از مطالعۀ کتاب تا وِبزدِگی

بیش از 7 سال پیش نشریه الکترونیک شیرازه در زمانی که معاون پژوهش سازمان بودم منتشر شد . سید جلال حیدری نژاد عهده دار اصلی انتشار بود و سعی شده بود از همه صاحب قلمان سازمان نیز استفاده شود. اما حیات آن نشریه دولت مستعجل بود و با کج فکری و عدم تحمل رئیس وقت تعطیل شد . اکنون خوشبختانه مجددا روابط عمومی سازمان شیرازه را با فرمت چاپی منتشر کرده است . برای نخستین شماره آن یادداشتی را تهیه کرده ام که در زیر آمده است .

از مطالعۀ کتاب تا وِبزدِگی

فریبرز خسروی

در دوره ای که عدد سازی و شکنجه اعداد [1]مرسوم بود با افزودن زمانی که مومنان برای خواندن قران و ادعیه  صرف می کنند سعی شد که نشان داده شود که جامعه ما رشد چشمگیری در مطالعه داشته است. برای افزایش این میانگینِ مبارک ، میزان وقتی که خلقُ الله صرف خواندن زیرنویس های تلویزیون هم می کنند بر آن افزوده شد . تا جایی که میانگین مطالعه در عددسازی های معهود به 120 دقیقه برای هر ایرانی ارتقاء یافت و اظهار خلاف آن نیز سیاه نمایی لقب گرفت . با آن اوصاف بحمدالله از کشورهای اروپایی هم پیش افتادیم !

اما آن اعداد ساختگی نمی توانست بر واقعیت تاثیر داشته باشد . کم خوان بودن جامعه ما بر اهل کتاب و دانش پوشیده نیست . به راستی آحاد جامعه ما تا چه اندازه مشتاق مطالعه و کتابند ؟ در سبد مصرف فرهنگی خانوار ایرانی کتاب چه جایگاهی دارد ؟ و شاید سوال درست تر این باشد که اصولا در چند درصد خانوارهای ایرانی مصرف فرهنگی جایگاه دارد ؟

یکی از شاخص هایی که تا حد زیادی می تواند در مورد میزان اقبال به کتاب تعیین کننده باشد، شمارگان نشر هر کشور است . ما نمی توانیم خود را با کشورهای انگلیسی زبان و عرب زبان مقایسه کنیم زیرا گستره زبانی این کشورها بسیار فراتر از مرزهایشان است . به قول استاد کامران فانی شاید یکی از مناسب ترین مثال ها کشور هلند باشد . زبان رایج در این کشور، هلندی [2]است که همچون فارسی گستره زیادی ندارد و بیشتر محدود به خود هلند با جمعیتی در حدود 17 میلیون نفر است . در سال 2006 در این کشور بیست و شش هزار عنوان کتاب منتشر شده است . جالب است بدانیم که میانگین شمارگان پنج هزار نسخه بوده است . مقایسه مختصری بین آمار نشر در ایران با جمعیت بیش از 70 میلیون نفر با هلند ، خود مشخص کننده میزان نهادینه بودن اقبال به کتاب و مطالعه در هر دو کشور است .در ایران حدود شصت هزار عنوان کتاب در هر سال منتشر می شود که طی سال های اخیر تیراژ کتاب به زیر هزار افت کرده است !

بعضی نویسندگان علت افت شمارگان و نشر کتاب در ایران را اقبال به دنیای رقمی ومجازی برشمرده اند. گرچه این عامل می تواند موثر باشد اما مگر سیطره دنیای مجازی در آنجا کمتر است و یا  زیر ساخت های آنجا در هلند کمتر از ایران مهیا است  ؟

علل و دلائل بسیاری را برای خوانش کمِ ایرانیان برشمرده اند : وضعیت اقتصادی ، وضعیت آموزش ، وضعیت اقتصاد نشر ، نبود تنوع نشر ، ظهور رسانه های نوین و… در این یادداشت به دو عامل توجه خواهیم کرد :

1- نظام تعلیم و تربیت :

گرچه هر یک از عوامل ذکر شده می تواند در میزان خوانش ما تاثیر داشته باشد اما به نظر می رسد که مهمترین آن وضعیت نظام تعلیم و تربیت از سطوح ابتدایی تا عالی باشد . نظام آموزشی ایران نظامی حافظه گرا و تک متن است . حتی دانشجوی دکتری هم از استاد طلب متن واحدی را دارد تا با مطالعه سطحی آن ، خود را از مراجعه به متون متعدد برهاند. سیطره کنکور و ظهور قارچ گونه موسسات کنکورمحور و تبلیغ شبانه روزی آنان از رسانه های گوناگون بر این سطح گرایی افزوده است . حتی والدین دانش آموزان اول و دوم ابتدایی هم به فکرفراگیری فنون تست و کنکور  فرزندان هستند! چندی پیش در دبستانی شاهد صحنه عجیبی بودم. پدر و مادری که هر دو تحصیلکرده هم به نظر می رسیدند برای ثبت نام فرزندشان در پیش دبستانی مراجعه کردند بودند. یکی از ویژگی های مورد انتظار آنان این بود که آیا در این پیش دبستانی تست هم با بچه ها کار می شود ؟ وقتی با توضیح مدیر مواجه شدند که رو آوری به تست که صرفا وسیله سنجش است ، آن هم در این سن وجاهتی ندارد ، مدرسه را ترک کردند تا مدرسه مطلوب خود را بیابند !

در نظام تعلیم و تربیت ایران تقریباً به تفکرِ نقاد بهایی داده نشده است . شاید بتوان گفت  نقطه ضعف اساسی هم همین رواج نداشتن آموزش تفکر انتقادی در مدارس و دانشگاه هاست . انیس[3] از متفکران این  حوزه مهارتهایی را برای یک متفکر نقاد بر می شمرد . یعنی برای داشتن تفکر انتقادی ضرورت دارد که فرد توانایی انجام رفتار زیر را داشته باشد :

·        ابراز بیانی روشن از سوال و موضوع

·        تمایز قائل شدن  بین واقعیتهای قابل تأیید و ادعاهای ارزشی

·        تعیین میزان اعتبار منابع مورد استفاده

·        تعیین میزان درستی ادعاهای مستند و غیر مستند

·        شناختِ سوگیری فرضیه ها

·        تشخیص تناقضهای منطقی

·        در نظر گرفتن ابعاد مختلف مساله

·        برخورد نظام مند با اجزای مساله و…

خود انیس و متفکران زیاد دیگری بر این باورند که داشتن این مهارتها به تنهایی کافی نیست بلکه فردی دارای تفکر نقاد است که علاوه بر توانایی کاربرد مهارت های فوق تمایل و انگیزه قوی برای کاربرد آنها هم داشته باشد. بدیهی است که این عشق حقیقی به حقیقت جویی وقتی در نهادِ فرد جای می گیرد که در نطام تعلیم و تربیتی رشد یافته باشد که از دوران پیش دبستانی تا دانشگاهی آموزش آن را در دستور کار خود قرار دهد. بدیهی است که آموزش چنین مهارتهایی و نهادینه کردن چنین تمایلات و انگیزه هایی ، هر لحظه اش نیاز به اطلاعات و منابع گوناگون دارد . در این روش از همان ابتدا ، فرد خود را ملزم به رجوع به منابع و ماخذ گوناگون می یابد و کتابخانه ، کتاب و مراکز اطلاعاتی برایش نقشی حیاتی می یابد  . بدیهی است که این روش با شیوه حافظه محور و تک متنی آموزش ما مغایراست .

شوربختانه روش حافظه محوری فقط در آموزش رسمی ما جاری نیست . هنوز در مهمانی های خانوادگی و در رسانه ها یکی از افتخار آفرینی ها این است که کودک خردسالی بتواند شعر و یا مطلبی را طوطی وار تکرار کند . پائلو فریره [4]عالمانه این شیوه حفظ و تکرار را مطرود دانسته است . او هرگاه  با کسانی هم سخن می شد که عین اندیشه ها و سخنان او را تکرار می کردند می کفت : ” به عنوان یک معلم ، حکم به مرگ خود می دهم “!

2- رسانه ها

تا قبل از ظهور و رواج دنیای مجازی ، اینترنت و شبکه ها اجتماعی متفکرانی چون نیل پستمن [5]بر این باور بودند که که تلویزیون با القای یک زندگی سرخوشانه فرد را از تفکر جدی و مطالعه باز می دارد. او بیان داشته است که یک نوجوان امریکایی که دوره متوسطه را تمام می کند حدود 16000 ساعت تلویزیون دیده است . در دو دهه اخیرهم با رشد روزافزون بهره گیری از اینترنت و شبکه های اجتماعی دنیای نوینی برای ارتباطات انسان این عصر ایجاد شده است که رفتار اطلاع یابی را به شدت دگرگون کرده است . تصویر تمثیل وار زیر گرچه ممکن است حاصل یک پژوهش روشمند نباشد اما اعداد ذکر شده تا حد زیادی بیان گر واقعیتی است که همگی ما با اندک تاملی آن را حس می کنیم .

webholic

اگر تا ده سال پیش در سبد مصرف خانواده کتاب و اصولا فرهنگ جایگاه تعیین کننده نداشت اما اکنون در سبد مصرف کمتر خانواده ایست که موبایل و ماهواره و شبکه وجود نداشته باشد. ظهور بازی های رایانه ای و کافی نت ها و مشارکت در شبکه های اجتماعی نوعی جدید از زندگی را رقم زده است . اگر ویلیام گیبسون [6]در سال 1984 در داستان علمی تخیلی خود اصطلاح “زندگی دوم” را مطرح کرد ، اکنون بسیاری از افراد این زندگی را برای خود فراهم آورده اند ! در این نوع جدید زندگی با تلفیق فناوری و ارتباطات اجتماعی ، فرد آنگونه که دوست دارد خود را ترسیم می کند ، خانه می سازد ، شهر طراحی می کند با دیگران بدون هیچ مرز و محدویتی ارتباط برقرار می کند و در این ارتباط هیچ ترتیبی و آدابی هم نمی جوید ! یعنی دنیایی را می سازد که دوست دارد . این یادداشت نمی خواهد به مزایا و مضرات این نوع زندگی بپردازد اما  قطعا گسترش بهره گیری از رسانه های نوین و ورود به زندگی دوم بر میزان اقبال به کتاب در مفهوم سنتی آن تاثیر تعیین کننده ای دارد. اکنون میزان استفاده از اینترنت به حدی جدی است که اعتیاد به اینترنت [7]( وبزدگی )[8] به عنوان یک واقعیت مطرح شده و روش های تشخیص آن طراحی و کلینیکهای ترک اعتیاد هم دایر شده است .

وضعیت مطالعه در جامعه ما :

در نیم قرن اخیر وضعیت مطالعه در کشور ما با چالش هایی روبرو بوده است . در دو دهۀ نخستین ،تعداد افرادی که قدرت خواندن و نوشتن داشته باشند بسیار کم بود و طبیعتا اقبال به کتاب هم کم. با رشد نهضت سواد آموزی در دو دهۀ اخیر آن مشکل مرتفع شد  اما توجه نکردن به تفکر انتقادی در نظام تعلیم و تربیت رسمی و حاقظه گرا و تک متن بودنِ آن ، اقبالِ چندانی را به کتاب پدید نیاورد .

اکنون جامعه ما از کاستی نبود تفکر نقاد رها نشده ، در چنبره فضای مجازی و شبکه های اجتماعی افتاده است که ممکن است که از توان کم رمق اقبال به کتاب را  نیز بکاهد . در کشورهایی مثل هلند که با ظهور رسانه های نوین هنوز آمار نشر و خوانش بالاست ، باید علت را در نهادینه بودن تفکر نقاد و مراجعه به کتاب در آن سامان جستجو کرد . متاسفانه ما راه رفتن مستقل را نیاموخته مجبور به به دویدن شده ایم که ممکن است د راین عرصه هم همان بلایی گریبانگیرمان شود که در عرصه رانندگی و اتومبیل با آن مواجهیم.اتومبیل  آمد ، ولی فرهنگ بهره گیری از آن درست پا نگرفت لذا شیوه رانندگی در جامعه ما هیچ تناسبی با نحوه زیست یک ملت با فرهنگ را ندارد ! از سال 1305 که اولین تصادف یک اتومبیل با درشکه حامل درویش خان در خیابان سپه ثبت شده ، تاکنون هر ساله نبود فرهنگ رانندگی یکی از عوامل اصلی بوده که سالانه ده ها هزار نفر را راهی دیار دیگر کرده، خیل عظیمی زخمی و معلول برجای نهاده است .

فرزندان ما هنوز اقبال به کتاب و مطالعه را نیاموخته و سواد اطلاعاتی و سواد رسانه ای پیدا نکرده دچار وبزدگی شده و از کتاب و کتابت و اطلاعات عمیق دور می شوند . این بلوغ زودرس اگر کنترل نشود و با آموزش زمینۀ بهره گیری درست از آن فراهم نشود بدون شک اختلالاتی را در امر آموزش و پژوهش و تبادل اطلاعات پدید خواهد آورد .  طلیعه های وبزدگی و اعتیاد به اینترنت و شبکه اجتماعی در جامعه ما قابل رویت است . اما مساله فقط به اعتیاد و پناه بردن به زندگی دوم خلاصه نمی شود بلکه به قول نیکلاس کار[9]در کتاب ارزشمند ” کم عمق ها” این رو آوری به اینترنت و موتورهای جستجو عملا تخریب کننده کارایی کتاب است . “شکلی که کتابت بر صفحه‌ای پوستی یا کاغذی به خود گرفت، با آزاد کردن تقلای ما برای رمزگشایی متن، قادرمان ساخت که ژرف‌خوان شویم و توجه و قوای ذهنی‌مان را به تفسیر معنا معطوف کنیم. گر چه با نوشتن روی صفحه نمایش همچنان قادریم به سرعت متن را رمزگشایی کنیم، اما این ویژگی ، ما را به سوی درک ژرف و خودساخته‌ای از معنای ضمنی متن هدایت نمی‌کند. به جای آن، عجولانه به سوی تکه اطلاعات مرتبط می‌شتابیم، و بعد تکه‌ای دیگر و الی آخر. معدن‌کاوی سطحی محتوای مرتبط جای گودبرداری آهسته معنا را می‌گیرد.”

شاید بهترین تعبیر را ژان بودریا دارد که می گوید اطلاعات بیشتر و بیشتر شده اما معنا کم و کمتر شده است . حال شاید سوال اساسی این باشد که برای کشورهایی مثل کشور ما که هنوز مراجعه به کتاب و اطلاعات نهادینه نشده و حتی بسیاری از پژوهشهای آموزش عالی در آن بسیار سطحی است ، با سلطه این ابزار جدید چه وضعیتی را می یابد . با افزایش ناگزیر و روزافزون فناوری های نوین در عرصه اطلاعات و ارتباطات ، خوانش کتاب  و رفتار اطلاع یابی ما به چه صورتی در خواهد آمد ؟

این بسترهای نوین اطلاعاتی فقط در وضعیت مطالعه و یا تکه تکه شدن مفاهیم و سطحی نگری نیستند . این امکانات با در نوردیدن زمان و مکان و همگانی شدن ، در شکل دهی به فرهنگ و باورها و ارزش ها نقشی اساسی را یافته اند. این ابزار جدید ضمن امکانات زندگی سازی که فراهم می کند ، زمینه پدید آمدن مشکلاتی بنیادی را نیز فراهم می آورد: بحران هویت ، تهدید فرهنگ ها ، تصعیف زبان ها و خرده فرهنگ ها و … و البته  گریز از مطالعه و نگاه عمیق به اطلاعات ، وبزدگی که در این یادداشت بدان اشاره شد . به نظر می آید ناگزیر باید خردمنانه و روشمند در سطح کلان به این مساله پرداخته شود و برای آن طرح و برنامه داشت . بدیهی است که آسان ترین برنامه تهدید این فضا و تحدید شاغلان این حوزه است که البته در عمل راه به جایی نخواهد برد. برخورد غیر اصولی با این امر  موجب خواهد شد که وبزدگی شدید جایگزین خوانش کم مایه فعلی شود . حادثه ای که آسیب های فراوانی را در پی خواهد داشت. البته ریشه بسیاری از این کاستی ها را باید در نظام تعلیم و تربیت و نبود تفکر انتقادی  در آن دانست.

 

[1] Torturing the data
[2]Dutch
[3] Anees
[4]Paulo Freire
[5] Nil Postman
[6] William Gibson
[7] Webholic
وبزدگی به جای اعتیاد به وب پیشنهاد شده است . [8]
[9]Nicholas Carr

حافظه ملی دیجیتال (حمد)

متن گفتگویی است که در باره حافظه ملی دیجیتال در سال 86 انجام دادم . بعد از آنکه از معاونت پژوهش سازمان اسناد و کتابخانه ملی به معاونت اسناد رفتم این طرح به “حرم ” حافظه رقومی ملی تغییر نام داد. بعدا این طرح به خارج سازمان نقل مکان کرد و نام کنسرسیوم ملی گرفت !

Digitalmem

سند هراسی

لیزنا (گاهی دور / گاهی نزدیک 109) : دکتر فریبرز خسروی، معاون پژوهش، برنامه ريزي و فناوري سازمان اسناد و كتابخانه ملي ايران: این یادداشت را در اسفند 92 نوشته ام . در آن زمان نمی دانستم خودم نیز دوباره به مجموعه همکاران سازمان اسناد و کتابخانه ملی خواهم پیوست:

در مراسم معارفه رئیس جدید سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران ، یکی از مشاوران رئیس جمهور در آسیب شناسی آرشیوملی، مدبرانه به دو نکته تاکید کردند. اما قبل از اشاره به آن دو نکته می خواهم بگویم یکی از آسیب هایی که مغفول مانده است ، هراسی است که از سند و آرشیو پدید آمده است:

درلیست بلند ترسهای مرضی [1] هراسهای آشنایی به چشم می خورد . مثل ترس از تزریق (تزریق هراسی) [2]و یا ترس از بلندی (بلندی هراسی) [3]. اما ترسهایی هم وجود دارد که برایمان عجیب و حیرت زاست . مثل آینه هراسی[4]، نوهراسی[5]، 666 هراسی و… دو فوبیای دیگری که به نوعی با کار ما مربوط است: کاغذ هراسی [6]و کتاب هراسی [7]. که البته این آخری مبتلای بعضی از ما کتابداران است! اما در این میان این ترسها، اصطلاح سندهراسی را ندیدم . می گویید خوب وجود ندارد ولی به این سه پرده نگاه کنید:

پرده نخست:
دانشجوی کارشناس ارشد دردانشگاه تربیت مدرس بودم. درس مجموعه سازی را استاد علی سینایی تدریس می فرمودند. موضوع تحقیق من در آن درس “سانسور کتاب” بود . عنوانی که بعدها موضوع رساله دکتری من شد. Papyrophobia

برای یافتن اسنادی در آن موضوع به یکی از مراکز مهم اسنادی کشور مراجعه کردم. وارد ساختمانی تنگ و تُرُش شدم. در بدو ورود نگهبان علت مراجعه را پرسید. خواسته ام را گفتم. قیافه اش را در هم کشید و پرسید: کارت دارید؟ عرض شد: نخستین مراجعه من است. فرمودند نمی شود! گفتم: معمولا کسی که اولین بار مراجعه می کند عضو نیست. برای عضویت چه باید کرد؟ مثل اینکه ایشان بعد از بیانات روشنگرانه! من به مساله مهمی متفتن شده بودند با بهجت تمام مرا به اتاقی راهنمایی کردند. با آسانسوری که هر لحظه نگران سقوطش بودی، خودم را به طبقه تعیین شده رساندم.

وارد اتاق شدم. چند دقیقه ای منتظر شدم تا مکالمه آقای مسئول پایان یافت. ظاهرا بحث کشداری بر سر نوع غذای مهمانی جمعه بود. زیرا چند دقیقه بعد از ورود من به آن طرف خط گفتند: خانم ما بیست دقیقه است در مورد این مساله داریم بحث می کنیم بس است! آقا اجازه نشستن دادند. خواسته ام را درمیان گذاشتم . کلمات “سند”، “سانسور” و “کتاب” از لسان مبارکشان شنیده شد. سپس اخم فرمودند. کمی دست و پایم را جمع کردم! بعد با همان اخم شکار افکن آشکارا فرمودند: این اسناد را برای چه می خواهید؟ عرض شد: تحقیق دانشجویی است. گفتند: نمی شود . علت؟ فرمودند تحقیق جدی نیست! ما که نمی توانیم اسناد گرانبهای ملت را به راحتی در اختیار همه قرار دهیم. بعد کمی مهربان تر فرمودند: شما هم تصدیق می کنید که حفاظت وظیفه ماست.

از شما پنهان نباشد من هم رگه هایی از ترسی ناخواسته در درونم شکل گرفت و با خود گفتم نکند تحقیق من موجب آسیب زدن به میراث ملی شود!

اما در آن سال هر روز در کلاس ها مفاهیمی چون آزادی اطلاعات و رسالت کتابدار در تسهیل اطلاع رسانی و…مطرح بود. من هم ساده لوحانه چنان مفاهیمی را باور کرده کرده بودم. معترضانه گفتم: به شما چه ارتباطی دارد که من برای چه کاری این اسناد را می خواهم و اصولا تشخیص جدی بودن یک تحقیق با کیست؟ چنان قیافه مبارکشان در هم رفت و تلخ شد که با خود گفتم با صد من عسل سبلان هم قابل چشیدن نیست.

قاطعانه فرمودند: شما در مورد اسناد صحبت می کنید. سند حرمت دارد. مربوط به ملت است نمی شود آن را دست هر کس داد. ترس گفته شده در درونم بیشتر شد اما گستاخانه پرسیدم که مقام بالاتر شما کیست تا با او صحبت کنم. گفتند: بیخود خود را به زحمت نیندازید. قانون اینجا همین است. بدون خداحافظی از اتاق بیرون آمدم. دانشجویی بودم که مصمم شده بود که آزادی جریان اطلاعات را در این زمینه به کرسی بنشانم و به خواسته‌ام برسم.

با پرس و جو اتاق مقام مافوق را یافتم. بعد از کمی معطلی اجازه دادند وارد شوم. خواسته ام را گفتم و از عکس العمل همکارشان گله کردم. با نگاهی عاقلانه نصیحت فرمودند: عزیزم شما جوانید. اسناد سرمایه های ما هستند. ما حتی خودمان هم با شرایط خاصی به آنها مراجعه می کنیم. هراس داریم و نگرانیم که از آنها دشمنانمان سوء استفاده کنند. آهسته آهسته هراس از اسناد در درونم افزون می شد و مصصم شده بودم که برای حفظ حرمت اسناد آن سازمان را ترک کنم. اما نیروی آزادی اطلاعات تفوق پیدا کرد و پرسیدم: بالاخره سازمان شما یکی از وظایفش اطلاع رسانی از این اسناد است. اگر من ایرانی بخواهم از این اسناد استفاده کنم برای اثبات دشمن نبودن و جدی بودن پژوهشم چه باید بکنم؟ اصولا بفرمایید که دشمن با اسناد سانسور کتاب در دوره پهلوی چه غلطی می تواند بکند؟ مثل اینکه از سماجت من کلافه شده بود. پس از نصیحت های مشفقانه در استفاده نکردن از اسناد! فرمودند که تنها راهش این است که یک نهاد رسمی برای ما نامه بنویسد تا بررسی کنیم.

دو روز بعد با نامه ای از رئیس دانشکده در مقابل میز مقام مافوق بودم. مرا به فردی که اولین ملاقات را با او داشتم ارجاع داد. وارد اتاق شدم. کماکان مشغول گفتگوی تلفنی بود. انتظار ورودم را نداشت. چهره در هم کشید و به مکالمه پایان داد. نامه را روی میزش گذاشتم. بی هیچ گفتگوی دیگری فرمی را مقابلم گذاشت. مفصلا مشخصات فردی و موضوع تحقیق و اطلاعات اضافه دیگری را خواسته بود. فرم را تکمیل و تحویل دادم. فرمودند دو روز دیگر بیایید.

روز موعود حاضر شدم. به زمان نهار و نماز برخورد کرده بود. یک ساعتی منتظر ماندم. در نمازخانه کسی حضور نداشت. پس از دقایقی پنج شش نفر از یکی از اتاق ها خارج شدند. معلوم شد که نهارخوری و نمازخانه اختصاصی دارند! سه حلقه میکروفیلم تحویلم دادند و گفتند پای دستگاه بنشینم و اطلاعات خواسته شده را پیدا کنم. حاصل یک ساعت رویت میکروفیلمها گزینش سه صفحه بود که تاحدی به کار تحقیقم می آمد . مراحل چاپ آن سه صفحه هم به خوشی طی شد. در رویت صفحه ها متوجه شدم که در اثر بی دقتی تهیه کنندگان میکروفیلم قسمتی از مطالب یکی از صفحات حذف شده است مجددا به مسئول مراجعه و طلب اصل سند را کردم . محکم فرمودند که “در اختیار گذاشتن اصل سند ابدا امکان ندارد” . من هم که هراس از سند به در درونم جوانه زده بود با این تاکید رشد بیشتری یافت و تثبیت شد.

در آن مراجعات به نتایج زیر رسیدم:

– اصل برائت که از اصول مسلم حقوق موضوعه ایران است در این نوع مراکز پذیرفته نیست . برای استفاده از اسناد در کشور خودت ابتدا باید برائت خود را از اتهام سوء استفاده از اسناد اثبات کرد.
– بعد از اثبات برائت باید موجه بودن اهداف خود را از مطالعه اسناد برای کارشناس به اثبات رساند.
-سند چنان حرمت و احترامی دارد که استعلام اصل سند توسط مراجعه کننده آروزیی دوریاب است. اگر بختیار باشید فقط می توانید تصویر اسناد را ببینید.

پرده دوم
چند سال پیش برای شرکت در اجلاسی در لندن بودم. از یکی از سفارتیان که عهده دار کار فرهنگی بود خواستم که ترتیبی دهد تا بازدیدی از آرشیو ملی بریتانیا داشته باشم. مثل اینکه خواست نامشروعی کرده بودم، با احتیاطی آمیخته با ترس فرمودند: ورود به آنجا خیلی سخت است و جای آن هم در گوشه ای از لندن است و دور تا دورش آب است! باید مکاتبه کنیم. طول می کشد. شما هم که بیشتر از دو روز در اینجا توقف ندارید. فقط توانستم آدرس آرشیو ملی را از او بگیرم.

خیلی راحت با مترو خودم را به نزدیکی آرشیو ملی رساندم. با توجه به سند هراسی که از قبل در وجودم شکل گرفته بود با احتیاط وارد شدم.

خانمی مسئول پاسخگویی بود، خواسته ام را در میان گذاشتم. گفتم: معاون کتابخانه ملی ایران هستم. قصد دارم از آرشیو شما بازدیدی داشته باشم. با گشاده رویی گفت: دو راه وجود دارد . یکی این است که شما به عنوان معاون کتابخانه ملی ایران ابتدا ملاقاتی با معاون آرشیو داشته باشید سپس بازدید کنید . راه دیگر اینکه به عنوان یک مراجعه کننده معمولی برای شما کارت عضویت صادر کنیم . گفتم کدام شیوه سریعتر است؟ گفتند صدور کارت عضویت! نگاهی به گذرنامه من انداختند و مرا هدایت کردند که دریکی از کامپیوترهایی که به همین منظور تعبیه شده بودند مشخصاتم را وارد کنم . اطلاعات بسیار مختصری خواسته بودند. مجموعا همه مذاکرات و تکمیل فرم 5 دقیقه طول نکشید که کارت عضویتم را به من تحویل دادند . باور نمی کردم که به این آسانی بتوانم عضو آرشیو ملی بریتانیا شوم. با خود گفتم لابد کارتی موقتی برای ورود است. سوال کردم گفتند خیر عضویت شما دائمی است و می توانید از اسناد استفاده کنید!

با کشیدن کارت از یکی دو درب عبور کردم و وارد سالن اصلی شدم. تعداد زیادی گرم مطالعه بودند. برای یافتن اطلاعات هم می شد از سیستم کامپیوتری استفاده کرد و هم از برگه دان. بعضی کارتها دستنویس بودند. در برگه ای درخواست کردم که چند سند از سفارت بریتانیا در ایران را ببینم. اسناد مربوط به خفیه نویسان (جاسوسان) آن سفارت در دوره قاجاریه بود. چند دقیقه بعد کارتنی جلوی من بود. اتفاقا اسناد به خط بسیار خوش فارسی بودند. آزاد بودم که از آنها یادداشت برداری کنم ویا با پرداخت مبلغی شخصا اسکن یا کپی تهیه کنم.

از مسئول سالن پرسیدم که آیا محدودیتی برای ارائه اسناد دارید؟ گفتند که معمولا اسناد پس از سی سال آزاد می شوند و بعد از آزاد سازی ما موظف به در اختیار گذاشتن آن ها به مراجعان هستیم. حتی قبل از سی سال هم می توان درخواست مطالعه اسناد را داد که به طور موردی مورد بررسی قرار می گیرد. معمولا اصل اسناد در اختیار قرار می گیرند. به جز مواردی که اثر جنبه هنری داشته ویا درشرایط آسیب پذیری باشد. در این موارد تصویر سند در اختیار قرار می گیرد. اسناد ما متعلق به همه نهاد ها و از جمله وزارت امور خارجه است و… در پایان آن بازدید به این نتیجه رسیدم که :

– اصل برائت حتی برای اتباع خارجی برقرار است و نیازی به اثبات حسن نیت نیست!
– نیازی به توضیح علت مراجعه و توجیه دلائل پژوهش نیست.
– لمس و مطالعه اصل سند در بسیاری از موارد بی مشکل است و در صورت ضرورت از آن تصویر تهیه می شود.
– اسناد سازمانهای مهمی در آن مجموعه گرد آمده که پس از آزادسازی قانونی، همه افراد اجازه دسترسی به آنها را دارند.

پرده سوم
گذران دوران مرا معاون آرشیو ملی کشور کرده است. استقرار در ساختمانی 17 طبقه که فقط پنج طبقه در دل خاک دارد. ساختمان معظمی که قطعا در ساخت آن تلاش های فراوانی مبذول شده است. گرچه انتخاب زمین نامناسب در منطقه “چاله هرز” آخرین مخزن را تبدیل به استخری متروک کرده است که دائما باید موتورهای آب، نشتی را تخلیه کند. هوای مخازن آن چنان سنگین است که کار را برای کارمندان زحمت کش آن بخش ها بسیار مشکل می کند. چند روزی نمی گذرد که متوجه می شوم میزان مراجعات این ساختمان معظم با بیش از دوصد کارمند از تعداد انگشتان یک دست هم تجاوز نمی کند! با خود می اندیشدم که ایا علت را باید در سند هراسی گفته شده جستجو کرد و یا عوامل دیگری نیز در این کمبود مراجعه موثرند!

در بررسی ها عوامل زیر را بی تاثیر نمی دیدم :

– نحوه برخورد با مراجعان به همان سبک و سیاقی بود که در پرده اول ذکرش رفت. با آنکه بیشتر کارکنان سازمان افرادی زحمت کش و دلسوز هستند اما در بدنه آن عناصری وجود دارد که با برخوردی شعاری و پیچیده و بزرگ جلوه دان کارها به نام “احترام به اسناد” ، ” حفظ میراث” و “تعصب شغلی” عملا مانع دسترسی همان مراجعان قلیل به اسنادند و از عوامل اصلی سند هراسی هستند. این یکی از نکاتی است که مشاور محترم رئیس جمهوری نیز از آن پرهیز داده اند: “ان‌شاءالله این پدیده تعصب‌آمیز اداری به اینجا سرایت نکند و اسناد در اینجا فقط بایگانی نشوند، بلکه مورد استفاده هم قرار بگیرند”!
— وجود ساختمان بلند مرتبه و هیبت سرسرای ورودی نیز بر این هراس می تواند بیفزاید. خدا زنده یاد مهندس شریعت طراح ساختمان کتابخانه ملی را رحمت کند. وقتی در کمیته برنامه ریزی از او پرسیدیم که چرا برای ساختمان کتابخانه ملی طبقات بیشتری در نظر نگرفته است توضیح داد که ساختمان های فرهنگی مثل کتابخانه باید خضوع داشته تا مراجعه کننده در مراجعه به آن دچار هراس نشود .لذا کم طبقه با روکار آجر خاکی رنگ در نظر گرفته شده است. ساختمان های پر ابهت شایسته وزارت دفاع و دارائی است.

باید اذعان داشت که قلّت مراجعه به مراکز اسنادی و از جمله آرشیو ملی را نباید فقط حاصل کاستی های فوق دانست. عوامل دیگری نیز بر آن تاثیر گذارند که به دو نمونه آن اشاره می شود:

– اصولا گرایش به استفاده از اطلاعات هنوز در این آب و خاک اقبال بایسته را پیدا نکرده است و به اطلاعات کمتر به عنوان یک ارزش نگاه می شود.

– کاستی مهم دیگری که بر بر میزان مراجعه به آرشیو ملی بی تاثیر نیست وضعیت غنای کیفی مجموعه آن هاست. مثلا سازمان هایی که اسنادشان می تواند بیشترین مراجعه را داشته باشد از تسلیم اسناد خود به آرشیو ملی استنکاف می کنند. آقای یونسی هم به درستی به این مهم اشاره کرده اند :” ما در داخل کشور هم برای انتقال اسناد به این سازمان با مقاومت شدید مواجه می‌شویم. در وزارتخانه‌های ما اسناد مختلفی هست که یا با بی‌اطلاعی و یا براثر تعصب به اینجا منتقل نمی‌شوند. میلیون‌ها سند در قوه قضائیه موجود است که الان برای آن‌ها هیچ فایده‌ای جز اشغال مکان ندارد و در گونی‌ها در جاهای نمور از بین می‌روند. برگ‌برگ‌ آن‌ها ارزشمند است. در ارتش جمهوری اسلامی ایران، وزارت خارجه و همه وزارت‌خانه‌های دیگر بسیاری از اسناد از دوران قاجاریه و پس از آن در بایگانی‌ها در حال از بین رفتن است. این‌ها باید شناسایی و منتقل شوند و در اینجا درست نگه‌داری شوند. این حرکت چند سال پیش شروع شد، اما با مقاومت وزارتخانه‌ها مواجه شد. مهمتر از این‌ها در وزارت اطلاعات و وزارت دفاع و… هم دریایی از اسناد وجود دارد که همه آن‌ها باید به اینجا منتقل شوند. این اسناد تا کی باید در بایگانی‌ها نگهداری شده و منتشر نشوند؟ تا کی باید سند محرمانه تلقی شوند؟ بر هر سندی مهر محرمانه و سری می‌زنیم و جامعه، محققان و پژوهشگران از آن محروم‌اند. بر اساس مقررات، شورای اسناد ملی که نمایندگانی از قوای سه گانه و افراد صاحب نظر در آن شرکت دارند ، در مورد وضعیت اسناد سازمان ها باید تصمیم گیری کند اما نهادهای موازی عملا بدون اعتنا به این شورا راسا اقدام به انتشار اسناد کرده اند . بعضی از این نهادها حتی منتظر گذشت زمان قانونی تعیین شده نشده و بعضی از اسناد را در قالب کتاب منتشر کرده‌اند!

[1] phobias
[2] Belonephobia
[3] Altophobia
[4] Catoptrophobia
[5] Neophobia
[6] Papyrophobia
[7] Bibliophobia

ايميل ارسال خبر: info@lisna.ir فکس: ۸۹۷۸۱۵۸۷-۰۲۱شماره پیامک: ۳۰۰۰۹۹۰۰۹۹۴۹۰۰
نظرات
پاسخ 00افسون ثابت پور|Iran|10:09 – 1393/10/16
آنگاه که تشکیلات قرین با ترس باشد، جایگاه کاوش و تفحص در رتبه ای پس از حراست از دانش قرار می گیرد.
پاسخ 02فرامرز مسعودي|Iran|09:47 – 1393/10/16
جناب دكتر خسروي مطلب مهم و ارزشمندي را مطرح كرده‌اند كه جاي تامل و تفكر دارد. برخي از همان سازمان‌هايي كه فرمودند در برابر انتقال اسناد مقاومت مي‌كنند، ترجيح مي‌دهند اسناد گرانبهايي كه از نظر آن‌ها مزاحم و جاگير هستند را بدون سروصدا نابود سازند تا اينكه بخواهند آن‌ها را منتقل كنند. به نظرم شايد بتوان با كمك كتابداران و آرشيويست‌هاي سازمان‌ها چاره‌هايي انديشيد. به نظرم نياز به ارتباط و تعامل بيشتر ميان اين كتابداران و سازمان اسناد و كتابخانه ملي وجود دارد.
پاسخ 02روح‌الله سلیمانی‌پور|Iran|17:01 – 1393/10/14
درود بر دکتر خسروی عزیز. موضوع مهمی را با بیانی شیوا مطرح کرده‌اید.
پاسخ 07کتابدار|Azerbaijan|10:48 – 1393/10/14
متاسفانه فوبیا اسناد به کتب مجوز گرفته و مجوز داده شده ی وزارت فرهنگ هم تسری پیدا کرده است…
کتابخانه های عمومی مامن کتب بی کیفیت و بدون مخاطب شده است!

منبع : http://www.lisna.ir/Away/17961-%D8%B3%D9%86%D8%AF-%D9%87%D8%B1%D8%A7%D8%B3%DB%8C

فردی که تشنه نیست، به دنبال آب نیست!

مصاحبه با لیزنا :
در ادامه سلسله گفتگوها با اساتید علم اطلاعات و دانش شناسی درباره کاهش میزان استقبال متخصصان حوزه از کارگاههای آموزشی و همایشهای برگزار شده خبرنگار لیزنا با دکتر فریبرز خسروی، معاون پژوهش، برنامه ریزی و فناوری سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، گفتگویی انجام دادیم؛ آنچه در ادامه می خوانید حاصل گفتگوی خبرنگار لیزنا با وی در همین خصوص است.khosravidr

معاون پژوهش، برنامه ریزی و فناوری سازمان اسناد و کتابخانه ملی در پاسخ به سؤال خبرنگار لیزنا در خصوص میزان جذابیت کارگاهها و همایشهای برگزار شده در حوزه علم اطلاعات و دانش شناسی اظهار داشت: در کارگاهها و همایشها، معمولا برگزارکنندگان سعی دارند به موضوعاتی بپردازند که از جذابیت بیشتری برخوردار است. اما به جز چند استثناء، اخیرا این گونه برنامه ها از جذابیت لازم برخوردار نیست.

وی کارگاهها و همایشها را به لحاظ کیفی و علمی در سطح مناسبی ارزیابی نکرد و افزود: به نظر می رسد در مقایسه با گذشته، این کارگاه ها و همایش ها، کیفیت و تاثیرگذاری پیشین را ندارد. (البته استثناهایی نیز وجود دارد). بنابراین میزان استقبال متخصصان حوزه کتابداری از آنها بسیار کمتر شده که در این خصوص، چند دلیل قابل ذکر است. یکی اینکه در جامعه ما حرفه مندان و کارشناسان احساس می کنند کمتر به بازآموزی و افزایش دانش نیاز دارند. «فردی که تشنه نیست، به دنبال آب نیست!» نکته دیگر اینکه مطالب ارائه شده در این همایش ها و کارگاه ها، کمتر با نیاز واقعی کتابداران تطبیق دارد. از سوی دیگر مسائل معیشتی باعث می شود افراد بیشتر در پی آب و نان بوده و فرصت پرداختن به این نوع مباحث را نداشته باشند. به قول آن نویسنده بنیادگرای روسی: “ممکن است فرد در وضعیتی قرار گیرد که حاضر شود کل آثار شکسپیر را با یک جفت کفش تعویض کند!”

مسأله دیگر این است که با غلبه رسانه های جدید و بویژه کارآیی شبکه های اجتماعی، آهسته آهسته باید به فکر نوع جدیدی از این کارگاهها و همایش ها باشیم.

دکتر فریبرز خسروی برگزاری همایشها و کارگاههای حوزه اطلاعات و دانش شناسی را برای طیف گسترده تری از دانش آموختگان رشته های مختلف ضروری دانست و در ادامه تصریح کرد: بهتر است همه افراد جامعه مخاطب محسوب شوند. بهترین شیوه آموزش «سواد اطلاعاتی» است. کتابداران باید منادی آموزش این سواد برای همه اقشار جامعه باشند. ایجاد این مهارت، می تواند تأثیر تعیین کننده ای در کیفیت دانش افزایی افراد ایفا کند.

منبع : http://www.lisna.ir/Talk/17962-%D9%81%D8%B1%D8%AF%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%AA%D8%B4%D9%86%D9%87-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%AF%D9%86%D8%A8%D8%A7%D9%84-%D8%A2%D8%A8-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA

انتصابات

اخیرا بعضی همکاران پیشنهادها و سوالاتی را در این سایت مطرح می کنند که از همه آنها سپاسگزارم . گرچه معتقدم بسیاری از این نظرات و پیشنهادها را با کمی تعدیل و بدون نام بردن از افراد می توان در وب سایت داخلی سازمان مطرح کرد و قطعا شاهد روا داری و مدارای مدیران در این دوره خواهید بود.
پرسشی را یکی از همکاران در قسمت نظرات پستی با عنوان” مدیریت کتابخانه ها” مطرح کرده اند که آگاهی از آن می تواند مفید باشد . من نام ها و سمت ها را حذف کرده ام .

یکی از کارکنان سازمان می‌گه:
۱۳/۰۴/۱۳۹۳ در ۱۲:۴۷ ب.ظ
دکتر خسروی عزیز
از اینکه اینجا هم می شود با شما گفتگو کرد خوشحالیم . چرا آقای …. را برای…. گذاشته اید ، چرا خانم …. را برای …. گذاشته اید . چرا اقای …. را برای … گذاشته اید . مگر شما شخصا از ضعف های اینها اطلاع ندارید . علت این تصمیم شما چه بوده است ؟ شما در کمیسیون نیروی انسانی سازمان در مقابل این تصمیم ها مسئول هستید .
متشکرم که جواب بدهید !

پاسخ دادن
فریبرز خسروی می‌گه:
۱۳/۰۴/۱۳۹۳ در ۷:۱۸ ب.ظ
همکار عزیز سلام ،
من هم سپاسگزارم که سوالتان را را در میان گذاشته اید .در گفتگو با بعضی همکاران متوجه شده ام که ذهنیتشان چون شماست لذا لازم است در این زمینه توضیح لازم داده شود:
به نظر می رسد که علت این نوع برداشت ها جو حاکم بر سازمان در گذشته بوده است . مدیران نقل می کنند که در دوره قبل، حتی اجازه انتصاب کارشناس مسئول نیز از آنان سلب شده بود و انتخاب فرد در این سطح نیز مستقیما توسط ریاست سازمان انجام می شده است . این شیوه کار مخالف اصول مدیریت است و نشان از نگاهی توتالیتر در فرایند سازماندهی دارد. خوشبختانه این شیوه در در این دوره مرسوم نیست .
در مورد انتصابات جدید که در معاونت های مختلف انجام شده است باید توجه داشت که :
معاونت ها در انتصابات جدیدشان کاملا آزادانه عمل کرده اند و اصولا کمیته نیروی انسانی نیز کارکردش انتصاب افراد نیست . لذا هیچ یک از تغییرات اخیر نه در آن کمیته مطرح شده و نه باید مطرح می شده است .
در مورد دخالت شخصی من هم در این انتصابات باید خیلی صریح عرض کنم که شیوه عمل من چنین نیست که در کار دیگران کوچکترین دخالتی داشته باشم و یا از کسی خواهش کرده باشم که مسئولیتی را بپذیرد و یا نپذیرد. فقط اگر همکاران گرامی با من مشورتی در این زمینه ها داشته اند صرفا نظر مشورتی خود را بیان داشته ام .
همکار گرامی :
بهتر است باور کنیم که همه ما اعضای یک خانواده ایم . باید همگی مراقب این خانواده گسترده باشیم و حریم آن را پاس بداریم . اگر اختلاف سلیقه ای هم پیش می آید و یا کاستی احساس می شود سعی کنیم مشفقانه در اصلاح آن بکوشیم . شاد و سرفراز باشید .

آیینه ای زیبابین

آینه ای زیبابین
پاسخ عجیبی می دهد ، وقتی از او می پرسم چرا کم نویس هستید؟ می گوید :نوشتن وقت مرا تلف می کند و لذت خواندن را از من گرفته و مرا از دانستن باز می دارد!
و این پاسخ مردی است که آموختن دانش پزشکی را بر نمی تابد و به ادبیات رو می آورد . سرانجام بخت یار رشته ما شده ، او کارشناس ارشد کتابداری می شود.
بیست سال است که افتخار آشنایی و همکاری با کامران فانی نصیبم شده است . در این مدت صفات و ویژگی های گرانسنگی را در او دیده ام که ذکر شمه ای از آنها ، کمترین سپاس از دانشی مردی است که علیرغم همگنانش کتابدارمانده و ماندنش موجب سرفرازی حوزه کتابداری و اطلاع رسانی شده است :
هیچگونه خست علمی نداشته و مخلصانه و صادقانه آنچه را که می داند ، دریغ نمی کند و آسمان گونه دریای معلوماتش را ارزانی می دارد.
بسیار خاکی و خودمانی است . چنان گرم و صمیمانه وارد بحث می شود که طرفِ گفتگو ، هیچ آدابی نمی جوید !
در پی شهرت ، نام و مال نیست. بعید می دانم اکنون که در مرز ۷۰ سالگی است تاکنون ۷ روز هم برای ارتقا ، پایه و گروه و منصب وقت تلف کرده باشد !
در سال ۱۳۸۶ در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی تصمیم گرفته می شود که مراسمی را برای بزرگداشت او برگزار شود. ظاهرا مراسم به دستور! لغو می شود. فردای آن روز وی را ملاقات کردم . با خنده ای ملیح گفتند : بهتر که لغو شد . فقط موجب زحمت دوستان در انجمن مفاخر شد . البته تا کنون نیز نفهمیده ام که لغو بزرگداشت فرد شناخته شده ای چون او که از سال ۱۳۸۲ عضو پیوسته فرهنگستان فرهنگ و ادب فارسی ایران است و بیشتر دائرِة المعارف های مطرح ، خود را نیازمند همکاری او دانسته اند با چه استدلالی قابل توجیه است .
بسیار مثبت بین است . به قول حضرت مولانا اگر کار آیینه نشان دادن عیب و خوبی است :
به روزی صد هزاران عیب و خوبی
ببیند آینه غوغاش نبود
کار او دیدن نکات مثبت و زیبایی ها و چشم پوشی از خطاها و کاستی هاست . بارها دیده ام که این صفت ارزشمند او موجب دلگرمی نوقلمانی شده است که او در مورد نوشته آنان قضاوت و اظهار نظر کرده است .
بسیار نقد پذیر است و کوچکترین تصلبی در آراء و افکارش دیده نمی شود شاید این ویژگی ، حاصل یادگیری و خواندن مداوم او باشد.
حیف است که این نوشته پایان یابد و این خاطره ناگفته بماند :
مرحوم دکتر حری سردبیر فصلنامه کتاب بودند. قرار شد که در هر شماره مطلب طنزی در مورد بزرگان کتابداری بنویسم و در فصلنامه با نام مستعار و زیر عنوان تذکرۀ علما منتشر شود. مطلب طنزی برای چند نفر از استادان نوشته شد . چون ممکن بود نشر آن طنزها موجب ناراحتی شود لذا قرار شد قبل از انتشار به رویت استادان برسد . عکس العمل ها بسیار درس آموز بود. بعضی از آنان چنان تغییراتی در نوشته داده بودند که یا از قالب طنز خارج شده ، یا بیشتر به مدح نامه تبدیل شده بود که از انتشار آنها خود داری کردم . از آن میان خانم پوری سلطانی و آقای کامران فانی نه تنها از انتشار آن مطالب استقبال کردند بلکه نویسنده را نیز برای ادامه کار تشویق کردند . حتی آقای فانی مطلب مربوط به خود را ویرایش هم کرد و بعضی نکات ظریف را نیز بر آن افزود . نوشته مربوط به خانم سلطانی با عنوان “اندر احوال خیرالخازنین ” و نوشته مربوط به آقای فانی با عنوان”عبد فانی ” با کاریکاتوری که کار همکارمان آقای امیری است در فصلنامه کتاب منتشر شد .
اکنون که او به سلامتی ۷۰ ساله شده است به نظر می رسد که حقایق! گفته شده در آن طنز هنوز پابرجاست لذا خواندن دوباره آن شاید خالی از لطف نباشد :

در احوال عبد فانی
آن نادره اهل دایره (دایرةالمعارف) ‌و آن ساحره دارالجنه قزوین، ‌از علمای کتابیه بود. چون به کسوت کتابداری درآمد نام از رضوان به کامران بگردانید. رضوان را به آن دنیا احالت فرمود و کامرانی این سو برگزید و خود را فانی ملقب ساخت تا دائما بر او تذکار باشد که کامرانی این دنیا فانی است!فانی11
منقول است که در تولد او هفت شبانه روز دایره نواختند و هفت خروار توتون دست پیچ فرموده تدخین نمودند. همین دو امر موجب اقبال او به دایرةالمعارف و دخانیات گشت به گونهای که اگر احدی در توچال دودی هوا کند و یا در لیدن دایرةالمعارف بچاپد،‌ او در پس قلعه به حالت ابتهاج و انبساط درآمده،‌ ساعتها به سماعی خوش مشغول میشود.
شبی در خواب دید که گونتراگراس اجنبی پای در کفش قزوینیان کرده و کتاب موش وگربه را به سرقت برده است،‌ از همان نیمه شب ترجمه را آغازید و از روی صدق، وقتی آخرین جمله را قلمی میکرد بر او معلوم گشت که نه چنان بود که او در خواب دیده بلکه بالعکس بوده است. از اعظم اعاظم پژوهندگان (همو که دل شیر میخواهد که از او سؤال کند و یا زبانم لال نقدی بر او بنویسد) یعنی بهاء دین از احوال کامران خان سؤال نمودند با حالتی مخلصانه فرمود:‌ چهل سال است که یار گرمابه و گلستانیم،‌ ولی معلومم نگشت که من مراد اویم یا او مرید من است. علت قلت آثارش را جویا شدند فرمود:‌مگر نشنیدهاید که فرمودهاند:
قرائت صفحه افضل من کتابة سبعین صفحة!
از اعظم کرامات او اینکه در این دیار که کار مشترک یک ساله امری محال است او بیش از ۲۰ سنه است که با طایفه نساء دست به خلقت سرعنوان زده است. وقتی حیرانی خلق را در خلقت این مخلوق دید علت را با دو لب مبارک چنین بیان داشت:
آن چه را سلطان العلماء فرمودهاند بنویس گفتهام چشم و آنچه را گفتهاند ننویس با زهم گفتهام چشم!
وقتی دراکل فواکه احدی از انامل ایشان با سکین جفا مجروح گشت خونی به غایت صافی و تمییز جهیدن کرد که یاران را متعحب ساخت که این چه معجزت است که با کبر سن و این خون لعلوار …؟ فرمود:‌ آن را در عدم مناکحت این عبد فانی بجویید:‌ به درستی خیرالکلام ما قل و دل …
این نوشته در شماره ویژه بزرگداشت آقای فانی در عطف نشر یافته است

غائله شیراز

اصطلاح “غائله شیراز “را قبلا چند بار خوانده یا شنیده بودم . در جریان بابیه و در دهه اخیر. اما دیروز متوجه شدم که این اصطلاح هنوز کاربرد دارد . در مراسم افتتاح مجدد مرکز اسناد و کتابخانه سازمان میراث فرهنگی این اصطلاح جند بار توسط مجری به کار رفت .
اشاره او به جریان انتقال آن سازمان در دوران دولت معجزه قرن به شیراز بود. اگر کل انتقال بی مطالعه و تدبیر بوده ، انتقال این مجموعه اسناد و کتابخانه با بی تدبیری بیشتری صورت گرفته و آسیب های جدی خصوصا به اسناد و منابع دیداری و شنیداری وارد کرده است . اکنون توانسته اند مجددا مجموعه را از شیراز به تهران منقل کرده و مرکز را بازگشایی کنند .
در زمان سخنرانی ها در این فکر بودم که آیا اگر مسئولان اسبق و سابق به مسئولیت قانونی خود عمل می کردند و حسب قانون اسناد موجود را به سازمان متولی آن می سپردند این نوع بی تدبیری ها که شاید آخرینش نیز نباشد خسران کمتری وارد می کرد !

نقدی فلسفی بر اخلاق فناوری اطلاعات

از نقطه نظر فلسفی ، فناوری اطلاعات دوران هستی شناختی جدیدی را برای جوامع رقم زده است که طی آن مفاهیم بنیادی معرفتی و اخلاقی در تمام سطوح علوم انسانی،تجربی و فرهنگ روزمره دستخوش تحول شده و می شوند و از این منظر شاهدیم که در جوامع ِ خاستگاه فناوری ، از دوران موسوم به “روشنگری” ( قرن هفدهم میلادی ) به این سو، بحث پیرامون مبانی هستی شناسی و معرفتی تکنولوژی، مدّ نظر اندیشمندان ، فیلسوفان و نهادهای آکادمیک بوده است.

جوامع غیر غربی در مواجه با برقراری نسبت میان تکنولوژی و فلسفه و مبانی اندیشه ورزی آن در حوزه های مختلف دین،روانشناسی،فرهنگ، جامعه شناسی و هنر؛ به سه گروه قابل تفکیک اند: اول جوامع شرق دور مثل ژاپن، چین،

فنجان تغییر

فنجان تغییر

اندونزی،مالزی، تایلند، سنگاپور و… این جوامع با توجه به خاصیت فلسفی جاری در فرهنگ روزمره ی آنان که از ادیان بی خدائی چون تائوئیست، کنفوسیوسیست،ذنیست و بودیسم نشآت میگیرد، توانسته اند با برقراری نسبتی مبتنی بر فاصله گذاری (یا همان اپوخه ی هوسرل) با پدیده هایی با خاستگاه مغرب زمین، رابطه ای مثبت و ایجابی برقرار کنند و از این رهگذر، چنان با تکنولوژی درگیر شوند که انگار خود خاستگاه آن بوده اند؛ چنانکه امروزه در حوزه IT این کشورها به توسعه ای گاه موازی توسعه IT در کشورهای پیشرفته غرب دست یافته اند. و این پیشی گرفتن آنان به چالشی برای صنایع IT غرب تبدیل شده است.

گروه دوم جوامع و کشورهایی اند که اصولاً ازچندان پشتوانه فرهنگی و معرفتی برخوردار نیستند تا با چنین پرسش هایی مواجه شوند و به خاطر نوع حکومت های سیاسی شان، تکنولوژی را ابزاری خنثی میدانند که فقط باید به فکر مجهز شدن به آن بود. عمده کشورهای آفریقایی غیر مسلمان و مسلمان و نیز جوامع عرب زبان و عمده کشورهای آسیایی چنین روندی را در پیش گرفته اند.

گروه سوم جوامعی را شامل میشود که از بنیان های کهن فلسفی و معرفتی برخوردارند و ورود هر عنصر جدید به حیطه ی زندگی روزمره، آنان را با چالش های هویتی ای مواجه میکند که بدان آگاهند، و از این رو بدنبال راه برون رفت بر اساس الگو و معیارهایی منطبق با فرهنگ و مبانی فلسفی خود میگردند. چند کشور انگشت شمار اسلامی و عرب از این جمله اند و توجه اندیشمندان و متفکران آنان به مقوله مبانی معرفتی و هویتی ی IT سندی دال بر این مدعا ست.akhlaq-320x240

ایران جزء گروه سوم قرار دارد و تاریخ معاصر آن حاکی از مساله داشتن جریان های اندیشه ورزی آن با تکنولوژی است.اگر «غرب زدگی» جلال آل احمد را با تأویلی باز، نگاهی انتقادی به «فرهنگ مصرفی» غرب، که خود محصول تکنولوژی دوران مدرنیته است بدانیم از بعد فلسفه اسلامی، بحث و طرح پرسش پیرامون نسبت تکنولوژی وسنتِ دینی به دکتر “احمد فردید” یکی از پیروان هایدگر و فیلسوف متأخر ایرانی باز میگردد.”دکتر مشکی” نیز در مقالات و کلاس های دانشگاهی خود به بحث هستی و تکنولوژی و “دکتر سروش” در نظریات فلسفی خود به بحث اخلاق و تکنولوژی پرداخته اند.

ایدئولوژیک بودن ساختار حاکمیت سیاسی در ایران، خود زمینه ساز مسأله ساز شدن و گریز ناپذیری مواجه با پیامدهای تحقق IT در جامعه است. و از این منظر می توان انتظار داشت که توجه ویژه ای از سوی نهادهای حکومتی به مسأله شود.هر چند این توجه خود را تاکنون در رویکردهای سلبی نشان داده باشد. به هر حال آَنچه مسّلم است این است که ، در تقسیم کارِ صورت گرفته میان ده پانزده نهاد حکومتی و دولتی، جایگاه شورای عالی اطلاع رسانی بر اساس وظایف تعریف شده برای آن، که متمرکز بر تولید محتوا است، می طلبد تا چالش برقراری نسبتی معرفت شناختی با IT،از منظر حاکمیت سیاسی ایران،و حدودِ فقه شیعی،را در دستور کارخود قرار داشته باشد) الویری،.۱۳۸۵: ۶۳)

پیش روی ما آنچه گشوده است، بدون نیاز به هیچ تأویلی نشان می دهد که در کجای رهیافت برای مواجهه با چالشی ایستاده ایم که ارمغانِ گذار به جامعه اطلاعاتی است،عصری که از آن گریزی نیست. تکنولوژی و خصوصا فناوری اطلاعات با گسترش خود در جوامع، تغیرات بنیادی در بسیاری از مفاهیم و بنیان های فلسفی و اخلاقی ایجاد کرده اند .

در اندیشه فلسفی مغرب زمین، به عنوان خاستگاه تکنولوژی، به طور مشخص از زمان نیچه بحث هایی شروع میشود که راجع به نسبت میان هستی و تکنولوژی، و اخلاق تکنولوژی بحث می کنند. بعدها هایدگر و پس از او اعضای مکتب فرانکفورت در یکی از مباحث اصلی شان، تحت عنوان «فرهنگ مصرف» به بحث اخلاق و فرهنگ تکنولوژی به طور عام می پردازند. هم اکنون نیز شاهدیم که پیروان هایدگر در غرب، به طور اخص به بحث اینترنت و اخلاق پرداخته اند.خلاصه آنکه، پیرو نسبت معرفت شناختی و فلسفی میان تکنولوژی و فضای مجازی و اخلاق در اندیشه و فلسفه اروپا و امریکا بحث پویایی در جریان بوده است.در مشرق زمین، فرهنگ های تائویی چین و شرق دور نیز به گونه ای با تکنولوژی به عنوان امری پدیداری مواجه شده اند.

در کشورهای اسلامی مشرق زمین مستنداتی دال بر طرح پرسش برای دستیابی به چگونگی تحول در مفاهیم اخلاقی، شرعی و فرهنگی تحت تأثیر جریان فنآوری اطلاعات در دست نیست، اما در ایران خاصه از بعد فلسفه اسلامی، بحث و طرح پرسش پیرامون نسبت تکنولوژی و اخلاق به دکتر “احمد فردید” یکی از پیروان هایدگر و فیلسوف متأخر ایرانی باز میگردد.

“دکتر مشکی” نیز در مقالات و کلاس های دانشگاهی خود به بحث هستی و تکنولوژی و “دکتر سروش” در نظریات فلسفی خود به بحث اخلاق و تکنولوژی پرداخته اند(حاج رحمت اللهی ،۱۳۸۳: ۸۳).

حوزه اخلاق

حوزه فلسفه اخلاق بخشی دارد به نام« اخلاق کاربردی»که در آن حوزه های خاص عمل انسانی مورد بررسی قرار میگیرد. مانند اخلاق پزشکی و یکی هم فن آوری اطلاعات .از یک نظر بین اخلاق پزشکی و اخلاق IT هیچ تفاوتی وجود ندارد و از یک نظر هم تفاوت وجود دارد.از وجهی که اخلاق کاربردی به آن نگاه میکند هیچ فرقی بین آنها نیست. عمده مساله ای که باعث می شود یک موضوع وارد اخلاق کاربردی شود،آن است که یک سری مباحث جدید اخلاقی در آن حوزه پدید می آید. آن جا که یک بحث جدید اخلاقی پدید می آید، تبدیل به یک اخلاق کاربردی می شود و در کتاب ها آورده می شود. فرقی هم بین فنآوری اطلاعات و پزشکی نیست. پزشکی هم به خاطر امکاناتی که فنآوری اطلاعات برای آن فراهم کرده است وقبلاً این امکانات نبوده، اکنون سوالات خاصی ایجاد کرده است. شاید سقط جنین قبلاً هم امکانپذیر بوده ، اما سقط جنین امروز با یک آمپول یا قرص ساده اتفاق می افتد، درحالیکه قبلا با انجام یک سری کارهای سخت انجام می شده است.

یا موضوع “آسان مرگی”؛ قبلا خود کشی بسیار سخت و از طریق طناب دار،گلوله،چاقو،یا سلاح سرد و یا کمتر رگ زدن بوده است. اما امروزه خیلی راحت تر شده است،با ابزارهای بسیار ساده.” آسان مرگی” حوزه جدیدی است لذا در حوزه اخلاق کاربردی تفاوت چندانی نمی کند. البته خود فناوری اطلاعات نو و جدید است.مخصوصا با ورود وب که آن را متفاوت و ویژه ترکرده است. از نظر اخلاق کاربردی با هم اشتراک تام و تمام دارند. و اشتراک آنها در این است که مساله جدید ایجاد کرده است.اعم از اینکه خودش جدید بوده است مانند IT و یا نبوده است مانند پزشکی و حقوق. و این در حقیقت نسبتی است که بین اخلاق کاربردی و فناوری اطلاعات وجود دارد(Spinello,Richerd.(۲۰۰۴).P ۳۲).

با کمی تامل متوجه می شویم که ،اگر از بعد کاربردی به موضوع نگاه کنیم، دیگر اخلاق پزشکی اسلامی و غیراسلامی نداریم! یک اخلاق جهان شمول وجود دارد که تمام پزشکان در سراسر دنیا ملزم به رعایتِ آن هستند.اما IT در تمام سطوح زندگی راه یافته و بسیاری از قواعد و مفاهیم را دگرگون کرده است.هنگامی که از اخلاق کاربردی صحبت می کنیم باید از یک سری اصول استفاده کنیم و بر اساس آن اصول در حوزه کاربردی نظر دهیم.

مثلا در حوزه سقط جنین اگر شما بنیان تفکرتان لیبرالی باشد ، یعنی بالاترین ارزش اخلاقی شما آزادی باشد، وقتی وارد بحث سقط جنین شوید استدلال می کنید که جنین بخشی از بدن مادر است و همانطور که مادر می تواند ناخن خود را کوتاه کند ، حق دارد قسمتی از بدن خود، که البته هنوز روحی در آن دمیده نشده است را، از خود جدا کند. لذا آن بنیان شما را آنگونه هدایت می کند اما اگر شما اینطور به قضیه نگاه کنید که درست است این جنین یک تکه از اندام مادر است ، اما مانند ناخن یا مو نیست،بلکه توانائی تبدیل شدن به یک موجود زنده دیگر را دارد، زیرا در واقع یک انسان بالقوه است و انسان بالقوه هم حقوقی دارد مانند مادر . این تفکر لیبرالیستی است بر مبنای حقوق بشر. لذا برای بچه هم حقوقی قایل است، زیرا بنیان هنجاری در این تفکر حقوق بشر است.در مقابل آن تفکر سود انگارانه است که منفعت یا سود طرف را در نظر می گیردیعنی اینکه سقط جنین یا حفظ آن، کدام یک سودمندتر است؟که این نوعی تفکر سود انگارانه ی مادی گرا است که شارح آن هم جان استوارت میلز است. بنیان در اینجا منفعت است.

در مقابل اینهایک دیدگاه اسلام گرایانه داریم که معتقد به حقوق الهی است.دراین دیدگاه معتقدیم که این جنین یک امر الهی و یک موهبت الهی است و ما مالک آن نیستیم و حق نداریم که در برابر آن تصمیم گیری کنیم بلکه آن امانتی است در اختیار ما و این حیاتِ این جهانی است،و خدا هم گفته که باید چه کنیم. و حتی اگر به طور طبیعی هم سقط شود باید دیه آن را پرداخت و اگر روح در آن حلول کرده باشد که دیگر در آن مورد مادر قاتل است. بنیان این تفکر معرفت الهی است یعنی رضایت الهی بالاترین ارزش حیات است(Furrow,Dwight.(۲۰۰۷).P ۷۲).

اخلاق فناوری اطلاعات هم همین طور است . ما باید ببینیم که ما در مواضع خودمان و مبتنی بر ارزش های خودمان در اخلاق هنجاری چگونه عمل می کنیم و بعد بر اساس آن تصمیمات متفاوتی اتخاذ کنیم.

مثالی که می توان در اینجا آورد بحث حریم خصوصی است. آزادی مطلق لیبرالی اقتضا دارد هر کسی هر عملیاتی را انجام دهد تا به نفع حداکثر برسد، لذا ما نباید قایل به حریم خصوصی باشیم. البته خود این مساله که حریم خصوصی چیست جای اختلاف دارد. مثلا برای بعضی علما، نام کوچک همسرشان جزء حوزه خصوصی آنها محسوب می شود، یا خانم ها دوست ندارند سن خود را بگویند یعنی حریم خصوصی آنهاست. اما در عین حال می بینیم که در گواهینامه های تصدیق، هم اسم کوچک و هم سن آنها نوشته شده است. لذا باید ابتدا روشن کنیم که حریم خصوصی چیست؟ و این مبتنی بر این است که شما در فلسفه قایل به چه تفکری هستید.

در مورد حریم خصوصی، اسلام هم برای خودش دیدگاه و رویکردی دارد و بعضی تعبیرها مبتنی بر این است که مثلا اگر کسی نامه کسی را بخواند مثل این است که به چیز وقیح و بدی در او نظر کرده است. لذا این دیدگاه اسلام است که برای تفرّد انسانی و جایگاه انسانی و خصو صیت انسانی اهمیت خاصی قایل است. حتی برای کسی که دارد مخفیانه گناه انجام می دهد ،تجسس را منع کرده است.تجسس در اینکه او دارد گناهی را مرتکب می شود، خود گناه بزرگی تلقی می شود. مثلا از بالای پشت بام سرک کشیدن منزل همسایه و تجسس در اینکه او مشروب می خورد یا نه مذمت شده است و بسا بسیار تعبیرهای عجیبی در مورد آن شده است و حتی نص صریح قرآن است که “و لا تجسسوا..”

بر این اساس الان ما مجاز نیستیم که نامه های افراد را باز کنیم مگر یک استثنائاتی وجود داشته باشد. اما این موضوع ، که گستره این استثنائات چیست در جای خود بحث جذابی است. مثلا در دانشگاه منچستر ابتدا از کاربر امضا می گیرند که بعد از کار با کامپیوتر چنانچه دستگاه ویروسی شد، بتوانند باکس او را باز کنند، که البته خود این امضا گرفتن با توجه به اینکه شما چه مبنای جامعه گرایانه یا نحله فکری دارید متفاوت می شود.

سوالی که مطرح است این است که در حال حاضردر حوزه کاربردی فناوری اطلاعات، قوانینی که فی المثل برای حریم خصوصی اعمال می شود،یا قوانینی که اساسِ کار سازمان های امنیتی قرار می گیرد، یا برخی اعمال که خود سرانه انجام می شوند، بر چه مبنایی مبتنی هستند؟

بایستی توجه داشت که بحثی که ما در مورد کشور های غربی می کنیم غیر از عملی است که در حوزه اجتماعی از آنها می بینیم. ما در فضای نظری بحث می کنیم و این جدا از واقعیتی است که از آنها در اجتماع شاهدیم. به عنوان مثال شاهد برخوردهای وحشیانه سربازهای امریکائی در جنگ هستیم ، صحنه هائی که امروزه بسیار از استکبار جهانی سر می زند. اما جدای از اینکه عمل اجتماعی آنها عمدتا سلطه گر و متوحش است و این توحش از امریکا به اروپا نیز سرایت کرده است. البته منظور ما از امریکا دولت امریکا و روحیه سلطه گر و توحش آن است. اما در بحث نظری این مباحث از این کشور به آن کشور متفاوتند مثلا در مورد سقط جنین … ، در حوزه فناوری اطلاعات هم همین طور است، مثلا فرض کنید یکی از مسایل فناوری اطلاعات بحث پورنو است که در کشور ها متفاوت است، در امریکا بسیار باز است و گسترده. ولی در برخی کشور ها مانند فرانسه پورنوی کودکان محدودیت دارد، اما پورنو بزرگسالان محدودیتی ندارد.

در کشورهای دیگر مانند کشور های اسکاندیناوی دسترسی به تصاویر پورنو محدودتر است، با این استدلال که بعضی از امور مخالف شان انسانی تلقی می شوند، البته نه اینکه ممنوع باشند اما محدودیت دارند و قبیح اند.برخی از مسئولان معتقدند که مسایل پورنو نباید به فناوری اطلاعات راه پیدا کنند زیرا بسیار گسترده هستند. برخی دیگر با پورنوی بزرگسالان در حوزه فناوری اطلاعات مشکلی ندارند و اظهار میدارند که «ما در بن مایه های فکری و اصولی مان با هم یکی نمی شویم که بنشینیم و بیانیه بنویسیم و امضا کنیم. چون در مبانی با هم مشکل داریم لذا مشکل است که بتوانیم در نوشتن بیانیه ای مشترک با هم توافق کنیم». در مقابل افراد دسته نخست اظهار می کنند که « برهنه شدن یک انسان در برابر انسان دیگر مخالف کرامت انسانی است، این امر برای حیوانات محدودیتی ندارد اما برای ما به عنوان انسان مهم است.ما نه تنها به پوشش داشتن بلکه به چگونگی پوشش هم اهمیت می دهیم». باری قوانین و ضوابط بر اساس مبنای تفکرات حاکم بر جامعه استخراج می شوند و البته این می تواند در جای خود یک پروژه تحقیقاتی باشد .

اخلاق، بخشی ازحوزه های عقلی است و این موارد کاملا الگو برداری شده از کشور های غربی هستند. البته در بخش های قابل ملاحظه ای مسایل بومی و خاص خودمان هستند. این مسایل تنها مختص به مسایل دینی نمی شوند ما درکل زندگی مان ، رفت و آمد مان ، غذا خوردن مان، عادات و سلایق خاص خود را داریم که با کشور های دیگر متفاوت است.خود این امر سبب می شود که ما قوانین و مقررات خاص خودمان را داشته باشیم.

موخره

فناوری اطلاعات پدیده ای جدید است، اخلاق برای ما ( پژوهشگران حوزه اخلاق در ایران) دانشی نوپا و جدید است.ما تازه توانسته ایم رشته اخلاق را به عنوان یک رشته دانشگاهی تصویب کنیم. در حوزه های علمیه نیز درس تخصصی اخلاق در دوره های آموزشی وجود ندارد گرچه اخلاق عملی و توصیه های عملی وجود دارد.اما درس اخلاق به عنوان یک رشته درسی وجود ندارد. واین مسایل ما را دچار بحران در حیطه نظریه پردازی می کند.طی کردن این بحران ها نیاز به زمان و نیروی انسانی دارد.تربیت متخصص در این حوزه نیازمند گذرزمان است.به هرحال در حال حاضر هر کاری در این زمینه با الگو برداری از جوامع بین المللی صورت می گیرد.از انجا که فناوری از غرب آمده است لذا نیازهای اخلاقی آن نیز از غرب می آید و ما خواسته یا نا خواسته مجبوریم گام های اولیه مان را از جائی شروع کنیم که آنها گام های خود را به پایان رسانده اند. منتهی بعد از اینکه الگوهای غربی را بررسی کردیم و دیدیم که قابلیت بحث و پذیرش دارند، نه اینکه بگوییم صد درصد قابل قبول اند. بایستی حساسیت های خودمان را در مورد ان لحاظ کنیم و نسبت با آنها عکس العمل نشان دهیم .به عبارت دیگر از منظر ما مبنا اخلاق اسلامی است. مثلا در مناسبات رابطه بین دختر ها و پسرها ما الگوهای خاص اسلامی خودمان را داریم. ارزش های خاصی بر مناسبات ما حاکم است و مبناهای اعتقادی ما در اینجا تعیین کننده هستند.

از سوی دیگر دنیای فناوری اطلاعات، رابطه مجازی است. نمی توان گفت همه چیز روشن است، اگر روشن بود نیازی نبود تا ما «سند محرمانه اخلاق اسلامی فناوری اطلاعات» را تدوین کنیم. البته مسأله وضوح حکمی ندارد. در اینجا حتی موضوعات آن نیز مشخص نیست.ولی ما معیارهایی داریم ، بحث بر سر این است که ما چگونه می خواهیم به آن اخلاق «خودی» برسیم. ما یک سری معیارهای کلی داریم که از عدالت برخاسته است.

مهترین آن هم خدا محوری است. عشق به امام حسین، ایام رمضان،… اینها اعتقادات عمیق دینی است.این اعتقادات عمیق دینی در اینجا هم سر ریز می شود و وجود دارد و تاثیر گذارند، و ریشه اولیه این بنیان ها عدالت و آزادی است. ما لیبرال نیستیم اما با آزادی مخالف نیستیم.

اما در پاسخ به این سوال که حدود این مسایل را چه کسی تعیین می کند؟میتوان گفت ، اخلاق و قواعد شرع دقیقا تعیین کننده است.اما دوباره مسئله ای که در اینجا سر بر می اورد این است که اینها برای شرع مسایل جدیدی اندو این مسایل از مستحدثات هستند. کسانی می توانند در مورد آن حکم دهند که با موضوع آشنایی داشته باشند. آشنایی با موضوع نیازمند این است که کسانی که با موضوع ها و حوزه های شرع آشنائی دارند و بر آنها مسلط و آگاهند بر این حوزه ها نیز اشراف داشته باشند. وجود متخصصان بین رشته ای در این میان بسیار ضروری به نظر می رسد. اینها همه از خلاءهایی است که امیدواریم با سرمایه گذاری و تاکیداتی که بزرگان بر این حوزه دارند ، نظریه پردازی در این حوزه را حل کنیم. تمام تلاش ما بر این است تا مسایل و احکام را توضیح دهیم و یا بتوانیم برخی ملاحظات دینی را در این حوزه وارد کنیم. و اینها همه تلاش هایی است که ما به عنوان یک پیشگام در این حوزه باید در نظر داشته باشیم.

رسول بزرگواری

منابع

۱. الویری، محسن،۱۳۸۵، تطبیق پذیری میراث اخلاقی با دنیای مجازی، رویکردی اسلامی، قم ، دفتر تبلیغات اسلامی.

۲. حاج رحمت اللهی، آوید، ۱۳۸۳، اخلاق در علوم رایانه: پیشینه، ابعاد و نگرش ها، تهران ، انتشارات رشد.

۳. Spinello Richard A. And Tavani Herman T. . Readings In Cyberethics .Second Edition . Jones And Bartlett Publishers . ۲۰۰۴.

۴. Furrow Dwight . Ethics : Some Considerations On Ethical And Unethical Issues Originating From Information Technology Revolution. Hyde Park, New York, ۱۹۸۰. [Origin- Ally Self-Published By Maner In ۱۹۷۸].
منبع

مدیریت کتابخانه ها

دیدگاه های مطرح شده در باب مدیریت کتابخانه ها با نشریه عطف
۱٫آیا شما مدیریت کتابداران در کتابخانه ها را حق کتابداران میدانید و یا متخصصان دیگر حوزه ها نیز جواز حضور و مدیریت باید داشته باشند؟ دلایلی خود را در صورت موافق یا مخالف بودن لطفا ذکر کنید.

* بستگی به اندازه سازمان دارد . سازمانهای گسترده دارای سطوح مدیریت ارشد، مدیریت میانی و مدیریت اجرایی هستند. سازمان های کوچک چنین سطوحی را ندارند. به بیان دیگر مدیریت یک کتابخانه عمومی با ۵ یا ۱۰ نیروی انسانی با مدیریت کتابخانه ملی و یا کتابخانه مجلس و آستان قدس متفاوت است .درمدیریت ارشد کتابخانه های بزرگ که لزوما در سازماندهی آنها سطوح سازمانی لحاظ شده است بیش از دانش تخصصی نیاز به دانش مدیرت است . عده ای معتقدند که در این سازمانهای بزرگ بیش از ۷۰ درصد دانش و مهارت مدیریتی لازم است و کمتر از ۳۰ درصد دانش تخصصی . هرچه به اجرا نزدیک می شویم به میزان دانش و مهارت تخصصی افزوده می شود و از میزان دانش و مهارت مدیریتی کاسته می شود . بدیهی است که بیشترین نیاز مدیران عملیاتی به دانش و مهارت تخصصی است شاید بالای ۸۰ درصد .
با این توضیح پاسخ صریح شما این است که در کتابخانه های کوچک که در اصل همان لایه عملیاتی هستند ضرورتا باید فردی مدیریت را به عهده داشته باشد که کتابدار باشد . در کتابخانه های بزرگ مدیر ارشد لزوما نباید کتابدار باشند . مدیریت1 درصد دانش و تجربه کتابداری کافی است . دانش ، مهارت و توانایی مدیریتی او باید بالا باشد . البته اگر فردی پیدا شود که متخصص کتابداری باشد و دانش و مهارت و توانایی مدیریتی داشته باشد گزینه مطلوب تری خواهد بود .
توجه فرمایید که سه اصطلاح “دانش” ، “مهارت ” و ” توانایی ” آگاهانه به کار رفته است . ممکن است کسی دانش مدیریتی بالایی داشته باشد اما در عمل به آن مهارت لازم را نداشته باشد و یا ممکن است حتی مهارت لازم را هم داشته باشد اما توانایی اجرا نداشته باشد .

۲٫حضور افراد غیر متخصص بر صدر کتابخانه ها چه مسائل و عوارضی را برای کتابداران و به طور کلی این حوزه به دنیال خواهد داشت؟
* شوربختانه بسیاری از مدیران ارشد کتابخانه های بزرگ ، فاقد دانش ، مهارت و توانایی مدیریتی و تخصصی باهم هستند! نتیجه این بی دانشی در حوزه مدیریت این شده است که آنان مدیرانی را در سطوح مدیریت میانی و حتی در سطوح عملیاتی به کار می گیرند که فاقد دانش تخصصی هستند . این کار مرجعیت تخصصی مدیران را که از ضرورتهاست زیر سوال می برد و بدنه تبعیت لازم را نخواهد داشت.
مشکل دیگر این نوع مدیریت ها تصمیم گیریهای خلق الساعه و غیر تخصصی است که بعضا نتیجه سال ها تجربه و فعالیت و هزینه را نابود می کند.
نبود تخصص موجب پایین آمدن کارایی و بهروری می شود. عملا بدنه سازمان برای پاسخگویی به مطالبات ! مدیریت شروع به عدد سازی می کند و مدیریت هم که فاقد دانش مدیریتی و تخصصی است به راحتی اعداد تولید شده را می پذیرد و حتی بدان مباهات هم می کند!

۳٫آیا حضور کتابداران را جایگاه مدیریت کتابخانه ها موجب ارتقاء جایگاه اجتماعی آنان و همچنین در روند هویت یابی و تعمیق آن موثر می دانید؟
* قطعا کتابدارانی که در جایگاه مدیریتی بتوانند عملکردی موثر و موفق داشته باشند در این روند می توانند تاثیر مثبت و بسزایی داشته باشند و بالعکس در صورت عملکرد ضعیف تاثیر منفی در این زمینه خواهند داشت . یکی از روسای دانشگاه می گفت گروه کتابداری دانشگاه ما گروه بسته ای است که حتی رئیس گروه اعضای گروه خود را قبول ندارد. او نتوانسته بود حتی تصویری سطحی را از رشته را در ذهن رئیس دانشگاه پدید آورد .

۴٫هر نکته و یا مورد خاصی که میتواند به این موضواعت مرتبط بوده و موجب روشنگری اذهان میشود بیان کنید.

* یکی از مشکلات اصلی مدیرانی که دانش و مهارت مدیریتی و تخصصی لازم را ندارند این است که آنان توانایی و هنر استفاده از خرد جمعی و دانش سازمانی را ندارند . معمولا افرادی مورد مشورت قرار می گیرند که تخصص لازم را ندارند و اگر تخصص هم دارند جزء آن گروهند که کارشان بله قربان گفتن و تایید منویات رئیس است و مجیز گویی و چاپلوسی . عملکرد این مجموعه نامیمون باعث می شود که رئیس منتصبی که ابتدا چیزی از موضوع تخصصی نمی دانست آهسته آهسته احساس ” خود متخصص بینی” کند . حتی ممکن است کار به جایی برسد که از خود نظریه هم صادر بفرمایند .

جالب نبود (۴)جالب بود (۱۸)

ارسال به توييترارسال به توييترارسال به ديگارسال به ديگارسال به دليشسارسال به دليشسارسال به استامبلارسال به استامبلاشتراك فيدفيد
۱۰ نظر
م. الف
۹ آذر, ۱۳۹۲ در ۱۲:۲۳
جانا سخن از زبان ما می گویی.
Well-loved. Like or Dislike: Thumb up 13 Thumb down 1
پاسخ دادن
محمدرضا کیانی
۹ آذر, ۱۳۹۲ در ۱۳:۰۰
Hidden due to low comment rating. Click here to see.
با سلام
این جمله بسیار باعث تعجب است “درمدیریت ارشد کتابخانه های بزرگ که لزوما در سازماندهی آنها سطوح سازمانی لحاظ شده است بیش از دانش تخصصی نیاز به دانش مدیرت است . عده ای معتقدند که در این سازمانهای بزرگ بیش از ۷۰ درصد دانش و مهارت مدیریتی لازم است و کمتر از ۳۰ درصد دانش تخصصی”.
مدیری که وظیفه اصلی او برنامه ریزی، سازماندهی، کنترل و هدایت است، چه چیزی را می خواهد برنامه ریزی، کنترل و هدایت کند؟ این محتوا نیارمند دانش تخصصی است که البته با دانش مدیریت کامل می شود. چه کسی گفته که یک متخصص نمی تواند در سازمان بزرگ تخصصی مدیر باشد. این نظریه افرادی است که بدون دانش تخصصی سال ها بر جایگاه های مدیریتی تخصصی تکیه زده اند. همین رویه در دانشگاه ما هم با همین استدلال دنبال می شد تا وقتی که یک مدیر تخصصی (دکتر نوکاریزی)در جایگاه خود نشان داد که بین مدیر متخصص و غیر متخصص تفاوت از زمین تا آسمان است.
موفق باشید
کیانی
استادیار دانشگاه بیرجند
Poorly-rated. Like or Dislike: Thumb up 7 Thumb down 10
پاسخ دادن
عبدالحسین فرج پهلو
۹ آذر, ۱۳۹۲ در ۱۶:۵۱
همکار گرامی جناب آقای کیانی
نکته ای که جنابعالی روی آن انگشت گذاشته اید باید قدری با تأمل بیشتر به آن توجه کرد. فرمایش شما در صورتی که مدیر از هیج تخصص و یا اطلاعات تخصصی در انجام وظایفش استفاده نکند کاملا درست است؛ اما آن ۳۰ درصدی که به آن اشاره شده، برای همین است. البته شاید بتوان گفت این نسبت ۳۰ به ۷۰ چندان درست نباشد، یا لااقل در جامعه ما درست نباشد، اما من هم فکر می کنم در سطوح بالای مدیریتی که سازمان باید در سطح کلان هدایت شود و رابطه بین سازمان با دستگاه مادر و دستگاه های دیگر برقرار باشد، «مدیر» بودن فرد می چربد بر «کتابدار» بودنش. کمبود دستمایه تخصص کتابداری مدیر را معاونین و مشاورینی که دارای تخصص کتابداری و علم اطلاعات هستند می توانند پر کنند.
فرج پهلو
Hot debate. What do you think? Thumb up 4 Thumb down 4
پاسخ دادن
فریبرز خسروی
۱۰ آذر, ۱۳۹۲ در ۰۷:۴۳
جناب آقای کیانی
سلام
از اظهار نظرتان سپاسگزارم .آن چه در این یادداشت بیان شده است این است که در راس سازمان های بزرگ بیش از تخصص به مدیریت نیاز است و هرچه به اجرا نزدیک می شویم این نیاز برعکس می شود . در اندیشه حضرتعالی این تفکر ” نظریه افرادی است که بدون دانش تخصصی سال ها بر جایگاه های مدیریتی تخصصی تکیه زده اند”.
همکار گرامی :
اولا: این نظر برخاسته از دانش اداره سازمانها و مدیریت است و فقط در مورد کتابخانه ها ابداع نشده است که ما را برآشوباند و یا نگرانمان کند! .
ثانیا: خود اذعان کرده اید : “وظیفه اصلی یک مدیر برنامه ریزی، سازماندهی، کنترل و هدایت است” خوب همین ها دقیقا قسمستی کارکردهای مدیری است که باید دانش ، مهارت و توانایی مدیریت را به اضافه درصدی از دانش تخصصی را برای اداره سازمانهای بزرگ دارا باشد. البته هرچه سازمان کوچک تر شود و به عملیات نزدیک تر شود به تخصص در موضوع فعالیت سازمان بیشتر نیاز است تا (دانش ، مهارت و توانایی) مدیریت . بر این اساس کتابخانه هایی که مثلا جهل پنجاه کارمند دارند بهتر است در راسشان کتابداری باشد که از مدیریت هم بهره لازم را دارا باشد.متذکر می شوم که بیش از ۹۰ درصد کتابخانه های کشور حتی بعضی کتابخانه های مرکزی دانشگاه ها نیز سازمان بزرگ محسوب نمی شوند.
و در انتها : در کجا نوشته ایم که یک متخصص علم اطلاعات و دانش شناسی نمی تواند در راس کتابخانه های بزرگ قرار گیرد .قطعا متخصص کتابداری که ” دانش ، مهارت . توانایی” مدیریت را هم دارا باشد بر دیگران ارجح خواهد بود که طاهرا همین مفهوم هم در متن آمده است .
البته مشکل اصلی در این است که در اغلب گزینش ها بحمد لله مدیران انتصابی از هر دو هنر بی بهره بوده اند . یعنی نه کتابدار بوده اند و نه مدیر ! لذا حاصل کارشان نیز همه ما را به فریاد آورده است !
Well-loved. Like or Dislike: Thumb up 13 Thumb down 0
پاسخ دادن
جلال حیدری نژاد
۱۰ آذر, ۱۳۹۲ در ۰۹:۰۱
آقای دکتر خسروی
همان سی درصدی که مدیران ارشد به زعم شما نیاز به تخصص کتابداری دارند کجاست؟ من البته روی این اعداد و ارقام و دسته بندی انتقاد دارم اما سوال مشخص من ایسنت که همان سی درصد کجاست؟؟ مثلا آقای بجنوردی که شما با او کار کردید ۳۰درصد تخصص کتابداری داشت؟؟علی اکبر اشعری چه؟ ایشان چند درصد داشت؟…اصلا سی درصد از یک تخصص یعنی چه؟ این بحث و مقوله البته باید در جاهای دیگر و به شیوه ها دیگر پیگری شود
Well-loved. Like or Dislike: Thumb up 5 Thumb down 0
پاسخ دادن
کیانی
۱۰ آذر, ۱۳۹۲ در ۱۱:۲۹
جناب آقای خسروی
من هم از پاسخ حضرتعالی بسیار متشکرم. مخصوصا پاراگراف آخر نظرتان بسیار جالب بود.”در اغلب گزینش ها بحمد لله مدیران انتصابی از هر دو هنر بی بهره بوده اند . یعنی نه کتابدار بوده اند و نه مدیر ! لذا حاصل کارشان نیز همه ما را به فریاد آورده است !”. البته من هم به داشتن هردو دانش مدیریتی و تخصصی اذعان دارم ولی بحث در مورد اولویت و میزان هرکدام است.
…، من و شما که در حوزه تخصصی هستیم باید عوارض اظهارنظرهایمان را درست تر ارزیابی کنیم و باور توانایی مدیریت را از نسل جدید نگیریم تا نتیجه مانند ماحصل نسل ما نشود.
از نظر علمی هم که به قضیه بنگریم تفاوت نظر حضرتعالی با نظرات صاحب نظران دیگر (دکتر فتاحی، مهراد و حریری) آشکار است.
همیشه پاینده باشید
محمدرضا کیانی
Hot debate. What do you think? Thumb up 6 Thumb down 6
پاسخ دادن
فریبرز خسروی
۱۰ آذر, ۱۳۹۲ در ۱۳:۲۶
همکار گرامی جناب آقای کیانی
اظهار نظر شخصی نکرده ام . نگاه علم مدیریت را در اداره سازمان های بزرگ بیان داشته ام . اصلا هم نگران تفاوت دیدگاه بیان شده با سایر استادان محترم نیستم ! اگر قرار بود همگی یک حرف را بزنیم دیگر نظر خواهی معنا نداشت. مهم این است که بی تعجیل و شعارگرایی آراء گوناگون شنیده شود و از میان آنها بهترینها گزینش شوند.
Well-loved. Like or Dislike: Thumb up 13 Thumb down 4
پاسخ دادن
محمدی
۱۱ آذر, ۱۳۹۲ در ۲۲:۲۲
Hidden due to low comment rating. Click here to see.
فرموده‌اند:
«یکی از مشکلات اصلی مدیرانی که دانش و مهارت مدیریتی و تخصصی لازم را ندارند این است که آنان توانایی و هنر استفاده از خرد جمعی و دانش سازمانی را ندارند.»
این سخن حقی است
اما خواهش می کنم به این پرسش پاسخ دهند که چگونه چشم بسته و بدون کسب آگاهی لازم، در رثای عزل مدیریت سابق پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات مطلبی که شایسته قلم ایشان نبود، نوشته‌اند؟
آیا مطمئن بودند که مدیر سابق این پژوهشگاه از «خرد جمعی و دانش سازمانی» استفاده می کردند؟
من سراسر مطلب ایشان را می ستایم و باور دارم اما خوب است در مورد مصادیق آن دچار اشتباه نشویم. اگر چنین شد، اعتبار کاذب نامدیران، سرمایه آنان برای اشغال پست‌های دیگر نمی شود. اگر ما از نامدیران حمایت کنیم، آیا حق داریم در همان حال از نابسامانی اوضاع گله‌مند باشیم؟
با آزروی شادکامی برای شما
Poorly-rated. Like or Dislike: Thumb up 0 Thumb down 3
پاسخ دادن
فریبرز خسروی
۱۳ آذر, ۱۳۹۲ در ۱۰:۵۷
سلام
در یادداشت “تودیعی غریب “. سلبا و ایجابا هیچ نکته ای در کم و کیف مدیریت پژوهشگاه گفته نشده است . توضیح کاملی در قسمت نظرات همان پست داده ام . به آن مراجعه فرمایید .
جالب بود؟ Thumb up 1 Thumb down 0
پاسخ دادن
جمشید عبایی
۱۳ آذر, ۱۳۹۲ در ۱۹:۵۹
جناب آقا یا خانم محمدی
جوجه ها را آخر پائیز خواهند شمرد. بالاخره روزی خواهند فهمید که تاثیر مدیر قبلی پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات بر فناوری اطلاعات ایران چه بوده است و چگونه از خرد جمعی استفاده کرده است. من شخصا احساس می کنم که خیلی خوب از فناوری در کارها استفاده شده است. و حالا باید دید دوستان ریاست قدیم که دوباره و به کمک ایشان به صحنه آمده اند چه چیزهایی اضافه خواهند کرد. برای اینها هم آرزوی موفقیت می کنیم.
جالب بود؟ Thumb up 1 Thumb down 0
پاسخ دادن

بررسی عضویت انجمن کتابداری و اطلاع‌رسانی ایران در «ایفلا»

خسروی در گفت‌وگو با خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، عنوان کرد: انجمن کتابداری و اطلاع‌رسانی ایران تاکنون به دلیل مشکلات مالی امکان عضویت در «ایفلا» را نداشته است اما از دستاورد‌های این همایش جهانی به طور منظم مطلع می‌شود و از آن استفاده می‌کند.

معاون پیشین سازمان اسناد و کتابخانه ملی با بیان این که عضویت در ایفلا بحث قابل اعتنایی نیست، اظهار کرد: عضویت مستقیم در «ایفلا» نیازمند حضور فعال در کنفرانس‌ها و همایش های تخصصی این سازمان بین‌المللی است که تاکنون بودجه آن فراهم نشده است.

عضو كميسيون آسيا و اقيانوسيه «ايفلا» عنوان کرد: عضویت در ایفلا یکی از راهکار‌های تعامل کتابداران با مجامع بین‌المللی است و تبادل اطلاعات با کمیسیون‌های تخصصی ایفلا در همایش‌های سالیانه و آگاهی از نقطه‌نظر‌های کتابداران جهان در جریان نشست‌های تخصصی، از عضویت مستقیم در این سازمان موثر‌تر است. IFLA2009_new

عضو پیشین هيات علمي سازمان اسناد و كتابخانه ملي ایران با بیان این‌که اگر شرایط حضور در ایفلا برای انجمن کتابداری و اطلاع‌رسانی فراهم شود، خوب است، عنوان کرد: استفاده از مباحث مهمی که در کمیسیون‌های تخصصی نشست‌های سالیانه «ایفلا» مطرح می‌شوند، بسیار کاربردی‌تر از تلاش برای عضویت مستقیم است.

معاون پیشین سازمان اسناد و كتابخانه ملي ایران با اشاره به داشتن برنامه‌ای منظم برای استفاده از دستاورد‌های نشست‌های تخصصی کتابداری در سطح بین‌المللی، عنوان کرد: تشریح دستاورد‌های افرادی که در «ایفلا» مقاله ارایه می‌کنند و همچنین انتشار گزیده‌های این مقاله‌ها  با نگاه گزینشی می‌تواند، جنبه‌های کاربردی این همایش‌ها را آشکار کند.

خسروی با بیان این‌که مشارکت‌های مدنی اساس شکل‌گیری انجمن‌های علمی و تخصصی کشور باید باشند، عنوان کرد: مشارکت مدنی فعال افراد یک صنف و یا گروه علمی تخصصی به ویژه در مباحث فرهنگی و کتابداری می‌تواند صنف‌های خصوصی با رویکرد‌های تخصصی، را  به اهداف خود نزدیک‌تر کند.

خبرنگار : نفیسه خلیلی به نقل از : http://www.ibna.ir/vdchkknzi23nqid.tft2.html