روشنگری

کانت در پاسخ به پرسش: روشنگری چیست؟ ، این جمله را شعار روشن‌گری می‌نامد :

« روشنگری خروج انسان از صغارتی است که خود بر خویش تحمیل کرده‌است. صغارت، ناتوانی در به‌کاربردن فهمِ خود بدون راهنمایی دیگری است. این صغارت، خودْ تحمیلی است اگر علت آن نه در سفیه بودن بلکه در فقدانِ عزم و شهامت در به کارگیری فهم خود بدون راهنمایی دیگری باشد. شعار روشنگری این است »

آتش افروزی

شاخص

هرکه را مردم سجودی می کنند
زهراندر جان او می آکنند
با اجازه حضرت مولانا:
هرکه را مردم سجوی می کنند
آتش اندر جانشان می آکنند
و این روزها بازار این آتش افروزی ها چقدر پر مشتری است!

معنای انفجار اطلاعات

 منبع :http://www.makeuseof.com/tag/infographic-a-day-on-the-internet/

 

168ميليون ديسك دي وي ديديسك دي وي دي

اطلاعاتي كه در هر 24 ساعت در اينترنت رد و بدل مي شود معادل اطلاعاتي است كه  برروي 168 ميليون ديسك دي وي دي قابل رايت شدن است

294 ميليارد ايميلايميل

روزانه 294 ميليارد پست الكترونيكي ارسال مي شود

جالب است بدانيد كه حدود 2 سال سال طول خواهد كشيد تا ايميل هايي كه طي 24 ساعت در كشور آمريكا ارسال شده اند پردازش شوند!

 

 

2 ميليون پست وبلاگيپست وبلاگي

در اين مدت حدود2000000 پست وبلاگي   نوشته و ارسال مي گردد.

اين مقدار نوشته مي تواند 770 سال صفحات مجله Timeرا پركند!

آمار بازديد شبكه هاي اجتماعيشبكه اجتماعي

روزانه 172ميليون نفر به فيس بوك مراجعه  مي كنند

روزانه 40 ميليون نفر تويتر را مي بينند

روزانه 22 ميليون نفر از linkedinباز ديد مي كنند

روزانه 20 ميليون نفر از گوگل پلاس بازديد مي كنند

و 17ميليون نفر نيز از pinterestبازديد مي كنند

درطي اين مدت افراد مختلف مجموعا 7/4 ميليون دقيقه از وقت خود را در فيس بوك سپري مي كنند

ولي اين مدت نيز 532 statusآپديت مي شود

250 ميليون عكسعكس

در هر 24 ساعت 250 ميليون عكس در فيس بوك آپلود مي شود

اگر اين تصاوير چاپ شوند و روي هم قرار داده شود ارتفاع آن از برج ايفل هم بلند تر خواهد شد!

22 ميليون ساعت ويدئو مشاهده مي شودويدئو

در طي يك شبانه روز 22 ميليون ساعت ويدئو در سايت netfilixمشاهده مي شود

864000 ساعت ويدئويوتيوب

در يك شبانه روز 864000 ساعت ويدئو در يوتيوب آپلود مي شود

اين زمان برابري مي كند با 98سال فيلمبرداري كردن بي وقفه!

18/7 ميليون ساعت موسيقيموسيقي

در طي يك شبانه روز 7/18 ميليون ساعت موسيقي در سرويس Pandoraگوش داده مي شود

اگر يك كامپيوتر از سال 1 ميلادي شروع به استريم كردن موسيقي هاي يك شبانه روز Pandoraمي شد هنوز هم داشت استريم مي كرد!

1288 نرم افزار موبايلي جديدنرم افزار موبايل

در 24 ساعت 1288 نرم افزار موبايلي جديدساخته مي شود و در طي اين مدت 35 ميليون نرم افزار موبايلي مختلف دانلود مي شود.

و اكنون جالب است كه بدانيد تعداد فروش گوشي آيفون در يك روز از تعداد زادوولد انسان ها بيشتر است !!!!!!

بهار

“در بهاری که نمی‌دانم کی خواهد بود
تازه‌تر خواهم شد
من به سمتی جریان دارم
که پر از آواز چلچله‌هاست…
من به سمتی جریان دارم
که سراسر سبز است
که سراسر آبی‌ست
که سراسر دریاست…”

سعید مغمومی

سازگاری ایرانی!

شاخص

آندره زیگفرید کتابی با عنوان روح ملتها دارد که توسط مرحوم احمد آرام به فارسی ترجمه شده است. بعدها فصلی  بر این کتاب با عنوان ” سازگاری ایرانی ” افزوده شد . در کتابی که در ابتدای سال 57 به قیمت 25 ریال! خریدم نام نویسنده این فصل الحاقی را ” عبدالله متقی” ذکر کرده بود. بعدا معلوم شد که نویسنده مرحوم مهندس بازرگان بوده است . چون ایشان “ممنوع القلم ” بودند و در آن زمان هم چون قلم در دست بعضی اسلحه نرم تلقی می شد لذا کتاب را با نام عبدالله متقی منتشر کرده بودند. در آنجا می خوانیم:

 سر بقای سه هزار ساله ی ایران :
وقتی بنا باشد ملتی به طور جدی با دشمن روبرو شود و تا آخرین نفس بجنگد و بعد از مغلوب شدن سر سختی و مخالفت نکند بلکه تسلیم اسکندر شود و آداب یونانی را بپذیرد و اعراب که می آیند در زبان عربی کاسه ی گرم تر از آش شده صرف و نحو بنویسد یا کمر خدمت برای خلفای عباسی بسته دستگاهشان را به جلال و جبروت ساسانی برساند در مدح سلا طین ترک چون سلطان محمود غزنوی آب دارترین قصاید را بگوید غلام حلقه به گوش چنگیز و تیمور و خدمت گزار ووزیر فرزندانش گردد یعنی هر زمان به رنگ تازه وارد در آمده به هر کس و نا کس تعظیم و خدمت کند دلیل ندارد که نقش ونام چنین مردم از صفه روزگار برداشته شود . یک دنده و اصولی هستند که در برابرمخالف و متجاوز می ایستند و به جنگش می روند یا پیروز می شوند و یا احیانا شکست می خورند ووقتی شکست خوردند حریف چون زمینه ی سازگاری نمی بیند و با مزاحمت و عدم اطاعت روبرو می شود از پادرشان می آورد و نا بودشان می کند .
در محله ی مغول دیدیم که شرق و شمال به علت مختصر مقاومت با خاک یکسان شد ولی امرای فارس تسلیم شدند و سالم ماندند.

تکنوپولی سازمانی

شاخص

زمانى به نیل پستمن منتقد اجتماعى معترض شده بودند که چرا این قدر بر فناورى‏هاى نوین خرده مى‏گیرید و بر آنها مى‏تازید.در پاسخ گفته بود، این فناورى‏ها به اندازه کافى مدافع و حامى دارد، جاى منتقدان آن خالى ست. در جامعه ما نیز اظهار اعتقاد به کاربرد فناورى‏هاى نوین که از دستاوردهاى شگرف انسان است، حالت بیان اصول دین به خود گرفته است و در گفتار همگان-گرچه در کردار لنگى بسیار داریم-ظهور مى‏یابد.آنچه کمتر به آن پرداخته شده، چگونگى به کارگیرى و تأثیر آن بر فرهنگ و رفتار سازمانى ست.

درباره ارتباط علم، تکنولوژى و فرهنگ، بحث‏هاى هستى شناسانه ارزشمندى شده است.بحثى که مارتین هایدگر بر خلاف تفکر رایج، در تقدم فناورى بر علم مطرح مى‏کند، از ارزشمندترین این مباحث است.این بحث‏ها بعدها توسط دن آیدى دنبال شد و هم او به استناد مطالعات لین وایت نشان داد که تقدم تکنولوژى بر علم فقط به لحاظ فلسفى مطرح نمى‏شود بلکه شواهد تاریخى بسیار نیز براى اثبات آن وجود دارد.نیل پستمن هم معتقد است که سه اختراع مهم قرون وسطا یعنى ساعت، چاپ و دوربین نجومى بر روند تحولات علمى و فرهنگى تأثیرى سرنوشت ساز داشته‏اند.

اما مبحث مهمى که در بیان دیدگاهاى بسیارى از متفکران متأخر مطرح مى‏شود، بحث غلبه فناورى بر فرهنگ است.فناورى با فربه شدن و به قدرت رسیدن، از خود یک امپراتورى ساخته است که موجب از میدان به در شدن حقیقت مى‏شود.به قول آلدوس هاکسلى شیوه مبارزه و برخورد فناورى بسیار ویژه استثنایى ست: مستقیم به حریف نمى‏پردازد، نمى‏خواهد آن را از مشروعیت بیندازد یا از شهرت آن بکاهد؛بلکه فقط آن را نامرئى و بى‏تأثیر مى‏کند و به خانواده، سیاست، مذهب، روشنفکرى، آزادى و فرهنگ مفهومى مى‏بخشد که توقعات این تکنولوژى انحصارگرا(تکنوپولى)را برآورده سازد.

خانه با بیگانه دادى تا بروبد زان غبار

نک همى بینى ترا روبید و خود صاحبخانه شد

 و این پدیده را چه پروژه و طرح بدانیم و چه یک فرایند طبیعى بپنداریم، نتیجه آن براى جوامع یکسان است.در بحث یکسان سازى و یا یکسان شدن(بخوانید نابودى خرده فرهنگ‏ها و فرهنگ‏هاى بومى)که این روزها دغدغه مهم یونسکو و سازمان ملل است، نیز بحث غلبه و انحصار فرهنگ بیگانه مطرح است، بیگانه که صاحب فناورى مسلط است.این فقط مشکل کشورهاى جنوب نیست.در جلسه امسال روساى کتابخانه‏هاى ملى جهان که در اسلو تشکیل شد، رئیس کتابخانه‏هاى ملى فرانسه از این پدیده دردل‏ها داشت و رسما معترض بود.غلبه فناورى بر فرهنگ به مدد فناورى‏هاى نوین مثل شبکه-هاى ماهواره‏اى و به ویژه اینترنت با سرعت شگفت‏انگیزى در جریان است.در مدتى کمتر از چند ماه همان رفتارى را که در جوانان و نوجوانان نیویورکى مى‏بینیم، در میان جوانان و نوجوانان محله چینى‏هاى هاوانا، محله چینى‏هاى کوآلالامپور و میدان محسنى هم مشاهده مى‏کنیم.

با آنکه توجه به این مباحث در حوزه اجتماع و سازمان در بسامان کردن برنامه‏ریزى و تصمیم‏گیرى‏ها مى‏تواند

تأثیر راهبردى داشته باشد اما باشد اما به نظر مى‏آید هنوز سازمان‏هاى ما نیاز به پرداختن به لایه‏هاى بیرونى‏تر دارند.به‏طور کلى براى کاربرد هرگونه فناورى در محیطهاى سازمانى توجه به عوامل و منابع زیر ضرورى مى‏نماید:

1.عوامل فرهنگى؛

2.عوامل روانشناختى اجتماعى؛

3.عوامل سیاسى؛

4.منابع انسانى؛

5.منابع اقتصادى.

پیش از پرداختن به آنها و بیش از همه، باید شناخت کامل و جامعى از وضع موجود سازمان بدون سوگیرى‏هاى متداول به دست آورد تا مناسب‏ترین سخت‏افزار و نرم‏افزار براى آن تدارک دیده شود.براى پیمودن درست این مسیر مراحل زیر ضرورى به نظر مى‏رسد:

شناسایى‏

رشد و گسترش آگاهى نسبت به همه فناورى‏هایى که در حوزه سازمان مى‏تواند تأثیر گذار باشد از ضرورت‏هاست. شناخت فناورى‏هاى رایج و حتى پیش‏بینى فناورى‏هاى آینده در تصمیم‏گیرى‏ها نقشى حیاتى ایفا مى‏کند.

انتخاب‏

انتخاب هر نوع فناورى مى‏تواند کلیت سازمان را تحت تأثیر قرار دهد و موجب درگیر شدن منابع انسانى، مالى و اقتصادى سازمان شود به همین دلیل مرحله گزینش و ابعاد گوناگون آن باید به درستى تجزیه و تحلیل شود.

اکتساب و بهره بردارى‏

در این مرحله پس از گزینش، تثبیت و جااندازى این فناورى‏ها در درون سازمان مطرح

مى‏شود.ایجاد فرهنگ مناسب و بومى سازى فناورى از مسائلى ست که باید بدان پرداخت.

طرح‏ریزى شیوه کاربرد فناورى جدید، و ادغام فعالیت‏هاى منتج از آن باید به گونه‏اى باشد که امکان نوآورى و عملکرد بهینه بخش‏هاى مختلف سازمان فراهم آید.

توجه به این مراحل از ضرورت‏هاى اولیه هرگونه برنامه‏ریزى براى بهره‏گیرى از فناورى‏هاى نوین در سازمان‏هاست، که متأسفانه در سازمان‏ها حتى به سطح نخستین و اولیه شناسایى، هم کمتر پرداخته مى‏شود.

در بعضى سازمان‏ها اصالت در اجراى طرح‏هاى فناورى ست.ابتدا بودجه‏اى معین مى‏شود که باید در حوزه فناورى هزینه شود، سپس عناصر مربوط دست به فعالیت زده و طرح تراشى مى‏کنند؛هرگونه مخالفتى نیز دال بر کم دانشى ناقد قلمداد خواهد شد.با این اوصاف به نظر مى‏آید به جاى بحث معرفت شناسانه تکنوپولى باید به بحث رفتار شناسانه تکنو – پولى(تکنولوژى پول مدار) پرداخت؛یعنى فناورى که باید به عنوان ابزار با هدف بهینه‏سازى عملکرد در خدمت سازمان‏ها قرار گیرد، تبدیل به ابزارى براى جذب و جلب هر چه بیشتر منافع فردى مى‏شود.در کتابخانه‏ها و مراکز اطلاع‏رسانى این تکنولوژى پول مدار چنان فریبکارانه مى‏نمایاند که گویى همه کتابخانه هاى عالم دست از کتاب شسته‏اند و به مبارکشان نرسیده است که رئیس نروژى ایفلاى امسال با جمله«جاوید باد کتاب»به سخنان خود پایان داد.به نظر مى‏آید تکنو — پولی هدفى جز کسب منفعت ندارد و باقى استدلال‏ها هم بهانه است بناى این فناورى پول مدار صرفا بر جذب و جلب بودجه بیشتر استوار است.

سرمقاله فصلنامه کتاب شماره 62

نفت را کنار بگذارید؛ کتابها را باز کنید !

از : توماس فریدمن در نیویورک تایمز

مترجم: نسیم کلانی

 

هر وقت از من می پرسند: «بجز کشور خودتان به کدام کشور علاقه مند هستید؟» در پاسخ می گویم: «کشور تایوان». مردم با تعجب سوال می کنند: «تایوان؟ چرا تایوان؟». در جواب می گویم خیلی ساده است جزیره تایوان به سنگی بی حاصل در دریایی طوفانی می ماند، که از هیچ گونه منابع طبیعی برای زندگی کردن برخوردار نیست (به طوری که حتی شن و ماسه مورد نیاز خود جهت ساخت و ساز را از چین وارد می کند) این در حالی است که یک چهارم بزرگترین ذخایر مالی در جهان از آن این کشور می باشد، چرا که به جای حفاری زمین و استخراج هر چیزی از معادن، تایوان به دنبال پرورش 23 میلیون استعدادی است که زنان و مردان این کشور را تشکیل می دهند. من همیشه به دوستانم در تایوان می گویم: «شما خوش شانس ترین مردم جهان هستید. اما چطور بسیار خوش شانس هستید؟ چون بدون هیچ گونه برخورداری از منابع نفتی، معادن سنگ آهن، الماس، طلا و حتی جنگل، تنها با در اختیار داشتن منابع محدود ذغال سنگ و گاز طبیعی توانسته اید نحوه زندگی و فرهنگ خود را پرورش داده و مهارت های مورد نیاز مردم خود را ارتقا بخشید، و تنها اینگونه سرمایه است که می تواند به با ارزش ترین منابع تجدیدپذیر در جهان امروز تبدیل شود. اما چطور بسیار خوش شانس شدید؟». برای من گفتن این مطلب کمی جرات می خواهد. اما در حال حاضر باید آن را اثبات کنم. یک تیم تحقیقاتی از سازمان همکاری و توسعه اقتصادی با عنوان «OECD»، پژوهش قابل ملاحظه ای را در خصوص ارتباط بین عملکرد برنامه ارزیابی دانش آموزان در سطح بین المللی، یا آزمون پیسا، (شامل آزمونی که طی هر دو سال سوال های ریاضی، علوم و مهارتهای خواندن و درک مطلب دانش آموزان 15 ساله در 65 کشور را مورد سنجش قرار می دهد) و درآمد کل حاصل از منابع طبیعی و تولید ناخالص داخلی برای هر یک از کشورهای شرکت کننده، به عمل آوردند. پژوهشگران به طور خلاصه، ارتباط مهارت دانش آموزان در حل معادلات ریاضی با مقدار استخراج نفت یا میزان حفاری الماس در یک کشور را مورد ارزیابی قرار داد. نتایج این تحقیق نشان داد که یک ارتباط منفی معنی داری بین کشورهایی که منبع درآمدشان از طریق منابع طبیعی ملی می باشد و کشورهایی که درآمدشان از طریق دانش و مهارت جمعیت دانش آموزان خود تامین می شود، وجود دارد. «آندریاس اسچلیچر» مسئول نظارت بر امتحانات پیسا در «OECD» خاطر نشان کرد: «این یک الگوی جهانی است که در 65 کشوری که در آخرین ارزیابی PISA شرکت کرده اند مورد ارزیابی قرار گرفت: نفت و آزمون پیسا با یکدیگر رابطه معکوس دارند.» بر اساس نظر اسچلیچر، در آخرین نتایج آزمون پیسا، دانش آموزان سنگاپور، فنلاند، کره جنوبی، هنگ کنگ و ژاپن با وجود برخورداری از منابع طبیعی اندک در کشورشان از بالاترین سطح نمرات در آزمون برخوردار شدند، در حالی که قطر و قزاقستان علی رقم بیشترین درآمد نفتی دارای پایین ترین نمرات دانش آموزی در آزمون PISA بودند. عربستان سعودی، کویت، عمان، الجزایر، بحرین، ایران و سوریه همان روند مشابهی که در سال 2007 در مطالعه بین المللی ریاضیات و علوم داشتند، را نشان می دادند، در حالی که دانش آموزان کشورهای لبنان، اردن و ترکیه ( کشورهای خاورمیانه با منابع طبیعی محدود) امتیازبهتری را در این آزمون به خود اختصاص دادند. دانش آموزان بسیاری از کشورهای دارای منابع طبیعی در آمریکای لاتین مانند برزیل، مکزیک و آرژانتین نمرات پایین تری را کسب کردند. در این آزمون آفریقا مورد سنجش علمی قرار نگرفت. کانادا، استرالیا و نروژ، کشورهایی با سطوح بالا از منابع طبیعی، همچنان امتیازات خوبی در این آزمون کسب کردند، اسچلینچر استدلال می کند: «این امتیاز بالا به این دلیل است که هر سه کشور، سیاست های مالی مناسبی را در جهت پس انداز و سرمایه گذاری از درآمد ناشی از منابع رانتی اتخاذ کرده اند و تنها به مصرف منابع خود بسنده نمی کنند». موضوع «بیماری هلندی» بحثی است که مدت های زیادی در میان اقتصاددانان رایج بوده است، این عارضه زمانی رخ می دهد که درآمد یک کشور به دلایلی به صادرات منابع طبیعی شدیدا وابسته می شود و به دلیل افزایش درآمد، تقاضا نیز افزایش می یابد اگر افزایش تقاضا به صورت ناگهانی انجام گیرد و عرضه پاسخگو نباشد در نتیجه سیل بی رویه واردات ارزان آغاز می شود و صادرات بیش از حد گران می شود و در نهایت تولید داخلی را در رقابت ضعیف می کند. آن چیزی که تیم تحقیقاتی پیسا به عنوان یک بیماری مرتبط معرفی کردند شامل جوامعی می شد که به بهره برداری بی رویه از منابع طبیعی خود کاملا وابسته بودند و به نظر می رسد افراد در این گونه جوامع غرایز، عادات و انگیزه ها و مهارت های خود را در جهت انجام تکالیف مربوطه از دست خواهند داد. اسچلیچر می گوید، «در کشورهایی با منابع طبیعی محدود مانند فنلاند، سنگاپور یا ژاپن، آموزش و پرورش از نتایج قوی و شرایط بسیارعالی برخوردار می باشد، چرا که کل افراد جامعه به این مسئله مهم پی برده اند که کشور باید توسط دانش و مهارت به حیات خود ادامه دهد و این به کیفیت آموزش و پرورش بستگی دارد. در این کشورها هر کدام از والدین و فرزندان به خوبی می دانند که تنها مهارت های یک جامعه می تواند شانس زندگی افراد آن جامعه را افزایش دهد و هیچ چیز دیگری در جهت رشد و شکوفایی آنها وجود ندارد، چنانچه آنها به تدوین فرهنگی کامل می پردازند که نظام آموزش و پرورش حول محور آن قرار می گیرد». «کی. آر. اسرایدهر» که از دوستان هندی-آمریکایی من و از دانشمندان ناسا و بنیان گذار تکنولوژی سوخت سلولی (این تکنولوژی میتواند تحولی عظیم در تولید انرژی ایجاد کند) از شرکت بلوم می باشد گفت: «هنگامی که شما منابعی برای تولید انرژی نداشته باشید، به یک کاردان و یا مخترع تبدیل می شوید». به همین دلیل است که کشورهای خارجی همراه با شرکت های فهرست شده دربازار بورس «نزدک» (انجمن ملي بها گذارى خودكار سهام توسط دلال هاى سهام) اسرائیلی، چینی-هنگ کنگی، تایوانی، هندی، یا کره جنوبی و سنگاپوری هستند، اینها کشورهایی هستند که فاقد منابع طبیعی می باشند. اما در این مطالعه تحقیقاتی یک پیام مهم برای جهان صنعتی وجود دارد. در چنین شرایطی که بحران اقتصادی اکثر کشورها را درگیر خود کرده است، آن چیزی که وسوسه انگیز به نظر می رسد حفاظت از استانداردهای زندگی حتی به قیمت پرداخت بدهی های مالی برای آینده ای بهتر می باشد. اسچلیچر در ادامه متذکر می شود: «تنها راه اصلاح این است که شیوه انتخابی خود را گسترش داده و تعداد بیشتری از مردم را به دانش و مهارت مجهز کنیم تا برای رقابت، همکاری و ارتباط در مسیری که همواره کشورهای ما را به جلو پیش می برد، گام بردارند». در مجموع وی به این نکته اشاره می کند: «دانش و مهارت به ارز رایج اقتصاد جهانی در قرن بیست و یکم تبدیل خواهد شد، اما هیچ یک از بانک های مرکزی توان تبدیل این ارز گرانقیمت به پول را ندارد. کشورها خود تصمیم خواهند گرفت که چه مقدار از این ارز را در اختیار داشته باشند. مطمئناً، با در اختیار داشتن منابع عظیم مانند نفت، گاز و الماس، امکان خریداری حتی مشاغل نیز وجود خواهد داشت اما این کشورها جامعه خود را در دراز مدت تضعیف می کنند مگر آنکه از درآمد حاصل از این منابع در جهت ساختن مدارس و ایجاد زیر ساختهای مناسب برای توسعه فرهنگ یادگیری مهارتها در دراز مدت استفاده شود؛ چیزی که حرکت رو به جلو شما را تضمین خواهد کرد.

نقل از:http://www.fararu.com/vdccpmqs42bqx08.ala2.html

 

که عشق آسان نمود اول!

شاخص

این نوشته در اسفند 90 در لیزنا منتشر شد:

لیزنا (گاهی دور/گاهی نزدیک: 1)، دکتر فریبرز خسروی، استاد کتابداری و اطلاع رسانی:

لیزناییان عزیز تکلیف کرده اند که مطلبی از گذشته های انجمن بنویسم. آهسته آهسته دارم تاریخی می شوم!

به راستی هر اتفاقی از دل گذشته متولد می شود. بدون مطالعه زمینه تاریخی و در نظر گرفتن بستر تولد و رشد رویدادها، هیچ پدیده و پدیداری را نمی توان به درستی شناخت. اصولاً تاریخ آموزگار بی بدیلی است.

هرکه نامخت از گذشت روزگار

هیج ناموزد ز هیچ آموزگار

البته هرکس با توجه به داشته ها و یافته هایش خوانش و درک خود را از گذشته دارد. آنچه می آید نگاه من به تشکیل انجمن در دوره بعد از انقلاب است. ممکن است این برداشت با برداشت دیگران لزوماً مطابق نباشد.

وقتی تحصیل در کارشناسی ارشد کتابداری را در دانشگاه تربیت مدرس شروع کردم با جامعه کتابداری آشنایی چندانی نداشتم. زیرا رشته کارشناسی ام مدیریت بود. استادان در کلاس و سخنرانان در محافل گوناگون از یک کمبود اساسی می نالیدند. این کمبود که در سال های بعد هم در قطعنامه ها و نوشته ها متجلی می شد، انحلال انجمن و عدم تشکیل مجدد آن بود. برای فرد تازه واردی مثل من “انجمن” حالت اسطوره ای پیدا کرده بود. روزی از یکی از استادان سؤال کردم که مشکل چیست که انجمن تشکیل نمی شود؟ دو عامل را برشمردند:

  1. مخالفت دولت؛ و
  2. نبود وحدت نظر در میان کتابداران.

با خود می اندیشیدم که همان دلیل اول برای تشکیل نشدن انجمن کفایت می کند.

در سال 73 که با درخواست ریاست وقت کتابخانه ملی، کار در این کتابخانه را شروع کردم و جدی تر وارد حوزه کتابداری شدم، با همان آه و ناله و حسرت از نبود انجمن روبرو شدم. استادانی چون سلطانی، فانی و دکتر بهزادی نیز بر نقش مؤثر انجمن تأکید داشتند. اما عملاً برای تشکیل آن قدمی برداشته نمی شد. ظاهراً یکی دو بار حرکت هایی آغاز شده که به دلائلی مسکوت مانده و یا با شکست مواجه شده بود.

در سال 1375 در یکی از جلسات شورای معاونان کتابخانه ملی که به طور هفتگی تشکیل می شد، مسأله تشکیل انجمن مطرح شد. ریاست کتابخانه هم بر لزوم تشکیل آن تأکید داشت. یکی نبود راهکار قانونی را مطرح می کرد، دیگری نبود وحدت نظر در بین کتابداران را عامل عدم تشکیل انجمن می دانست و دیگری نگران نحوه اداره و ورود افراد ناباب ! به انجمن بود. در این نوبت نیز قضیه مسکوت ماند.

بعداً در پرس و جویی مختصر معلوم شد که بحث نبود راهکار قانونی درست نیست و می توان از سه طریق به طور قانونی انجمن کتابداری را تشکیل داد:

  1. انجمن های علمی که صدور مجوز آن بر عهده وزارت علوم است؛
  2. انجمن های فرهنگی که صدور مجوز آن بر عهده وزارت ارشاد است؛ و
  3. انجمن حرفه ای که صدور مجوز آن بر عهده وزارت کشور است.

در سال های بعد نیز کماکان در قطعنامه پایانی هر گردهمایی و در نشست های رسمی و گفتگوهای خودمانی کتابداران بر ضرورت تشکیل انجمن تأکید می شد. در این سال ها متوجه شدم که در نقشه ساختمان جدید کتابخانه ملی هم که دو دهه قبل طراحی شده جای مناسبی برای انجمن در نظر گرفته شده بود.

در زمستان سال 1376 دوباره تب لزوم تشکیل انجمن بالا گرفت. چند بار در جلسات شورای معاونان مطرح شد. با توضیح نبود ممانعت قانونی راه هموارتر شده بود. اما هنوز مخالفت هایی وجود داشت که بیشتر نگرانی، معطوف به جو حاکم بر انجمن و ورود اغیار در آن بود!

در یکی از جلسات تابستان 77 شورای معاونان کتابخانه ملی مسأله تشکیل انجمن را مطرح کردم. در آن روز جو عمومی جلسه با آن نظر موافق بود. اما همگان کار را راحت نمی دانستند. قبول کردم که کار را تا تشکیل مجمع عمومی به پیش ببرم؛ با این شرط که در هیأت مدیره شرکت نکنم. در این فکر بودم که کاری دو سه ماهه است و وقت زیادی را نمی طلبد. ظاهراً عشق تولد انجمن آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها. کار چند ماهه چند ساله شد.

لازم بود که ابتدا هیأت مؤسس تشکیل شود. در ششم مهر ماه همان سال دعوتنامه ای را برای تشکیل هیأت مؤسس برای همه گروه های کتابداری و صاحب نظران رشته ارسال کردم. با توجه به جبهه بندی ها و خط کشی هایی که همیشه مطرح بوده سعی شد که “همگان” در این کار جمعی دعوت شوند و سوگیری نداشته باشیم.

آن جلسه در 30 مهر ماه سال 77 با حضور بیست نفر تشکیل شد. خوشبختانه از اغلب شهرهایی که در آن ها گروه کتابداری وجود داشت و از اغلب طیف های فکری شرکت کنندگانی حضور یافتند. موانعی هم بر سر راه بود. مثلاً کتابخانه قانوناً اجازه پرداخت هزینه سفر نداشت. هزینه بلیط هواپیمای بعضی شرکت کنندگان با کمک شخصی بعضی دوستان پرداخت شد.

در آن جلسه مقرر شد که راهکار وزارت علوم پی گیری شود و انجمن به عنوان انجمن علمی آغاز به کار کند. در آن جلسه رأی گیری به عمل آمد و اعضای هیأت مؤسس انتخاب شدند. ابتدا تصور می شد که باید هفت عضو داشته باشد. بعداً معلوم شد حسب مقررات وزارت علوم تعداد اعضای هیأت مؤسس باید نه نفر باشند و دو نفر دیگر که حائز اکثریت آرا بودند بر آن جمع افزوده شدند. این نه نفر عبارت بودند از:

  1. دکتر فاطمه اسدی گرکانی؛
  2. دکتر عباس حری؛
  3. دکتر فریبرز خسروی؛
  4. دکتر محمد حسین دیانی؛
  5. دکتر سعید رضایی شریف آبادی؛
  6. دکتر احمد شعبانی؛
  7. دکتر غلامرضا فدایی عراقی؛
  8. دکتر عبد الحسین فرج‏پهلو؛ و
  9. دکتر جعفر مهراد.

هیأت مؤسس منتخب، مرا مأمور کرد که از سوی آنان کار را پیگیری کنم. به سرعت اساسنامه پیشنهادی را منطبق بر الزامات وزارت علوم، تهیه و جهت اصلاح و اظهار نظر برای اعضای هیأت مؤسس و همه شرکت کنندگان در جلسه مهر ماه و سایر صاحب نظران ارسال کردم. ده ها پیشنهاد و نظر اصلاحی واصل شد که سعی شد تا حد امکان اعمال شود. برای تشکیل مجمع عمومی مکاتبه با وزارت علوم شروع شد. کندی کار کمیسیون مربوطه و بعضی سعایت ها مأیوس کننده بود. نام پیشنهادی “انجمن کتابداری و اطلاع رسانی ایران” بود. ظاهراً با تذکر و خیرخواهی ! یکی از مسئولان وقت ایرانداک که خود را نماینده اطلاع رسانی کشور می دانست، وزارت علوم اصرار داشت که اطلاع رسانی از نام انجمن حذف شود. مکاتبات برای رفع این مشکل آغاز شد. عدم پاسخگویی آنان باعث شد که به طور موازی راهکار تأسیس انجمن از طریق وزارت ارشاد را نیز پی بگیریم و تلاش کنیم که انجمنی فرهنگی را به ثبت برسانیم.

خوشبختانه بعد از حدود یک سال و نیم پیگیری، بالاخره وزارت علوم نام را نیز پذیرفت و مجوز تشکیل مجمع عمومی را صادر کرد. دعوتنامه ای با امضای اینجانب برای همه گروه ها و کتابداران ارسال شد و در جراید نشر یافت و آنان در اول اسفند 79 به اولین مجمع عمومی انجمن که در فرهنگسرای نیاوران تشکیل می شد دعوت شدند.

جلسه با شکوهی بود. از اغلب نقاط کشور در آن جلسه شرکت کرده بودند. تعداد شرکت کنندگان بیش از حد تصورمان بود. بعداً متوجه شدیم که گروه هایی فعالیت زیادی را برای تبلیغ جهت انتخاب افرادی خاص و فراکسیون های خیالی انجام داده بودند. جلسه و انتخابات در کمال صحت و خوشی برگزار شد. تنها مورد ناخوشش این بود که من بر اساس خواست اولیه خودم شرط کرده بودم که در هیأت مدیره نباشم. خودم را نیز نامزد نکرده بودم. خانم پوری سلطانی که به عنوان رئیس سنی، جلسه را اداره می کردند با خیرخواهی همیشگی شان، نام مرا بدون رضایت قبلی و قلبی ام به عنوان نامزد خواندند. اقرار می کنم در آن زمان قدرت “نه گفتنم” ضعیف بود و هیچ نگفتم.

33 نفر برای عضویت در هیأت مدیره نامزد شده بودند که در فاصله زمان معرفی نامزدها، چهار نفر انصراف دادند. سه نفر نیز برای سمت بازرسی نامزد شده بودند. تعداد شرکت کنندگان بیش از سیصد نفر بود. اما بر اساس مقررات وزارت علوم برای انتخابات انجمن های علمی فقط دارندگان مدرک کارشناسی ارشد و بالاتر می توانند در رأی گیری شرکت کنند. در آن جلسه 159 نفر حق داشتند رأی دهند. در نهایت، افراد زیر برای اولین دوره انجمن کتابداری و اطلاع رسانی ایران به عنوان عضو هیأت مدیره انتخاب شدند:

  1. دکتر رحمت‏الله فتاحی 128 رأی؛
  2. دکتر فریبرز خسروی 101 رأی؛
  3. دکتر فاطمه اسدی گرکانی 95 رأی؛
  4. سید کاظم حافظیان رضوی 70 رأی؛
  5. محمود شمسبد 58 رأی؛
  6. دکتر عبد الحسین فرج‏پهلو 58 رأی؛
  7. دکتر مهرداد نیکنام 51 رأی؛ و
  8. دکتر احمد شعبانی نیز با 65 رأی به‏عنوان بازرس انجمن انتخاب شدند.

از غرایب روزگار آنکه عده ای از کتابداران محترمی که نامزد عضویت هیأت مدیره بودند و رأی نیاورند بعداً حتی عضو انجمن هم نشدند و گاهی با بعضی تک پرانی ها انتقاداتی را از دور ارسال می فرمودند ! در مقابل آنان افرادی چون ابراهیم عمرانی نیز بدون داشتن سمت در انجمن با انگیزه وافری در همه جلسات شرکت کردند و  موتور محرکه انجمن شدند.

فعالیت های انجمن با شور و حرارت آغاز شد. لازم بود که انجمن را به لحاظ حقوقی هم به ثبت برسانیم. رفت و آمدها به اداره ثبت شروع شد. اداره ثبت علاوه بر ده ها مدرک مثل مجوز وزارت علوم، صورتجلسه هیأت مؤسس و … مجوز وزارت کشور را هم طلب می کرد. تصور بر این بود، حالا که رئیس کتابخانه رئیس جمهور شده و همکار دیگرمان وزیر کشور، این مشکل به سرعت قابل رفع است. رفت و آمدها به وزارت کشور ثمری نداشت. فکر کردیم که مشکل توسط آقای لاری همکار کتابخانه که حالا وزیر کشور شده اند حل می شود. متوسل به ایشان و طی نامه ای خواستار رفع مشکل شدیم. دستور ایشان هم افاقه نکرد. از عجایب اداری اینکه پرداخت مبلغی ناچیز به یکی از شرکت هایی که کارشان ثبت شرکت است، مشکل ثبت انجمن علمی را حل کرد. تنها تغییر اداره ثبت شرکت ها در اساسنامه ارسالی این بود که نام “انجمن کتابداری ایران” را به “انجمن کتابداری و اطلاع رسانی کشور” تغییر داده بود. اکنون نیز عنوان حقوقی انجمن همین است!

فرزانه مقیم خانی
ممنون از بازگویی این صحبت ها…که بیشتر قدر بدانیم.
ممنون از استاد گرانقدر … یاد کلاس های خوب مدیریت بخیر………
آخشیک
همیشه آنچه که دکتر خسروی می نویسد برای من جذاب و دلنشین بوده است. امیدوارم همواره از علم و قلم شان بهره مند شویم.
شريف
از دكتر عزيز بسيار متشكر كه هويت ما را از طريق احيائ انجمن زنده كرد اي كاش خسروي دير تر از جامعه كتابداري فاصله مي گرفت و همچون او ادم هاي بيشتري داشتيم
امینیان
یادش به خیر. مجمع عمومی گرم و مهیجی بود. آنقدر جمعیت زیاد بود که جای سوزن انداختن نبود. از دکتر خسروی و لیزنا که این خاطره را زنده کرده اند ممنونم.
مژگان
سلام،
چقدر جالبه از دید تاریخی به انجمن کتابداری نگاه کردن. همیشه گفتن ناگفته ها باعث می شه ارزش چیزهایی را که داریم بیشتر بدونیم.
بسیار ممنون از آقای دکتر خسروی
مریم
خیلی جالب بود.
اصلا فکر نمی کردم که برای تشکیل انجمن کتابداری که اکنون هم با بی مهری کتابداران مواجه شده، مشکلات زیادی پیش رو بوده است
همیشه اقلیتی وجود دارند که سنگ اندازی می کنند مهم پیش رفتن و عدم توجه به آنهاست
از جناب دکتر خسروی برای بیان این مطالب با قلم روان و مختصر و مفید سپاسگزارم
انجمن و کارگروهی را دریابیم…
مهران صفاکیش
برای نسل من بسیار جالب است که با مشکلات و زحماتی که برای تشکیل بعضی نهاد ها صورت گرفته آشنا شویم و بیشتر قدردان باشیم. از قلم روان دکتر هم مثل همیشه تشکر می کنم