کربلا و آنه ماری شیمل آنه ماری شیمل ایران شناس و اسلام شناس نامی آلمانی را ما کتابداران به خاطر آثار و تالیفاتش باید خوب بشناسیم. در سال ۷۶ نیز کتاب نامهای اسلامی وی با ترجمه خانم آرین در کتابخانه ملی منتشر شد. او درک ویژه و ژرفی از پدیده ها و وقایع ایرانی و اسلامی داشت. شیمل نوشته ای با عنوان :Karbala and the Imam Husayn in Persian and Indo-Muslim literature دارد که نمی دانم چرا آن را با عنوان “پیک دور افتادگان “در همشهری آنلاین ترجمه و منتشر کرده اند.بهر رو این نوشته بسیار درس آموز است. مقایسه کنید با بسیاری از روایتهای وطنی که مصداق بارز دفاع بد و معرفی کج اندیشانه از یک حقیقت زیبا و ناب هستند ! روایتهایی که اصرار دارد یک حماسه سترگ آسمانی را به ماتمی رمینی تبدیل کند. هنگامی که برای اولین بار سرودهای به زبان فارسی در زمینه حوادث تأثرانگیز کربلا خواندم، تأثیری عمیق بر من به جا گذارد که هنوز آن را به یاد دارم. آن سروده، مرثیهای از قاآنی با این مطلع بود: بارد چه؟ خون، که؟ دیده، چسان؟ روز و شب، چرا؟ از غم، کدام غم؟ غم سلطان اولیا این شعر به شیوه پرسش و پاسخ و به نحوی حیرتانگیز بیانگر بسیاری از حوادث پرشور کربلاست و در عین حال، بازتاب حالت عاطفی و احساس مؤمن مسلمانی است که به شهادت نوه محبوب پیامبر(ص) به دست بنیامیه میاندیشد. مضمون درد و رنج و قربان شدن، از روزگاران دور در تاریخ دین نقشی اساسی داشته است. هنوز هم در اسطورههای کهن خاورمیانه، نام قهرمانانی به گوش میرسد که کشته میشوند اما مرگشان عهدهدار تولد دوباره زندگی است؛ نامهای آتیس Attis و اسیریس Osiris به ترتیب در روایتهای بابلی و مصری از بهترین نمونههایی است که از باور مردم دوران باستان در این زمینه خبر میدهد؛ مردمانی که اعتقاد داشتند بدون مرگ، تداوم حیات امکان ندارد و خونی که در راهی مقدس ریخته میشود، از هر چیز دیگر گرانبهاتر است. قربان شدن راهی برای رسیدن به مراتب بالاتر و متعالیتر حیات است و ایثار و گذشت و کشته شدن اعضای یک خانواده، تعالیبخش منزلت دینی اوست. داستانهایی که درباره ابراهیم(ع) که تا آنجا به پروردگار ایمان داشت که بیهیچ پرسشی در باب چرایی قربان کردن فرزندش، بدان امر رضا داد و در عهد عتیق و قرآن آمده است، به اهمیت چنین قربان شدنهایی اشاره دارد. اقبال، آنجا که در چکامهای معروف در بال جبرئیل (1936)، قربانشدن اسماعیل(ع) و شهادت حسین(ع) را- که به نوعی آغاز و انجام داستان کعبه است- بههم میآمیزد، بسیار بجا و درست سروده است. با درنظر گرفتن اهمیت قربان شدن و تحمل درد و رنج برای تعالی انسان، جای تعجب نیست که مرگ نوه محبوب پیامبر(ص) در میدان جنگ، جایگاهی بلند در تاریخ اسلام داشته باشد و ماجرای مرگ زهرآلود برادر بزرگ، امام حسن(ع) را نیز بدان آمیخته باشند. در ادبیات عامیانه اغلب میبینیم که امام حسن(ع) و امام حسین(ع)، هر دو در شمار سپاهیان کربلا آمدهاند؛ این مطلب از نظر تاریخی نادرست است اما از نظر روانشناختی صحیح است. اکنون مجال آن نیست که در باب رشد و شکوفایی نوع ادبی مرثیه و تعزیه در پهنای شعر فارسی، هندی یا در سنت شعری رایج ترکی، از همه جهات سخن بگوییم اما خالی از لطف نیست اگر نیمنگاهی به پارهای از اشعار سروده شده در سنت ادبی خاور دور بیفکنیم. این اشعار غالبا بیانگر علاقهمندی شاعران سنی به سرنوشت حسین(ع) است و در عین حال، از نگاه تأسیآمیز صوفیان به امام حسین(ع) در مقام الگویی برای تحمل رنج و بلا حکایت دارد؛ رنج و دردی که به اعتقاد آنان در مسیر کمال روح نقشی بنیادین دارد. نام حسین(ع) چندین بار در دیوان سنایی(12ميلادي / 6 هجري قمري)- که نخستین شاعر عارف برجسته ایرانی است- آمده است. این نام در مواردی برای افاده معنای شجاعت و از خودگذشتگی به کار برده شده است. حکیم سنایی، امام حسین(ع) را الگو و مظهر شهید میداند؛ شهیدی که والاتر و ارجمندتر از همه دیگر شهیدان است: دین، حسین توست، آز و آرزو، خوک و سگت تشنه این را میکشی و آن هر دو را میپروری(1) مفهوم بیت یاد شده آن است که انسان به چنان مرتبه نازلی سقوط کرده است که تنها به امیال و آرزوهای خودخواهانه خویش میاندیشد و در راستای برآوردن نیازهای مادی خود همه کار میکند؛ در حالی که دین او- ساحت معنوی زندگانیاش- محروم و بینصیب مانده و میخشکد و میافسرد؛ همچنانکه امام حسین(ع) و شهیدان کربلا در حال تشنگی و بیآنکه هیچکس آبی به کام آنان بریزد، کشته شدند. این اعتقاد راسخ در اشعار دیگری نیز در «دیوان» و «حدیقهالحقیقه» سنایی آمده است. لازم است در باب چکامه بلندی که در ستایش حسین(ع) و توصیف کربلا در حدیقهالحقیقه آمده، بدین نکته توجه داشته باشیم که ظاهرا این بخش از حدیقهالحقیقه در نسخ خطی کهن، افتادگی دارد و ممکن است بعدها بدان افزوده شده باشد. این مطلب، به هر حال برای ما قابل ملاحظه نیست چرا که نام حسین در یکی از اشعار مهم دیوان سنایی آمده است؛ سرودهای که شاعر در آن با بهرهگیری از تصاویر شعری بینظیر به توصیف تعالی انسان و درد و رنجی میپردازد که برای مشتاقان رسیدن به کمال، گریزی از آن نیست. در همین سروده است که او شهیدان کشته شده «کوی دین»- شهدایی که همچون امام حسین(ع) با شمشیر جان باخته بودند یا چون امام حسن(ع) با زهر به شهادت رسیده بودند- را زنده میبیند: سر برآر از گلشن تحقیق تا در کوی دین کشتگان زنده بینی انجمن در انجمن در یکی صف کشتگان بینی به تیغی چون حسین در دگر صف خستگان بینی به زهری چون حسن(2) این نگاه به حسین(ع) به عنوان الگوی شهادت و شجاعت، پس از سنایی نیز در عرفان ایرانی و ترکی دنبال شد. در بیتی از دیوان عطار نیشابوری، وی با علاقهای خاص، سالک تازهکار را به در پیش گرفتن راه حسین(ع) میخواند و چنین خطاب میکند: … یا حسینی باش یا منصور باش(3) منظور شاعر از منصور، حسین بن منصور حلاج- شهید بزرگ عرفان اسلامی- است که بیرحمانه در 922 ميلادي / 309 هجري قمري در بغداد به دار آویخته شد. او نیز همچون همنام خود- حسینبن علی(ع)- سرمشق صوفیان است؛ او عاشق رنج و مرارت [در راه عشق الهی] است و نامش در بسیاری از اشعار صوفیانه ملازم نام امام حسین(ع) است. هر دوي ایشان عاشق و شیفته پروردگار بودند و خود را قربان عشق الهی خویش کردند و پرهیزگاران باید بکوشند در این راه به این دو عاشق آرمانی پروردگار تأسی جویند. غالب دهلوی در قصیده توحید خود با چیرهدستی بدین مطلب اشاره میکند. این سنت شعری در جهان ترک نیز از استحکام خاصی برخوردار است و هر دوی این اسامی اغلب در اشعار عرفانی آن سرزمین به چشم میخورد. سنت ادبی ترک زبان بهویژه در اواخر دوران فرقه بکتاشی به شدت وامدار اسلام شیعی است اما بهنظر میرسد که نواده پیامبر(ص) در برخی از نخستین اشعار عرفانی- که یونس عمره در اواخر قرن 13 و 14ميلادي / 7 و 8 هجري قمري در ترکیه سروده بود- جایگاهی ویژه داشته است. سرودهای عاشقانه از او که در آن از حسین(ع) با تعابیری همچون «سرچشمه شهدا»، «اشک اولیا» و «طفل معصوم فاطمه(س)»، یاد کرده، مؤید این سخن است. در تصویر شعری دیگری، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در مقام «امیران هشت بهشت» یاریرسانانی هستند که بر سر حوض کوثر میایستند و به تشنگان آب میدهند؛ تصویر متقابلی که از رنج حسین(ع) در صحرای بیآب کربلاترسیم شده است.(4) این افسانه مشهور که جبرئیل به حضور پیامبر(ص) رسید، در حالی که 2 دست جامه به رنگ قرمز و سبز برای 2 نوهاش (حسن(ع) و حسین(ع)) بههمراه داشت و چنین خبر داد که این لباسها به چگونگی مرگ ایشان در آینده اشاره دارد که توسط شمشیر و زهر است، در اشعار کهن ترکی آمده است. برخی از مناقب معروف سندی نیز- که بر این مضمون استوار است- هنوز در مناطقی از دره سند خوانده میشود. داستانهای مشابهی در این دو سنت ادبی درباره امام حسن(ع) و امام حسین(ص) و نوادگان پیامبر(ص) وجود دارد؛ حکایتهایی از سوار شدن ایشان بر پشت پیامبر در کودکی و نوازشها و مهروزیهایی که پیامبر(ص) در حق آنان روا میداشت. بدین ترتیب در قالبهای معروف و متنوعی از اشعار کهن ترکی از امام حسن(ع)و امام حسین(ع) یاد شدهاست. یونس عمره برای تأکید ورزیدن به نقش و جایگاه خاص آنان، ایشان را «گوشوارگان سلطنت الهی» میخواند.(5) این تصویرپردازیها در قرون بعد- همزمان با گسترش رفتارهای شیعیمآبانه فرقه بکتاشی- رنگارنگتر و متنوعتر و در اصطلاحات ادبی و آيینی ملموستر شد؛ تعابیری همچون حسینبن علی «سر خداست»، «نور چشم مصطفاست» در اشعار یکی از شاعران ترک دیده میشود. شاعری دیگر در مرثیهای زیبا، امام حسین(ع) را «قربانی جشنواره جهاد اصغر» میخواند. آیا گلوی حسین- که همواره بوسهگاه پیامبر بود- همان است که اکنون بریده خنجر است؟ عرشیان و فرشیان اکنون اشک سیاه از دیدگان میافشانند و ای حسین چونان زلف تو پریشان و سرگشتهاند از اندوه حسین، سپیدهدمان، خون خود برون میافکند لالههای سرخ در خون غلتاناند و بار اندوه تو را بر دلهاشان میکشند(6) این سنت ادبی در ترکیه با آنچه در زبانهای منطقهای شبهقاره هند آمده، شباهت بسیار دارد. اکنون نگاهی به رشد مرثیه در این شبهقاره میاندازیم اما نه در زبانهای اصلی بلکه در آنچه در مناطق دورافتادهتر آن وجود دارد چرا که توسعه مرثیه به زبان اردو در آغاز (در اواخر 16ميلادي / 10 هجري قمري) تا دوران شکوفایی آن در آثار ساودا (Sauda) و بهویژه انیس (Anis) و دبیر (Dabir) مشهور و معروف است. تا جايي که میدانیم مرثیه فارسی از حوالی 1700ميلادي به این طرف در استان سند- که درصد قابل توجهی سکنه شیعی دارد، بهوجود آمد. تذکرهنویسان 2 تن را به نامهای علامه(Allama)ه (1782-1682) و محمد معین ثارو (Muhammad Muin Tharo) از نخستین مرثیه سرایان ذکر میکنند اما محمد محسن (Muhammad Muhsin) که در پایتخت کهن و درخشان سند، تته (Thatta) زندگی میکرد، است که به طور خاص نامش در سند با مرثیه فارسی بههم آمیخته است. وی در دوران کوتاه زندگیاش (1750-1709) ترجیعبندهای بسیاری با این مضمون سرود که «سلام» از جمله آنهاست که دربردارنده صورخیال زیبا و قوی است: کشتی خاندان مصطفی به خون نشسته است ابر سیاه کفر در کمین خورشید است تندباد کوفیان، شمع پیامبر را خاموش کرده است اما جالبتر از این سنت شعری که به زبان فارسی در آنجا شکل گرفت، توسعه مرثیه در خود سند و به همین زبانها بود. با توجه به اينكه کریستوفر شکل (Christopher Shackle) مقالهای مبسوط و روشنگر در باب مرثیه در این نواحی به رشته تحریر درآورده است، من در این مجال تنها در زمینه ابعادی از مرثیه در سند سخن میگویم. همچون بسیاری از دیگر شاخههای شعر سندی در این عرصه نیز شاه عبداللطیف بتایی نخستین فردی است که آراي او از سوی دیگر شاعران نیز پذیرفته و به کار گرفته شده است. وی بخشی از یکی از آثار خود را به شهادت نوه پیامبر(ص)، امام حسین(ع) اختصاص داده و برآن است که حادثه کربلا، واقعهای است که در سراسر سنت عرفانی اسلام نفوذ کرده و تأثیرگذار بوده است. وی در یکی از این دسته اشعار بنا به رسم خود، در آغاز سخن، ذهن مخاطبان خود را به لحظهای معطوف میکند که خبری از قهرمانان کربلا به گوش نرسیده است: ماه محرم رؤیت شده بود و تشویش و نگرانی درباره امیران کربلا رخ نموده بود. چه شده است؟ محرم بازگشته است اما امامان نیامدهاند. آه ای شاه مدینه! آیا بار دیگر دیداری میسر میشود؟ وی سپس در اندیشه علت سکوت آنان فرو میرود و ماجرای غمانگيز آن را احساس میکند: امیران از مدینه بیرون رفتهاند و دیگر باز نخواهند گشت. شاعر، بعد از این درمییابد که اساسا دلیلی برای ناله و مویه نیست، چرا که: گوش کن، شهادت، روز سرور و شادمانی است یزید ذرهای از این عشق بهره نداشته است مرگ برای فرزندان علی به لطافت باران است با توجه به اينكه باران در نگاه شاعران مشرقزمین- عموما- و از منظر شاه عبداللطیف – خصوصا- نشان رحمت الهی است و با توجه به نیازمندی بسیار آن سرزمین به باران، به کاربستن این صورت خیالی از سوی شاعر، معنایی کامل در شعر افاده میکند: رنج شهادت، شادمانی فراگیر فصل باران است یزید اندک بهرهای هم از این عشق نداشته است امامان از ازل عزم شهادت داشتهاند مفهوم بیت آن است که امام حسن(ع) و امام حسین(ع) از ازل مصمم بودند که زندگی خود را فدای آرمانشان کنند؛ آنجا که به خطاب الهی «…آیا من پروردگار شما نیستم..». پاسخ آری دادند و پذیرنده هر رنج و بلایی در این راه شدند. همانطور که شاه عبداللطیف این نکته را به مخاطبان خود یادآوری میکند، ایشان از روز ازل برآن بودند تا سرمشق کسانی باشند که با رنج و شهادت به حیات ابدی نايل میشوند. یکی از کسانی که با عشق و علاقهمندی به بسط و توسعه سبک سوواری پرداخت، سانگی (Sangi)- شاهزاده تالپور (Talpur)- است. سندیان به واسطه اشعار لطیف و تأثیرگذاری که وی در منقبت امیر شهیدان- امام حسین(ع)- سروده است، وامدار اویند. سانجی تأکید بسیاری بر وجوه عرفانی حادثه کربلا داشته است. حسین(ع) در بیتی که در پی میآید، با پیامبر(ص) قیاس شده است: معراج امیر از سرزمین کربلا بود اسب شاه به مرتبه براق نايل شد امام حسین(ص) سوار بر ذوالجناح شهید میشود و عروج میکند و به حضور پروردگار میرسد و تا بدان جا که براق بالدار، پیامبر را در سفری شبانه نزد پروردگار برد و به ملکوت رساند، پیش میرود. امام حسین(ع) در مقام سرمشقی عرفانی برای همه آنان که در پی طی طریق عشقند، در شعر سرزمین هند و در میان مسمانان هندی- که افکارشان برگرفته از آموزههای عرفانی است- ظهور و جلوه بسیار داشته است. رنج امام حسین(ع) و حسینبن منصور از منظر عارفان ترک و عطار (و بسیاری دیگر) و مسلمانان هندی، الگویی از حیات عرفانی بنا نهاده است. با وجود همه آنچه گفته شد، راه دیگری نیز برای درک نقش امام حسین(ع) در تاریخ مسلمانان وجود دارد و مهم اینکه محمد اقبال- که فیلسوف و شاعری سنی است- روشنگر این راه است. در ابتدای سخن گفتیم که وی تاریخ کعبه را با 2 قربانی آن- اسماعیل(ع)در ابتدا و حسین(ع) در انتها- مشخص کرد.(7) اما وی قریب 2دهه پیش از سرودن آن ابیات، فصلی بلند را در رموز بیخودی به حسین(ع) اختصاص داد. در این سروده نیز امام حسین(ع) با عباراتی عرفانی مانند «امام عاشقان»، «پور بتول» و «سرو آزادی ز بستان رسول» ستایش شده است. در حالی که پدرش- حضرت علی- در تعابیر عرفانی، بای بسمالله خوانده شده، پسر، «ذبح عظیم» لقب گرفته است؛ آمیزهای زیبا از تفاسیر عرفانی و قرآنی که اقبال در سخن خویش بدان اشاره کرده است: آن امام عاشقان، پور بتول سرو آزادی ز بستان رسول الله الله بای بسمالله پدر معنی ذبح عظیم آمد پسر اقبال نیز همچون اسلاف خود به این مطلب که امام حسین(ع)، امیر بهترین مردم در كودكي بر پشت آخرین پیامبر خدا(ص) سوار شده، اشاره داشته است. از زیباترین توصیفات اقبال در این سروده، سخن او در باب عشق غیوری است که با خون حسین(ع) تکریم شده است: سرخ رو عشق غیور از خون او(8) اقبال در اینجا به شهادت منصور حلاج نیز نظر داشته است؛ آنجا که انگشتان قطع شده و خونینش را بر چهره خود میمالد تا بهرغم رنج و درد بسیارش، سرخرو و استوار بماند. از نظر اقبال جایگاه امام حسین(ع) در جوامع مسلمان همچون مقام سوره اخلاص در قرآن بنیادین است: در میان امت کیوان جناب همچو حرف قل هوالله در کتاب وی در ادامه به موضوع مورد علاقه خویش – جدال دائم نیروهای حق و باطل، میان پیامبر و اولیا از یکسو و ستمگران و کفار از سوی دیگر- میپردازد. امام حسین(ع) و یزید همان نسبتی را دارند که موسی و فرعون: موسی و فرعون و شبیر و یزید این دو قوت از حیات آید پدید زنده حق از قوت شبیری است باطل آخر داغ حسرت میری است اقبال پس از این در پی بیان این مطلب است که چگونه در آن دوران، خلافت از احکام قرآنی فاصله گرفته و با ظهور بنیامیه، حکومت، دنیوی و مادی شده است. در این اوضاع است که امام حسین(ع) همچو ابری بارانزا پدیدار میشود؛ بار دیگر حسین(ع) تجسمی از باران رحمت است که همواره با تشنگی و خشکی صحنه واقعی کربلا در تقابل کامل است. این خون امام حسین(ع) بود که بر صحرای کربلا بارید و لالههای سرخ در آن رویاند: چون خلافت رشته از قرآن گسیخت حریت را زهر اندر کام ریخت خاست آن سر جلوه خیرالامم چون سحاب قبله باران در قدم بر زمین کربلا بارید و رفت لاله در ویرانهها کارید و رفت ارتباط میان لالههای سرخپوش و جامههای خونین شهیدان کربلا، از قرن 15ميلادي (9هجري قمري) تصویری محبوب در شعر فارسی بوده است. با اندیشه در جایگاه گل لاله در شعر اقبال- كه نماد تجلی آتش عشق الهی و نشان آزادگی و تعالی روح انسان در شرایط صعب و… است- سخن شاعر را آنجا که میگوید حسین(ع) در کربلا لاله رویاند، بهتر درمییابیم. ممکن است شباهت شنیداری «لا اله» و «لاله»، همراه با یکسان بودن ارزش عددی واژه «لاله» و «الله»، اقبال را بر آن داشته باشد که از این تصویر برای امام حسین(ع) بهره برد و چنین بسراید: تا قیامت قطع استبداد کرد موج خون او چمن ایجاد کرد بهر حق در خاک و خون گردیده است پس بنای لا اله گردیده است بنابراین امام حسین(ع) همچنان که اقبال چنین تصویری از او ترسیم کرده است، صاحب همه خصایلی است که مسلمانی راستین باید بدان متصف باشد؛ شجاعت و مردانگی و برتر از هر چیز اینکه خود را فدای تصدیق یگانگی مطلق خداوند کرده است؛ نه در حالت فنا- آن چنانکه شاعران عارف سرودهاند- بلکه در مقام طلایهداری که با اقامه لا اله الا الله و شهادت خود نهتنها یک شهید بلکه شاهدی بر یکتایی پروردگار و سرمشقی برای همه نسلهای مسلمان است. سخن اقبال آنجا که میگوید تار دستگاه مسلمان هنوز هم از نام امام حسین(ع) به گوش میرسد، سخنی کاملا درست و بجاست. ما نیز بحث را با ذکر آخرین بیت از شعر رموز بیخودی اقبال به پایان میبریم که میگوید: ای صبا ای پیک دورافتادگان اشک ما بر خاک پاک او رسان پينوشتها: این نوشتار، ترجمه مقالهای از آنه ماری شیمل، در دانشگاه هاروارد است که در مجله Al-Serat منتشر شده است. 1 – دیوان، ص655 2 – همان، ص485 3 – دیوان، ص376 4 – Yunus EmreDivan,p.569 5 – ديوان، ص569 6 – Ergun,Bektasi sairleri,p.95 7 – بال جبرئیل، ص92 8 – میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی در بیتی با همین مضمون میگوید: کیست در این انجمن محرم عشق غیور ما همه بیغیرتیم آینه در کربلاست منبع: پیک دور افتادگان اهل بيت- آنه ماری شیمل – ترجمه لیلا آقایانی چاوشی: همشهری آنلاین در روز ۱۸ دی ۸۷ + نوشته شده در سه شنبه هفدهم دی 1387ساعت 5:39 توسط فریبرز خسروی
بایگانی دسته: پژوهش و نشر
یادی از ایرانشناس گرانسنگ انگلیسی
دو سال پیش بود که توفیق یار شد که با پروفسور «پيتر اوري» در محل کار و زندگیش ملاقاتی داشته باشم . این استاد برجسته انگلیسی با اشتیاق و حسرت فراوان از ایران سخن می گفت و آرزو داشت که بار دیگر هوای ایران را تنفس کند. ترجمه رباعيات عمر خيام، منطقالطير عطار نيشابوري و ديوان حافظ از کارهای ارزشمند اوست. او نقش بسزایی در زنده نگه داشتن کرسی زبان فارسی و ایرانشناسی در انگلیس داشته است. این استاد ایراندوست سه روز پیش در سن ۸۶ سالگی در لندن درگذشت. یادش گرامی باد. + نوشته شده در دوشنبه بیست و دوم مهر 1387ساعت 19:10 توسط فریبرز خسروی
اولین سرمقاله مرحوم شیرازه
به نام حضرت دوست
نمی دانم جان گاردنر را چقدر می شناسید . نویسنده ای که ادامه دهنده راه یان فلمینگ خالق اثر “جیمز باند”بود. او سخن درس آموزی دارد: “جامعه ای که مهارت در لوله کشی را تحقیر می کند زیرا آن را کاری پیش پا افتاده می پندارد و هر سخن مهمل فلسفی را بر می تابد ، چون فکر می کند فلسفه مقام والایی دارد ، نه لوله کش خوبی خواهد داشت و نه فیلسوفی به درد خور. نه در لوله هایش آب بند می شود و نه در نظریه هایش “. بلا تشبیه ! اینکه در کار ما فیلسوف کیست و لوله کش کدام است و میزان بند شدن یا آب گرفتگی در لوله ها و نظریه هایمان به چه میزان است ، شاید در ادامه نوشته معلوم شود.
بیشتر نشریات کتابداری و اطلاع رسانی که در حال حاضر در کشورمان منتشر می شوند اغلب صبغه ای پژوهشی دارند . این نشریات اصرار دارند که شرایط لازم را برای ارتقا پیدا کنند و علمی ترویجی شده و یا علمی پژوهشی شوند. گو اینکه تجربه ثابت کرده است که در این تبدیل ها “رابطه” بسیار کار سازتر از رعایت ضابطه و حائز شرایط بودن است که تفصیل این کاستی را به زمان دیگری احاله می کنم.
علمی بودن این نشریات شرایطی را پدید می آورد که مطالب خاص و مخاطب خاص تر داشته باشند. نگاهی به نشریات کنونی بیندازید. آن قدر بررسی و ارزیابی نخ نما شده ویا تازه بافته شده می بینید که سرتان گیج خواهد رفت. آن قدر وب سنجی و وب متری و علم سنجی می بینید که گویا کتابخانه های ما همین متر زدن ها را کم دارند و اگر خدای نکرده این سنجش های میکرومتری در آنان انجام نشود ترس آن می رود که دچار تب نوبه شوند و مشتریان که همان مراجعان باشند دچار خسران شوند. از 45 دانشجوی تازه و ترد کارشناسی ارشد رشته خودمان سوال شده است که چند نفرتان به طور مرتب یکی از نشریات کتابداری را مطالعه می کنید ؟ جواب صفر بود. و فقط 9 نفر در طی دوره لیسانس کمتر از سه بار آن هم برای نوشتن مقاله به یکی از این نشریات مراجعه داشته اند. بدیهی است مقالاتی که اغلب از روی سیری برای ارتقا و فارغ التحصیلی شکل می گیرند و چاپ می شوند جامعه استفاده کننده هم با این بی میلی با آن برخورد کند. نمی خواهم منکر تاثیر و لزوم وجود این نشریات باشم چرا که به آن راه هم در صورت حفظ کیفیت معتقدم و درگیر یکی از مهمترین آن ها یعنی فصل نامه کتاب. اما براستی کدام یک از این نشریات توانسته با کتابدارانی که سربازان خط مقدم این جبهه هستند ارتباطی صمیمانه برقرار کند. در کدام یک از این نشریات مشکلات و معضلات جاری کتابخانه ها و مراکزآارشیوی مطرح شده و توانسته اند پای درد دل های یک کتابدار جزء بنشینند . خاطرات آن ها را نقل کنند و از زندگی کاری و آرزوها و امید های آنان بگویند. به اسامی مقاله نویسان و مصاحبه شدگان و مطرح شده های آن نشریات بنگرید! آن قدر نام مکرر می شنوید که حال ذکر به شما دست خواهد داد.
ضرورت ارتباط مستقیم با متوليان اصلي اين حوزه و با زبان و فرهنگ آنان سخن گفتن وادارمان کرد که به فکر دریچه اي جدید برای ارتباط با همه كساني باشيم كه در گستره كشور عزيزمان به كار كتابخانه و مراكز اسنادي و اطلاع رساني مشغولند. لذا با تشکیل جلسات متعدد و بحث های زیاد ” شیرازه ” متولد شد.
نشریه ای که:
– مخاطبان آن ، همه کتابداران و آرشیوداران و اطلاع رسانان کشور خواهند بود.
– سعی در انعکاس نظرات و مشکلات همه کتابخانه ها و مراکز آرشیوی خواهد داشت.
– حتی الامکان زبانی ساده و کمتر تخصصی خواهد داشت.
– بتدریج سعی می کند از همه امکانات محیط وب{صوت ، تصویر و …} برای ارائه مطالب خود استفاده کند .
– نویسندگان آن همه کتابداران و آرشیویستهایی خواهند بود که مایلند در دانش افزایی و اطلاع رسانی این حوزه سهیم باشند.
– برای سرعت در انتشار اصراری بر ویراستاری گسترده مطالب نخواهد داشت.
– محدودیت صفحه نخواهیم داشت و فعلا هر دو ماه یک بار شماره جدید منتشر خواهد شد.
– سعی دارد حقوق مولفان و پدیداورندگان را به طور کامل رعایت کند.
امید است “شیرازه ” در عمل نیز نقش شیرازه را برای جامعه کتابداری و آرشیوی کشور ایفا کند و برای وحدت و همدلی نظریه سازان و عاملان این حوزه گامی کوچک بردارد. گامی که شاید کمی موجب آب بندی نظریه ها و دانش در شریا ن های اطلاع رسانی این مرز و بوم شود.
سر افراز و سر بلند باشید
کنفرانس خواندن در قزاقستان
جند روزی است که به دعوت برگزار کنندگان ، برای شرکت در کنفرانس بین المللی خواندن و ارائه مقاله در شهر آستانه پایتخت جدید قزاقستان هستم . این کنفرانس با همکاری یونسکو و ایفلا تشکیل شده و هزینه شرکت کنندگان خارجی را متقبل شده اند.فرصتی دست داده تا بعضی مطالب را برای شما بنویسم
از کشورهای زیادی شرکت کننده حضور دارد که شاخص ترین آن ها به لحاظ تعداد امریکا ، آلمان ، انگلیس هستند و از ایران هم فقط من شرکت دارم. مقالات به سه زبان روسی ، قزاقی و انگیسی ارائه می شود با ترجمه همزمان به دو زبان دیگر.البته در روز اول یکی از مسئولان سفارت ایران در جلسه حضور تشریفاتی داشت.
کنفرانس با قرائت پیام آقای نظر بایف رئیس جمهور و سخنان کلیشه ای وزیر علوم قزاقستان شروع شد . یکی از نمایندگان مجلسشان مقاله بسیار پر محتوا و عمیقی را باره ذخایر معنوی منطقه ارائه داد و در باره نحوه برخورد با دنیای جدید اطلاعات راهکارهایی را عالمانه ای را بیان کرد . در مقاله او بارها نام بوعلی سینا ،خیام ، فارابی ، فردوسی و … برده شد و بر تاثیر دانش این بزرگان بر غرب و جهان تاکید شد.
این کنفرانس نیز چون کنفرانس های دیگر بین المللی تجربه های نا متجانسی را به نمایش می گذارد . یکسویش کشورهای جنوب که در فقر و بی ثباتی شناورند و سوی دیگرش کشورهای ثروتمند شمال که که نوع مشکل و مسائلشان به طور بنیادی متفاوت است . حقوق یک کتابدار تاجیک در ماه زیر ده دلار است و این را جگونه می توان با کتابدار 85 ساله امریکایی مقایسه کرد که از روی تفنن و سرگرمی در کتابخانه عمومی شیکاگو مشغول است و اکنون تجربه خود را با تاجیک گرسنه درمیان می گذارد.بگذریم که مثلا رئیس بانک جهانی که باید مروج عدالت و توسعه برای جهان سوم باشد برای دوست دخترش فقط ماهانه مبلغ یکصد و پنجاه هزار دلار از کیسه همین نادارها حقوق تعیین می کند که رسوائیش این روزها نقل رسانه های بین المللی است.
همیشه از حاشیه کنفرانس می توان مطالب درس آموزی کسب کرد . آدمها وقتی از پوسته خشک و رسمی خارج می شوند راحت تر و عریان تر سخن می گویند.
چه تنفری امریکائیها از بوش و انگلیسی ها از بلر داشتند. می گفتند خطرناکترین جمله ای که بوش بیان داشته این است که برای حمله به عراق و مبارزه با تروریسم خود را نماینده خدا دانسته است.
یکی از کتابداران امریکایی ارمنی که به ایران هم خیلی علاقه متد بود وقتی بیان کرد که فرزند سی و پنج ساله اش در زمره سربازان امریکایی در فلوچه حضور دارد اشک در چشمانس جمع شد و با تنفر زایدالوصفی از بوش یاد می کرد.
همو نقل می کرد که فرزندش برای یک کودک بیمار و برهنه عراقی تقاضای لباس و دارو کرده و او ارسال کرده که بعدا عکس آن کودک زینت بخش مجله ریدرز دایجست شده است.
ده سالی است که حضرت نظر بایف به فکر تغییر پایتخت افتاده و به آستانه (همان آستانه فارسی است ) نقل مکان فرموده اند. ظاهرا مصون ماندن از انقلاب های مخملی و نارنجی که در اطرافش رخ می دهد و وچود نفت و گاز سرشار سرزمین وسیع و جمعیت کم 16 میلیونی او را واداشته که حرکتی را انجام دهد.
در اینجا نیز مانند هر حکومت رانتیر دیگر همگی در سایه فروش ثروت ملی می زیند. و پدید آوردن کارگاهی به وسعت یک شهر بزرگ عواقب و مسائل خود را دارد. که البته مقامات آنجا نیز طبق معمول معتقدند که بهترین راه را برای توسعه و پیشرفت می پیمایند.
رقابت بسیار شدیدی بین برادر بزرگ سابق و سایر کشورها و به ویژه ترکیه برقرار است. ساختمان کتابخانه ملی و آرشیو ملی و هتل محل اقامت ما و بسیاری از تاسیسات دیگر را ترکیه ساخته است . الحق که در بعضی موارد نیز آنچه تجهیزات بنجل داشته به این ها قالب و غالب ! کرده است. هیچ یک از تجهیزات مرکز اسناد و کتابخانه ملی آنان نه تنها استاندارد نبود بلکه کمترین کیفیت را داشت. و مسئولان نیز معتقد بودند در تهیه این ها هیچ نقشی نداشته اند. ظاهرا ترکیه از برادر بزرگ در کسب پروژه های اقتصادی و فرهنگی پیشی گرفته است . روسیه با وجود داشتن ریشه ای عمیق هفتاد سال حکومت و سلطه و 7000کیلومتر مرز مشترک که بزرگترین مرز مشترک خاکی بین دو کشور است نتوانسته در این عرصه پایداری کند.
با آنکه ترکیه در زمینه کتابداری حرفی برای گفتن ندارد با افراشتن پرچم پان نرکیسم سعی در وحدت بخشی و القای پدر خواندگی در آسیای میانه دارد. جالب بدانید برای جلسه ای که قرار است روسای کتابخانه های ملی ترک زبان در استانبول تشکیل شود تاجیکستان هم دعوت شده است! ولی خوب است بدانیم لغات زیاد فارسی و نام های ایرانی به وفور شنیده می شود . گلنار و دانا و شهر بانو . در مرکز اسنادشان کپی سندی بود که معتقد بودند به نوعی اولین قانون اساسی مدون آن ها در دوره عشایری و کوچ بو ده است . خط و زبان این اثر فارسی بود.
در گذشته ظریفی گفته بود ترکیه می خواست سر آسیا شود ولی ته اروپا هم نشد اکنون با مشکلات پیش آمده برای پیوستن به اتحادیه اروپا دوباره به نقش اولیه خود تمایل نشان می دهد . با آنکه رقابت با ببرهای آسیا کار آسانی نیست.
لختی و سکون مدیریتی و تصمیم گیری که حاصل استیلای لا اقل هفتاد سال حکومت توتالیتر بوده هنوز به راحتی قابل رویت است. مثلا اگر یکی از اعضای گروه از مسئول می خواست که به هتل برگردد تا مدارکی را بردارد در حالیکه در فاصله پنج دقدقه ای هتل بودیم ، حدود بیست دقیقه طول می کشید تا سلسله مراتب طی شود و همگی در ماشین روشن منظر می ماندند تا ابلاغ تصمیم شود.
در سطح مملکت هم ظاهرا همه تصمیمات به جناب نظربایف ختم می شود اوست که تصمیم گرفته که کتابخانه ملی و مرکز اسناد جدید ساخته شود. و آنچه در آلماتی است مربوط به گذشته باشد و آنچه در آستانه گرد می آید مربوط به دوره جدید بعداز فروپاشی شوروی باشد.
+ نوشته شده در شنبه یکم اردیبهشت 1386ساعت 2:20 توسط فریبرز خسروی وبلگ گفتگو
راهنما؟
هفته پیش در جلسه ای که در وزارت علوم در باره نحوه گرداوری و اطلاع رسانی از پایان نامه های کارشناسی ارشد و دکتری تشکیل شده بود شرکت کردم. در آن جلسه بحث حق مولف مطرح شد . عده ای برای دانشجو بیشترین حق معنوی و مادی را قائل بودند و بعضا هم حق بسیار ناچیزی را از آن دانشجو می دانستند و نفراتی هم هیچ حق مادی برای وی قائل نبودند. نمی خواهم به بحث حق مولف در پایان نامه ها بپردازم که لازم است در جایی مفصلا به آن پرداخته شود. غرضم نکته دیگری است. یکی از حاضران در دفاع از حق مادی و معنوی دانشجو بر پایان نامه ِ عنوان کردند که بعضی استادان راهنما و مشاور هیچ زحمتی نمی کشند و حقوق مادیشان را هم دریافت می کنند چرا باید صاحب حقوقی بیش از دانشجو باشند؟ این بنده خدا درست می گفت بدون اینکه بخواهیم منکر وجود استادان بزرگوار و با شرفی باشیم که از جان مایه می گذارند اما چه کنیم که بارها شاهد بوده ایم که بعضی استادان محترم در جلسه دفاعیه از روی مرحمت پایان نامه را تورق می فرمایند و بعضا حتی زحمت حضور در جلسه را هم بر وجود مبارکشان تحمیل نمی فرمایند و وکیل و نماینده اعزام می فرمایند .خودم شاهد جلسه دفاعیه ای بوده ام که استاد داور!!! از سوی استادان راهنما و مشاور وکالت تام داشت و بحمدالله دفاعیه با موفقیت تام و تمام با نمره عالی به اتمام رسید.تقبل الله !!
چندی پیش دانشجویی گله می کرد که استاد راهنمایم فرموده اند که من حوصله و وقت خواندن همه مطالب را ندارم هر وقت کارت تمام شد خلاصه اش را برایم بفرست همان کافی است . تصور می فرمایید عکس العمل یکی از حاضران محترم که به نوعی مسئولیت پژوهشی سنگینی را هم به دوش می کشند چه بود؟ما در بین خودمان نباید این موضوعات را مطرح کنیم و آن را بزرگ کنیم تا حفظ حرمت شود.
حیرت کردم . می دانیم مرض سخت و کشنده ای گرفته ایم و هر روز ضعیف تر و نحیف تر می شویم. آیا راه برون رفت از آن کتمان و انکار بیماری است؟ آیا ضعف پژوهش در جامعه ما معلول همین برخوردها نیست؟ نمی دانم چرا یاد داستانی از حضرت مولانا افتادم!
ما در این انبار گندم می کنیم
گندم گرد آمده گم می کنیم
گرنه موشی دزد در انبار ماست ……….
وشته شده در دوشنبه بیست و سوم مهر 1386ساعت 3:36 توسط فریبرز خسروی گفتگو |
دو نگاه
ساعت ۳ بعدازظهر روز چهارشنبه کمیسیون iscکه رسالتش پیاده سازی isiدر جهان اسلام است در دفتر معاونت وزارت علوم برقرار است. من هم به عنوان عضو شرکت دارم. جمله شرکت کنندگان بر لزوم رعایت و پیاده سازی ضوابط اعلام شده در isi تاکید می کنند و بر آن پافشاری دارند . یکی از همکاران می گوید رمز موفقیت پیاده سازی مو به موی آن ضوابط و اصول گارفیلدی است. ساعت ۶ بعد ازظهر همان روز در سالن اجتماعات کتابخانه ملی هستم و پای سخنان آقای دکتر کوشا. سنجشها به سنتی و غیر سنتی تقسیم شده و isiدر گروه سنتی قرار می گیرد. به نکته خوبی اشاره می شود: در شیوه گارفیلدی ملاک میزان ارجاع است. مثلا اگر یک مقاله جزو منابع مراجعه یک درس دانشگاهی قرار بگیرد و خواندنش هم توصیه شود تاثیری در ضریب تاثیر نخواهد داشت. به گوگل اسکالار و میزان همپوشانی با isi اشاره شد و… با خود می اندیشیدم که فناوری راه خود را بر ما تحمیل خواهد کرد اما با آن که از شهرک غرب تا تپه های عباس آباد فاصله زیاد نیست اما فاصله بحثها از زمین تا آسمان است!!! + نوشته شده در دوشنبه یازدهم تیر 1386ساعت 4:34 توسط فریبرز خسروی
انجمن یزد
دیروز برای کاری اداری در یزد بودم. فرصتی دست داد تا با آقای نادر خوش بین از کتابداران و مدرسان جوان یزدی صحبتی در باره انجمن داشته باشم. حیف است استان فرهنگ دوست یزد که چندین سال است در کشور رتبه اول میزان پذیرفته شدگان کنکور را دارد انجمن کتابداری نداشته باشد. قرار شد آقای نادر خوش بین ، بد بین نباشند !و کار را دنبال کنند. قطعا هیات مدیره انجمن نیز از کمک دریغ نخواهد کرد. یکی از مسئولان فرهنگی می گفتند که مجموعا در همه کتابخانه های استان نهصد هزار کتاب وجود دارد! + نوشته شده در دوشنبه بیست و هشتم خرداد 1386ساعت 7:43 توسط فریبرز خسروی گفتگو
سرقت ادبی
ويلسون ميزنر(۱) به جد يا طنز مي گويد :دزديدن از يك نويسنده سرقت ادبي است ، اما سرقت از چند نويسنده پژوهش است. فردي شايد به نيت ابطال! اين سخن كتابي از آقاي علي نقي منزوي را يكجا و بدون هيچ تغييري به نام خود منتشر كرده است و در صفحه حقوق نوشته است: حققه و قدم له و علق عليه محمد … تحقيق و مقدمه و تعليقات را همه به نام خود كرده و متواضعانه آن را به سه تن از استادان خود نيز هديه كرده است و لابد انتظار داشته است كه كسي هم متوجه اين سرقت اشكار نشود تا نشان دهد كه بر خلاف نظرميزنر سرقت از يك نويسنده هم ممكن است سرقت ادبي محسوب نشود . در بيش از سه دهه پيش كه آقاي منزوي دانشجوي دانشگاه يسوعي بيروت بوده است كتابي از سعدبن منصور ابن كمونه را تصحيح كرده و بر آن مقدمه و تعليقاتي افزوده است. فرد خاطي كه كهولت وبيماري مولف را مي بيند كتاب را با عنوان تنقيح الابحاث للملل الثلاث با همان مقدمه و تعليقات ولي با نام خود منتشر مي كند. فقط تفاوت در مقدمه اي است كه توسط يكي از محققان بنام بر آن افزوده شده است . ناشر اثر هم انجمن آثار و مفاخر فرهنگي ، دانشگاه تهران و مركز بينالمللي گفتوگوي تمدنها است كه علي القاعده نبايد بدون بررسي و داوري دقيق اثري را منتشر كنند كه شايد اين بار چنين كرده اند. ظاهرا قرار بوده كه به عنوان پژوهش و يا كتاب سال هم معرفي شود! كه از اقبال خوش ناشران و ناخوش مولف صوري چنين نشده است و گرنه مصداق كلام مولانا مي شد كه: اي بريده دست دزدي كو بدزدد حكمتم وانگهي دكان بگيرد بر سر بازار من مثال بالا نمونه يگانه اي نيست. اين روزها به كرات ناظر اين پديده نامبارك هستيم. بارها شاهد بوده ايم كه آثاري از گذشته و حال را حتي بدون حروفچيني مجدد و فقط با تغيير صفحه عنوان براي فهرستنويسي پيش از انتشار به كتابخانه ملي ارائه داده اند.چندي پيش دو اثر پژوهشي براي داوري به يكي از استادان ارجاع شده بود. ظاهرا اين داوري براي گزينش آثار برتر در حوزه اي خاص در سطح كشور انجام مي شد. متن اين دو اثر عينا از روي يك متن كپي شده بود و فقط عنوانها و پژوهشگران ! با هم متفاوت بودند. اينان چنان در اين عمل خلاف جري شده و حريم انديشه را بي حرمت يافته اند كه نه تنها سرقت مي كنند بلكه با مال غير ! مي خواهند پژوهشگر برگزيده هم بشوند. اخيرا ابراهيم افشار در وبلاگ گفتگو طي نوشته مشفقانه اي شكل هاي مختلف سرقت علمي را برشمرده اند . عنوان آن نوشته ” جگونه مرتكب سرقت علمي نشويم ” است. بايد از ايشان خواست تا مطلب ديگري را با عنوان ” چگونه با نوشته ديگران پژوهشگر نشويم” پديد آورند. الگوي بارز و آشكار اين بد اخلاقي ها موسساتي هستند كه به كار خلق پايان نامه و پژوهش مشغولند و نمره را هم بيمه مي كنند. يكي از گزدانندگان اين موسسات گفته بود كه ما بانك هزاران پايان نامه دفاع شده را پديد آورده ايم . و هر نوع سفارش را را با كپي از قسمتهاي مختلف اين پايان نامه ها و چسباندن آنها كنار يكديگر و يك ويرايش سريع انجام مي دهيم. فناوري هاي نوين مي تواند تشديد كننده و هم افشاگر اين نوع تخلفات باشد. سهولت انتقال وتكثيرو دسترسي به حجم عظيمي از اطلاعات ممكن است وسوسه گر باشد . اما همين فناوري در بسياري از زمينه ها موجب شفافيت وبر ملا سازي شده است. رعايت امانت در پژوهش و تاكيد بر حقوق مادي و معنوي پديدآورندگان آثار از مهمترين آموزه هايي است كه بايد در گروه هاي كتابداري تدريس شود و كتابداران و كتابخانه ها بدان پايبند باشند. ضروري است كه نهادهاي مسئول راهكارهاي حقوقي و قانوني اين حمايت را فراهم آورند ودر اجراي آن نيز كوشا باشند.بسياري از ملت ها در مسير تكامل انديشه به اين نكته گوهرين دست يافته اند كه براي اعتلاي بيشتر بايد به شدت از حقوق معنوي و مادي افراد حمايت كنند. در خبر ها آمده بود كه شركت مايكروسافت به علت عدم رعايت حق مالكيت فناوري صوتي از سوي دادگاهي در شهر “سن ديه گو” به پرداخت يك مليارد و پانصد و بيست مليون دلار به شركت آلكاتل فرانسوي محكوم شده است. جدي گرفتن مساله حقوق پديد آورندگان و دفاع از آن و برخورد قاطع با خاطيان بدون شك موجب بالندگي و رشد انديشه شده ، نوآوري و پويايي را به دنبال خواهد داشت.
۱-Wilson Mizner (1876 – 1933)
PATHOLOGY OF READING IN THE COUNTRIES OF SOUTH
گفتگو با دکتر فریبرز خسروی
در تاریخ 23 آبان 1384 گفتگویی با خانم نگار مفید داشتم که در سایت تبیان هم منتشر شد:
گفتگو با دکتر فریبرز خسروی
معاون کتابخانه ملی
از افتتاح ساختمان جدید شروع کنیم و تحولی که انتظار می رود تحقق پیدا کند.
ایجاد ساختمان، تحول بزرگی در حوزه ی توجه به بحث کتاب، کتاب خوانی، کتابداری و مراکز اطلاع رسانی است. قبل از اینکه طراحی ساختمان شروع بشود، مطالعات گسترده ای صورت گرفت و مدل های مختلفی دیده شد. طرح جامعی در نظر گرفته شد تا در شأن ایران باشد. در این کار تا اندازه ی بسیار زیادی موفق بودیم. یعنی نوع عظمتی که در قالب یک پروژه معماری پدید آمد، قابل توجه است. نوعی معماری که در عین مدرنیسم، القاء سنت می کند و می تواند از تکنیک ها و فن آوری نوین بهره بگیرد و مسائل سنتی و کهن ما را نیز در نظر داشته باشد.
شما در جای جای کتابخانه این دو عنصر را می بینید. هم مدرن و تکنیکی بودن کار و هم توجه به سنتی و اصیل بودن آن.
تا پیش از این نیاز به یک ساختمان با این مشخصات حس نشده بود؟
حس شده بود. یعنی شما اگر یک پژوهش مقدماتی انجام بدهید، از سال هایی که آموزش های دانشگاهی در ایران متداول شده، همیشه کمبود مباحث پژوهشی به عنوان یک نقص اساسی در حوزه های دانشگاهی مطرح بوده. این بحث تازه نیست. منتها، همیشه به آن کم بها داده شده. یعنی در سبد مصرف افراد، اولین چیزی که کنار گذاشته می شود، مباحث فرهنگی، پژوهشی و خواندنی است. از آنجا که درآمد سرانه در کشور ما آنقدر بالا نیست که حجم بالاتری به مباحث فرهنگی تخصیص پیدا کند، طبیعی است که ما شاهد فقر فرهنگی در این حوزه ها باشیم.
و چه باید کرد؟
احتیاج به فرهنگ سازی دارد. منتها این از آن داستان های مرغ و تخم مرغ است. برای آنکه فرهنگ سازی کنیم، باید محیط هایی پدید بیاید که بتواند فرهنگ سازی کند. یعنی اول باید خرجش کرد تا پدید بیاید، این حرکتی دو گانه است. وقتی خودش پدید بیاید، زایش مجددی از این نوع خواهد داشت.
آیا برنامه ریزی مدونی در این زمینه صورت گرفته است؟
اینها بحث های کلان مملکت است. طبیعی است که هر دولتی یا هر کشوری به فکر توسعه باشد. زیر ساخت توسعه پژوهش است و زیر ساخت پژوهش، پدید آوردن امکانات پژوهشی است. کتابخانه ها و مراکز اطلاع رسانی از اولین مراکز توسعه پژوهش هستند.
وظیفه معاونت شما چیست؟
وظیفه ی معاونت کتابخانه همان بحث اساسی است که در حوزه کتابداری و اطلاع رسانی وجود دارد. یعنی شناسایی منابع، هم کتابی و هم غیر کتابی؛ بعد از آن، بر اساس اساسنامه، گرد آوری است. بعد باید بر طبق اصول آنها را ذخیره کنیم و بعد باید سازماندهی کنیم و اطلاع رسانی را انجام بدهیم. این کل کاری است که ما باید در کتابخانه انجام بدهیم. یعنی این 5 مرحله، تمام کاری است که تمام مراکز اطلاع رسانی باید انجام بدهند.
گرد آوری، فقط در ایران صورت می گیرد؟
هر کدام از منابع ویژگی خاص خود را دارند. شما نمی توانید هیچ کدام را دست کم بگیرید. کتابخانه های ملی، یک سری از منابع را بدون توجه به اطلاع رسانی، برحسب وظیفه تهیه می کنند. ما بعضی از کتاب ها را با توجه به اساسنامه باید حتماً بخریم. کاری نداریم کسی از این کتاب ها استفاده می کند یا نه! ما باید یک نمونه از روی تمام کتاب هایی که به زبان فارسی در دنیا منتشر شده، را داشته باشیم. این یک وظیفه است. وظیفه ی بعدی ما این است که بدانیم ایرانیان در کل جهان چه محصولی منتشر می کنند؛ ما باید آن را بخریم. یعنی اگر در نیویورک، در برلین، در مسکو، یک ایرانی یک تولید فرهنگی دارد، به هر زبانی و به ویژه به زبان فارسی، ما موظفیم آن را خریداری کنیم. اگر در دنیا کتابی به زبان فارسی منتشر می شود، ما باید آن را تهیه کنیم. کاری به مخاطب آن نداریم. این وظیفه ی مالی ماست که آثاری را که به زبان فارسی منتشر می شود یا ایرانیان مقیم خارج از کشور منتشر می کنند، گردآوری کنیم. ولی وقتی از شناسایی منابع خارج می شویم و به خرید می رسیم، طبیعی است که باید پارامترهای کوچکی را هم در نظر بگیریم که چه محصولاتی خریده بشود تا مورد استفاده قرار بگیرد. مثل کتاب های علمی که خریداری می شود، برای حوزه هایی مثل علوم تجربی و علوم انسانی که باید طوری خریداری شود که مورد استفاده ی مخاطب قرار بگیرد و این کار ساده ای نیست. بعد از شناسایی، خرید، سازماندهی و اطلاع رسانی شان می ماند.
کدام یک آسان تر است؟!
معتقدم همه شان هم شأن هم هستند. هر کدام مراحل خاص تعریف شده ای دارند و هیچ کدام سخت تر از دیگری نیست.
رابطه ی کتابخانه و پژوهشگران را در حد مطلوب ارزیابی می کنید؟
یکی از شاخص های توسعه در همه جای دنیا، میزان مراجعه به کتاب، کتابخانه و مراکز اطلاع رسانی است. یعنی وقتی ما، در یک جامعه معیارهایی را برای توسعه یافتگی تبیین می کنیم، یکی از اهدافی که مورد مطالعه قرار می گیرد، این است که افراد، دانشجویان، دانش آموزان، نخبگان و خبرگان که هر کدام سطح خودشان را دارند، میزان کتابخوانی شان چقدر است؟ میزان استفاده از منابع اطلاعاتی شان چقدر است؟ میزان مراجعه شان چقدر است؟ میزان توقفشان چقدر است؟ میزان کتابی که در سال می خوانند چقدر است؟ اینها شاخص های توسعه است. برای دست یافتن به شاخص های توسعه و بالا بردن این شاخص ها، طبیعی است که شما باید اول، ابزار مراجعه را پدید بیاورید. یعنی یک اندیشمند وقتی می خواهد مطالعه ای در یکی از مباحث علوم داشته باشد، باید جایی باشد که با اطمینان نسبتاً بالایی بتواند، منابع مورد نظر خودش را تا حدی که مد نظر است، پیدا کند. محیط نسبتاً تمیز و مفرح و قابل قبولی که آنجا بتواند با انگیزه بهتر و بیشتری به مطالعه بپردازد.
من اعتقاد دارم پدید آوردن چنین نهادها، ارگان ها و سازمان هایی مثل کتابخانه ی ملی، می تواند مشوق کلیه پژوهشگران و افرادی باشد تا بتوانند مراجعه کنند و کار خود را انجام بدهند.
نکته ای که حائز اهمیت است، فرهنگ سازی است. یعنی اگر یک دانش آموز دبستانی، به اینجا بیاید، طبیعی است بچه ی ابتدایی خیلی نمی تواند از کتابخانه ی ملی استفاده کند، گرچه ما اینجا بخش کودک هم داریم. اگر چه انتظاری نیست که دانش آموزی از آن سر شهر راه بیفتد و بیاید در کتابخانه مطالعه کند. ولی اگر بیاید، کتابخانه ی ملی کشورش را ببیند که چه مجموعه بزرگ و عظیمی است، می تواند بحث تحقیق و پژوهش را جدی بگیرد و از کودکی در نهاد او شکل بگیرد. برای بزرگسالان هم طبیعی است که وقتی مراجعه کنند و سرویس درستی ببینند، می تواند دلیلی برای مراجعه بیشترشان باشد.
کتابخانه ی ملی شامل چه بخش های مهمی است؟
کتابخانه ی ملی بخش های مختلفی دارد. آنچه که ما برای اینجا طراحی کردیم، بخش ایرانشناسی و اسلام شناسی است. کتاب هایی که در این بخش است، کتاب های نادری است که از کل دنیا گرفته ایم و به زبان های مختلف در مورد ایران و اسلام چاپ شده اند. بخش پژوهشی بسیار مهمی است. بخش علوم انسانی داریم که کتابهای علوم انسانی به زبان های فارسی، عربی، انگلیسی و زبان های دیگر جمع شده اند. در بخش ایران شناسی کتاب ها به زبان های مختلفی است. بخش دیگر علوم و فنون است، با رویکرد به این که بیشتر دانشجویان این رشته بتوانند مراجعه کنند. بخش منابع غیر کتابی هم بخش بسیار مهمی است. منابع بسیار زیادی در آنجا گردآوری شده و مورد استفاده قرار می گیرد. بخش نشریات، یکی از بزرگ ترین مجموعه های مطبوعات فارسی منتشر شده در ایران به حساب می آید. بخش خطی و منابع نفیس هست که کارشان اطلاع رسانی است.
آیا این بخش ها کامل است؟
هفتاد درصد مشکل ما، مشکل جاست. ما منتظریم قسمت های ساخته نشده، آماده شود تا بعد از آن، کار انتقال و تکمیل را شروع کنیم. بعد از ده روز این کار هم تمام می شود.
چه تفاوتی میان سطح کتابداری در ایران با کشورهای منطقه است؟
کتابداری در ایران و کتابخانه ی ملی، از سال ها پیش خیلی قوی تر، استانداردتر و منسجم تر از کشورهای خاورمیانه عمل کرده است. استانداردهایی که در کتابداری ایران رعایت شده، بسیار منطبق تر است تا مقررات دیگر کشورهای منطقه. از کشورهایی که کار کرده اند و توانسته اند به نسبت سرآمد باشند، آنچنان عقب نیستیم. مثلاً کشوری مثل ترکیه که خوب کار کرده، کارهای سطحی تری انجام داده و من معتقدم در ایران کار عمیق تری صورت گرفته. در کتابداری سوریه و مصر نسبتاً خوب کار کرده اند. ولی در خیلی از حوزه ها کاری که در ایران صورت گرفته عمیق تر، دقیق تر و حساب شده تر است. کشورهای کوچک اطراف بیشتر به حواشی پرداخته اند و بعضاً در مباحث الکترونیکی رشد داشته اند. کشورهای بلوک شرق سابق سبک و شیوه ی خودشان را داشته اند. آنها، صرفاً از نظر تعداد وضعشان خیلی خوب است. یعنی 9 میلیون کتاب دارند، ولی از نظر کیفیت مجموعه و کتاب ها کار اساسی ای صورت نگرفته است.
آیا تلاشی صورت گرفته است تا از نظر تعداد بتوانیم با این کشورها برابری کنیم؟ مثلاً با کشوری مثل چین؟
کشورهای پرجمعیت وضعیت متفاوتی دارند، مثل چین و هند. اما حتی هند هم در موضوع کتابداری مشکل دارد. این کشورها با جمعیت میلیاردی که دارند، طبیعی است که نگاهشان نوع دیگری است.
در زمینه ی اطلاع رسانی چگونه عمل می کنیم؟
نمی توانیم ادعا کنیم که بهتر از سایر کشورها اطلاع رسانی می کنیم. اما باید ثابت کنیم که می توانیم. از لحاظ ساختمانی، این بنا در میان بسیاری از کشورها تک است و مثال زدنی، اما اطلاع رسانی مرحله ی بعدی است.
داشتن یک ساختمان خوب چقدر به اطلاع رسانی کمک می کند؟
هدف غایی این ساختمان آن است که اطلاع رسانی بهتری انجام شود. کتابخانه های ملی دنیا دو هدف اساسی دارند که باید سرلوحه ی همه شعارها قرار بگیرد. اول؛ گرد آوری و حفظ میراث فرهنگی. باید اینها را شناسایی و گردآوری کنیم. دوم؛ آماده سازی منابع به شکلی که بشود بهترین سرویس را از آنها گرفت، یعنی هدف نهایی در کتابخانه ملی. پیش بینی می شود که کتابخانه های ملی، همیشه به صورت دو رگه ادامه ی حیات بدهند، یک رگه این است که باید فیزیک کتابخانه و منبع را نگه داری کنند و یک رگه دیگر این که از آنها استفاده شود. اطلاع رسانی وقتی محقق می شود که شما آماده ی اطلاع رسانی باشید. هنوز زود است.
تا امروز برای اطلاع رسانی چه کارهایی صورت گرفته؟
ما هم مثل آقای خاتمی اعتقاد داریم که تا امروز کتابخانه ی ملی نداشته ایم. با 15 یا 16 ساختمان پراکنده در شهر تهران، مگر می شود اطلاع رسانی کرد آن هم در یک سالن به بزرگی یک اتاق؟!
پس تا الان چه می کردیم؟
من کمی اغراق آمیز حرف می زنم. اطلاع رسانی داشتیم، اما آن چیزی که مطلوب است، نبود. حوزه ی ما حوزه ی فن آوری و پردازش بوده و به اطلاع رسانی به دلیل کمبود جا و فقر جا کمتر بها داده شده است.
اطلاع رسانی داشتیم، اما خودمان راضی نبودیم.
اطلاع رسانی مطلوب یعنی چه؟
دقیقاً به این معناست که بتوانیم آنچه را که داریم، عرضه کنیم و بتوانیم به مراجعان خودمان، منبعی که در دست داریم را ارائه دهیم. شما انواع مراجعه کننده دارید که اینها خواست هایی دارند. باید بتوانید، اگر آن خواسته در مجموعه شما هست، آن را برآورده کنید. چنین اطلاع رسانی مطلوب است.
چقدر می شود این کار را کرد؟ منوط به چه چیزهایی است؟
منوط به این است که شما، مجموعه را درست طراحی کرده باشید. درست سازماندهی کرده باشید. منوط به این است که بتوانید از ابزار مناسب استفاده کنید. این ابزار یک دوره ای برگه دان بوده، الان شبکه است. بتوانید با آنها هم زبانی کنید و خواست طرف را تشخیص بدهید و بعد منبع را معرفی کنید.
آیا در این زمینه درست عمل می کنیم؟
اتفاقاً پرنقص، عمل می کنیم. این ادعا که ما بی نقص هستیم، خیلی ادعای بزرگی است. هیچ کس نمی تواند بگوید ما بی نقص عمل می کنیم.
نقص کار چیست؟
اینها هر کدام آسیب شناسی ویژه ی خودش را دارد. ما چه آسیب شناسی هایی در تهیه ی منابع در ایران داریم. مطالعات زیادی صورت گرفته و هر کدام مسیرهای ویژه ی خودش را دارد. ما نمی توانیم چنین ادعایی داشته باشیم. در خیلی از حوزه ها، شاید خیلی نقص داشته باشیم. طبیعت کار این گونه است. نمی خواهم نقص را توجیه کنم. کار است و باید نقص را برطرف کرد و جلو رفت.
چه اقداماتی برای برطرف کردن این نقص ها صورت گرفته است؟
در تلاش هستیم. ساخت این ساختمان نوعی تلاش برای کشورمان به حساب می آید. یکی از نقص های ما این بود که پراکندگی ساختمان ها این اجازه را نمی داد که اطلاع رسانی درستی صورت بگیرد. برای اطلاع رسانی بهتر این ساختمان ساخته شد. خیلی از قسمت های این ساختمان الکترونیکی است. یک ساختمان هوشمند؛ کارمند تعلیم دیده ی هوشمند می خواهد. کارمند تعلیم دیده ی راضی که درصدی از رفاه برایش تأمین شده باشد. اینها موضوعاتی است که به جاهای دیگر مربوط می شود.
این کارمندهای هوشمند را چگونه باید در کتابخانه ی ملی جمع کرد؟
باید زمینه ی آن را فراهم کرد. کارمندهای ما، آدم های بسیار شریف و زحمت کشی هستند که نیاز به روز آمدسازی اطلاعاتشان دارند. کلاس های آموزشی ای دارند که منظم در آن شرکت می کنند. ضرورت دارد به مسایل معیشتی شان توجه شود. ما تا حدی که توانستیم، انجام دادیم. در یک بحث سازمان یافته ما باید بتوانیم این انطباق را پدید بیاوریم، در مجموعه و در افرادی که دارند کار می کنند و این یک مهندسی مدیریتی اساسی می خواهد.
برای برداشتن این فاصله های زیاد چه کرده ایم. به نظر می رسد از اتمام کار ساختمان خیلی خوشحال هستیم و حواسمان به قسمت های دیگر نیست.
البته، من که شاد نیستم. چون اینقدر فشار این انتقال زیاد است که صحبت از شادی هنوز زود است. شما وقتی از یک خانه ی کوچک اسباب کشی می کنید، چقدر احساس به هم ریختگی دارید. طبیعی است که ما در این وسعت مشکل داریم. ولی من خوشحالم که ایران توانسته است ساختمان قشنگی را به عنوان کتابخانه ی ملی تأسیس کند.
هیچ وقت اینطور نبوده که سرمستی احداث این ساختمان باعث شود که یادمان برود برنامه ریزی بلند مدت داشته باشیم. اصولاً پرداختن به برنامه های راهبردی یکی از ضرورت های محیطی است که قرار است در خدمت یک ملت باشد. ما اگر برنامه ی استراتژیک نداشته باشیم و ندانیم که ده سال آینده قرار است به کجا برسیم، طبیعتاً دچار مشکل و مسئله می شویم.
این برنامه ها تا حد زیادی در اساسنامه ی ما مستتر است که باید آن را استخراج کرد و در حوزه ی برنامه های کوتاه مدت عملیاتی اش کرد. این کار در دست انجام است. از مدت ها پیش در مورد آن صحبت شده و کارهایی در حال انجام است. اگر شما نتوانید گام های رسیدن به قله را عملیاتی تعریف کنید، عملاً نقص را برطرف نکرده اید. باید بدانیم که در فاصله ی این دو نقطه باید پنج قدم برداریم. نه شش قدم و نه چهار قدم. خیلی هم واقع بینانه باید دیده شود. نباید بلند پروازی کرد، نباید هم کوتاه پروازی کرد. نباید احساس بهترین کرد، نباید احساس کمتری داشت. هر دو زیان بار است. ما باید واقع بین باشیم.
اگر توانستیم هدف معقولی را برای خودمان طراحی کنیم و برای رسیدن به آن هدف هم ده مرحله تعریف کنیم و برای هر مرحله نیز ده گام معرفی کنیم، کار درست انجام می شود که خوشبختانه کارهای بزرگی در این جهت انجام شده است.
در ده سال آینده به کجا خواهیم رسید؟
آنجایی که باید باشیم! امیدوارم این استراتژی زودتر منتشر می شود و همه ببیند که ما افق را چگونه ترسیم کرده ایم و گام ها را چگونه تعریف می کنیم. بعد می شود در مورد آن بحث کرد.
بحث روندی که کتابخانه ی ملی تاکنون طی کرده را ادامه بدهیم.
تاریخچه کتابخانه ی ملی تا قبل از انقلاب در کتاب ها هست. بعد از انقلاب، توجه به کتابخانه ی ملی، اوج گرفت تا اساسنامه ی جدید به تصویب مجلس رسید. اساسنامه ی خیلی والایی است و در آن کتابخانه ملی خیلی وسیع دیده شده است. کمتر کشوری ، کتابخانه ی ملی اش وابسته به ریاست جمهوری است و مستقل. جهش کتابخانه از زمان آقای خاتمی شروع شد، در زمانی که رئیس کتابخانه ی ملی بودند و هنوز این جهش ادامه دارد. با تلاشی که کردند، توانستند ساخت کتابخانه ی ملی را به تصویب برسانند و برایش بودجه بگیرند که این حرکت بزرگی بود.
بحث های ساختمان جدید توانست تا حد زیادی شکل بگیرد. برفرض طرح هایی که کشور بودند، مثل طرح «پیش از انتشار» که برای اطلاع رسانی شبکه ای در کشور خیلی مهم است، صرفه جویی خیلی عظیمی در عمر پژوهشگران و در سرعت چرخه ی اطلاعاتی بود که خوشبختانه در همان دوره ی مقدماتی اش، تصویب شد و بعد از آنکه ایشان، رئیس جمهور شدند، طبیعتاًً سعی کردند بیشتر به این مباحث بپردازند، چون حوزه را می شناختند.
چه برنامه های مدون و مشخصی برای آینده دارید؟
باید چند نکته را همزمان ببینیم. یکی بحث غنی کردن مجموعه است. این غنا هم به لحاظ عمل کردن به اساسنامه است، خوشبختانه با صحبت هایی که شده قرار است مبالغ کلانی را برای این استفاده در اختیار ما بگذارند. چقدر به این صحبت عمل می شود، باید در واقعیت دید. فعلاً در قالب عدد است که انشاءالله داده می شود.
نکته بعد که اساسی است، این که منابعی را که وجود دارد درست پردازش کنیم. بخش پردازش ما با حد قابل قبولی مشغول به فعالیت است و سعی می کند خودش را با استانداردها منطبق کند و این انطباق هم در حوزه های زیادی رخ داده.
افق بعدی که خیلی حائز اهمیت است، آن که شما بتوانید از فن آوری نوین استفاده کنید. یعنی بحث کتابخانه ی ملی دیجیتال در ذهن ما مطرح است. یک گروه الان مشغول به تحقیق و مطالعه هستند که بتوانند متناسب با نیازهای زبان فارسی و کتابخانه ی ملی و کتابداری ایران با رعایت استانداردهای جهانی به پدید آمدن نوع جدید کتابخانه کمک کنند. ما تقریباً همه ی حوزه ها را به نوعی آغاز کردیم و سعی می کنیم خودمان را منطبق کنیم تا در آینده، با توجه به سرعتی که دنیای نوین دارد، خیلی احساس عقب افتادگی نکنیم. حداقل بدانیم چقدر عقب هستیم.
آیا تلاشی برای درونی شدن انگیزه های مثبت در کارمندان کتابخانه صورت گرفته است؟
این سؤال همیشه می تواند یک جواب داشته باشد. این پاسخ مربوط به کارمندهای ما نیست. یک پاسخ کلی است. واقع قضیه این است که وقتی شما از بُعد مسائل معیشتی نگاه می کنید، می دانیم که کارمندان وضعیت معیشتی خوبی ندارند و این اصلاً نیازی به گفتن ندارد. ما در کتابخانه ی ملی، سعی ردیم یکسری طرح و واحد کار تعریف کنیم و در ازای آن به کارمندان پرداخت داشته باشیم. پس به لحاظ معیشتی سعی مان را کردیم. به لحاظ محیط کار، من امیدوارم این ساختمان جدید بتواند مشکلاتی که در ساختمان های قدیم داشتیم را حل کند. وقتی ما شانزده ساختمان قدیمی داشتیم، اصلاً نمی توانستیم مدیریت منسجمی داشته باشیم. امیدواریم در این ساختمان بتوانیم آن ارتباط تنگاتنگ را بین مدیران و کارکنان به وجود آوریم تا به یک همدلی، همزبانی وهمراهی منجر شود.
چقدر به افزایش بهره وری امیدوارید؟
من هر وقت ناامید بشوم، دیگر کار نخواهم کرد. اعتقاد دارم که یک مدیر تا وقتی مدیر است که امیدوار است بتواند یک گام مثبت بردارد. اگر ببیند نمی تواند این گام را بردارد، نباید انجام بدهد. باید برود جای دیگری کار کند. دلیلی برای ماندن ندارد.
برای برداشتن قدم های مثبت احتیاج به چه چیزهایی داریم؟
اول تخصیص بودجه است. تخصیص بودجه ی تنها هم کفایت نمی کند. دوم اینست که برنامه ی عملیاتی درست با نظارت دقیق داشته باشیم. مشکل اساسی ما اینست که پول هست، برنامه هست، اما نظارت نیست. فلان مؤسسه طرح پژوهشی گرفته، پول کلانی هم پرداخت شده، برنامه اش هم برنامه ی خوبی بوده، اما چون نظارت در اجرا نبوده، حاصلی ندارد. اینها نکاتی است که باید به آنها پرداخته شود و بعد برنامه ی درستی داشته باشد و نظارت درستی بر اجرای برنامه داشته باشیم.
چرا چنین است؟
صادقانه به شما می گویم، در مملکت ما، روی حوزه های پژوهشی، نگاه اقتصادی وجود دارد. یعنی بعضاً یک منبع درآمد است برای یک گروه خاص و نفس عمل چندان مهم نیست. ما، نقص اساسی در این حوزه داریم.
چه سطح توقعی از کتابداری مطرح است؟
کتابخانه ها و مراکز اطلاع رسانی، باید خودشان را در خدمت پژوهش بدانند و غایت کارشان هم آن است که بتوانند سرویس دهی درستی داشته باشند. حالا اگر شما این حد را 100 بگیرید، چه نمره ای، نمره ی قبولی است؟
کتابداری و اطلاع رسانی آن است که خودش را در خدمت پژوهشگر بداند. یعنی بتواند منابع را با سرعت و دقت هرچه تمام تر به افرادی که محتاج این اطلاعاتند، برسانند و یک محقق بتواند در کمترین زمان بیشترین و مرغوب ترین منابع را برای خودش بیابد.
آیا تعداد فارغ التحصیلان کتابداری در ایران کافی است؟
آمارش که خیلی زیاد است. الان در بعضی از شهرهای کوچک هم پیام نور یا دانشگاه آزاد دارند و تعداد زیادی دانشجو می گیرند. فارغ التحصیل کم نداریم، ما الان با تورم کتابدار روبه رو هستیم. روی میز من فرم چهارصد تا متقاضی کار است. از نظر تعداد فارغ التحصیل مشکل نداریم. اما اینکه کیفیت این فارغ التحصیل ها چگونه است، محل بحث است.
محل بحثش کجاست؟
آیا درس هایی که خوانده اند با واقعیت منطبق است یا نه؟
منطبق است یا نه؟
اصلاً محتوای این رشته، با آنچه که شما می بینید، فرق دارد. شما می دانید که تا چند وقت پیش یکی از واحدهای درسی این بوده که طرف تایپ یاد بگیرد؟ با ماشین تایپ است نه با کامیپوتر. هنوز این تغییرات اساسی صورت نگرفته، اما حرکتی است که شروع شده است. انجمن کتابداری، و اطلاع رسانی ایران جلساتی گذاشته و سعی می کند واحدها را بهینه کند و به نتیجه برساند.
نگار مفید
به نقل از:
http://www.tebyan.net/Literature_Art/Museums_CulturalCentres/2005/11/14/14165.html