سرقت ادبی !

مدتها بود که فرصت مراجعه به گروه بحث کتابداری را نداشتم . امشب که مراجعه کردم با این نوشته از سرکار خانم نگار فاصلی مواجه شدم که از آن خبر نداشتم :
نگار فاصلی
در دوران پایان نامه، مقاله ای می خواندم از یکی از دانشجویان دوره دکتری که در حال حاضر عضو هیئت علمی یکی از دانشگاه های ایران است. کلام و بیان آن مقاله به قدری سنجیده و حرفه ای بود که با خودم گفتم ایشان (نویسنده مقاله) چه نخبه ای بوده و تا کنون کسی او را کشف نکرده. هر چه پیشتر می رفتم بیشتر آه از نهادم بلند می شد که ما کجاییم و او کجا، این مقاله از نظر ساختار و انتخاب کلمات و موجز گویی و … واقعا استادانه نوشته شده. خلاصه در آن بی اعتماد به نفسی دوران پایان نامه که همه به آن دچار می شوند، روزها به قلم آن دانشجوی دکتری فکر می کردم و به خودم امید می دادم که اگر وارد مقطع دکتری شوم احتمالا اینگونه نوشتن را یاد خواهم گرفت. تا اینکه مقاله دیگری در همان زمینه پیدا کردم از دکتر فریبرز خسروی. تاریخ دو مقاله را که نگاه کردم دیدم دکتر خسروی خیلی پیشترها آن مقاله را چاپ کرده بود و این دانشجوی عزیز آن را مجدد از زیر غبار چند ساله بیرون کشیده و حتی زحمت جا به جا کردن پاراگرافها و کلمات را هم به خود نداده است. دیده بودم کسی کتابی را ترجمه کند و به اسم خود تالیفی معرفی کند، دیده بودم از روی کتاب دیگران چند صفحه کپی کنند در کتاب یا پایان نامه شان. ولی هنوز این جرات را در کسی ندیده بودم که مقاله یک نفر دیگر را به نام خودش چاپ کند. و البته جای سوال بود که داور این مقاله و مجله ای که این مقاله را چاپ کرده بود نتوانسته بودند این نکته را تشخیص دهند. به هر حال کشف این مسئله برای من درسهای زیادی داشت. اول آنکه استادانه نوشتن، استادانه کار کردن می خواهد و سالها تجربه. پس در شروع راه نه توقع استادانه نوشتن از خود داشته باشم و نه در دیگران این توقع را شکل دهم. دوم آنکه عرصه شاگردی، عرصه آزمون وخطاست.می نویسیم ولی قرار نیست بهترین باشد. اگر سالها بعد نوشته های جدیدم را با نوشته های اکنونم مقایسه کردم و دیدم پیشرفت کرده ام، نیکوست. سوم آنکه پذیرفتم کشور ما، جهان سوم است. جایی که امکانات تولید علم ونظام آموزشی مولد علوم در آن نقصانهای زیادی دارد و حتی گاهی نمی دانیم چکار می کنیم و کجا ایستاده ایم. پس اگر گاهی به ضرورت فهمیدیم که باید از دانسته های کشورهای پیشرفته بهره گیرم، خوب است ولی حق نداریم آن را با نام تالیف به نام خودمان چاپ کنیم. شجاعت این را داشته باشیم که بگوییم فلانی در فلان کشور پیشرفته سالها در این زمینه تحقیق کرده و به این نتیجه ای رسیده است که حالا خدمتتان عرض می کنم. چهارم آنکه شاید کسی نفهمد که مقاله فلان استاد را، کتاب فلان نویسنده را، طرح فلان پژوهشگر را به نام خودم چاپ کردم اما اگر روزی کسی فهمید، اعتبار نوشته هایی که خودم هم نوشته ام زیر سوال می رود. و پنجم آنکه عرصه کتابداری و علم اطلاعات دامنه ای وسیع دارد. در آموزش و یادگیری جا دارد، در مدیریت جا دارد، در تکنولوژی جا دارد، و خود نیز عرصه ایست. این انعطاف پذیری کمک می کند که خیلی راحت با دیگر رشته ها به خصوص در عرصه آموزش مدیریت و تکنولوژی ترکیب شود و ترکیبهای جدیدی و نویی ایجاد کند. به علاوه آنقدر عرصه های دردمندی در علوم ایران وجود دارد برای تحقیق که نیاز به مسئله ساختن نیست. خوشبختانه ما دنیایی مسئله ایم که حل علمی و آگاهانه آنها به ندرت اتفاق افتاده است.
این نتیجه های شخصی را نوشتم تاهر بار خواستم چیزی بنویسم و کار پژوهشی جدیدی را شروع کنم به خودم یادآور شوم.

با احترام

پایتخت کتاب ایران

چندی پیش یکی از خبرگزاری ها با ارسال نمونه هایی از نظرات همکاران در مورد انتخاب اهواز به عنوان “پایتخت کتاب ایران ” از من نیز خواست که نظراتم را بنویسم . اکثر آن نظرات در تایید آن انتخاب بود . ظاهرا چون یادداشت من موید آن کار نبود لذا از نشر آن خودداری کردند. این سانسورهای اهالی رسانه محل تامل و تاسف بسیار است. ذیلا آن یادداشت می خوانید :
من هم چون سایر همکاران عزیزم مایل بودم با جملات مشفقانه و امیدبخش این کار خیرخواهانه را تایید کنم . اما واقعیت بیانگر روند دیگری است .
باید بسیار سهل اندیش و خوش خیال باشیم که تصور کنیم با اعلام شهری به عنوان “پایتخت کتاب ” می توانیم تحول آفرین باشیم و نقشی تاثیرگذار را در حوزه کتاب و کتابخوانی ایفا نماییم . به ویژه وقتی که قرار است بیشترین نقش آفرینی ها را نهادهای رسمی ایفا کنند . نهادهایی که در انجام وظایف اصلی خود ناتوانند . حتی با مشارکت با نهادهای مدنی نیز نمی توان از این نوع طرح ها انتظار تاثیر تعیین کننده ای را داشت .
وضعیت فرهنگ کتاب و کتابخوانی ، سواد اطلاعاتی و حتی سواد رسانه ای بستگی وثیقی با میزان توسعه یافتگی دارد . توفیق در این زمینه حاصل عملکرد نهادهای یک جامعه توسعه یافته و یا درحال توسعه است . در این جوامع ضمن تامین نسبی نیازهای اولیه ، با ارائه آموزش و پرورشی بسامان تشنگی اطلاعات را در نهاد افراد پدید آورده ، انواع سوادهای مورد نیاز را برای یک زندگی هدفمند فراهم می آورند . آمارهای جهانی موید ارتباط معنا داری بین میزان توسعه یافتگی و میزان مطالعه و اقبال به کتاب و کتابخانه و مطالعه است .
حال از جامعه ای که به قول دکتر رنانی وارد مرحله ” امتناع توسعه” شده است نمی توان انتظار پویایی در حوزه کتاب و اطلاعات را داشت . برگزاری نمایشگاه ها و انتخاب پایتخت ها و… گرچه ممکن است آثار کوتاه مدت داشته باشند اما به طور بنیادی نمی توان به آن ها دل بست. وقتی نظام تعلیم و تربیتی دچار ایستایی می شود ، فساد علمی شکل می گیرد . دانشجویانش در عاصمه ، در راسته کتابفروشی های روبروی دانشگاه مادرِ کشور مشغول مظنۀ قیمت پایان نامه و مقالات ISA و سایر کالاهای مدرک ساز می شوند .

شادباش

نوروز بمانید که ایّام شمایید!
آغاز شمایید و سرانجام شمایید!
آن صبح نخستین بهاری که ز شادی
می آورد از چلچله پیغام، شمایید!
آن دشت طراوت زده آن جنگل هشیار
آن گنبد گردننده ی آرام شمایید!
خورشید گر از بام فلک عشق فشاند،abf2ab527a1324d0fede34a95fb5199e2ebaa8d8ea2e46b7a97c8adf0d453594
خورشید شما، عشق شما، بام شمایید!
نوروز کهنسال کجا غیر شما بود؟
اسطوره ی جمشید و جم و جام شمایید!
عشق از نفس گرم شما تازه کند جان
افسانه ی بهرام و گل اندام شمایید!
هم آینه ی مهر و هم آتشکده ی عشق،
هم صاعقه ی خشم ِ بهنگام شمایید!
امروز اگر می چمد ابلیس، غمی نیست
در فنّ کمین حوصله ی دام شمایید!
گیرم که سحر رفته و شب دور و دراز است،
در کوچه ی خاموش زمان، گام شمایید
ایّام ز دیدار شمایند مبارک
نوروز بمانید که ایّام شمایید!
پیرایه یغمایی

سند هراسی

لیزنا (گاهی دور / گاهی نزدیک 109) : دکتر فریبرز خسروی، معاون پژوهش، برنامه ريزي و فناوري سازمان اسناد و كتابخانه ملي ايران: این یادداشت را در اسفند 92 نوشته ام . در آن زمان نمی دانستم خودم نیز دوباره به مجموعه همکاران سازمان اسناد و کتابخانه ملی خواهم پیوست:

در مراسم معارفه رئیس جدید سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران ، یکی از مشاوران رئیس جمهور در آسیب شناسی آرشیوملی، مدبرانه به دو نکته تاکید کردند. اما قبل از اشاره به آن دو نکته می خواهم بگویم یکی از آسیب هایی که مغفول مانده است ، هراسی است که از سند و آرشیو پدید آمده است:

درلیست بلند ترسهای مرضی [1] هراسهای آشنایی به چشم می خورد . مثل ترس از تزریق (تزریق هراسی) [2]و یا ترس از بلندی (بلندی هراسی) [3]. اما ترسهایی هم وجود دارد که برایمان عجیب و حیرت زاست . مثل آینه هراسی[4]، نوهراسی[5]، 666 هراسی و… دو فوبیای دیگری که به نوعی با کار ما مربوط است: کاغذ هراسی [6]و کتاب هراسی [7]. که البته این آخری مبتلای بعضی از ما کتابداران است! اما در این میان این ترسها، اصطلاح سندهراسی را ندیدم . می گویید خوب وجود ندارد ولی به این سه پرده نگاه کنید:

پرده نخست:
دانشجوی کارشناس ارشد دردانشگاه تربیت مدرس بودم. درس مجموعه سازی را استاد علی سینایی تدریس می فرمودند. موضوع تحقیق من در آن درس “سانسور کتاب” بود . عنوانی که بعدها موضوع رساله دکتری من شد. Papyrophobia

برای یافتن اسنادی در آن موضوع به یکی از مراکز مهم اسنادی کشور مراجعه کردم. وارد ساختمانی تنگ و تُرُش شدم. در بدو ورود نگهبان علت مراجعه را پرسید. خواسته ام را گفتم. قیافه اش را در هم کشید و پرسید: کارت دارید؟ عرض شد: نخستین مراجعه من است. فرمودند نمی شود! گفتم: معمولا کسی که اولین بار مراجعه می کند عضو نیست. برای عضویت چه باید کرد؟ مثل اینکه ایشان بعد از بیانات روشنگرانه! من به مساله مهمی متفتن شده بودند با بهجت تمام مرا به اتاقی راهنمایی کردند. با آسانسوری که هر لحظه نگران سقوطش بودی، خودم را به طبقه تعیین شده رساندم.

وارد اتاق شدم. چند دقیقه ای منتظر شدم تا مکالمه آقای مسئول پایان یافت. ظاهرا بحث کشداری بر سر نوع غذای مهمانی جمعه بود. زیرا چند دقیقه بعد از ورود من به آن طرف خط گفتند: خانم ما بیست دقیقه است در مورد این مساله داریم بحث می کنیم بس است! آقا اجازه نشستن دادند. خواسته ام را درمیان گذاشتم . کلمات “سند”، “سانسور” و “کتاب” از لسان مبارکشان شنیده شد. سپس اخم فرمودند. کمی دست و پایم را جمع کردم! بعد با همان اخم شکار افکن آشکارا فرمودند: این اسناد را برای چه می خواهید؟ عرض شد: تحقیق دانشجویی است. گفتند: نمی شود . علت؟ فرمودند تحقیق جدی نیست! ما که نمی توانیم اسناد گرانبهای ملت را به راحتی در اختیار همه قرار دهیم. بعد کمی مهربان تر فرمودند: شما هم تصدیق می کنید که حفاظت وظیفه ماست.

از شما پنهان نباشد من هم رگه هایی از ترسی ناخواسته در درونم شکل گرفت و با خود گفتم نکند تحقیق من موجب آسیب زدن به میراث ملی شود!

اما در آن سال هر روز در کلاس ها مفاهیمی چون آزادی اطلاعات و رسالت کتابدار در تسهیل اطلاع رسانی و…مطرح بود. من هم ساده لوحانه چنان مفاهیمی را باور کرده کرده بودم. معترضانه گفتم: به شما چه ارتباطی دارد که من برای چه کاری این اسناد را می خواهم و اصولا تشخیص جدی بودن یک تحقیق با کیست؟ چنان قیافه مبارکشان در هم رفت و تلخ شد که با خود گفتم با صد من عسل سبلان هم قابل چشیدن نیست.

قاطعانه فرمودند: شما در مورد اسناد صحبت می کنید. سند حرمت دارد. مربوط به ملت است نمی شود آن را دست هر کس داد. ترس گفته شده در درونم بیشتر شد اما گستاخانه پرسیدم که مقام بالاتر شما کیست تا با او صحبت کنم. گفتند: بیخود خود را به زحمت نیندازید. قانون اینجا همین است. بدون خداحافظی از اتاق بیرون آمدم. دانشجویی بودم که مصمم شده بود که آزادی جریان اطلاعات را در این زمینه به کرسی بنشانم و به خواسته‌ام برسم.

با پرس و جو اتاق مقام مافوق را یافتم. بعد از کمی معطلی اجازه دادند وارد شوم. خواسته ام را گفتم و از عکس العمل همکارشان گله کردم. با نگاهی عاقلانه نصیحت فرمودند: عزیزم شما جوانید. اسناد سرمایه های ما هستند. ما حتی خودمان هم با شرایط خاصی به آنها مراجعه می کنیم. هراس داریم و نگرانیم که از آنها دشمنانمان سوء استفاده کنند. آهسته آهسته هراس از اسناد در درونم افزون می شد و مصصم شده بودم که برای حفظ حرمت اسناد آن سازمان را ترک کنم. اما نیروی آزادی اطلاعات تفوق پیدا کرد و پرسیدم: بالاخره سازمان شما یکی از وظایفش اطلاع رسانی از این اسناد است. اگر من ایرانی بخواهم از این اسناد استفاده کنم برای اثبات دشمن نبودن و جدی بودن پژوهشم چه باید بکنم؟ اصولا بفرمایید که دشمن با اسناد سانسور کتاب در دوره پهلوی چه غلطی می تواند بکند؟ مثل اینکه از سماجت من کلافه شده بود. پس از نصیحت های مشفقانه در استفاده نکردن از اسناد! فرمودند که تنها راهش این است که یک نهاد رسمی برای ما نامه بنویسد تا بررسی کنیم.

دو روز بعد با نامه ای از رئیس دانشکده در مقابل میز مقام مافوق بودم. مرا به فردی که اولین ملاقات را با او داشتم ارجاع داد. وارد اتاق شدم. کماکان مشغول گفتگوی تلفنی بود. انتظار ورودم را نداشت. چهره در هم کشید و به مکالمه پایان داد. نامه را روی میزش گذاشتم. بی هیچ گفتگوی دیگری فرمی را مقابلم گذاشت. مفصلا مشخصات فردی و موضوع تحقیق و اطلاعات اضافه دیگری را خواسته بود. فرم را تکمیل و تحویل دادم. فرمودند دو روز دیگر بیایید.

روز موعود حاضر شدم. به زمان نهار و نماز برخورد کرده بود. یک ساعتی منتظر ماندم. در نمازخانه کسی حضور نداشت. پس از دقایقی پنج شش نفر از یکی از اتاق ها خارج شدند. معلوم شد که نهارخوری و نمازخانه اختصاصی دارند! سه حلقه میکروفیلم تحویلم دادند و گفتند پای دستگاه بنشینم و اطلاعات خواسته شده را پیدا کنم. حاصل یک ساعت رویت میکروفیلمها گزینش سه صفحه بود که تاحدی به کار تحقیقم می آمد . مراحل چاپ آن سه صفحه هم به خوشی طی شد. در رویت صفحه ها متوجه شدم که در اثر بی دقتی تهیه کنندگان میکروفیلم قسمتی از مطالب یکی از صفحات حذف شده است مجددا به مسئول مراجعه و طلب اصل سند را کردم . محکم فرمودند که “در اختیار گذاشتن اصل سند ابدا امکان ندارد” . من هم که هراس از سند به در درونم جوانه زده بود با این تاکید رشد بیشتری یافت و تثبیت شد.

در آن مراجعات به نتایج زیر رسیدم:

– اصل برائت که از اصول مسلم حقوق موضوعه ایران است در این نوع مراکز پذیرفته نیست . برای استفاده از اسناد در کشور خودت ابتدا باید برائت خود را از اتهام سوء استفاده از اسناد اثبات کرد.
– بعد از اثبات برائت باید موجه بودن اهداف خود را از مطالعه اسناد برای کارشناس به اثبات رساند.
-سند چنان حرمت و احترامی دارد که استعلام اصل سند توسط مراجعه کننده آروزیی دوریاب است. اگر بختیار باشید فقط می توانید تصویر اسناد را ببینید.

پرده دوم
چند سال پیش برای شرکت در اجلاسی در لندن بودم. از یکی از سفارتیان که عهده دار کار فرهنگی بود خواستم که ترتیبی دهد تا بازدیدی از آرشیو ملی بریتانیا داشته باشم. مثل اینکه خواست نامشروعی کرده بودم، با احتیاطی آمیخته با ترس فرمودند: ورود به آنجا خیلی سخت است و جای آن هم در گوشه ای از لندن است و دور تا دورش آب است! باید مکاتبه کنیم. طول می کشد. شما هم که بیشتر از دو روز در اینجا توقف ندارید. فقط توانستم آدرس آرشیو ملی را از او بگیرم.

خیلی راحت با مترو خودم را به نزدیکی آرشیو ملی رساندم. با توجه به سند هراسی که از قبل در وجودم شکل گرفته بود با احتیاط وارد شدم.

خانمی مسئول پاسخگویی بود، خواسته ام را در میان گذاشتم. گفتم: معاون کتابخانه ملی ایران هستم. قصد دارم از آرشیو شما بازدیدی داشته باشم. با گشاده رویی گفت: دو راه وجود دارد . یکی این است که شما به عنوان معاون کتابخانه ملی ایران ابتدا ملاقاتی با معاون آرشیو داشته باشید سپس بازدید کنید . راه دیگر اینکه به عنوان یک مراجعه کننده معمولی برای شما کارت عضویت صادر کنیم . گفتم کدام شیوه سریعتر است؟ گفتند صدور کارت عضویت! نگاهی به گذرنامه من انداختند و مرا هدایت کردند که دریکی از کامپیوترهایی که به همین منظور تعبیه شده بودند مشخصاتم را وارد کنم . اطلاعات بسیار مختصری خواسته بودند. مجموعا همه مذاکرات و تکمیل فرم 5 دقیقه طول نکشید که کارت عضویتم را به من تحویل دادند . باور نمی کردم که به این آسانی بتوانم عضو آرشیو ملی بریتانیا شوم. با خود گفتم لابد کارتی موقتی برای ورود است. سوال کردم گفتند خیر عضویت شما دائمی است و می توانید از اسناد استفاده کنید!

با کشیدن کارت از یکی دو درب عبور کردم و وارد سالن اصلی شدم. تعداد زیادی گرم مطالعه بودند. برای یافتن اطلاعات هم می شد از سیستم کامپیوتری استفاده کرد و هم از برگه دان. بعضی کارتها دستنویس بودند. در برگه ای درخواست کردم که چند سند از سفارت بریتانیا در ایران را ببینم. اسناد مربوط به خفیه نویسان (جاسوسان) آن سفارت در دوره قاجاریه بود. چند دقیقه بعد کارتنی جلوی من بود. اتفاقا اسناد به خط بسیار خوش فارسی بودند. آزاد بودم که از آنها یادداشت برداری کنم ویا با پرداخت مبلغی شخصا اسکن یا کپی تهیه کنم.

از مسئول سالن پرسیدم که آیا محدودیتی برای ارائه اسناد دارید؟ گفتند که معمولا اسناد پس از سی سال آزاد می شوند و بعد از آزاد سازی ما موظف به در اختیار گذاشتن آن ها به مراجعان هستیم. حتی قبل از سی سال هم می توان درخواست مطالعه اسناد را داد که به طور موردی مورد بررسی قرار می گیرد. معمولا اصل اسناد در اختیار قرار می گیرند. به جز مواردی که اثر جنبه هنری داشته ویا درشرایط آسیب پذیری باشد. در این موارد تصویر سند در اختیار قرار می گیرد. اسناد ما متعلق به همه نهاد ها و از جمله وزارت امور خارجه است و… در پایان آن بازدید به این نتیجه رسیدم که :

– اصل برائت حتی برای اتباع خارجی برقرار است و نیازی به اثبات حسن نیت نیست!
– نیازی به توضیح علت مراجعه و توجیه دلائل پژوهش نیست.
– لمس و مطالعه اصل سند در بسیاری از موارد بی مشکل است و در صورت ضرورت از آن تصویر تهیه می شود.
– اسناد سازمانهای مهمی در آن مجموعه گرد آمده که پس از آزادسازی قانونی، همه افراد اجازه دسترسی به آنها را دارند.

پرده سوم
گذران دوران مرا معاون آرشیو ملی کشور کرده است. استقرار در ساختمانی 17 طبقه که فقط پنج طبقه در دل خاک دارد. ساختمان معظمی که قطعا در ساخت آن تلاش های فراوانی مبذول شده است. گرچه انتخاب زمین نامناسب در منطقه “چاله هرز” آخرین مخزن را تبدیل به استخری متروک کرده است که دائما باید موتورهای آب، نشتی را تخلیه کند. هوای مخازن آن چنان سنگین است که کار را برای کارمندان زحمت کش آن بخش ها بسیار مشکل می کند. چند روزی نمی گذرد که متوجه می شوم میزان مراجعات این ساختمان معظم با بیش از دوصد کارمند از تعداد انگشتان یک دست هم تجاوز نمی کند! با خود می اندیشدم که ایا علت را باید در سند هراسی گفته شده جستجو کرد و یا عوامل دیگری نیز در این کمبود مراجعه موثرند!

در بررسی ها عوامل زیر را بی تاثیر نمی دیدم :

– نحوه برخورد با مراجعان به همان سبک و سیاقی بود که در پرده اول ذکرش رفت. با آنکه بیشتر کارکنان سازمان افرادی زحمت کش و دلسوز هستند اما در بدنه آن عناصری وجود دارد که با برخوردی شعاری و پیچیده و بزرگ جلوه دان کارها به نام “احترام به اسناد” ، ” حفظ میراث” و “تعصب شغلی” عملا مانع دسترسی همان مراجعان قلیل به اسنادند و از عوامل اصلی سند هراسی هستند. این یکی از نکاتی است که مشاور محترم رئیس جمهوری نیز از آن پرهیز داده اند: “ان‌شاءالله این پدیده تعصب‌آمیز اداری به اینجا سرایت نکند و اسناد در اینجا فقط بایگانی نشوند، بلکه مورد استفاده هم قرار بگیرند”!
— وجود ساختمان بلند مرتبه و هیبت سرسرای ورودی نیز بر این هراس می تواند بیفزاید. خدا زنده یاد مهندس شریعت طراح ساختمان کتابخانه ملی را رحمت کند. وقتی در کمیته برنامه ریزی از او پرسیدیم که چرا برای ساختمان کتابخانه ملی طبقات بیشتری در نظر نگرفته است توضیح داد که ساختمان های فرهنگی مثل کتابخانه باید خضوع داشته تا مراجعه کننده در مراجعه به آن دچار هراس نشود .لذا کم طبقه با روکار آجر خاکی رنگ در نظر گرفته شده است. ساختمان های پر ابهت شایسته وزارت دفاع و دارائی است.

باید اذعان داشت که قلّت مراجعه به مراکز اسنادی و از جمله آرشیو ملی را نباید فقط حاصل کاستی های فوق دانست. عوامل دیگری نیز بر آن تاثیر گذارند که به دو نمونه آن اشاره می شود:

– اصولا گرایش به استفاده از اطلاعات هنوز در این آب و خاک اقبال بایسته را پیدا نکرده است و به اطلاعات کمتر به عنوان یک ارزش نگاه می شود.

– کاستی مهم دیگری که بر بر میزان مراجعه به آرشیو ملی بی تاثیر نیست وضعیت غنای کیفی مجموعه آن هاست. مثلا سازمان هایی که اسنادشان می تواند بیشترین مراجعه را داشته باشد از تسلیم اسناد خود به آرشیو ملی استنکاف می کنند. آقای یونسی هم به درستی به این مهم اشاره کرده اند :” ما در داخل کشور هم برای انتقال اسناد به این سازمان با مقاومت شدید مواجه می‌شویم. در وزارتخانه‌های ما اسناد مختلفی هست که یا با بی‌اطلاعی و یا براثر تعصب به اینجا منتقل نمی‌شوند. میلیون‌ها سند در قوه قضائیه موجود است که الان برای آن‌ها هیچ فایده‌ای جز اشغال مکان ندارد و در گونی‌ها در جاهای نمور از بین می‌روند. برگ‌برگ‌ آن‌ها ارزشمند است. در ارتش جمهوری اسلامی ایران، وزارت خارجه و همه وزارت‌خانه‌های دیگر بسیاری از اسناد از دوران قاجاریه و پس از آن در بایگانی‌ها در حال از بین رفتن است. این‌ها باید شناسایی و منتقل شوند و در اینجا درست نگه‌داری شوند. این حرکت چند سال پیش شروع شد، اما با مقاومت وزارتخانه‌ها مواجه شد. مهمتر از این‌ها در وزارت اطلاعات و وزارت دفاع و… هم دریایی از اسناد وجود دارد که همه آن‌ها باید به اینجا منتقل شوند. این اسناد تا کی باید در بایگانی‌ها نگهداری شده و منتشر نشوند؟ تا کی باید سند محرمانه تلقی شوند؟ بر هر سندی مهر محرمانه و سری می‌زنیم و جامعه، محققان و پژوهشگران از آن محروم‌اند. بر اساس مقررات، شورای اسناد ملی که نمایندگانی از قوای سه گانه و افراد صاحب نظر در آن شرکت دارند ، در مورد وضعیت اسناد سازمان ها باید تصمیم گیری کند اما نهادهای موازی عملا بدون اعتنا به این شورا راسا اقدام به انتشار اسناد کرده اند . بعضی از این نهادها حتی منتظر گذشت زمان قانونی تعیین شده نشده و بعضی از اسناد را در قالب کتاب منتشر کرده‌اند!

[1] phobias
[2] Belonephobia
[3] Altophobia
[4] Catoptrophobia
[5] Neophobia
[6] Papyrophobia
[7] Bibliophobia

ايميل ارسال خبر: info@lisna.ir فکس: ۸۹۷۸۱۵۸۷-۰۲۱شماره پیامک: ۳۰۰۰۹۹۰۰۹۹۴۹۰۰
نظرات
پاسخ 00افسون ثابت پور|Iran|10:09 – 1393/10/16
آنگاه که تشکیلات قرین با ترس باشد، جایگاه کاوش و تفحص در رتبه ای پس از حراست از دانش قرار می گیرد.
پاسخ 02فرامرز مسعودي|Iran|09:47 – 1393/10/16
جناب دكتر خسروي مطلب مهم و ارزشمندي را مطرح كرده‌اند كه جاي تامل و تفكر دارد. برخي از همان سازمان‌هايي كه فرمودند در برابر انتقال اسناد مقاومت مي‌كنند، ترجيح مي‌دهند اسناد گرانبهايي كه از نظر آن‌ها مزاحم و جاگير هستند را بدون سروصدا نابود سازند تا اينكه بخواهند آن‌ها را منتقل كنند. به نظرم شايد بتوان با كمك كتابداران و آرشيويست‌هاي سازمان‌ها چاره‌هايي انديشيد. به نظرم نياز به ارتباط و تعامل بيشتر ميان اين كتابداران و سازمان اسناد و كتابخانه ملي وجود دارد.
پاسخ 02روح‌الله سلیمانی‌پور|Iran|17:01 – 1393/10/14
درود بر دکتر خسروی عزیز. موضوع مهمی را با بیانی شیوا مطرح کرده‌اید.
پاسخ 07کتابدار|Azerbaijan|10:48 – 1393/10/14
متاسفانه فوبیا اسناد به کتب مجوز گرفته و مجوز داده شده ی وزارت فرهنگ هم تسری پیدا کرده است…
کتابخانه های عمومی مامن کتب بی کیفیت و بدون مخاطب شده است!

منبع : http://www.lisna.ir/Away/17961-%D8%B3%D9%86%D8%AF-%D9%87%D8%B1%D8%A7%D8%B3%DB%8C

فردی که تشنه نیست، به دنبال آب نیست!

مصاحبه با لیزنا :
در ادامه سلسله گفتگوها با اساتید علم اطلاعات و دانش شناسی درباره کاهش میزان استقبال متخصصان حوزه از کارگاههای آموزشی و همایشهای برگزار شده خبرنگار لیزنا با دکتر فریبرز خسروی، معاون پژوهش، برنامه ریزی و فناوری سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، گفتگویی انجام دادیم؛ آنچه در ادامه می خوانید حاصل گفتگوی خبرنگار لیزنا با وی در همین خصوص است.khosravidr

معاون پژوهش، برنامه ریزی و فناوری سازمان اسناد و کتابخانه ملی در پاسخ به سؤال خبرنگار لیزنا در خصوص میزان جذابیت کارگاهها و همایشهای برگزار شده در حوزه علم اطلاعات و دانش شناسی اظهار داشت: در کارگاهها و همایشها، معمولا برگزارکنندگان سعی دارند به موضوعاتی بپردازند که از جذابیت بیشتری برخوردار است. اما به جز چند استثناء، اخیرا این گونه برنامه ها از جذابیت لازم برخوردار نیست.

وی کارگاهها و همایشها را به لحاظ کیفی و علمی در سطح مناسبی ارزیابی نکرد و افزود: به نظر می رسد در مقایسه با گذشته، این کارگاه ها و همایش ها، کیفیت و تاثیرگذاری پیشین را ندارد. (البته استثناهایی نیز وجود دارد). بنابراین میزان استقبال متخصصان حوزه کتابداری از آنها بسیار کمتر شده که در این خصوص، چند دلیل قابل ذکر است. یکی اینکه در جامعه ما حرفه مندان و کارشناسان احساس می کنند کمتر به بازآموزی و افزایش دانش نیاز دارند. «فردی که تشنه نیست، به دنبال آب نیست!» نکته دیگر اینکه مطالب ارائه شده در این همایش ها و کارگاه ها، کمتر با نیاز واقعی کتابداران تطبیق دارد. از سوی دیگر مسائل معیشتی باعث می شود افراد بیشتر در پی آب و نان بوده و فرصت پرداختن به این نوع مباحث را نداشته باشند. به قول آن نویسنده بنیادگرای روسی: “ممکن است فرد در وضعیتی قرار گیرد که حاضر شود کل آثار شکسپیر را با یک جفت کفش تعویض کند!”

مسأله دیگر این است که با غلبه رسانه های جدید و بویژه کارآیی شبکه های اجتماعی، آهسته آهسته باید به فکر نوع جدیدی از این کارگاهها و همایش ها باشیم.

دکتر فریبرز خسروی برگزاری همایشها و کارگاههای حوزه اطلاعات و دانش شناسی را برای طیف گسترده تری از دانش آموختگان رشته های مختلف ضروری دانست و در ادامه تصریح کرد: بهتر است همه افراد جامعه مخاطب محسوب شوند. بهترین شیوه آموزش «سواد اطلاعاتی» است. کتابداران باید منادی آموزش این سواد برای همه اقشار جامعه باشند. ایجاد این مهارت، می تواند تأثیر تعیین کننده ای در کیفیت دانش افزایی افراد ایفا کند.

منبع : http://www.lisna.ir/Talk/17962-%D9%81%D8%B1%D8%AF%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%AA%D8%B4%D9%86%D9%87-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%AF%D9%86%D8%A8%D8%A7%D9%84-%D8%A2%D8%A8-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA

ز احمقان بگریز چون عیسی گریخت

ز احمقان بگریز چون عیسی گریخت
بنا به اقوال گوناگون یکی از این روزها تولد حضرت عیسی است . زاد روز این پیامبر گرامی را شادباش می گویم . داستان درس آموزی را که مولانا از او نقل می کند ، خواندنی است .
فردی دید که عیسی با سرعت در حال فرار است . او چنان می دوید که گویا شیر درنده ای او را دنبال می کند . یکی دو میدان به دنبال عیسی دوید و گفت برای رضای خدا بایست و به من پاسخ بده . نه شیری و نه دشمنی ترا تعقیب می کند . از چه چیز چنین گریزانی ؟
گفت از احمق گریزانم برو می رهانم خویش را بندم مشو
گفت تو مسیحایی ، کور را شفا می دهی ، بیماران را از رنج بیماری می رهانی ، دمت مرده را زنده می کند ، خوب دم عیسویت احمق را هم شفا ببخش ؟
گفت درست می گویی ، همه آن کارها از من ساخته است . اما حتی معجزه من هم بر احمق کارگر نیست !
گفت رنج احمقی قهر خداست رنج و کوری نیست قهر ، آن ابتلاست

ابتلا رنجی است کان رحم آورد احمقی رنجی است کان زخم آورد

ز احمقان بگریز چون عیسی گریخت صحبت احمق بسی خون ها که ریخت!!!
خداوند همگی ما را از شر احمقی و احمقان برهاند . 

فقر پژوهش؛ به دلیل عدم احساس نیاز به آن در سطح کلان جامعه

به گزارش خبرنگار لیزنا، دکتر خسروی در ابتدای سخنان خود در پنجمین جشنواره پژوهش سازمان اسناد و کتابخانه ملی، ضمن خوشامدگویی به اساتید و پژوهشگران حاضر در جلسه، به وضعیت فعلی پژوهش در کشور اشاره کرد و افزود: این همایش، فرصت مناسبی است برای سخن گفتن در باب پژوهش و ذکر مسائل و مشکلاتی که امروز پژوهش و پژوهشگران با آن مواجهند. در واقع ما در حوزه پژوهش، هم به لحاظ تفکری و هم اجرایی دچار مشکل هستیم.13931011-085132

وی در ادامه اظهار داشت: راه توسعه از پژوهش می گذرد، این حرفی است که همه متفکران که در حوزه توسعه فعالیت دارند، می گویند؛ جامعه ای که می خواهد پیشرفت کند باید پژوهش محور باشد و جامعه امروز ما می طلبد که به بحث و پژوهش، بیشتر پرداخته شود.

دکتر خسروی به مشکلات و موانع موجود بر سر راه پژوهش اشاره کرد و گفت: به مشکلاتی که در کشور ما در حوزه پژوهش وجود دارد، اشاره می کنم. مسئله اول درمورد نبود احساس نیاز به پژوهش در سطح کلان جامعه است. وقتی، در دولت قبل شاهد آن بودیم که سازمان برنامه و بودجه یک روزه منحل شد، یعنی تصمیم گیری بر مبنای برنامه در آن اهمیتی نداشته است. اما هنوز هم در جامعه ما، پژوهش جایگاهی ندارد و این مشکل به نوع نگاه ما برمی گردد.

او در مقایسه رتبه ایران از نظر پژوهش با سایر کشورهای دنیا، بیان کرد: وقتی به سهم پژوهش در تولید ناخالص کشورها نگاهی بیاندازیم، متوجه می شویم که رتبه ایران، واقعا پایین است. فقط 4.6 درصد از تولید ناخالص ملی ما در حیطه پژوهش است. اما در کشور توسعه یافته ای مثل ژاپن، این رقم 67 درصد بوده و این اختلاف درصد، واقعا تامل برانگیز است.

طبیعتا وقتی شما می بینید که کره جنوبی، چطور در زمینه پژوهش رشد داشته و حرف اول را در دنیا می زند، حتما نگاه درست آنها به پژوهش و کار حرفه ای در این خصوص، چنین دستاوردی را برای آنها حاصل کرده است. اگر قرار است در حوزه پژوهش پیشرفت کنیم باید برنامه ریزی درستی هم در این حوزه داشته باشیم.

وی افزود: درسال 85 قرار بود رتبه پژوهشی خود را ارتقاء دهیم اما در برنامه سوم توسعه، حتی به نصف آن هم دست نیافتیم. طبیعی است وقتی پژوهش، مصرف اطلاعات و تصمیم گیریهای ما منطبق بر پژوهش نیست طبیعتا، پژوهش های خوبی هم ارائه نخواهد شد. یکی دیگر از شاخص های توسعه پژوهش، تعداد پژوهشگران نسبت به جمعیت است. کشورهای پیشرفته در هر یک میلیون نفر، 5 هزار نفر پژوهشگر دارند. اما این رقم در کشور ما همچنان بسیار پایین است.

معاون پژوهش، برنامه ريزي و فناوري سازمان اسناد و كتابخانه ملي، خطاب به پژوهشگران گفت: به شما پژوهشگران عزیز عرض می کنم، واقعیت قضیه این است که نگاه ما به پژوهش، یک نگاه کمی شده، واقعا تاسف آور است که برخی از دانشکده ها، رساله دکتری و ارشدی که جدول در آن نباشد را نمی پذیرند، حتی برخی دیگر بر این باورند که در کنار جداول، باید نمودارهایی نیز ارائه شود. این نگاه به پژوهش در جامعه ماست.

مشکل دیگری که در بحث پژوهش داریم، نبود شفافیت است. طرحهای ارائه شده در حیطه پژوهش، حالت معماگونه دارد و نتایج آن منتشر نمی شود، طرح هایی که با بودجه کشور شکل گرفته، متاسفانه نتایج آنها ارائه نمی شود، طبیعتا وقتی نتیجه طرح ها منتشر نمی شود و این پنهان کاریها وجود دارد، نتیجه این می شود که سرقتهای ادبی به طور گسترده نیز رخ دهد.

همانطور که شاهد بودیم، به فاصله یک سال، دو پایان نامه، توسط یک استاد راهنما ارائه شده که 75 تا 80 درصد آن کاملا شبیه بوده و با دستگاه تشابه یاب، این مسئله برملا شده. طبیعتا حرمت پژوهشگری، به این ترتیب از بین می رود.

او درخصوص مشکلات واحدهای پژوهشی سازمانها تصریح کرد: مشکلی که واحدهای پژوهش در سازمانها با آنها مواجهند، این است که طرح هایی زود بازده نیستند، در صورتی که نهادهای ما انتظار دارند، فعالیتهایشان، خیلی سریع جواب بدهد و بتوانند نتایج آن را منتشر کنند، در صورتی که پژوهش، نیاز به زمان دارد تا به نتیجه برسد.

دکتر خسروی در پایان سخنان خود در مورد برنامه های سازمان پژوهشی کتابخانه ملی، اظهار داشت: با طراحی سامانه پژوهشی، سرعت انجام پژوهشها بیشتر خواهد شد. اولویت های پژوهشی نیز مطرح شده و از نظر کاربردی موردنظر خود پژوهشگران عزیز قرار خواهد گرفت. برنامه دیگری که قرار است در سازمان دنبال شود، این است که افرادی به جز اعضای هیأت علمی هم بتوانند در بانک پژوهشگران سازمان، فعالیت پژوهشی خود را ثبت کرده و دنبال کنند. لازم است به پژوهشهایی که توسط هریک از پژوهشگران در داخل یا خارج از سازمان انجام شده نیز اهمیت داده شود؛ در واقع بانک پژوهشگران سازمان بدون توجه به عضویت افراد، به طور حرفه ای وارد عمل شود.

وی تاکید کرد: اقدام دیگر سازمان در حیطه پژوهش، مربوط به ایجاد پژوهشگاهی مستقل در سازمان است که امیدواریم به این ترتیب، از این پس فعالیتهای پژوهشی سازمان، به طور مستقل دنبال شود.
منبع: http://www.lisna.ir/Report/17941-%D9%81%D9%82%D8%B1-%D9%BE%DA%98%D9%88%D9%87%D8%B4%D8%9B-%D8%A8%D9%87-%D8%AF%D9%84%DB%8C%D9%84-%D8%B9%D8%AF%D9%85-%D8%A7%D8%AD%D8%B3%D8%A7%D8%B3-%D9%86%DB%8C%D8%A7%D8%B2-%D8%A8%D9%87-%D8%A2%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%B7%D8%AD-%DA%A9%D9%84%D8%A7%D9%86-%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9%D9%87

برندگان و بازندگان

کتاب برندگان بازندگان عنوان کتاب سیدنی . جی . هریس است که نیکول هولندر برایش تصویر سازی کرده است. چاپ سیزدهم این کتاب با ترجمه مینو پرنیانی و پروین مصطفوی توسط انتشارات خجسته راهی بازار شده است . در این کتاب با جملات عمیقی روبرو هستیم که هر یک می تواند ما را به تاملی عمیق وادارد :

barande
وقتی برنده ای مرتکب اشتباه می شود
می کوید: “اشتباه کردم”
وقتی بازنده ای دچار اشتباه می شود ،
می گوید: “تقصیر من نبود”.
*****************************************************************************
برنده ؛
گوش می دهد .
بازنده؛
فقط منتظر رسیدن نوبت خود
برای حرف زدن است.
*****************************************************************************
برنده
به افراد برتر از خود
احترام می گذارد
و سعی می کند تا از آنان چیزی بیاموزد.
بازنده
از افراد برتر از خود
خشم و نفرت داشته
و در پی یافتن نقاط ضعف آنان است.
***************************************************************************
برنده
مشکلی بزرگ را انتخاب می کند ،
آن را به اجزای کوچکتر تفکیک می کند
تا حل آن آسان شود.
بازنده
مشکلات کوچک را چنان به هم می آمیزد
که دیگر قابل حل نیستند.
**************************************************************************
برنده
در وجود یک آدم بد
خوبی ها را می جوید
و روی همین قسمت کار می کند
بازنده
در وجود یک انسان خوب
بدی ها را می جوید
از این رو به سختی می تواند با دیگران همکاری کند .

کتابخانه خانگی

در ضرورت آموزش سواد اطلاعاتي

گفتگو کوتاه تلفنی با روزنامه ایران در باره کتابخانه های خانگی
روزنامه ایران دوشنبه 24 آذر 93
وجود کتاب در خانه، مجتمع، مدرسه و در جامعه محرک افراد جامعه برای بیشتر خواندن و توجه بیشتر به اطلاعات است و اگر در خانه‌ای بچه‌ها از کودکی کتاب را در اطراف خود‌شان ببینند با کتاب مأنوس‌تر خواهند شد. کتابخانه‌های خانگی یا مجتمع‌های مسکونی هم طبیعتاً در گسترش فرهنگ کتابخوانی و مؤانست با کتاب می‌توانند منشأ اثر باشند. اصولاً این نوع کتابخانه‌ها و گفت‌وگوهایی که درون آنها انجام می‌شود می‌تواند در جهت‌دهی و بهینه‌سازی مصرف فرهنگی افراد تأثیر بسزایی داشته باشد.
یکی از پیامدهای شکل‌گیری کتابخانه‌های خانگی یا مجتمع‌های مسکونی و حتی در کارخانه‌ها و… ایجاد تعاملات اجتماعی است. وجود کتابخانه‌ این فرصت را می‌تواند فراهم کند که اهالی این مجموعه‌ها از تجربیات هم استفاده کنند. این نوع تعاملات و گفت‌و‌گوهای‌فرهنگی و اطلاعاتی موجب هم افزایی مبارکی خواهد شد.
اگر مجتمع‌ها و بخصوص شهرک‌ها موظف شوند که فضای فرهنگی مناسبی را برای تأسیس کتابخانه اختصاص دهند مسلماً این روند رشد فزاینده‌تری می‌یابد و برای مدیریت بهینه این کتابخانه‌ها نیاز به استفاده از تخصص کتابداران عیان‌تر می‌شود. کتابدار خبره می‌تواند نقش مؤثری در استمرار پیوند مخاطب با فضای کتابخانه داشته باشد.
اما با توجه به گسترش روز افزون فناوری اطلاعات و ارتباطات و همه گیر شدن ارتباطات در فضای مجازی، نکته‌ای که لازم است به صورت ویژه مورد توجه و مداقه قرار گیرد این است که محمل‌های اطلاعات آهسته ‌آهسته دارد از کاغذ فاصله می‌گیرد. شبکه‌های اجتماعی نمونه‌ای از این رسانه‌های جدید است که همه گیر شدنش را نمی‌توان منکر شد.
بر این اساس در مبحث اطلاع‌رسانی باید به این محمل‌ها هم توجه کنیم. لازم است به طور روشمند و برنامه‌ریزی شده فرزندان این مرز و بوم را با نحوه استفاده بهینه از این فضاها و امکانات آشنا کرده و آموزش داد. اگر چنین نکنیم و به طور جدی به فرزندانمان «سواد اطلاعاتی» را آموزش ندهیم، یعنی به آنها نیاموزیم که چگونه می‌توان میزان صحت و وثاقت یک منبع را تشخیص داد و در کوتاه‌ترین زمان به آن دست یافت، مسلم بدانید که وب‌گردی‌های بی‌هدف عمر او را تباه خواهد کرد. این نوع گردش که بهتر است به‌جای وب‌گردی به آن نام ولگردی بدهیم بتدریج فرد را دچار اعتیاد به اینترنت خواهد کرد، اعتیادی که می‌تواند اساس ارتباطات طبیعی فرد را دچار اخلال کند.
منبع : iran-newspaper.com/Newspaper/PagePDF/10473