خر صالحان

آن سلطان جمشید نشان را کتابخانه ای بود که از خطوط جمیع مشاهیر کُتّاب، یعنی مجموعه آداب در خطاطی استاد کل، جناب ابن مقله ، رحمه الله- مخترع خطوط هشتگانه که نسخ و نستعلیق شکسته و ثلث و ریحان و رقاع و تعلیق و شکسته،و مرحمت و غفران پناهان، فردوس مکانان استاد یاقوت مستعصمی و آقا ابراهیم و میرزا احمد نیریزی و میرعلی و میرعمادو شاه مسکین و رشید و شفیعا و  خواجه اختیار – و امثال اینان ، غفرالله لهم.

قرآن های به خط جلی و خفی ، با ترجمه و بی ترجمه و ادعیه و احادیث و نسخه های بسیار با اعتبار از جمیع علوم و فنون و رسم الحساب های مختلفه و قصص و تواریخ و دیوان شعرا ، همه با کاغذهای ختایی و خان بالق و کشمیری، همه با تذهیباتو نقش و نگاردلپسند ذکر شده ، فراهم آمده ، بیشتر از حساب و شمار. (84-85)

او را (شاه سلطان حسین) توحید خانه ئی بود پر از درویشان پاک سیرت و قلندران نیکو سریرت و صوفیان صافی ضمیر که شب و روز به ذکر اسماءُ الله با افغان و نفیر بوده اند . ( رستم الحکماء رستم التواریخ چاپخانه سپهر ، تهران ، 1352: ص90 )

چون بیست و پنج سال از مدت سلطنت آن فخر السلاطین گذشت ……. زاهدان بی معرفت و خر صالحان بی کیاست به تدریج در مزاج شریفش و طبع لطیفش رسوخ نمودند و وی را از جاده جهانبانی و شاهراه خاقانی بیرون و در طریق مُعَوَّجِ گمراهی وی را داخل ، و به افسانه های باطلِ بی حاصل او را مغرور و مفتون نمودند . …… امور خر صالحی و زاهدی چنان بالا گرفت و امور عقلیه و کارهای موافق حکمت و تدبیر در امور نیست و نابود گردید .

دیباچهء بعضی از مؤلفات جناب علامه العلمائی آخوند ملا محمد باقر شیخ الاسلام شهیر به مجلسی را چون سلطان جمشیدنشان و اتباعش خواندند که آن جنت آرامگاهی به دلائل و براهین آیات قرآنی حکم های صریح نموده که سلسله جلیلهء ملوک صفویه نسلاً بعد نسل بی شک به ظهور جناب قائم آل محمد خواهد رسید ، از این احکام قوی دل شدند و تکیه بر این قول نمودند و سررشته مملکت مداری را از دست رها نمودند … و طرق متعددهء فتنه و سبل معدودهء فساد و ابواب افراط و تفریط در امور و ظلم به صورت عدل بر روی جهانیان گشودند و در میان خلائق هرج و مرجی زیاده از حدِّ تقریر و تحریر روی داد . ( رستم التواریخ ص98 /99 )

زمره خر صالحان ، به افسانه و افسون ، رسوخ در مزاج آن خلاصهء ایجادِ عصرِ خود نمودند و او را از شاهراه قانونِ حکیمانهء جهانداری بیرون کردند و به کریوهء گمراهی که مخالف عقل و حکمت و مصلحت است او را داخل نمودند . …… اصفهان بلکه همه ایران مانند طویله و اصطبل بی مهتر شد ، خلایق به شیرینی در هم افتادند و هر کس به پهلوانی و شب روی که می توانست از …. و مال هر کس محظوظ و متلذذ بشود کوتاهی نمیکرد . ….. ( همان کتاب ص102/103 )

کم‌عمق‌ها: اينترنت با مغز ما چه می‌کند؟

کتابی ارزشمند در باب اثرات نرم و رفتاری فناوری
گاهی آنچنان با ظواهر سخت افزاری، کارکردی و کوتاه‌مدت فناوری درگیر می‌شويم که عمق تاثيرات نرم و بلند مدت آن را ناديده می‌گيريم. شتاب روزافزون تحولات فناوری و گرفتاری‌های کاری نيز مزيد بر علت شده و مجالی برای ژرف‌انديشی در باب فناوری‌های نوين و پيامدهای کاربرد گسترده و فزاينده آنها باقی نگذاشته است. اما گاهی بايد ايستاد و تامل کرد. گاهی لازم است که با علم به منافع یک فناوری مشخص، از به کارگيری آن چشم‌پوشی کنيم يا کاربرد محدود را در دستور کار قرار دهيم.internet

مدت‌ها بود که نگران پيامدهای رفتاری استفاده فزاينده از اينترنت بر تمام کاربران و به ويژه بر کودکان بودم. البته تاثير منفی انواع محتوای غيراخلاقی موجود در اينترنت بر افراد و به ويژه کودکان بر کسی پوشيده نيست. اما نگرانی من از خود فناوری اينترنت (با فرض محتوای اخلاقی و سالم آن) و تاثير آن بر تغيير الگوی رفتاری افراد و جامعه بود. تا اينکه در ديماه امسال به شکلی اتفاقی در قفسه‌های يک کتابفروشی به کتابی با اين عنوان برخوردم: “کم‌عمق‌ها: اينترنت با مغز ما چه می‌کند؟” طراحی جلد کتاب، نشانی از يک اثر ژرف و فاخر نداشت، اما به دليل همان نگرانی‌های پيش‌گفته، کتاب را خريدم و خواندن آن را شروع کردم.

برخلاف تصور اوليه، از ژرفا و اهميت محتوای آن کتاب شگفت‌زده شدم. بی‌شک اين اثر که توسط انتشارات مازيار به بازار آمده، يکی از بهترين و پرمغزترين کتاب‌هايي است که در سال‌های اخير خوانده‌ام. البته جا دارد به شاهکار آقای امير سپهرام در برگردان بی‌نقص اثر از انگليسی به فارسی هم اشاره کنم که نقشی کليدی در انتقال آسان مفاهيم پيچيده کتاب داشت. از ديگر ويژگی‌های بارز اين کتاب، مزين بودن تحليل‌ها و گزاره‌های نويسنده به پشتوانه‌ مستحکم پژوهشی است.

خواندن اين کتاب ارزشمند را از منظر علم مديريت فناوری پيشنهاد می‌کنم. اين کتاب مرجعی بی‌همتا برای نماياندن تاثيرات نرم و رفتاری يک فناوری است، اگر چه مراد نويسنده از نگارش آن چيز ديگری بوده و تلاش کرده نشان دهد که چرا امروزه عموم مردم سطحی‌‍‌تر از گذشته مطالعه می‌کنند و با وجود حجم بيشتر اطلاعات در دسترس، کم عمق‌تر شده‌اند.

کتاب با اشاره به گفته مشهور مک‌لوهان در کتاب “درک رسانه‌ها: افزونه‌های بشر” که در سال 1964 منتشر شده شروع می‌شود. مک‌لوهان در آن کتاب نوشته بود که: “تاثيرگذاری فناوری تنها در سطح نظرات و مفاهيم اتفاق نمی‌افتد، بلکه به طور مستمر و بدون مقاومت، الگوهای ادراکی را هم دگرگون می‌کند.” نويسنده اين کتاب (نيکلاس کار) همين تغيير الگوهای ادراکی در اثر بکارگيری يک فناوری (اينترنت) را به خوبی و بسيار عالمانه نمايان ساخته و تحليل می‌کند.

اگر چه خواندن کل کتاب را توصيه می‌کنم، اما بد نيست در همين جا، به برخی فرازهای منتخب کتاب اشاره کنم:

“استفاده رو به رشد ما از اينترنت و ديگر فناوری‌های نمايشگر‌محور به رشد مهارت‌های بصری/فضايي گسترده و پيچيده در ما منجر شده است. برای مثال، خيلی بهتر از سابق می‌توانيم شکل اشيا را در ذهن‌مان بچرخانيم. اما نقطه قوت جديدمان در هوش بصری/فضايي دوشادوش کاهش ظرفيت‌مان در آن نوع پردازش ژرفی پيش می‌رود که سنگ بنای کسب دانش انديشمندانه، تحليل قياسی، تفکر انتقادی، تخيل و تعمق است.” (ص 158)

“توانايي ما در بُر خوردنمان با هر نوع ابزاری، يکی از متمايزترين کيفيت‌های ما به عنوان يک گونه است. اين ويژگی، در ترکيب با مهارت‌های شناختی ممتازمان، ما را اين چنين برای استفاده از فناوری‌های جديد مناسب می‌سازد؛ همين طور برای اختراع‌شان. مغز ما پيش از آن که حتی ابزاری وجود خارجی پيدا کند، می‌تواند سازوکار و منافع به‌کارگيری آن را تصور کند. اما پيوند مستحکمی که با ابزارمان برقرار می‌کنيم، دوسويه است. وقتی فناوری‌هاي‌مان امتدادی از ما می‌شوند، ما هم امتداد فناوری‌های‌مان می‌شويم.” (ص 228 و 229)

تلاش (موتور جستجوی) گوگل در عرضه کارايي بيشتر به خوانندگان مخرب کارايي فناوری کتاب است. “شکلی که کتابت بر صفحه‌ای پوستی يا کاغذی به خود گرفت، با آزاد کردن تقلای ما برای رمزگشايي متن، قادرمان ساخت که ژرف‌خوان شويم و توجه و قوای ذهنی‌مان را به تفسير معنا معطوف کنيم. گر چه با نوشتن روی صفحه نمايش همچنان قادريم به سرعت متن را رمزگشايي کنيم، اما اين ويژگی ما را به سوی درک ژرف و خودساخته‌ای از معنای ضمنی متن هدايت نمی‌کند. به جای آن، عجوالانه به سوی تکه اطلاعات مرتبط می‌شتابيم، و بعد تکه‌ای ديگر و الی آخر. معدن‌کاوی سطحی محتوای مرتبط جای گودبرداری آهسته معنا را می‌گيرد.” (ص 185 و 186)

“تخليه بار حافظه در بانک‌های اطلاعاتی بيرونی، نه تنها ژرفا و تمايز فردی، بلکه ژرفا و تمايز فرهنگی مشترک‌مان را هم تهديد می‌کند.” (ص 216)

نقل از : http://www.hamafarini.com/weblogdetails.aspx?itemid=318

مدیریت احساسات

یه روز سوارتاکسی شدم که برم فرودگاه درحین حرکت ناگهان یه ماشین درست جلوی ما از پارک اومد بیرون. راننده تاکسی هم محکم زد رو ترمز و دقیقا به فاصله چندسانتیمتری از اون ماشین ایستاد!

راننده مقصر، ناگهان سرشو برگردوند طرف راننده تاکسی وشروع به دادوفریاد کرد!

اما راننده تاکسی فقط لبخند زد وبرای اون شخص دست تکون دادوبه راهش ادامه داد!

توی راه به راننده تاکسی گفتم:شماکه مقصرنبودید و امکان داشت ماشینتون هم آسیب شدید ببینه وما هم راهی بیمارستان بشیم.
چرا بهش هیچی نگفتید؟

اینجا بودکه راننده تاکسی درسی به من آموخت که تاآخرعمرفراموش نمیکنم.
گفت:
“قانون کامیون حمل زباله”

گفتم:یعنی چی؟
وتوضیح داد:این افراد مانند کامیون حمل زباله هستن!
اونا ازدرون لبریز از آشغالهایی مثل؛ ناکامی،خشم،عصبانیت، ،نفرت و.. هستند
وقتی این آشغالها دراعماق وجودشان تلنبارمیشه یه جایی برای تخلیه احتیاج دارن
وگاهی اوقات روی شما خالی میکنند!
شما به خودتان نگیرید،فقط لبخندبزنید،دست تکان دهید،برایشان آرزوی خیرکنید.
وادامه داد:
حرف آخراینکه آدمهای باهوش اجازه نمیدهندکه کامیونهای حمل زباله، روزشان را خراب کنند.

ز احمقان بگریز چون عیسی گریخت

ز احمقان بگریز چون عیسی گریخت
بنا به اقوال گوناگون یکی از این روزها تولد حضرت عیسی است . زاد روز این پیامبر گرامی را شادباش می گویم . داستان درس آموزی را که مولانا از او نقل می کند ، خواندنی است .
فردی دید که عیسی با سرعت در حال فرار است . او چنان می دوید که گویا شیر درنده ای او را دنبال می کند . یکی دو میدان به دنبال عیسی دوید و گفت برای رضای خدا بایست و به من پاسخ بده . نه شیری و نه دشمنی ترا تعقیب می کند . از چه چیز چنین گریزانی ؟
گفت از احمق گریزانم برو می رهانم خویش را بندم مشو
گفت تو مسیحایی ، کور را شفا می دهی ، بیماران را از رنج بیماری می رهانی ، دمت مرده را زنده می کند ، خوب دم عیسویت احمق را هم شفا ببخش ؟
گفت درست می گویی ، همه آن کارها از من ساخته است . اما حتی معجزه من هم بر احمق کارگر نیست !
گفت رنج احمقی قهر خداست رنج و کوری نیست قهر ، آن ابتلاست

ابتلا رنجی است کان رحم آورد احمقی رنجی است کان زخم آورد

ز احمقان بگریز چون عیسی گریخت صحبت احمق بسی خون ها که ریخت!!!
خداوند همگی ما را از شر احمقی و احمقان برهاند . 

من نمی دانم!

میانگین مردم ایرانی‌ تقریبا در مورد همه چیز و همه کس اظهار نظر می‌کنند؛ که بعضاً با قاطعیت است.
عبارات من نمی‌دانم، من اطلاع ندارم، من به اندازه کافی اطلاع ندارم، من مطمئن نیستم، من باید سئوال کنم، من باید فکر کنم، من شک دارم، من در این باره مطالعه نکرده‌ام، من این شخص را فقط یک بار دیده‌ام و نمی‌توانم در مورد او قضاوت کنم، من در مورد این فرد اطلاعات کافی ندارم، اجازه دهید من در این رابطه سکوت کنم، فردا پس از مطمئن شدن به شما خبر می‌دهم، هنوز این مساله برای من پخته و سنجیده نیست و مشابه این عبارات در ادبیات عمومی ما، بسیار ضعیف است.

تصور کنید اگر بسیاری از ما این گونه با هم تعامل کنیم، چقدر کار قوه قضائیه کم می‌شود. چقدر زندگی ما اخلاقی‌تر می‌شود و از منظر توسعه یافتگی چقدر جامعه تخصصی‌تر می‌شود.
در چنین شرایطی، خبرنگار تلویزیون در مورد برنامه هسته‌ای، نظر راننده تاکسی را نخواهد پرسید. اقتصاد‌دانی که یک مقاله پزشکی را خوانده، خود‌درمانی نخواهد کرد و شیمی‌دانی که هر روز روزنامه‌ها را می‌خواند در مورد آینده اقتصاد ایران و وضعیت سیاسی چین اظهار نظر نخواهد کرد؛ چه سکوتی برقرار می‌شود! و همه به خود و مثبت و منفی برنامه‌های خود می‌پردازند و کمتر سراغ سر در‌آوردن از کارهای دیگران می‌روند؛ غیبت کم می‌شود و تهمت و توهین به حداقل می‌رسد.. یک دلیل ‌این که تولید ناخالص داخلی‌ آلمان بیش از دو برابر جمع تولید ناخالص داخلی ۵۵ کشور مسلمان است، این به خاطر تمرکز مردم به کار و فعالیت و کوشش‌های فردی است.
اتفاقا چون بسیاری از ما برای خود کم وقت می‌گذاریم و خود را کشف نمی‌کنیم، به بیرون از خودمان و توجه دیگران نیازمند می‌شویم. به همین دلیل، نمایش دادن در میان ما بسیار جاری و قدرتمند است، چون در مورد خود نمی‌توانیم پنجاه صفحه بنویسیم، از انتقاد حتی انتقادی ملایم، خشمگین می‌شویم، چون احساسی بار می‌آییم و بنابر‌این ضعیف هستیم، اعتماد به نفسمان کم است.
عموما ظاهر خود را می‌آراییم و در مخزن باطن ما، سه قفله باقی می‌ماند. افراد ضعیف جامعه ضعیف را به ارمغان می‌آورد.
در برابر کم حرف زدن و کم قضاوت کردن، فکر و دقت قرار می‌گیرد. ارزش هر انسان مساوی با مقدار زمانی است که برای فکر، کشف خود و خلاقیت اختصاص می‌دهد. سکوت فراوان بهترین فرآورده کم قضاوت کردن است. در این مسیر، محتاج کتاب خواندن، گفت‌و‌گو و مناظره هستیم. با آگاهی و دانش می‌توان انسان بهتری بود و به همین دلیل، نیازمند آموزش هستیم. به امید روزی که تلویزیون کشور برای ارائه دیدگاه در ۲۵ موضوع مختلف از یک نفر استفاده نکند.
دکتر محمود سریع القلم ؛ استاد علوم سیاسی در دانشگاه شهید بهشتی

از نقد پذیری تا نقد هراسی

 

امیدوارم  در راه عبور خود از شاهرود سری به بسطام و روستای قلعه نو خرقان زده باشید  . این مکانهای شریف حدودا در ۲۴ کیلومتری شاهرود واقع شده اند.   بزرگانی چون  سلطان العارفین بایزید بسطامی ، شیخ حسن جوری و ابن یمین فرومدی و شیخ ابوالحسن خرقانی در آن دیار زیسته اند و بازار بحث و درس گرمی داشته اند و اکنون  آرام گرفته اند. هر بار که به آن دیار رفته ام ، احساس خوشی را تجربه کرده ام . احساس اینکه آن فضا هنوز سرشار از انرژی است و قرار گرفتن در آن محیط طرب افزا و شارژ کننده است !  هزار سال پیش شعار خانه شیخ خرقان این بود : “هر که در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید چه آنکس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد“.   این میزان رواداری و تسامح و تساهل ، آن هم در روزگار تعصب و کشتار سده های میانی ،  از عجایب این آب و خاک است . بسیاری از صاحب نظران رشد علمی و بالندگی فکری آن قرون  را حاصل این نوع رواداری و آزاد اندیشی می دانند.  هزار سال بعد در سال های ریاست جمهوری کسی که بعضی  او را معجزه قرن !  فرض میکردند،  گزینش، صلاحیت بنده خدایی  را تایید نکرده بود. او  برای پی گیری کارش به من روی آورد. از مسئولان مربوطه سوال کردم که مشکل  چیست ؟ ابتدا از پاسخگویی طفره  رفتند . اصرار مرا که دیدند توضیح دادند که همه چیز او درست است ولی شیعه نیست و لذا مسئول سازمان با شروع کارش موافق نیست!. وقتی برای مسئول سازمان توضیح دادم که این کارش فراقانونی بوده و یکی از اصول مسلم قانون اساسی را نادیده گرفته است ، پاسخ قانع کننده و محکمه پسندی نداشت .نقد

  تفکر نقاد و بستر تولد

یکی از شرایط و لوازم اولیه تولد تفکر نقاد و رواج آن ، وجود روحیه روا داری و مدارا و تساهل است .به راستی امروزه تا چه اندازه آن روحیه و آن سنت میمون در بین ما تداوم یافته است ؟   فقدان این روحیه ، ترس از نقد را بدنبال خواهد داشت. ترس از نقد شدن و ترس از نقد کردن .  به عنوان نمونه چند مورد از این هراس ها را که از نزدیک مشاهده کرده ام نقل می کنم .  قطعا شما نیز در طی این سال ها با نمونه هایی از این دست برخورد داشته اید :

نمونه اول : معاون پژوهشی سازمان اسناد و کتابخانه ملی بودم . نشریه شیرازه با اهداف سازمانی معین تازه متولد شده بود. از دفتر رئیس سازمان زنگ زدند . جلسه فوق العاده و فوری باید تشکیل می شد. جلسه با حضور ریاست سازمان ، مدیر کل روابط عمومی ، دکتر رضایی معاون اسناد و من به تشکیل شد.رئیس وقت سازمان  عنوان کردند که شیرازه بر علیه منافع سازمانی گام بر می دارد!!  طلب دلیل کردم . گفتند که در مصاحبه ای که با دکتر رضایی داشته اند ایشان عنوان کرده اند که روابط عمومی کارش را در انعکاس فعالیت های معاونت اسناد درست انجام نمی دهد! میزان نقد هراسی و نبود تحمل چنان بود که همین یک سطر گلۀ به حق معاون وقتِ اسناد  ، سرانجام موجب مرحوم شدن شیرازه شد ! البته پس از مدتی با مسائلی که برای همان مسئول روابط عمومی پدید آمد ، مبرهن شد که عملا چه اشخاصی در صدد تضعیف سازمان بوده اند و هراس مسئولان باید متوجه کجا باشد.

تصور نفرمایید که این نوع  نقدناپذیری و ترس از نقد شدن   فقط در دایره مسئولان اجرایی و مدیران سازمان ها رایج است . متاسفانه بعضا در حوزه های آکادمیک نیزاین نوع تنگ نظری ها مشاهده می شود:

نمونه دوم: در فصلنامه کتاب نقدی بر مقاله یکی از مدرسان کتابداری منتشر شد.  قبل از انتشار ، متن نقد برای آن مدرس محترم ارسال شد و از او خواسته شد که پاسخ خود را بنویسند تا در آن شماره یا شماره بعد منتشر شود . صادقانه بگویم منتظر تشکر و تقدیر آن مدرس از ناقد و فصلنامه بودم ! زیرا آن نوشته ، تحلیلی منصفانه ، مشفقانه و روشمند بود . اما نه تنها پاسخی دریافت نشد بلکه سال های سال فصلنامه و مسئولانش مغضوب آن مدرس محترم بودند !

این نوع برخوردها را باید حاصل نبود و یا کمبود زمینه رشد تفکر نقاد دانست . خود را از خطا مصون دانستن و به اندیشه و رفتار خود رنگی خدایگانی زدن ، حاصل تربیتی نابسامان است که در نظام تربیتی رسمی و غیر رسمی ما حاکم است . به قول پائلو فریره نظام تعلیم و تربیتی که اﻧﺴﺎن را ﺑﻪ ﺻﻮرت ﻣﻨﻔﻌﻞ و ﻫﻤﭽﻮن واﺣﺪی ﺑﺮای ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﮔﺬاری در ﻧﻈﺮ ﺑﮕﯿﺮد، ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﺪ او را از درون ﺗﻐﯿﯿﺮ دﻫﺪ و ﺑﻪ ﺳﻮی ﯾﺎدﮔﯿﺮی ﺣﻘﯿﻘﯽ و تفکر خلاق و نقاد ﻫﺪاﯾﺖ ﮐﻨﺪ.

راههای گریز از نقد هراسی

رشد تفکر نقاد از خطاهای نظری و عملی خواهد کاست و زمینه را برای بهینه سازی ساحت نظر و عمل فراهم خواهد ساخت . برای گریز از نقد هراسی و رو آوری به نقدهای روشمند و اصلاحگر و بالا بردن ظرفیت نقد پذیری  شاید توجه به نکات ذیل مفید باشد  :

۱برنامه ریزی برای آموزش نقد و نقادی در نهادهای رسمی و عیر رسمی  

  متاسفانه آموزش نقد و آشنا سازی فراگیران با روش شناسی نقد در نظام تعلیم و تربیت ما از گذشته تا کنون تقریبا مغفول مانده و کمتر بدان توجه شده است . در دو دهه اخیر با غلبه کمیت در نظام پذیرش دانشجو ، نهضت رو آوری به تست ! و آشنایی با فنون و فریب حاکم بر آن حتی تا دوره های دکتری هم به پیش آمده است . خان گسترده ای که این رویکرد برای عده ای فراهم کرده است عملا صدای ناقدان این عرصه را کم اثر ساخته است. شاید یکی از رساترین تعبیرها در این زمینه بیان استاد شفیعی کدکنی در سوگ زریاب خویی باشد. آنجا که می گوید  : “جز این چه می‌توانم گفت، در این راسته بازار مدرک‌فروشان با ارزِ شناور. در این سیاهی لشگر انبوه استاد و دانشجو. سیاهی لشگری از خیل دانشجویان و استادان چیزی برابر تمام دانشگاه‌های فرانسه و آلمان و انگلستان و شاید هم چندین کشور پیشرفتة دیگر و جهل مرکّب مدیرانی که این سیاهی لشگر را افتخاری از برای زمانة خویش می‌دانند. کفاهُم جَهلُهُم!.

این رویکرد کمیت گرا هیچ مجالی را برای دانش آموز و دانشجو فراهم نمی آورد تا زمینه های رشد تفکر سطح بالای تحلیلی در وجود او نهادینه شود.  ظاهرا  روزبروز هم نوشته ها و تحلیل های به ظاهر علمی و انتقادی  سطحی تر و کم عمق تر می شود.  بدیهی است که ذهن انباشته ازمحفوظات که مهارت و شیوه های ﺗﺠﺰﯾﻪ وﺗﺤﻠﯿﻞ، ﺗﺮﮐﯿﺐ، ﺷﻨﺎﺳﺎﯾﯽ، ﺣﻞ ﻣﺴﺌﻠﻪ، ﻧﺘﯿﺠﻪ ﮔﯿﺮی و ارزﯾﺎﺑﯽ را نیاموخته و فراشناخت در وی تقویت نشده است  ، حق دارد که از هر نوع نقدی بر افکارش بترسد و قادر به نقد افکار دیگران نیز نباشد .

         ۲نحوه تعامل أصحاب قدرت و فکر با نقد و نقاد  

اگر مسئولان نهادهای رسمی  و اصحاب اندیشه  نقد را بها دهند و نقاد را در صدر بنشانند مسلما  نقاد بودن و نقدپذیری سرنوشت دیگری پیدا می کند . اما در عرصه های خرد و کلان جامعه در موارد بسیاری  نقد را مساوی نوعی حمله و در مواردی نوعی تخریب و براندازی تلقی کرده و در صدد خاموش کردن آن بر می آیند . این نوع برخوردها در اغلب موارد واقعا برای حفظ آن نهادو سازمان رخ نمی دهد بلکه ماهیتی فردی و خودخواهانه دارد . فرد صاحب قدرت خود را مصون از  خطا تلقی می داند ویا تصور می کند که هر نوع تحلیلی بر رفتار و یا سازمانش موجب رخنه در مبانی قدرت او می شود! البته این روش نه تنها هیچ قرابتی  با دانش نوین مدیریت ندارد بلکه با آموزه های دینی نیز مغایر است . علی ع فرمودند من بارها از رسول خدا شنیدم که مى‏گفت: “پاک و آراسته نیست امتى که در آن، زیردست نتواند بدون لکنت زبان، حق خود را از قوى بستاند”.

متاسفانه  این صنف از مدیران برای ایجاد سکوت در سازمان به رفتار خود رنگ و بوی سیاسی هم می دهند و هر نوع نقد و بیان کاستی های یک سازمان خرد را عملی مجرمانه جلوه داده و موجب پدید آمدن سکوت قبرستانی می شوند.  به بیان دیگر ترس آنها از نقد شدن موجب می شود تا هراس از نقد کردن را شدت بخشند.ذکر چند نمونه شاید خالی از فایده نباشد :

همانگونه که حیدری نژاد به خوبی یاداور شده است اینترانت سازمان اسنادو کتابخانه ملی با هدف گردش اطلاعات سازمانی و ایجاد همدلی بین کارکنان و در نهایت به عنوان ابزاری در جهت مدیریت دانش راه اندازی شد . طراحی آن به گونه ای ایست  که هر فرد با شناسه شخصی خود می تواند وارد شود و هر مطلبی را هم که در آن به اشتراک بگذارد  با نام وی منتشر خواهد شد . کارکنان به این مجموعه فقط در داخل سازمان دسترسی دارند . اما در چند سال گذشته به بهانه های مختلف و به زعم من با رویکردی  تنگ نظرانه  و خودخواهانه سانسور پیشگیرانه ای در آن متداول شد .تفکر نقاد

چندی پیش نقدی بر عملکرد  سازمان اسناد و کتابخانه ملی  در یکی از نشریات برخط منتشر شد . بعد هم شنیده شد که از فردای آن روز تعدادی کارمند را به خط کرده و استنطاق نمودند که اولین نفر در اشاعه آن نقد که بوده است ! البته این حد از نقد هراسی واقعا نوبر بود زیرا سعی داشتند که حتی خلق الله را از خواندن نقد هم بترسانند!  اگر معتقد به خرد جمعی  باشیم باید نقد را به جان بخریم و از آن برای تعالی سازمانی بهترین بهره را ببریم.

   .پرهیز از آفات نقد  

رعایت نکات ذیل می تواند از میزان نقد هراسی کاسته و زمینه نقدپذیری بیشتری را فراهم آورد :

  • ·          نقد و تحلیل عملکرد و اندیشه به جای نقد شخصیت و انگیزه فرد

بارها شاهد بوده ایم که حتی فرهیختگانی صاحب نام در اثنای نقد و پاسخگویی به نقد چنان لگام سخن از کف داده اند و شخصیت و تاریخچه زندگی او را هدف گرفته اند که موجب حیرانی مستمعان و خوانندگان شده است . بعضا نیز متخصص تشخیص  انگیزه بوده و از آستین طرف مقابل هزاران دستِ جن و ابلیس را بیرون می کشند و اگر طرف مقابل خودی باشد دست بیرون آمده دستی رحمانی و الهی خواهد بود. در یک نقد روشمند هیچگاه انگیزه و انگیخته را نمی توان به هم امیخت و از ان نتیجه گیری کرد.

  • ·          پرهیز از مطلق گرایی .

در یک نقد عالمانه نمی توان احکام قطعی صادر کرد و بر مسند جزمیت تکیه زد. نسبی بودن قضاوت ها نشان از برخوردی خردمندانه با موضوع مورد بحث است .

  • ·        تسلط و آگاهی داشتن در حوزه مورد نقد

عده ای نقد را حق همگان می دانند . آنان معتقدند که مثلا حتی یک بیمار بی سواد می تواند  رفتار یک پزشک متخصص را نقد کرده و بیان کند که بعد از مراجعات مکرر درمان نشده است . اما به نظر می رسد هر مقدار منقد در حوزه مورد بحث مسلط تر باشد نقد بهینه تر و موثرتری را می تواند ارائه دهد.

  • ·        نقدپذیری و بردباری ناقد

منقد خودش باید مظهر نقدپذیری و بردباری باشد . اگر او هم در برج عاج مصونیت از خطا بنشیند باب خطاهای بیشتری را خواهد گشود .

  • ·        فهم و درک درست و دقیق 

گاهی منقد درک دقیق و درستی از اندیشه و سخن مورد بحثش نداشته و بی توجه به شرایط زمانی و مکانی به قضاوت می نشیند. بعضا مشاهده شده است که ناقد چنان عجولانه عمل کرده است که نقل قولی را که نویسنده قصد رد آن را داشته نظر صاحب مقاله دانسته و به آن تاخته است !

  • ·        دوری از حب و بغض و قضاوتهای ذوقی

به راستی حب و بغض کرو کور می کند (حُبُ الشی یُعمی وَ یُصَم) و ابواب فهم دقیق را می بندد . به تعبیر زیبای استاد ملکیان ناگفته پیداست که نقد ذوقی و استحسانی ، به هیچ روی معلوم نمی کند که سخن یا رأی مورد بحث صحیح یا ناصحیح و یا صادق یا کاذب بوده است. بلکه فقط از یک واقعیت پرده بر می گیرد و آن اینکه ناقد و شخصی که مورد نقد واقع شده است پسندها و خوشایندهای همسان یا ناهمسان دارند .

  • ·        پرهیز از شبه نقد

کار نقد شفاف سازی و تبیین  سره و ناسره است . منقد ، خردمندی است که باهدف اصلاح به کار نقد می پردازد . طبیعتا زبان ، و بیان او نیز منطبق با آن هدف خواهد بود. حال اگر منقد بخواهد با برجسته سازی ضعف ها و نادیده گرفتن نکات مثبت در صدد تخریب طرف مقابل باشد ، و به ویژه اگراز زبانی خشن و غیر اخلاقی استفاده کند دیگر کارش نقد نبوده بلکه آن را می توان” شبه نقد “خواند . عده ای شروع نگارش شبه نقد در ایران را در اواخر دهه بیست و اوئل دهه سی به حزب توده منتسب می کنند. مرحوم دکتر رضوانی معتقد بودند  که این نوع نگارش های  فحاش و باج خواهانه از اوائل مشروطیت در مطبوعات شکل گرفت .

می توان بر این عناوین ده ها مورد دیگر افزود . اما مساله مهم دوری جستن عملی از این آفت هاست .نقد1

پایان کلام اینکه :

زمانی مطبوعات را رکن چهارم مشروطه می دانستند و آن را پاسدار ناظری امین برای جلوگیری از کجروی های قدرت تلقی می کردند. با ظهور رسانه های جدید و ظهور پدیده های نوینی در نبادل اطلاعات ، مثل “خودناشری” و شبکه های اجتماعی  اکنون باید تفکر نقاد را باید جایگزین آن رکن کرد تا هر نفر بتواند به رسالت خود عمل کند . همانگونه که در جای دیگری نیز یاداور شده ام اهمیت و تاثیر همه جانبه رشد این نوع تفکر موجب شد  که  موج رویکرد به تربیت انتقادی و در نتیجه  روآوری به تفکر نقاد و تفکر سطح بالا گسترش یابد و در این زمینه  پژوهش های گسترده ای انجام شود.

یکی از معروف ترین این پژوهش ها ، مطالعه ای است که توسط انجمن فلسفه امریکا با حضور چهل و شش متخصص  انجام شد .این کار که با استفاده از روش کیفی، چندین سال طول کشید.  گزارش این پژوهش بعدها به” گزارش دلفی” شهرت یافت . در این گزارش تعریف جامعی از تفکر انتقادی ارائه شده است . در این تعریف متفکر نقاد فردی کنجاو ، با ذهن باز و منعطف است که در قضاوتش دور اندیش است .تفسیر ، تحلیل و ارزشیابی ، همراه تبیین مفهومی و روش شناختی شیوه کار اوست . در ارزشیابی فردی عادل و منصف است و مراقب سوگیری های شخصی است . با حسن ظن و خیلی صریح و شفاف با مسائل مواجه می شود. او در انتخاب ملاک ها و معیارها مستدل عمل کرده و پژوهش محور است. پشتکار او سبب می شود تا حصول نتیجه کار را دنبال کند . این نوع تفکر ، خود تنظیم ، هدفمند ، منبع قدرت در زندگی فردی و مبنایی وثیق برای جامعه ای مردم سالار خواهد بود.در سه دهه گذشته بسیاری از کشورهای شمال ، تفکر نقاد و خلاق را اساس و مبنای تعلیم و تربیت خود قرار داده و از ثمرات ارزشمند آن بهره مند شده اند.

امید است که در جامعه ما نیز این اهمیت نوع تفکربه درستی شناخته شده و مسئولان تصمیم گیر در جهت رشد و توسعه آن خالی از شعارهای متداول دست به عمل بزنند . البته بر جامعه علمی است که منتظر تصمیم گیری کلان ننشینند و از درون این شیوه مبارک را عملا به کارگیرند. راهش نیز علاوه بر آموزش روش شناسی نقد ، نهراسیدن از نقد کردن و نقد شدن است !

بیایید در آستانه  فصل سبز ،ایمان بیاوریم به قدرت نقد و نقادی عیاردار و گوش جان به کلام آسمانی حافظ بسپریم :

نقدها را بود آیا که عیاری گیرند

تا همه صومعه داران پی کاری گیرند

مصلحت دید من آن است که یاران همه کار

بگذارند و خم طره یاری گیرند

خوش گرفتند حریفان سر زلف ساقی

گر فلکشان بگذارد که قراری گیرند

قوت بازوی پرهیز به خوبان مفروش

که در این خیل حصاری به سواری گیرند

یا رب این بچه ترکان چه دلیرند به خون

که به تیر مژه هر لحظه شکاری گیرند

رقص بر شعر تر و ناله نی خوش باشد

خاصه رقصی که در آن دست نگاری گیرند

حافظ ابنای زمان را غم مسکینان نیست

زین میان گر بتوان به که کناری گیرند

یادداشت منتشر شده در عطف فروردین 93

 

اندازه واقعی

بعضی از آدمی زادگان چون کوهند . از دور خیلی با عظمت به نظر نمی رسند . اما هر چه به آنان نزدیکتر می شویم بلندی و بزرگیشان بیشتر نمودار می شود . و بعضی دقیقا بر عکس ! از دور بسیار بزرگ و اقیانوس وار می نمایند اما وقتی به آنان می رسی عمقشان را نیم میلیمتر می یابی . و البته در این بزرگ و کوجک نمایی ها تبلیغات می تواند نقشی اساسی داشته باشد . به مدد رسانه ها با اسطوره سازی از استالین و هیتلر در زمان خودشان پدر رئوف ملت ساخته شد و از مصلحان و خیر اندیشان ، دیوانی که وطن فروشند ! اما تاریخ آهسته آهسته قدر و مقدار فرد را می نمایاند . گرچه کسانی هم که از ثقل تبلیغات بدورند و یا خردورزند نیازی به گذشت زمان ندارند. در زمان خودشان اندازه ها را واقعی می بینندdownload . منقول است که :
روزي خروشچف، نخست وزير سابق شوروي، از خياط مخصوصش خواست تا از قواره پارچه اي كه آورده بود، براي او يك دست كت و شلوار بدوزد. خياط بعد از اندازه گيري ابعاد بدن خروشچف گفت كه اندازه پارچه كافي نيست. خروشچف پارچه را پس گرفت و در سفري كه به بلگراد داشت از يك خياط يوگوسلاو خواست تا براي او يك دست، كت و شلوار بدوزد. خياط بعد از اندازه گيري گفت كه پارچه كاملاً اندازه است و او حتي مي تواند يك جليقه اضافي نيز بدوزد. خروشچف با تعجب از او پرسيد كه چرا خياط روس نتوانسته بود كت و شلوار را بدوزد.
خياط گفت:”قربان! شما را در مسكو بزرگتر از آنچه كه هستيد تصور مي كنند!”

آرایش غلیظ

جلسه هنوز شروع نشده است . از هر دری سخن گفته می شود. یکی از اعضا که افکار دو آتشه ای دارد همه را مخاطب قرار می دهد و می گوید : دنیا عوض شده و مردانگی رنگ باخته است . خجالت نمی کشند حتی بی shajarianعفتیشان را در رسانه ها هم اعلام می کنند.
یکی می پرسد : برادر چه شده ،چه شنیده ای؟ می گوید : این پسر شجریان علنا اعلام کرده است که “آرایش غلیظ” را دوست دارد و آرایش می کند. بغل دستی او هم ادامه داد : اینها فکر می کنند که چون صدایشان خوب است می توانند هر بلایی را سر فرهنگ بیاورند !
عرض کردم شما به صحت اطلاعاتتان اطمینان دارید ؟ اولی گفت بله حتما خودم همین ساعت چهار قبل از جلسه در اینترنت خوانده ام و دومی اضافه کرد که : عکس او را هم گذاشته اند .
از هر طرف اظهار نظری می شد و حمله و دفاعی صورت می گرفت . در این فاصله در گوشی همراهم ” آرایش غلیظ ” را جستجو کردم . دیدم بله وجود دارد : همایون شجریان با آهنگسازی سهراب پورناظری موسیقی متن فیلم “آرایش غلیظ ” را پدید آورده اند که در جشنواره فجر هم شرکت دارد.
او بیان کرده است که موسیقی فیلم آرایش غلیظ را دوست دارد .وقتی موضوع را تعریف و خبر را به همگان نشان دادم تصور می فرمایید عکس العمل آن دو نفر چه بود ؟
اولی: اگر الان آرایش نکرده اند بعدا می کنند . دومی:به عکس نگاه کنید می فهمید که آرایش کرده است !
فقط می توان با حضرت مولانا همنوا شد و گفت :
چشم باز و گوش بازو وین عمی
حیرتم از چشم بندی خدا

افراط

این یکی از پوسترهای طرفداران بشار اسد است . نوشته اند: ملت ها خود را می سوزانند تا روسایشان را تغییر دهند . ما خود را می سوزانیم تا رهبرمان ابقا شود !
خداوند نعمت خردورزی را از هیچ قومی دور نسازد که نبود خرد انسان را به ورطه افراط و تفریط فرو می افکند !

اسد

هیس !

اخیرا فیلم تلخ اما واقعگرایانۀ ” هیس ! دختران فریاد نمی زنند ” را دیدم . به دنبال آن در سایت بی بی سی هم مطلبی با عنوان ” هیس پسرها هم فریاد نمی زنند ” منتشر شد .
چهل سال است که با دانش آموزان پسر از سن راهنمایی تا دبیرستان در تماس هستم . متاسفانه طی این مدت بارها از وجود چنین معضلی در بین دانش آموزان مطلع شده ام . در آن موارد نبود مراقبت لازم از سوی والدین ، طرحی مثل طرح کاد و… زمینه ساز این مشکل بودند . در مواردی حتی فرد مزاحم از نزدیکان دانش آموز بود.به عنوان نمونه موردی را نقل می کنم :
در سالهایی از دهه 60 معاون دبیرسان بودم . در یکی از آن روزها در دفتر دبیرستان منتظری نشسته بودم . دبیر ادبیات دانش آموزی را از کلاس اخراج کرد . علت اخراج را هم به من تحویل داد! یک تکه کاغذ که در آن یک عبارت بسیار ناپسند در آن نقش بسته بود. دانش آموز اخراج شده فردی به غایت مودب و خجالتی بود . بعید می دانستم که او چنین عبارتی را به کار برد .گرم و صمیمانه از او پرسیدم که این عبارت را از چه کسی یاد گرفته ای؟ آن روزها دانش آموزان با من صمیمی تر از بقیه کارکنان مدرسه بودند. با اصرار من به سختی به سخن آمد و گفت از دایی ام. و پیگیری سوال از من که چرا دایی تو باید چنین سخنانی را به تو بیاموزد ! معلوم شد که دایی او جوانی است که 7 سال از او بزرگتر است و 3 سال است که در اثر اهمال و مراقبت نکردن خانواده به طور مکرر به او تجاوز کرده است . او هم از ترس جرئت بیان مشکلش را نداشته است . ترس
دردناک تر این بود که حتی من هم به عنوان معاون مدرسه جرئت بیان این مشکل را به مدیر یا امور تربیتی نداشتم زیرا نگران بودم مشکل برای این دانش آموز پیچیده تر شود و کارش به دادگاه و … بکشد . به پدر هم نمی توانستم بیان کنم زیرا ممکن بود کیان خانواده به خطر بیفتد . خوشبختانه با مطرح کردن مشکل با مادر و ارجاع به مشاوری کاردان تا حدی به خیر انجامید گرچه آسیب آن سراسر عمر همراه قربانی خواهد ماند. بیش از ده مورد از این قبیل را در خاطر دارم !