مدل ذهنی راهبردی یا برنامه راهبردی؟

شاخص

این نوشته برای کلیات ماه تهیه شده بود که در شماره ششم خرداد 91 نشر یافته است.

چندی پیش در حاشیه یکی از جلسات انجمن با کتابداری از کتابخانه عمومی یکی از مراکز اسنانها گفتگویی در مورد وضعیت کاریش داشتم. چنان غمگین می نمود که حیرت کردم. تمام زمستان را بی مراجعه  کننده گذرانده بود . شروع نکرده خواند که : سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است. تنهایی و بی مهری و بی برنامگی و شاید بی انگیزگی کلافه اش کرده بود. دلداری و استدلال من هم خیلی کارسازنبود ؛ صرفا مرهمی بود.

در راه خانه برای تحمل ترافیک دهشتناکِ اسفند ، اندیشیدن درعلت سرخوردگی وعدم موفقیت افرادی چون آن کتابدارکه اتفاقا تحصیلات عالی کتابداری هم دارد مشغولیت مناسبی بود! به راستی چرا کتابخانه ای در فصل زمستان باید حسب وظیفه هر روز با بودجه عمومی گرم و دایر شود؛ ولی امکانات فراهم آمده بی مصرف مانده ، مجموعه چند هزار جلدی چنان بی مراجعه کننده بماند که جوان مسئول کتابخانه را به فغان آورَد؟  اوعلت اصلی این بی اقبالی را کم خوان بودن جامعه ، عدم تناسب و افزایش فرمایشی مجموعه از سوی مسئولان بالا دستی می دانست. معتقد بود که حتی برگزاری مسابقات کتابخوانی هم که کتابهایش از سوی مرکز تعیین شده افاقه نکرده و یک مورد هم بر مراجعان نیفزوده است.

  به خانه که رسیدم خواندن این خبر توجهم را جلب کرد:

“تلاش ۱۸ماهه “فرزاد میرشکاری” دانشجوی زبان انگلیسی برای کتابخوان کردن بچه های روستاي محروم و دورافتاده دهکهان در جنوب کهنوج، ثابت كرد جهانی شدن یک حرکت فرهنگی بیش از حمایت دولتی و عِدّه و عُدّه به یک “نیت خالص” و یک “یاعلی” نیاز دارد. مغازه متروک پدر فرزاد که حتی درب نداشت حالا با تلاش وی شهرت جهانی یافته است: “کتابخانه فاطمه ها!” ؛ سه فاطمه ای که اولین اعضای این کتابخانه کوچک در روز اول راه اندازی اش بودند و کتابخانه به نام آنها نام گذاری شده است.”[i]

این دو رویداد ناخودآگاه مثالی را که در متون مدیریتی زیاد به کار گرفته می شود ، تداعی کرد:

یک شرکت بازرگانی برای توسعه صادرات خود دو کارشناس را راهی یکی از کشورهای افریقایی می کند تا وضعیت بازار آن کشور را برای صدور کفش  مطالعه کنند:

کارشناس نخست گزارش داد:

اوضاع  برای صادرات اصلا مناسب نیست. اینان اکثرشان کفش نمی پوشند .

و کارشناس دوم گزارش داد:

زمینه  برای صادرات بسیار مناسب و توام با موفقیت خواهد بود زیرا اکثرساکنان کفش به پا ندارند !

تفاوت این دو کارشناس و آن دو کتابدار در چیست؟ شاید یکی از عمده ترین تفاوت ها در شکل گیری این نوع رفتارهای گوناگون  ، مدل ذهنی[ii] و شیوه تفکر حاکم بر وجود آنان باشد. یکی چنان مثبت اندیش و نورگراست که از هیچ ، همه چیز و از ظلمت ، نور می آفریند و دیگری بر عکس فرصت سوز و ظلمت گراست!

بدون شک مدل ذهنی که حاصل پیش فرض ها و تجربیات  ما از جهان است بر چگونگی و نوع تصمیمات ما تاثیر به سزایی دارد . به زعم بعضی اندیشمندان حوزۀ مدیریت یکی از ویژگی های سازمان های یادگیرنده ، دارا بودن مدیران و کارکنانی با مدل ذهنی کارا ، پویا و روشن بین است. مسلما اگر مدیران سطوح بالای یک سازمان مدل ذهنی ناقص  ، ساده انگارانه و نادرستی داشته باشند آن سازمان رستگار نخواهد شد.

در اینجا چند سوال پیش می آید؟

مدل ذهنی مدیران و کارکنان چه ویژگی هایی باید داشته باشد تا سازمانی پویا و خلاق و یادگیرنده را سامان بخشد؟ .

 آیا فقط داشتن یک مدل ذهنی مثبت اندیش مشکلات را سامان خواهد بخشید ؟. شاید مثبت اندیشی  در بعد خُرد – مانند کتابداری که در آغاز سخن ذکر خیرش! به میان آمد– بی تاثیر نباشد ؛ اما آیا در بعد کلان و درسازمان های پیچیده  امروزی می توان پاسخ به همه مسائل سازمانی را به آن احاله داد و حل مشکلات را فقط در سایه داشتن  مدل ذهنی مثبت دانست ؟.

 آیا تدوین برنامه های  راهبردی از تاثیر مدل ذهنی بر نحوه رفتار سازمانی به ویژه در ابعاد کلان سازمانی  نمی کاهد؟

به نظر می آید پاسخ به سوال آخر ، پاسخ سوالات دیگر را نیز در بر گیرد.

عده ای بر این عقیده اند که تدوین برنامه راهبردی می تواند موجب رشد و توسعه سازمانی در ابعاد گوناگون شود. آنان معتقدند که برنامه های راهبردی تحقق اهداف را میسر کرده و امکان بهینه به کارگیری توانمدی های سازمانی واستفاده روشمند از فرصت ها را  فراهم می آورد.

شاید کمتر کسی با عقیده فوق مخالف باشد ؛ اما به نظر می رسد ضرورت داشتن برنامه  شرط لازم باشد؛ اما کافی نیست. سال هاست که در این آب و خاک تدوین برنامه های راهبردی در حوزه های مختلف رایج شده است . ولی آیا این تدوین ها آثار مبارکی را هم در پی داشته است ؟ .

در حوزه کتابخانه ها به دو نمونه اشاره می شود:

در آغاز دهه هشتاد کتابخانه ملی ایران تدوین برنامه راهبردی خود را آغاز کرد . البته قبلا نیز در این زمینه تلاشهایی شده بود. برنامه ریزان محترم که از یکی از دانشگاه های معتبرطی قراردادی گسیل شده بودند مدتی را رفت و آمد کردند و حاصل تلاش آنان کتابچه ای صد و چند صفحه ای بود که زینت بخش دفتر مدیران شد و عملا هیچ تاثیری بر روند تصمیم سازی سازمانی نداشت .البته شاید تنها تاثیرش این بود که خواندن بعضی از بخش هایش موجب مسرت کارمندان می شد. اخیرا نیز کتابخانه ملی مجددا تدوین برنامه راهبردی جدیدی را  شروع کرده است که امیدوارم این نیز فقط موجب مسرت نشود!.

در همان سال ها نهاد کتابخانه های عمومی نیز طرح گسترده ای را طی قراردی آغاز کرد . آن برنامه جامع نیز با مشارکت بسیاری از متخصصان کتابداری به انتها رسید و گزارشش تسلیم سفارش دهندگان شد؛ اما تاثیرش چندان دیرپا نبود و آن هم به کناری نهاده شد. البته کتابداران، مرثیه های فراوانی نیز درچند و چون آن قرارداد و نتایجش سرودند که ظاهرا اغلب اغراق آمیز بود.

بهر رو واقعا مشکل درچیست که این برنامه ها و برنامه های مشابه حتی در سطح ملی هم بعضا تاثیر بسزایی نداشته وشاید هیچ تاثیری بر روند کارها نداشته اند. به قول حضرت مولانا مشکل چیست که گندم فراهم آمده گم می شود:

ما در این انبار گندم می کنیم

گندم جمع آمده گم می کنیم

گرنه موشی دزد در انبار ماست

گندم اعمال چل ساله کجاست

به راستی کاستی در چیست؟ آیا در تدوین این برنامه ها استاندارد به کار گرفته نمی شود ؟ آیا بعضا تدوینگران صاحب صلاحیت نیستند و در انتخاب آنان عنصر صلاحیت نادیده گرفته شده است؟. قضاوت در این باره را به زمانی دیگر موکول می کنیم و فرض می کنیم این برنامه ها در بالاترین کیفیت توسط دلسوزانی امین و متخصص  تدوین شده اند . آیا در این صورت این برنامه ها می تواند اثری عمیق را برجای بگذارند و اصولا آیا برنامه ریزی استراتژیک می تواند  بر مدل ذهنی  مدیران و کارمندان تاثیر گذاشته و موجب تفکر راهبردی[iii] شود؟

پاسخ بعضی از اندیشمندان حوزه مدیریت  به این سوال منفی است. آنان به درستی معتقدند که بهترین برنامه های راهبردی در نبود تفکر راهبردی راه به جایی نمی برد. آن مدیری که مدل ذهنیش راهبردی نیست هیچ برنامه ای ، حتی برنامه راهبردی که به سفارش خودش نیز تدوین شده باشد تاثیری در تصمیم سازی هایش نخواهد داشت . مدل ذهنی ذره بینی چنان او را سرمست جزییات می کند که توان کل نگری را از او سلب می کند وبرای وی برنامه راهبردی  صرفا دستمایه ای شعارین می شود.

مینتزبرگ[iv] بر این باور است که تفکر  و برنامه راهبردی دو مفهومند که هریک مرحله ای از فرایند توسعه راهبرد را در بر دارند .

او  در این فرایند  تفکر راهبردی را مقدم بر برنامه راهبردی دانسته است.مسلما اگر به این مهم فرایندی بنگریم رسیدن به هرمرحله منوط به عبور از مرحله قبلی است. در عمل هم دیده می شود که وقتی تفکر راهبردی در مدل ذهنی مدیران و کارکنان سازمان جای نگرفته باشد انتظار حتی تدوین درست برنامه راهبردی هم شاید انتظاری دور از دسترس باشد.

در رفتار و نگرش مدیران ارشدی که مدل ذهنی  راهبردی دارند ؛ ویژگی های زیر را می توان دید :

  • داشتن نگاهی منشوری و چند وجهی و به قولی هفت بعدی سبب می شود که سازمان از زوایای گوناگون ببینند . این منظر چند وجهی که گذشته و حال و آینده را باهم پیوند می زند ؛علاوه بر واقع بینی، آینده نگری را هم به ارمغان می آورد.آنان با داشتن این مدل ذهنی آماده خواهند بود که با شرایط به شدت متغیر به ویژه در حوزه اطلاعات از فرصت ها استفاده بهینه برند.
  • تفکر روشمند موجب می شود که مدیران ، تحلیلی واقعی و هدفگرا را ارائه دهند. این شیوه تفکر سبب می شود که روزمرگی مسائل سازمانی  آنان را از روند کلی سازمان غافل نکند؛ در عین حال جامعیت تفکر موجب می شود که به تاثیر هر جزء بر کل نیز توجه کنند .
  • آن مدیران آماده تغییر بوده و اصولا تغییر روشمند را جزء ذاتی حیات سازمانی دانسته و حاضر خواهند بود خطرات و هزینه های آن را نیز بپذیرند.البته جنس این نوع تغییرات نمایشی نیست و براساس ضرورت و مصالح سازمانی و به شیوه ای روشمند انجام می شود.
  • وجود خلاقیت موجب می شود که این مدیران در چنبره راه حل های قدیمی برای مسائل سازمان خود را گرفتار ندیده و دائما در پی پاسخهای نو باشند که نو را حلاوتی دگر است؛ و البته این نوگرایی هم به هیچ وجه نمایشی نیوده بلکه در مسیر اهداف سازمانی و بنا بر ضرورت ظهور می یابد.

به راستی اگر در جان مدیران و مجریان چنین ذهنیتی حاکم نباشد چگونه باید از آنان انتظار داشت که به برنامه های راهبردی و حتی برنامه های عملیاتی، مقید بوده و مجری ان باشند. در سطح کلان جوامع نیز چنین است . قانون اساسی کشورهای زیادی آزادی ها و حقوق اساسی بسیاری را برای شهروندان در نظر گرفته است ؛ اما حتی قسم خوردن مجریان برای پایبندی به آن  نیز نمی تواند عامل اجرای آنها باشد.  این حقایق و نمونه های بسیاری از برنامه های راهبردی تدوین شده بی ثمر مانند دو موردی که اشاره شد نشان می دهد که به به قول اصولیون اگر تدوین برنامه راهبردی را واجب و ضروری بدانیم مقدمه آن نیز که وجود تفکر راهبردی است ضروری و واجب خواهد بود. یعنی برای دستیابی به یک برنامه راهبردی تاثیرگذار و اجرایی باید ابتدا در پی مدیرانی بود که مدل ذهنی راهبردی داشته باشند . آنان مسلما در پی تدوین برنامه های راهبردی غیر نمایشی بوده ، بر اجرایی شدن آن نیز پایبند و مومن خواهند بود.

در اینجا چند سوال مطرح می شود:

چگونه مدل ذهنی راهبردی را در مدیران پدید می آید. آیا این قابلیت آموختنی است؟

آیا در کتابخانه ها یی که ساختار دولتی دارند، برنامه راهبردی ، راه به جایی می برد؟

شاید پاسخ به این سوالات علت گم شدن گندم های جمع آمده  را بیشتر تبیین کند!



[ii] mental model

[iii] Strategic Thinking

[iv] Henry Mintzberg
فرمت پی دی اف مقاله مدل ذهنی راهبردی

آزادی خوردن فست فود!

رهبر جوان کره شمالی استفاده از موبایل ، خوردن فست فود را آزاد اعلام کرده است! همچنین زنان از این پس اجازه استفاده ازشلوار ، گوشواره و کفش پاشنه بلند را خواهند داشت. اعطای! این آزادی ها! مورد استقبال خلق کره قرار گرفته است.

به راستی با استفاده از نظریه شرطی سازی حتی یک مملکت را نیز می توان همچون یک سیرک اداره کرد . اما تجربه نشان داده است که عمر این سیرک ها چندان هم با دوام نیست!

شکسته نفسی هتل ها !

شاخص

 پس از تاخیری 5 ساعته به مقصد رسیده ایم . همگی از اینکه سالم از هواپیما پیاده می شوند خوشحالند! در فاصله بین فرودگاه تا شهر فرصتی پیش می آید تا با راهنما  گپی بزنم. سوال می کنم که چرا  در آزانس های مسافرتی در ایران  یک ستاره همه هتل ها را ارتقاء درجه داده اند؟  مثلا همین هتلی که قرار است ما در آن اقامت کنیم در قرارداد و کاتالوگ آژانس های ایرانی 5 ستاره است در حالیکه در واقع 4 ستاره است . او هم مامور است و معذور . همچون همکاران آژانسی اش در تهران اصرار می کند که نه قطعا پنچ ستاره است! وقتی به او می گویم ” در سایت اختصاسی هتل ، اعلام شده است که 4 ستاره است ” با کمال تعجب می گوید ” این ها نمی خواهند انتظارات را بالا ببرند واقعا 5 ستاره اند” . گفتم این گونه که شما می فرمایید ظاهرا مدیران این هتل هایی که طرف قرارداد با آژانس های ایرانی هستند همگی در کلاس های اخلاق ویژه ای شرکت کرده و  و کف نفس می کنند و با شکسته نفسی یک درجه از موقعیت خود می کاهند!

مهم نیست مسافر کدام کشور هستید. به اروپا می روید یا به آسیا . در کشوری افریقایی  یا امریکایی . وقتی با آژانس های ایرانی طرف قرار داد باشی عجایبی را به چشم خواهی دید که خودش ابداعی نوین در صنعت گردشگری است.

قبلا از خدمات این آژانس ها استفاده نمی کردم . طی دو سال اخیر چند بار مجبور به استفاده از آن ها شدم . برای تبادل تجربه به بعضی نکات اشاره می شود:

قراردادی که با شما منعقد می شود کم از مفاد قرارداد ترکمان چای نیست! آژانس همه مسئولیت ها را از خود سلب کرده و و به لحاظ حقوقی هیچ مسئولیتی در قبال وقایع و حوادث به عهده نمی گیرند. مثلا اگر شما بخواهید تور را کنسل کنید همه پولی که پرداخت کرده اید مصادره ! می شود اما اگر بهر دلیل آژانس مسافرت را لغو کند متقبل هیچ جریمه ای نشده و فقط متعهد می شود پول شما را پس از کسر هزینه ایی که انجام داده( مثل هزینه صدور ویزا) مسترد کند!. در بندی از قرارداد به آژانس این حق را می دهید که حتی هتلی را که در قرار داد از آن نام برده شده راسا تغییر دهد و شما هم حق اعتراض نداشته باشید!

همانگونه که در ابتدا آمد معمولا یکی دو درجه از سوی آژانس های ایرانی به هتل های خارجی ارتقاء مقام داده شده است. ظاهرا در قرار منعقد شده با هتل ها ، پست ترین و بی امکانات ترین اتاق ها به مسافران ایرانی تخصیص داده می شود ! مسافر بی توقع و کم تجربه هم متوجه این نقصان ها نخواهد شد. در یکی از  سفر ها  که مثلا در هتلی پنج ستاره ساکن بودیم یکی از اعضای تور با شادمانی می گفت: ” عجب دستشویی های تمیزی” دارد ! بدیهی است چنین مسافری هیچگاه  متوجه کاستی های خدمات ارائه شده و حق و حقوق خود نخواهد شد.

راهنماهای ایرانی اغلب از بین افرادی انتخاب می شوند که تخصص گردشگری ندارند و بعضا اجازه کار هم ندارند. در سفر مالزی نزدیک نیم ساعت راننده ایرانی سعی می کرد که پلیس را قانع کند که مشغول کار نیست بلکه ما مسافران فامیل او هستیم و او ما را به منزل خود می برد. ظاهرا در آخر هم برهان قاطع رشوه کارگر افتاد!

بیشترین سعی راهنمایان ایرانی فروش گردش های تعیین شده از سوی  موسسه خودشان است. قیمت این گردش ها هم بعضا تا دو برابر قیمتی است که افراد می توانند به طور گروهی تهیه کنند. از مساله قیمت مهمتر بار فرهنگی و گردشگری  این تورهاست. چنان تصویر مخدوشی از کشور مقصد ارائه می دهند که شاید گردشگر خیال کند که کل دیدنی های یک کشور بزرگ صرفا در یک باغ وحش و جند شو خلاصه می شود! متاسفانه راهنمایان ایرانی در این زمینه اصلا صادقانه و تخصصی عمل نکرده و اغلب منفعت طلبانه با آن برخورد می کنند.بعضا شاهد بوده ام که راهنمایان بومی بسیار بهتر عمل می کنند.  در سفر هند که راهنما یک دانشجوی  کشمیری دکترای تاریخ از دانشگاه دهلی بود ، چنان زیبا و متبحرانه مسائل تاریخی و اماکن را توضیح می داد که عامی ترین گردشگر را به خود جلب می کرد.

متاسفانه شرکت ها ی گردشگری ایرانی بیشتر سمت و سوی منافع خود و هتل ها را داشته و معمولا به اعتراضات مشکلات سرویس دهی پاسخگو نیستند. به موردی اشاره می کنم. چندی پیش در هتلی که ساکن بودیم احساس شد که حشرات گزنده مشغول فعالیتند! موضوع را معترضانه با مسئولان هتل در میان گذاشتیم . آنان نیز با سرعت و معذرت خواهی زیاد ما را به اتاق بسیار بهتری منتقل کردند. رئیس هتل هم برای معذرت خواهی تماس گرفت. فردای آن شب معلوم شد که در همان شب در اتاق دیگری هم همین مشکل برقرار بوده است. مسافران آن اتاق بجای تماس با مسئولان هتل ، با راهنا تماس گرفته بودند. ایشان هم هدایت فرموده بودند که وجود این موجودات طبیعی است. بروید و از خیابان یک  حشره کش بایگون تهیه کنید و به مشکل خود خاتمه دهید! و آنان نیز چنین کرده بودند.

به راستی کدام نهاد و وزارتخانه بر کار و کیفیت ارائه خدمات آژانس های مسافرتی باید نظارت کند؟

کلیه ایرانی!

شاخص

دیشب مستند فروش کلیه ایرانی را دیدم. مستندی تلخ که نشان از فقری مدرن ! و عریان را در خود داشت. تا صبح کابوس می دیدم و برخود می پیچیدم . چگونه می توان تصور کرد در کشوری که طی یازده ماه سال گذشته  آن فقط 111 میلیارد دلار صادرات نفتی داشته است عده ای برای فرار از فقر و رفع نیازهای زندگی تن به فروش کلیه بدهند. این نوع مدیریت خودش پدیده ای نوین در عرصه مدیریت کلان می تواند باشد. افتخارش نیز از آن کسانی است که بر تخصص ها تاخته اند و متخصصان را به ریشخند گرفته اند و به زعم خود مدیریتشان را می خواهند بر جهان هم گسترش دهند.

سه تا بیار یکی ببر! گلد کوئیست فرهنگی

شاخص

زمانی مدرسه و معلم شانیتی داشتند و احترام  ویژه ای برای آنان قائل می شدند و البته هنوز هم برای بعضی مدارس و معلمان این وضع تغییر نکرده است. اما رفتار بعضی مدارس چنان خلاف عرف است که عملا بد آموزی هایی را سبب می شود.

تصور بفرمایید : ساعت 9 شب است .در جمع گرم خانواده گل می گویید و گل می شنوید . تلفن زنگ می زند. آقایی خیلی محترمانه خود را معرفی می کند که رئیس یکی از دبیرستان های زنجیره ای پایتخت است . او ضمن تمجید از فرزند شما ، دعوت می کند که فرزندتان برای ادامه تحصیل به مدرسه ایشان افتخار بدهد!! و از 25 درصد تخفیف شهریه برخوردار شود. سکر خاصی به شما و خانواده دست می دهد . تجربه نشان داده است که سرمستی این نوع دعوت ها چنان حالتی را برای بعضی خانواده ها و فرزندشان پدید می آورد که تا آخر تحصیل خود را تافته ای جدا بافته تلقی می کنند و از واقعیت به دور می افتند.

یکی از همین مدارس زنجیره ای با استفاده از شیوه دلالان گلدکوئیست  ضمن تماس با دانش آمزان سال سوم راهنمایی اعلام کرده است که اگر سه دانش آموز به ما معرفی کنید که ثبت نام شوند شما را مجانی ثبت نام خواهیم کرد . بفرمایید که با این برخورد کدام قداست برای تعلیم و تربیت باقی خواهد ماند!

آتش افروزی

شاخص

هرکه را مردم سجودی می کنند
زهراندر جان او می آکنند
با اجازه حضرت مولانا:
هرکه را مردم سجوی می کنند
آتش اندر جانشان می آکنند
و این روزها بازار این آتش افروزی ها چقدر پر مشتری است!

سازگاری ایرانی!

شاخص

آندره زیگفرید کتابی با عنوان روح ملتها دارد که توسط مرحوم احمد آرام به فارسی ترجمه شده است. بعدها فصلی  بر این کتاب با عنوان ” سازگاری ایرانی ” افزوده شد . در کتابی که در ابتدای سال 57 به قیمت 25 ریال! خریدم نام نویسنده این فصل الحاقی را ” عبدالله متقی” ذکر کرده بود. بعدا معلوم شد که نویسنده مرحوم مهندس بازرگان بوده است . چون ایشان “ممنوع القلم ” بودند و در آن زمان هم چون قلم در دست بعضی اسلحه نرم تلقی می شد لذا کتاب را با نام عبدالله متقی منتشر کرده بودند. در آنجا می خوانیم:

 سر بقای سه هزار ساله ی ایران :
وقتی بنا باشد ملتی به طور جدی با دشمن روبرو شود و تا آخرین نفس بجنگد و بعد از مغلوب شدن سر سختی و مخالفت نکند بلکه تسلیم اسکندر شود و آداب یونانی را بپذیرد و اعراب که می آیند در زبان عربی کاسه ی گرم تر از آش شده صرف و نحو بنویسد یا کمر خدمت برای خلفای عباسی بسته دستگاهشان را به جلال و جبروت ساسانی برساند در مدح سلا طین ترک چون سلطان محمود غزنوی آب دارترین قصاید را بگوید غلام حلقه به گوش چنگیز و تیمور و خدمت گزار ووزیر فرزندانش گردد یعنی هر زمان به رنگ تازه وارد در آمده به هر کس و نا کس تعظیم و خدمت کند دلیل ندارد که نقش ونام چنین مردم از صفه روزگار برداشته شود . یک دنده و اصولی هستند که در برابرمخالف و متجاوز می ایستند و به جنگش می روند یا پیروز می شوند و یا احیانا شکست می خورند ووقتی شکست خوردند حریف چون زمینه ی سازگاری نمی بیند و با مزاحمت و عدم اطاعت روبرو می شود از پادرشان می آورد و نا بودشان می کند .
در محله ی مغول دیدیم که شرق و شمال به علت مختصر مقاومت با خاک یکسان شد ولی امرای فارس تسلیم شدند و سالم ماندند.

نفت را کنار بگذارید؛ کتابها را باز کنید !

از : توماس فریدمن در نیویورک تایمز

مترجم: نسیم کلانی

 

هر وقت از من می پرسند: «بجز کشور خودتان به کدام کشور علاقه مند هستید؟» در پاسخ می گویم: «کشور تایوان». مردم با تعجب سوال می کنند: «تایوان؟ چرا تایوان؟». در جواب می گویم خیلی ساده است جزیره تایوان به سنگی بی حاصل در دریایی طوفانی می ماند، که از هیچ گونه منابع طبیعی برای زندگی کردن برخوردار نیست (به طوری که حتی شن و ماسه مورد نیاز خود جهت ساخت و ساز را از چین وارد می کند) این در حالی است که یک چهارم بزرگترین ذخایر مالی در جهان از آن این کشور می باشد، چرا که به جای حفاری زمین و استخراج هر چیزی از معادن، تایوان به دنبال پرورش 23 میلیون استعدادی است که زنان و مردان این کشور را تشکیل می دهند. من همیشه به دوستانم در تایوان می گویم: «شما خوش شانس ترین مردم جهان هستید. اما چطور بسیار خوش شانس هستید؟ چون بدون هیچ گونه برخورداری از منابع نفتی، معادن سنگ آهن، الماس، طلا و حتی جنگل، تنها با در اختیار داشتن منابع محدود ذغال سنگ و گاز طبیعی توانسته اید نحوه زندگی و فرهنگ خود را پرورش داده و مهارت های مورد نیاز مردم خود را ارتقا بخشید، و تنها اینگونه سرمایه است که می تواند به با ارزش ترین منابع تجدیدپذیر در جهان امروز تبدیل شود. اما چطور بسیار خوش شانس شدید؟». برای من گفتن این مطلب کمی جرات می خواهد. اما در حال حاضر باید آن را اثبات کنم. یک تیم تحقیقاتی از سازمان همکاری و توسعه اقتصادی با عنوان «OECD»، پژوهش قابل ملاحظه ای را در خصوص ارتباط بین عملکرد برنامه ارزیابی دانش آموزان در سطح بین المللی، یا آزمون پیسا، (شامل آزمونی که طی هر دو سال سوال های ریاضی، علوم و مهارتهای خواندن و درک مطلب دانش آموزان 15 ساله در 65 کشور را مورد سنجش قرار می دهد) و درآمد کل حاصل از منابع طبیعی و تولید ناخالص داخلی برای هر یک از کشورهای شرکت کننده، به عمل آوردند. پژوهشگران به طور خلاصه، ارتباط مهارت دانش آموزان در حل معادلات ریاضی با مقدار استخراج نفت یا میزان حفاری الماس در یک کشور را مورد ارزیابی قرار داد. نتایج این تحقیق نشان داد که یک ارتباط منفی معنی داری بین کشورهایی که منبع درآمدشان از طریق منابع طبیعی ملی می باشد و کشورهایی که درآمدشان از طریق دانش و مهارت جمعیت دانش آموزان خود تامین می شود، وجود دارد. «آندریاس اسچلیچر» مسئول نظارت بر امتحانات پیسا در «OECD» خاطر نشان کرد: «این یک الگوی جهانی است که در 65 کشوری که در آخرین ارزیابی PISA شرکت کرده اند مورد ارزیابی قرار گرفت: نفت و آزمون پیسا با یکدیگر رابطه معکوس دارند.» بر اساس نظر اسچلیچر، در آخرین نتایج آزمون پیسا، دانش آموزان سنگاپور، فنلاند، کره جنوبی، هنگ کنگ و ژاپن با وجود برخورداری از منابع طبیعی اندک در کشورشان از بالاترین سطح نمرات در آزمون برخوردار شدند، در حالی که قطر و قزاقستان علی رقم بیشترین درآمد نفتی دارای پایین ترین نمرات دانش آموزی در آزمون PISA بودند. عربستان سعودی، کویت، عمان، الجزایر، بحرین، ایران و سوریه همان روند مشابهی که در سال 2007 در مطالعه بین المللی ریاضیات و علوم داشتند، را نشان می دادند، در حالی که دانش آموزان کشورهای لبنان، اردن و ترکیه ( کشورهای خاورمیانه با منابع طبیعی محدود) امتیازبهتری را در این آزمون به خود اختصاص دادند. دانش آموزان بسیاری از کشورهای دارای منابع طبیعی در آمریکای لاتین مانند برزیل، مکزیک و آرژانتین نمرات پایین تری را کسب کردند. در این آزمون آفریقا مورد سنجش علمی قرار نگرفت. کانادا، استرالیا و نروژ، کشورهایی با سطوح بالا از منابع طبیعی، همچنان امتیازات خوبی در این آزمون کسب کردند، اسچلینچر استدلال می کند: «این امتیاز بالا به این دلیل است که هر سه کشور، سیاست های مالی مناسبی را در جهت پس انداز و سرمایه گذاری از درآمد ناشی از منابع رانتی اتخاذ کرده اند و تنها به مصرف منابع خود بسنده نمی کنند». موضوع «بیماری هلندی» بحثی است که مدت های زیادی در میان اقتصاددانان رایج بوده است، این عارضه زمانی رخ می دهد که درآمد یک کشور به دلایلی به صادرات منابع طبیعی شدیدا وابسته می شود و به دلیل افزایش درآمد، تقاضا نیز افزایش می یابد اگر افزایش تقاضا به صورت ناگهانی انجام گیرد و عرضه پاسخگو نباشد در نتیجه سیل بی رویه واردات ارزان آغاز می شود و صادرات بیش از حد گران می شود و در نهایت تولید داخلی را در رقابت ضعیف می کند. آن چیزی که تیم تحقیقاتی پیسا به عنوان یک بیماری مرتبط معرفی کردند شامل جوامعی می شد که به بهره برداری بی رویه از منابع طبیعی خود کاملا وابسته بودند و به نظر می رسد افراد در این گونه جوامع غرایز، عادات و انگیزه ها و مهارت های خود را در جهت انجام تکالیف مربوطه از دست خواهند داد. اسچلیچر می گوید، «در کشورهایی با منابع طبیعی محدود مانند فنلاند، سنگاپور یا ژاپن، آموزش و پرورش از نتایج قوی و شرایط بسیارعالی برخوردار می باشد، چرا که کل افراد جامعه به این مسئله مهم پی برده اند که کشور باید توسط دانش و مهارت به حیات خود ادامه دهد و این به کیفیت آموزش و پرورش بستگی دارد. در این کشورها هر کدام از والدین و فرزندان به خوبی می دانند که تنها مهارت های یک جامعه می تواند شانس زندگی افراد آن جامعه را افزایش دهد و هیچ چیز دیگری در جهت رشد و شکوفایی آنها وجود ندارد، چنانچه آنها به تدوین فرهنگی کامل می پردازند که نظام آموزش و پرورش حول محور آن قرار می گیرد». «کی. آر. اسرایدهر» که از دوستان هندی-آمریکایی من و از دانشمندان ناسا و بنیان گذار تکنولوژی سوخت سلولی (این تکنولوژی میتواند تحولی عظیم در تولید انرژی ایجاد کند) از شرکت بلوم می باشد گفت: «هنگامی که شما منابعی برای تولید انرژی نداشته باشید، به یک کاردان و یا مخترع تبدیل می شوید». به همین دلیل است که کشورهای خارجی همراه با شرکت های فهرست شده دربازار بورس «نزدک» (انجمن ملي بها گذارى خودكار سهام توسط دلال هاى سهام) اسرائیلی، چینی-هنگ کنگی، تایوانی، هندی، یا کره جنوبی و سنگاپوری هستند، اینها کشورهایی هستند که فاقد منابع طبیعی می باشند. اما در این مطالعه تحقیقاتی یک پیام مهم برای جهان صنعتی وجود دارد. در چنین شرایطی که بحران اقتصادی اکثر کشورها را درگیر خود کرده است، آن چیزی که وسوسه انگیز به نظر می رسد حفاظت از استانداردهای زندگی حتی به قیمت پرداخت بدهی های مالی برای آینده ای بهتر می باشد. اسچلیچر در ادامه متذکر می شود: «تنها راه اصلاح این است که شیوه انتخابی خود را گسترش داده و تعداد بیشتری از مردم را به دانش و مهارت مجهز کنیم تا برای رقابت، همکاری و ارتباط در مسیری که همواره کشورهای ما را به جلو پیش می برد، گام بردارند». در مجموع وی به این نکته اشاره می کند: «دانش و مهارت به ارز رایج اقتصاد جهانی در قرن بیست و یکم تبدیل خواهد شد، اما هیچ یک از بانک های مرکزی توان تبدیل این ارز گرانقیمت به پول را ندارد. کشورها خود تصمیم خواهند گرفت که چه مقدار از این ارز را در اختیار داشته باشند. مطمئناً، با در اختیار داشتن منابع عظیم مانند نفت، گاز و الماس، امکان خریداری حتی مشاغل نیز وجود خواهد داشت اما این کشورها جامعه خود را در دراز مدت تضعیف می کنند مگر آنکه از درآمد حاصل از این منابع در جهت ساختن مدارس و ایجاد زیر ساختهای مناسب برای توسعه فرهنگ یادگیری مهارتها در دراز مدت استفاده شود؛ چیزی که حرکت رو به جلو شما را تضمین خواهد کرد.

نقل از:http://www.fararu.com/vdccpmqs42bqx08.ala2.html