تفلسف های کتابدارانه !

شاخص

جايتان خالي در گوشه كتابخانه محلمان جاخوش كرده و در خلسه اي نگفتني فرو رفته ام. اعاظم، اكابر و معاريف در مقابلم چون پرده سينما در عبورند. فلسفيدنم مي گيرد. از آنان مي پرسم : به نظر شما فلسفه وجودي كتابخانه چيست ؟ و اصولا به كتابخانه چگونه نگاه مي كنيد؟ پاسخ بعضي از آنان چنان چرتم راپاره مي كند كه متوجه مي شوم همه آنچه پنداشته ام در رويا بوده است. حالا به جواب ها نگاه كنيد: 

ــ فرويد : آیا در کودکی مادرتان برایتان از روي كتاب قصه نگفته است؟ اگر گفته بود این سوال را نمی کردید.

-بورخس : من فکر می کنم که بهشت جایی مثل کتابخانه است با این تفاوت که اضافه کارش به موقع پرداخت می شود! ــپوری سلطانی : اگر کتابخانه درست نمی شد با فاجعه عدم فهرستنویسی چگونه به زندگی خود ادامه می دادیم؟

ــ داروين : این نوعی انتخاب اصلح برای ماندگاری کتاب است .

ــ همينگوي : بجای دریا برای صید باید به کتابخانه رفت. و اصولا مردان بدون کتابخانه چگونه سر خواهند کرد.شیالی

ــ فردید: ظهور کتاب و کتابخانه یک حوالت تاریخی است که مقتضای عصر هبوط است.

-زهره علوی: راز خلقت کتابخانه ها رده بندی و گسترش رده هاست.

ــ سيمون دوبوار : کتابخانه در همه جای عالم نماد تسلط زنان بر مردان است زیرا اغلب کتابداران زنند.

ــ صادق هدايت : بالاخره یک جایی برای کز کردن و در خود رفتن لازم است.

– آل احمد : جا پاي خود را در كتابخانه مي توانيد ببينيد.

ــیونگ : کتابخانه مظهر انبوه تمایلات سرکوب شده بشریت است.

ــ بيل کلينتون : من هرگز محیطی خلوت تر از کتابخانه سراغ نداشته ام.

– کامران فاني : بورخس راست مي گويد كتابخانه بهشت است ولي اگر بتوان در آن به تدخين دخانيات پرداخت. ــ ناصرالدين‌شاه: دستور داده ایم که این اعتمادالسلطنه پدر سوخته یک جایی برای بازی ملیجک جان درست کند. نامش را کتابخانه مبارکه گذاشته ایم.

ــ بوش : به رایس گفته ام که مبدا کتابخانه ها با ظهور تروریسم بی ارتباط نیست . نتیجه تحقیقات بعد از عمل مشخص خواهد شد.

ــ دکارت : مساله،بودن یا نبودن کتابخانه است . مطمئنید که کتابخانه ای وجود دارد؟

ــ بودا : کتابخانه مظهر چاکرای سوم وجود انسانی است.

ــ ماکياولي : مساله اساسی تسلط بر کتابخانه است . اگر کتابخانه وجود نداشته باشد چگونه مي توان بر آن مسلط شد؟ ــ نیوتن : قانون بقای ماده و انرژی حکم می کند که انرژی مغزها را در یک جا متمرکز کنیم.

ــ هيتلر : اگر کتابخانه نبود چگونه گوبلز مراسم با شکوه کتاب سوزان را برگزار می کرد.

ــ فردوسي پور: چه ميـــــــــکــنند اين کتابداران در کتابخانه ها! ــ ارسطو : طبيعت بشر این است که نمایشگاه افکار درست کند. .

ــ مارکس : تشکیل کتابخانه یک جبر تاریخی است که نشانه ظهور بورژوازی است .این پدیده در کمون ثانویه به سنتز خود بدل خواهد شد.

ــ خاتمي : كتابخانه مكان گران سنگي است كه از آنجا به رياست جمهوري مي رسند و گفتگوي تمدن ها را مي آغازند. ــ نيچه : چرا نباید وجود داشته باشد؟ – اگزوپری: عشق تمرین نیایش است و نیایش تمرین سکوت در کتابخانه است

-آندره ژید: من کتابدارم، پس هستم.

در شیرازه سال اول – شماره ی سوم / فروردين و ارديبهشت 1387 منتشر شده است  

سوگخند !

*         سال ۲۰۰۳ است و کنفرانس جامعه اطلاعاتی در ژنو برگزار می شود. از خوش حادثه با دکتر حری همسفرم . به فرودگاه استانبول که می رسیم چنان سریع به راه می افتد که نگران می شوم . می پرسم به کجا چنین شتابان ؟ می گوید  اتاق پرو ! منظورش قسمتی است که در فرودگاه برای کشیدن سیگار تخصیص داده اند . با او همراه می شوم. می گویم : پیشنهاد کنید فرهنگستان اسم این قسمت را  دودکده  بگذارد! با خنده می گوید پیشنهاد سنجیده ای است!دکتر حری رضایی افشار خسروی

می گویم : مثل اینکه شما خراسانیان علاقه ویژه ای به دود دارید . دکتر شریعتی هم به همبند خود در زندان گفته بود : “ اگر خدا خواست مرا بهشت ببرد می گویم خدایا من نه ۷۰ تا قصرو می خواهم نه جوی شیر و عسل و نه حوری و نه شراب (رحیق مختوم)! من آنجا زیر یک درخت هم باشد دراز می کشم! فقط همین سیگار و چای مرا آنجا بده برایم کافی است!”

با خنده می گوید: با هم ولایتیم هم عقیده ام ! از اتاق پرو که فارغ می شویم،  مشتی  قرص را آماده خوردن می کند. می گویم آب بگیرم . می گوید آب سرخودم  و قرص ها را می بلعد !

*        در ژنو، عصرها فرصتی دست می دهد تا در کنار دریاچه زیبایش قدم  بزنیم. صحبت هایمان به  نامردمی ها و نامردی ها و رعایت نکردن اخلاق اجتماعی و حرفه ای کشیده می شود. دلی پر درد دارد و از عده ای بدون آنکه نامی ببرد می نالد و می گوید: هر وقت غصه دار می شوم نی لبکی دارم که در آن می دمم و بعد از لحظاتی احساس سبکی می کنم ! می گویم در بیات ترک یا اصفهان ؟ می گوید در بیات خودم !

*         در جلسه ای اجرایی با هم اختلاف نظر شدیدی داریم . بحث و گفتگوها بسیار تند می شود و جلسه پایان می پذیرد . یک هفته بعد او را یکی از گروه ها در دفاع پایان نامه ای ملاقات می کنم . نگرانم که چه خواهد گفت ! چنان بزرگ منشانه برخورد می کند که  یک دنیا درس آموز است . به او می گویم که ضرورت مسائل اجرایی اقتضا دارد که کتمان عقیده نکنم و اگر بر مساله ای پافشاری می کنم به آن معتقدم . مرا در آغوش می فشرد و می گوید همین رفتارت را دوست دارم!

*        بار اولی بود که از بیمارستان عرفان مرخص شده بود . در جلسه کمیسون اطلاع رسانی همجوار بودیم. می پرسم : مثل اینکه دو شاخه برقرار است ؟ می گوید : به خانمم قول داده ام که روزی یک سیگار بکشم . اما او می گوید این چه یک دانه ای است که هر وقت می آیم دودش به راه است ! بعد آهسته در گوشم می گوید : نمی دانم شما ها به چه عشقی زندگی می کنید !

*        در جلسه دیگری با او همجوارم . یکی از اعضا سخن خود را با تملق و چاپلوسی مهوعی از رئیس جلسه آغاز می کند. می گویم : تا وزارت جا دارد! می گوید : برو بالا ! این ظرفیت توقف بردار نیست !

*        پاییز ۹۱ است . یک داستان طنز با لهجه قدیم مشهدی برایشان با ایمیل می فرستم . ساعت ۱۰ شب زنگ می زند و با قهقه ، سپاسگزارانه  می گوید: خدا خیرت دهد کلی با فامیل خندیدیم.

*         اسفند ۹۱ است. در رستوران ترمه مهمان دکتر رضایی هستیم. صحبت ها گل انداخته و همگی خندانند. کمی تکیده به نظر می رسد ! می گوید تحقیق کرده ام معلوم شده است که در امریکا ویروسهایی را کشف کرده اند که به آن ها ویروسهای چراغدار می گویند. این ویروس ها سلول های سرطانی را شناسایی می کنند و آنها را نابود می کنند. قرار است عید به امریکا بروم و از آن ویروس ها برایم تزریق شود. چنان امیدوارانه سخن می گوید که همگی خوشحال می شویم.

*       اردیبهشت ۹۲ است . بعید است این گوشه از خاک خدا تا کنون این تعداد کتابدار به خود دیده باشد.لابد خفتگان این قطعه که همگی از نام آوران اهل کتاب ! بوده اند مشعوف شده اند.  بسیاری برای بدرقه آمده اند.چشمان زیادی بارانی است.  یکی در گوشه کِز کرده و با خود زمزمه می کند ، دیگری اصرار دارد که همه مراحل را تا آخر بنگرد ، یکی دیگر مراقب چرخش دوربین است و…

خواندن تلقین شروع می شود. با خود می گویم به جای تلقینی که این بنده خدا  آن را مغلوط  هم می خواند و ممکن است نَکیرَین را دچار اشکال کند چه خوب بود یکی در همان نی ای می دمید که سال ها مونس دکتر حری بود.در این وادی سکوت و اندوه ، درته چهرۀ ماتم زدۀ فرزند تنی جوانش و  هم چنین فرزندان معنویش، تداوم روحیه گذشت ، سخاوت ، شفقت ، خاکی بودن و امیدوار بودن را می شد دید . حری فقط  یک تن خاکی نبود که به خاک سپرده شود ،زندگی او با تمام فراز و فرودهایش  بیانگر روندی مبارک  است که دررفتار نسل نوخواسته این آب و خاک تداوم خواهد یافت و آنان از منش انسانی او پیروی خواهند کرد ؛ از تجربیاتش درس خواهند آموخت و  روشنگری وی را فریاد خواهند زد .

 وقتی او را سرازیر می کنند ، گویا دکتر حری است که این شعر شریعتی را بلند برای جمع می خواند:

نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد

نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت

ولی آنقدر مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد

گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازی گوش

و او یکریز و پی در پی

دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد

و خواب خفتگان خفته را آشفته سازد

بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را.

یادداشتی که در 19 خرداد  ۱۳۹۲  برای عطف نوشتم . 

http://www2.atfmag.info/1392/03/19/%D8%B3%D9%88%DA%AF%D8%AE%D9%86%D8%AF/

 

مصاحبه ای با فرزانه فرهیخته استاذ میرز یعقوب گرزابادی

 

این استاد فرهیخته نیاز به معرفی ندارند اصولا می گویند معرف باید اجلا از معرف باشد لذا این کار از من بر نمی آید. در پرندگان کتابداری ایران  اگر 1000 بال داشته باشیم . بی شک ایشان یکی از پرهای صاحب نام هستند. حالا بهتر است بدون فوت وقت  پاسخ های روحبخش ایشان توجه کنیم.

مهمترین نظریه ای که ارائه فرموده اید چه بوده است.

نظریات زیادی را صادر فرموده ایم اما مهمترینش " نظریه فرا پست مدرنیستی نانو  هیبرید اطلاعات" است.

می شود توضیح دهید؟

این نظریه فرا پست مدرنیستی است زیرا نسل بعد آن را خواهند فهمید بهمین دلیل هم در دنیا صدا نکرده است.  نانو است زیرا با جشم مسلح هم قابل رویت نیست .خودمانیش این است که به چشم حلال زاده هم نمی آید. هیبرید است زیرا یکسویش دست ما و یکسویش دست  حلقه حلقه بلوری هاست. اطلاعات هم از مفاهیمی است که معنای لیزی دارد. لذا واردش نمی شوم.

ظاهرا نظریه پلورالیسم تکصدایی هم از شماست؟

احسنت! خودمان یادمان رفته بود. آن نظریه را دو دهه پیش در کنفرانسی که در آن استان زرخیز تشکیل شده بود ارائه دادیم. عصاره اش این است که باید جلوی تشتت را در این رشته گرفت. همه حول محور نظریه فرا پست مدرنیستی که ذکرش رفت  جمع شوند و حرفهای پراکنده نزنند و کارهای پراکنده نکنند که این خواست  حلقه  بلوری هاست.

چرا صفت زر خیز را برای آن استان به کار بردید؟

بهتر بود بگویم جواهر خیز . سه طرح اساسی را در آن استان اجرا کردیم که طرح های بسیار عظیم و پر بها و حیات بخشی بودند که زندگی ما و اطرافیانمان را متحول کرد. اگر این طرح ها بکار گرفته شوند ظرف چهل سال آینده تحولات شگرفی در افق کتابداری ظاهر خواهد شد. از آن مهمتر این بود که طرحی را که حلقه بلوری ها پیش پرداختش را هم گرفته بودند از چنگشان دراوردیم .

 به نظر شما مهمترین چالش در کتابداری ایران جیست؟

مسائل چالشی زیادی را کتابداری ایران با خود دارد. زیاد شدن دکاتره ، نام رشته ، زیاد شدن  دست در گرفتن طرح ها و … اما به نظر من بزرگترین آن وجود  حلقه بلوری ها در این حوزه است. آنها قصد دارند با کسوت کتابدارانه ظاهر شوند و شبانه کتابدارن و افکار آنان را بربایند و بشود آنچه نباید شود.از نفوذ غیر خودی ها پرهیز کنید و درهای گروه ها و کتابخانه ها را سه قفله نمایید.

کدام اثرتان را بیشتر دوست دارید؟

حمل بر خود ستایی نشود همه را خیلی دوست دارم . اما بعضی از این مطالب خدمت زیادی به من و جامعه کتابداری کرده اند . یک بار در سمینار ارائه شده اند . چند بار سرمقاله شده اند . باز مقاله شده اند . بعد کتاب شده اند . جالب است که در این ظهورات متعدد یک نقطه هم به آنها اضافه نشده است.  این  نشان از صلابت و استحکام نظرات است.

بالاخره کدام را بیشتر می پسندید؟

کتاب "کشف البلورات  فی شیرازه المکتوبات" است که حدود سه دهه پیش منتشر شد . بعدا با توجه به استقبال شدید با نام پست مدرنیستی  " تبار شناسی بلوریان : تحلیلی جامعه شناختی از پدیده بلوریان    به زیور طبع آراسته شد.

این نوشته در شیرازه سال اول – شماره ی چهارم / خرداد و تیر 1387 منتشر شده است 

انحلال کتابخانه تخصصی کتابداری و اطلاع رسانی

چندی پیش مطلع شدم که تصمیم سازان کتابخانه ملی ایران مصمم به به انحلال کتابخانه تخصصی کتابداری و اطلاع رسانی شده اند . حسب وظیفه نامه ای برای رئیس سازمان نوشتم . اکنون که ظاهرا در این آب و خاک نصحیت ناصحان و تذکرات مشفقان به جایی نمی رسد و عکس آن عمل می شود نامه را برای ثبت در تاریخچه کتابخانه ملی در اینجا می آورم.
“به نام خداوند جان وخرد
جناب آقای دکتر صلاحی پنجم آذر نود و یک
ریاست محترم سازمان
با سلام ، ایام سوگواری عاشورای حسینی را تسلیت می گویم. خداوند به همگی ما قطره ای از دریای شهامت ، مردانگی و عدالت آن بزرگوار را بچشاند.
اخیرا شایع شده است که به دستور مستقیم حضرتعالی قرار است کتابخانه تخصصی کتابداری منحل و کتابهای آن به بخش مرجع منقل شده و مکان آن هم به فضای اداری برای آموزش تبدیل شود. در مورد این تصمیم ، چه شما مستقیما آن را اتخاذ کرده باشید و یا توسط مدیران دیگر اتخاذ شده باشد توجه به نکاتی ضروری به نظر می رسد:
• حسب مفاد صریح اساسنامه ، این سازمان علاوه بر گرداوری و حفظ آثار، وظیفه پژوهش و برنامه ریزی کتابخانه های کتابخانهکشور را نیز به عهده دارد . برای تدارک و تسهیل این وظیفه ، سال هاست که چنین بخشی تدارک دیده شده و سعی در گرداوری و اشاعه اطلاعات آن شده است. نمی شود سازمانی عهده دار چنین مسئولیتی باشد اما عملا بخشی تخصصی برای آن فراهم نیاورد. همانگونه که در مورد ایران شناسی و اسلام شناسی عمل شده است.
• این ضرورت باعث شد که در طرح ساختمان کتابخانه مکان مناسبی برای این مهم تدارک دیده شود.در اینجا ضروری می دانم نکته ای را یاداوری کنم: سال ها به عنوان عضو کمیته برنامه ریزی ساختمان کتابخانه در جلسات مربوطه شرکت داشتم. در باره فضاهای تدارک دیده شده برای فعالیت های کتابخانه ای ، مطالعه و صرف وقت بسیاری صورت گرفته لاجرم لغو آنها هم باید متکی به استدلال و هدفمند باشد. اگر آن کمیته به این نتیجه رسید که یک سوی مدخل اصلی نمایشگاه و موزه و یک سوی دیگرش کتابفروشی باشد حاصل مطالعه در مورد بسیاری از ساختمان های مدرن و جدید کتابخانه های ملی جهان بود. در دوره ای تصمیم گرفته شد که نمایشگاه تبدیل به عضویت شود و یا … که همگی نشان از شتابزدگی در تصمیم گیری بود . به نظر می رسد نهضت تبدیل مکان های عمومی خدمت رسانی به مکان های اداری کماکان ادامه دارد!
• ممکن است تعداد مراجعان ملاک این تصمیم باشد. تا جایی که مطلعم تعداد مراجعان متخصصی که روزانه از این مجموعه کتاب به امانت می گیرند و یا در آن به مطالعه می پردازند قطعا از تعداد مراجعان به مجموعه های ایران شناسی و اسلام شناسی بیشتر است. بگذارید واقعیتی را به شما بگویم. وقتی عهده دار معاونت اسناد شدم پس از چندی توانستم از لابلای گزافه گویی ها و عدد سازی های مرسوم متوجه شوم که تعداد مراجعان واقعی به آن ساختمان عظیم روزانه سه نفر است ! که البته بعید می دانم اکنون هم از پنج نفر عبور کرده باشد!
• شاید علت اتخاذ این تصمیم این مساله باشد که متولی امر اطلاع رسانی باید معاونت کتابخانه باشد .حل این مشکل که ساده است . این کتابخانه تخصصی همچون ایران شناسی زیر نظر معاونت کتابخانه فعایت داشته باشد.اصولا مهم نیست که این کتابخانه و مکان اختصاصی آن زیر نظر کدام فرد و یا معاونت فعال باشد . مهم حفظ این کتابخانه تخصصی برای سازمانی است که خود متولی و مادر امر کتابداری کشور می داند.
• توصیه اکید دارم که به تصمیماتی که می خواهد فضاهای اطلاع رسانی را به اداری تبدیل کند به دیده تردید بنگرید . تجربه نشان داده است که بخش های اداری میل به بالا دارند و سعی دارند به طبقات بالا صعود فرمایند . آنان نام منهای دو را با اتاقهای فراوانش تبعیدگاه نهاده اند و از استقرار در آن طبقات ابا دارند و برای تمهید مکان های جدید ممکن است چنین طرح های را هم ارائه دهند . عجیب است که منهای دو به زعم عده ای تبعیدگاه است اما عمده فهرست نویسان در همان طبقه به کار اشتغال دارند!
تا کنون دو سه تذکر مکتوب را در باب بعضی کاستی ها برایتان ارسال داشته ام . نمی دانم چقدر به آن تذکرات توجه کرده اید و دستوری جدی را برای بررسی آنها صادر کرده باشید . اما امیدوارم که به این نتیجه رسیده باشید که آنچه گفته می شود صرفا از باب خیرخواهی و دلسوزی برای سازمانی است که 15 سال از بهترین سال های عمرم را از صبح تا شام در آن گذراندم و از نعمتِ خدمتی که خداوند رحمان در آن مدت فراهم آورد به من ارزانی داشت همواره او را سپاسگزاربوده ام . ”

همانگونه که در متن این نامه هم یاداور شده ام نامه های دیگری نیز برای ایشان نوشته ام که به تدریج منتشر خواهم کرد.

دکتر علی شکویی و تغییر نام!

شاخص

این نوشته به عنوان سخن هفته  لیزنا منتشر شد:

 احتمالا شما هم مثل من شاهد ازدحام کلاغها بوده اید. وقتی یکی از آنها به خطر می افتد فراخوان عمومی می دهند؛ همگی  یکباره به سمتی هجوم برده، سعی بر دفع خطر و برطرف کردن مشکل می کنند. بسیاری جانداران و به ویژه پرندگان رفتاری این چنینی دارند. آنها هنگام احساس خطر با خبر کردن یکدیگر اسکادرانی از همنوعان را تشکیل داده و با انجام حرکات دسته جمعی و نمایشی و ایجاد سر و صدا و حتی حمله ، سعی در دفع خطر می کنند. شاید این رفتار را بتوان ازدحام یا قلدری جمعی [i] نام گزارد.

کورنارد لورنس [ii] رفتار شناس آلمانی در سال 1968 با وام گرفتن این اصطلاح از دانش پرنده شناسی  آن را برای آدمیان نیز به کار برد. در گروه های اجتماعی و احزاب و دستجات سیاسی این رفتار را فراوان می توان یافت. انواع اعتراضات دسته جمعی و اعتصابات و حتی بعضی شایعه سازی های گسترده را می توان از این نوع رفتار دانست.

در جامعه کتابداران و اطلاع رسانان نیز در مواردی شاهد این ازدحام و اهتمام دسته جمعی بوده ایم که به دو مورد آن اشاره می شود:

زمانی که دانشگاه آزاد پذیرش دانشجوی کارشناسی ارشد و به ویژه دوره دکتری این رشته را را آغاز کرد حملات و جوسازی های گروهی زیادی انجام شد. عده ای معتقد بودند که این کار، غیرقانونی است و دانشگاه آزاد هم فاقد بنیه علمی است . حتی بدنه وزارت علوم هم به نوعی در این ازدحام شرکت داشت. عده ای کار را به تحریم تدریس در دانشگاه آزاد کشانده ،عده ای دیگر بر طبل بی محتوایی آن می کوبیدند.

در هیاهوی آن اعتراضات کسی فکر نمی کرد که آن آغاز به انجام برسد. اما پایمردی استادی به نام دکتر علی شکویی با پشتیبانی برادر دانشمندش ، مرحوم دکتر حسین شکویی

دکتر حسین شکویی

دکتر حسین شکویی

توانست آن مهم را چنان به انجام برساند که نه تنها همه  آن حملات و ازدحام ها خنثی شد بلکه پس از مدتی معترضان سینه چاک هم در صف تدریس و تحصیل آن دانشگاه نشستند! شیوه او در بکارگیری نیروهای جوان و میدان دادن به آن ها باب بسیاری از انحصار طلبی ها را شکست. شاید همین اقدام باعث شد که گروه های کتابداری به تکاپو بیفتند و با اعزام دانشجو و پذیرش نیروهای جوان سعی کنند گروه خود را با فضای جدید تطبیق دهند. از این منظر دکترعلی شکویی حق بزرگی برحامعه کتابداری کشور دارد.

مورد دوم از ازدحام های گروهی کتابدارانه، تلاش برای تغییر نام رشته بود.

در چند سال اخیر در همه جلسات، گروه های بحث ، وبلاگها و حتی کلاس های درس این خواست دنبال شده است . گستره این خواستها چنان گسترش یافت که بزرگان رشته را هم به فکر واقدام واداشت. این اهتمام و فشار چنان موثر شد  که حتی سرسخت ترین مخالفان نیز از تغییر نام سخن گفتند و نام پیشنهاد کردند. انتشار دروغ سیزده امسال در لیزنا و عکس العمل های بعدی به آن نیز بیانگر میزان حساسیت جامعه کتابداری به مساله تغییر نام بود.البته انتشار این طنز علاوه بر جاری نگه داشتن بحث تغییر ، رهاوردهای  جالب دیگری هم  در پی داشت:

  • از یک سو میزان دقت و ژرف نگری جامعه کتابداری و خبرگزاری ها محک خوبی خورد.  طنز بودن متن منتشر شده چنان آشکار بود که عدم فهم طنز بودن آن خود طنز دیگری شد و مرغ پخته را هم به خنده درآورد. اما بعضی از کتابداران نخوانده و یا نیم خوانده ، از مهندس شدن خود ذوق زده شده بودند و یا به شدت به نام جدید  معترض بودند. نقل متواتر خبرگزاری ها هم بی دقتی آنان را آشکار کرد و  نشان از نبود دروازه بانی درست در مسیر پایش خبرهای منتشر شده از سوی آنان بود. آثار انتشار آن خبر چنان قوی بود که حتی بعد از گذشت روزها، صحنه هایی ایجاد شد که داستانهای عزیز نسین را تداعی می کرد:

رئیس یکی از بزرگترین کتابخانه های کشور پس از گذشت دو هفته از انتشار آن دروغ، در جلسه ای با حضور کتابداران از دلائل این نام گذاری می گوید، دقایقی بر صحت آن استدلال می کند؛ و در انتها نیز به حاضران به خاطر آن نام نکو تبریک می گوید!

  • از سوی دیگر میزان مدارا و رواداری و شناخت مفهوم طنز گروه دیگر سنجیده شد. عده ای با این که از طنز بودن مطلب منتشر شده  آگاه بودند چنان بر آشفته شدند که لگام سنجیده سخن گفتن را از دست دادند و با استدلالهای غریب درخواست برخوردهای تند و حذفی را داشتند. اگر کتابداران این آب و خاک تحمل طنز این چنینی را نداشته باشند چه انتظاری باید از عامه مردم داشت؟

بر می گردیم به مساله تغییر نام:

برای رشته ما از ابتدا برابر نهاده دقیقی انتخاب نشده بود. اما معمولا غلط های مصطلح را به سختی می توان زدود. به نظر می رسد دو عامل موجب شده است که مساله تغییر نام شتاب بیشتری بگیرد و تصمیم سازان را وادار به اقدام کند:

  • اهتمام جمعی کتابداران و طرح این خواست در خَلوت و جَلوت و به طنز و جِد
  • تصویب درس ها و گرایش های جدید . امر مبارکی که طی چند سال اخیر آعاز شده ، باز تعریف سرفصل های کارشناسی و تعریف گرایش های جدید برای کارشناسی ارشد است.از نزدیک شاهد بوده ام که استادان گرانقدری برای این بهینه سازی بی مزد و منت تلاش کرده اند. ایجاد این تغییرات خود عاملی بوده است که ضرورت تغییر نام را جدی تر می کرد باید به دنبال نامی بودند که چون چتری واحد بتواند سرفصل ها و گرایش های نو را پوشش دهد.

مسلما اهتمام جمعی چند ساله کتابداران و ضرورتهای پیش آمده تغییراتی را پدید آورد .بی تردید هدف این تغییرات ارتقاء جایگاه علمی و حرفه ای این رشته است . اما به عقیده من همه این تغییرات ارزشمند که تاکنون تعریف شده و در حال تعریف و انجام است کافی نیست وعلاوه بر تغییر نام و تعریف گرایش و سرفصل های جدید اعمال تغییرات دیگری نیز لازم است مورد مطالعه قرار گیرد:

  • کار با اطلاعات درونمایه اصلی رشته ماست. ماهیت سیال اطلاعات و افزایش بهمن وار آن ضرورتهای دیگری را پدید آورده است. میان رشته ای شدن بسیاری از علوم و ماهیت میان رشته ای و آلی و خادم بودن این رشته در ارتباط با سایر علوم  و نزدیک شدن مباحث به آموخته ای فناوری اقتضاء می کند که از منظر دیگری به رشته نگریسته شود. خوشبختانه خبرگان به استقبال این تغییرات رفته اند و با تعریف دروس جدید پذیرای منطقی تغییرات شده اند. در تعریف سرفصل های  جدید تقریب به حوزه فناوری اطلاعات کاملا مشهود است. بعضی دروس کاملا ماهیت فناورانه دارند. پذیرش این تقریب آغاز راه است ، اما همۀ کار نیست. اگر قرار باشد این دروس توسط اعضای محترم گروه های فعلی تدریس شوند؛ راه به جایی نخواهیم برد. من هنوز جزوۀ! درس داده پردازی دوره تحصیلم را درکارشناسی ارشد تربیت مدرس به عنوان حرز نگه داشته ام! اگرمتعصبانه جلو ورود تخصص های دیگر را بگیریم و مدعی باشیم خودمان از عهده همه این دروس برمی آییم – که شوربختانه بسیاری چنین می اندیشند– و تغییری در ساختار و ماهیت گروه های آموزشی ندهیم؛ ما هم چون گذشتگان در حوزه های نوین حرز نامه ساز خواهیم شد و بر حیرانی دانشجویان خواهیم افزود. این کار موجب می شود که دانش آموختگانی کارآ  به جامعه تحویل ندهیم . در ترم پیش در یکی از همین گروه های معزز ،مفاهیمی به عنوان مفاهیم نوین تدریس شده بود  که بیش از یک دهه است که منسوخ شده اند! اگر قائل به آموزش این دروس ومفاهیم نوهستیم وآن ها را در برنامه های جدید گنجانده ایم ،شاید تجدید نظر در ترکیب تخصصی گروه های کتابداری گریز ناپذیر باشد.
  • اگر ضرورت تجدید نظر در ساختار گروه را بپذیریم و رویکرد نوینی برای آن در نظر بگیریم  تغییر دیگری هم ضروری خواهد بود. دراین رویکرد نو، این رشته، در ساختار آموزش عالی کشور نمی تواند به عنوانی گروهی ذیل دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی تعریف شود. ماهیت این دانش و حرفه،و درونمایه سیال آن “اطلاعات و دانش” و در آمیختگی آن برای استفاده از فناوری های نوین حتی ادامه حیات مستقل آن را به عنوان دانشکده ای مستقل زیر سوال می برد و مشکلات فراوانی را پدید می آورد.  آینده نگری و رعایت منافع ملی به دور از تعصب های گروهی اقتضا می کند که این رشته  به یکی از حوزه هایی که انطباق  بیشتری دارد؛ نزدیک شود. در این زمینه تجربه های قابل مطالعه ای در جهان از جمله در امریکا و مالزی وجود دارد. انتساب فعلی این رشته به حوزه علوم تربیتی و روانشناسی مشکل دیگری نیز می آفریند. این انتساب غالبا موجب ورود داوطلبانی می شود که پیش داشته های لازم را برای درک دروسی که در گرایش های جدید تعریف شده اند؛ ندارند. در این حالت حتی در صورت تدریس درست و بهینۀ این سرفصل ها با مشکل عدم یادگیری دانشجو مواجه خواهیم شد.

و در انتها:

ازدحام ها و قلدری های جمعی (Mobbing) همواره هم مثبت نیست. اگر اولین اهتمام جمعی کتابداران درمقابله با تاسیس دوره های کارشناسی ارشد و دکتری دانشگاه آزاد به زعم عده ای خیلی آگاهانه نبود و  حاصلی نداشت  اما به نظر می رسد دومینش به ثمر نشسته است. شاید شایسته این باشد که ازاین پس به دنبال طرحی نوتری باشیم . و این طرح می تواند تغییر جایگاه رشته کتابداری در ساختار رسمی آموزش عالی کشور باشد . اهتمام جمعی کتابداران در این زمینه می تواند موجب شود که  فرد باهمتی  چون دکتر علی شکویی این خواست را تا حصول نتیجه دنبال کند. باید امیدوار بود که جامعه کتابداری ایران و نهادهای مرتبط با آن ، به عنوان نهادهایی یادگیرنده از تغییر نهراسند و به استقبال آن بروند . در هزاره سوم پویایی و تغییر خصلت ذاتی جوامعی که قرار است سرافرازانه ادامه حیات دهند. محافظه کاران جایی در این رشد نخواهند داشت. باید به دنبال ذهن هایی بود که هر روز طرحی نو در اندازند و موجی مبارک ایجاد کنند.  یادمان باشد که در صحنه زندگی حرفه ای ما همین اهتمامهای دلسوزانه و نو آوری ها و طرح های مشفقانه  به یادگار خواهند ماند.

زندگي صحنه زيباي هنرمندي ماست

هر كسي نغمه خود خواند و از صحنه رود

صحنه پيوسته به جاست

خرم آن نغمه كه مردم بسپارند به ياد

 


[i] Mobbing

[ii] Konrad Lorenz

 

خسروی، فریبرز. «دکتر علی شکویی و تغییر نام!». سخن هفته شماره 101. 1 آبان 1391.

طلا1391-09-01 16:41
با تشکر از شما استاد عزیز
بسیار ممنونم که یاد استاد گرامی دکتر شکویی را در دلمان زنده کردید همان استادی که به کتابدار بودنش افتخار می کرد با آنکه اخیرا ناتوان شده بود باز هم سر کلاسهای درس در واحد علوم و تحقیقات حاضر می شد و تجربیاتش را به دانشجویانش منتقل می کرد اما چه بسیار حسودانی که روزی دانشجوی او بودند و حالا دشمن او شده بودند و چه بسا با بدگوییهای خودشان استاد را از دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقیقات که بانی گروه کتابداریش خودش بود بیرون کردند فقط می توانم بگویم حسابشان با خدا.
علی1391-08-07 10:30
با تشکر از استاد خسروی
علی1391-08-07 10:30
با تشکر از استاد خسروی
به نظر می رسد این همه تکاپو و تلاش برای تغییر عنوان رشته حاصل مشکلاتی است که ما در هویت رشته کتابداری داشتیم و تغییر عنوان رشته تنها مرهمی بر این درد بود که صد البته این مرهم فقط در محیط های دانشگاهی موثر و مفید است و در سطح عمومی این تغییر نام رشته قابل پذیرش نخواهد بود و تا حدودی مایه تمسخر جامعه را در بر خواهد داشت.
محمد پورثانی1391-08-04 10:40
استاد گرامی
درود بر شما که خلاف قاعده مرسوم در ایران از آنهایی که در کرسی قدرت نیستند به نیکی یاد می فرمایید. متاسفانه عکس این مرسوم است . در کلاس از خودتان آموخته ایم
بزرگش نخوانند اهل خرد که نام بزرگان به زشتی برد
امیدوارم این کار نیکو تداوم یابد. محمد پورثانی —کانادا
نفيسي كيا1391-08-03 20:52
باسلا م ودورد بر شما كه يادي از ا قاي دكتر علي شكو يي كرديد موفق وپايدارباشيد نفيسي كيا
کتایون1391-08-03 09:48
سوالی که برای من پیش امده اینست که اساتید محترمی که اینقدر شیوا مسئله تغییر در این رشته رو عنوان می کنند در جلساتی که برای تغییر نام صورت گرفته کجا بوده اند؟ آقای خسروی آیا از شما و سایر اساتید دیگر هم در مورد تغییر نام نظرخواهی شد؟ویا عده ای خود را صاحب اختیار آن میدانند!!نظر ما نسل جوان کتابداری که برایشان اصلا اهمیتی نداشت نظر سایر بزرگان کتابداری را چرا نادیده گرفته اند؟!!!!”محافظه کاران جایی در این رشد نخواهند داشت. باید به دنبال ذهن هایی بود که هر روز طرحی نو در اندازند و موجی مبارک ایجاد کنند” جناب آقای خسروی فعلا که آینده حرفه کتابداری در دست محافظه کاران است.
رفعت1391-08-02 09:16
سلام
اگر نسل جوان رااساتید ماقبول داشتند وضعیت رشته ما وتکاپو برای آن بهتر وبیشتر ازین بود که هست.استاد گرامی:افسوس!!! چه دیر بزرگان تن به تغییر میدهند!کاش دریک پروژه تحقیقاتی مشخص شود همه اساتیدی که دیرتغییر نام رشته راپذیرفتند،انگیزه واقعیشان تاقبل از آن برای اینهمه مقاومت چه بود؟؟؟
متشکرم:باتشکر از مطالب خوب وآموزندتان
سیما یزدانی1391-08-02 06:56
امیدواریم که با همت همه کتابداران این خواست اساسی یعنی تغییر جایگاه و تعریف مجدد از رشته انجام شود. در ضمن از اینکه یادی از دکتر شکویی کرده اید کار بسیار پسندیده ایست . یادم است در یکی از واحدهای دانشگاه آزاد همین اساتیدی که اکنون بجای ایشان تکیه زده اند پشت سر بشدت منتقد او بودند اما در مقابل تعظیم می کردند و اکنون او را فراموش کرده اند.از استاد عزیز دکتر خسروی نیز به خاطر دلسوزی و بیان روان و استدلالی شان ممنونم
الی1391-08-02 00:50
نوشدارو بعد از مرگ سهراب!
وقتی خبر تغییر نام رشته را دیدم یاد بیان یکی از اساتید افتادم که در مقاله ای گفت تغییر رشته هرگز، شما رشته تان را عوض کنید!
آیا تغییر نام پس از این همه کش و قوس می تواند مرهمی برای دل زخم خورده ما کتابداران دیروز و اکسیری برای حیات کتابداران فردا باشد؟
همتیان1391-08-01 22:06
ممنون. استفاده کردیم. انشالا گروه های محترم هم به فرمایشات شما گوش بدهند!
محسن مردانخانی1391-08-01 17:52
سلام
درود بر شما که از یکی از تاثیر گزاران که اکنون در مسند قدرت نیست یاد کرده اید . این سنت خوبی است . نکته مهم نوشته شما امیدوارم مورد توجه قرار گیرد. جایگاه رشته ما لازم است مورد تجدید نظر قرار گیرد.
رویا جاویدی1391-08-01 16:54
تشکر از شما جناب خسروی
چقدر خوب بزرگان رشته کتابداری با نوشته های سودمند خود ما را از تبعات بسیاری از رفتارهایی که هم اکنون در جامعه کتابداری رخ می دهد آگاه می کنند. امیدوارم گوش شنوا باشیم
مهتاب1391-08-01 11:42
مثال شما بسیار آموزنده بود.
ممنون آقای دکتر
 منبع : لیزنا
دوشنبه, 01 آبان 1391 ساعت 08:00

یادی از مهربانی مهرورز

شاخص

انگار دیروز بود که پس از دوسال  او را در قلهک مجددا ملاقات کردم. علی مزینانی را از زمان تدریس روش تحقیق در  علوم پزشکی ایران می شناختم. دانشجوی پویا و با هوشی که در انتهای کلاس می نشست و بدش نمی آمد که گاهی شلوغ هم باشد.

آن روز آمده بود تا برای کار در کتابخانه  دانشگاه آزاد قرار داد ببندد. آنان تقبل کرده بودند که در صورت عقد قرار داد او را بورسیه کنند. گفتم اگر کتابخانه ملی همین شرایط را فراهم کند می پذیری؟ گل از گلش شکفت. فردای آن روز با آقای خاتمی مساله را در میان گذاشتم و توضیح دادم که به کارگیری امثال او در کتابخانه ملی می تواند آینده ساز باشد. به راحتی پذیرفت و مسئولیت نوشتن آیین نامه این قبیل بورسیه ها را به خودم واگذار کرد . آیین نامه ای تنظیم شد و به تصویب رسید و مزینانی هم جزء همکاران ما شد.

دیری نگذشت که که پویایی و پشتکار او بر همه مسلم شد و رابطه معلم و شاگردی ما هم تبدیل به دوستی و مهرورزی عمیق و زیبایی گشت. او همکاری بسیار همراه ، صبور  و خبره و دوستی شفیق بود. معتقد بودم که نیروی ارزشمندی به همکاران زحمتکش کتابخانه افزوده شده و در آینده می تواند از عناصر تصمیم ساز متخصص برای کتابخانه باشد. افسوس که تقدیر بر تدبیر غالب آمد و در همین روز ها بود که شمع وجودش در دیگرسرای نورافشان شد . باورتان می شود که هشت سال از آن رحیل گذشته است؟

زندگی صحنه ی یکتا ی هنرمندی ماست

هرکسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود

صحنه پیوسته بجاست

خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد 

روانش شاد و فردوس جایگاهش باد.

چند و چون برگزاری ایفلا در ایران

شاخص

گفتگو یی که در لیزنا منتشر شد:
چند و چون برگزاری ایفلا در ایران/5
برگزاری اجلاس ایفلا می‌تواند ذهنیتها نسبت به ایران را اصلاح کند
دکتر فریبرز خسروی با اشاره به مذاکرات یک دهه قبل کتابخانه ملی ایران با هیأت رئیسه ایفلا برای برگزاری اجلاس ایفلا درخصوص ضرورت تشکیل ایفلا در ایران گفت: “ایقلا اجلاس چند هزار نفره ایست که می تواند زمینه معرفی تمدن و فرهنگ غنی ما را به اهالی کتاب و فرهنگ در سطح جهان فراهم آورد و بعضی از ذهنیتها را که در اثر هجوم رسانه ای معوج شکل گرفته است، اصلاح کند. “

 

دکتر فریبرز خسروی، معاون پیشین سازمان اسناد و كتابخانه ملي ایران در گفتگو با لیزنا درخصوص آمادگی ایران بعد از 40 سال از آغاز آموزش آکادمیک کتابداری در آن برای برگزاری ایفلا گفت: “تا کنون ایفلا در کشورهای زیادی اجلاس سالانه خود را تشکیل داده است. این جلسات با قوت و ضعف برگزار شده است. واقعیت این است که جامعه کتابداری ایران به لحاظ تعداد فارغ التحصیل، تعداد شاغلان، تعداد اعضای هیات علمی، تولید علمی و نشریات پژوهشی و زیر ساختهای کتابخانه ای از بعضی از کشورهایی که تا کنون ایفلا در آنها تشکیل شده وضعیت مناسب تری دارد. “

  • جامعه کتابداری ایران به لحاظ زیر ساختهای کتابداری و کتابخانه ای از بعضی از کشورهایی که تا کنون ایفلا در آنها تشکیل شده وضعیت بهتری دارد

وی افزود: “امکانات و برنامه ریزی که در  ترکیه، تایلند،  کوبا و افریقای جنوبی به لحاظ زیر ساخت های کتابداری و کتابخانه ای فراهم آمده بود قطعا ضعیف تر از امکاناتی است که در ایران می توان فراهم آورد.”

  • متاسفانه زیر ساخت های مناسب برای پذیرایی از یک جمعیت 3 هزار نفره به سختی فراهم خواهد آمد

دکتر خسروی تصریح کرد: “اما فقط نباید به زیرساختهای کتابدارانه توجه کرد. امکانات و تسهیلات توریستی نیز تعیین کننده است. با آنکه جاذبه ای توریستی و به ویژه جاذبه های   فرهنگی و تاریخی  بسیار زیاد است اما متاسفانه زیر ساخت های مناسب برای پذیرایی از یک جمعیت 3 هزار نفره به سختی فراهم خواهد آمد.”

  • برگزاری اجلاس ایفلا می تواند ذهنیتها نسبت به ایران را که در اثر هجوم رسانه ای معوج شکل گرفته است اصلاح کند

دکتر فریبرز خسروی درخصوص ضرورت تشکیل ایفلا در ایران گفت: “ایقلا اجلاس چند هزار نفره ایست که می تواند زمینه معرفی تمدن و فرهنگ غنی ما را به اهالی کتاب و فرهنگ در سطح جهان فراهم آورد و بعضی از ذهنیتها را که در اثر هجوم رسانه ای معوج شکل گرفته است اصلاح کند. ”

وی افزود: “در حاشیه  یکی از جلسات ایفلا با دکتر پیتر لور و دکتر بنگاس رگاس صحبتی در مورد فرهنگ و تمدن ایران داشتیم. آنان با احتیاط می پرسیدند اگر به ایران بیاییم می توانیم زنده برگردیم؟ وقتی امکانات سفر و بازدید آنان (به خرج خودشان) فراهم آمد و با جامعه کتابداری و کتابخانه های ایران آشنا شدند نگاه و نگرششان به کلی عوض شد.  در گفتگویی که با  دکتر مارتا تری رئیس اسبق کتابخانه ملی کوبا  داشتم می گفت یکی از دلائلی که با اصرار زیاد ایفلا در هاوانا برگزار شد  به نوعی شکستن حصر چندین ساله ای است  که توسط امریکا و سایر کشورها بر کوبا تحمیل شده است.”

  • تشکیل موفق چنین جلساتی  می تواند آثار مبارکی در حوزه های علمی،  فرهنگی و حتی سیاسی و اجتماعی به ارمغان آورد

معاون پیشین سازمان اسناد و كتابخانه ملي ایران  تأکید کرد: “تشکیل موفق چنین جلساتی  می تواند آثار مبارکی در حوزه های علمی، فرهنگی و حتی سیاسی و اجتماعی به ارمغان آورد.”

  • شرط ایفلا برای برگزاری اجلاس، حضور بدون تبعیض کتابداران همه کشورهاست

دکتر خسروی در پاسخ به سوال « چرا ایفلا تاکنون در ایران برگزار نشده است؟» گفت: “حدود یک دهه قبل به طور جدی در مورد تشکیل ایفلا در ایران از سوی کتابخانه ملی اقدام شد. اعضای هیات رئیسه ایفلا هم در آن زمان با خوشحالی دعوت ما را پذیرفتند و آماده بودند در مورد کاندیدا شدن ایران برای تشکیل ایفلا اقدام کنند.”

وی افزود: “آنان شرایطی را مطرح کردند که تقریبا همه قابل انجام بود جز یکی! آن شرط هم  این بود که کشور میزبان باید امکان شرکت همه کتابداران را  بدون هیچ تبعیضی و بدون توجه به تابعیت آنان فراهم آورد. با مذاکراتی که با کارشناسان وزارت امورخارجه به عمل آمد معلوم شد که صدور روادید برای عده ای به لحاظ قانونی ممکن نیست؛ لذا مساله پیگیری نشد.  البته بعدا دیدیم که این تعهد  و بی طرفی در صدور ویزا عملا توسط بعضی از کشورها نقض شد. در ایفلای کانادا به بسیاری از شرکت کنندگان ایرانی و افریقایی ویزا داده نشد که موجب اعتراض شدید پیتر لور در سخنرانی افتتاحیه ایفلا شد! ”

http://www.lisna.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=9965:1391-06-22-09-54-15&catid=55:1389-02-17-17-52-31

نمودار دانش

شاخص

با نمودارهای دانش، جستجوی گوگل هوشمندتر می‌شود

 

آمارگیر وبلاگم را که نگاه می‌کنم، همیشه نتایج جستجوی عجیب و غریبی را می‌بینم. این جستجوها گرچه نشاندهنده مهارت پایین جستجو در میان کاربران ایرانی هستند، اما در عین حال حاکی از آن هستند که کاربران اینترنت انتظار دارند که گوگل و دیگر موتورهای جستجو، هوشمندانه و معنایی عمل کنند، بتوانند به سؤالات محاوره‌ای آنها پاسخ بدهند و غرض و نیت اصلی آنها را از یک جستجو دریابند.

تا به امروز برای دستیابی به نتایج جستجو این کلمات کلیدی بوده‌اند که اهمیت داشته‌اند، اما آیا زمانی می‌رسد که موتورهای جستجو کاری فراتر از جستجوی کلمات کلیدی برای ما انجام بدهند؟

گوگل به تازگی گام مهمی در راه رسیدن به وب معنایی یا semantic برداشته است که خود البته ترجیح می‌دهد از آن با نام نمودارهای دانش یا Knowledge Graph یاد کند.

گوگل با استفاده از پایگاه داده‌های چندین سایت بزرگ از جمله Freebase و ویکی‌پدیا و همچنین سرویس نقشه و خرید خود، سعی دارد هنگامی که کاربری چیزی جستجو می‌کند، دریابد که غرض او از وارد کردن یک یا چند کلمه کلیدی چیست.

گوگل به این ترتیب به صورت مجرد به چیزها نگاه می‌کند، بلکه شبکه‌ای درست می‌کند که در آن همه چیز در ارتباط با هم معنی دارند. مثلا نام یک نویسنده با آثارش، ژانر ادبی‌اش، هم‌عصرانش، دوره تاریخی زیست‌اش، نزدیکانش و رقبایش به صورت یک شبکه قرار می‌گیرد. در این سیستم هر شخص یا چیز با رشته ریسمان‌هایی با چیزهای دیگر ارتباط دارد. در نهایت وقتی کسی چیزی جستجو می‌کند، گوگل فقط دیگر یک رشته صفحات مرتبط با کلمات کلیدی را به او پیشنهاد نمی‌کند، بلکه وقتی دستش را دراز می‌کند تا چیزی را پیدا کند، به واسطه ریسمان‌های مجازی مرتبط کننده آن چیز با اشیا، اشخاص و امورات دیگر، آنها هم به جلو می‌آیند.

به عبارتی گوگل دیگر نمی‌خواهد به جستجوی کاربران به صورت یک سری کلمات کلیدی صرف نگاه کند، بر این اساس از این به بعد وقتی نام محل یا شخص یا شیء مشهوری را وارد می‌کنید، گوگل با استفاده از «نمودار دانش»، برداشت انسانی‌تر از جستجوی شما می‌کند.

با استفاده از نمودارهای دانش، قتی عبارت king را وارد می‌کنید، گوگل برای دریافت منظور شما، از شما خواهد پرسید که منظورتان واقعا شاه است یا یک تیم ورزشی یا برنامه تلویزیونی خاص. اما چیز جالب‌تر در هنگام جستجو در گوگل این خواهد بود که در گوشه راست و بالای صفحه جستجو، گوگل خلاصه‌ای از اطلاعات لازم را به صورت مختصر و مفید در مورد جستجوی شما نشان خواهد داد.


مثلا وقتی نام یک هنرمند دوره رنسانس را جستجو کنید، سال تولد، آثار مهم او و همچنین نام هنرمندان دیگری که در دوره رنسانس می‌زیستند برای شما فهرست می‌شود.

در این سیستم جستجوی جدید، به نمایش درآمدن رویدادها و حوادث مرتبط با یک شخص یا محل، یا نمایش افرادی که به نوعی با یک شخص مرتبط بوده‌اند، کاربر را به جستجوی بیشتر در پیرامون، جستجوی اولیه‌اش توشیق می‌کنند.

نمودار دانش گوگل از جهات مختلفی اهمیت دارد:

۱- تغییری که در شیوه جستجو و تعامل ما با گوگل ایجاد می‌کند. نمودار دانش ما را تشویق به جستجوی بیشتر در حاشیه یک موضوع می‌کند. همین مطلب ممکن است در عین حال که ما را به اطلاعاتی تصادفی مفید برساند، باعث نوعی عدم تمرکز در جستجوکننده هم بشود.

ویکی‌پدیا را در نظر بگیرید. بارها شده است که من چیزی در ویکی‌پدیا جستجو کرده‌ام و بعد وقتی مدخل اصلی را می‌خوانم، با لینک‌ها و ارجاعات آن، به صفحاتی دیگری می‌رسم و ناگهان چشمم را باز می‌کنم و می‌بینم که در حال مطالعه چیزی هستم که ربطی به جستجوی اولیه‌ام ندارد.

همین مطلب ممکن است هنگام استفاده از نمودارهای دانش هم رخ بدهد.

۲- موضوع مهم دیگر تأثیر احتمالی هوشمندتر شدن گوگل بر SEO است. هنوز به درستی مشخص نیست که این امر تا چه میزان بر SEO تأثیر خواهد گذاشت. اگر قرار باشد، کاربران به جواب‌های سرراست سؤال‌های خود برسند، بدون اینکه نیاز باشد به سایت‌ها و وبلاگ‌هی تولیدکننده محتوا سر بزنند، این امر باعث سقوط ترافیک وبلاگ‌ها و سایت‌ها خواهد شد.

۳- مطلب مهم بعدی، به وجود آمدن عرصه جدید رقابتی بین موتورهای جستجو است. بعد از اینکه گوگل نتایج «گوگل پلاس» را وارد جستجوهای خود کرد، بینگ هم شروع کرد به نشان دادن اطلاعات اجتماعی در ستون کناری خود. و حالا با هوشمندتر شدن موتور جستجوی گوگل و حرکتش به سوی معنایی شدن، این احتمال وجود دارد که بینگ و دیگر موتورهای جستجو هم به این سو حرکت کنند.

پیشبینی من این است که در چند سال آینده موتورهای جستجو، کمابیش این عناصر را هنگام جستجوی کاربرانشان به آنها نشان بدهند:
– نشان دادن اطلاعات مختصر و مفید در مورد یک مطلب. (سال تولد و مرگ و آثار مهم یک نویسنده یا فیلمساز)
– ابزاری برای تمرکز بیشتر یا جستجوی حاشیه‌ای: برای مثال وقتی کسی عبارت کتاب‌های علمی-تخیلی خاصی را جستجو کند، در کادر کناری، نام آثاری با حال و هوای مشابه یا فیلمی که از روی کتاب اقتباس شده یا نویسنده‌های مشابه خالق اثر به او نشان داده شود.
– نتایج جستجو در شبکه‌های اجتماعی از توییتر گرفته تا فیس‌بوک.
– پاسخ دادن به سؤالات محاوره‌ای نسبتا ساده: آیا امروز باران خواهد بارید؟ دیروز پاریس سردتر بود یا نیویورک؟ پرفروش‌ترین فیلم ماه می و از این قبیل.

در چند روز آینده به تدریج نمودارهای دانش در کشورهای مختلف فعال خواهد شد

منبع : http://1pezeshk.com/archives/2012/05/the-new-google-knowledge-graph.html

گردانندگان عطف، سخن سید جمال را شنیده اند!

 

گردانندگان عطف، سخن سید جمال را شنیده اند!

چه نیازی است به عطف؟ نوشته شده برای عطف  در فروردین 91

هرچه زمان پیش می رود و بر تعداد نشریات علمی پژوهشی – کثرالله امثالهم – افزوده می شود ، اعتقادم به نشریاتی همچون عطف بیشتر می شود. مجلات علمی پژوهشی در خوشبینانه ترین برداشت ، کمتر به مسائل جاری پرداخته و بیشترین فعالیتشان بر انعکاس پژوهش های جامعه علمی متمرکز است و با برداشتی بدبینانه ، این نشریات اغلبشان تبدیل به ارتقاء نامه استادان یا مجوز نامه دانشجویان شده اند. اگر سری به انبارهای این نشریات — که بیشترشان نیز با بودجه عمَومی نشر می یابند – بزنیم و کوه تلنبار شده سال های سال آنها را مشاهده کنیم معلوم می شود که چرا ضریب تاثیر بعضی از اینها صفر و در بهترین حالت چند ده برابر کمتر از ضریب تاثیر نشریات علمی بعضی از ممالک راقیه! است.

وقتی ۱۰ سال پیش مدیر مسئولی و سردبیری فصلنامه کتاب را به عهده گرفتم تصورم براین بود که:

” نخستین کارکرد مطبوعات به منزله یک رسانه گروهی، اطلاع‌رسانی و آگاهی‌بخشی آزادانه است. در اینجا واژه آزادانه مهم است، چون صرفاً در سایه اطلاع‌رسانی و آگاهی‌بخشی آزادانه است که افراد جامعه می‌توانند با توجه به نیازها و علایق و تشخیصشان، دست به گزینش اطلاعات بزنند و لذا این پدیده را «خود حق‌طلبی» می‌نامند.

کارکرد دیگر مطبوعات، زمینه‌سازی و بسترسازی برای تکثرگرایی است، چرا که نادیده گرفتن گوناگونیها، مخل تعامل و ارتباط و در نتیجه مانع ایفای درست نقش مطبوعات می‌شود. عملکرد درست این رسانه می‌تواند نشان‌دهنده «چند صدایی» جامعه نیز باشد.

و بالاخره کارکرد مهم مطبوعات، حراست از حقوق شهروندان در برابر تعدیهای احتمالی است. عمل به این وظیفه از طریق نقد و نقدپذیری میسر می‌شود. در واقع این رسانه می‌تواند با اعمال گزارشگری نقادانه، مدافع آزادیهای سیاسی بوده، از تضییع حقوق افراد جلوگیری کند و در عین حال با بازگذاشتن دریچه نقد، در جهت بهسازی خود و بهسازی جامعه بکوشد.”[i]

اما پس از گذشت سال ها باید اذعان کنم که دستیابی به چنین اهدافی در نشریات علمی پژوهشی و ترویجی بسیار دیر یاب یا نایایاب است. نمی خواهم همچون ویلبر شرام نقش وسایل ارتباط جمعی و از آن میان نشریات را تخدیری بدانم اما این نشریات در حرفه ما برای دستیابی به اهداف فوق بسیار کم رنگ عمل کرده اند. شاید بزرگترین هنراین قبیل نشریات مضبوط کردن و حفظ تولیدات علمی باشد. در آنها نقدهای منسجم و جاندار کمی منتشر شده و بعضا نشر نقدهای اندک نیز برای نویسنده و سردبیر دردسرهای دنباله داری را پدید آورده است.

به راستی این قبیل مجلات تا چه اندازه توانسته اند تکثرگرا و نماینده یک جامعه علمی چند صدایی باشند؟ شاید بسامد بالای تکرار بعضی نامها دال بر انحصار طلبی و روابط پنهان بعضی از این نشریات باشد. مطبوعات باید خاصیت آیینگی برای جامعه خود داشته باشند تا موجب رشد و ارتقاء شوند. این قبیل نشریات تا چه اندازه توانسته اند تصویری درست و وافعی ازموفقیت هاو معضلات و مشکلات حوزه را منعکس کنند؟. اندیشمندانی چون شرام بر نقش رسانه ها در ایجاد هم فکری و بالا بردن آگاهی و مشارکت جامعه تاکید دارند. این نوع نشریات تا چه اندازه این توقع را براورده ساخته اند ؟

انتظارات از مطبوعات به عنوان رکن چهارم حکومتهای مردم سالار پیشینه دیرینی دارد . بیش از یکصد سال پیش سید جمال الدین اسدآبادی به زیبایی این انتظارات را بر شمرده است:

“… پس هر امتی را باید علی‌الدوام از برای صیانت[حفاظت و نگاه‌داری] اخلاق و حفاظت ملکات و راهنمایی به‌سوی سعادت، منبهی[بیدارکننده‌‌ای] از غفلت و صائنی[مانعی] از هبوط و سائقی[راننده‌ای] به‌سوی فضائل و قائدی[کشنده‌ای] به‌جانب کمالات و مانعی از رذائل و زاجری[بازدارنده‌ای] از نقائص و آمری به‌معروف و ناهی‌ای از منکر بوده باشد، و چون به‌مسبار[آلتی که بدان عمق زخم را امتحان کنند] بصیرت، سیر نماییم و به‌میزان عقل بسنجیم، هیچ چیزی را در این زمان نمی‌بینیم که متصف به‌جمیع این اوصاف و دارای همگی این مزایا بوده باشد، مگرجرائد و اخبارنامه‌های یومیه؛ زیرا که هر صنعت و حرفه‌ای را موضوعی است خاص و یا عامی که از سوء تصرف، نااهلان را به‌منزله‌ خاص گردیده است و صاحب آن در او مستغرق شده، چشم از مشارکین خویش در عالم مدنیت پوشیده و از سود و زیان تقدم و تأخر آن‌ها غفلت ورزیده است، بلکه ضرورات معیشت، او را در غالب اوقات از اِتقان[استوار کردن] صنعت خویش بازداشته است. اما اخبار، آن یگانه صناعت است که موضوع آن، عموم احوال و اخلاق امم، و غایتش، اصلاح شؤون خویش و جلب سعادت و رفاهیت و امنیت از برای آن، بلکه از برای جمیع امم می‌باشد”[ii]

شاید تعریف و کارکرد نشریات علمی پژوهشی به گونه ای است که این اهداف و کارکرد را نمی توان از آنها انتظار داشت و دستیابی به این ویژگی ها برای آنها تا حد زیادی امکان پذیر نیست . اما نشریاتی چون شیرازه مرحوم و عطف با عمر کم خود نشان داده اند که :

به دور از قیودات اداری و رسمی می توانند آینه وار ترسیمی نزدیک به واقع از حوزه کتابداری را منعکس کنند.

با دوری از مصلحت اندیشی های بعضا خود ساخته ، با نشر نقدهای زنده و پویا به رشد تفکر نقاد کمک کنند.

مشکلات و مسائل عینی حوزه را در خلال گفتگوها و مصاحبه ها به روشنی مطرح کنند. بعضی نشریات علمی نگاهی جابلقایی به مسائل حرفه و رشته دارند!گویا از جهان دیگری سخن می گویند.

نوقلمان امکان نوشتن و تجربه پیدا می کنند. آنان نیاز ندارند که برای نشر آثارشان نامی را استحبابا به نام خود بیفزایند تا موجب پذیرش مقاله شود.

سرعت نشر این گونه نشریات به گونه ای است که تازگی مطالب موجب جلب و جذب مخاطبان می شود.

با درایت گردانندگان ، نشریاتی مانندعطف توانسته اند موج آفرینی های مبارکی را در حوزه کتابداری پدید آورد.

این نشریات بدون اتکا به بودجه دولتی و با همت گردانندگان نشر می یابند. این ویژگی، آزادی و چند صدایی آنها را بیشتر تضمین می کند.

گردانندگان نشریه ای چون عطف ، با نشیب و فرازها و مشکلات زیادی دست به گریبان بوده و هستند. همت بلند گردانندگان همیشه برایم درس آموز بوده است .آزادگی و حقیقت جویی آنان به گونه ای است که گویا تذکار سید جمال اسدآبادی را در آسیب شناسی مطبوعات به گوش جان شنیده و از آن احتراز کرده اند:

” و لیکن به‌شرط آن‌که صاحب جریده‌، بنده‌ حق بوده باشد نه عبد دینار و درهم؛ زیرا که اگر بنده‌ دینار و درهم بوده باشد. حق را باطل و باطل را حق، و خائن را امین و امین را خائن، و صادق را کاذب و کاذب را صادق، و عدو را صدیق و صدیق را عدو، و قریب را بعید و بعید را قریب، و ضعیف را قوی و قوی را ضعیف، و منفعت را مضرت و مضرت را منفعت، و حسن را قبیح و قبیح را حسن، و موهوم حقیقی را موجود و موجود حقیقی را موهوم وا می‌نماید”.[iii]

[i] http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/87483

[ii] &[ii][ii] http://www.netiran.net/mabbaszadegan/blog/1513/

قاطر همچون رسانه!

خوانده بودیم که در سده های میانه بعضی فرزانگان به هنگام سفر کتاببخانه هایشان را با شتر همراه داشتند. اما نشنیده بودیم که از قاطر آن هم در هزاره سوم به عنوان  محمل کتابخانه استفاده شود.  ظاهرا کتابداران ونزوئلائی مبدع این ابتکار قاطریند و لابد برادر چاوز  و رسانه های او نیز کلی برای این ابتکار داد سخن داده اند!. نگاه کنید به :http://boingboing.net/2012/04/20/mule-based-bookmobiles-for-rem.html?utm_source=feedburner&utm_medium=feed&utm_campaign=Feed:+boingboing/iBag+(Boing+Boing)