سه تا بیار یکی ببر! گلد کوئیست فرهنگی

شاخص

زمانی مدرسه و معلم شانیتی داشتند و احترام  ویژه ای برای آنان قائل می شدند و البته هنوز هم برای بعضی مدارس و معلمان این وضع تغییر نکرده است. اما رفتار بعضی مدارس چنان خلاف عرف است که عملا بد آموزی هایی را سبب می شود.

تصور بفرمایید : ساعت 9 شب است .در جمع گرم خانواده گل می گویید و گل می شنوید . تلفن زنگ می زند. آقایی خیلی محترمانه خود را معرفی می کند که رئیس یکی از دبیرستان های زنجیره ای پایتخت است . او ضمن تمجید از فرزند شما ، دعوت می کند که فرزندتان برای ادامه تحصیل به مدرسه ایشان افتخار بدهد!! و از 25 درصد تخفیف شهریه برخوردار شود. سکر خاصی به شما و خانواده دست می دهد . تجربه نشان داده است که سرمستی این نوع دعوت ها چنان حالتی را برای بعضی خانواده ها و فرزندشان پدید می آورد که تا آخر تحصیل خود را تافته ای جدا بافته تلقی می کنند و از واقعیت به دور می افتند.

یکی از همین مدارس زنجیره ای با استفاده از شیوه دلالان گلدکوئیست  ضمن تماس با دانش آمزان سال سوم راهنمایی اعلام کرده است که اگر سه دانش آموز به ما معرفی کنید که ثبت نام شوند شما را مجانی ثبت نام خواهیم کرد . بفرمایید که با این برخورد کدام قداست برای تعلیم و تربیت باقی خواهد ماند!

سازگاری ایرانی!

شاخص

آندره زیگفرید کتابی با عنوان روح ملتها دارد که توسط مرحوم احمد آرام به فارسی ترجمه شده است. بعدها فصلی  بر این کتاب با عنوان ” سازگاری ایرانی ” افزوده شد . در کتابی که در ابتدای سال 57 به قیمت 25 ریال! خریدم نام نویسنده این فصل الحاقی را ” عبدالله متقی” ذکر کرده بود. بعدا معلوم شد که نویسنده مرحوم مهندس بازرگان بوده است . چون ایشان “ممنوع القلم ” بودند و در آن زمان هم چون قلم در دست بعضی اسلحه نرم تلقی می شد لذا کتاب را با نام عبدالله متقی منتشر کرده بودند. در آنجا می خوانیم:

 سر بقای سه هزار ساله ی ایران :
وقتی بنا باشد ملتی به طور جدی با دشمن روبرو شود و تا آخرین نفس بجنگد و بعد از مغلوب شدن سر سختی و مخالفت نکند بلکه تسلیم اسکندر شود و آداب یونانی را بپذیرد و اعراب که می آیند در زبان عربی کاسه ی گرم تر از آش شده صرف و نحو بنویسد یا کمر خدمت برای خلفای عباسی بسته دستگاهشان را به جلال و جبروت ساسانی برساند در مدح سلا طین ترک چون سلطان محمود غزنوی آب دارترین قصاید را بگوید غلام حلقه به گوش چنگیز و تیمور و خدمت گزار ووزیر فرزندانش گردد یعنی هر زمان به رنگ تازه وارد در آمده به هر کس و نا کس تعظیم و خدمت کند دلیل ندارد که نقش ونام چنین مردم از صفه روزگار برداشته شود . یک دنده و اصولی هستند که در برابرمخالف و متجاوز می ایستند و به جنگش می روند یا پیروز می شوند و یا احیانا شکست می خورند ووقتی شکست خوردند حریف چون زمینه ی سازگاری نمی بیند و با مزاحمت و عدم اطاعت روبرو می شود از پادرشان می آورد و نا بودشان می کند .
در محله ی مغول دیدیم که شرق و شمال به علت مختصر مقاومت با خاک یکسان شد ولی امرای فارس تسلیم شدند و سالم ماندند.

مدیریت های کوکائینی

شاخص

روزی در بازار تجریش شاهد صحنه عجیبی بودم . وسط  بازار بارش باران  موجب شده بود مقدار کمی آب  کف بازارجمع شود. جوانکی در حالی که جامه به در کرده بود قصد شیرجه زدن در دریای خیالی خود را داشت. سرخوشی و گسست از واقعیت در اثر مصرف مواد موجب این رفتار بود.

آثار و عواقب  سوء مصرف مواد توهم زا و از آن میان کوکائین را یا باید از متخصصان سراغ گرفت یا پای صحبت اهل آتش  نشست. اما تا آنجا که به بحث ما مربوط می شود این رفتار در بسیاری از آنان قابل مشاهده است :

گفتار سلیس و روان

شادی وسرخوشی

کج خلقی و پرخاشگری

اختلال در قضاوت  و ظهور افکار پارانویایی

تحریک پذیری

احساس قدرتمندی ، هزیان گویی  و خیال اندیشی

به نظر می رسد برای  بسیاری از مدیران  در سطوح مختلف مدیریتی،  گرفتن حکم  و انتصاب ، به منزله آغاز مصرف کوکائین است  .  این رفتار و حالات با شدت و ضعف در آنان ظاهر می شود:

گفتار سلیس و روان

افرادی که تا دیروز ساکت و کم حرف بودند به محض گرفتن ابلاغ  که گویا در آنان نشئگی خاصی پدید آورده به یکباره نطقشان باز شده و خوش سخن می شوند . سخنرانی ها ،مصاحبه ها ی پیاپی شروع شده و در جلسات ، اغلب متکلم وحده می شوند.  روابط عمومی ها هم به جای آنکه به اشاعه و تبیین اهداف و فعالیت های آن نهاد و سازمان بپردازند ، تبدیل به بلندگوی رئیس می شوند.واین چرخه نشئگی را سرعت می بخشد. البته در بلند مدت همین افراط در سخن، به پاشنه آشیل آنان تبدیل می شود. مدیران با ورود به حوزه هایی که در تخصصشان نیست کم کم نا آگاهی خود برای زیر دستان آشکار می کنند و موجب لبخندهای پنهان و انبساط خاطر کارمندان کاردان می شوند.

شادی و سرخوشی

گاهی در جمع و سخنرانی ها چنان شاد و سرخوش و بی خیالند که بسیاری باور می کنند که اوضاع سازمان بسیار اطمینان بخش است و آینده ای درخشان را در پیش رو می بینند.در محافل خودمانی تر چنان باب تملق گشوده است که اسباب سکر بیشتر مدیر را فراهم می آورد. تصور بفرمایید کارمندی خطاب به مدیر بگوید : “در زمان نادر شاه سربازی را در میدان جنگ دید که دلاورانه می جنگد .اورا طلبید و گفت در زمان حمله افغانها کجا بودید ؟ سرباز جواب داد من بودم شما فرمانده رشید نبودید تا در رکابتان باشم . حالا ما در این اداره با آمدن شما جان گرفته ایم و در خدمتیم ” واقعا این جملات می تواند مدیر خیال اندیش را در سکر و ابتهاجی عمیق فروبرد.  اما  این شادی و ابتهاج پایدار نیست . نشئگی حالات دیگری را نیز در پی دارد.

کج خلقی و پرخاشگری و افسردگی

دوز ماده محرک که همان ابلاغ ریاست و پست ریاست است گاهی از سوی مقامات بالا و پایین دچار قبض می شود .کافی است بشنود که مدیر بالادستی از او نارضی است یا یکی از زیر دستان بر او خورده گرفته است . این اخبار  به شدت حال مدیر را بد می کند به حدی که کارمندان محرمانه به هم می گویند ” امروز سگ شده” آفتابی نشوید!

گاهی شدت این کج خلقی به حدی است که مدیر را به افسردگی می کشاند. مدیرانی که با خبر می شوند که قرار است جلبجا شوند چنان دچار یاس فلسفی! می شوند که در ماه ها یا روزهای آخر اهداف سازمان متبوع را نیز زیر سوال می برند.

اخلال در قضاوت و ظهور افکار پارانوئیدی

چون اغلب تصمیم ها برخاسته از تعقل و خرد جمعی نیست لذا عمل  به شعارها و فرمایش های مدیریت اگر محال نباشد بسیار مشکل است . این عدم موفقیت را او از ذات تصمیمات غیر معقول خود ندانسته  بلکه آن را متوجه کارمندان می داند و بر آنان می آشوبد.و در این آشوب خوب ها کسانی اند که بره وار بر توجیهات غیرتخصصی مدیر صحه می گذارند و بدها آنانند که توصیف واقعگرایانه ای از اوضاع دارند. در این محیط افراد واقع گرا دائما مورد سوء ظن قرار می گیرند. ظهور افکار پارانوئیدی مدیر را وا می دارد که به اغلب کارمندان – بجز چاپلوسان و مداحان—به دیده شک و خیانت بنگرد و با مکانیزمهایی در صدد باشد برای آنان مدرک جمع کند.

این اخلال در قضاوت مصیبت دیگری را برای سازمان به ارمغان می آورد. هر روز از  تعداد  دلسوزان مشفق کم و بر تعداد خیال اندیشان  مداح اضافه می شود . این حرکت نامبارک موجب می شود تا  چاپلوسی همچون یک روش در سازمان تثبیت شود. در این شیوه هیچ کس مسئول کاستی سازمان نیست . به هر اتاق سربزنی اتاق مجاور را مقصر تام می داند. بدبینی و سیاه نمایی همچون زنجیری گران چنان بر اندیشه جمعی سازمان می پیچد که مانع پویایی و رشد سازمان می شود. زنحیری که آهنگران نیز از شکستن آن باز می مانند. به قول مولانا:

ای عجب این بند پنهان گران

عاجز از تکسیر آن آهنگران

تحریک پذیری

اینان از کوچکترین انتقاد برمی آشوبند و یا کوچکترین تمجید خوشحال و مفرح می شوند. چون منطقی بر رفتارشان حاکم نیست  و روشمند عمل نمی کنند معمولا آخرین فرد ملاقات کننده محق خواهد بود. این تحریک پذیری غیرعقلائی ،عدم ثبات رفتار سازمانی را به دنبال خواهد داشت.

تصور قدرتمندی و هذیان گویی و خیال اندیشی

روسای کوکائین زده احساس قدرت بسیار زیاد کرده و چنان خیال اندیش می شوند که یک شبه می خواهند کار بیست ساله  و حتی کار محال انجام دهند. آن مدیری که می خواهد یکساله میزان مطالعه کشور را دوبرابر کند، یا دوساله امید به زندگی  و یا درامد سرانه  را دوبرابر کند  اگر شیاد نباشد مسلما تحت تاثیر ماده توهم زای مدیریت قرار گرفته است . وگرنه هر نیمه آگاهی هم خوب  می داند دستیابی به هریک ازین اهداف   برنامه بلند مدت و امکانات وسیعی  را طلب می کند.  معمولا این گونه مدیران استدلال کارشناسان را که عدم دستیابی به اهداف این برنامه ها را متذکر می شوند،بر نمی تابند و آنرا نشانه عدم صداقت یا عدم شجاعت آنان می پندارند.

به اول گفتار برمی گردیم . استعمال مواد توهم زا جوانک  را چنان کرده بود که آن اندک آب گرد آمده را دریا می پنداشت . به نظر می رسد که خیال اندیشی و سکر مدیریت هم همین بلا را  می تواند بر سر عقل و ادراک مدیران بیاورد. آنان کار کوچک را بزرگ و بزرگ ها را خرد می پندارند. گردآمدن افراد همسو در اطراف آنان موجب هم افزایی هرچه بیشتر این وهم اندیشی می شود.  این گسست از واقعیت ها و و وهم وخیال را ملاک رفتار قرار دادن ، موجب آثار مخربی برای جامعه می شود. بیهوده نیست که در آموزه های دینی ، ما را از چهارمستی بر حذر داشته اند که یکی از آنها مستی ریاست است.

این خیال و وهم بد چون شد پدید

صدهزاران یار را از هم برید

عالم وهم و خیال طمع و بیم

هست رهرو را یکی سدی عظیم

غرق گشته عقلهای چون جبال

در بحار وهم و گرداب خیال

مولانا

عزاداری کلاعها و سواد رسانه ای!

شاخص

 

این روزها خبرگزاری ها صحنه های عزاداری و شیون و ضجه افرادی را نشان می دادند  که در مرگ رهبر کره شمالی به سوگ نشسته و در حال اجرای مراسم بودند. در یک فروشگاه بزرگ فروشنده ای را نشان می دادند که بر پله برقی که چند روز پیش رهبرشان از آن عبور کرده بود بوسه می زد و بر آن می گریست!

اما گمان نمی رفت که این عزاداری به عالم چرندگان و پرندگان نیز سرایت کند.

دیشب به نقل از  تلویزیون کره شمالی درختانی را نشان دادند که ده ها کلاغ بر شاخه های آنها  نشسته بودند و بی حرکت به یکدیگر می نگریستند! تلویزیون کره شمالی  این عدم تحرک کلاغان را دلیل بر عزا داربودن آنها برای رهبر فقیدشان می دانست!

به راستی چه می شود که هنوز در هزاره سوم مردمانی با چنین افکاری موجودند و حاضرند خود را به خاطر این افکارشان به زحمت  و فلاکت بیندازند ؟  تصور نکنیم که نمایش این صحنه ها همه ساختگی و حاصل پروپاگاندای دولتی است. درصدی چنین است . اما شواهد بسیاری نشان می دهد که در کره شمالی شرطی سازی آدمی زادگان توسط دولتشان تا حد زیادی با موفقیت انجام شده است.

آنان به کیم ایل سونگ پدر رهبر تازه درگذشته ، لقب خورشید داده اند . به آنان تفهیم شده است که گرمای روز حاصل وجود اوست که حتی بعد از مرگش هم  جریان دارد . پایتخت نشینان هر روز قبل از شروع کار در مقابل مجسمه چند تنی او زانو زده و از او برکت و گرما می طلبند.

طرح از جمال رحمتی - روزنامه شرق

در آن  کشور فقر آشکار بیداد می کند و ساکنانش اجازه مسافرت ، ازدواج ، زاد و ولد و … را بدون کسب مجوز ندارند . ظاهرا برای تحمل آن فقر جانسوز و این لابه ها برای فقدان رهبر، باید استحاله عظیمی در مسیر انقیاد فکری و تحمیق آنان تدارک دیده شده باشد.از اخبار جسته گریخته ای که از درون آن کشور بروز کرده می توان به وسعت آن برنامه ریزی  ها پی برد. آقای پارسا در گوگل پلاس خود خاطره جالبی را نقل می کند:

“”يه دانشجو بود از كره شمالي توي دانشگاه تهران درس ميخوند.عاشق رهبرشون بود.هيچ جوره توي اعتقاداتش نميشد نفوذ كرد.

دلش ميسوخت براي ما كه چرا توي جهليم و به روشنايي وارد نميشيم.هر ايرادي كه از كشورش و كمونيست ميگرفتيم براش دليل و برهان مياورد.
فقط از يه چيز ناراحت بود.ميگفت بچه كه بوديم توي مدرسه جمع ميكردنمون و ميگفتن بگيد “خدايا بهمون شكلات بده” بعد هيچ اتفاقي نميوفتاد بعد ميگفتن حالا بگيد “كيم ايل سونگ بهمون شكلات بده” بعد از هوا برامون همينجوري شكلات ميريخت.ميگفت من بعد ها فهميدم كه از بالاي پشت بام مدرسه اين شكلاتها رو ميريختن.
ميگفت فقط از اين ناراحتم كه رهبرمون خودش بزرگ و ماورايي هست.چرا با اين روش ميخواستن ما رو گول بزنن.“”

به نظر می آید که با برنامه ریزی سنجیده ای از درون خانه تا مدرسه و دانشگاه توانسته اند این استحاله انسانی را شکل دهند. و ظاهرا در این مسیر از وسایل ارتباط جمعی به خوبی بهره برده اند. اگر به قول ژان كازنو، رنگ گرايي، فعل پذيري و اشاعه ي مصرف را جزو تأثيرات وسايل ارتباط جمعي بدانیم. آنان توانسته اند مورد آخر رامسکوت و در دو مورد دیگر کاملا هدفمند عمل کنند.

نیل پستمن در کتاب ارزشمندش ” زندگی در عیش مردن در خوشی” یکی از تبعات  رواج تلویزیون را تعطیلی تفکر ، بحران آگاهی و حقیقت انگاشتن آنچه به طور بصری در حال پخش است می داند. این رسانه و سایر عوامل  ساده لوحی را بدانجا می رساند که انسان قرن بیست و یکم در یک جامعه کمونیستی به رهبرانشان قدرت ماورایی می بخشند و در بربرشان سجده و کرنش می کنند.

تصور نشود که این مختص مردمان  کره شمالی است . ارول به درستی بیان می کند که مردمان امروز به همان اندازه مردم قرون وسطی زودباورند و حتی نیل پستمن اینان را به علت تسلط رسانه ها زودباورتر از فرون وسطایی ها َقلمداد می کند. نوع این زودباوری و خرافه گرایی در هر فرهنگی متفاوت است و رنگ و بوی خاصی دارد. شاید بتوان عامل رهایی بخش را در دوره استیلای رسانه” آموزش سواد رسانه ای” دانست. سوادی که ذهن و نظام وجودی فرد را در رد و پذیرش آگاهانه  و نقادانه پیام ها تجهیز می کند.

بهر رو صحنه های پخش شده از تلویزیون کره شمالی موید این گفته  است که: حتی اگر گاو هم باشید شما را می پرستند ، فقط باید در موقعیت مناسبی  قرار بگیرید. و البته این موقعیت مناسب  تیز در صورت تسلط بر  رسانه های جمعی به راحتی قابل حصول است  .

 

اسلامی ترین کشور جهان

تصور می فرمایید اسلامی ترین کشور دنیا کجاست؟
به نتیجه پژوهش زیر مراجعه فرمایید:

دیپلماسی ایرانی: هم عربستان خود را اسلامی ترین کشور دنیا می داند و هم اندونزی. هم ایران دارای حکومت اسلامی است و هم افغانستان. از سوی دیگر ترکیه و تونس و مغرب و… را نیز به دلیل حاکمیت اسلام گرایان و درصد بالای مسلمانان در این کشورها، واجد دولت هایی دین مدار با جامعه ای دینی می دانند.

اما معیارهای اسلامی بودن یک کشور یا جامعه، چه مواردی هستند و چگونه و با کدام متر و معیار می توان از اسلامی تر بودن یا اسلامی ترین بودن یک کشور نسبت به سایرین سخن گفت. البته عموما چنین قیاس هایی برای کشورهای مسیحی نشین دیگر محلی از اعراب ندارد و اصولا با چنین شاخصه هایی به شناخت یکدیگر نمی پردازند.

به تازگی براساس نتایج یک تحقیق در امریکا، اعلام شده که نیوزلند و لوکزامبورگ اسلامی ترین کشورهای جهان هستند؛ ضمن اینکه هیچ یک از کشورهای مسلمان در بین 37 کشور اول “اسلامی” جهان نیستند!

پایک نیوز گزارش داده است، یک تحقیق در دانشگاه جورج واشنگتن امریکا که در شماره 10 ژورنال معروف اقتصاد جهانی (Global Economy Journal)  به چاپ رسیده، به نتایج عجیبی دست یافته که براساس آن بسیاری از کشورهای اسلامی (کشورهایی که واقعا اسلامی هستند) چندان هم مسلمان نیستند.

لوکزامبورگ

سئوال اصلی تحقیق مذکور این بوده که آیا سیاست ها در کشورهای مسلمان (کشورهای با اکثریت مسلمان) برپایه اصول اسلام پایه گذاری شده است یا خیر؟ برای پاسخگویی به این سئوال محققان، پارامترهایی چون “فرصت های اقتصادی”، “آزادی اقتصادی”، “میزان فساد”، “سیستم مالی” و “حقوق بشر” را به عنوان معیارهایی برای سنجش “اسلامی بودن” انتخاب کرده و برای سنجش آنها مطالعه تطبیقی و مقایسه ای در بین 208 کشور جهان انجام داده اند.

براساس نتایج این تحقیق، بسیاری از کشورهای مسلمان خودشان براساس معیارهای اسلامی در زمینه های اقتصاد، حقوق بشر، میزان فساد، سیستم مالی و… عمل نمی کنند که این امر هم در رفتار دولت ها و هم در رفتار روزمره شهروندان آنها قابل مشاهده است. این تحقیق همچنین می گوید که حتی در سطح اجتماعی، بسیاری از کشورهای غیر مسلمان بیشتر از خود مسلمانان براساس ارزش های اسلامی عمل کرده و به آنها پایبند هستند.

از دیگر نتایج جالب این تحقیق این است که “اسلامی ترین” کشورهای جهان به ترتیب نیوزلند و لوکزامبورگ هستند؛ ضمن آنکه هیچ یک از کشورهای مسلمان در بین 37 کشور “اسلامی” جهان قرار ندارند!

پایک نیوز می افزاید: عمادالدین عبدالرحیم که خود یک متفکر اسلامی اندونزیایی است و بیش از شکل و فرم اسلام، به محتوای اسلام همچون عدالت، برابری و آزادی تاکید دارد، نیز مدعی است که شهر آمس (Ames) در ایالت آووا (Iowa) امریکا یک نمونه کامل از “دولت اسلامی” است. هرچند که اسلام هیچ نقشی در زندگی روزانه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی این شهر ندارد و مردم آن نیز آشنایی با اصول اسلامی در زمینه آداب غذا خوردن و نحوه پوشش اسلامی ندارند.

 منبع:http://www.asriran.com/fa/news/191806

ازحماسه تا ماتم و از ماتم تا…

شاخص

در مورد مراسم و عزاداری های محرم  نوشته ها و آثار  گسترده ای  وجود دارد.  اندیشمندان زیادی سعی کرده اند که از پیرایه ها و نادرستی ها در بیان واقعه عاشورا فروکاهند. شاید یکی از کسانی که انحرافات این مراسم را در صریحترین و مستدل ترین شکل بیان کرده است  مرحوم مطهری باشد. ایشان به ویژه در کتاب  حماسه حسینی سعی کرده اند در این زمینه انحراف زدایی کنند. اما نمی دانم چرا عده ای اصرار دارند که

عاشورای 89

عکس از حسنی خسروی

همان هایی را بیان کنند که به زعم اندیشمندانی چون شهید مطهری انحراف است و نادرست . من قبلا فکر می کردم که عده ای آگاهانه یا نا آگاهانه سعی دارند که حماسه ای شور آفرین را تبدیل به ماتمی سکون زا کنند . اما مراسم امسال و پدیده های آن ،طلیعه های عبور از ماتم و تبدیل آن به یک کارناوال نمایشی و میهمانی بزرگ خیابانی  را می دهد.گروه های ده بیست نفره طبل نواز با طبل های یاماها و تریومف ، سرهای آرایش شده با گل با آخرین مدل های موجود ، صف ها ی طویل بعضا تنش زا برای دریافت خوراکی وترافیک های آنچنانی برای عبور از مقابل ایستگاه های صلواتی ونوحه ها و آوازهای منطبق با آخرین ریتمهای لوس آنجلسی و…. همگی بیان گر این واقعیتند. شاید عجیب ترین ها رابتوان در نوشته ها  و نقش های ترسیم شده روی ماشین ها و حتی لباس افراد دید که بعضا بسیار موهن است  . البته این تابنک با آن تابنک اصلی متفاوت است. این تابنک (tabnak.com) در مقابله با تابناک اصلی (tabnak.ir) ساخته و جعل شده است. بهر رو این عکس ها ی زیر نشان از لمپنیسمی دارد که در این زمینه شروع به رشد کرده است.

بزهای بلاگردان

از اینیاتسو سیلونه  نان وشراب ، فونتامارا و یک مشت تمشک را خوانده بودم. این هفته موفق شدم کتاب ارزشمند مکتب دیکتاتورها را با ترجمه خوب مهدی سحابی بخوانم.

سیلونه ، اینیاتسو. مکتب دیکتاتورها . ترجمه مهدی سحابی . (تهران: نشر ماهی ، 1386).

عده ای این کتاب داستان وار را با شهریار ماکیاول مقایسه کرده اند. در مکالمات سه شخصیت های اصلی این داستان نکات بسیار ظریف سیاسی اجتماعی به ساده ترین بیان مطرح شده است.داستان در آستانه جنگ دوم جهانی روایت می شود. یک جوجه دیکتاتور امریکایی و مشاورش برای آموختن فنون دیکتاتوری به اروپا می آیند تا از تجارب طولانی آنان در این زمینه بهره مند شود. آنان می خواهند به امریکا برگردند و رژیم دیکتاتوری بر قرار کنند.به آنان توصیه می شودبا یک تبعیدی ایتالیایی که کلبی نامیده شده ملاقات کنند. این کتاب با لحنی نسبتا طنز آلود شرح گفتگوی این سه شخص است.

  در صفحه 244 آقای دبلیو سوال می کند که چطور می توان با در اختیار داشتن مدیریت تازه کار ، از ندانم کاری و فساد و خرابکاری مصون ماند؟ . پاسخ تومازوی کلبی جالب است:

” خیلی ساده است. رژیمهای دیکتاتوری در مقابله با مشکلات از راه حلی  استفاده می کنندکه چون دارویی معجزه آسا هر دردی را درمان می کند. این راه حل قربانی کردن بزهای بلا گردان است. این وسیله مشکل گشا هیچ کدام از دردسرهای شیوه دمکراتیک ،از جمله مبارزات لفظی و افشاگری ها و بحث های پایان ناپذیر پارلمانی و کمیسیون های تحقیق بی نتیجه و محاکمات طولانی چندین ساله را ندارد. از این گذشته ،قربانی کردن بزهای بلگردان این تصور را هم به وجود می آورد که دستگاه های دولتی به شدت تحت کنترل اند. با این شیوه نه تنها حس عدالت خواهی ، بلکه همچنین حس انتقام جویی مردم ارضا می شود. از این رو تاکید می کنم که داشتن ذخیره قابل توجهی از بزهای بلاگردان ، که بتوان در هر مناسبتی از آنها استفاده کرد، برای امنیت یک کشور توتالیتاریستی لازم است . درست به همان صورتی که پرورش احشام از ضروریات کشاورزی سالم به شمار می آید.”

دنباله این سوال و جواب خواندنی است.

پاک و نجس

در سال 1947 با شعار فاصله گرفتن  از نجس ها، قطعه ای از شبه قاره هند جدا شد و پاکستان نام گرفت. اکنون پس از گذشت چندین دهه ، سرزمین نجس ها  با برزیل بالاترین رشد اقتصادی را کسب کرده و بزرگترین دمکراسی جهان لقب گرفته است. سرزمین پاکان نیز به مهد ترور ، کودتا ، تولید طالبان!، تقلب در تولید و فقر تبدیل شده است.

کودکان پاکستانی در حال غذا خوردن

کودکان پاکستانی در حال غذا خوردن

عزاداری اپل

حضرت عباسی اگر تا دیروز ازش می پرسیدی آی پد چیه با کمال شهامت می گفت پدیه که رو چشم می ذارن تا اونو استریل کنه !چون از بچگی ماشین باز بوده هنوز فکر می کنه بهترین تولید شرکت “اپل” اتومبیل اُپل کورساست.

اما از هفته پیش که مرحوم استیو جابز به آن دیار رحلت فرموده اند ، بق کرده و عین لوطیی که عنترش  مرده باشه، گوشه اتاق کز کرده و به هیچ میوه ای لب نمی زنه. خدا نکنه که چشمش به یک سیب گاز زده بیفته.  چنان نعره ای سر می ده و به حال رعشه می افته که همه فکر می کنن تا چند دقیقه دیگر ریق رحمت رو سر می کشه. مادر بزرگش با ناله میگه: نه نه جون این جابر – ر را هم با تشدید ادا می کند– جوون مرگ همکلاس بچم بوده  مرده حالا نوم به این روز افتاده! خواهرش دم گوشم میگه : هول نشو مغازه دو نبش زده برای گرفتن پول از بابام برای یه سفر خارجی که دچار افسردگی نشه و رخت عزا رو دراره!