بایگانی دسته: عکسخانه
عمق نگاه!
یکی از استادان گرانمایه ! که عکس زیر را در مونیتور کامپیوتر دیده بود افاضه فرمودند: چرا نان را که از فریزر منزلشان آورده، اینجا دارد گرم می کند! یاد فرموده ماری آنتوانت ملکه لویی شانزدهم افتادم . او از درباریان علت شورش مردم را می پرسد. به او می گویند : مردم نان برای خوردن ندارند. راهنمایی می فرمایند که :خوب بروند
کیک بخورند
کارت سوخت!
یادی از مهربانی مهرورز
شاخص
انگار دیروز بود که پس از دوسال او را در قلهک مجددا ملاقات کردم. علی مزینانی را از زمان تدریس روش تحقیق در علوم پزشکی ایران می شناختم. دانشجوی پویا و با هوشی که در انتهای کلاس می نشست و بدش نمی آمد که گاهی شلوغ هم باشد.
آن روز آمده بود تا برای کار در کتابخانه دانشگاه آزاد قرار داد ببندد. آنان تقبل کرده بودند که در صورت عقد قرار داد او را بورسیه کنند. گفتم اگر کتابخانه ملی همین شرایط را فراهم کند می پذیری؟ گل از گلش شکفت. فردای آن روز با آقای خاتمی مساله را در میان گذاشتم و توضیح دادم که به کارگیری امثال او در کتابخانه ملی می تواند آینده ساز باشد. به راحتی پذیرفت و مسئولیت نوشتن آیین نامه این قبیل بورسیه ها را به خودم واگذار کرد . آیین نامه ای تنظیم شد و به تصویب رسید و مزینانی هم جزء همکاران ما شد.
دیری نگذشت که که پویایی و پشتکار او بر همه مسلم شد و رابطه معلم و شاگردی ما هم تبدیل به دوستی و مهرورزی عمیق و زیبایی گشت. او همکاری بسیار همراه ، صبور و خبره و دوستی شفیق بود. معتقد بودم که نیروی ارزشمندی به همکاران زحمتکش کتابخانه افزوده شده و در آینده می تواند از عناصر تصمیم ساز متخصص برای کتابخانه باشد. افسوس که تقدیر بر تدبیر غالب آمد و در همین روز ها بود که شمع وجودش در دیگرسرای نورافشان شد . باورتان می شود که هشت سال از آن رحیل گذشته است؟
زندگی صحنه ی یکتا ی هنرمندی ماست
هرکسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته بجاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
روانش شاد و فردوس جایگاهش باد.
در سرشت زمستان ، تولد بهار پنهان است
شفق زیبا
تربیت گلدانی
شادی و امید
شادی و امید
به ياد می آورم
اميد به آينده
اندوهِ آدمی را می شويَد.همه چيز
در حالِ تکامل است،
قاعده قصه همين است
حلاوت حيات وُ
ترانه هستی
همين است.به ياد می آورم
انگار همين ديروز بود
آسمانِ هاوانا آبی بود
برای کارگران
از رهاييِ دربندماندگان سخن می گفتم.حالا
اينجا
باران از سفر بازمانده
زمين، شُسته
شوق، کامل
دامنه ها، سرسبز
و شادمانی
مشغولِ زری بافيِ لحظه به لحظه زندگی ست.
و اين همه
زيرِ نورِ وِلَرمِ آفتاب وُ
آواز پرنده می گذرد.شُکوهِ آدمی
حلاوتِ حيات
ترانه هستی… !هستی همين است وُ
قاعده قصه همين!از: ارنستو چگوارا
تاثیر رسانه
به این تصاویر نگاه کنید . هر خبرگزاری بر قسمتی از واقعیت تمرکز کرده ، تصویری متفاوت را از یک واقعیت ترسیم نموده است. مسلما هر یک ازین تصاویر دیدگاه و حس متفاوتی را در ما القا می کند. حتی تصویر وسط هم که کامل به نظر می رسد شاید گوشه ای از یک صحنه بزرگتر باشد. این تصویر را دوست خوبم یحیی کریمی پناه برایم فرستاده است.
پاک و نجس
در سال 1947 با شعار فاصله گرفتن از نجس ها، قطعه ای از شبه قاره هند جدا شد و پاکستان نام گرفت. اکنون پس از گذشت چندین دهه ، سرزمین نجس ها با برزیل بالاترین رشد اقتصادی را کسب کرده و بزرگترین دمکراسی جهان لقب گرفته است. سرزمین پاکان نیز به مهد ترور ، کودتا ، تولید طالبان!، تقلب در تولید و فقر تبدیل شده است.