حرکات موزون در چهار پرده

پرده نخست:1359

اواخر سال  است .بنده خدایی به من مراجعه کرده است که نمی داند چرا صلاحیتش را برای تدریس تایید نکرده اند. او را به خوبی می شناسم. نقطه منفی و تاریکی در زندگی ندارد. انسان تلاشگر و پر امید و معتقدیست و خصوصیت بارزش کتابخوانی است.  به مکانی که گزینش یکی از مناطق تهران در آن مستقر است مراجعه می کنم. این مکان بعدها خانه معلم نام می گیرد.مسئول محترم لطف می کند و مرا می پذیرد. علت زدن مهر عدم صلاحیت بر پرونده آن بنده خدا را جویا می شوم. با اصرار و اکراه به سخن می آید. می گوید مشکل اخلاقی و رفتاری ندارد. می گویم پس مساله چیست ؟ می گوید : اعتقادی اجتماعی است. می گویم من از بچگی او را می شناسم. هم محلی هستیم و… آیا به زعم شما انحراف عقیدتی خاصی پیدا کرده است و… زیاده گویی نکنم . بالاخره او را وادار می کنم که انحراف او را برملا کند. و می گوید: او از آقای خویی تقلید می کند!! من جوان 26 ساله هرچه برای  آن جوان 24 ساله مسئول دلیل و برهان می آورم که تقلید از مرجعی که مورد نظر شما نیست نمی تواند انحراف محسوب شده و موجب سلب حقوق یک جوان مستعد شود.هر چه برهان می آورم که وجود مراجع گوناگون و اختیار فرد در انتخاب یکی از افتخارات شیعه است . آب در هاون می کوبم و گویا او به موجب دستورالعملی نانوشته عمل می کند و خود به بسیاری از اصطلاحات واقف نیست ولی امضا با اوست او می گوید آموزش و پرورش را به نامحرمان نمی سپاریم! در حین بحث معلوم شد که گزینشها صدها نفر را به همین جرم رد کرده اند.مغموم از آنجا خارج می شوم. مکاتبات بعدی هم برای حل مشکل آن بنده خدا به جایی نمی رسد.

پرده دوم: 1371

اواخر خرداد است . از خیابانی که گزینش در آن مستقر بود عبور می کنم .پارچه مشکی بزرگی بر سر در آویزان است. بر آن نوشته اند:

” إذا مات العالم ثلم فی الإسلام ثلمة لا یسدها شیء ”

رحلت جانگداز مرجع عالیقدر را به شیعیان جهان تسلیت می گوییم .آن بزرگ مرد که از تربیت بافتگان نجف اشرف و … متحیر می شوم و به راهم ادامه می دهم.

پرده سوم: 1389

نیمه مهر است . مراسم ازدوج یکی از آشنایان است. آدرس را که نگاه می کنم آشنا به نظر می رسد . مجلس جشن در خانه معلم است. ترافیک درهم باعث می شود که دیر به مجلس برسم. وارد که می شوم همه جا تاریک است . رقص نور همه گستره سالن را رنگامیزی می کند    و صدای موسیقی سالن را به لرزه می اندازد. گروهی از آقایان میهمان که سنشان بین 20 تا 30 بود مشغول هنرنمایی اند. رگه هایی از چوپی لری تا لزگی ترکی واز تانگوی آرژانتینی تا باله روسی در حرکات موزونشان که همان رقص باشد  مشهود است.چنان سالسا را با پازا دبله با هم می آمیزند و از آن بابا کرم ایرانی خودمان را در می آورند و سپس با باله بالشوی مخلوطش می کنند که مرحوم سرکیس جانیازیان را در قبر به شعف می آورند.این قسمت مردانه اش است قطعا هنرنمایی در قسمت زنانه عمیق تر و ظریف تر است. همه این رقصندگان هم تربیت یافتگان همان معلمان نخبه و محرم گزینش شده ای هستند که حتی مقلد آقای خویی هم در بین آنان نامحرم محسوب می شد. با خود می اندیشم که این روحیه شعوبیگری ایرانی با ایده ها و اندیشه ها و عقاید چه می کند!

پرده چهارم:

به نظر شما در 10 سال دیگر در همین خانه معلم چه پرده ای به نمایش در خواهد آمد؟ شاید بر تیزبینان آینده نگر پوشیده نباشد. نظر شما چیست؟

مشورت با یار مهر ‌انگیز کن


بسیار برانگیخته و پریشان می‌نمود. از جلسه‌ای مشورتی آمده بود. بی‌مقدمه شروع کرد: “در جلسه گفتم این تصمیمتان مغایر با بدیهیات علمی است. چرا وقتی می‌شود کاری را با کمترین هزینه و مطابق با روشهای استاندارد انجام داد شما اصرار دارید که از بیراهه و کجراهه بروید و در نتیجه ندانید به کجا می‌رسید. علت اصلی کجروی شما هم این است که به افراد غیر متخصص اجازه داده‌اید در همه امور اظهار نظر و دخالت کنند.” او با هیجان ادامه داد که “به مسئول جلسه هم گفتم مشکل اصلی شما این است که نظر خبرگان این حوزه را بر نمی‌تابید و جلساتتان بیشتر برای رفع تکلیف و نمایش است تا استفاده از نظرات کارشناسان و …” سعی کردم از عصبانیتش بکاهم و او را دلداری دهم. به او بدرود گفتم و عازم جای دیگری شدم.

چند دقیقه بعد با همکار دیگری که او هم در آن جلسه شرکت کرده بود همراه شدم. به او گفتم که شنیده‌ام فلان شخص در جلسه به مخالفت با بعضی تصمیمات غیر تخصصی برخاسته و … او که از تعجب کم مانده بود که پس بیفتد با اطمینان گفت که “راوی ناصادق بوده است. آن همکار امروز هیچ نگفت و اگر هم گفت در چاپلوسی و مدح گردانندگان جلسه گفت.” با این بیان کم نمانده بود که پس بیفتم بلکه پس افتادم! به او نگفتم راوی کیست.

مانده بودم که چه کسی راست می‌گوید. دوام نیاوردم. در گوشه‌ای خلوت با تلفن با او تماس گرفتم. مساله را جویا شدم. با لکنت و بریده بریده اظهار داشتند که “آنها که به شما گفتم در زمان جلسه به ذهنم آمد بگویم اما نگفتم … عرض کردم مطلبی را که با عنوان “چاپلوسی و تملق همچون یک روش” نوشته‌ام  اگر نخوانده‌ا‌ی حتما بخوان ! و تلفن را قطع کردم.

خوش ندارم که  این همکار – که قطعاً خواننده این سطور نیز خواهد بود –  و امثال او را که این روزها قارچ‌گونه در حال ازدیادند مصداق این کلام برشت بدانم: ” آن کس که حقیقت را نمی‌داند نادان است اما آنکه حقیقت را می‌داند و آن را پنهان می‌کند خائن است” اما باید با صراحت گفت که این شیوه نامرضی و ناجوانمردانه عامل و منشا بسیاری از کجرویها و خودرأیی هاست. آنچه ازین نوع جلسات حاصل شود کمتر می‌تواند موجب رشد و فلاح باشد.

مسئولان ادارات، زمان زیادی را در جلسات سپری می‌کنند. به بعضی از آنان می‌توان لقب “دائم الجلسه” داد. معمولاً جلسات با دو رویکرد تشکیل می‌شوند. بعضی برای توجیه و تبیین و آموزش برگزار می‌شوند. در موارد بسیاری هم، جلسات برای مشورت و تبادل و تعاطی افکار و تصمیم‌گیری تشکیل می‌شود.  سازمان‌دهندگان  جلسات مشورتی باید به خردورزی جمعی باور داشته باشند و همچون مولانا بیندیشند که:

مشورت ادراک و هشیاری دهد                                                   عقلها مر عقل را یاری دهد

تصمیمات هوشمندانه این جلسات ممکن است بر زندگی افراد بسیاری اثر مثبت بگذارد، فرایند نوینی را پدید آورد یا فرایندهای پیشین را بهینه کند. موجب تعطیل فعالیتی شود و یا فعالیت جدیدی را پدید آورد و سازمانی را متحول کند.این همه وقتی حاصل می‌شود که متولیان جلسات و شرکت‌کنندگان حائز شرایط و صفات لازم باشند. خوشبختانه مقالات و کتابهای بسیاری در آداب برگزاری جلسات نشر یافته است. ذکر بعضی  از این ویژگیها خالی از لطف نیست:

ویژگی های برگزار کننده و مسئول جلسه :

  • به گران‌سنگی و قدرت خردورزی جمعی باور داشته باشد. باید حس احترام به نظر جمع در وجود او نهادینه شده باشد. گاهی مدیر ادای اعتقاد به خرد جمعی را در می‌آورد. ضروری است او معتقد باشد که در زمینه‌ای که کارشناسان را برای نظرخواهی گرد آورده است، کمتر می‌داند و نیاز به نظر کارشناسانه دارد و به آن احترام می‌گذارد و سعی می‌کند به آن توصیه‌ها و راهکارها عمل کند.
  • به مبانی تفکر نقاد و خلاق، ایمان داشته باشد. او نقد و نوآوری را با آغوش باز می‌پذیرد و مشوق ناقدان و نوآوران است. در سازمان او، برای تحلیل، نقد و طرح اندیشه های نو، هیچگونه خط قرمزی ترسیم نشده است. کم ندیده‌ایم که یک نقد جدی موجب عدم دعوت دوباره کارشناس شده است.
  • از تحمیل عقیده خودداری می‌کند و در پی تسلط در مذاکرات نیست. بعضا جلسات محملی برای رسمیت بخشیدن به نظرات و منویات ! رئیس است! . روند جلسه چنان است که کارشناس و کارناشناس – که بعضاً هم شأن حضورشان در جلسه معلوم نیست – باید در راستای نظرات ریاست اظهارنظر نمایند. گاهی مسئول جلسه خود جامع جمیع علوم معقول و منقول می‌داند و در جزییات تخصصی رشته‌های گوناگون بی هیچ پروایی اظهار نظر کرده رهنمود می‌دهد. گاهی هم به قول مرحوم دکتر حسین عظیمی: “می‌گویند آقای متخصص ما وقت کم داریم یک جوری این سی‌چهل سال تخصص را بگو که ما سه دقیقه‌ای بفهمیم و اجرا کنیم. اگر اعتماد کردیم و فهمیدیم و خوشمان آمد اجرا خواهیم کرد. اگر نه، اجرا نمی‌کنیم. این فرهنگ مشورت ایرانی است. در خارج این‌گونه نیست. در دنیای صنعتی مشورت را این طور می‌فهمند که شما مشکل دارید، می‌روید سراغ متخصص . حرف او را گوش می‌دهید و سوال می‌کنید. اطلاع می‌گیرید اما بحث تخصصی نمی‌کنید.”
  • شنونده توانایی است. کمتر سخن می‌گوید و بیشتر می‌شنود.اشتیاق او به شنیدن انگیزه لازم را برای اظهارنظر شرکت‌کنندگان فراهم می‌آورد. در جلسات بسیاری شرکت داشته‌ام که درازی سخنان مسئول فرصتی بجز لبخند ویا سوگخند برای سایر شرکت‌کنندگان باقی نگذاشته است.
  • توانایی اداره بهینه و جمع‌بندی و به نتیجه رساندن جلسات  را دارد. در بعضی جلسات نطقهای پیش از دستور آنقدر طولانی می‌شود که اجازه ورود به دستور جلسه را نمی‌دهد، بعضی جلسات هم در همان دستور اول و دوم متوقف می‌شوند. البته جلسات بسیاری هم اصولاً دستور جلسه ندارند!
  • نظم و انضباط را بتواند در همه مراحل برقرار کند. کمتر جلسه‌ای است که راس ساعت آغاز شود. گویا تاخیر در وجودمان نهادینه شده است. به قول ظریفی: ما ملتی هستیم با بیش از دو هزار و پانصد سال تاریخ و اقلاً نیم ساعت تاخیر. مدیر جلسه باید به موقع افراد را برای جلسه دعوت کند. صورتجلسه پیشین و دستور جلسه آینده را برای اعضا ارسال کند. در صورتجلسه علاوه بر خلاصه مذاکرات، وظیفۀ زمانبندی شده هر فرد به روشنی معلوم باشد.

ویژگی های شرکت کنندگان در جلسات

  • فقط در حوزه‌هایی که تخصص و تجربه دارند نظر می‌دهند. در موارد بسیاری شرکت‌کننده ظاهراً برای اینکه دِین شرکت در جلسه را ادا کند ادای جملاتی را واجب می‌شمارد، گرچه در آن موضوع هیچ اطلاعاتی نداشته باشد. چندی پیش جلسه‌ای برای مشورت در مورد “تدوین اصطلاحنامه” تشکیل شده بود. بعضی شرکت‌کنندگان چنان معجزات و کراماتی از اصطلاحنامه نقل می‌کردند که در هیچ متن علمی و حتی غیر علمی ! یافت نمی‌شود .
  • با شجاعت نظر تخصصی خود را ابراز می‌دارند. سکوت متخصص و کارشناس از مصلحت‌جویی فردی سرچشمه گرفته و نوعی خیانت محسوب می‌شود. تعهد علمی و حرفه‌ای اقتضا دارد که فرد بسیار محترمانه نظرات  خود صریح و دلسوزانه بیان کند. تجربه نشان داده عمل به این سخن ممکن است در کوتاه مدت مشکلاتی را برای متخصص پدید آورد اما در بلندمدت منافع بسیاری را برای جمع و احترام را برای او به ارمغان می‌آورد. کتمان حقیقت و مصلحت‌اندیشی فردی در بیان آن، نتایج نامبارکی را برای سازمان و جامعه به بار می‌آورد. کلینتون رئیس‌جمهور اسبق آمریکا کلام درس‌آموزی دارد: جاده خودرایی و ظلم از کتمان حقیقت آغاز می‌شود.
  • از چاپلوسی و تملق پرهیز می‌کنند. متاسفانه این شیوه نامبارک، نوعی رشوه زبانی است که در جلسات تداول بسیاری دارد. کافی است به ویژه رئیس جلسه در یک موضوع، یک دقیقه اظهار نظر کند. گروهی در تایید آن فرمایش گهربار! -اگرچه بی‌ارزش و سطحی باشد- بیست دقیقه رطب و یابس را به‌ هم می‌بافند. این افراد سست عنصر بیشترین لطمه را در مسیر تصمیم‌سازی سازمانها ایجاد می‌کنند. آنان چنان فضایی را ایجاد می‌کنند که آهسته آهسته مسئولان نامتخصص، خود را با صلاحیت ترین صاحب‌نظر در آن حوزه می‌پندارند و این اعتماد به نفس کاذب، موجب خطاهای گسترده‌تری خواهد شد. هزینه این خطاها و  خود بزرگ‌بینی‌ها را در نهایت جامعه باید پرداخت کند.

فنون و راهکارهای بسیاری را می‌توان برای تشکیل، اداره و نتیجه‌گیری از جلسات مشورتی برشمرد که به بعضی از آنها اشاره شد.اگر در مشورتها این توصیه‌ها لحاظ نشود حرکاتمان “پت و مت”وار خواهد بود. اگر به این کارتون به دقت نظر کنیم شاید رفتار ذیل را در آن بیابیم ؛ رفتاری که در بسیاری از جلسات و مشورتها قابل رویت است:

  • این دو دائما همدیگر را تایید می‌کنند. سست‌ترین و نابجاترین تصمیم یکی، مورد تایید دیگری است.
  • هدف را از بین می‌برند تا با آن وسیله رسیدن به هدف تهیه کنند!. آنان کتابهای کتابخانه را فروختند تا با آن قفسه کتاب بخرند!
  • تجهیزاتی را می‌خرند و کارهایی را انجام می‌دهند که خودشان نیز علت آن را نمی‌دانند.
  • با همه خرابکاریهایی که می‌کنند اعتماد به نفس بسیار بالایی دارند.
  • در کارهایی دخالت می‌کنند که در آن هیچ سر رشته‌ای ندارند. هیچ متخصص دیگری را هم قبول ندارند.
  • شعارشان این است “همین است که هست!”
  • در ضرر و زیان فوق تخصص دارند. با مشورت هم، یک جا را خراب می‌کنند تا جای دیگری را آباد کنند و سرانجام هردو جا را خراب می‌کنند.

برای دوری ازاین آسیبها و دستیابی به نتایجی خیرخیز باید با یاران صادق و آگاه و مهرانگیز به شور نشست. گزینش افراد جبون و فاقد صلاحیت و متبصبص، ارمغانی جز کاستی و شعار نخواهد داشت. مسلما آن کس با یاران ِمهرانگیز به شور می‌نشیند که خودش نیز آنی دارد و مهر، صفا و صداقت با وجودش عجین شده است. البته در این روزها چنین فرزانگانی کمیاب و نادرند. برای راهیابی به خیر و بهره‌گیری بهینه از عقول، هم مشورت‌دهندگان و هم گیرندگان مشورت باید درستکار و کاردان باشند. مسلماً نشست این صالحان  حاصلش رشد و خیر و روشنی و دوری از کژی خواهد بود. مولانا می‌فرماید:

مشورت کن با گروه صالحان                                       بر پیمبر امر شاورهم بدان

امرهم شوری برای این بود                                        کز تشاور سهو و کژ کمتر رود

این خردها چون مصابیح انورست                                     بیست مصباح از یکی روشن‌ترست

مرداد ۶, ۱۳۸۹ ساعت ۰۹:۵۶ عطف

به کجا می رویم؟

به جان عزیزتان این یکی دو هفته در جریان دفاع پایان نامه ها صحنه هایی را دیده ام که اگر مرحوم عزیز نسین زنده بود از آنها چندین جلد داستان کمدی تولید می کرد.چنان مرز کمدی و درام این وقایع به هم آمیخته است که آثار هنریک ایسن را تداعی کرده سازماندهی بعضی ازین گروه ها و دانشکده ها  فیلم باشگاه مبارزه دیوید فینجر را بیاد می آورد!

در کجای عالم می توان جلسه دفاعیه ای را یافت که در آن داوران غایب باشند؟ در آن بر سوالات اساسی افزوده شود . جای متغیرها مستقل و وابسته عوض شوند . اثبات شود که روش تحقیق انجام شده خطاست .و در هیچ یک ازین موارد نمره دانشجو از نوزده پایین تر نشود! استاد راهنما  که حتی یک بار هم پایان نامه را ندیده و شروع به تمجید ازدانشجو کند. وسط کار معلوم شود دارد در مورد دفاع بعدی اظهار فضل می فرمایند!!. دانشجوی دیگری  از روی تقدیرنامه خود بخواند: ” خود را مدیون تلاش های ارزشمند استاد مشاورم .. می دانم . اگر تلاش ها و وقت گذاری ها وهدایت های او نبود هیچگاه موفق نمی شدم” و استاد مشاور به آهستگی در گوش بغل دستیش نجوا کند :” حتی یک بار هم این دانشجو و پایان نامه او را ندیده ام!”

فکر می کنم بهتر است همگی شرکت کنندگان در این دفاعیه ها در مجلسی جمع شویم  و با هم  آوای “خر برفت خربرفت و خربرفت” مولانا را  آگاهانه سر دهیم! آری شرافت تعلیم و تربیت ، حیثیت علمی و اعتبار آکادمیک  که تنها سرمایه های معلمی است هدف قرار گرفته است و در حال نابودی است .  به کجا می رویم!

آن کس که به من حرفی بیاموزد مرا بنده خود ساخته است!

نوجوان بودم که از نوع نگارش رساله توضیح المسائل نزد روحانی محلمان شکایت بردم. او کتابی را با عنوان ” با دستورات اسلام آشنا شویم ” معرفی کرد.کتاب را بسیار متفاوت یافتم و از آن درس ها آموختم.  آشنایی من با آثار دکتر علی گلزادهغفوری از اینجا شروع شد. بعدها که اولین فرزندم متولد شد دیدم که آن روحانی بزرگوار به فکر نوزادان نیز بوده و جزوه زیبایی را برای نحوه نامگذاری و سایر آداب تدارک دیده است.

کتاب های “نظامات اجتماعی اسلام”، “انفال یا ثروت های عمومی”، “خطوط اصلی در نظام اقتصادی اسلام”، “اسلام و اعلامیه جهانی حقوق بشر” و “نقدی بر لایحه قصاص” از دیگر آثار او است.

او تحصیل کرده حوزه نجف و دانشگاه سوربن بود. ایشان کار خود را به عنوان  دبیر زبان در مدرسه علوی آغاز کرد. سال ها به خاطر فعالیت‌های مبازاتی و آزادی‌خواهانه‌اش در دوره پهلوی در تبعید به سر برد. وی در دهه پنجاه همراه با شهید بهشتی، باهنر و برقعی نگارش تعلیمات دینی و معارف اسلامی دبیرستان و دبستان در نظام جدید آموزش و پرورش زمان شاه را آغاز کرد.بعد از انقلاب نیز عضو مجلس خبرگان قانون اساسی ونماینده در اولین دوره مجلس شورای اسلامی بود . بعدها به دلائل سیاسی عزلت گزید. هفته پیش این مرد بزرگ به لقاء پروردگارش شتافت تا آن داور دادگر ممیز عملکرد او باشد.از پیشگاه خدای رحمان برایش درخواست رحمت و علو درجات دارم.

+ نوشته شده در  پنجشنبه هفدهم دی 1388ساعت 0:4  توسط فریبرز خسروی

در سوگ روز اسناد ملی

دکتر جعفری مذهب در وبلاگ گفتگو  با خواندن فاتحه برای روز اسناد ملی مرا هم واداشت که چند خطی مرثیه سرایی کنم! با آنکه بر این باورم که این حذف و اضافات رسمی نمی تواند از قدر و ارزش فعالیتی بکاهد و یا بر آن چیزی بیفزاید. ارزشگذار واقعی مناسبت ها خود فرهنگ عمومی است نه شورای آن!

دبیر شورای فرهنگ عمومی که از قضا دبیر کل هیات امنای کتابخانه های عمومی نیز هستند اعلام داشته اند که روزهایی که موضوعیتشان منتفی شده و یا دلالت ضعیفتری دارند !و یامتولی خاصی نداشته اند حذف و بجای آن ها روزهایی افزوده شده است. روزهای اسناد ملی ، گل و گیاه ، گفتگوی تمدن ها ، اسکان معلولان و سالمندان و روز ایمنی در برابر زلزله  از تقویم حذف شده اند.(http://ilna.ir/newstext.aspx?ID=149695 )

ممکن است اعضای شورای فرهنگ عمومی در درک متولی و یا بلا موضوع شدن زلزله و گل و گیاه زحمت زیادی کشیده باشند! اما  اعضای این شورا که علی القاعده همگان باید از خبرگان حوزه فرهنگ باشند ، قطعا در انتساب روز اسناد ملی به سازمان اسناد و کتابخانه ملی نباید دچار مشکل بوده باشند زیرا سال هاست که از سوی سازمان  به این مناسبت نمایشگاه وکنفرانس ملی و منطقه ای برگزار شده و پوستر و تمبر نشریافته است.و همانگونه که گفتم رئیس شورا دبیر کل هیات امنای کتابخانه های عمومی هستند و رئیس سازمان هم عضو همان هیات امناست. قطعا اقلا رئیس شورای فرهنگ عمومی نباید از اینکه کدام سازمان متولی روز اسناد ملی بی اطلاع بوده باشد . اصولا انتساب روز اسناد ملی به سازمان اسناد ملی کشور نباید خیلی نیاز به سوزاندن فسفر داشته باشد.  احتمالا وجه دوم یعنی از موضوعیت افتادن سند و استناد باعث این تصمیم محیرالعقول شده است. پیتر آیزمن در مورد معماری بیانی دارد که به نظر می رسد در مورد این نوع معماری مناسبتها نیز موضوعیت داشته باشد. او می گوید:

“مدرنیست‎ها مدعی هستند که مدینه فاضله را باید در آینده جستجو کرد، پست‎مدرنیست‎ها نیز به دنبال این مدینه فاضله در گذشته هستند؛ ولی به اعتقاد من، معماری امروز باید این مدینه فاضله را در شرایط امروز پیدا کند؛ معماری امروز ما باید منعکس‎کننده شرایط ذهنی و زیستی جامعه امروز ما باشد.”  احتمالا به زعم شورای فرهنگ عمومی شرایط  ذهنی وزیستی و سیاسی اجتماعی جامعه ما به گونه ای است که نیازی به مهم شمردن “اسناد” و “گل و گیاه” و “گفتگوی تمدن ها ” و” ایمنی در برابر زلزله”  ندارد و احتمالا بیشترشان و از جمله زلزله موضوعیتش را از دست داده است.

فیلتر سایت لغت نامه

امشب برای یافتن معنای واژه ای به سایت لغت نامه دهخدا مراجعه کردم. با کمال تعجب متوجه شدم که این سایت هم مشمول عنایت فیلتر بدستان شده و جستجو در واژگان آن را به صلاح ندیده اند. بالاخره لابد مقامات صلاح ما را از ما بهتر می دانند! به دنبال راهی برای یافتن معنای واژه مورد نظر بودم که به سایتhttp://www.mibosearch.com/ هدایت شدم. این سایت در هر جستجو معنای واژگان را از دهخدا و معین با هم ارائه می دهد.بعدا با کمی تفحص! معلوم شد بحمدالله گیر در سایت لغت نامه بوده نه در خود لغت نامه. زیرا http://loghatnameh.com قابل دسترس نیست و ورود به آن بای نحو ممنوع است اما دسترسی به لغت نامه از طریق  http://loghatnameh.org میسر است.

مزدا

دیشب خواندم که مزدا برگرفته از نام اهورامزدای ایرانی است. ابتدا باورش برایم سخت بود . ولی اگر به سایت شرکت مزدا مراجعه فرمایید (http://www.mazda.com/profile/vision/) خواهید خواند:

The origin meaning of MAZDA

The company’s name, “Mazda,” derives from Ahura Mazda, a god of the earliest civilizations in West Asia. We have interpreted Ahura Mazda, the god of wisdom, intelligence and harmony, as the symbol of the origin of both Eastern and Western civilizations, and also as a symbol of automobile culture. It incorporates a desire to achieve world peace and the development of the automobile manufacturing industry. It also derives from the name of our founder,Jujiro Matsuda

دائم الغسل ها

گروهی از صوفیه بر این باورند که هر گاه گمان بدی به برادر مومن خود نسبت به ذهنشان خطور کند باید غسل کنند.

فکر کردم با این حکم گروهی از جامعه ما یک خط در میان باید مشغول شستشوی خود باشند و گروهی دیگر نیز باید دائما درون آب زندگی کنند.البته این گروه آخر را بعید است آب هفت دریا تطیهر کند.

ممیزان بی تمیز

در زمان صدارت جناب میرسلیم یکی از ممیزان برای نویسنده ای که کتابش در انتظار کسب اجازه نشر بود نوشته بود:” نردبان آرید تا بوسم لبش ” تبدیل شود به” نردبان آرید تا گیرم سبیلش” !! نمی دانم  آن نویسنده و شاعر محترم در آن زمان از این همه ملاحت طبع و نازکی اندیشه ممیز محترم به چه روزی افتاده بود. بعدها کتابی از این دسته گل های به آب داده شده با عنوان “ممیزی کتاب ” منتشر شد. کتابی که هم می تواند نقش یک کتاب لطیفه و طنز را ایفا کند و هم سوگنامه ای باشد برای تاریخ اندیشه این دیار. برای من که با نظرات ممیزان دوره پهلوی دوم کاملا آشنا هستم این نظرات و ساختار آنها معنا و مفهوم دیگری دارد. اکنون با گذشت سال ها از دوره صدارت جناب میرسلیم به نظر می رسد همان سبک و سیاق برقرار است:

چندی پیش به منزل استاد بهبودی از سوی وزارت ارشاد تلفن می زنند. به ایشان اطلاع می دهند که مراسم بزرگداشتی برپاست و قرار است از شما تجلیل شود . ایشان اظهار می کنند که “ملازم بسترم” و نمی توانم از منزل خارج شوم. پس از چند روز دوباره تلفن می شود که جایزه ای برای دو اثر شما در نظر گرفته شده است . ایشان می فرمایند آن را در هر راهی که می دانید صرف کنید، برای من نیاورید. – استاد بهبودی گرفتن هرنوع مزد و متاعی را برای کارهای دینی از قبیل نوشته و سخنرانی و اصولا ارتزاق  از راه دین را  جایز نمی دانند!-

اکنون با گذشت چند ماه به همان دو کتاب اجازه چاپ جدید داده نمی شود!!. دو سه نمونه را استاد خواندند و توضیح دادند که من چند مقاله در باره این نظرات قبلا ازائه داده ام و…  به نظر می رسد مبدلان لب به سبیل هنوز در محکمه کتاب به قضاوت مشغولند و افکار را بر ترازو می نهند. خوب است اینان لا اقل از سابقه و لاحقه نویسندگان آگاهی داشته باشند. محققانی که بدون مزد و منت دو برابر شمار سالهای عمر ممیزان از آنان اثر منتشر شده است. تو صیه می کنم آنان نظرات مرحوم علامه شعرانی و سنگلجی را که ناظر شرعیات دهه سی و جهل بودند مطالعه کنند. دقت نظر و صراحت و خبرگی آنان که در نظراتشان ظهور یافته بسیار درس آموز است. گرچه  معتقدم به هیچ عنوان نمی توان با ملاک و معیاری پایا و روا کتاب و یا هر نوشته ای توسط یک یا دو نفر  در ترازوی سنجش قرار داد. بهترین سنجه عقل جمعی در هر حوزه دانش می تواند باشد.

+ نوشته شده در  دوشنبه پنجم بهمن 1388ساعت 9:22  توسط فریبرز خسروی

خوابجا

دیشب در جلسه ای شرکت داشتم که به افطار ختم می شد. تقریبا بیشتر اهالی جلسه یا در خواب بودند و یا مثل من با مشقت چشمهایشان را باز نگه داشته بودند. البته این لحظات طلایی! فرصت مناسبی برای تصویب بعضی تصمیمات است که در حالت عادی شاید ساعت ها وقت ببرد ویا شاید قرار است در آن عقل جمعی به کار نرود!

آیا بهتر نیست بر روی درب ورودی این جلسات بنویسند ” خوابجا “؟ . در راه بازگشت به خانه در این فکر بودم که خاصیت و مناسبت این جلسات چیست و اصولا ما ایرانیان ازکثرت جلسات اینچنینی چه طرفی بر می بندیم . از خودم نیز به خاطر شرکت در این جلسات مثلا تصمیم سازی عصبانی بودم.

به خانه رسیدم . در وبگردی  شبانه که کم از ولگردی های روزانه ندارد ، تصویری از سران اتحادیه افریقا را دیدم که کمی آرامم کرد. در آن تصویر ، همه  تصمیم سازان عزیز افریقایی نیز ، از جمله جناب موگابۀ دوست و برادر، در خواب ناز تشریف دارند.