ببینه وما هم راهی بیمارستان بشیم.
چرا بهش هیچی نگفتید؟
اینجا بودکه راننده تاکسی درسی به من آموخت که تاآخرعمرفراموش نمیکنم.
گفت:
“قانون کامیون حمل زباله”
گفتم:یعنی چی؟
وتوضیح داد:این افراد مانند کامیون حمل زباله هستن!
اونا ازدرون لبریز از آشغالهایی مثل؛ ناکامی،خشم،عصبانیت، ،نفرت و.. هستند
وقتی این آشغالها دراعماق وجودشان تلنبارمیشه یه جایی برای تخلیه احتیاج دارن
وگاهی اوقات روی شما خالی میکنند!
شما به خودتان نگیرید،فقط لبخندبزنید،دست تکان دهید،برایشان آرزوی خیرکنید.
وادامه داد:
حرف آخراینکه آدمهای باهوش اجازه نمیدهندکه کامیونهای حمل زباله، روزشان را خراب کنند.