تودیعی غریب !

یادداشت — توسط فریبرز خسروی در آذر ۶, ۱۳۹۲ در ۱۲:۱۵ منتشر شده در عطف
در دیار ما یعنی در این عاصمۀ دود آلود، اگر هر روز اتفاق غریبی نیفتد به شدت احساس غربت خواهیم کرد :
سه شنبه ۵ آذر است و من که سه روزی به علت آنفولانزا بستری بوده ام خودم را به مترو حقانی می رسانم تا به پژوهشگاه بروم . در آنجا مراسم تودیع و معارفه بر قرار است . مترو چنان شلوغ است که گاهی احساس نفس تنگی شدیدی می کنم . در آن واویلای تعلیق و خفگی ! دختری که شاید به بیست نرسیده با بچه ای در بغل چنان با زاری طلب کمک می کند که دل سنگ هم آب می شود. دخترک ۵ سالۀ دیگری از درز جمعیت سُر می خورد و مشغول فروختن فال حافظ است . نیم خفه ، پنج امید فاطمیدقیقه به سه، با لوحی در بغل به محل تودیع در طبقه ششم می رسم . سالن تشکیل جلسات حد اکثر بیست یا سی نفر گنجایش دارد . از صندلی های چیده شده مشخص می شود که باید بیش صد نفر در آن گنجانده شوند.
قرار است جلسه ساعت سه شروع شود . نه از ریاست سابق خبری است و نه از لاحق! بالاخره آقایی که ظاهرا “بگردان” است اعلام می فرمایند :” معاونت محترم وزیر نیم ساعت دیر می آیند” ما هم ترمز دستیمان را می کشیم و با همکاران مشغول خوش و بش می شویم . اصولا تاخیر جزء ذاتی ماست . ما ملتی هستیم با دو هزار و چند صد سال تمدن و چندین دقیقه تاخیر! زمانی یک حرفه ای ! نصیحت می کرد که ” سعی کنید دیر به جلسات بروید بر حشمت شما می افزاید.” البته بعد از چندین دهه کار هنوز مفهوم حشمت را نیافته ام .
تا روز دیروز قرار بود جلسه کمیسون اطلاع رسانی وزارت علوم در پژوهشگاه تشکیل شود . حتی حوالی ظهر روز گذشته هم خانم پورایمن که خیلی دلسوزانه زمان جلسات را تذکر می دادند دوباره زنگ زدند و یاداور جلسه شدند. صبح امروز ( سه شنبه )حوالی ساعت ۱۰ دوباره زنگ زدند و قرار جلسه را لغو کردند. یکساعت بعد با تلفن دیگری متوجه شدم که مراسم تودیع و معارفه ریاست پژوهشگاه در همان زمان برقرار است . معنی روان این حرف این است که تا چند ساعت قبل از تعویض ، ریاست فعلی از جابجایی خود خبر نداشته است ! خوب این هم از آداب روزگار غریب ماست . سپاه فاتح نباید فرصت را تلف کند و به لشکر مغلوب فرصت تجدید قوا بدهد . سریع و قاطع باید عمل کرد . حقیقت این است که این نوع رفتار شاید در دوره حاکمیت رمالی ومالیخولیای هاله نور توجیه پذیر بود ولی در دوره ای که راهبرد خود را تدبیر و امید نامیده و آن هم در یک نهاد پژوهشی کاری بس عجیب و فعل غریبی بود!
حقیقت این است که تماس من با این کمیسیون به عنوان نماینده کتابخانه ملی شروع شد و پس از سبکدوشی(بازنشستگی) با اصرار دکتر فاطمی به عنوان عضو حقیقی در جلسات حضور می یافتم . در این چند سال عضویت در این کمیسیون و شرکت نسبتا منظم در جلسات آن سه صفت بارز را در ایشان یافتم :
او در استفاده از نیروهایی متخصص اصلا به دیدگاه سیاسی فرد توجه نداشت و آن را آگاهانه نادیده می گرفت . وقتی پستی اجرایی را پیشنهاد کرد به دنبال دلیل برای نپذیرفتن بودم لذا خیلی صریح به ایشان گفتم : من علیرغم اینکه سیاسی نیستم اما به جناح مقابل وابسته ام و صلاح نیست بیایم . خیلی راحت فرمودند که می دانم ولی کار ما تخصصی است کار به سیاست ندارد!و البته در نپذیرفتن آن کار دلیل دیگر مقبول افتاد.
در بحثهای تخصصی به شدت روادار و متحمل بودند. و به ویژه در حوزه های تخصصی که به دانش و مهارتشان مربوط نبود به شدت از دخالت و اظهار نظر پرهیز می کردند. مثل بعضی روسا چهار سال کار در حوزه اطلاعات و دانش شناسی باعث نشده بود که احساس ” خود متخصص بینی ” کنند و از خود نظریه هم صادر فرمایند.
ایشان در رفتار و منششان بسیار مودب و متین برخورد می کردند و به راستی ” عُجب ریاست ” نداشتند.
القصه ! ساعت سه و نیم هم شد مقام محترم شرفیاب نشدند. شاید نزدیک صد و پنجاه نفری کنارهم چیده شده بودیم که احساس کم هوایی باعث شد که پنجره ها را بگشایند . خبر نداشتند که در آن ساعت آنچه می آید دخان است و ذرات معلق و نه هوا . نزدیک ساعت چهار بود که عقل سلیم جمع به این رسید که بی حضور مقامات هم می شود سخن گفت . قرآنی خوانده شد و مجری محترم اعلام برنامه فرمودند . دکتر فاطمی سخن را آغاز کرد . تلک الایام نداولها بین الناس بله بالاخره ریاست و قدرت دست بدست خواهد شد . وقتی او سخن می گفت این تمثیل یادم آمد که ظریفی می گفت ” این پستها لنگ حمام عمومی است “. گرچه در بعضی جاها تبدیل به لنگ خصوصی چند دهساله شده شده است .
هنوز کلام دکتر فاطمی منعقد نشده است که دکتر احمدی معاون جدید پژوهشی به قول مجری با هیات همراه! وارد می شود . فاطمی می خواهد حرفهایش را ادامه دهد که دکتر احمدی ،آقایی را به زور در بغل دست خود جای می دهد . بدون اینکه سوال کنند که برنامه چیست ؟ او می شود مجری . به نظر می رسد هیات مجری سرخود است . مجری سابق هم متحیر خود و دیگران را می نگرد .
مجری جدید عجولانه ، بدون اینکه از یک ساعت تاخیر عذری بخواهد گیج می خورد که قرار است چه بشود ! بالاخره به او می فهمانند که باید دکتر فاطمی گزارش کارهایش را بدهد! فاطمی نیز به نظرم کلامش را بریده می یابد و بعضی مطالب را عمدا یا سهوا نمی گوید . گزارش مختصری را به جمع ارائه می دهد. سپس رئیس جدید نیز منضبط ، متنی را قرائت می کند و معاون محترم وزیر هم طبق معمول جمع بندی می فرمایند. در حین سخنرانی ها و اهدای لوح ها ، کنایه ها و نگاه ها نشان از غالب و مغلوب داشت ! خیلی راحت بیان می شد در پس تغییر چه کسی بوده و … و شاید بهترین نکته مثبت این تغییر گزینش فردی با سابقه خوب از درون سازمان است . اگر مثل دولت قبل ، فردی برگزیده می شد که می خواست حسب خاصیت ذاتی خود در این حوزه فرهنگی ، سرهنگی کند آنوقت چه خاکی بر سر می شد.
در بازگشت دوباره خود را در تعلیق مترو می یابم . ولی هنوز از حال و هوای جلسه بیرون نیامده ام . به راستی تمجید ها و تشکرهای چند سویه این نوع جلسات تا چه اندازه صادقانه است . عبور معلولی با ویلچر مرا به خود می آورد .او به سختی راهش را باز می کند و در آن وانفسای نفسگیر در حالی که ماسک بر دهان دارد مشغول فروش بعضی اجناس است . با خود می اندیشم چند درصد فقر موجود در جامعه ما معلول ندانمکاری در مدیریت هاست . وقتی در تشکیل یک جلسه تودیع و معارفه آن هم در یک نهاد علمی این همه کاستی و ناهماهنگی وجود دارد ، تا چه اندازه می توان به اتقان اصل این نوع تصمیمات دل بست .
به خانه که می رسم تفالی! بر کتاب تاملی بر عقب ماندگی ما می زنم .سخنی از یکی از معصومین به نقل از علامه مجلسی می آید :
“در جهنم آسیایی است که در گردش است . پرسیدند چه چیز را خرد می کند یا امیرالمومنین ؟فرمود : علمای فاجر ، قاریان ناسق،جباران ظالم ،وزیران خائن ،روسا و سرکردگان کذب را”

 

نظرات ابراز شده در عطف

  1. فارغ از سابق و لاحق، تدبیر شکل های مختلفی دارد آقای دکتر ! اگر فکر کرده اید تدبیر آنی است که شما بلدید، اشتباه کرده اید قربان ! حالا ممکن است در برخی دولت ها، رفتارها به مرز تمدن نزدیک تر شود. ولی در مجموع نمره میانگین تدبیر در این کشور همانی است که دیده اید. در هر کاری، یک نفر یک دفعه از راه می رسد که فکر می کند همه کاره است؛ و البته به مدد ترس در پوشش احترام فرو رفته سایرین، بازیگردانی هم می کند. بعد با خیال راحت و بدون وجدان درد، نخ عروسک ها را جلو و عقب می کشد؛ و بازی انجام می شود. دیر و دور نیست که لاحق هم به همین بازی گرفتار شود. ای کاش می شد کسانی که پست ها را قبول می کنند، از بازیگردان یک تعهد محضری، وثیقه ای، چیزی می گرفتند که آمد و رفتشان را به یک نمایش مسخره تبدیل نکند. اما افسوس که نمی شود. حالا که نمی شود باید تدبیری دگر کرد آقا دکتر؛ تدبیر !

  2. سلام
    بنده هم در این جلسه حضور داشتم. پیش و پس از آن هم از مترو استفاده کرده بودم. صبر کردم سه قطار برود تا یکی که به نظر می رسید تحمل بیشتری داشت، بیاید و مرا با خودش ببرد.
    در آن جلسه بودم و گاهی هم مبهوت از وقت‌‌ نشناسی و همین قدرنشناسی. رئیس جدید از انسان‌های نزدیک به کاملی است که در زندگی دیده‌ام رئیس قدیم هم حتما همین قدر خوب هستند که جنابعالی می فرمایید.
    مدتها است که فهمیدم ادب این نیست که به «تو» بگوییم «شما» یا به جای «بشین» بگوییم «بفرمایید»، و مدتهاتر! هم فهمیدم که همه داعیه ادب داریم و افسوس که هیچ محکی برای اینکه اندازه آن به دستمان بیاید نداریم.
    قطار اول واقعا شلوغ بود و ترجیح دادم صبر کنم قطار دوم بیاید. شاید آنجا آرامشی که می خواستم پابرجا باشد.
    من دلم آرامش قطاری می خواست که پس از یک روز خسته‌کننده با آن به مقصد برسم. دلم تغییری می‌خواست که با این همه همهمه قطار اول فرق داشته باشد.
    اگر قطار دومی می‌آمد که این تغییر را با بقیه داشت حتما سوار می‌شدم. اگر پیرزنی هم جلوی من می آمد چرا باید از این آرامش بگذرم و بگذارم او لنگان لنگان سوار شود طوری که در بسته شود و من بیرون بمانم؟ می توانستم بگویم «ببخشید مادر» بعد زود سوار بشوم. تازه با این ببخشید گفتن هم نشان دادم کلی مؤدبم!
    شاید در همین فکرها بودم که قطار دوم هم آمد و من همچنان روی صندلی نشستم و گذشت. بی آنکه پیرزنی بیاید و …
    ریشه شناس نیستم ولی اگر اشتباه نکنم تشنگی ما برای تغییر، ریشه یا شاید ساقه بعضی بی‌ادبی‌ها است. تغییر را می‌خواهیم چون حس می کنیم جای ما که اینقدر نازنینیم نباید در این محقرخانه‌ها باشد. دستی اگر بیاید و حس کنیم همان‌ها را به ما می‌دهد که می خواهیم با یک دست به آن می چسبیم و با دست دیگر تبر می گیریم و قطع می کنیم همه رشته‌هایی که دیری بود با آن پیوند داشتیم. همین که بدانیم آن دست که آمده است عمری قلم ادب در دست، به شاگردانی چون من ادب یاد داده است، برایمان کافی است.
    پاره کردن «با هیجان» این رشته‌ها هر چقدر هم سست باشند نازیبا است لاقل به حکم ادب. می‌شود شانه‌ای به دست گرفت و با لطافت آنها را به سویی دیگر خماند.
    قطار سوم که آمد سوار شدم. نه نیازی به ندید گرفتن پیرزنی شد نه تحمل همهمه. صبر شاید علاج همه دردها باشد که بدانیم:

    فی‌الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر
    این کارخانه‌ایست که تغییر می‌کنند «حافظ»

    یا حق
    نادیا عزیزی

  3. درود
    بلی برخی ویژگیهای خوب و رویکرد عملگرایی ایشان باعث تحولات در آن پژوهشگاه شد. در عین حال، برخی مسائل نیز باعث شد تا برخی تصمیمها از جمله تغییر بدون مشورت سامانه الکترونیکی فصلنامه پردازش و مدیریت اطلاعات، فردی باشد و نهایتا به اعتبار و روند کاری این نشریه خدشه وارد کند. به هر شکل ایشان خدمات خوبی در پژوهشگاه داشتند از جمله به کارگیری کتابداران در پستهای مدیریتی و تلاش برای توسعه نظام ملی اطلاع رسانی علوم و فناوری
    فتاحی

    1. استاد محترم!
      آیا روی آوردن به استفاده از افراد غیر عضو پژوهشگاه و منزوی کردن افراد با سابقه و استادان پژوهشگاه یک افتخار است؟ خوب است بدانید که تنها دو پست مدیرتی در اختیار هیئت علمی های پژوهشگاه بود و همه روسای پژوهشکده‌ها از میهمانای بودند که وقت خالی خود را (یک یا دو روز) در پژوهشگاه سپری می کردند. رییس مرکز اطلاعات و مدارک علمی طی دو سال اخیر دوبار تغییر کرد که هر دو بزرگوار عضو پژوهشگاه نبودند. زبده ترین نیروهای با سابقه را از گردونه تصمیم‌گیری خارج کردند. حتی گروه پژوهشی که یک عضو هم نداشت از خارج پژوهشگاه برای آن مدیر منصوب کردند. صد البته نباید نقش قائم مقام ایشان را (که پستی من درآوردی غیرقانونی بود) در این بی‌تدبیری‌ها از نظر دور داشت.

  4. قبول دارم تغییر همیشه خوب نیست به ویژه آنکه با از دست رفتن دانش و تجربه کسب شده همراه شود. رفتار و منش جناب دکتر فاطمی را نیز شاهد بوده ام و نداشتن حس “خود متخصص بینی” نکته برجسته ای در ایشان است. اما به تغییراتی که به انتخاب مدیری متخصص و با تجربه منجر شود مثبت نگاه می کنم

  5. با سلام خدمت استاد گرامی جناب دکتر خسروی و خوانندگان گرامی
    از نوشته زیبای ایشان که پر از پندهای آموزنده بود، بسیار سپاسگزارم. جناب آقای دکتر فاطمی و بنده به عنوان رئیسان سابق و لاحق، پیش از ساعت سه در راهرو حضور داشتیم و در حال سلام و احوال‌پرسی با شماری از همکاران بودیم که در بیرون از سالن ایستاده بودند. خبری که فرمودند، پیش از ساعت سه رسید و زمان رسیدن مهمانان نیز در حال تغییر بود. تا پیش از آمدن به داخل سالن با جناب آقای دکتر فاطمی در حال رایزنی بودیم که چه باید کرد. در نهایت تصمیم گرفته شد که ما هم به حاضران گرامی بپیوندیم. به هر روی، بنده از جناب دکتر خسروی و همه عزیزانی که در روز یاد شده به دشواری افتادند، پوزش بسیار می‌خواهم و امیدوارم با بزرگواری خود ببخشایند.

    1. استاد گرامی جناب آقای دکتر علیدوستی
      سلام
      از حسن نطر حضرتعالی سپاسگزارم . این نوشته صرفا درد دلی است که در عالم همکاری مطرح شده و هیچ نیازی به پوزش خواهی ، آن هم از سوی شما و یا دکتر فاطمی که کوچک ترین نقشی در آن نداشته اید نبود . برای شما اندیشمند گرانمایه آرزوی توفیق و سرفرازی دارم .

  6. با سلام به آقای دکتر خسروی
    قلم بسیار زیبایی دارید و متن به شکل زیبایی با تغییرات زندگی روزمره تلفیق شده است. از فضا من هم در آن جلسه حضور داشتم و بنا به دلایلی من هم مثل شما قبل از ساعت سه رسیدم. من فقط برای بعضی مسیرها از مترو استفاده می کنم چون شلوغی و همهمه آن من را نه یاد مراسم تودیع که یاد روز قیامت می اندازد. آنچه در این مراسم قابل توجه بود و جنابعالی نیز به آن اشاره داشته اید، این است که ارزش کارهای یک مدیر در شش سال را واقعا نمی توان در یک مراسم تودیع ۱ ساعته توضیح داد و خوب ایشان خدمات ارزنده ای برای حوزۀ آی تی و علم اطلاعات و دانش شناسی انجام دادند که بر کسی پوشیده نیست. هر چند مدیر جدید هم از نظر انسانی و علمی در جایگاه شاخصی قرار دارند اما نباید از این موضوع غافل شویم که تغییرات مدیریتی در سازمان ها چه هزینه های انسانی و مالی را به سازمان تحمیل می کند. نکته جالب تر این است که مدیر جدید در هر سازمانی کلا کارهای مدیر قبلی را قبول ندارد و همه چیز را متحول می کند. شاید یکی از دلایل اینکه کشور ما از اندازه ای خاص بیشتر رشد نمی کند این باشد که به جای ساختن و آباد کردن بناهای نیمه کاره همه چیز را نابود می کنیم تا بگوییم بله من هم مدیر هستم و به قول حضرتعالی حشمت و جاهی دارم. متاسفانه آنچه در این تغییرات پیش می آید رکود سازمان ها و بی انگیزه شدن نیروی انسانی آن است. به هر حال من هم وقتی بعد از آن جلسه با تاکسی به خانه بر می گشتم به این فکر می کردم که این دنیا و همه چیزهای آن روزی هست و روز دیگر نیست. مثل همین تاکسی هایی که ما هر روز سوار می شویم و بعضی وقت ها که راننده یکی از آنها آشنا باشد ناخودآگاه خوشحال می شویم. به هر حال…
    به قول شاعر خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
    بهروز و تندرست باشید

  7. سلام
    حداقل حسن این تغییر این بود که دوستان را وادار به این همه فکر فلسفی و تدبر در قیامت و گذر ایام و …کرد. این هوای تهران هم با این همه آلودگی عجب هوای فیلسوف پروری است!!!
    پیروز باشید
    کیانی

  8. جناب خسروی چنین نیست برادر!
    سخن را به طعنه آغاز کردید و یک طرفه داوری کردید و به ناحق و به دور از شأن یک فرهیخته سخن گفتید. کسانی هم دانسته و ندانسته از دور دستی بر آتش داشته‌اند، به ناروا به تمجید از آن و در ذم اینان، «بلی! ما هم دیدیم گفته اند». افسوس!
    من به عنوان یک نفر عضو هیئت علمی از اقای خسروی و دیگرانی که از همنشینی با یار و دم گرم او و منش دموکرتیک‌اش سخن گفته‌اند دعوت می کنم به پژوهشگاه تشریف بیاورند و از نزدیک با بیست و چند نفر از اعضای هیئت علمی و خیل کارشناسان پژوهشگاه هم‌سخن شوند تا چنین عنان قلم را از کف ندهند و بر زخم پژوهشگاهیان نمک نپاشند. جز این چه می توانم گفت! آیا به افشاگری تخلفات روشن و برخوردهای ایشان و قائم مقام چندین کاره‌شان در فضای مجازی بپردازیم؟ یا همچون شما به طعنه و نیشدار سخن گوییم؟ آری در مقام سخن ” این پستها لنگ حمام عمومی است “ است! اما می دانید و می دانیم که چنین نیست بلکه این پست‌ها نوعی «نسق» گرفتن و بهره بردن است.
    فقط و فقط از شما می‌خواهم که روزی حتی به عنوان مراجعه کننده به پژوهشگاه تشریف بیاورید و سخن ما را هم بشنوید. شما که در نوشتار خود به حدیث اشارتی داشتید باید بدانید که صریح آیه مبارکه است که: به سخنی که از روی عناد و لجاجت گفته می شود گوش فرا ندهید «فتبینوا» تا از کردار خود پشیمان نشوید
    سخن آخر این که آیا ما قصد داریم برای «دنیای دیگران» «آخرت خود را» به تباهی بکشانیم؟
    باز هم یاد آوری می کنم که «دشمنی با قومی نباید شما را از جاده عدل و انصاف خارج کند».
    این تذهبون؟

  9. فکر کنم هر کسی بر پایه سود و زیا خود سخن می گوید. واقعیت را باید در درون این مرکز دید. آنچه من دیدم شور و شادی از این تغییر بسیار مناسب بود.
    هرکس از ظن خود شد یار من …
    پایدار باشید

  10. همکاران محترم پژوهشگاه
    من هم کارمند پژوهشگاه هستم و البته در دوره فاطمی برکنار از کارها بودم . آنجور حرف می زنید که گویا قبل از فاطمی اینجا گلستان بوده و بعد از آمدن او جهنم شده . نه عزیز . یادتان رفته که قبل از ایشان ایرانداک تبدیل شده بود به سازمان خدماتی که بزرگترین خدمت مسئولش لابی با سایر دستگاه ها و مقاطعه کاری بود . طرح برنامه و بودجه که یادتان نرفته . تکه ای هم مقابل هریک از ماها می انداختند و ماهم صدایمان در نمی آمد. شک نکنید که مظلومیت علیدوستی هم به حدی است که توان تکان دادن بعضی از ماها را ندارد . مائی که عادت کرده ایم به پژوهشگاه بیاییم و کار خودمان را بکنیم و دائما هم معترض باشیم که چرا ما را به کار نگرفته اند و از بیرون نیرو آورده اند. زمان بسیاری از حقایق را افشا خواهد کرد . خواهیم دید.

  11. وقتی عنوان تودیعی غریب را دیدم، فکر کردم از تودیع من میگوید. هفده سال مدیر خدمات ماشینی همین پژوهشگاه بودم. خدماتم به قدری بود که ریاست جمهور رسما از بنده که خود را کوچک ترین عضو مردم میدانستم تقدیر کند.
    اما در روز تودیعم، فقط چهار نفر حضور داشتند. تودیعی چنین غریبانه در عمرم ندیده بودم و هرگز آن روز را فراموش نخواهم کرد. سه کارمند از سیستم های رایانه ای و شخص دکتر فاطمی. از خدماتم تقدیر کردند و چهار سال تمام مرا خانه نشین کردند.
    سالها در همان مترو رفت و آمد کردم و همانها را دیدم و دم بر نیاوردم. آری، این اولین تودیع غریبانه نبوده و البته آخرینش هم نخواهد بود و تا کی این چرخه ادامه خواهد داشت، خدا میداند.
    الان داشتم فکر میکردم، کاش آقای دکتر خسروی که دوست بسیار عزیز بنده هستند در آن مراسم تودیع حضور میداشتند، سه حسن داشت. یکی اینکه یک نفر دیگر به آن چهار نفر افزوده میشد، دوم اینکه شاید لوح تقدیری هم از ایشان دریافت میکردم و سوم شاید شانس ما میگفت و ایشان هم در وصف آن مراسم درد دل ما را مینوشتند.

  12. متن زیبا و نیش دار دکتر خسروی نشان از نکته سنجی و تیز بینی ایشان دارد. بدون توجه به محتوی جلسه ایی که انجام شده ،دیدن این واقعیت های تلخ جامعه و بیان آن ها قطعا تاثیر گذار خواهد بود اگر چه در ۲۵۰۰ سال گذشته این کار انجام نشده است.د ر آستانه همایش علم سنجی اصفهان و بررسی آئین نامه ارتقائ هیات علمی جای دارد به نحوه ارزیابی کمی تولیدات علمی استادان بی بدیلی همچون دکتر خسروی و…که با درجه استادیاری بازنشست شد ندتوجه شود.کیفیت نوشته ایشان در مقایسه با سایر نوشته ها حاکی از ایراد اساسی ائین نامه ارتقادارد.جای ایشان در هدایت و مدیریت های کلان مراکز کتابداری خالی است

  13. سلام به همه دوستان
    گرچه مدتهاست جمع دوستان عزیز را ترک کرده ام اما نوشته زیبای آقای دکتر خسروی را خواندم و بدنبال آن یادداشتهای سایر دوستان از جمله سرکار خانم حاجی عزیزی که با قلم شیوایی پاسخ داده بودند.
    در همسایگی خانه ما ، خانه ای در دست ساخت است طی شبهای گذشته مشغول خاکبرداری و تا نزدیکهای صبح خواب از چشم همه ربوده بودند. این چند شب گذشت و حالا همه با خیال راحت سر به بالین می گذاشتند که دیگر تمام شد و می شود راحت خوابید اما چند شب پیش به ناگهان در نیمه های شب چنان صداهای آشفته کننده ای ناشی از کار بولدوزر و کامیون به پا خاست که خود من قلبم تا حوالی سرم سیر و سفر کرد در حالی که خنده های صاحب ملک در حال ساخت در همان نیمه های شب مسرور از ساختن و سرازیری پول به گوش می رسید و روزهای بعد شنیدیم که در همسایگی ما مردی سراسیمه از همین سروصدا از خواب برمی خیزد و بیداری فرزند خود را مشغول به اینترنت و چت و … می بیند و با او در نیمه شب درگیر می شود .فردای آن روز مرد به سرکار می رود و فرزند به دانشگاه هر دو آشفته. مرد سرکار خود با کارمند خانم درگیر می شود ناشی از عصبانیت شب پیش و فرزند با استاد . خانم کارمند عصر به خانه بر می گردد با روانی آشفته و با مادر پیر خود به جر و بحث می پردازد مادر که در بستر بیماری بوده جان به جان آفرین تسلیم و فرزند دانشجو با استاد و همکلاسی خود درگیر و این داستان زنجیروار ادامه دارد اما از آن سو مرد سازنده به جیبهای پر پول خود همچنان می اندیشد . ولی این بین چه کسی عامل اصلی است ؟ شهرداری و نهادهای قانون گذار که مجوز فعالیت فقط در آن ساعت را می دهند ؟ مرد سازنده ؟ یا …
    به آقای دکتر خسروی بگویید همه سوار یک قطاریم ولی شما در واگنی سوار شدید که ظاهرا مرد سازنده مسرور و خوشحال سوار بوده است اما چند واگن آنسوتر مجلس عزاداری برقرار است توانستند از همان جا فاتحه ای هم بخوانند . موضوع خوبی و بدی آدمها نیست . ضمنا فراموش کردم بگویم دنبال چهره غایب تودیع و معارفه بگردید اگر رییس سابق سازنده باشد شاید چهره غایب است که مجوز را داده است و اکنون جایی دیگر منتظر سازنده ای دیگر و حتما او بدون رد پا نصیبی می برد. اگر به زودی او را در زمره چهره های ماندگار دیدید تعجب نکنید.

  14. به گواه تاریخ٬ در سال ۱۴هجرت که عربها (به فرمان عمر و به فرماندهی سعدبن ابی وقاص) به ایران حمله کردند، مصادف بود با دوران حکمرانی یزدگرد سوم (آخرین پادشاه ساسانی).
    در آن زمان فرمانده سپاه ایران (رستم فرخزاد) ابتدا به دنبال ایرانیان وطن پرستی بود تا به سوی مرزها گسیل شوند و در مقابل عربها ایستادگی کنند.
    در آن دوران فقر و حاکمیت سیستم طبقاتی “کاست”، امان توده ها را بریده بود و تنفر شدید مردم نسبت به نظام حاکم را، به منتهی علیه خود رسانده بود و لذا حتی دستمزدهای چند برابر هم موجب نشد تا مردم به سوی مرز قادسیه گسیل شوند.
    از این روی یزدگرد مجبور می شود تا به پای ایرانیان زنجیر ببندد و آنها را به زور به مرزها بردند که این جنگ در تاریخ معروف شد به جنگ “ذات السلاسل” یا پیکار زنجیریان، اما این زنجیر بستن ها نیز٬ نتوانست در مقابل قدرت “رخوت و بی تفاوتی” مردم، مقاومت کند و سرانجام سپاه ۳۰ هزار نفری عربها٬ بر سپاه ۱۲۰ هزار نفری ایرانیان پیروز شدند و امپراطوری ساسانیان سقوط کرد.
    حمله محمود افغان در سال ۱۱۳۵ به ایران و سقوط سلسله پر قدرت صفویه، نمونه دیگری از این بی تفاوتی ها می باشد. به گواه تاریخ٬ محمود پس تصرف شهرهای شرقی ایران، و قتل عام مردم بی گناه، وارد اصفهان شد و بعد از به زندان انداختن شاه سلطان حسین، موفق شد سلسله صفویه را منقزض کند.
    البته این پیروزی برای خود او هم غیر قابل باور بود، زیرا زمانی که به دیوارهای شهر اصفهان می رسد، رو به یکی از فرماندهانش می کند و می گوید: “ما کی به ایران می رسیم؟” فرمانده اش پاسخ می دهد: “قربان ما خراسان راه هم پشت سر گذاشته ایم” و محمود افغان با تعجب می گوید: “پس کو مدافعان این امپراتوری بزرگ؟”
    شاید در آن لحظه که ایران مورد تاخت و تاز اقوام بیگانه قرار می گرفته، اجداد ما به این موضوع فکر نمی کردند که بعدا چه اتفاقی می افتد، بلکه آنها خدا خدا می کردند که حاکم ظالم برود و نابود شود و بعدا هر چه شد، اشکالی ندارد.آری مطالعه تاریخ گذشته ما نشان می دهد٬ یکی از بزرگترین مشکلات ایرانیان آن بوده است که “می دانستیم چه نمی خواهیم اما نمی دانستیم چه می خواهیم”.و شاید به همین خاطر است که صادق هدایت زمانی گفته بود: “ایرانی ها خوش استقبال و بد بدرقه هستند”.
    همه سوار قطار می شوند و به مقصد می رسند و دوباره قطارهای دیگر سوار می شوند. هر سه مدیریت را دیده ایم ( مدیریت اقای آجیل فروش یادتان نرود)لطفا بگویید کدامیک از مدیریت های گذشته پژوهشگاه، بدون خطا ولغزش بوده است؟ این خطا و لغزش ها حداقل و حداکثری دارد. آنچه موجب زیان در این ۶ سال مدیریت اقای دکتر فاطمی شد با ۱۷ سال مدیریت آقای دکتر غریبی و ۲ سال آقای آجیل فروش را باید مقایسه کرد؟

  15. ما شبروان که در شبِ خلوت سفر کنیم
    در تاج خسروان به حقارت نظر کنیم
    … گر چه نوشته ادیبانه ایشان مشحون از صنعت ایهام است ولی افسوس که پر از … است، خطی زشتست که به آب زر نوشتست … حقیر و خفیف و گوشه نشین کردن اعضای هیات علمی پرسابقه و فرهیخته پژوهشگاه و تسخیر این مکان پرسابقه توسط دوستان و آشنایان … افراط در برگزاری مناسک مذهبی و پرداختن به قشریات دین در محیطی علمی … تفویض تمامی اختیارات به فردی … که هر چه خواست با پژوهشگاه و پژوهشگر و پژوهش کرد و هیچ پروا نداشت نه از خدا و نه از خلق خدا … به اقصی نقاط عالم سفر کردن و به تاراج دادن بودجه پژوهشگاه و از حال اهالی خانه خبر نداشتن … تو چه دانی که در آسمانها چیست که ندانی که در سرای تو کیست … خط بطلان کشیدن بر گذشته پرسابقه پژوهشگاه و داشتن ادعای اختراع دوباره چرخ و نداشتن گوش شنوا از متخصصین پرسابقه پژوهشگاه … داشتن نگاه منفی و بدبینانه به گذشته پژوهشگاه و فراموش کردن این سخن گرانمایه سعدی که بزرگش نخوانند اهل خرد هر آن کس که نام بزرگان به زشتی برد و نیز فراموش کردن این سخن حکیمانه نیوتن که اگر بر شانه گذشتگان می‌ایستاد می‌توانست افقهای دور دست تری را ببیند …. داشتن اشتهای بی اندازه برای تولید آیین نامه و شیوه نامه و افزودن بر چرخه باطل بوروکراسی و باطل کردن فرایندهای مستحکم و آزمون پس داده گذشته … و … نمی دانم چقدر ادامه دهم …ادب حضور اجازه اطاله کلام نمی دهد … اینها همه را داشتن و بعد تبسم بر لب و مهر بر پیشانی بستن آخر چه تناسب غریبی دارند ! … آری باید به این برادر بزرگوار و متواضع و مهربان و متبسم گفت چون از فقه صفا و مروه فراغت حاصل کردی باری در وادی صفا و مروت نیز گامی بزن … در مراسم تودیع، همکاران را بسیار صبور و فهیم و ساکت یافتم ولی مگر می شود نگاه را نیز ساکت کرد … راستی آن یار غار دلنواز و آن پرده نشین پر سوز و گداز در روز تودیع کجا بود … غیبت آن قائم مقام این شعر وزین را به یادم آورد:
    غیرتم آید که پیشت بایستند
    بر تو می‌خندند و عاشق نیستند

      1. خانم صفاکیش
        شب + رو = شبرو و شبرو نسبتی با شیر ندارد و من هم ادعای شجاعت نکردم. بلند فکر می کنم ولی بلند بلند فکر نمی کنم، چون متاسفانه هنوز با ملاحت و صفا فاصله زیادی داریم.

  16. تا این ساعت:
    جالب بود: ۲۳ نفر
    جالب نبود: ۴ نفر

    این را محض اطلاع «همکار پژوهشگاه» گفتم تا بداند که نظرش خریداری ندارد.

    از قلم خواب پران دکتر خسروی لذت می برم!

  17. آواز دهل از دور خوش است برای کسانی که خود پژوهشگاه کار نمی کردند و نمی دانند دوران دکتر فاطمی چه اتفاقاتی افتاد و چه کسانی منزوی و اخراج شدند که چه بسا زیبا جناب آقای مهندس پارسی که کارمند نمونه دولت های پیشین بود به آن اشاره کردند. کارهای عجیب غریب ایشان که به خوبی همکار پژوهشگاه در کامنت قبلی به آن اشاره کرده است. من از آن اخراج شده هایی توسط دکتر فاطمی بودم که مدیرم روی من قسم می خورد و هیچ وقت نفهمیدم که چه کردم و چرا دکتر فاطمی از من خوشش نمیاد که مدیر من را به اخراج من واداشت.

  18. راستی ما نفهمیدیم تخریب ساختمان پژوهشگاه به بهانه ساختن آزمایشگاه و ایجاد فضاهای خالی و بی مصرف و کوچک کردن غیر منطقی اتاق اعضای هیات علمی واقعا چرا صورت گرفت؟ آیا مسئولان برای کسب امتیاز نیازمند تبلیغات و افتتاح صوری آزمایشگاه بودند؟ آیا می خواستند فشار قبر را با کوچک کردن اتاق اعضای هیات علمی به آنها یادآوری کنند؟ واقعا حیف این پولها که به صورت غیر کارشناسانه خرج می شد. در یک مورد که یکی از اعضای هیات علمی به دلیل غیر منطقی بودن این عملیات تخریب حاضر به تخلیه اتاقش نشده بود به حراست متوسل شدند و چه حفظ کرامتی کردند !!

  19. طی یک ساعت، از ساعت ۹:۳۰ تا ۱۰:۳۰ شب، تعداد «جالب نبود»ها از عدد ۲۶ به ۴۳ پرید! این یعنی چی؟ آیا همه همفکران «همکار پژوهشگاه» با یکدیگر عهد بسته اند و هم پیمان شده اند که به یکباره در یک ساعت معین وارد این صفحه شوند و «جالب نبود» را تیک بزنند؟!

    آیا “خود تیک زنی ” و نظر دادن با IP مختلف کار شایسته ای است ؟

  20. آری چنین بود همکاران !
    یکی از اهداف عطف همواره ایجاد گفتمان و اصطلاحا باز کردن نطق همکاران و همراهان حوزه اطلاعات و اطلاع رسانی است . به نظر می رسد که خوشبختانه این یادداشت به این هدف مهم نائل شده است . از همه کسانی که در این موضوع مشارکت داشته و به عنوان موافق و مخالف نظر داده اند سپاسگزارم . شخصا درسهای زیبایی از بعضی نظرات آموخته ام .
    در مورد نظرات ارسال شده تذکار نکاتی را ضروری می دانم:
     انتظار می رود که بعضی نظر دهندگان گرامی اقلا متن را به دقت مطالعه بفرمایند ، سپس نظر دهند.
    در کجای این یادداشت در مورد کیفیت و چگونگی اداره پژوهشگاه و ریاست آن نظر داده شده است ؟ همانگونه که از متن نوشته بر می آید طی جلساتی که من در کمیسیون اطلاع رسانی داشته ام – تا مدتها جلسه در وزارتخانه تشکیل می شد –صفات مثبتی را از جناب آقای دکتر فاطمی دیده ام که در زمان رفتنشان! به عنوان یک فعل مثبت اخلاقی ذکر کرده ام. اصولا ذکر نکات مثبت افرادی که از قدرت کنار می روند را امر مبارکی می دانم زیرا هیچ داعیه منفعت طلبی نمی تواند بر آن مترتب باشد.
     نویسنده این یادداشت با اسم و مشخصات معین و با پذیرش مسئولیت نوشته خود دست به انتشار آن زده است .بعضی دوستان بزرگوار هم با مشخصات معلوم در مورد آن نظر داده اند. اما معمولا افراط و تفریط ها از آن کسانی است که حاضر نیستند مسئولیت نوشته خود را بپذیرند .اینان تحت نام مستعار یا ناشناس بعضا به طور مکرر نظر می دهند. بعضی دوستان معتقدند که این نظرات را نباید منتشر کرد . اما معتقدم که تا زمانی که اکثریت جامعه ما ” بلند فکر کردن” را نیاموخته اند انتشار این نظرات “مجهول المالک” کار مثبتی است . شاید آنان آهسته آهسته بلند فکر کردن را و نیز شهامت پذیرش مسئولیت گفتار خویش را بیاموزند.
     تا کنون همه نظرات به جز یک نظر منتشر شده است . علت منتشر نکردن آن یک نظر هم این است که حاوی مسائلی در مورد افرادی بود که بار حقوقی داشت.شواهد نشان می دهد که بعضی از افراد دست به نظر سازی زده اند و مرده ریگ دولت قبل را در عدد سازی هنوز یدک می کشند . اما علیرغم آگاهی به این امر همانگونه که بیان شد همه نظرات به جز یک نظر منتشر شده است . امید است نشر نظرات موافق و مخالف روا داری و تسامح را به ویژه در محیط های علمی گسترش دهد . باید به هم بیاموزیم که امور را سیاه و سفید مطلق نبینیم و هم باور کنیم که نشر افکار مخالف هم در بلند مدت به نتایج مبارکی را به ارمغان خواهد آورد .
     البته این یادداشت اهداف مشخصی را دنبال کرده که بدون هیچ پرده پوشی به آنها معتقد هستم و دوباره در پایان این نوشته هم مجددا بر آنها تاکید دارم:

    • اعتراض به تاخیر یک ساعته در شروع جلسه . تاخیر مسئولان در جلسات ظاهرا یک حق برای آنان تلقی می شود و مرئوسان نیز نباید صدایشان در آید. بعد هم با یک “معذرت می خواهم” این عادت ناپسند جنبه عرفی و اخلاقی پیدا می کند.
    • اعتراض به تعجیل در برگزاری جلسه تودیع . حرکات عجولانه در برگزاری مراسم تودیع از ویژگی های دولت قبل بود که وزیر در حال مذاکره را انگشت به دهان می کرد و مسئول در حال پرواز را معلق… از دولت تدبیر و امید انتظار تدبیر بیشتری می رود.
    • اعتراض به روند بعضی انتصابات! انتظار می رود که اقلا در محیط های آکادمیک برای برگزیدن مسئول ،خرد سازمانی هر نهادی به کار گرفته شود و نظرات خبرگان همان دستگاه خواسته شود و بر اساس آن تصمیم گیری شود . گر نیک بنگریم پس و پشت بعضی از انتصابات با واسطه یا بی واسطه ریشه در انتسابات سببی و نسبی و جناحی دارد ! گرچه نیکبختانه این بار از خوش حادثه قرعه به نام متخصصی خوشنام از درون سازمان خورده است.
    • بسیاری از کاستی های اقتصادی اجتماعی را معلول روند علیل انتصابات در سطح خرد و کلان این آب و خاک می دانم.
    • در طول چند سالی که در جلسات کمیسیون اطلاع رسانی شرکت داشته ام رفتار و خصائلی مثبت را از دکتر فاطمی در اداره آن جلسات رویت کردم که ذکر کرده ام .در این یادداشت سلبا و ایجابا هیچ نظری در مورد وضعیت اداره پژوهشگاه بیان نکرده ام .
    برای همه شما بزرگواران آرزوی توفیق دارم

  21. سلام

    بی علاقگی خوانندگان نباید ملاک حذف اظهارنظر یک نفر باشد. برخی از اظهارنظرها به این ترتیب حذف شده اند. لطفا در این شیوه تجدید نظر کنید.

  22. از چند بزرگ مرد و بزرگ زنی که به گفته آقای میربها چندین پیام را در ساعتی خاص و پشت سر هم گذاشته اند (هر کدام چند پیام) می خواهم:
    شما که از هیات علمی فرهیخته پژوهشگاه نام می برید می توانیم خواهش کنیم رزومه این بزرگان را در همینجا منتشر کنید که واقعا به فرهیختگی آنها بتوانیم ما هم ایمان بیاوریم؟ دکتر فاطمی هم همچین رزومه دانشگاهی و علمی خیلی قوی نداشت ولی اینجا صحبت از فرهیختگی عده ایست که حتما باید در تعریف فرهیختگی تجدید نظر کنیم. جز کارهای شخص دکتر علیدوستی و آثار وابسته به ایشان از سایر هیات علمی قدیم فرهیختگی چندانی به مشام نرسیده است، بیشتر … دوستانی هستند گرد شیرینی

  23. جناب آقای دکتر خسروی ، با سلام و آرزوی سلامتی برای جنابعالی
    مطالب شما را در مورد انتصاب در پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات و یاداشتهای مربوط به آن را دنبال می کردم ، از درون خانه هم بیخبر نبودم، با بخش عمده ای از یاداشت شما موافق و برخی مسایل مطرح شده در نوشته شما را بیان یکطرفه می پنداشتم . یاداشت جدید نگاه دقیقتر شما را نشان داد و حیفم آمد کمکی به دققیق تر شدن آن نکنم .
    ۱- اصولا انتصابات در کشور ما از سازوکارهای خاص خودش پیروی می کند، رئیس قبلی هم بر همین منوال و شاید رئیس جدید نیز از آن منوال بهره ای برده باشد.
    ۲- آنچه انتصاب رئیس جدید را از دیگر انتصاباتی که تا کنون در پژوهشگاه بوده است مبرا میکند اخلاق شایسته و دانش بایسته و خوشنامی است که جنابعالی نیز بدرستی به آن اشاره داشته اید.
    ۳- خوشبختانه تا آنجا که من خبر دارم در این انتصاب نسبت سببی، نصبی و جناحی هیچکدام وجود ندارد.
    ۴- این انتصاب خواست درونی همکاران پژوهشگاه بوده است و نیکبختانه دولت تدبیر و امید که برآمده از خرد جمعی است برای اولین بار بعد از نزدیک به ۴۰ سال به آن توجه کرده است.
    ۵- لازم است از جناب اقای دکتر فرجی دانا وزیر فهیم وزارت متبوع برای این انتصاب و از جناب اقای دکتر احمدی معاون محترم پژوهش وزارت متبوع برای ایجاد زمینه لازم و از جناب آقای دکتر غریبی مشاور محترم وزیر برای حمایتشان از این انتصاب صمیمانه سپاسگزاری کنم.
    خدایمان یار

    1. محفوظ عزیز باهمه قسمتهای نوشته شما موافقم الا یک قسمت .نوشته اید که خوشبختانه تا آنجا که من خبر دارم در این انتصاب نسبت سببی، نسبی و جناحی هیچکدام وجود ندارد.وجدانا اگر معرفی و پشتیبانی آقای دکتر غریبی نبود این انتصاب شایسته انجام می شد . خوب حالا پیدا کنید رابطه سببی آقای دکتر غریبی را با مقامات عالیه که موجب مشاور شدن ایشان شده است . پس به نویسنده محترم درست گفته که در این انتصاب ها با واسطه یا بی واسطه امنسابی وجود دارد .

  24. خوانندگان عزیز و نویسنده محترم استاد خسروی
    من هم ابتدا مثل آقا یا خانم محفوظ فکر می کردم این نوشته یک طرفه قضاوت کرده است . اکنون متوجه شده ام که سوء برداشتم بیشتر با توجه به نظرات دیگران بوده است . به عنوان عضوی از این پژوهشگاه اگر تندی یا سخن نابجایی گفته شده صمیمانه معذرت می خواهم . متاسفانه از اول دقیقا این نوشته را نخوانده بودم. .

    1. با سلام و صبح بخیر
      دکتر خسروی، امیدوارم عذر خواهی مرابپذیرید.
      با توضیح دگر از شما دوباره مطلب را خواندم.
      چه مسئله ایی آنقدر ناراحت کننده بود که مطلب شما را با دقت نخواندم؟

      قضاوت خوب از تجربه می‌آید و تجربه از قضاوت بد.
      لطفا بنویسید و به نوشتن تان ادامه دهید، تا با خواندنها ،تجربه پیدا کنم.
      سرافراز و پایدار باشید

  25. همکاران عزیز پژوهشگاه
    جمع ما سالیان زیادی است با هم همکار هستیم و تلخ و شیرین های زیادی را باهم تجربه نموده ایم . از انتخاب همکار عزیزمان هم به ریاست پژوهشگاه بسیار خوشحالیم . اما نحوه برخورد و عکس العمل بعضی از افرادی که معمولا افراطی هستند با این قبیل نوشته ها شایسته یک محیط فرهنگی نبود . معلوم بود از ابتدا درست نخوانده اند و دست به قلم شده اند. البته این افراد معدود (که برای ما شناخته شده هستند و ادب اجازه نمی دهد نام ببرم) همیشه متاسفانه تشنج آفرین بوده اند . من و دوستانم نگرانیم که اینها حتی مانع کار درست آقای دکتر علیدوستی شوند. اینها در قالب مدافع وارد می شوند بعد به شدت منافع شخصی خود را دنبال می نمایند .از دکتر علیدوستی انتظار داریم که مراقب این افراد باشند.

  26. در کشور ما همیشه این جور مسائل وجود داشته و دارد. به عنوان نمونه در یکی از دانشگاه های کشور که اخیرا رئیس دانشگاه عوض شده است، در مراسم معارفۀ رئیس جدید دانشگاه، رئیس سابق بنا به دلایل نامشخص حضور پیدا نکردند و مراسم بدون رئیس سابق برگزار شده است.
    به گفتۀ شاعر:
    تا روزگار هست، همین ماجرا بود
    یک قوم در ذهاب و دگر قوم درایاب

  27. با سلام.
    من نیز به عنوان ناظری که از راه دور مسائل ایران داک را تعقیب می کند بدون اظهار نظر دربارۀ کیفیت جلسۀ تودیع و معارفه و مسائل اینچنینی (که اصولاً به مساله ای روزمره و خاص چنین حلسه هایی تبدیل شده است) از اینکه می بینم بعد از سال ها مدیری از دل ایران داک به عنوان رئیس انتخاب شده که در تک تک پروژه های آن تاثیرگذار بوده و مسائل حوزۀ اطلاعات را با شیوه های مدیریتی و منطقی پیش برده و تحلیل کرده است اظهار رضایت و مسرت می کنم. انشالله که ابشان در این دورۀ مدیریتی شایستگی های خود را بیش از پیش نشان دهند.

خاطرات تاج الملوک !

سرگذشت نامه ها و کتابهای خاطرات ما ایرانیان ممکن است سرشار از زیاده گویی ، کم گویی و بعضا سانسور, ویا حتی تحریف وقایع باشد . اما با وجود این کاستی ها از لابلای این نوشته ها به نکات درس آموزی می توان دست یافت و تجربه اموخت . الان مشغول خواندن خاطرات “سایه” هستم.کتابی جالب و جاذب ! اما دریغم آمد بعضی نکاتی را از کتاب قبلی که خوانده بودم ذکر نکنم . مطالب زیر از کتاب خاطرات تاج الملوک همسر رضا شاه و مادر محمد رضانقل شده است. اطلاعات کتابشناختی اثر را در پایان آورده ام . خاطرات

موقعی که ما به ملاقات هیتلر رفتیم آقای محتشم السلطنه اسفندیاری هم حضورداشت. هیتلربا من واشرف وشمس دست داد وازمن حال واحوال رضا شاه را پرسید. از طرف سفارت ایران یک مرد جوان به عنوان دیلماج حضورداشت که مطالب هیتلر را برای ما و حرف‌های ما را برای هیتلرترجمه می‌کرد. اگراشتباه نکنم این مرد جوان، جمالزاده پسرسید جمال واعظ اصفهانی بود که بعدها نویسنده معروفی شد.
ما برای هیتلرچند هدیه برده بودیم که عبارت بود ازدو قطعه قالی نفیس دست باف ایرانی ومقداری پسته رفسنجان و هدایای دیگر.
حاج محتشم السطنه اسفندیاری قالی‌ها را درجلوی پای هیتلر باز کرد وشروع به توضیح کرد.
هیتلرخیلی ازنقش قالی‌ها و بافت و رنگ آنها خوشش آمد. روی یک قالی که درتبریز بافته شده بود عکس خود هیتلربود. روی قالی دیگرهم علامت آلمان نازی را که عبارت از سواستیکا (چلیپای شکسته) بود نقش کرده بودند.
ازمطالب هیتلر دستگیرمان شد که باورش نمی شود این تصاویر ظریف را با دست بافته باشند.
من این ملاقات را هیچوقت فراموش نکردم وبه درخواست رضاشاه ده‌ها بار ریزمطالب آنرا برایش تعریف کردم.
هیتلر از رضا خیلی تعریف کرد وگفت زندگی او را می‌داند و او را درک می کند و از اینکه یک نظامی قدرت را درایران به دست دارد خوشحال است.
رضا از این قسمت خیلی خوشش می‌آمد و من هر وقت به این قسمت ازملاقات خودم با هیتلر می رسیدم باید آنرا چند بار برای رضا تکرارمی کردم.
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
خوب شما می‌دانيد كه در ميهمانی‌ها رجال طراز اول دعوت داشتند. نخست وزير، وزراء، وكلا، وامرای درجه اول ارتش و صاحبان ثروت مثل حبيب آقای ثابت و يا علی آقای رضايی و امثالهم. قاشق وچنگال وكارد و وسائل روی ميز يا طلا و مطلا بودند يا نقره اصل! حالا من اگربگويم كه درهرميهمانی، ازاين قبيل اغلب وسايل روی ميزمفقود می‌شد چه می‌گوئيد؟! اين رجال كه از مال دنيا غنی و‌بی‌نياز و از افراد طبقه اول مملكت بودند موقع شام قاشق و كارد و چنگال را می‌دزديدند! يك دفعه مچ يك سپهبد ارتش را موقع گذاشتن قاشق وچنگال درجيبش گرفته بودند و او گفته بود به خاطريادگاری جشن امشب تصميم به اين كارگرفته است!
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

من يك خانه در داخل شهرداشتم كه گاهی اوقات برای دوربودن از تشريفات كاخ و برای دور بودن از محيط دربار به آنجا می‌رفتم و با دوستانم مثل آدم های معمولی نشست و برخاست می‌كردم.

يكدفعه اين خانه را دزد زد و مقداری از اموال گرانبها را برد. آن موقع سرهنگ بهزادی رئيس آگاهی بود. مدتها ازاين قضيه گذشت وعليرغم فشارما دزد پيدا نشد كه نشد. يك شب در يك ميهمانی يك خانم جوان خوش بر و رويی را ديدم كه گردنبند به سرقت رفته مرا به گردن داشت! او را صدا كردم و درمورد گردنبند پرسيدم. معلوم شد از معشوق خودش سرهنگ بهزادی هديه گرفته است! آن شب چيزی نگفتم و اجازه ندادم مجلس سرد شود. فردا صبح قضيه را پيگيری كردم و معلوم شد رئيس آگاهی چند دزد را گرفته ودزدها برای استخلاص خود رشوه‌های كلانی از جمله گردنبند مرا كه از ملك سعودی هديه گرفته بودم به رئيس آگاهی داده اند و رئيس آگاهی هم بدون آنكه متوجه شود اين گردنبند همان گردنبند من است آن را به معشوقه خود هديه داده بود! همين امرباعث شد كه رئيس آگاهی را درازكنيم! البته چه فايده؟ يك دزد می‌رفت ويك دزد ديگرمی آمد.
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
من بايد يك حقيقت را بگويم و آن اينكه برعكس همه آن مطالب كه تا به حال نوشته شده است مصدق اصلا و ابدا مخالف سلطنت پهلوی نبود و هيچوقت درصدد تعطيل سلطنت برنيامد. بعد از28 مرداد 1332 فضل الله زاهدی (وزيركشور دولت مصدق و عامل كودتا) او را گرفت، اما محمدرضا به دادستانی ارتش دستور داد درمورد مصدق سخت نگيرند. خودش تقاضا كرده بود به ديدن ما بيايد. آمد پيش من ومحمدرضا وازهمه ما حلاليت طلبيد و گفت با توجه به قول وقسم كه در برابر رضا شاه ادا كرده بوده است نه تنها در صدد تعطيل سلطنت برنيامده، بلكه ازهمكاری با توده ای‌ها برای اعلام جمهوری واعلام انحلال سلطنت پهلوی خودداری كرده است. راست هم می‌گفت.

تاج‌ال‍م‍ل‍وک‌، م‍ل‍ک‍ه‌، ه‍م‍س‍ر رض‍ا پ‍ه‍ل‍وی‌ ش‍اه‌ ای‍ران‌، – ۱۲۷۶
‏ خ‍اطرات‌ م‍ل‍ک‍ه‌ پ‍ه‍ل‍وی‌: ت‍اج‌ال‍م‍ل‍وک‌ پ‍ه‍ل‍وی‌ (ه‍م‍س‍ر اول‌ ش‍اه‌، م‍ادر م‍ح‍م‍درض‍ا ش‍اه‌ پ‍ه‍ل‍وی‌)/ م‍ص‍اح‍ب‍ه‌ک‍ن‍ن‍دگ‍ان‌ م‍ل‍ی‍ح‍ه‌ خ‍س‍روداد، ت‍ورج‌ ان‍ص‍اری‌ و م‍ح‍م‍ودع‍ل‍ی‌ ب‍ات‍م‍ان‍ق‍ل‍ی‍چ‌؛ [ب‍رای‌] ب‍ن‍ی‍اد ت‍اری‍خ‌ ش‍ف‍اه‍ی‌ (م‍ع‍اص‍ر) ای‍ران‌ : ت‍ه‍ران‌:ب‍ه‌آف‍ری‍ن‌.ن‍ی‍وی‍ورک‌ن‍ی‍م‍ا: ۱۳۸۰.

باورتان می شود ؟

هر دم ازین باغ بری می رسد. کتاب درسی پیام های آسمانی یا تربیت اسلامی  سال هفتم یا اول دوره متوسطه از کتاب های جدید التالیف ( سال 92) است. درس پنجم این کتاب با عنوان “دین گنج بی پایان” مبحثی دارد به نام : “باورتان می شود…” . مطلب ذیل از آن کتاب نقل شده است . به نظر شما  ذکر این مطالب و نوع نتیجه گیری آن برای دانش آموز سال هفتم یا دوم راهنمایی سابق مطابق کدام یک از اصول تربیتی است و با چه هدفی  بیان شده است ؟
باورتان می‌شود…
در قرن بیست ویکم، زمانی که بشر مدعی است به اوج پیشرفت رسیده است، در برخی از کشورهای بزرگ و توسعه یافته‌ای که ما هر روز تصاویر ساختمان‌ها و اتوبان‌های بزرگ و زیبای آنها را از تلویزیون می‌بینیم، اتفاقی می‌افتد که برای ما باور کردنی نیست. به عنوان مثال:
در بزرگ‌ترین و پرجمعیت‌ترین کشورهای دنیا هنوز هم عده زیادی از مردم به پرستش حیوانات و بت‌های بی‌جان مشغول‌اند!
سالانه در سراسر جهان بیش از چهل میلیون نوزاد، پیش از این‌که به دنیا بیایند به درخواست مادرانشان کشته می‌شوند. این کار وحشیانه در اغلب کشورهای بزرگ و پیشرفته دنیا کاملاً قانونی است!
در کشور آمریکا سالانه بیش از 800 هزار نفر ناپدید می‌شوند که فقط اجساد نیمی از آنان پیدا می‌شود و از سرنوشت بقیه هیچگاه خبری بدست نمی‌آید!
در هر ساعت حدود 700 نفر در دنیا به خاطر مصرف مشروبات الکلی جان می‌دهند!
اشغالگران صهیونیست اعضای داخلی بدن کودکان و نوجوانان فلسطینی را قبل از کشتن آنها در زندان‌ها از بدنشان جدا می‌کنند و می‌فروشند؟
در بعضی از کشورهای اروپایی بیش از نیمی از مردم به سگ‌هایشان بیش از خانواده‌اشان علاقه دارند؟
این وضعیت ناپسند شما را به یاد کدام بخش از تاریخ می‌اندازد؟
اوضاع جزیره‌العرب را در زمان جاهلیت به یاد دارید؟
در آن هنگام، صدایی که هرگز قطع نمی‌شد، صدای برخورد شمشیرها و ناله مادران داغدار بود!
چه بسیار دختران معصومی که به جرم دختر بودن، بی‌رحمانه زنده به گور می‌شدند.
خوراک مردم، گوشت بدبوی مردار و هم‌نشینی آنها با مارها و سوسمارها بود.
خیانت به دیگران افتخار، و کشتار دیگران نشانه قدر

راستگویی

ساعتی که خراب  است و میزان کار نمی کند و حتی ساعتی که خوابیده است و کار نمی کند در 24 ساغت دوبار ساعت را دقیق اعلام می کند و راستگو می شود  ! اما بعضی سیاستمداران در طول زندگیشان سالی یک راست هم نمی گویند!

آدم خوب

آدم خوب يا بد وجود ندارد، بعضی کمی خوبتر يا کمی بدترند، اما عامل تحريک همه بيشتر سوءتفاهم است تا سوءنيت، يک‌جور نابينائی نسبت به آنچه در قلبهای يکديگر می‌گذرد. هيچکس ديگری را به ديده واقعيت نمی‌بيند بلکه همه از محدوده نقصهای ضمير و نفس خود به ديگران می‌نگرند. ما همه در زندگی خود يکديگر را همين‌طور می‌بينيم. خودبينی، ترس، هوس و رقابت (تمامی اين کژيهای درون نفس ما) ديدگاه ما را نسبت به ديگران تشکيل می‌دهد. به تمامی اين کژيهای نفسانی خود، کژيهای نفسانی ديگران را نيز اضافه کن و آن وقت خواهی فهميد که از پس چه شيشه تار و ماتی به يکديگر می‌نگريم. اين شرايط در تمامی روابط زندگی موجود است مگر در يک مورد نادر، يعنی هنگامی‌که دو نفر نسبت به يکديگر چنان عشق عميقی احساس کنند که تمامی اين لايه‌های کدر و مات در مقابل آن بسوزد و فرو ريزد و آن‌دو قلب‌های برهنه يکديگر را ببينند… .
 
 
مارلون براندو .واژه‍ های‍ی‌ ک‍ه‌ م‍ادرم‌ ب‍ه‌ م‍ن‌ آم‍وخ‍ت‌: س‍رگ‍ذش‍ت‌ م‍ارل‍ون‌ ب‍ران‍دو/ [وی‍راس‍ت‍ار] راب‍رت‌ ل‍ی‍ن‍دزی‌؛ ت‍رج‍م‍ه‌ ن‍ی‍ک‍ی‌ ک‍ری‍م‍ی‌. ت‍ه‍ران‌: ن‍ش‍ر و پ‍ژوه‍ش‌ ف‍رزان‌ روز‏‫، ۱۳۸۰

میانگین سنی وزرا !

شاخص

یکی از دلائل مخالفت نمایندگان با وزرای دولت  پیشنهادی دولت سن آنان بود . مخالفان معتقد بودند که میانگین سن وزرا بالاست لذا نمی توانند موفق باشند . آنان گفتند :” برخی از این وزرا را بخواهیم در برخی پروژه‌ها ببریم، باید سرم به آنها وصل کنیم.” امروز یکی از دوستانم  گزارشی را از موسسه فرچون برایم ارسال کرد که در این ارتباط می تواند بسیار درس آموز باشد . در این گزارش مشخصات صد مدیر موفق امریکا درج شده است . میانگین سنی این مدیران بیشترین این مدیران سنشان بین 50 تا 64 است . گاهی سیاست بازی افراد را به چه یاوه گوییهایی که نمی کشاند !

میانگین سنی مدیرام موفق

میانگین سنی مدیرام موفق

 

سوگخند !

*         سال ۲۰۰۳ است و کنفرانس جامعه اطلاعاتی در ژنو برگزار می شود. از خوش حادثه با دکتر حری همسفرم . به فرودگاه استانبول که می رسیم چنان سریع به راه می افتد که نگران می شوم . می پرسم به کجا چنین شتابان ؟ می گوید  اتاق پرو ! منظورش قسمتی است که در فرودگاه برای کشیدن سیگار تخصیص داده اند . با او همراه می شوم. می گویم : پیشنهاد کنید فرهنگستان اسم این قسمت را  دودکده  بگذارد! با خنده می گوید پیشنهاد سنجیده ای است!دکتر حری رضایی افشار خسروی

می گویم : مثل اینکه شما خراسانیان علاقه ویژه ای به دود دارید . دکتر شریعتی هم به همبند خود در زندان گفته بود : “ اگر خدا خواست مرا بهشت ببرد می گویم خدایا من نه ۷۰ تا قصرو می خواهم نه جوی شیر و عسل و نه حوری و نه شراب (رحیق مختوم)! من آنجا زیر یک درخت هم باشد دراز می کشم! فقط همین سیگار و چای مرا آنجا بده برایم کافی است!”

با خنده می گوید: با هم ولایتیم هم عقیده ام ! از اتاق پرو که فارغ می شویم،  مشتی  قرص را آماده خوردن می کند. می گویم آب بگیرم . می گوید آب سرخودم  و قرص ها را می بلعد !

*        در ژنو، عصرها فرصتی دست می دهد تا در کنار دریاچه زیبایش قدم  بزنیم. صحبت هایمان به  نامردمی ها و نامردی ها و رعایت نکردن اخلاق اجتماعی و حرفه ای کشیده می شود. دلی پر درد دارد و از عده ای بدون آنکه نامی ببرد می نالد و می گوید: هر وقت غصه دار می شوم نی لبکی دارم که در آن می دمم و بعد از لحظاتی احساس سبکی می کنم ! می گویم در بیات ترک یا اصفهان ؟ می گوید در بیات خودم !

*         در جلسه ای اجرایی با هم اختلاف نظر شدیدی داریم . بحث و گفتگوها بسیار تند می شود و جلسه پایان می پذیرد . یک هفته بعد او را یکی از گروه ها در دفاع پایان نامه ای ملاقات می کنم . نگرانم که چه خواهد گفت ! چنان بزرگ منشانه برخورد می کند که  یک دنیا درس آموز است . به او می گویم که ضرورت مسائل اجرایی اقتضا دارد که کتمان عقیده نکنم و اگر بر مساله ای پافشاری می کنم به آن معتقدم . مرا در آغوش می فشرد و می گوید همین رفتارت را دوست دارم!

*        بار اولی بود که از بیمارستان عرفان مرخص شده بود . در جلسه کمیسون اطلاع رسانی همجوار بودیم. می پرسم : مثل اینکه دو شاخه برقرار است ؟ می گوید : به خانمم قول داده ام که روزی یک سیگار بکشم . اما او می گوید این چه یک دانه ای است که هر وقت می آیم دودش به راه است ! بعد آهسته در گوشم می گوید : نمی دانم شما ها به چه عشقی زندگی می کنید !

*        در جلسه دیگری با او همجوارم . یکی از اعضا سخن خود را با تملق و چاپلوسی مهوعی از رئیس جلسه آغاز می کند. می گویم : تا وزارت جا دارد! می گوید : برو بالا ! این ظرفیت توقف بردار نیست !

*        پاییز ۹۱ است . یک داستان طنز با لهجه قدیم مشهدی برایشان با ایمیل می فرستم . ساعت ۱۰ شب زنگ می زند و با قهقه ، سپاسگزارانه  می گوید: خدا خیرت دهد کلی با فامیل خندیدیم.

*         اسفند ۹۱ است. در رستوران ترمه مهمان دکتر رضایی هستیم. صحبت ها گل انداخته و همگی خندانند. کمی تکیده به نظر می رسد ! می گوید تحقیق کرده ام معلوم شده است که در امریکا ویروسهایی را کشف کرده اند که به آن ها ویروسهای چراغدار می گویند. این ویروس ها سلول های سرطانی را شناسایی می کنند و آنها را نابود می کنند. قرار است عید به امریکا بروم و از آن ویروس ها برایم تزریق شود. چنان امیدوارانه سخن می گوید که همگی خوشحال می شویم.

*       اردیبهشت ۹۲ است . بعید است این گوشه از خاک خدا تا کنون این تعداد کتابدار به خود دیده باشد.لابد خفتگان این قطعه که همگی از نام آوران اهل کتاب ! بوده اند مشعوف شده اند.  بسیاری برای بدرقه آمده اند.چشمان زیادی بارانی است.  یکی در گوشه کِز کرده و با خود زمزمه می کند ، دیگری اصرار دارد که همه مراحل را تا آخر بنگرد ، یکی دیگر مراقب چرخش دوربین است و…

خواندن تلقین شروع می شود. با خود می گویم به جای تلقینی که این بنده خدا  آن را مغلوط  هم می خواند و ممکن است نَکیرَین را دچار اشکال کند چه خوب بود یکی در همان نی ای می دمید که سال ها مونس دکتر حری بود.در این وادی سکوت و اندوه ، درته چهرۀ ماتم زدۀ فرزند تنی جوانش و  هم چنین فرزندان معنویش، تداوم روحیه گذشت ، سخاوت ، شفقت ، خاکی بودن و امیدوار بودن را می شد دید . حری فقط  یک تن خاکی نبود که به خاک سپرده شود ،زندگی او با تمام فراز و فرودهایش  بیانگر روندی مبارک  است که دررفتار نسل نوخواسته این آب و خاک تداوم خواهد یافت و آنان از منش انسانی او پیروی خواهند کرد ؛ از تجربیاتش درس خواهند آموخت و  روشنگری وی را فریاد خواهند زد .

 وقتی او را سرازیر می کنند ، گویا دکتر حری است که این شعر شریعتی را بلند برای جمع می خواند:

نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد

نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت

ولی آنقدر مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد

گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازی گوش

و او یکریز و پی در پی

دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد

و خواب خفتگان خفته را آشفته سازد

بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را.

یادداشتی که در 19 خرداد  ۱۳۹۲  برای عطف نوشتم . 

http://www2.atfmag.info/1392/03/19/%D8%B3%D9%88%DA%AF%D8%AE%D9%86%D8%AF/

 

سکوت و هماوایی !

شاخص

                                                                                       حافظ این حال عجب با که توان گفت که ما

                                                                                          بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم

در سفری کاری با یکی از متخصصان  همراه می شوید . قرار است برای تصمیم گیری در مورد یک طرح پژوهشی با شما مشورت شود. یکی دو ساعتی که در فرودگاه  توقف دارید و طی  پرواز با این همکار،مشغول صحبت می شوید . او تقریبا درتمام مدت انتقادات زیادی را به  طرح ، وارد می کند و آن را غیر قابل اجرا دانسته ، می گوید فقط موجب اتلاف بودجه می شود. چنان گرم و شیوا سخن می گوید که شما هم آداب نزول اجلال در پرواز را – مثل نوشتن وصیتنامه و ادای تشهد – فراموش می کنید!

به مقصد می رسید و جلسه شروع می شود . هفت نفر حضور دارند . پنج نفر از سازمان پیشنهاد دهنده هستند و شما دونفر نیز  به عنوان متخصص دعوت شده اید . طرح را ارائه می دهند . بحث شروع می شود . با شدت و هیجان مشکلات و کاستی ها را طرح می کنید و منتظر ادامه آن توسط همکارتان می شوید . اما به این نتیجه می رسید که گویا پرواز در ارتفاع چند هزار پایی تحولی اساسی در وی پدید آورده و موجب جهش ژنتیکی و رفتاری او شده است . گویا لال شده و سخن گفتن نمی داند!

روزانه نظیر این صحنه با اشکال و اطوار مختلف در محافل تصمیم سازی ، داوری پایان نامه ها و رساله ها ، و… تکرار می شود . باز خدا رفتگان آن بنده خدا را رحمت کند که لااقل سکوت کرد. بارها شاهد بوده ایم که نظر و بیانات متخصصان محترم چنان در خلوت و جلوت تفاوت داشته که موجب حیرانی ناظران شده است !

این سکوت و هماوایی غیرکارشناسانۀ متخصصان و خبرگان  را اگر خیانت ندانیم قطعا خدمت نیز نمی توان نامید .

دو چیز طیره عقل است: دم فروبستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی !

 به راستی ریشه های این سکوت و هماوایی مخرب را در کجا باید جستجو کرد ؟ شاید یکی از دلائل این امر روحیه چاپلوسی و تملقی باشد که همچون بلایی خانمانسوز در جای جای جامعه جا خوش کرده است . تایید نابجا و مجیزگویی و دادن رشوه زبانی جزء آداب حفظ پست شده است . هرگونه مخالفت با نظرات مورد تایید صاحبان قدرت و حتی گاهی تایید نکردن نظرات آنان همچون گناهی نابخشودنی جلوه می کند . این پستی اخلاقی چنان ریشه دوانیده است که همچون یک روش به کار می رود.

دانشجویی قبل از جلسه دفاع به کرات بیان می کند که استاد مشاور حتی یک بار هم رساله او را ندیده است . با کمال تعجب می بینیم که همان مشاور ساکت است و سخن نمی گوید و دانشجو نیز در صفحه سپاس چنان خاضعانه از او نام می برد و او را می ستاید که قدیسان را ! این دانشجو درس چاپلوسی را در مکتب جامعه و آن استادان ، خوب آموخته است اما ساده لوحانه خواهد بود که اگر تصور کنیم دلیل اصلی این رفتارها فقط چاپلوسی است !

متاسفانه تعامل دو سویه ای در این تاییدات و سکوت ها برقرار می شود. یک بار شما در برابر کار غلط و سست طرف مقابل به قول حیدری نژاد خود را به خواب می زنید و دچار خوابگردی می شوید ، بار دیگر او کار شما را تایید خواهد کرد . و این هم افزایی نامیمون چنان مرسوم می شود که هرگونه مخالفت منجر به طرد فرد می شود . بعضی از این گروه ها چنان مافیاگونه عمل می کنند که ورود هیچ فرد مستقلی را  برنمی تابند .

می توان از منظر دیگر نیز به این موضوع نگریست . هرگونه سکوت ، آوا و هماوایی راکه بر خلاف تخصص و باورهای فرد بروز می کند شاید بتوان در یکی از مقوله های زیر قرار داد:

الف : سکوت ، آوا و هماوایی سودجویانه  وخود حفاظتی

گاهی تایید و سکوت برای حفظ منفعت فردی و یا نگرانی و ترس از طرد و از دست دادن موقعیت است  .  بسیار دیده می شود که رئیس غیر متخصصی یک ساعت رطب و یابس را به هم می آمیزد و نظرات محیرالعقول از خود صادر می کند . گروه معاونان و مشاوران نیز چون آهوان در گل مانده سکوت می کنند و یا نالۀ تایید سر می دهند . بعدها برایم معلوم شد که علت اصلی سکوت آن همکار محترم مذکور در اول یادداشت ، چیزی جز منفعت طلبی فردی نبوده است . متاسفانه تعامل دو سویه ای در این تاییدات و سکوت ها برقرار می شود. یک بار شما در برابر کار غلط و سست طرف مقابل به قول حیدری نژاد خود را به خواب می زنید و دچار خوابگردی می شوید ، بار دیگر او کار شما را تایید خواهد کرد . و این هم افزایی نامیمون چنان مرسوم می شود که هرگونه مخالفت منجر به طرد فرد می شود . بعضی از این گروه ها چنان مافیاگونه عمل می کنند که ورود هیچ فرد مستقلی را  برنمی تابند .

آن دانشجو هم که علیرغم باور باطنیش آوای موافقی را با مشاور سر می دهد و او را سپاس می گوید صرفا برای عبور از پل صراط رساله است و منفعت فردیش چنین اقتضا می کند و ترس از توقف در صراطِ رساله او را به این عمل واداشته است . بسیاری از شما عزیزان تجربه کرده اید که گاهی به علت پافشاری بر مواضع تخصصی و بیان عریان حقایق ، به جلسات بعدی دعوت نشده اید !.

ب :سکوت ، آوا و هماوایی مطیعانه

گروه دیگری به این نتیجه رسیده اند که هرگونه اظهار نظر و بیان نظرات راه به جایی نمی برد.این افراد بارها تجربه کرده اند که نظرات تخصصی آنان نه تنها به کار گرفته نشده بلکه موجب زحمتشان نیز شده است لذا به سکوت متوسل شده اند:

هنگامی که من و شعر نامه هایم

از ابتدای نگاه تو

به انتهای سرزمین تمسخر پرتاب می شویم      

دیگر

نه جایی برای ماندن من است

و

نه جایی برای شعرنامه های بی وزنم

گر توان رفتن نیست

باید

شعر سکوت را پیشه خود ساخت

 اینان کمتر در پی منافع شخصی خود هستند؛ اما چنان دچار انفعال و بریدگی شده اند که اغلب خاموش می مانند ؛ اگر اظهار نظری هم داشته باشند در راستای تایید نظر دیگران است.آنان به بلاهت مسئولان معتقد شده و به قول حضرت مولانا باور دارند که : ” پس جواب ابلهان آمد سکوت ” . در جامعه علمی و حرفه ای این افراد بی آزار! بسیار با شخصیت و متین و مثبت جلوه می کنند . هیچ مقاله ای در داوری آنان دچار مشکل نمی شود و از دیدگاه آنان هیچ پژوهشی هم دارای اشکال نیست . در جلسات تخصصی نظری نمی دهند ؛ اگر هم اظهار نظر کنند قطعا نظرشان موافق جمع خواهد بود .شعار این موجودات بی خطر به قول جورج ارول : چارپا خوب و دوپا بد خواهد بود !

ج :سکوت ، آوا و هماوایی دیگر خواهانه

گاهی سکوت یا هماوایی نابجای متخصصان ،برای کسب منافع شخصی نیست بلکه برای حمایت از فرد یا سازمان است . بارها دیده شده است که استاد محترمی ، دلیلِ تساهل و عدم دقت خود را در رسیدگی به یک کار پژوهشی ، گرفتاری و مشکلات پژوهشگر دانسته است . بعضا برای حل مشکل اقتصادی یکی از اعضای گروه ، پروژه نیم بندی به تصویب اعضا می رسد و همگان با آگاهی از سستی کار آن را به تصویب می رسانند . در بعضی سازمان ها برای حفظ بودجه،بسیار شتابزده طرح هایی به تصویب می رسد و متخصصان نیز برای حفظ منافع سازمانی دم بر نمی آورند و با جمع همنوا می شوند .گاهی تعصبات گروهی و صنفی می تواند موجب این رفتار شود .

دلائل و زمینه های اجتماعی بسیاری عامل بروز انواع  این سکوتها و آواهای نابخردانه است . از جو حاکم بر سازمان ها و گروه ها تا کیفیت تعلیم و تربیت و ارتباطات اجتماعی در پدید آمدن چنین وضعیتی موثرند . اما بهر دلیل و علتی که این رفتار شکل گرفته باشد تبعات و پیامدهای بسیاری را برای حوزه کتابداری و اطلاع رسانی به ارمغان خواهد آورد:

  • تصمیم گیری درست معلول کسب اطلاعات درست است . اگر نخبگان ، خبرگان و بدنه سکوت کنند و یا اظهار نظرشان مبتنی بر دانش و واقعیت نباشد، یعنی اخلال ارتباطی  رخ بدهد چگونه می توان انتظار اتخاذ تصمیم درست داشت . اتخاذ بعضی تصمیمات خردگریز را باید معلول این پدیده دانست.
  • وقتی اخلال در جریان اطلاعات رخ می دهد ، نظارت و اصلاح کاستی ها نیز امری دیریاب خواهد بود . اگر اعضای بدن بی حس شوند و درد را گزارش نکنند ، چگونه متوجه سرایت بیماری خواهیم شد! در این حالت تشخیص کار درست و نادرست نیز محال خواهد بود. به همین دلیل است  که بعضی گروه ها و کتابخانه ها در منظر گردانندگانش بی بدیل و بی نقص جلوه می کنند در حالی که سرشار از خطاهای آشکار هستند .چیرگی فرهنگ سکوت و مدارا کل ساختار آنها را عملا فلج کرده است.  فاجعه اصلی این است که گردانندگان، از این نقصان بی اطلاعند یا آن را عین قوت می پندارند!
  • فرهنگ سکوت و هماوایی نابخردانه از خبرگان و استادان، به دانشجویان و بدنه حرفه به ارث خواهد رسید . آهسته آهسته این مرده ریگ  چنان جا خواهد افتاد که اگر کسی خلاف آن رفتار کند فردی نابهنجار تلقی خواهد شد.متاسفانه شیوع این پدیده آفت زا در بسیاری از مراکز قابل مشاهده است .
  • غلبه این فرهنگ موجب می شود که به تدریج در سطوح تصمیم گیری جا برای افراد آگاه و خبیر و دلسوز کم شده ، به جای آنان افرادی مطیع و منقاد جایگزین شوند. مسلما گروه وسازمانی که چنین موجوداتی در راس آن قرار گیرند ، عاقبتش ناگفته پیداست!

  مشاهدات روزمره نشان می دهد که این نوع سکوت و آوا در حوزه کتابداری و اطلاع رسانی نیز رو به گسترش است. یادمان باشد جامعه ما زمانی به فرزانگی خواهد رسید که به قول علی ع افراد بتوانند بدون لکنت زبان حق خود را مطالبه کنند.متاسفانه باید گفت که بعضا کار از لکنت گذشته و به لالی کامل منجر شده است !  چه معتقد باشیم که استادان و فرهیختگان حوزه علم اطلاعات و دانش شناسی در ایجاد این کاستی مهلک موثر بوده اند و یا باور داشته باشیم که در این نقصان بی تاثیر بوده اند ؛ این عقیده نمی تواند نافی رسالت آنان در زدودن این فرهنگ ناشایسته باشد

همانگونه که گفته شد عوامل بسیاری در پدید آمدن این روحیه موثرند. بررسی دلائل و علل این سکوت و آوا و هماوایی های مخرب در حوزه کتابداری و اطلاع رسانی موضوع مناسبی برای پژوهش است. اما شاید بتوان گفت که بیشترین تاثیر را در تولد و تداوم این پدیده ، نظام رسمی تعلیم وتربیت دارد . پائلو فریره معتقد است در این نظامهای رسمی ” فرهنگ سکوت ” و تحمل تعلیم داده می شود و تفکر نقاد در دانش آموختگان شکل نمی گیرد .در سطوح مختلف تحصیلی مهارت جرات ورزی و رواداری نیز آموخته نمی شود بلکه بعضا خلاف آن تعلیم داده می شود .

 مشاهدات روزمره نشان می دهد که این نوع سکوت و آوا در حوزه کتابداری و اطلاع رسانی نیز رو به گسترش است. یادمان باشد جامعه ما زمانی به فرزانگی خواهد رسید که به قول علی ع افراد بتوانند بدون لکنت زبان حق خود را مطالبه کنند.متاسفانه باید گفت که بعضا کار از لکنت گذشته و به لالی کامل منجر شده است !  چه معتقد باشیم که استادان و فرهیختگان حوزه علم اطلاعات و دانش شناسی در ایجاد این کاستی مهلک موثر بوده اند و یا باور داشته باشیم که در این نقصان بی تاثیر بوده اند ؛ این عقیده نمی تواند نافی رسالت آنان در زدودن این فرهنگ ناشایسته باشد . رسالتی که برنامه می خواهد و همت می طلبد . در این میان نقش مجامع مردم نهادی مثل انجمن می تواند تعیین کننده باشد . شاید نخستین گام در این مسیر پدید آوردن این نگاه برای بدنه جامعه علمی و حرفه ای باشد که استادان و انجمن مشتاق شنیدن و نقد کردن هستند و به قول حضرت مولانا بدگمان و خیال اندیش نبوده ،  آماده شنیدن حرفهای راست هستند  . اگر این اصلاح منظر رخ ندهد شوربختانه این سکوت و آوای ناگزیر، پایدار خواهد ماند :

 گفت هر مردی که باشد بد گمان

نشنود او راست را با صد نشان

هر درونی که خیال‌اندیش شد

چون دلیل آری خیالش بیش شد

چون سخن در وی رود علت شود

تیغ غازی دزد را آلت شود

پس جواب او سکوتست و سکون

هست با ابله سخن گفتن جنون [۱]


ارکیده های مجازی

شاخص

دیروز در باغ زیبای ارکیده کولالامپور محو تماشای گل های زیبایش بودم که کودکی با پستانکی در دهان ، بیشتر از گل های جذاب، توجهم را جلب کرد. چنان غرق بازی با آی پد خود بود که نه برق چند باره فلاش دوربین اصلا موجب کوچکترین عکس العملی در وی شد ونه توجهی به دوست یا خواهر هم سنش داشت !. دیدن این صحنه این سوال را به ذهن متبادر می کند که آیا اصولا نسل آینده توجهی به باغ ارکیده های واقعی خواهد داشت یا غرق در ارکیده های مجازی خود خواهد شد و عشق ، محبت ، درخت و انسانیت برایش قالبی دیگر خواهد یافت ؟ البته آنچه را که تا کنون شاید بتوان مسلم پنداشت این است که  تداوم دست نسل نو ،صفحه کلید و تداوم چشمش ، صفحه نمایشگر خواهد بود . گرچه طلیعه های مجازی شدن این دو هم آشکار شده است !

Picture 039