سوگخند !

*         سال ۲۰۰۳ است و کنفرانس جامعه اطلاعاتی در ژنو برگزار می شود. از خوش حادثه با دکتر حری همسفرم . به فرودگاه استانبول که می رسیم چنان سریع به راه می افتد که نگران می شوم . می پرسم به کجا چنین شتابان ؟ می گوید  اتاق پرو ! منظورش قسمتی است که در فرودگاه برای کشیدن سیگار تخصیص داده اند . با او همراه می شوم. می گویم : پیشنهاد کنید فرهنگستان اسم این قسمت را  دودکده  بگذارد! با خنده می گوید پیشنهاد سنجیده ای است!دکتر حری رضایی افشار خسروی

می گویم : مثل اینکه شما خراسانیان علاقه ویژه ای به دود دارید . دکتر شریعتی هم به همبند خود در زندان گفته بود : “ اگر خدا خواست مرا بهشت ببرد می گویم خدایا من نه ۷۰ تا قصرو می خواهم نه جوی شیر و عسل و نه حوری و نه شراب (رحیق مختوم)! من آنجا زیر یک درخت هم باشد دراز می کشم! فقط همین سیگار و چای مرا آنجا بده برایم کافی است!”

با خنده می گوید: با هم ولایتیم هم عقیده ام ! از اتاق پرو که فارغ می شویم،  مشتی  قرص را آماده خوردن می کند. می گویم آب بگیرم . می گوید آب سرخودم  و قرص ها را می بلعد !

*        در ژنو، عصرها فرصتی دست می دهد تا در کنار دریاچه زیبایش قدم  بزنیم. صحبت هایمان به  نامردمی ها و نامردی ها و رعایت نکردن اخلاق اجتماعی و حرفه ای کشیده می شود. دلی پر درد دارد و از عده ای بدون آنکه نامی ببرد می نالد و می گوید: هر وقت غصه دار می شوم نی لبکی دارم که در آن می دمم و بعد از لحظاتی احساس سبکی می کنم ! می گویم در بیات ترک یا اصفهان ؟ می گوید در بیات خودم !

*         در جلسه ای اجرایی با هم اختلاف نظر شدیدی داریم . بحث و گفتگوها بسیار تند می شود و جلسه پایان می پذیرد . یک هفته بعد او را یکی از گروه ها در دفاع پایان نامه ای ملاقات می کنم . نگرانم که چه خواهد گفت ! چنان بزرگ منشانه برخورد می کند که  یک دنیا درس آموز است . به او می گویم که ضرورت مسائل اجرایی اقتضا دارد که کتمان عقیده نکنم و اگر بر مساله ای پافشاری می کنم به آن معتقدم . مرا در آغوش می فشرد و می گوید همین رفتارت را دوست دارم!

*        بار اولی بود که از بیمارستان عرفان مرخص شده بود . در جلسه کمیسون اطلاع رسانی همجوار بودیم. می پرسم : مثل اینکه دو شاخه برقرار است ؟ می گوید : به خانمم قول داده ام که روزی یک سیگار بکشم . اما او می گوید این چه یک دانه ای است که هر وقت می آیم دودش به راه است ! بعد آهسته در گوشم می گوید : نمی دانم شما ها به چه عشقی زندگی می کنید !

*        در جلسه دیگری با او همجوارم . یکی از اعضا سخن خود را با تملق و چاپلوسی مهوعی از رئیس جلسه آغاز می کند. می گویم : تا وزارت جا دارد! می گوید : برو بالا ! این ظرفیت توقف بردار نیست !

*        پاییز ۹۱ است . یک داستان طنز با لهجه قدیم مشهدی برایشان با ایمیل می فرستم . ساعت ۱۰ شب زنگ می زند و با قهقه ، سپاسگزارانه  می گوید: خدا خیرت دهد کلی با فامیل خندیدیم.

*         اسفند ۹۱ است. در رستوران ترمه مهمان دکتر رضایی هستیم. صحبت ها گل انداخته و همگی خندانند. کمی تکیده به نظر می رسد ! می گوید تحقیق کرده ام معلوم شده است که در امریکا ویروسهایی را کشف کرده اند که به آن ها ویروسهای چراغدار می گویند. این ویروس ها سلول های سرطانی را شناسایی می کنند و آنها را نابود می کنند. قرار است عید به امریکا بروم و از آن ویروس ها برایم تزریق شود. چنان امیدوارانه سخن می گوید که همگی خوشحال می شویم.

*       اردیبهشت ۹۲ است . بعید است این گوشه از خاک خدا تا کنون این تعداد کتابدار به خود دیده باشد.لابد خفتگان این قطعه که همگی از نام آوران اهل کتاب ! بوده اند مشعوف شده اند.  بسیاری برای بدرقه آمده اند.چشمان زیادی بارانی است.  یکی در گوشه کِز کرده و با خود زمزمه می کند ، دیگری اصرار دارد که همه مراحل را تا آخر بنگرد ، یکی دیگر مراقب چرخش دوربین است و…

خواندن تلقین شروع می شود. با خود می گویم به جای تلقینی که این بنده خدا  آن را مغلوط  هم می خواند و ممکن است نَکیرَین را دچار اشکال کند چه خوب بود یکی در همان نی ای می دمید که سال ها مونس دکتر حری بود.در این وادی سکوت و اندوه ، درته چهرۀ ماتم زدۀ فرزند تنی جوانش و  هم چنین فرزندان معنویش، تداوم روحیه گذشت ، سخاوت ، شفقت ، خاکی بودن و امیدوار بودن را می شد دید . حری فقط  یک تن خاکی نبود که به خاک سپرده شود ،زندگی او با تمام فراز و فرودهایش  بیانگر روندی مبارک  است که دررفتار نسل نوخواسته این آب و خاک تداوم خواهد یافت و آنان از منش انسانی او پیروی خواهند کرد ؛ از تجربیاتش درس خواهند آموخت و  روشنگری وی را فریاد خواهند زد .

 وقتی او را سرازیر می کنند ، گویا دکتر حری است که این شعر شریعتی را بلند برای جمع می خواند:

نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد

نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت

ولی آنقدر مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد

گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازی گوش

و او یکریز و پی در پی

دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد

و خواب خفتگان خفته را آشفته سازد

بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را.

یادداشتی که در 19 خرداد  ۱۳۹۲  برای عطف نوشتم . 

http://www2.atfmag.info/1392/03/19/%D8%B3%D9%88%DA%AF%D8%AE%D9%86%D8%AF/

 

دکتر علی شکویی و تغییر نام!

شاخص

این نوشته به عنوان سخن هفته  لیزنا منتشر شد:

 احتمالا شما هم مثل من شاهد ازدحام کلاغها بوده اید. وقتی یکی از آنها به خطر می افتد فراخوان عمومی می دهند؛ همگی  یکباره به سمتی هجوم برده، سعی بر دفع خطر و برطرف کردن مشکل می کنند. بسیاری جانداران و به ویژه پرندگان رفتاری این چنینی دارند. آنها هنگام احساس خطر با خبر کردن یکدیگر اسکادرانی از همنوعان را تشکیل داده و با انجام حرکات دسته جمعی و نمایشی و ایجاد سر و صدا و حتی حمله ، سعی در دفع خطر می کنند. شاید این رفتار را بتوان ازدحام یا قلدری جمعی [i] نام گزارد.

کورنارد لورنس [ii] رفتار شناس آلمانی در سال 1968 با وام گرفتن این اصطلاح از دانش پرنده شناسی  آن را برای آدمیان نیز به کار برد. در گروه های اجتماعی و احزاب و دستجات سیاسی این رفتار را فراوان می توان یافت. انواع اعتراضات دسته جمعی و اعتصابات و حتی بعضی شایعه سازی های گسترده را می توان از این نوع رفتار دانست.

در جامعه کتابداران و اطلاع رسانان نیز در مواردی شاهد این ازدحام و اهتمام دسته جمعی بوده ایم که به دو مورد آن اشاره می شود:

زمانی که دانشگاه آزاد پذیرش دانشجوی کارشناسی ارشد و به ویژه دوره دکتری این رشته را را آغاز کرد حملات و جوسازی های گروهی زیادی انجام شد. عده ای معتقد بودند که این کار، غیرقانونی است و دانشگاه آزاد هم فاقد بنیه علمی است . حتی بدنه وزارت علوم هم به نوعی در این ازدحام شرکت داشت. عده ای کار را به تحریم تدریس در دانشگاه آزاد کشانده ،عده ای دیگر بر طبل بی محتوایی آن می کوبیدند.

در هیاهوی آن اعتراضات کسی فکر نمی کرد که آن آغاز به انجام برسد. اما پایمردی استادی به نام دکتر علی شکویی با پشتیبانی برادر دانشمندش ، مرحوم دکتر حسین شکویی

دکتر حسین شکویی

دکتر حسین شکویی

توانست آن مهم را چنان به انجام برساند که نه تنها همه  آن حملات و ازدحام ها خنثی شد بلکه پس از مدتی معترضان سینه چاک هم در صف تدریس و تحصیل آن دانشگاه نشستند! شیوه او در بکارگیری نیروهای جوان و میدان دادن به آن ها باب بسیاری از انحصار طلبی ها را شکست. شاید همین اقدام باعث شد که گروه های کتابداری به تکاپو بیفتند و با اعزام دانشجو و پذیرش نیروهای جوان سعی کنند گروه خود را با فضای جدید تطبیق دهند. از این منظر دکترعلی شکویی حق بزرگی برحامعه کتابداری کشور دارد.

مورد دوم از ازدحام های گروهی کتابدارانه، تلاش برای تغییر نام رشته بود.

در چند سال اخیر در همه جلسات، گروه های بحث ، وبلاگها و حتی کلاس های درس این خواست دنبال شده است . گستره این خواستها چنان گسترش یافت که بزرگان رشته را هم به فکر واقدام واداشت. این اهتمام و فشار چنان موثر شد  که حتی سرسخت ترین مخالفان نیز از تغییر نام سخن گفتند و نام پیشنهاد کردند. انتشار دروغ سیزده امسال در لیزنا و عکس العمل های بعدی به آن نیز بیانگر میزان حساسیت جامعه کتابداری به مساله تغییر نام بود.البته انتشار این طنز علاوه بر جاری نگه داشتن بحث تغییر ، رهاوردهای  جالب دیگری هم  در پی داشت:

  • از یک سو میزان دقت و ژرف نگری جامعه کتابداری و خبرگزاری ها محک خوبی خورد.  طنز بودن متن منتشر شده چنان آشکار بود که عدم فهم طنز بودن آن خود طنز دیگری شد و مرغ پخته را هم به خنده درآورد. اما بعضی از کتابداران نخوانده و یا نیم خوانده ، از مهندس شدن خود ذوق زده شده بودند و یا به شدت به نام جدید  معترض بودند. نقل متواتر خبرگزاری ها هم بی دقتی آنان را آشکار کرد و  نشان از نبود دروازه بانی درست در مسیر پایش خبرهای منتشر شده از سوی آنان بود. آثار انتشار آن خبر چنان قوی بود که حتی بعد از گذشت روزها، صحنه هایی ایجاد شد که داستانهای عزیز نسین را تداعی می کرد:

رئیس یکی از بزرگترین کتابخانه های کشور پس از گذشت دو هفته از انتشار آن دروغ، در جلسه ای با حضور کتابداران از دلائل این نام گذاری می گوید، دقایقی بر صحت آن استدلال می کند؛ و در انتها نیز به حاضران به خاطر آن نام نکو تبریک می گوید!

  • از سوی دیگر میزان مدارا و رواداری و شناخت مفهوم طنز گروه دیگر سنجیده شد. عده ای با این که از طنز بودن مطلب منتشر شده  آگاه بودند چنان بر آشفته شدند که لگام سنجیده سخن گفتن را از دست دادند و با استدلالهای غریب درخواست برخوردهای تند و حذفی را داشتند. اگر کتابداران این آب و خاک تحمل طنز این چنینی را نداشته باشند چه انتظاری باید از عامه مردم داشت؟

بر می گردیم به مساله تغییر نام:

برای رشته ما از ابتدا برابر نهاده دقیقی انتخاب نشده بود. اما معمولا غلط های مصطلح را به سختی می توان زدود. به نظر می رسد دو عامل موجب شده است که مساله تغییر نام شتاب بیشتری بگیرد و تصمیم سازان را وادار به اقدام کند:

  • اهتمام جمعی کتابداران و طرح این خواست در خَلوت و جَلوت و به طنز و جِد
  • تصویب درس ها و گرایش های جدید . امر مبارکی که طی چند سال اخیر آعاز شده ، باز تعریف سرفصل های کارشناسی و تعریف گرایش های جدید برای کارشناسی ارشد است.از نزدیک شاهد بوده ام که استادان گرانقدری برای این بهینه سازی بی مزد و منت تلاش کرده اند. ایجاد این تغییرات خود عاملی بوده است که ضرورت تغییر نام را جدی تر می کرد باید به دنبال نامی بودند که چون چتری واحد بتواند سرفصل ها و گرایش های نو را پوشش دهد.

مسلما اهتمام جمعی چند ساله کتابداران و ضرورتهای پیش آمده تغییراتی را پدید آورد .بی تردید هدف این تغییرات ارتقاء جایگاه علمی و حرفه ای این رشته است . اما به عقیده من همه این تغییرات ارزشمند که تاکنون تعریف شده و در حال تعریف و انجام است کافی نیست وعلاوه بر تغییر نام و تعریف گرایش و سرفصل های جدید اعمال تغییرات دیگری نیز لازم است مورد مطالعه قرار گیرد:

  • کار با اطلاعات درونمایه اصلی رشته ماست. ماهیت سیال اطلاعات و افزایش بهمن وار آن ضرورتهای دیگری را پدید آورده است. میان رشته ای شدن بسیاری از علوم و ماهیت میان رشته ای و آلی و خادم بودن این رشته در ارتباط با سایر علوم  و نزدیک شدن مباحث به آموخته ای فناوری اقتضاء می کند که از منظر دیگری به رشته نگریسته شود. خوشبختانه خبرگان به استقبال این تغییرات رفته اند و با تعریف دروس جدید پذیرای منطقی تغییرات شده اند. در تعریف سرفصل های  جدید تقریب به حوزه فناوری اطلاعات کاملا مشهود است. بعضی دروس کاملا ماهیت فناورانه دارند. پذیرش این تقریب آغاز راه است ، اما همۀ کار نیست. اگر قرار باشد این دروس توسط اعضای محترم گروه های فعلی تدریس شوند؛ راه به جایی نخواهیم برد. من هنوز جزوۀ! درس داده پردازی دوره تحصیلم را درکارشناسی ارشد تربیت مدرس به عنوان حرز نگه داشته ام! اگرمتعصبانه جلو ورود تخصص های دیگر را بگیریم و مدعی باشیم خودمان از عهده همه این دروس برمی آییم – که شوربختانه بسیاری چنین می اندیشند– و تغییری در ساختار و ماهیت گروه های آموزشی ندهیم؛ ما هم چون گذشتگان در حوزه های نوین حرز نامه ساز خواهیم شد و بر حیرانی دانشجویان خواهیم افزود. این کار موجب می شود که دانش آموختگانی کارآ  به جامعه تحویل ندهیم . در ترم پیش در یکی از همین گروه های معزز ،مفاهیمی به عنوان مفاهیم نوین تدریس شده بود  که بیش از یک دهه است که منسوخ شده اند! اگر قائل به آموزش این دروس ومفاهیم نوهستیم وآن ها را در برنامه های جدید گنجانده ایم ،شاید تجدید نظر در ترکیب تخصصی گروه های کتابداری گریز ناپذیر باشد.
  • اگر ضرورت تجدید نظر در ساختار گروه را بپذیریم و رویکرد نوینی برای آن در نظر بگیریم  تغییر دیگری هم ضروری خواهد بود. دراین رویکرد نو، این رشته، در ساختار آموزش عالی کشور نمی تواند به عنوانی گروهی ذیل دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی تعریف شود. ماهیت این دانش و حرفه،و درونمایه سیال آن “اطلاعات و دانش” و در آمیختگی آن برای استفاده از فناوری های نوین حتی ادامه حیات مستقل آن را به عنوان دانشکده ای مستقل زیر سوال می برد و مشکلات فراوانی را پدید می آورد.  آینده نگری و رعایت منافع ملی به دور از تعصب های گروهی اقتضا می کند که این رشته  به یکی از حوزه هایی که انطباق  بیشتری دارد؛ نزدیک شود. در این زمینه تجربه های قابل مطالعه ای در جهان از جمله در امریکا و مالزی وجود دارد. انتساب فعلی این رشته به حوزه علوم تربیتی و روانشناسی مشکل دیگری نیز می آفریند. این انتساب غالبا موجب ورود داوطلبانی می شود که پیش داشته های لازم را برای درک دروسی که در گرایش های جدید تعریف شده اند؛ ندارند. در این حالت حتی در صورت تدریس درست و بهینۀ این سرفصل ها با مشکل عدم یادگیری دانشجو مواجه خواهیم شد.

و در انتها:

ازدحام ها و قلدری های جمعی (Mobbing) همواره هم مثبت نیست. اگر اولین اهتمام جمعی کتابداران درمقابله با تاسیس دوره های کارشناسی ارشد و دکتری دانشگاه آزاد به زعم عده ای خیلی آگاهانه نبود و  حاصلی نداشت  اما به نظر می رسد دومینش به ثمر نشسته است. شاید شایسته این باشد که ازاین پس به دنبال طرحی نوتری باشیم . و این طرح می تواند تغییر جایگاه رشته کتابداری در ساختار رسمی آموزش عالی کشور باشد . اهتمام جمعی کتابداران در این زمینه می تواند موجب شود که  فرد باهمتی  چون دکتر علی شکویی این خواست را تا حصول نتیجه دنبال کند. باید امیدوار بود که جامعه کتابداری ایران و نهادهای مرتبط با آن ، به عنوان نهادهایی یادگیرنده از تغییر نهراسند و به استقبال آن بروند . در هزاره سوم پویایی و تغییر خصلت ذاتی جوامعی که قرار است سرافرازانه ادامه حیات دهند. محافظه کاران جایی در این رشد نخواهند داشت. باید به دنبال ذهن هایی بود که هر روز طرحی نو در اندازند و موجی مبارک ایجاد کنند.  یادمان باشد که در صحنه زندگی حرفه ای ما همین اهتمامهای دلسوزانه و نو آوری ها و طرح های مشفقانه  به یادگار خواهند ماند.

زندگي صحنه زيباي هنرمندي ماست

هر كسي نغمه خود خواند و از صحنه رود

صحنه پيوسته به جاست

خرم آن نغمه كه مردم بسپارند به ياد

 


[i] Mobbing

[ii] Konrad Lorenz

 

خسروی، فریبرز. «دکتر علی شکویی و تغییر نام!». سخن هفته شماره 101. 1 آبان 1391.

طلا1391-09-01 16:41
با تشکر از شما استاد عزیز
بسیار ممنونم که یاد استاد گرامی دکتر شکویی را در دلمان زنده کردید همان استادی که به کتابدار بودنش افتخار می کرد با آنکه اخیرا ناتوان شده بود باز هم سر کلاسهای درس در واحد علوم و تحقیقات حاضر می شد و تجربیاتش را به دانشجویانش منتقل می کرد اما چه بسیار حسودانی که روزی دانشجوی او بودند و حالا دشمن او شده بودند و چه بسا با بدگوییهای خودشان استاد را از دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقیقات که بانی گروه کتابداریش خودش بود بیرون کردند فقط می توانم بگویم حسابشان با خدا.
علی1391-08-07 10:30
با تشکر از استاد خسروی
علی1391-08-07 10:30
با تشکر از استاد خسروی
به نظر می رسد این همه تکاپو و تلاش برای تغییر عنوان رشته حاصل مشکلاتی است که ما در هویت رشته کتابداری داشتیم و تغییر عنوان رشته تنها مرهمی بر این درد بود که صد البته این مرهم فقط در محیط های دانشگاهی موثر و مفید است و در سطح عمومی این تغییر نام رشته قابل پذیرش نخواهد بود و تا حدودی مایه تمسخر جامعه را در بر خواهد داشت.
محمد پورثانی1391-08-04 10:40
استاد گرامی
درود بر شما که خلاف قاعده مرسوم در ایران از آنهایی که در کرسی قدرت نیستند به نیکی یاد می فرمایید. متاسفانه عکس این مرسوم است . در کلاس از خودتان آموخته ایم
بزرگش نخوانند اهل خرد که نام بزرگان به زشتی برد
امیدوارم این کار نیکو تداوم یابد. محمد پورثانی —کانادا
نفيسي كيا1391-08-03 20:52
باسلا م ودورد بر شما كه يادي از ا قاي دكتر علي شكو يي كرديد موفق وپايدارباشيد نفيسي كيا
کتایون1391-08-03 09:48
سوالی که برای من پیش امده اینست که اساتید محترمی که اینقدر شیوا مسئله تغییر در این رشته رو عنوان می کنند در جلساتی که برای تغییر نام صورت گرفته کجا بوده اند؟ آقای خسروی آیا از شما و سایر اساتید دیگر هم در مورد تغییر نام نظرخواهی شد؟ویا عده ای خود را صاحب اختیار آن میدانند!!نظر ما نسل جوان کتابداری که برایشان اصلا اهمیتی نداشت نظر سایر بزرگان کتابداری را چرا نادیده گرفته اند؟!!!!”محافظه کاران جایی در این رشد نخواهند داشت. باید به دنبال ذهن هایی بود که هر روز طرحی نو در اندازند و موجی مبارک ایجاد کنند” جناب آقای خسروی فعلا که آینده حرفه کتابداری در دست محافظه کاران است.
رفعت1391-08-02 09:16
سلام
اگر نسل جوان رااساتید ماقبول داشتند وضعیت رشته ما وتکاپو برای آن بهتر وبیشتر ازین بود که هست.استاد گرامی:افسوس!!! چه دیر بزرگان تن به تغییر میدهند!کاش دریک پروژه تحقیقاتی مشخص شود همه اساتیدی که دیرتغییر نام رشته راپذیرفتند،انگیزه واقعیشان تاقبل از آن برای اینهمه مقاومت چه بود؟؟؟
متشکرم:باتشکر از مطالب خوب وآموزندتان
سیما یزدانی1391-08-02 06:56
امیدواریم که با همت همه کتابداران این خواست اساسی یعنی تغییر جایگاه و تعریف مجدد از رشته انجام شود. در ضمن از اینکه یادی از دکتر شکویی کرده اید کار بسیار پسندیده ایست . یادم است در یکی از واحدهای دانشگاه آزاد همین اساتیدی که اکنون بجای ایشان تکیه زده اند پشت سر بشدت منتقد او بودند اما در مقابل تعظیم می کردند و اکنون او را فراموش کرده اند.از استاد عزیز دکتر خسروی نیز به خاطر دلسوزی و بیان روان و استدلالی شان ممنونم
الی1391-08-02 00:50
نوشدارو بعد از مرگ سهراب!
وقتی خبر تغییر نام رشته را دیدم یاد بیان یکی از اساتید افتادم که در مقاله ای گفت تغییر رشته هرگز، شما رشته تان را عوض کنید!
آیا تغییر نام پس از این همه کش و قوس می تواند مرهمی برای دل زخم خورده ما کتابداران دیروز و اکسیری برای حیات کتابداران فردا باشد؟
همتیان1391-08-01 22:06
ممنون. استفاده کردیم. انشالا گروه های محترم هم به فرمایشات شما گوش بدهند!
محسن مردانخانی1391-08-01 17:52
سلام
درود بر شما که از یکی از تاثیر گزاران که اکنون در مسند قدرت نیست یاد کرده اید . این سنت خوبی است . نکته مهم نوشته شما امیدوارم مورد توجه قرار گیرد. جایگاه رشته ما لازم است مورد تجدید نظر قرار گیرد.
رویا جاویدی1391-08-01 16:54
تشکر از شما جناب خسروی
چقدر خوب بزرگان رشته کتابداری با نوشته های سودمند خود ما را از تبعات بسیاری از رفتارهایی که هم اکنون در جامعه کتابداری رخ می دهد آگاه می کنند. امیدوارم گوش شنوا باشیم
مهتاب1391-08-01 11:42
مثال شما بسیار آموزنده بود.
ممنون آقای دکتر
 منبع : لیزنا
دوشنبه, 01 آبان 1391 ساعت 08:00

گردانندگان عطف، سخن سید جمال را شنیده اند!

 

گردانندگان عطف، سخن سید جمال را شنیده اند!

چه نیازی است به عطف؟ نوشته شده برای عطف  در فروردین 91

هرچه زمان پیش می رود و بر تعداد نشریات علمی پژوهشی – کثرالله امثالهم – افزوده می شود ، اعتقادم به نشریاتی همچون عطف بیشتر می شود. مجلات علمی پژوهشی در خوشبینانه ترین برداشت ، کمتر به مسائل جاری پرداخته و بیشترین فعالیتشان بر انعکاس پژوهش های جامعه علمی متمرکز است و با برداشتی بدبینانه ، این نشریات اغلبشان تبدیل به ارتقاء نامه استادان یا مجوز نامه دانشجویان شده اند. اگر سری به انبارهای این نشریات — که بیشترشان نیز با بودجه عمَومی نشر می یابند – بزنیم و کوه تلنبار شده سال های سال آنها را مشاهده کنیم معلوم می شود که چرا ضریب تاثیر بعضی از اینها صفر و در بهترین حالت چند ده برابر کمتر از ضریب تاثیر نشریات علمی بعضی از ممالک راقیه! است.

وقتی ۱۰ سال پیش مدیر مسئولی و سردبیری فصلنامه کتاب را به عهده گرفتم تصورم براین بود که:

” نخستین کارکرد مطبوعات به منزله یک رسانه گروهی، اطلاع‌رسانی و آگاهی‌بخشی آزادانه است. در اینجا واژه آزادانه مهم است، چون صرفاً در سایه اطلاع‌رسانی و آگاهی‌بخشی آزادانه است که افراد جامعه می‌توانند با توجه به نیازها و علایق و تشخیصشان، دست به گزینش اطلاعات بزنند و لذا این پدیده را «خود حق‌طلبی» می‌نامند.

کارکرد دیگر مطبوعات، زمینه‌سازی و بسترسازی برای تکثرگرایی است، چرا که نادیده گرفتن گوناگونیها، مخل تعامل و ارتباط و در نتیجه مانع ایفای درست نقش مطبوعات می‌شود. عملکرد درست این رسانه می‌تواند نشان‌دهنده «چند صدایی» جامعه نیز باشد.

و بالاخره کارکرد مهم مطبوعات، حراست از حقوق شهروندان در برابر تعدیهای احتمالی است. عمل به این وظیفه از طریق نقد و نقدپذیری میسر می‌شود. در واقع این رسانه می‌تواند با اعمال گزارشگری نقادانه، مدافع آزادیهای سیاسی بوده، از تضییع حقوق افراد جلوگیری کند و در عین حال با بازگذاشتن دریچه نقد، در جهت بهسازی خود و بهسازی جامعه بکوشد.”[i]

اما پس از گذشت سال ها باید اذعان کنم که دستیابی به چنین اهدافی در نشریات علمی پژوهشی و ترویجی بسیار دیر یاب یا نایایاب است. نمی خواهم همچون ویلبر شرام نقش وسایل ارتباط جمعی و از آن میان نشریات را تخدیری بدانم اما این نشریات در حرفه ما برای دستیابی به اهداف فوق بسیار کم رنگ عمل کرده اند. شاید بزرگترین هنراین قبیل نشریات مضبوط کردن و حفظ تولیدات علمی باشد. در آنها نقدهای منسجم و جاندار کمی منتشر شده و بعضا نشر نقدهای اندک نیز برای نویسنده و سردبیر دردسرهای دنباله داری را پدید آورده است.

به راستی این قبیل مجلات تا چه اندازه توانسته اند تکثرگرا و نماینده یک جامعه علمی چند صدایی باشند؟ شاید بسامد بالای تکرار بعضی نامها دال بر انحصار طلبی و روابط پنهان بعضی از این نشریات باشد. مطبوعات باید خاصیت آیینگی برای جامعه خود داشته باشند تا موجب رشد و ارتقاء شوند. این قبیل نشریات تا چه اندازه توانسته اند تصویری درست و وافعی ازموفقیت هاو معضلات و مشکلات حوزه را منعکس کنند؟. اندیشمندانی چون شرام بر نقش رسانه ها در ایجاد هم فکری و بالا بردن آگاهی و مشارکت جامعه تاکید دارند. این نوع نشریات تا چه اندازه این توقع را براورده ساخته اند ؟

انتظارات از مطبوعات به عنوان رکن چهارم حکومتهای مردم سالار پیشینه دیرینی دارد . بیش از یکصد سال پیش سید جمال الدین اسدآبادی به زیبایی این انتظارات را بر شمرده است:

“… پس هر امتی را باید علی‌الدوام از برای صیانت[حفاظت و نگاه‌داری] اخلاق و حفاظت ملکات و راهنمایی به‌سوی سعادت، منبهی[بیدارکننده‌‌ای] از غفلت و صائنی[مانعی] از هبوط و سائقی[راننده‌ای] به‌سوی فضائل و قائدی[کشنده‌ای] به‌جانب کمالات و مانعی از رذائل و زاجری[بازدارنده‌ای] از نقائص و آمری به‌معروف و ناهی‌ای از منکر بوده باشد، و چون به‌مسبار[آلتی که بدان عمق زخم را امتحان کنند] بصیرت، سیر نماییم و به‌میزان عقل بسنجیم، هیچ چیزی را در این زمان نمی‌بینیم که متصف به‌جمیع این اوصاف و دارای همگی این مزایا بوده باشد، مگرجرائد و اخبارنامه‌های یومیه؛ زیرا که هر صنعت و حرفه‌ای را موضوعی است خاص و یا عامی که از سوء تصرف، نااهلان را به‌منزله‌ خاص گردیده است و صاحب آن در او مستغرق شده، چشم از مشارکین خویش در عالم مدنیت پوشیده و از سود و زیان تقدم و تأخر آن‌ها غفلت ورزیده است، بلکه ضرورات معیشت، او را در غالب اوقات از اِتقان[استوار کردن] صنعت خویش بازداشته است. اما اخبار، آن یگانه صناعت است که موضوع آن، عموم احوال و اخلاق امم، و غایتش، اصلاح شؤون خویش و جلب سعادت و رفاهیت و امنیت از برای آن، بلکه از برای جمیع امم می‌باشد”[ii]

شاید تعریف و کارکرد نشریات علمی پژوهشی به گونه ای است که این اهداف و کارکرد را نمی توان از آنها انتظار داشت و دستیابی به این ویژگی ها برای آنها تا حد زیادی امکان پذیر نیست . اما نشریاتی چون شیرازه مرحوم و عطف با عمر کم خود نشان داده اند که :

به دور از قیودات اداری و رسمی می توانند آینه وار ترسیمی نزدیک به واقع از حوزه کتابداری را منعکس کنند.

با دوری از مصلحت اندیشی های بعضا خود ساخته ، با نشر نقدهای زنده و پویا به رشد تفکر نقاد کمک کنند.

مشکلات و مسائل عینی حوزه را در خلال گفتگوها و مصاحبه ها به روشنی مطرح کنند. بعضی نشریات علمی نگاهی جابلقایی به مسائل حرفه و رشته دارند!گویا از جهان دیگری سخن می گویند.

نوقلمان امکان نوشتن و تجربه پیدا می کنند. آنان نیاز ندارند که برای نشر آثارشان نامی را استحبابا به نام خود بیفزایند تا موجب پذیرش مقاله شود.

سرعت نشر این گونه نشریات به گونه ای است که تازگی مطالب موجب جلب و جذب مخاطبان می شود.

با درایت گردانندگان ، نشریاتی مانندعطف توانسته اند موج آفرینی های مبارکی را در حوزه کتابداری پدید آورد.

این نشریات بدون اتکا به بودجه دولتی و با همت گردانندگان نشر می یابند. این ویژگی، آزادی و چند صدایی آنها را بیشتر تضمین می کند.

گردانندگان نشریه ای چون عطف ، با نشیب و فرازها و مشکلات زیادی دست به گریبان بوده و هستند. همت بلند گردانندگان همیشه برایم درس آموز بوده است .آزادگی و حقیقت جویی آنان به گونه ای است که گویا تذکار سید جمال اسدآبادی را در آسیب شناسی مطبوعات به گوش جان شنیده و از آن احتراز کرده اند:

” و لیکن به‌شرط آن‌که صاحب جریده‌، بنده‌ حق بوده باشد نه عبد دینار و درهم؛ زیرا که اگر بنده‌ دینار و درهم بوده باشد. حق را باطل و باطل را حق، و خائن را امین و امین را خائن، و صادق را کاذب و کاذب را صادق، و عدو را صدیق و صدیق را عدو، و قریب را بعید و بعید را قریب، و ضعیف را قوی و قوی را ضعیف، و منفعت را مضرت و مضرت را منفعت، و حسن را قبیح و قبیح را حسن، و موهوم حقیقی را موجود و موجود حقیقی را موهوم وا می‌نماید”.[iii]

[i] http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/87483

[ii] &[ii][ii] http://www.netiran.net/mabbaszadegan/blog/1513/

تکنوپولی سازمانی

شاخص

زمانى به نیل پستمن منتقد اجتماعى معترض شده بودند که چرا این قدر بر فناورى‏هاى نوین خرده مى‏گیرید و بر آنها مى‏تازید.در پاسخ گفته بود، این فناورى‏ها به اندازه کافى مدافع و حامى دارد، جاى منتقدان آن خالى ست. در جامعه ما نیز اظهار اعتقاد به کاربرد فناورى‏هاى نوین که از دستاوردهاى شگرف انسان است، حالت بیان اصول دین به خود گرفته است و در گفتار همگان-گرچه در کردار لنگى بسیار داریم-ظهور مى‏یابد.آنچه کمتر به آن پرداخته شده، چگونگى به کارگیرى و تأثیر آن بر فرهنگ و رفتار سازمانى ست.

درباره ارتباط علم، تکنولوژى و فرهنگ، بحث‏هاى هستى شناسانه ارزشمندى شده است.بحثى که مارتین هایدگر بر خلاف تفکر رایج، در تقدم فناورى بر علم مطرح مى‏کند، از ارزشمندترین این مباحث است.این بحث‏ها بعدها توسط دن آیدى دنبال شد و هم او به استناد مطالعات لین وایت نشان داد که تقدم تکنولوژى بر علم فقط به لحاظ فلسفى مطرح نمى‏شود بلکه شواهد تاریخى بسیار نیز براى اثبات آن وجود دارد.نیل پستمن هم معتقد است که سه اختراع مهم قرون وسطا یعنى ساعت، چاپ و دوربین نجومى بر روند تحولات علمى و فرهنگى تأثیرى سرنوشت ساز داشته‏اند.

اما مبحث مهمى که در بیان دیدگاهاى بسیارى از متفکران متأخر مطرح مى‏شود، بحث غلبه فناورى بر فرهنگ است.فناورى با فربه شدن و به قدرت رسیدن، از خود یک امپراتورى ساخته است که موجب از میدان به در شدن حقیقت مى‏شود.به قول آلدوس هاکسلى شیوه مبارزه و برخورد فناورى بسیار ویژه استثنایى ست: مستقیم به حریف نمى‏پردازد، نمى‏خواهد آن را از مشروعیت بیندازد یا از شهرت آن بکاهد؛بلکه فقط آن را نامرئى و بى‏تأثیر مى‏کند و به خانواده، سیاست، مذهب، روشنفکرى، آزادى و فرهنگ مفهومى مى‏بخشد که توقعات این تکنولوژى انحصارگرا(تکنوپولى)را برآورده سازد.

خانه با بیگانه دادى تا بروبد زان غبار

نک همى بینى ترا روبید و خود صاحبخانه شد

 و این پدیده را چه پروژه و طرح بدانیم و چه یک فرایند طبیعى بپنداریم، نتیجه آن براى جوامع یکسان است.در بحث یکسان سازى و یا یکسان شدن(بخوانید نابودى خرده فرهنگ‏ها و فرهنگ‏هاى بومى)که این روزها دغدغه مهم یونسکو و سازمان ملل است، نیز بحث غلبه و انحصار فرهنگ بیگانه مطرح است، بیگانه که صاحب فناورى مسلط است.این فقط مشکل کشورهاى جنوب نیست.در جلسه امسال روساى کتابخانه‏هاى ملى جهان که در اسلو تشکیل شد، رئیس کتابخانه‏هاى ملى فرانسه از این پدیده دردل‏ها داشت و رسما معترض بود.غلبه فناورى بر فرهنگ به مدد فناورى‏هاى نوین مثل شبکه-هاى ماهواره‏اى و به ویژه اینترنت با سرعت شگفت‏انگیزى در جریان است.در مدتى کمتر از چند ماه همان رفتارى را که در جوانان و نوجوانان نیویورکى مى‏بینیم، در میان جوانان و نوجوانان محله چینى‏هاى هاوانا، محله چینى‏هاى کوآلالامپور و میدان محسنى هم مشاهده مى‏کنیم.

با آنکه توجه به این مباحث در حوزه اجتماع و سازمان در بسامان کردن برنامه‏ریزى و تصمیم‏گیرى‏ها مى‏تواند

تأثیر راهبردى داشته باشد اما باشد اما به نظر مى‏آید هنوز سازمان‏هاى ما نیاز به پرداختن به لایه‏هاى بیرونى‏تر دارند.به‏طور کلى براى کاربرد هرگونه فناورى در محیطهاى سازمانى توجه به عوامل و منابع زیر ضرورى مى‏نماید:

1.عوامل فرهنگى؛

2.عوامل روانشناختى اجتماعى؛

3.عوامل سیاسى؛

4.منابع انسانى؛

5.منابع اقتصادى.

پیش از پرداختن به آنها و بیش از همه، باید شناخت کامل و جامعى از وضع موجود سازمان بدون سوگیرى‏هاى متداول به دست آورد تا مناسب‏ترین سخت‏افزار و نرم‏افزار براى آن تدارک دیده شود.براى پیمودن درست این مسیر مراحل زیر ضرورى به نظر مى‏رسد:

شناسایى‏

رشد و گسترش آگاهى نسبت به همه فناورى‏هایى که در حوزه سازمان مى‏تواند تأثیر گذار باشد از ضرورت‏هاست. شناخت فناورى‏هاى رایج و حتى پیش‏بینى فناورى‏هاى آینده در تصمیم‏گیرى‏ها نقشى حیاتى ایفا مى‏کند.

انتخاب‏

انتخاب هر نوع فناورى مى‏تواند کلیت سازمان را تحت تأثیر قرار دهد و موجب درگیر شدن منابع انسانى، مالى و اقتصادى سازمان شود به همین دلیل مرحله گزینش و ابعاد گوناگون آن باید به درستى تجزیه و تحلیل شود.

اکتساب و بهره بردارى‏

در این مرحله پس از گزینش، تثبیت و جااندازى این فناورى‏ها در درون سازمان مطرح

مى‏شود.ایجاد فرهنگ مناسب و بومى سازى فناورى از مسائلى ست که باید بدان پرداخت.

طرح‏ریزى شیوه کاربرد فناورى جدید، و ادغام فعالیت‏هاى منتج از آن باید به گونه‏اى باشد که امکان نوآورى و عملکرد بهینه بخش‏هاى مختلف سازمان فراهم آید.

توجه به این مراحل از ضرورت‏هاى اولیه هرگونه برنامه‏ریزى براى بهره‏گیرى از فناورى‏هاى نوین در سازمان‏هاست، که متأسفانه در سازمان‏ها حتى به سطح نخستین و اولیه شناسایى، هم کمتر پرداخته مى‏شود.

در بعضى سازمان‏ها اصالت در اجراى طرح‏هاى فناورى ست.ابتدا بودجه‏اى معین مى‏شود که باید در حوزه فناورى هزینه شود، سپس عناصر مربوط دست به فعالیت زده و طرح تراشى مى‏کنند؛هرگونه مخالفتى نیز دال بر کم دانشى ناقد قلمداد خواهد شد.با این اوصاف به نظر مى‏آید به جاى بحث معرفت شناسانه تکنوپولى باید به بحث رفتار شناسانه تکنو – پولى(تکنولوژى پول مدار) پرداخت؛یعنى فناورى که باید به عنوان ابزار با هدف بهینه‏سازى عملکرد در خدمت سازمان‏ها قرار گیرد، تبدیل به ابزارى براى جذب و جلب هر چه بیشتر منافع فردى مى‏شود.در کتابخانه‏ها و مراکز اطلاع‏رسانى این تکنولوژى پول مدار چنان فریبکارانه مى‏نمایاند که گویى همه کتابخانه هاى عالم دست از کتاب شسته‏اند و به مبارکشان نرسیده است که رئیس نروژى ایفلاى امسال با جمله«جاوید باد کتاب»به سخنان خود پایان داد.به نظر مى‏آید تکنو — پولی هدفى جز کسب منفعت ندارد و باقى استدلال‏ها هم بهانه است بناى این فناورى پول مدار صرفا بر جذب و جلب بودجه بیشتر استوار است.

سرمقاله فصلنامه کتاب شماره 62

نیروهای هم سرنوشت

فصلنامه کتاب » زمستان 1380 – شماره 48

در نظامهای سیاسی اجتماعی، مطبوعات – به دلیل کارکردهای حیاتی – جایگاهی بس بلند دارد تا به آن درجه که «رکن چهارم» لقب گرفته است. در نگرش سیستمی، این رکن پایه‌ای از پایه‌های یک نهاد ثابت نیست، بلکه متغیری مهم و متعامل با دیگر ارکان تشکیل‌دهنده آن نظام است که می‌تواند زنده و رو به رشد یا مانده و رو به مرگ باشد. اما این کارکردها چیست؟

نخستین کارکرد مطبوعات به منزله یک رسانه گروهی، اطلاع‌رسانی و آگاهی‌بخشی آزادانه است. در اینجا واژه آزادانه مهم است، چون صرفاً در سایه اطلاع‌رسانی و آگاهی‌بخشی آزادانه است که افراد جامعه می‌توانند با توجه به نیازها و علایق و تشخیصشان، دست به گزینش اطلاعات بزنند و لذا این پدیده را «خود حق‌طلبی» می‌نامند.

کارکرد دیگر مطبوعات، زمینه‌سازی و بسترسازی برای تکثیرگرایی است، چرا که نادیده گرفتن گوناگونیها، مخل تعامل و ارتباط و در نتیجه مانع ایفای درست نقش مطبوعات می‌شود. عملکرد درست این رسانه می‌تواند نشان‌دهنده «چند صدایی» جامعه نیز باشد.

و بالاخره کارکرد مهم مطبوعات، حراست از حقوق شهروندان در برابر تعدیهای احتمالی است. عمل به این وظیفه از طریق نقد و نقدپذیری میسر می‌شود. در واقع این رسانه می‌تواند با اعمال گزارشگری نقادانه، مدافع آزادیهای سیاسی بوده، از تضییع حقوق افراد جلوگیری کند و در عین حال با بازگذاشتن دریچه نقد، در جهت بهسازی خود و بهسازی جامعه بکوشد.

مسلماً اثربخشی این کارکردها، پیوند ناگسستنی با وضعیت جامعه و ساختار حکومت دارد. هر اندازه مبانی آزادی و حقوقی مدنی در جامعه و در حکومت پذیرفته‌تر باشد، این کارکردها عینیت بیشتری می‌یابند. این پیوستگی به حدی است که عده‌ای مطبوعات و قوه مقننه را قوای توأمان یا هم‌سرنوشت تلقی می‌کنند و معتقدند ضعف و قدرت هریک، موجب ضعف و قدرت دیگری خواهد شد. نبود مطبوعاتی آزاد و چندصدا، نشان از نبود مجلسی مردمی است و برعکس در جامعه‌ای با مجلسی غیرمردمی، نمی‌توان از مطبوعاتی آزاد و آگاهی‌بخش سراغ گرفت.

نشریات تخصصی و علمی نیز همچون مطبوعات عمومی، در حوزه‌های مربوط به خود نقش تعیین‌کننده‌ای در پویایی دانش و تبادل تجربه‌ها دارند.

این نشریات با آگاهی‌بخشی، پرسش‌آفرینی و نقادیهای حکیمانه و طرح مشکلات نظری و حرفه‌ای، پایه‌های تئوریک را استحکام بخشیده، موجب تبادل و تکامل تجارب آموزشی و پژوهشی می‌شوند. ایجاد تعامل روشمند بین متخصصان رشته و صاحبان حرفه، چندصدایی کردن حوزه تخصصی و نظارت بر آموزش و پژوهش در هر حوزه، از دیگر کارکردهای این گونه نشریات است.

اگر در حوزه مطبوعات عمومی، معمولاً حکومتها اعمال‌نظر دارند و چگونگی ساختار حکومت نقش تعیین‌کننده‌ای در ایفای رسالتهای آنها دارد، در حوزه نشریات تخصصی، خبرگان و فرهیختگان و دانش‌طلبان رشته علمی متغیر تعیین‌کننده‌اند. در اینجا تعامل گروهی دانشوران و خردورزان هر حوزه می‌تواند همچون تعامل اعضای یک قوه مقننه پویا که نقش مهمی در حیات اجتماعی ملت و مطبوعات ایفا می‌کند، بیشترین تأثیر را بر کیفیت نشریات تخصصی بگذارد. وجود جامعه تخصصی پویا و متعاملی که به مرحله «خود حق‌طلبی» رسیده باشد، مسلماً مؤثرترین عامل برای تولد نشریاتی تأثیرگذار و سازنده خواهد بود. پدید آمدن چنین نشریاتی نیز بر پویایی و باروری و توسعه جامعه تخصصی خواهد افزود و این افزونگی دو سویه، نتایج مبارک و ارزشمندی را به بار خواهد آورد.

فصلنامه کتاب تاکنون با تلاش مسئولان و پژوهشگران و دانش‏طلبان سعی کرده است نقش‏ یک نشریهء علمی تخصصی را برای جامعهء کتابداران و و اطلاع رسانان داشته باشد.مسلما کارآیی‏ این نشریه بستگی به تام و تمام به وضعیت جامعهء علمی و میزان مشارکت یکایک افراد این رشته‏ و حرفه دارد.

حال در آستانهء سال نو ضمن درخواست از همه دانشجویان و کتابداردان و صاحب‏نظران‏ گرامی برای همراهی با این فصلنامه،توجه همگان را به نکات زیر جلب می‏کند:

1)تداوم انتشار این فصلنامه به‏عنوان نشریه‏ای علمی منوط به درج مقالات اصیل پژوهشی‏ است که مستند،مستدل و تحلیلی بوده و مشخصات یک نوشته علمی پژوهشی را دارا باشد.

2)با عنایت به محدودیت چاپ برای مقالهء ترجمه شده(که حدودا دو مقاله در هر شماره‏ است)،اولویت با مقالات تألیفی خواهد بود.

3)چون قرار است مقالات و مطالب دریافتی به منظور ارزشیابی و داوری برای متخصصان‏ فرستاده شود،خواهشمند است مطالب به صورت تایپ شده ارسال شوند.

4)از شماره بهار 1381 به بعد،با تاخیر کوتاهی همه مقالات و مطالب در ویرایش

لکترونیکی فصلنامه بر روی پایگاه کتابخانهء ملی در اینترنت ارائه خواهد شد.

5)نشریه الکترونیکی دیگری با نام مجلهء"مجله الکترونیکی کتابداری و اطلاع‏رسانی ماکا" هم‏اکنون بر روی سایت کتابخانه ملی ایران به نشانی www.nli.ir قابل بهره‏برداری است.توصیه‏ می‏شود فرستندگان مقالات به‏ویژه مقالات ترجمه شده این اجازه را به مسئولان فصلنامه بدهند که در صورت ایجاد صف طولانی برای نشر در فصلنامه،مطالب آنان در ماکا منتشر شود.

اسکیزوفرنی کتابدارانه

این یادداشت را برای عطف نوشته بودم که با عنوان سرمقاله  در شماره زمستان 89 نشر یافت.

دو ابراهیم، افشار و عمرانی در سرمقاله‌های پیشین عطف نکات بسیار حیاتی را در تحلیل وضعیت کتابداری ایران مطرح کرده‌اند. این نوشته‌ها بسیار دردمندانه و مشفقانه‌اند. در این فکر بودم که چرا این کاستی‌ها در کتابداری ایران پدید آمده و گسترش یافته است. کاستی‌هایی که اخلال و کندی نامبارکی را بر خدمات کتابداری و اطلاع‌رسانی در این کشور تحمیل کرده است. این علائم و نشانه‌ها شاید نشانگر این است که همزمان دچار دو بیماری جانکاه شده‌ایم که در وجود یک فرد حقیقی غالباَ غیرقابل‌جمع بوده زیرا به نوعی اجتماع نقیضین است. بیماریهای اسکیزوفرنی و نارسیسیم. یکی بیانگر گسیختگی و دوپارگی شخصیت است و دیگری از خودشیفتگی و انانیت سخن می‌گوید. در این نوبت فقط در مورد اسکیزوفرنی می‌نویسم و به نارسیسیم بعداَ خواهم پرداخت.

من همچون کارلس هنری نمی‌خواهم بگویم همه یا اکثر کتابداران منش و رفتار شیزوفرنیک دارند. اما وجود بعضی نشانه‌ها می‌تواند موید ظهور نوعی گسیختگی و دوپارگی شخصیت در جامعه کتابداری کشور باشد. این بیماری تا حدودی شبیه اختلالی  است که داریوش شایگان فرهنگ‌شناس معاصر بدان اسکیزوفرنی فرهنگی نام نهاده و دوگانگی ذهنی و عملی روشنفکران ایرانی تبیین کرده است. او توضیح می‌دهد  که بخشی از وجود ما هنوز با نگاه کهنه به اشیا می‌نگرد ولی عقلمان با عقاید نوینی روبروست. این دوگانگی شکافی را ایجاد می‌کند که موجب گژتابی و کج‌آهنگی بسیار خواهد شد. همانگونه که از نوشته‌های دو ابراهیم هم بر می‌آید ما به شدت دچار این دوگانگی هستیم. یک سویمان چنان پای در گذشته دارد که خواب اصحاب کهف را به یاد می‌آورد .و سوی دیگرمان چنان در جابلقای وب و جابلسای دیجیتال و وبسنجی فرو رفته که از واقعیات و نیازهای جامعه به شدت فاصله گرفته است.

سوی گذشته‌نگرمان چنان به مرده ریگ آموخته‌ها و ناآموخته‌های خود چسبیده که کمتر نوآوری را بر می‌تابد و یا اصلاَ متوجه تولدهای جدید در عرصه علم نمی‌شود. به قول عمرانی“همزه ما قبل مفتوح در دوران ذخیره و بازیابی گوگلی طنزیست که در کلاسهای فهرستنویسی ما گفته می‌شود، آنگلوامریکن هم رسماَ برچیده شد و آردی‌ای آمد، چند معلم دلسوز در این سالها با پیش‌نویسهای آردی‌ای حرکت کردند که امروز و با آمدن ویرایش نهایی رسماَ در کلاسهای درس خود به دانشجویان بگویند قواعد توصیفی برای سازماندهی دیگر کافی نیست؟ منگنه جزوه‌های بعضی از استادان عزیز به شدت زنگ زده و مطالبشان به غایت نخ‌نماست. استاد محترمی هنوز در کلاسهایش پیدایش فاکس پرو را یک تحول در عرصه کتابداری! می داند و پایگاه ها و بانک هایی را معرفی می کند که سال هاست برچیده شده  است! و طی این سال ها دانشجویان نیز نمی دانم به علت منفعت طلبی یا کمرویی شیزوفرنیک به او بیدارباش نداده اند. از این قبیل مثال ها بسیار است که نشان می دهد یک سوی جامعه کتابداری دچار ماند و فسردگی در گذشته است. اما سوی دیگرمان:

سوی به ظاهر آینده نگر و مدرنمان نیز همانگونه که گفته شد چنان در جابلقای وب و در جابلسای دیجیتال مشغول است که فراموش کرده است که آن همه تدریس و تحصیل برای خدمت به جامعه است .این آرمان شهرهایی که در این سو ترسیم می شود شعر شبستری در گلشن راز را تداعی می کند که :

بیا بنما که جابلقا کدام است                                  جهان شهر جابلسا کدام است

این تراوش های نوگرایانه در عمل راه به جایی نمی برد و گرهی را نمی گشاید و مشکلی را حل نمی کند و جهان شهری را نمی نمایاند. به قول افشار حتی از سوی  کسانی که در آن سوی آب ، کیفیت ارائه خدمات را شخصا تجربه کرده اند”کمتر نشانی از اخطار و هشدار در مورد پسماندگی خدمات کتابخانه‌ها درکشورمان دیده می‌شود (البته جدا از مکالمات خصوصی). بی‌اعتنائی به ورطه عظیمی که میان سطح خدمات کتابخانه‌های ما و خدمات کتابخانه‌های کشورهای موفق‌تر وجود دارد و فریاد نکردن آن، بی‌اعتنائی به رسالت حرفه‌ای و نقشی است که از یک تحصیلکرده دنیا دیده در مقام وجدان آگاه جامعه انتظار می‌رود. اشتغال به تحقیق و تتبع برای انتشار مقاله در مجلات “علمی پژوهشی” ( این اختراع وطنی وزارت فخیمه علوم و تحقیقات)، و از آن فراتر، نهادن تاج “مقاله آی. اس .آی” بر سر خود و وطن عزیز و … جایی برای پرداختن کمبودهای شرم آور و “پیش پا افتاده” نمی‌گذارد، کمبودهای پیش پا افتاده‌ای نظیر ساختمانهای نامناسب با معماری غلط، مجموعه‌های فقیر و نامناسب، قفسه‌های بسته به روی مراجعه‌کننده، ساعات کار کم کتابخانه، مقررات محدود‌کننده، ساختار سازمانی آشفته و فلج‌کننده و پیچیده، صاحب‌مقامان و مدیران بی‌تدبیر و جاهل به استانداردهای خدمات کتابداری، کتابداران کارنابلد و بد‌آموخته از جمله “بحثهای نازل”ی هستند که عمر شریف یک عضو محترم هیئت علمی نباید به مصرف آنها برسد. چرا که آنها باید وقت خود را صرف تولید علم و اندازه‌گیری آن کنند.”

این دوپارگی موجب ظهور گروه جدیدی نیز می شود. گروهی که به تعبیر شایگان در کتاب زیر آسمان های جهان، می توان به آنان لقب روکش کار داد. اینان که نه درک ژرف ودرستی از گذشته رشته دارند و نه مطالعات جدی و عمیقی دروضعیت کنونی آن، سعی می کنند افکار کهنه خود را با رنگ آمیزی و روکشی نوین ارائه دهند. این ارائه مصنوعی هم موجب سطحی تر شدن رشته شده و هم نشان از بی ریشگی خواهد داد.

دوپارگی شخصیت نمود دیگری نیز در جامعه کتابداری دارد. گرچه ممکن است این بیماری مسری کل جامعه باشد. مداح ِ در حضور و نقادِ در غیاب بودن یکی ار نشانه های این بیماری است . در جمع های خصوصی تجزیه تحلیل های بعضا عمیق و دقیقی صورت می گیرد و نقد های ارزشمندی انجام می شود اما بسیار دیده شده است که در جمعی دیگر عکس آن بیان می شود. در مورد سستی معیار های گزینش یک فرد برای پست و یا موقعیت خاص در خلوت هزار نقد و ایراد وارد می شود اما  در جلوت ، همه آن خلوت نشینان ، در گفتن تبریک از هم سبقت می گیرند.این تضادِ بود و نمود، نشان از نفاقی خانمان بر انداز دارد.

مداح ِ در حضور و نقادِ در غیاب بودن یکی ار نشانه های این بیماری است . در جمع های خصوصی تجزیه تحلیل های بعضا عمیق و دقیقی صورت می گیرد و نقد های ارزشمندی انجام می شود اما بسیار دیده شده است که در جمعی دیگر عکس آن بیان می شود.

بیایید به علائم دیگر اسکیزوفرنی بپردازیم :

دیگر از نشانه ی این بیماری دوری از واقعیات و تصور توطئه و خصومت بی دلیل است . در جامعه کتابداری هم چنین نشانه هایی دیده می شود. همانگونه که در توضیح دوپارگی شخصیت آمد ، ما به شدت از واقعیات و نیازهای جامعه فاصله گرفته ، خیال اندیش شده ایم.این خیال اندیشی فقط کاستی های گفته شده را پدید نمی آورد بلکه توهم توطئه و دشمن اندیشی بی دلیل را نیز به ارمغان می آورد.  گروه کتابداری الف گروه ب را برنمی تابد و آن ها واپسمانده و سنتی لقب می دهد. گروه ج هر دو گروه الف و ب را برنمی تابد و یکی گروه را امّل و گروه دیگر را سطحی می انگارد و… این گسیختگی تا بدانجا می انجامد که حتی در یک گروه پنج نفره به دو یا سه گروه تقسیم می شوند و اگر عمیق تر نگاه شود شاید به پنج گروه یک نفره! این  رفتار درون گروهی است. در ارتباطات برون گروهی و ارتباط با سایر رشته ها نیز این توهم توطئه بیش و کم دیده می شود.می دانیم که ظاهرا کتابداری در بدو تولدش در ایران از بد حادثه یا بی جایی در ذیل علوم تربیتی قرار گرفته است. طی سال های اخیر  وقتی پیشنهاد می شد که بهتر است کتابداری در زیر شاخه رشته هایی نظیر مهندسی کامپیوتر قرار گیرد ، بزرگوارانی در رده های بالای کتابداری به شدت با آن مخالفت می کردند. استدلال آنان نیز این بود که “این یک توطئه است! آنان می خواهند ما را مستحیل کنند. ما از بین خواهیم رفت!” و وقتی در پاسخ گفته می شد این پیشنهاد را آنان نکرده اند بلکه از سوی خودمان مطرح می شود. می گفتند که “این قبیل خودی ها هم تحت تاثیر دشمنان رشته اند”!.

علامت دیگر این بیماری تحریک پذیری و واکنش شدید است. این روحیه باعث می شود آستانه مقاومت پایین بیاید و نقد و نقادی هم جایگاهی نداشته باشد. شاهد بوده ایم که نشر یک نقد موجب کینه ورزی های دنباله داری شده است. دانشجویانی را می شناسیم که نشر یک نقد موجب عدم پذیرششان در مقطع بالاتر شده است! گاهی جامعه ما حتی طنز را نیز بر نمی تابند. یادتان می آید که عده بسیار زیادی (و از جمله خودم!) از صحنه های پدیدآمده در طنز مهران مدیری برآشفتیم و موضع گیری شدیدی کردیم!

نشانه دیگر در خود ماندگی ، انزوا و احساس خود کم بینی و کم تحرکی است. کدام رشته را می شناسید که مهمترین خواست دانشجویان و بعضا فارغ التحصیلانش  در اغلب همایش ها تغییر نام رشته باشد؟ دانشجویی به طنز برآمده از واقعیت می گفت : وقتی از من می پرسند چه می خوانی ؟ می گویم در دانشگاه شهید بهشتی هستم! وقتی بیشتر پیگیری کنند می گویم دانشکده پیراپزشکی و وقتی بیشتر پیله کنند می گویم گروه مدارک و اسناد پزشکی! آیا این نشان از در خود ماندگی و خود کم بینی نیست؟ کتابداران ما چقدر کتابخوانند و کتابشناس؟ چند درصدِ استادان بزرگوار دارای مطالعاتِ فرا رشته ای اند و معلومات عمومی مکفی برای تدریسی جاذب را دارند. چند درصد در خودِ رشته به روزند؟ این کمبود مطالعه و اطلاعات به قول منصوریان ما را دچار” نزدیک بینی معرفتی” کرده است .از گذشته گسسته ایم و از حال هم اطلاعات درستی نداریم . این وضعیت  دایره دیدمان را به شدت محدود کرده است و ممکن است ما را در انزوایی شیزوفرنیک فرو برد.  این ها همه نشان از بی تحرکی و در خود ماندگی است. استادان و دانشجویان بسیاری را می بینیم که جمع گریزند و در هیچ مجمع و انجمنی حضور ندارند و روحیه انزوا طلبی و جمع گریزی بیمارگونه خود را با استدلال های عجیب نیز همراه می کنند.

اینها همه نشانه های بیماری بود . امید است با کمک شما همراهان عزیز شیوه های کم کردن این علائم و پیشگیری را بیابیم و در مسیر سلامت و بهبودی گام برداریم . در پایان تذکر دو نکته را لازم می دانم:

  • ممکن است بپرسید که چرا این اندازه منفی می بینم و یا چرا به کاستی ها می پردازم .بی شک در حوزه کتابداری نکات مثبت و سلامت بسیار وجود دارد . اما من فکر می کنم جامعه ما به اندازه کافی در بزرگنمایی کارهای انجام شده و نشده  متبحر است .ثناگویان و مداحان بسیاری در این زمینه مشغولند. اصولا تملق چون یک روش در جامعه ما کاربردی وسیع دارد.اما به علت خطر خیزی و دشمن سازی نقادی ، ما کمتر به بیان کاستی خود و نقدی بی رحمانه از درون می پردازیم !. گرچه بر اندیشمندان پوشیده نیست که نقادی و بیان آسیب ها و راست آزمایی آن ها و به دنبال پیشگیری و درمان بودن ، نشان از سلامت و پویایی جامعه  دارد .
  • کسی که به بیان علائم و نشانه های بیماری می پردازد معنایش این نیست که خود را آن بیماری ها به دور می بیند و فقط برای دیگران نسخه می پیچد. چنین نیست.  ما همه اهالی یک قبیله ایم و بر یک کشتی سواریم. مگر کسی شریعتی وار بگوید : دنیا را نگه دارید می خواهم پیاده شوم. اگر بیماری و کاستی وجود دارد دامنگیر همه ماست و اگر موفقیت و سرفرازی حاصل می شود متعلق به همه راکبان کشتی کتابداری است.

برچسبها: 

نظرات خوانندگان

داریوش علیمحمدی

تحلیل دلپسبی بود. لذت بردم و منتظر پاره دوم متن (نارسیسیم) می مانم.

کامبیز میربهاء

حلیل بسیار زیبایی است و همچون سرمقاله های آقایان عمرانی و دکتر افشار ارزش آن را دارد که چندین بار خوانده شود.

اما،
از کوزه برون همان تراود که در اوست! جامعه کتابداری ما زیرمجموعه جامعه بزرگتر ایرانیان است، همانی که حتی در سری کارتونهای طنز و آموزشی سیا ساکتی (!)، مردمانی دورو و متملق توصیف و به تصویر کشیده شده بودند (دو نفری که در عبور از در تعارف بیش از حد می کردند ولی در خیابان و پشت فرمان به یکدیگر بد و بیراه می گفتند و راه نمی دادند).

متاسفانه مشابه همین تقسیم بندی ها و بیماریهایی که شما فرموده اید، در رشته زبان و ادبیات روسی که بنده دانش آموخته آن نیز هستم، وجود دارد. از فحوای کلام دوستان در سایر رشته ها – دست کم در رشته های علوم انسانی – چنین بر می آید که وضع درآن رشته ها هم توفیر چندانی با کتابداری ندارد.

شناخت و یادآوری نقاط ضعف به بهبود آنها بسیار کمک می کند، اما به نظر من، زمانی می توانیم به اصلاح قطعی جامعه کتابداری و بهبود آن از بیماریهایی که برشمردید امیدوار باشیم که جامعه مادر – ایرانیان – بهبود یابد.

رضا بصیریان جهرمی

با درود فراوان
از نثر زیبا و بیان بسیار دلنشین و هشدارگونه‌ی استاد خسروی بی نهایت لذت بردم
با سخنان دوست عزیزم آقای میربها کاملا موافقم که این جماعت غوطه‌ور در نارسیسیم و اسکیزوفرنی بازتابی از جامعه ایرانی‌مان است

سخن

هفته پیش کلاس کاروزی داشتیم. استاد با کنایه گفتند ما که اسکیزوفرنی داریم . شماها چطور؟ بعد گفتند که حتما تیمی که این مقالات را می نویسد و منتشر می کند خودشان اسکیزوفرنی دارند. یکی از حاضران با کمال ادب گفت: آنها که ادعایی ندارند بعضی آسیب ها را مطرح می کنند و خودشان گفته اند که معنای حرفشان این نیست که این عیوب را ندارند. استاد گفت مثلا من کدام یک از علائم را دارم؟ در دلم گفتم کدام را نداری اما جرات نکردم بگویم. یک دانشجوی دیگر گفت استاد شما در هیچ کار جمعی مثل انجمن و یا گروه های بحث شرکت نداری ولی همه اش انتقاد می کنید و با اسم از افراد بد می گویید بعد در حضورشان دولا و راست می شوید. چشمتان روز بد نبیند حرف به اینجا که رسید مثل ترقه در رفت و کم مانده بود به دانشجو حمله کند.
در این کلاس برایم مسلم شد که همه ما مبتلاییم بشدت هم مبتلاییم به فکر درمان باشید.

فتوحی

بسیار از خواندن مقاله یادگرفتم

تغییر نگرش را باید از امروز شروع کرد به نظر من اگر ما از درون یکدیگر را به عنوان مخلوق خداوند دوست بداریم بسیاری از این مشکلات حل می شود .
گروههای مختلف را با بد و خوب شان ساخت

rastegar

بسیار از نثر روان و تحلیل روانشناسانه جناب خسروی لذت بردم اما یک مطلب را لازم میدانم که بیان کنم
گاهی ترجیح میدهم کار و مجموعه خودم را نقد نکنم که لازمه نقد اثرگذار تلاش برای اصلاح کاستی هایی ست که متاسفانه امکان اصلاحشان وجود ندارد
به بسیاری از کاستی های مجموعه ای که در آن مشغولم واقفم نه فقط من بلکه
حتی مدیران ارشد سازمان اما نقد یک انتظار با خود می آورد
توقع و انتظار اصلاح از نقد برمیخیزد و این به هزار و یک دلیل تحقق نخواهد یافت چرا که بخشی از آن وابسته به مشکلات سازمانی است و بخشی دیگر هم به نیروی انسانی بستگی دارد

کتابدار پیر

۱-آخه مگه میشه یه استاد توانایی داشته باشه همه ی دروس رو درس بده؟ و فقط این مهمه که چه درسی خالیه.اون وقت همون رو برمیداره واسه خودش
۲-مگه میشه آدم بیاد و هر ترم توی دانشگاه … درس بده و از اول عمرش تا بحال یک مقاله ی همین جوری بدون درجه هم ننوشته باشه؟حتی واسه کیهان بچه ها !
۳-آخه مگه میشه یه نفر ، استاد راهنما و مشاور شونصد نفر باشه؟
۴-آخه این اعتماد به نفس این علما آدم رو حیرون می کنه !
۵-مگه میشه توی مصاحبه جذب دانشجوی دکتری هم سفارش جایی داشته باشه؟
۶-آخه چطوریه که راهنمای آدم توی تز دکتری از اون موضوع هیچی ندونه و بلا نسبت شما انگار دارن … تقسیم می کنند ، هر چند تا دانشجو رو همین جوری بدن به یکی ؟
۷-آخه مگه میشه استاد راهنما و مشاور حتی چند ساعت هم برای تکمیل پایان نامه دانشجو وقت نذارن؟

وجدان این وسط کجاست؟

علم سنجی یا عالم سنجی

وقتی که شوروی سفینه اسپوتنیک را با موفقیت به فضا فرستاد، عملا اقتدار علمی و صنعتی و نظامی امریکا شکسته شد . تلاشهای مکرر آن کشور نیز برای جبران این شکست بی نتیجه ماند . در اوائل دهه شصت  ميلادي، دولت امریکا بر آن شد که  بودجه مستقلی را برای یافتن راه های برون رفت از آن عقب ماندگی تخصیص دهد و از همه صاحب نظران دعوت به همکاری کند.

در کشور ما نیز اندیشمندانی به واکاوی عوامل توسعه و پیشرفت علمی پرداخته اند. در گزارش های بین المللی اگر رتبه علمی کشور بالا رفته بر خود بالیده اند و اگر افت کرده نالیده اند وبه ریشه یابی علل آن پرداخته اند.

مجامع علمی همواره به دنبال شاخصهایی بوده اند که وضعیت پیشرفت علم را بسنجند و با سنجه هایی استاندارد، جوامع را با هم مقایسه کرده  ارزیابی های لازم را انجام دهند. علم سنجی به عنوان فعالیتی آکادمیک به این مهم پرداخته است . در این کار  متخصصان  کتابداری و اطلاع رسانی  و جامعه شناسی علم بیشتر از سایر حوزه ها به فعالیت پرداختند. تعداد استناد به مقالات ، تعداد کتابهای منتشر شده و تعداد اختراعات ثبت شده  معیارهایی هستند که معمولا اندازه گیری می شوند.

تب علم سنجی نیز در جامعه ما افت و خیز و هذیان های خود را داشته و دارد. عده ای به کار گیری آن را گناهی نابخشودنی و “علم نادانی”محض دانسته اند. آنان با توجه به کمی بودن  سنجش ، آن را فاقد صلاحیت برای ورود به این عرصه دانسته اند.

عده ای دیگر با محور قرار دادن علم سنجی ، مناط  ارتقا ي علمی و دانشمند! شدن را تعداد مقالات علمی  نمایه شده مثلا در ISI  دانسته و منتظرند که  عالمان زبان و ادبیات فارسی و یا فقه و اصول  هم مطالبشان را به زبان انگیسی بنویسند. آن هم به شیوه ای که مقبول نشریات خاصی شود که در آن پایگاه نمایه می شوند.

اگر از این افراط و تفریط ها بگذریم باید بپذیریم که علم سنجی به عنوان یک دستاورد مبارک می تواند مورد استفاده بهینه قرار گرفته و در تصمیم سازی ها راهگشای توسعه باشد. توجه به این نکته ضروری است که علم سنجی  یک کار دقیق علمی است و محدودیت ها و ویژگی های خود را دارد و نباید در مورد آن مطلق بین بود.این نگاه علمی فاقد احکام ارزشی و دستوری است که به آن منتسب می کنند. شاید بیشترین نقدی که بر آن شده است  نگاه کمی آن به تولیدات علمی است . البته موافقان نیز میزان استناد به مقالات را یک کار کیفی دانسته اند.  منتقدان نیز  پاسخ داده اند که میزان استناد که محور کار است به نوعی تبدیل کیفیت به کمیت است که نقصان پذیری و نسبی بودن آن بر آگاهان پوشیده نیست.

شاید بیشترین نقدی که در کشور ما بر علم سنجی می شود  مربوط به خود علم سنجی نباشد بلکه  بیشتر به نوع استفاده ما از آن  برمی گردد  . محققی را می بینیم که به دور از نیازهای جامعه علمی خود ، تمام سعی و تلاشش را به طور تصنعی چنان جهت می دهد که مقاله ای در خور یک نشریه خاص بسازد! و یا شاهد فرزانه! دیگری هستیم که دست به خوداستنادی گسترده ای می زند تا مقاله خود را برتر نشان دهد ؛ این کاستی ها معلول علم سنجی نیست بلکه به ضعف وجدان وتعهد علمی فرد و یا قوانین و مقررات نا سنجیده ای مربوط می شود که او را به این کار وا می دارد . وقتی از علم سنجی انتظار عالم سنجی داشته باشیم چنین پدید ه هایی هم ممکن است ظهور یابد. آن سردبیر محترمی که برای بالا بردن ضریب تاثیر، شرط ناگفته پذیرش مقاله در نشریه اش ، استناد به حداقل 3 مقاله از همان نشریه  قرار داده است؛.به راستی از کجای علم سنجی چنین شرط عالمانه ای! را  بیرون کشیده است ؟.

یادمان باشد که علم سنجی و ابزار آن در موطن خود  تولد و رشدی طبیعی داشته است. مثلا پایگاهی پدیدآمده است . آن هم به زبان همان دیار . مقالات نمایه شده است . به دنبال معیار و مناطی برای اثر بخشی و سنجش بوده اند . میزان استناد به  مقالات  به عنوان یک شاخص – نه تنها شاخص—مطرح کرده اند. همه این کارها هم توسط بخش خصوصی انجام شده و درآمدزا نیز بوده است . ما هم اگر بخواهیم از آن استفاده درستی داشته باشیم و موجب خسرانمان نشود باید واقعیت ها و ضرورت های جامعه علمی خودمان را در آن لحاظ کنیم. امید است فعالیت هایی که در زمینه   Sci آغاز شده است به این مهم دست یازد. فراموش نکنیم برای آن که به سنجش علم بپردازیم ، ابتدا باید موتور علم آفرینی را روشن کنیم . و این دقیقا به نحوه آموزش ما برمی گردد.

به آغاز سخن برمی گردم. متخصصان  پی از بررسی ، علت شکست علمی امریکاییان را در آن زمان ، کاستی های نظام آموزش و پرورش رسمی دانستند. اما تغییر نظام رسمی به زمان زیادی نیاز داشت که فوریت کار آن را بر نمی تابید.

فراخوانی داده شد تا راه کارهای  کوتاه مدت برای برون رفت از آن معضل توسط متخصصان ارائه شود. از میان طرح های ارائه شده ، طرح فرانک اپنهایمر پذیرفته شد . طرحی که تشکیلاتی غیر رسمی داشت و فقط با حمایت های اولیه دولت شکل می گرفت. بر اساس این طرح ، اولین “خانه اکتشاف” بر اساس نظریه پیاژه شکل گرفت . خانه ای که در آن هیچ مفهوم علمی به صورت مستقیم آموزش داده نمی شود بلکه هر فرد به شیوه مکاشفه و با موضوعات علمی آشنا می شود و آن را مستقیما تجربه می کند. بعدها ” خانه اکتشاف” به عنوان یک الگوی موفق در اروپا و بعضی کشورهای آسیایی پذیرفته شد و حتی در نوع سرویس دهی موزه ها نیز تاثیر گذارد.

در دیار ما نیز  اندیشمندان بسیاری راه پیشرفت و توسعه علمی را ایجاد تحول اساسی در نظام تعلیم و تربیت در همه سطوح  دانسته اند و با توجه به گستردگی و خطیر بودن کار معتقدند که این کار به تنهایی از عهده دولت بر نمی آید و  بهتر است  دولت بیشتر نقش حامی و پشتیبان را داشته باشد.

فقط دل نگران رتبه علمی کشور بودن و فشار بر قشری خاص  برای بالا بردن  این رتبه  بدون تمهید مقدمات و فراهم آوری محیط مناسب ، عالمانی را بار خواهد آورد که تخصصشان مقاله سازی و ارتقا ست . آنان  پژوهش و کلاس و مقاله را به شکل نمره هايی می بینند که موجب ارتقای آنان می شود. این فریب نه تنها مشکلی را حل نمی کند بلکه خود یکی از بزرگترین موانع توسعه علمی خواهد بود . عدم توجه به ریشه ها ی مشکل و رشد محققانی اینچنینی ،  موجب خود فریبی  می شود.ممکن است  سال ها   رتبه کشورمان  رشد کند اما در واقع  عملا پس رفته باشد . در آن حال مصداق سخن مولانا خواهیم شد که:

گر نه موشی دزد در انبار ماست                           گندم اعمال چل ساله کجاست

ریزه ریزه صدق هر روزه چرا                            جمع می ناید در این انبار ما

و اگر قرار باشد در آن روز به خود بیاییم بسیار دیر خواهد بود.

بر خود لازم می دانم که سپاسگزار همکاری صمیمانه  آقایان ابراهیم عمرانی و دکتر کیوان کوشا در  انتشار این ویژه نامه  باشم.

سرمقاله فصلنامه کتاب

پژوهش های شبه میان رشته ای

پایان نامه ای با عنوان ” تعیین میزان آسیب‌های شایع در وزنه برداران نخبه کشور” دفاع شده است. به نظر شما ، پژوهشگر آن در چه حوزه ای فارغ التحصیل شده است؟ آیا ممكن است فکر کنید چون جامعه انتخاب شده وزنه برداران هستند ، باید محقق هم وزنه بردار باشد؟ شاید فکر کنید او دانشجوی تربیت بدنی بوده است. اما واقعیت این است که وي در طب ورزش با گرایش آسیب شناسی مشغول تحصیل بوده است و موضوع پژوهش با تخصص او انطباق کامل دارد.

پژوهش دیگری با عنوان ” بررسی آسیب های ناشی از کار در کارخانجات مواد غذایی” انجام شده است. آیا انتظار داریم که محقق در علوم تغذیه  تحصیل كرده باشد؟ اما این تحقيق را متخصص “بهداشت کار” انجام داده است.

پژوهشی را با عنوان ” بررسی وضعیت برنامه های راهبردی در بیمارستانهای کشور” پزشکان به انجام نرسانده اند بلکه موضوع پایان نامه در رشته مدیریت صنعتی بوده که یک پزشک استاد راهنماي آن بوده است.

اما در رشته ما وضع به گونه دیگری است . چندین پایان نامه ، با عناوينی نظیر” ب‍ررس‍ی‌ارگ‍ون‍وم‍ی‍ک‍ی‌م‍ح‍ی‍ط ک‍ار و آس‍ی‍ب‌ه‍ای‌ج‍س‍م‍ان‍ی‌ن‍اش‍ی‌از ک‍ار در کتابخانه” دفاع شده است. چندین تحقیق در حوزه های علوم مدیریت و روان شناسی در کتابخانه ها و مراکز اطلاع رسانی انجام شده است  که نه دانشجو و نه استاد راهنما و مشاور هیچگونه تخصص و يا حتي تجربه و مطالعه پيشيني در موضوع مورد بحث نداشته اند . صرفا به علت آن که جامعه مورد پژوهش کتابخانه و یا مراجعه کنندگان به کتابخانه بوده، متخصص كتابداري به آنها پرداخته است. متاسفانه در برخي از آن ها ، از نزدیک شاهد سرگشتگی و تلاش بعضا بی ثمر دانشجو بوده ام.

این درست است که مرزهاي موجود ميان رشته هاي مختلف علمي بسیار کمرنگ و در مواردی ناپدید شده است ، اما باید به ویژگی مطالعات میان رشته ای[1] توجه داشت. برای انجام این نوع مطالعات ، وجود حداقل شرایط تخصصی گريز ناپذیر است. در این نوع مطالعات باید بيش از يک رشته علمي در حل يا تحليل مسئله مورد استفاده قرار گيرد تا بشود به آن عنوان پژوهش میان رشته ای داد. باید توجه داشت که صرف میان رشته ای بودن کتابداری و اطلاع رسانی به ما این مجوز را نمی دهد که بدون فراهم آوردن حداقل شرایط به همه حوزه ها سرک بکشیم و در همه زمینه ها به پژوهش بپردازیم .

گاهی شاهد بوده ایم که دانشجویان به ضرورت بهره گيري از سایر تخصص ها در انجام کار خود رسیده اند و مثلا كوشيده اند استاد راهنمایشان به علت نیاز به تخصص و تجربه ، از خارج از گروه انتخاب شود که معمولا به علت بسته بودن چنین محیط هایی با شکست مواجه شده اند.

انجام پژوهش های میان رشته ای بسامان ، موجب هم افزایی گرانسنگی در دانش کتابداری می شود . اما انجام نابسامان آن ، پژوهش های ضعیف و بی مصرفی به جامعه علمی عرضه خواهد داشت که رافع مشکلی نخواهند بود. شاید در این زمینه تمثیل  محمد مالجو ، بیان  حقیقت  باشد و خطير بودن كار را نشان دهد: پژوهشگران حوزه مطالعات میان رشته ای همچون بندبازانی هستند که با حرکت بر روی طنابی نازک ، می خواهند از این سوی دره به سوی ديگر آن بروند. اگر موفق شدند  تشویق می شوند. اما اگر موفق نشدند ، به آنها خواهند خنديد؛ و صد افسوس که بیشتر خنده ها ، متوجه رشته خواهد شد!


[1] . interdisciplinary

سرمقاله فصلنامه کتاب

اولین سرمقاله مرحوم شیرازه

به نام حضرت دوست

نمی دانم جان گاردنر را چقدر می شناسید . نویسنده ای که ادامه دهنده راه یان فلمینگ خالق اثر “جیمز باند”بود. او سخن درس آموزی دارد: “جامعه ای که مهارت در لوله کشی را تحقیر می کند زیرا آن را کاری پیش پا افتاده می پندارد و هر سخن مهمل فلسفی را بر می تابد ، چون فکر می کند فلسفه مقام والایی دارد ، نه لوله کش خوبی خواهد داشت و نه فیلسوفی به درد خور. نه در لوله هایش آب بند می شود و نه در نظریه هایش “. بلا تشبیه ! اینکه در کار ما فیلسوف کیست و لوله کش کدام است و میزان بند شدن یا آب گرفتگی در لوله ها و نظریه هایمان به چه میزان است ، شاید در ادامه نوشته معلوم شود.

بیشتر نشریات کتابداری و اطلاع رسانی که در حال حاضر در کشورمان منتشر می شوند اغلب صبغه ای پژوهشی دارند . این نشریات اصرار دارند که شرایط لازم را برای ارتقا پیدا کنند و علمی ترویجی شده و یا علمی پژوهشی شوند. گو اینکه تجربه ثابت کرده است که در این تبدیل ها “رابطه” بسیار کار سازتر از رعایت ضابطه و حائز شرایط بودن است که تفصیل این کاستی را به زمان دیگری احاله می کنم.

علمی بودن این نشریات شرایطی را پدید می آورد که مطالب خاص و مخاطب خاص تر داشته باشند. نگاهی به نشریات کنونی بیندازید. آن قدر بررسی و ارزیابی نخ نما شده ویا تازه بافته شده می بینید که سرتان گیج خواهد رفت. آن قدر وب سنجی و وب متری و علم سنجی می بینید که گویا کتابخانه های ما همین متر زدن ها را کم دارند و اگر خدای نکرده این سنجش های میکرومتری در آنان انجام نشود ترس آن می رود که دچار تب نوبه شوند و مشتریان که همان مراجعان باشند دچار خسران شوند. از 45 دانشجوی تازه و ترد کارشناسی ارشد رشته خودمان سوال شده است که چند نفرتان به طور مرتب یکی از نشریات کتابداری را مطالعه می کنید ؟ جواب صفر بود. و فقط 9 نفر در طی دوره لیسانس کمتر از سه بار آن هم برای نوشتن مقاله به یکی از این نشریات مراجعه داشته اند. بدیهی است مقالاتی که اغلب از روی سیری برای ارتقا و فارغ التحصیلی شکل می گیرند و چاپ می شوند جامعه استفاده کننده هم با این بی میلی با آن برخورد کند. نمی خواهم منکر تاثیر و لزوم وجود این نشریات باشم چرا که به آن راه هم در صورت حفظ کیفیت معتقدم و درگیر یکی از مهمترین آن ها یعنی فصل نامه کتاب. اما براستی کدام یک از این نشریات توانسته با کتابدارانی که سربازان خط مقدم این جبهه هستند ارتباطی صمیمانه برقرار کند. در کدام یک از این نشریات مشکلات و معضلات جاری کتابخانه ها و مراکزآارشیوی مطرح شده و توانسته اند پای درد دل های یک کتابدار جزء بنشینند . خاطرات آن ها را نقل کنند و از زندگی کاری و آرزوها و امید های آنان بگویند. به اسامی مقاله نویسان و مصاحبه شدگان و مطرح شده های آن نشریات بنگرید! آن قدر نام مکرر می شنوید که حال ذکر به شما دست خواهد داد.

ضرورت ارتباط مستقیم با متوليان اصلي اين حوزه  و با زبان و فرهنگ آنان سخن گفتن وادارمان کرد که به فکر دریچه اي جدید برای ارتباط با همه كساني باشيم كه در گستره كشور عزيزمان به كار كتابخانه و مراكز اسنادي و اطلاع رساني مشغولند. لذا با تشکیل جلسات متعدد و بحث های زیاد ” شیرازه ” متولد شد.

نشریه ای که:

–          مخاطبان آن ، همه کتابداران و آرشیوداران و اطلاع رسانان کشور خواهند بود.

–          سعی در انعکاس نظرات و مشکلات همه کتابخانه ها و مراکز آرشیوی خواهد داشت.

–          حتی الامکان زبانی ساده و کمتر تخصصی خواهد داشت.

–          بتدریج سعی می کند از همه امکانات محیط وب{صوت ، تصویر و …} برای ارائه مطالب خود استفاده کند .

–          نویسندگان آن همه کتابداران و آرشیویستهایی خواهند بود که مایلند در دانش افزایی و اطلاع رسانی این حوزه سهیم باشند.

–          برای سرعت در انتشار اصراری بر ویراستاری گسترده مطالب نخواهد داشت.

–          محدودیت صفحه نخواهیم داشت و فعلا هر دو ماه یک بار شماره جدید منتشر خواهد شد.

–          سعی دارد حقوق مولفان و پدیداورندگان را به طور کامل رعایت کند.

امید است “شیرازه ” در عمل نیز نقش شیرازه را برای جامعه کتابداری و آرشیوی کشور ایفا کند و برای وحدت و همدلی نظریه سازان و عاملان این حوزه گامی کوچک بردارد. گامی که شاید کمی موجب آب بندی نظریه ها و دانش در شریا ن های اطلاع رسانی این مرز و بوم شود.

سر افراز و سر بلند باشید

سرقت ادبی

ويلسون ميزنر‍‍‌(۱) به جد يا طنز مي گويد :دزديدن از يك نويسنده سرقت ادبي است ، اما سرقت از چند نويسنده پژوهش است. فردي شايد به نيت ابطال! اين سخن كتابي از آقاي علي نقي منزوي را يكجا و بدون هيچ تغييري به نام خود منتشر كرده است و در صفحه حقوق نوشته است: حققه و قدم له و علق عليه محمد … تحقيق و مقدمه و تعليقات را همه به نام خود كرده و متواضعانه آن را به سه تن از استادان خود نيز هديه كرده است و لابد انتظار داشته است كه كسي هم متوجه اين سرقت اشكار نشود تا نشان دهد كه بر خلاف نظرميزنر سرقت از يك نويسنده هم ممكن است سرقت ادبي محسوب نشود . در بيش از سه دهه پيش كه آقاي منزوي دانشجوي دانشگاه يسوعي بيروت بوده است كتابي از سعدبن منصور ابن كمونه را تصحيح كرده و بر آن مقدمه و تعليقاتي افزوده است. فرد خاطي كه كهولت وبيماري مولف را مي بيند كتاب را با عنوان تنقيح الابحاث للملل الثلاث با همان مقدمه و تعليقات ولي با نام خود منتشر مي كند. فقط تفاوت در مقدمه اي است كه توسط يكي از محققان بنام بر آن افزوده شده است . ناشر اثر هم انجمن آثار و مفاخر فرهنگي ، دانشگاه تهران و مركز بين‌المللي گفت‌وگوي تمدن‌ها است كه علي القاعده نبايد بدون بررسي و داوري دقيق اثري را منتشر كنند كه شايد اين بار چنين كرده اند. ظاهرا قرار بوده كه به عنوان پژوهش و يا كتاب سال هم معرفي شود! كه از اقبال خوش ناشران و ناخوش مولف صوري چنين نشده است و گرنه مصداق كلام مولانا مي شد كه: اي بريده دست دزدي كو بدزدد حكمتم وانگهي دكان بگيرد بر سر بازار من مثال بالا نمونه يگانه اي نيست. اين روزها به كرات ناظر اين پديده نامبارك هستيم. بارها شاهد بوده ايم كه آثاري از گذشته و حال را حتي بدون حروفچيني مجدد و فقط با تغيير صفحه عنوان براي فهرستنويسي پيش از انتشار به كتابخانه ملي ارائه داده اند.چندي پيش دو اثر پژوهشي براي داوري به يكي از استادان ارجاع شده بود. ظاهرا اين داوري براي گزينش آثار برتر در حوزه اي خاص در سطح كشور انجام مي شد. متن اين دو اثر عينا از روي يك متن كپي شده بود و فقط عنوانها و پژوهشگران ! با هم متفاوت بودند. اينان چنان در اين عمل خلاف جري شده و حريم انديشه را بي حرمت يافته اند كه نه تنها سرقت مي كنند بلكه با مال غير ! مي خواهند پژوهشگر برگزيده هم بشوند. اخيرا ابراهيم افشار در وبلاگ گفتگو طي نوشته مشفقانه اي شكل هاي مختلف سرقت علمي را برشمرده اند . عنوان آن نوشته ” جگونه مرتكب سرقت علمي نشويم ” است. بايد از ايشان خواست تا مطلب ديگري را با عنوان ” چگونه با نوشته ديگران پژوهشگر نشويم” پديد آورند. الگوي بارز و آشكار اين بد اخلاقي ها موسساتي هستند كه به كار خلق پايان نامه و پژوهش مشغولند و نمره را هم بيمه مي كنند. يكي از گزدانندگان اين موسسات گفته بود كه ما بانك هزاران پايان نامه دفاع شده را پديد آورده ايم . و هر نوع سفارش را را با كپي از قسمتهاي مختلف اين پايان نامه ها و چسباندن آنها كنار يكديگر و يك ويرايش سريع انجام مي دهيم. فناوري هاي نوين مي تواند تشديد كننده و هم افشاگر اين نوع تخلفات باشد. سهولت انتقال وتكثيرو دسترسي به حجم عظيمي از اطلاعات ممكن است وسوسه گر باشد . اما همين فناوري در بسياري از زمينه ها موجب شفافيت وبر ملا سازي شده است. رعايت امانت در پژوهش و تاكيد بر حقوق مادي و معنوي پديدآورندگان آثار از مهمترين آموزه هايي است كه بايد در گروه هاي كتابداري تدريس شود و كتابداران و كتابخانه ها بدان پايبند باشند. ضروري است كه نهادهاي مسئول راهكارهاي حقوقي و قانوني اين حمايت را فراهم آورند ودر اجراي آن نيز كوشا باشند.بسياري از ملت ها در مسير تكامل انديشه به اين نكته گوهرين دست يافته اند كه براي اعتلاي بيشتر بايد به شدت از حقوق معنوي و مادي افراد حمايت كنند. در خبر ها آمده بود كه شركت مايكروسافت به علت عدم رعايت حق مالكيت فناوري صوتي از سوي دادگاهي در شهر “سن ديه گو” به پرداخت يك مليارد و پانصد و بيست مليون دلار به شركت آلكاتل فرانسوي محكوم شده است. جدي گرفتن مساله حقوق پديد آورندگان و دفاع از آن و برخورد قاطع با خاطيان بدون شك موجب بالندگي و رشد انديشه شده ، نوآوري و پويايي را به دنبال خواهد داشت.

 سرمقاله فصلنامه کتاب شماره 67

 ۱-Wilson Mizner (1876 – 1933)