مزه میوه های شهر دوشنبه مرا پنجاه سال به عقب برد . وقتی در باغ مادر بزرگم مشغول ساختن جوی آب و حوض می شدیم و گازی هم به میوه ها می زدیم . اغلب فروشندگان بازار میوه در تاجیکستان خانم هستند .
بایگانی دسته: پژوهش و نشر
بررسی عضویت انجمن کتابداری و اطلاعرسانی ایران در «ایفلا»
خسروی در گفتوگو با خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، عنوان کرد: انجمن کتابداری و اطلاعرسانی ایران تاکنون به دلیل مشکلات مالی امکان عضویت در «ایفلا» را نداشته است اما از دستاوردهای این همایش جهانی به طور منظم مطلع میشود و از آن استفاده میکند.
معاون پیشین سازمان اسناد و کتابخانه ملی با بیان این که عضویت در ایفلا بحث قابل اعتنایی نیست، اظهار کرد: عضویت مستقیم در «ایفلا» نیازمند حضور فعال در کنفرانسها و همایش های تخصصی این سازمان بینالمللی است که تاکنون بودجه آن فراهم نشده است.
عضو كميسيون آسيا و اقيانوسيه «ايفلا» عنوان کرد: عضویت در ایفلا یکی از راهکارهای تعامل کتابداران با مجامع بینالمللی است و تبادل اطلاعات با کمیسیونهای تخصصی ایفلا در همایشهای سالیانه و آگاهی از نقطهنظرهای کتابداران جهان در جریان نشستهای تخصصی، از عضویت مستقیم در این سازمان موثرتر است.
عضو پیشین هيات علمي سازمان اسناد و كتابخانه ملي ایران با بیان اینکه اگر شرایط حضور در ایفلا برای انجمن کتابداری و اطلاعرسانی فراهم شود، خوب است، عنوان کرد: استفاده از مباحث مهمی که در کمیسیونهای تخصصی نشستهای سالیانه «ایفلا» مطرح میشوند، بسیار کاربردیتر از تلاش برای عضویت مستقیم است.
معاون پیشین سازمان اسناد و كتابخانه ملي ایران با اشاره به داشتن برنامهای منظم برای استفاده از دستاوردهای نشستهای تخصصی کتابداری در سطح بینالمللی، عنوان کرد: تشریح دستاوردهای افرادی که در «ایفلا» مقاله ارایه میکنند و همچنین انتشار گزیدههای این مقالهها با نگاه گزینشی میتواند، جنبههای کاربردی این همایشها را آشکار کند.
خسروی با بیان اینکه مشارکتهای مدنی اساس شکلگیری انجمنهای علمی و تخصصی کشور باید باشند، عنوان کرد: مشارکت مدنی فعال افراد یک صنف و یا گروه علمی تخصصی به ویژه در مباحث فرهنگی و کتابداری میتواند صنفهای خصوصی با رویکردهای تخصصی، را به اهداف خود نزدیکتر کند.
خبرنگار : نفیسه خلیلی به نقل از : http://www.ibna.ir/vdchkknzi23nqid.tft2.html
تفلسف های کتابدارانه !
شاخص
جايتان خالي در گوشه كتابخانه محلمان جاخوش كرده و در خلسه اي نگفتني فرو رفته ام. اعاظم، اكابر و معاريف در مقابلم چون پرده سينما در عبورند. فلسفيدنم مي گيرد. از آنان مي پرسم : به نظر شما فلسفه وجودي كتابخانه چيست ؟ و اصولا به كتابخانه چگونه نگاه مي كنيد؟ پاسخ بعضي از آنان چنان چرتم راپاره مي كند كه متوجه مي شوم همه آنچه پنداشته ام در رويا بوده است. حالا به جواب ها نگاه كنيد:
ــ فرويد : آیا در کودکی مادرتان برایتان از روي كتاب قصه نگفته است؟ اگر گفته بود این سوال را نمی کردید.
-بورخس : من فکر می کنم که بهشت جایی مثل کتابخانه است با این تفاوت که اضافه کارش به موقع پرداخت می شود! ــپوری سلطانی : اگر کتابخانه درست نمی شد با فاجعه عدم فهرستنویسی چگونه به زندگی خود ادامه می دادیم؟
ــ داروين : این نوعی انتخاب اصلح برای ماندگاری کتاب است .
ــ همينگوي : بجای دریا برای صید باید به کتابخانه رفت. و اصولا مردان بدون کتابخانه چگونه سر خواهند کرد.
ــ فردید: ظهور کتاب و کتابخانه یک حوالت تاریخی است که مقتضای عصر هبوط است.
-زهره علوی: راز خلقت کتابخانه ها رده بندی و گسترش رده هاست.
ــ سيمون دوبوار : کتابخانه در همه جای عالم نماد تسلط زنان بر مردان است زیرا اغلب کتابداران زنند.
ــ صادق هدايت : بالاخره یک جایی برای کز کردن و در خود رفتن لازم است.
– آل احمد : جا پاي خود را در كتابخانه مي توانيد ببينيد.
ــیونگ : کتابخانه مظهر انبوه تمایلات سرکوب شده بشریت است.
ــ بيل کلينتون : من هرگز محیطی خلوت تر از کتابخانه سراغ نداشته ام.
– کامران فاني : بورخس راست مي گويد كتابخانه بهشت است ولي اگر بتوان در آن به تدخين دخانيات پرداخت. ــ ناصرالدينشاه: دستور داده ایم که این اعتمادالسلطنه پدر سوخته یک جایی برای بازی ملیجک جان درست کند. نامش را کتابخانه مبارکه گذاشته ایم.
ــ بوش : به رایس گفته ام که مبدا کتابخانه ها با ظهور تروریسم بی ارتباط نیست . نتیجه تحقیقات بعد از عمل مشخص خواهد شد.
ــ دکارت : مساله،بودن یا نبودن کتابخانه است . مطمئنید که کتابخانه ای وجود دارد؟
ــ بودا : کتابخانه مظهر چاکرای سوم وجود انسانی است.
ــ ماکياولي : مساله اساسی تسلط بر کتابخانه است . اگر کتابخانه وجود نداشته باشد چگونه مي توان بر آن مسلط شد؟ ــ نیوتن : قانون بقای ماده و انرژی حکم می کند که انرژی مغزها را در یک جا متمرکز کنیم.
ــ هيتلر : اگر کتابخانه نبود چگونه گوبلز مراسم با شکوه کتاب سوزان را برگزار می کرد.
ــ فردوسي پور: چه ميـــــــــکــنند اين کتابداران در کتابخانه ها! ــ ارسطو : طبيعت بشر این است که نمایشگاه افکار درست کند. .
ــ مارکس : تشکیل کتابخانه یک جبر تاریخی است که نشانه ظهور بورژوازی است .این پدیده در کمون ثانویه به سنتز خود بدل خواهد شد.
ــ خاتمي : كتابخانه مكان گران سنگي است كه از آنجا به رياست جمهوري مي رسند و گفتگوي تمدن ها را مي آغازند. ــ نيچه : چرا نباید وجود داشته باشد؟ – اگزوپری: عشق تمرین نیایش است و نیایش تمرین سکوت در کتابخانه است
-آندره ژید: من کتابدارم، پس هستم.
در شیرازه سال اول – شماره ی سوم / فروردين و ارديبهشت 1387 منتشر شده است
میانگین سنی وزرا !
شاخص
یکی از دلائل مخالفت نمایندگان با وزرای دولت پیشنهادی دولت سن آنان بود . مخالفان معتقد بودند که میانگین سن وزرا بالاست لذا نمی توانند موفق باشند . آنان گفتند :” برخی از این وزرا را بخواهیم در برخی پروژهها ببریم، باید سرم به آنها وصل کنیم.” امروز یکی از دوستانم گزارشی را از موسسه فرچون برایم ارسال کرد که در این ارتباط می تواند بسیار درس آموز باشد . در این گزارش مشخصات صد مدیر موفق امریکا درج شده است . میانگین سنی این مدیران بیشترین این مدیران سنشان بین 50 تا 64 است . گاهی سیاست بازی افراد را به چه یاوه گوییهایی که نمی کشاند !
سوگخند !
* سال ۲۰۰۳ است و کنفرانس جامعه اطلاعاتی در ژنو برگزار می شود. از خوش حادثه با دکتر حری همسفرم . به فرودگاه استانبول که می رسیم چنان سریع به راه می افتد که نگران می شوم . می پرسم به کجا چنین شتابان ؟ می گوید اتاق پرو ! منظورش قسمتی است که در فرودگاه برای کشیدن سیگار تخصیص داده اند . با او همراه می شوم. می گویم : پیشنهاد کنید فرهنگستان اسم این قسمت را دودکده بگذارد! با خنده می گوید پیشنهاد سنجیده ای است!
می گویم : مثل اینکه شما خراسانیان علاقه ویژه ای به دود دارید . دکتر شریعتی هم به همبند خود در زندان گفته بود : “ اگر خدا خواست مرا بهشت ببرد می گویم خدایا من نه ۷۰ تا قصرو می خواهم نه جوی شیر و عسل و نه حوری و نه شراب (رحیق مختوم)! من آنجا زیر یک درخت هم باشد دراز می کشم! فقط همین سیگار و چای مرا آنجا بده برایم کافی است!”
با خنده می گوید: با هم ولایتیم هم عقیده ام ! از اتاق پرو که فارغ می شویم، مشتی قرص را آماده خوردن می کند. می گویم آب بگیرم . می گوید آب سرخودم و قرص ها را می بلعد !
* در ژنو، عصرها فرصتی دست می دهد تا در کنار دریاچه زیبایش قدم بزنیم. صحبت هایمان به نامردمی ها و نامردی ها و رعایت نکردن اخلاق اجتماعی و حرفه ای کشیده می شود. دلی پر درد دارد و از عده ای بدون آنکه نامی ببرد می نالد و می گوید: هر وقت غصه دار می شوم نی لبکی دارم که در آن می دمم و بعد از لحظاتی احساس سبکی می کنم ! می گویم در بیات ترک یا اصفهان ؟ می گوید در بیات خودم !
* در جلسه ای اجرایی با هم اختلاف نظر شدیدی داریم . بحث و گفتگوها بسیار تند می شود و جلسه پایان می پذیرد . یک هفته بعد او را یکی از گروه ها در دفاع پایان نامه ای ملاقات می کنم . نگرانم که چه خواهد گفت ! چنان بزرگ منشانه برخورد می کند که یک دنیا درس آموز است . به او می گویم که ضرورت مسائل اجرایی اقتضا دارد که کتمان عقیده نکنم و اگر بر مساله ای پافشاری می کنم به آن معتقدم . مرا در آغوش می فشرد و می گوید همین رفتارت را دوست دارم!
* بار اولی بود که از بیمارستان عرفان مرخص شده بود . در جلسه کمیسون اطلاع رسانی همجوار بودیم. می پرسم : مثل اینکه دو شاخه برقرار است ؟ می گوید : به خانمم قول داده ام که روزی یک سیگار بکشم . اما او می گوید این چه یک دانه ای است که هر وقت می آیم دودش به راه است ! بعد آهسته در گوشم می گوید : نمی دانم شما ها به چه عشقی زندگی می کنید !
* در جلسه دیگری با او همجوارم . یکی از اعضا سخن خود را با تملق و چاپلوسی مهوعی از رئیس جلسه آغاز می کند. می گویم : تا وزارت جا دارد! می گوید : برو بالا ! این ظرفیت توقف بردار نیست !
* پاییز ۹۱ است . یک داستان طنز با لهجه قدیم مشهدی برایشان با ایمیل می فرستم . ساعت ۱۰ شب زنگ می زند و با قهقه ، سپاسگزارانه می گوید: خدا خیرت دهد کلی با فامیل خندیدیم.
* اسفند ۹۱ است. در رستوران ترمه مهمان دکتر رضایی هستیم. صحبت ها گل انداخته و همگی خندانند. کمی تکیده به نظر می رسد ! می گوید تحقیق کرده ام معلوم شده است که در امریکا ویروسهایی را کشف کرده اند که به آن ها ویروسهای چراغدار می گویند. این ویروس ها سلول های سرطانی را شناسایی می کنند و آنها را نابود می کنند. قرار است عید به امریکا بروم و از آن ویروس ها برایم تزریق شود. چنان امیدوارانه سخن می گوید که همگی خوشحال می شویم.
* اردیبهشت ۹۲ است . بعید است این گوشه از خاک خدا تا کنون این تعداد کتابدار به خود دیده باشد.لابد خفتگان این قطعه که همگی از نام آوران اهل کتاب ! بوده اند مشعوف شده اند. بسیاری برای بدرقه آمده اند.چشمان زیادی بارانی است. یکی در گوشه کِز کرده و با خود زمزمه می کند ، دیگری اصرار دارد که همه مراحل را تا آخر بنگرد ، یکی دیگر مراقب چرخش دوربین است و…
خواندن تلقین شروع می شود. با خود می گویم به جای تلقینی که این بنده خدا آن را مغلوط هم می خواند و ممکن است نَکیرَین را دچار اشکال کند چه خوب بود یکی در همان نی ای می دمید که سال ها مونس دکتر حری بود.در این وادی سکوت و اندوه ، درته چهرۀ ماتم زدۀ فرزند تنی جوانش و هم چنین فرزندان معنویش، تداوم روحیه گذشت ، سخاوت ، شفقت ، خاکی بودن و امیدوار بودن را می شد دید . حری فقط یک تن خاکی نبود که به خاک سپرده شود ،زندگی او با تمام فراز و فرودهایش بیانگر روندی مبارک است که دررفتار نسل نوخواسته این آب و خاک تداوم خواهد یافت و آنان از منش انسانی او پیروی خواهند کرد ؛ از تجربیاتش درس خواهند آموخت و روشنگری وی را فریاد خواهند زد .
وقتی او را سرازیر می کنند ، گویا دکتر حری است که این شعر شریعتی را بلند برای جمع می خواند:
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی آنقدر مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازی گوش
و او یکریز و پی در پی
دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته سازد
بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را.
یادداشتی که در 19 خرداد ۱۳۹۲ برای عطف نوشتم .
http://www2.atfmag.info/1392/03/19/%D8%B3%D9%88%DA%AF%D8%AE%D9%86%D8%AF/
اختلاس سنجی !
پرده 1
تلفن زنگ می زند . از دانشگاه یک شهر گرمسیری است. خانمی با احتیاط و ادب می فرمایند: چون در کپی حکم شما مدرک را ننوشته اند لازم است یک کپی از مدرک تحصیلیتان را نیز ارسال فرمایید. عرض می شود که چطور در موقع دادن حکم داوری چنین دقتی را نمی کنید. می گویند: می دانیم که این خواسته ها درست نیست اما قسمت مالی بسیار سخت گیر است. عرض می کنم من از خیر حق الزحمه داوری این دو رساله دکتری گذشتم آن را به کپر نشینان شهرتان هدیه می کنم! و گوشی را قطع می کنم. از شما پنهان نباشد احساس می کنم که ایثار بزرگی کرده ام !
دو روز بعد ، از قسمت مالی همان دانشگاه زنگ می زنند. چند باره خواسته ارسال مدرک تحصیلی را تکرار می کنند . من هم که سر قوز افتاده ام همان فرمول ایثارگرانه را بیان می کنم و او نیز توضیح می دهد که ما اینجا متولی بیت المالیم نمی توانیم در حراست آن کوتاهی کنیم . من هم به خاطر ایستادگیش در حراست از بیت المال و حساسیت بالای اختلاس سنجیش به او تبریک می گویم و گوشی را قطع می کنم.
پرده 2
تلفن زنگ می زند . از قسمت مالی دانشگاه همان شهر گرمسیری است . خبر مسرت بخش واریز حق الزحمه یکی از داوری ها را پس از چهارده ماه به اطلاع می رسانند . ظاهرا پا در میانی استادان دعوت کننده آن شهر گرمسیری افاقه کرده و حافظان بیت المال کوتاه آمده اند. حسابم را که کنترل می کنم می بینم مبلغ 391744 ریال وجه رایج واریز فرموده اند . خوب تصدیق می کنید که این حجم از نقل و انتقال مالی نیاز به آن مقدار سخت گیری هم داشت .حال بد نیست محاسبه هزینه سودمندی این جابجایی را انجام دهیم :
1- صرف اقلا 7 ساعت مطالعه رساله ای سه کیلویی!
2- وقت گذاری برای رفت و برگشت : از ساعت سه بعد از امروز تا 10 فردا شب
3- پرداخت دو 14 هزار تومان برای رفت و برگشت به مهرآباد و 4 هزار تومان برای رفتن به فرودگاه آن شهر گرمسیری.
4- اگر مبالغ دو بند فوق را جمع کنیم می شود 32 هزار تومان و اگر از مبلغ پرداختی کم کنیم می ماند 51744 ریال وجه رایج
5- اگر این مبلغ را به ساعات صرف شده تقسیم کنیم می شود ساعتی 1381 ریال!
خوب واقعا ملاحظه می فرمایید اگر میزان اختلاس سنجی شماهم مانند بخش مالی آن دانشگاه بالا باشد برای این مقدار پرداخت ضروری و بلکه واجب است که مر مقررات رعایت شود.
پرده آخر:
در دفتر یکی از هم دبیرستانی هایم هستم . تلفن زنگ می زند . گوشی را برمی دارد. موضوع قیمت ارز است . ایشان رضایت می دهد که با قیمت دو هزار و پنجاه تومان کار انجام شود.
ناشیانه می گویم : واقعا کارتان سخت شده ، قیمت ارز روز به روز بالاتر می رود. می گوید این عامل ما در بانک ، آدم با وجدانی است خیلی هوای ما را دارد. دیروز می خواست دلارها را با 1970 تومان بفروشد . خودش یک روز صبر کرد و امروز با 80 بالا برایم فروخت آدم امینی است و حافظ منافع ماست.
من که هاج و واج شده ام در می مانم که موضوع چیست. از او می پرسم مگر تو واردات نمی کنی ؟ می گوید چرا. می گویم پس چرا ارزهایت را می فروشی. ملیحانه نگاه عاقلانه ای می کند و می گوید که هم در کار وارداتم هم صادرات . از توضیحات او متوجه می شوم که این تاجر با وجدان مثلا سیصد هزار دلار ارز با قیمت مرجع را که مثلا 1300 تومان برایش تمام می شود از سیستم بانکی می گیرد و جنس وارد می کند . نمی دانم چه جنسی فرض کنیم غشگیر کتاب! جنس ها از مرزهای گرمسیری وارد و در گمرک اعلام وصول و ترخیص می شود و تعهد او هم به بانک انجام شده تلقی می شود . بعد همین جنس ها بار زده می شود و مستقیم از مرزهای شمالی صادر می شود و ارز کالای صادراتی به حساب ایشان واریز می شود . ارزی که حالا مبدء خارجی دارد و او می تواند با قیمت توافقی و آزاد بفروشد.
من هم اختلاس سنجیم مثل بخش مالی آن دانشگاه گرمسیری به حرکت در آمده است . در ذهنم 750را در سیصد هزار ضرب می کنم .در تعداد صفرها کم می آورم . از او می پرسم چقدر وقت می گذاری ؟ می گوید برای هر محموله جهار پنج روز و گاهی هم مجبور می شوم برای بعضی محموله ها یک روز به بنادر جنوب که گرمسیر است صفر کنم که در تابستان کار سخت و کلافه کننده ای است .
مشغول محاسبه هزینه سودمندی او می شوم که وسط راه منصرف شده ، با خودم می اندیشم که بین گرمسیر اینان تا گرمسیر ما چقدر فاصله است !
البته بر همگان واضح و مبرهن است آنچه که آمد طنز و مطایبه است و مربوط به این مرز و بوم نیست . چنین اتفاقاتی معمولا در کشورهای دوست مثل بنین و جزایر قمر اتفاق می افتد و شان این آب و خاک به دور از این کاستی هاست .
دکتر علی شکویی و تغییر نام!
شاخص
احتمالا شما هم مثل من شاهد ازدحام کلاغها بوده اید. وقتی یکی از آنها به خطر می افتد فراخوان عمومی می دهند؛ همگی یکباره به سمتی هجوم برده، سعی بر دفع خطر و برطرف کردن مشکل می کنند. بسیاری جانداران و به ویژه پرندگان رفتاری این چنینی دارند. آنها هنگام احساس خطر با خبر کردن یکدیگر اسکادرانی از همنوعان را تشکیل داده و با انجام حرکات دسته جمعی و نمایشی و ایجاد سر و صدا و حتی حمله ، سعی در دفع خطر می کنند. شاید این رفتار را بتوان ازدحام یا قلدری جمعی [i] نام گزارد.
کورنارد لورنس [ii] رفتار شناس آلمانی در سال 1968 با وام گرفتن این اصطلاح از دانش پرنده شناسی آن را برای آدمیان نیز به کار برد. در گروه های اجتماعی و احزاب و دستجات سیاسی این رفتار را فراوان می توان یافت. انواع اعتراضات دسته جمعی و اعتصابات و حتی بعضی شایعه سازی های گسترده را می توان از این نوع رفتار دانست.
در جامعه کتابداران و اطلاع رسانان نیز در مواردی شاهد این ازدحام و اهتمام دسته جمعی بوده ایم که به دو مورد آن اشاره می شود:
زمانی که دانشگاه آزاد پذیرش دانشجوی کارشناسی ارشد و به ویژه دوره دکتری این رشته را را آغاز کرد حملات و جوسازی های گروهی زیادی انجام شد. عده ای معتقد بودند که این کار، غیرقانونی است و دانشگاه آزاد هم فاقد بنیه علمی است . حتی بدنه وزارت علوم هم به نوعی در این ازدحام شرکت داشت. عده ای کار را به تحریم تدریس در دانشگاه آزاد کشانده ،عده ای دیگر بر طبل بی محتوایی آن می کوبیدند.
در هیاهوی آن اعتراضات کسی فکر نمی کرد که آن آغاز به انجام برسد. اما پایمردی استادی به نام دکتر علی شکویی با پشتیبانی برادر دانشمندش ، مرحوم دکتر حسین شکویی
توانست آن مهم را چنان به انجام برساند که نه تنها همه آن حملات و ازدحام ها خنثی شد بلکه پس از مدتی معترضان سینه چاک هم در صف تدریس و تحصیل آن دانشگاه نشستند! شیوه او در بکارگیری نیروهای جوان و میدان دادن به آن ها باب بسیاری از انحصار طلبی ها را شکست. شاید همین اقدام باعث شد که گروه های کتابداری به تکاپو بیفتند و با اعزام دانشجو و پذیرش نیروهای جوان سعی کنند گروه خود را با فضای جدید تطبیق دهند. از این منظر دکترعلی شکویی حق بزرگی برحامعه کتابداری کشور دارد.
مورد دوم از ازدحام های گروهی کتابدارانه، تلاش برای تغییر نام رشته بود.
در چند سال اخیر در همه جلسات، گروه های بحث ، وبلاگها و حتی کلاس های درس این خواست دنبال شده است . گستره این خواستها چنان گسترش یافت که بزرگان رشته را هم به فکر واقدام واداشت. این اهتمام و فشار چنان موثر شد که حتی سرسخت ترین مخالفان نیز از تغییر نام سخن گفتند و نام پیشنهاد کردند. انتشار دروغ سیزده امسال در لیزنا و عکس العمل های بعدی به آن نیز بیانگر میزان حساسیت جامعه کتابداری به مساله تغییر نام بود.البته انتشار این طنز علاوه بر جاری نگه داشتن بحث تغییر ، رهاوردهای جالب دیگری هم در پی داشت:
- از یک سو میزان دقت و ژرف نگری جامعه کتابداری و خبرگزاری ها محک خوبی خورد. طنز بودن متن منتشر شده چنان آشکار بود که عدم فهم طنز بودن آن خود طنز دیگری شد و مرغ پخته را هم به خنده درآورد. اما بعضی از کتابداران نخوانده و یا نیم خوانده ، از مهندس شدن خود ذوق زده شده بودند و یا به شدت به نام جدید معترض بودند. نقل متواتر خبرگزاری ها هم بی دقتی آنان را آشکار کرد و نشان از نبود دروازه بانی درست در مسیر پایش خبرهای منتشر شده از سوی آنان بود. آثار انتشار آن خبر چنان قوی بود که حتی بعد از گذشت روزها، صحنه هایی ایجاد شد که داستانهای عزیز نسین را تداعی می کرد:
رئیس یکی از بزرگترین کتابخانه های کشور پس از گذشت دو هفته از انتشار آن دروغ، در جلسه ای با حضور کتابداران از دلائل این نام گذاری می گوید، دقایقی بر صحت آن استدلال می کند؛ و در انتها نیز به حاضران به خاطر آن نام نکو تبریک می گوید!
- از سوی دیگر میزان مدارا و رواداری و شناخت مفهوم طنز گروه دیگر سنجیده شد. عده ای با این که از طنز بودن مطلب منتشر شده آگاه بودند چنان بر آشفته شدند که لگام سنجیده سخن گفتن را از دست دادند و با استدلالهای غریب درخواست برخوردهای تند و حذفی را داشتند. اگر کتابداران این آب و خاک تحمل طنز این چنینی را نداشته باشند چه انتظاری باید از عامه مردم داشت؟
بر می گردیم به مساله تغییر نام:
برای رشته ما از ابتدا برابر نهاده دقیقی انتخاب نشده بود. اما معمولا غلط های مصطلح را به سختی می توان زدود. به نظر می رسد دو عامل موجب شده است که مساله تغییر نام شتاب بیشتری بگیرد و تصمیم سازان را وادار به اقدام کند:
- اهتمام جمعی کتابداران و طرح این خواست در خَلوت و جَلوت و به طنز و جِد
- تصویب درس ها و گرایش های جدید . امر مبارکی که طی چند سال اخیر آعاز شده ، باز تعریف سرفصل های کارشناسی و تعریف گرایش های جدید برای کارشناسی ارشد است.از نزدیک شاهد بوده ام که استادان گرانقدری برای این بهینه سازی بی مزد و منت تلاش کرده اند. ایجاد این تغییرات خود عاملی بوده است که ضرورت تغییر نام را جدی تر می کرد باید به دنبال نامی بودند که چون چتری واحد بتواند سرفصل ها و گرایش های نو را پوشش دهد.
مسلما اهتمام جمعی چند ساله کتابداران و ضرورتهای پیش آمده تغییراتی را پدید آورد .بی تردید هدف این تغییرات ارتقاء جایگاه علمی و حرفه ای این رشته است . اما به عقیده من همه این تغییرات ارزشمند که تاکنون تعریف شده و در حال تعریف و انجام است کافی نیست وعلاوه بر تغییر نام و تعریف گرایش و سرفصل های جدید اعمال تغییرات دیگری نیز لازم است مورد مطالعه قرار گیرد:
- کار با اطلاعات درونمایه اصلی رشته ماست. ماهیت سیال اطلاعات و افزایش بهمن وار آن ضرورتهای دیگری را پدید آورده است. میان رشته ای شدن بسیاری از علوم و ماهیت میان رشته ای و آلی و خادم بودن این رشته در ارتباط با سایر علوم و نزدیک شدن مباحث به آموخته ای فناوری اقتضاء می کند که از منظر دیگری به رشته نگریسته شود. خوشبختانه خبرگان به استقبال این تغییرات رفته اند و با تعریف دروس جدید پذیرای منطقی تغییرات شده اند. در تعریف سرفصل های جدید تقریب به حوزه فناوری اطلاعات کاملا مشهود است. بعضی دروس کاملا ماهیت فناورانه دارند. پذیرش این تقریب آغاز راه است ، اما همۀ کار نیست. اگر قرار باشد این دروس توسط اعضای محترم گروه های فعلی تدریس شوند؛ راه به جایی نخواهیم برد. من هنوز جزوۀ! درس داده پردازی دوره تحصیلم را درکارشناسی ارشد تربیت مدرس به عنوان حرز نگه داشته ام! اگرمتعصبانه جلو ورود تخصص های دیگر را بگیریم و مدعی باشیم خودمان از عهده همه این دروس برمی آییم – که شوربختانه بسیاری چنین می اندیشند– و تغییری در ساختار و ماهیت گروه های آموزشی ندهیم؛ ما هم چون گذشتگان در حوزه های نوین حرز نامه ساز خواهیم شد و بر حیرانی دانشجویان خواهیم افزود. این کار موجب می شود که دانش آموختگانی کارآ به جامعه تحویل ندهیم . در ترم پیش در یکی از همین گروه های معزز ،مفاهیمی به عنوان مفاهیم نوین تدریس شده بود که بیش از یک دهه است که منسوخ شده اند! اگر قائل به آموزش این دروس ومفاهیم نوهستیم وآن ها را در برنامه های جدید گنجانده ایم ،شاید تجدید نظر در ترکیب تخصصی گروه های کتابداری گریز ناپذیر باشد.
- اگر ضرورت تجدید نظر در ساختار گروه را بپذیریم و رویکرد نوینی برای آن در نظر بگیریم تغییر دیگری هم ضروری خواهد بود. دراین رویکرد نو، این رشته، در ساختار آموزش عالی کشور نمی تواند به عنوانی گروهی ذیل دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی تعریف شود. ماهیت این دانش و حرفه،و درونمایه سیال آن “اطلاعات و دانش” و در آمیختگی آن برای استفاده از فناوری های نوین حتی ادامه حیات مستقل آن را به عنوان دانشکده ای مستقل زیر سوال می برد و مشکلات فراوانی را پدید می آورد. آینده نگری و رعایت منافع ملی به دور از تعصب های گروهی اقتضا می کند که این رشته به یکی از حوزه هایی که انطباق بیشتری دارد؛ نزدیک شود. در این زمینه تجربه های قابل مطالعه ای در جهان از جمله در امریکا و مالزی وجود دارد. انتساب فعلی این رشته به حوزه علوم تربیتی و روانشناسی مشکل دیگری نیز می آفریند. این انتساب غالبا موجب ورود داوطلبانی می شود که پیش داشته های لازم را برای درک دروسی که در گرایش های جدید تعریف شده اند؛ ندارند. در این حالت حتی در صورت تدریس درست و بهینۀ این سرفصل ها با مشکل عدم یادگیری دانشجو مواجه خواهیم شد.
و در انتها:
ازدحام ها و قلدری های جمعی (Mobbing) همواره هم مثبت نیست. اگر اولین اهتمام جمعی کتابداران درمقابله با تاسیس دوره های کارشناسی ارشد و دکتری دانشگاه آزاد به زعم عده ای خیلی آگاهانه نبود و حاصلی نداشت اما به نظر می رسد دومینش به ثمر نشسته است. شاید شایسته این باشد که ازاین پس به دنبال طرحی نوتری باشیم . و این طرح می تواند تغییر جایگاه رشته کتابداری در ساختار رسمی آموزش عالی کشور باشد . اهتمام جمعی کتابداران در این زمینه می تواند موجب شود که فرد باهمتی چون دکتر علی شکویی این خواست را تا حصول نتیجه دنبال کند. باید امیدوار بود که جامعه کتابداری ایران و نهادهای مرتبط با آن ، به عنوان نهادهایی یادگیرنده از تغییر نهراسند و به استقبال آن بروند . در هزاره سوم پویایی و تغییر خصلت ذاتی جوامعی که قرار است سرافرازانه ادامه حیات دهند. محافظه کاران جایی در این رشد نخواهند داشت. باید به دنبال ذهن هایی بود که هر روز طرحی نو در اندازند و موجی مبارک ایجاد کنند. یادمان باشد که در صحنه زندگی حرفه ای ما همین اهتمامهای دلسوزانه و نو آوری ها و طرح های مشفقانه به یادگار خواهند ماند.
زندگي صحنه زيباي هنرمندي ماست
هر كسي نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پيوسته به جاست
خرم آن نغمه كه مردم بسپارند به ياد
[i] Mobbing
[ii] Konrad Lorenz
خسروی، فریبرز. «دکتر علی شکویی و تغییر نام!». سخن هفته شماره 101. 1 آبان 1391.
بسیار ممنونم که یاد استاد گرامی دکتر شکویی را در دلمان زنده کردید همان استادی که به کتابدار بودنش افتخار می کرد با آنکه اخیرا ناتوان شده بود باز هم سر کلاسهای درس در واحد علوم و تحقیقات حاضر می شد و تجربیاتش را به دانشجویانش منتقل می کرد اما چه بسیار حسودانی که روزی دانشجوی او بودند و حالا دشمن او شده بودند و چه بسا با بدگوییهای خودشان استاد را از دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقیقات که بانی گروه کتابداریش خودش بود بیرون کردند فقط می توانم بگویم حسابشان با خدا.
به نظر می رسد این همه تکاپو و تلاش برای تغییر عنوان رشته حاصل مشکلاتی است که ما در هویت رشته کتابداری داشتیم و تغییر عنوان رشته تنها مرهمی بر این درد بود که صد البته این مرهم فقط در محیط های دانشگاهی موثر و مفید است و در سطح عمومی این تغییر نام رشته قابل پذیرش نخواهد بود و تا حدودی مایه تمسخر جامعه را در بر خواهد داشت.
درود بر شما که خلاف قاعده مرسوم در ایران از آنهایی که در کرسی قدرت نیستند به نیکی یاد می فرمایید. متاسفانه عکس این مرسوم است . در کلاس از خودتان آموخته ایم
بزرگش نخوانند اهل خرد که نام بزرگان به زشتی برد
امیدوارم این کار نیکو تداوم یابد. محمد پورثانی —کانادا
اگر نسل جوان رااساتید ماقبول داشتند وضعیت رشته ما وتکاپو برای آن بهتر وبیشتر ازین بود که هست.استاد گرامی:افسوس!!! چه دیر بزرگان تن به تغییر میدهند!کاش دریک پروژه تحقیقاتی مشخص شود همه اساتیدی که دیرتغییر نام رشته راپذیرفتند،انگیزه واقعیشان تاقبل از آن برای اینهمه مقاومت چه بود؟؟؟
متشکرم:باتشکر از مطالب خوب وآموزندتان
وقتی خبر تغییر نام رشته را دیدم یاد بیان یکی از اساتید افتادم که در مقاله ای گفت تغییر رشته هرگز، شما رشته تان را عوض کنید!
آیا تغییر نام پس از این همه کش و قوس می تواند مرهمی برای دل زخم خورده ما کتابداران دیروز و اکسیری برای حیات کتابداران فردا باشد؟
درود بر شما که از یکی از تاثیر گزاران که اکنون در مسند قدرت نیست یاد کرده اید . این سنت خوبی است . نکته مهم نوشته شما امیدوارم مورد توجه قرار گیرد. جایگاه رشته ما لازم است مورد تجدید نظر قرار گیرد.
چقدر خوب بزرگان رشته کتابداری با نوشته های سودمند خود ما را از تبعات بسیاری از رفتارهایی که هم اکنون در جامعه کتابداری رخ می دهد آگاه می کنند. امیدوارم گوش شنوا باشیم
ممنون آقای دکتر
چند و چون برگزاری ایفلا در ایران
شاخص

دکتر فریبرز خسروی، معاون پیشین سازمان اسناد و كتابخانه ملي ایران در گفتگو با لیزنا درخصوص آمادگی ایران بعد از 40 سال از آغاز آموزش آکادمیک کتابداری در آن برای برگزاری ایفلا گفت: “تا کنون ایفلا در کشورهای زیادی اجلاس سالانه خود را تشکیل داده است. این جلسات با قوت و ضعف برگزار شده است. واقعیت این است که جامعه کتابداری ایران به لحاظ تعداد فارغ التحصیل، تعداد شاغلان، تعداد اعضای هیات علمی، تولید علمی و نشریات پژوهشی و زیر ساختهای کتابخانه ای از بعضی از کشورهایی که تا کنون ایفلا در آنها تشکیل شده وضعیت مناسب تری دارد. “
وی افزود: “امکانات و برنامه ریزی که در ترکیه، تایلند، کوبا و افریقای جنوبی به لحاظ زیر ساخت های کتابداری و کتابخانه ای فراهم آمده بود قطعا ضعیف تر از امکاناتی است که در ایران می توان فراهم آورد.”
دکتر خسروی تصریح کرد: “اما فقط نباید به زیرساختهای کتابدارانه توجه کرد. امکانات و تسهیلات توریستی نیز تعیین کننده است. با آنکه جاذبه ای توریستی و به ویژه جاذبه های فرهنگی و تاریخی بسیار زیاد است اما متاسفانه زیر ساخت های مناسب برای پذیرایی از یک جمعیت 3 هزار نفره به سختی فراهم خواهد آمد.”
دکتر فریبرز خسروی درخصوص ضرورت تشکیل ایفلا در ایران گفت: “ایقلا اجلاس چند هزار نفره ایست که می تواند زمینه معرفی تمدن و فرهنگ غنی ما را به اهالی کتاب و فرهنگ در سطح جهان فراهم آورد و بعضی از ذهنیتها را که در اثر هجوم رسانه ای معوج شکل گرفته است اصلاح کند. ” وی افزود: “در حاشیه یکی از جلسات ایفلا با دکتر پیتر لور و دکتر بنگاس رگاس صحبتی در مورد فرهنگ و تمدن ایران داشتیم. آنان با احتیاط می پرسیدند اگر به ایران بیاییم می توانیم زنده برگردیم؟ وقتی امکانات سفر و بازدید آنان (به خرج خودشان) فراهم آمد و با جامعه کتابداری و کتابخانه های ایران آشنا شدند نگاه و نگرششان به کلی عوض شد. در گفتگویی که با دکتر مارتا تری رئیس اسبق کتابخانه ملی کوبا داشتم می گفت یکی از دلائلی که با اصرار زیاد ایفلا در هاوانا برگزار شد به نوعی شکستن حصر چندین ساله ای است که توسط امریکا و سایر کشورها بر کوبا تحمیل شده است.”
معاون پیشین سازمان اسناد و كتابخانه ملي ایران تأکید کرد: “تشکیل موفق چنین جلساتی می تواند آثار مبارکی در حوزه های علمی، فرهنگی و حتی سیاسی و اجتماعی به ارمغان آورد.”
دکتر خسروی در پاسخ به سوال « چرا ایفلا تاکنون در ایران برگزار نشده است؟» گفت: “حدود یک دهه قبل به طور جدی در مورد تشکیل ایفلا در ایران از سوی کتابخانه ملی اقدام شد. اعضای هیات رئیسه ایفلا هم در آن زمان با خوشحالی دعوت ما را پذیرفتند و آماده بودند در مورد کاندیدا شدن ایران برای تشکیل ایفلا اقدام کنند.” وی افزود: “آنان شرایطی را مطرح کردند که تقریبا همه قابل انجام بود جز یکی! آن شرط هم این بود که کشور میزبان باید امکان شرکت همه کتابداران را بدون هیچ تبعیضی و بدون توجه به تابعیت آنان فراهم آورد. با مذاکراتی که با کارشناسان وزارت امورخارجه به عمل آمد معلوم شد که صدور روادید برای عده ای به لحاظ قانونی ممکن نیست؛ لذا مساله پیگیری نشد. البته بعدا دیدیم که این تعهد و بی طرفی در صدور ویزا عملا توسط بعضی از کشورها نقض شد. در ایفلای کانادا به بسیاری از شرکت کنندگان ایرانی و افریقایی ویزا داده نشد که موجب اعتراض شدید پیتر لور در سخنرانی افتتاحیه ایفلا شد! ” |
مدل ذهنی راهبردی یا برنامه راهبردی؟
شاخص
این نوشته برای کلیات ماه تهیه شده بود که در شماره ششم خرداد 91 نشر یافته است.
چندی پیش در حاشیه یکی از جلسات انجمن با کتابداری از کتابخانه عمومی یکی از مراکز اسنانها گفتگویی در مورد وضعیت کاریش داشتم. چنان غمگین می نمود که حیرت کردم. تمام زمستان را بی مراجعه کننده گذرانده بود . شروع نکرده خواند که : سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است. تنهایی و بی مهری و بی برنامگی و شاید بی انگیزگی کلافه اش کرده بود. دلداری و استدلال من هم خیلی کارسازنبود ؛ صرفا مرهمی بود.
در راه خانه برای تحمل ترافیک دهشتناکِ اسفند ، اندیشیدن درعلت سرخوردگی وعدم موفقیت افرادی چون آن کتابدارکه اتفاقا تحصیلات عالی کتابداری هم دارد مشغولیت مناسبی بود! به راستی چرا کتابخانه ای در فصل زمستان باید حسب وظیفه هر روز با بودجه عمومی گرم و دایر شود؛ ولی امکانات فراهم آمده بی مصرف مانده ، مجموعه چند هزار جلدی چنان بی مراجعه کننده بماند که جوان مسئول کتابخانه را به فغان آورَد؟ اوعلت اصلی این بی اقبالی را کم خوان بودن جامعه ، عدم تناسب و افزایش فرمایشی مجموعه از سوی مسئولان بالا دستی می دانست. معتقد بود که حتی برگزاری مسابقات کتابخوانی هم که کتابهایش از سوی مرکز تعیین شده افاقه نکرده و یک مورد هم بر مراجعان نیفزوده است.
به خانه که رسیدم خواندن این خبر توجهم را جلب کرد:
“تلاش ۱۸ماهه “فرزاد میرشکاری” دانشجوی زبان انگلیسی برای کتابخوان کردن بچه های روستاي محروم و دورافتاده دهکهان در جنوب کهنوج، ثابت كرد جهانی شدن یک حرکت فرهنگی بیش از حمایت دولتی و عِدّه و عُدّه به یک “نیت خالص” و یک “یاعلی” نیاز دارد. مغازه متروک پدر فرزاد که حتی درب نداشت حالا با تلاش وی شهرت جهانی یافته است: “کتابخانه فاطمه ها!” ؛ سه فاطمه ای که اولین اعضای این کتابخانه کوچک در روز اول راه اندازی اش بودند و کتابخانه به نام آنها نام گذاری شده است.”[i]
این دو رویداد ناخودآگاه مثالی را که در متون مدیریتی زیاد به کار گرفته می شود ، تداعی کرد:
یک شرکت بازرگانی برای توسعه صادرات خود دو کارشناس را راهی یکی از کشورهای افریقایی می کند تا وضعیت بازار آن کشور را برای صدور کفش مطالعه کنند:
کارشناس نخست گزارش داد:
اوضاع برای صادرات اصلا مناسب نیست. اینان اکثرشان کفش نمی پوشند .
و کارشناس دوم گزارش داد:
زمینه برای صادرات بسیار مناسب و توام با موفقیت خواهد بود زیرا اکثرساکنان کفش به پا ندارند !
تفاوت این دو کارشناس و آن دو کتابدار در چیست؟ شاید یکی از عمده ترین تفاوت ها در شکل گیری این نوع رفتارهای گوناگون ، مدل ذهنی[ii] و شیوه تفکر حاکم بر وجود آنان باشد. یکی چنان مثبت اندیش و نورگراست که از هیچ ، همه چیز و از ظلمت ، نور می آفریند و دیگری بر عکس فرصت سوز و ظلمت گراست!
بدون شک مدل ذهنی که حاصل پیش فرض ها و تجربیات ما از جهان است بر چگونگی و نوع تصمیمات ما تاثیر به سزایی دارد . به زعم بعضی اندیشمندان حوزۀ مدیریت یکی از ویژگی های سازمان های یادگیرنده ، دارا بودن مدیران و کارکنانی با مدل ذهنی کارا ، پویا و روشن بین است. مسلما اگر مدیران سطوح بالای یک سازمان مدل ذهنی ناقص ، ساده انگارانه و نادرستی داشته باشند آن سازمان رستگار نخواهد شد.
در اینجا چند سوال پیش می آید؟
مدل ذهنی مدیران و کارکنان چه ویژگی هایی باید داشته باشد تا سازمانی پویا و خلاق و یادگیرنده را سامان بخشد؟ .
آیا فقط داشتن یک مدل ذهنی مثبت اندیش مشکلات را سامان خواهد بخشید ؟. شاید مثبت اندیشی در بعد خُرد – مانند کتابداری که در آغاز سخن ذکر خیرش! به میان آمد– بی تاثیر نباشد ؛ اما آیا در بعد کلان و درسازمان های پیچیده امروزی می توان پاسخ به همه مسائل سازمانی را به آن احاله داد و حل مشکلات را فقط در سایه داشتن مدل ذهنی مثبت دانست ؟.
آیا تدوین برنامه های راهبردی از تاثیر مدل ذهنی بر نحوه رفتار سازمانی به ویژه در ابعاد کلان سازمانی نمی کاهد؟
به نظر می آید پاسخ به سوال آخر ، پاسخ سوالات دیگر را نیز در بر گیرد.
عده ای بر این عقیده اند که تدوین برنامه راهبردی می تواند موجب رشد و توسعه سازمانی در ابعاد گوناگون شود. آنان معتقدند که برنامه های راهبردی تحقق اهداف را میسر کرده و امکان بهینه به کارگیری توانمدی های سازمانی واستفاده روشمند از فرصت ها را فراهم می آورد.
شاید کمتر کسی با عقیده فوق مخالف باشد ؛ اما به نظر می رسد ضرورت داشتن برنامه شرط لازم باشد؛ اما کافی نیست. سال هاست که در این آب و خاک تدوین برنامه های راهبردی در حوزه های مختلف رایج شده است . ولی آیا این تدوین ها آثار مبارکی را هم در پی داشته است ؟ .
در حوزه کتابخانه ها به دو نمونه اشاره می شود:
در آغاز دهه هشتاد کتابخانه ملی ایران تدوین برنامه راهبردی خود را آغاز کرد . البته قبلا نیز در این زمینه تلاشهایی شده بود. برنامه ریزان محترم که از یکی از دانشگاه های معتبرطی قراردادی گسیل شده بودند مدتی را رفت و آمد کردند و حاصل تلاش آنان کتابچه ای صد و چند صفحه ای بود که زینت بخش دفتر مدیران شد و عملا هیچ تاثیری بر روند تصمیم سازی سازمانی نداشت .البته شاید تنها تاثیرش این بود که خواندن بعضی از بخش هایش موجب مسرت کارمندان می شد. اخیرا نیز کتابخانه ملی مجددا تدوین برنامه راهبردی جدیدی را شروع کرده است که امیدوارم این نیز فقط موجب مسرت نشود!.
در همان سال ها نهاد کتابخانه های عمومی نیز طرح گسترده ای را طی قراردی آغاز کرد . آن برنامه جامع نیز با مشارکت بسیاری از متخصصان کتابداری به انتها رسید و گزارشش تسلیم سفارش دهندگان شد؛ اما تاثیرش چندان دیرپا نبود و آن هم به کناری نهاده شد. البته کتابداران، مرثیه های فراوانی نیز درچند و چون آن قرارداد و نتایجش سرودند که ظاهرا اغلب اغراق آمیز بود.
بهر رو واقعا مشکل درچیست که این برنامه ها و برنامه های مشابه حتی در سطح ملی هم بعضا تاثیر بسزایی نداشته وشاید هیچ تاثیری بر روند کارها نداشته اند. به قول حضرت مولانا مشکل چیست که گندم فراهم آمده گم می شود:
ما در این انبار گندم می کنیم
گندم جمع آمده گم می کنیم
گرنه موشی دزد در انبار ماست
گندم اعمال چل ساله کجاست
به راستی کاستی در چیست؟ آیا در تدوین این برنامه ها استاندارد به کار گرفته نمی شود ؟ آیا بعضا تدوینگران صاحب صلاحیت نیستند و در انتخاب آنان عنصر صلاحیت نادیده گرفته شده است؟. قضاوت در این باره را به زمانی دیگر موکول می کنیم و فرض می کنیم این برنامه ها در بالاترین کیفیت توسط دلسوزانی امین و متخصص تدوین شده اند . آیا در این صورت این برنامه ها می تواند اثری عمیق را برجای بگذارند و اصولا آیا برنامه ریزی استراتژیک می تواند بر مدل ذهنی مدیران و کارمندان تاثیر گذاشته و موجب تفکر راهبردی[iii] شود؟
پاسخ بعضی از اندیشمندان حوزه مدیریت به این سوال منفی است. آنان به درستی معتقدند که بهترین برنامه های راهبردی در نبود تفکر راهبردی راه به جایی نمی برد. آن مدیری که مدل ذهنیش راهبردی نیست هیچ برنامه ای ، حتی برنامه راهبردی که به سفارش خودش نیز تدوین شده باشد تاثیری در تصمیم سازی هایش نخواهد داشت . مدل ذهنی ذره بینی چنان او را سرمست جزییات می کند که توان کل نگری را از او سلب می کند وبرای وی برنامه راهبردی صرفا دستمایه ای شعارین می شود.
مینتزبرگ[iv] بر این باور است که تفکر و برنامه راهبردی دو مفهومند که هریک مرحله ای از فرایند توسعه راهبرد را در بر دارند .
او در این فرایند تفکر راهبردی را مقدم بر برنامه راهبردی دانسته است.مسلما اگر به این مهم فرایندی بنگریم رسیدن به هرمرحله منوط به عبور از مرحله قبلی است. در عمل هم دیده می شود که وقتی تفکر راهبردی در مدل ذهنی مدیران و کارکنان سازمان جای نگرفته باشد انتظار حتی تدوین درست برنامه راهبردی هم شاید انتظاری دور از دسترس باشد.
در رفتار و نگرش مدیران ارشدی که مدل ذهنی راهبردی دارند ؛ ویژگی های زیر را می توان دید :
- داشتن نگاهی منشوری و چند وجهی و به قولی هفت بعدی سبب می شود که سازمان از زوایای گوناگون ببینند . این منظر چند وجهی که گذشته و حال و آینده را باهم پیوند می زند ؛علاوه بر واقع بینی، آینده نگری را هم به ارمغان می آورد.آنان با داشتن این مدل ذهنی آماده خواهند بود که با شرایط به شدت متغیر به ویژه در حوزه اطلاعات از فرصت ها استفاده بهینه برند.
- تفکر روشمند موجب می شود که مدیران ، تحلیلی واقعی و هدفگرا را ارائه دهند. این شیوه تفکر سبب می شود که روزمرگی مسائل سازمانی آنان را از روند کلی سازمان غافل نکند؛ در عین حال جامعیت تفکر موجب می شود که به تاثیر هر جزء بر کل نیز توجه کنند .
- آن مدیران آماده تغییر بوده و اصولا تغییر روشمند را جزء ذاتی حیات سازمانی دانسته و حاضر خواهند بود خطرات و هزینه های آن را نیز بپذیرند.البته جنس این نوع تغییرات نمایشی نیست و براساس ضرورت و مصالح سازمانی و به شیوه ای روشمند انجام می شود.
- وجود خلاقیت موجب می شود که این مدیران در چنبره راه حل های قدیمی برای مسائل سازمان خود را گرفتار ندیده و دائما در پی پاسخهای نو باشند که نو را حلاوتی دگر است؛ و البته این نوگرایی هم به هیچ وجه نمایشی نیوده بلکه در مسیر اهداف سازمانی و بنا بر ضرورت ظهور می یابد.
به راستی اگر در جان مدیران و مجریان چنین ذهنیتی حاکم نباشد چگونه باید از آنان انتظار داشت که به برنامه های راهبردی و حتی برنامه های عملیاتی، مقید بوده و مجری ان باشند. در سطح کلان جوامع نیز چنین است . قانون اساسی کشورهای زیادی آزادی ها و حقوق اساسی بسیاری را برای شهروندان در نظر گرفته است ؛ اما حتی قسم خوردن مجریان برای پایبندی به آن نیز نمی تواند عامل اجرای آنها باشد. این حقایق و نمونه های بسیاری از برنامه های راهبردی تدوین شده بی ثمر مانند دو موردی که اشاره شد نشان می دهد که به به قول اصولیون اگر تدوین برنامه راهبردی را واجب و ضروری بدانیم مقدمه آن نیز که وجود تفکر راهبردی است ضروری و واجب خواهد بود. یعنی برای دستیابی به یک برنامه راهبردی تاثیرگذار و اجرایی باید ابتدا در پی مدیرانی بود که مدل ذهنی راهبردی داشته باشند . آنان مسلما در پی تدوین برنامه های راهبردی غیر نمایشی بوده ، بر اجرایی شدن آن نیز پایبند و مومن خواهند بود.
در اینجا چند سوال مطرح می شود:
چگونه مدل ذهنی راهبردی را در مدیران پدید می آید. آیا این قابلیت آموختنی است؟
آیا در کتابخانه ها یی که ساختار دولتی دارند، برنامه راهبردی ، راه به جایی می برد؟
شاید پاسخ به این سوالات علت گم شدن گندم های جمع آمده را بیشتر تبیین کند!
گردانندگان عطف، سخن سید جمال را شنیده اند!
گردانندگان عطف، سخن سید جمال را شنیده اند!
چه نیازی است به عطف؟ نوشته شده برای عطف در فروردین 91
هرچه زمان پیش می رود و بر تعداد نشریات علمی پژوهشی – کثرالله امثالهم – افزوده می شود ، اعتقادم به نشریاتی همچون عطف بیشتر می شود. مجلات علمی پژوهشی در خوشبینانه ترین برداشت ، کمتر به مسائل جاری پرداخته و بیشترین فعالیتشان بر انعکاس پژوهش های جامعه علمی متمرکز است و با برداشتی بدبینانه ، این نشریات اغلبشان تبدیل به ارتقاء نامه استادان یا مجوز نامه دانشجویان شده اند. اگر سری به انبارهای این نشریات — که بیشترشان نیز با بودجه عمَومی نشر می یابند – بزنیم و کوه تلنبار شده سال های سال آنها را مشاهده کنیم معلوم می شود که چرا ضریب تاثیر بعضی از اینها صفر و در بهترین حالت چند ده برابر کمتر از ضریب تاثیر نشریات علمی بعضی از ممالک راقیه! است.
وقتی ۱۰ سال پیش مدیر مسئولی و سردبیری فصلنامه کتاب را به عهده گرفتم تصورم براین بود که:
” نخستین کارکرد مطبوعات به منزله یک رسانه گروهی، اطلاعرسانی و آگاهیبخشی آزادانه است. در اینجا واژه آزادانه مهم است، چون صرفاً در سایه اطلاعرسانی و آگاهیبخشی آزادانه است که افراد جامعه میتوانند با توجه به نیازها و علایق و تشخیصشان، دست به گزینش اطلاعات بزنند و لذا این پدیده را «خود حقطلبی» مینامند.
کارکرد دیگر مطبوعات، زمینهسازی و بسترسازی برای تکثرگرایی است، چرا که نادیده گرفتن گوناگونیها، مخل تعامل و ارتباط و در نتیجه مانع ایفای درست نقش مطبوعات میشود. عملکرد درست این رسانه میتواند نشاندهنده «چند صدایی» جامعه نیز باشد.
و بالاخره کارکرد مهم مطبوعات، حراست از حقوق شهروندان در برابر تعدیهای احتمالی است. عمل به این وظیفه از طریق نقد و نقدپذیری میسر میشود. در واقع این رسانه میتواند با اعمال گزارشگری نقادانه، مدافع آزادیهای سیاسی بوده، از تضییع حقوق افراد جلوگیری کند و در عین حال با بازگذاشتن دریچه نقد، در جهت بهسازی خود و بهسازی جامعه بکوشد.”[i]
اما پس از گذشت سال ها باید اذعان کنم که دستیابی به چنین اهدافی در نشریات علمی پژوهشی و ترویجی بسیار دیر یاب یا نایایاب است. نمی خواهم همچون ویلبر شرام نقش وسایل ارتباط جمعی و از آن میان نشریات را تخدیری بدانم اما این نشریات در حرفه ما برای دستیابی به اهداف فوق بسیار کم رنگ عمل کرده اند. شاید بزرگترین هنراین قبیل نشریات مضبوط کردن و حفظ تولیدات علمی باشد. در آنها نقدهای منسجم و جاندار کمی منتشر شده و بعضا نشر نقدهای اندک نیز برای نویسنده و سردبیر دردسرهای دنباله داری را پدید آورده است.
به راستی این قبیل مجلات تا چه اندازه توانسته اند تکثرگرا و نماینده یک جامعه علمی چند صدایی باشند؟ شاید بسامد بالای تکرار بعضی نامها دال بر انحصار طلبی و روابط پنهان بعضی از این نشریات باشد. مطبوعات باید خاصیت آیینگی برای جامعه خود داشته باشند تا موجب رشد و ارتقاء شوند. این قبیل نشریات تا چه اندازه توانسته اند تصویری درست و وافعی ازموفقیت هاو معضلات و مشکلات حوزه را منعکس کنند؟. اندیشمندانی چون شرام بر نقش رسانه ها در ایجاد هم فکری و بالا بردن آگاهی و مشارکت جامعه تاکید دارند. این نوع نشریات تا چه اندازه این توقع را براورده ساخته اند ؟
انتظارات از مطبوعات به عنوان رکن چهارم حکومتهای مردم سالار پیشینه دیرینی دارد . بیش از یکصد سال پیش سید جمال الدین اسدآبادی به زیبایی این انتظارات را بر شمرده است:
“… پس هر امتی را باید علیالدوام از برای صیانت[حفاظت و نگاهداری] اخلاق و حفاظت ملکات و راهنمایی بهسوی سعادت، منبهی[بیدارکنندهای] از غفلت و صائنی[مانعی] از هبوط و سائقی[رانندهای] بهسوی فضائل و قائدی[کشندهای] بهجانب کمالات و مانعی از رذائل و زاجری[بازدارندهای] از نقائص و آمری بهمعروف و ناهیای از منکر بوده باشد، و چون بهمسبار[آلتی که بدان عمق زخم را امتحان کنند] بصیرت، سیر نماییم و بهمیزان عقل بسنجیم، هیچ چیزی را در این زمان نمیبینیم که متصف بهجمیع این اوصاف و دارای همگی این مزایا بوده باشد، مگرجرائد و اخبارنامههای یومیه؛ زیرا که هر صنعت و حرفهای را موضوعی است خاص و یا عامی که از سوء تصرف، نااهلان را بهمنزله خاص گردیده است و صاحب آن در او مستغرق شده، چشم از مشارکین خویش در عالم مدنیت پوشیده و از سود و زیان تقدم و تأخر آنها غفلت ورزیده است، بلکه ضرورات معیشت، او را در غالب اوقات از اِتقان[استوار کردن] صنعت خویش بازداشته است. اما اخبار، آن یگانه صناعت است که موضوع آن، عموم احوال و اخلاق امم، و غایتش، اصلاح شؤون خویش و جلب سعادت و رفاهیت و امنیت از برای آن، بلکه از برای جمیع امم میباشد”[ii]
شاید تعریف و کارکرد نشریات علمی پژوهشی به گونه ای است که این اهداف و کارکرد را نمی توان از آنها انتظار داشت و دستیابی به این ویژگی ها برای آنها تا حد زیادی امکان پذیر نیست . اما نشریاتی چون شیرازه مرحوم و عطف با عمر کم خود نشان داده اند که :
به دور از قیودات اداری و رسمی می توانند آینه وار ترسیمی نزدیک به واقع از حوزه کتابداری را منعکس کنند.
با دوری از مصلحت اندیشی های بعضا خود ساخته ، با نشر نقدهای زنده و پویا به رشد تفکر نقاد کمک کنند.
مشکلات و مسائل عینی حوزه را در خلال گفتگوها و مصاحبه ها به روشنی مطرح کنند. بعضی نشریات علمی نگاهی جابلقایی به مسائل حرفه و رشته دارند!گویا از جهان دیگری سخن می گویند.
نوقلمان امکان نوشتن و تجربه پیدا می کنند. آنان نیاز ندارند که برای نشر آثارشان نامی را استحبابا به نام خود بیفزایند تا موجب پذیرش مقاله شود.
سرعت نشر این گونه نشریات به گونه ای است که تازگی مطالب موجب جلب و جذب مخاطبان می شود.
با درایت گردانندگان ، نشریاتی مانندعطف توانسته اند موج آفرینی های مبارکی را در حوزه کتابداری پدید آورد.
این نشریات بدون اتکا به بودجه دولتی و با همت گردانندگان نشر می یابند. این ویژگی، آزادی و چند صدایی آنها را بیشتر تضمین می کند.
گردانندگان نشریه ای چون عطف ، با نشیب و فرازها و مشکلات زیادی دست به گریبان بوده و هستند. همت بلند گردانندگان همیشه برایم درس آموز بوده است .آزادگی و حقیقت جویی آنان به گونه ای است که گویا تذکار سید جمال اسدآبادی را در آسیب شناسی مطبوعات به گوش جان شنیده و از آن احتراز کرده اند:
” و لیکن بهشرط آنکه صاحب جریده، بنده حق بوده باشد نه عبد دینار و درهم؛ زیرا که اگر بنده دینار و درهم بوده باشد. حق را باطل و باطل را حق، و خائن را امین و امین را خائن، و صادق را کاذب و کاذب را صادق، و عدو را صدیق و صدیق را عدو، و قریب را بعید و بعید را قریب، و ضعیف را قوی و قوی را ضعیف، و منفعت را مضرت و مضرت را منفعت، و حسن را قبیح و قبیح را حسن، و موهوم حقیقی را موجود و موجود حقیقی را موهوم وا مینماید”.[iii]
[i] http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/87483
[ii] &[ii][ii] http://www.netiran.net/mabbaszadegan/blog/1513/