تکنوپولی سازمانی

شاخص

زمانى به نیل پستمن منتقد اجتماعى معترض شده بودند که چرا این قدر بر فناورى‏هاى نوین خرده مى‏گیرید و بر آنها مى‏تازید.در پاسخ گفته بود، این فناورى‏ها به اندازه کافى مدافع و حامى دارد، جاى منتقدان آن خالى ست. در جامعه ما نیز اظهار اعتقاد به کاربرد فناورى‏هاى نوین که از دستاوردهاى شگرف انسان است، حالت بیان اصول دین به خود گرفته است و در گفتار همگان-گرچه در کردار لنگى بسیار داریم-ظهور مى‏یابد.آنچه کمتر به آن پرداخته شده، چگونگى به کارگیرى و تأثیر آن بر فرهنگ و رفتار سازمانى ست.

درباره ارتباط علم، تکنولوژى و فرهنگ، بحث‏هاى هستى شناسانه ارزشمندى شده است.بحثى که مارتین هایدگر بر خلاف تفکر رایج، در تقدم فناورى بر علم مطرح مى‏کند، از ارزشمندترین این مباحث است.این بحث‏ها بعدها توسط دن آیدى دنبال شد و هم او به استناد مطالعات لین وایت نشان داد که تقدم تکنولوژى بر علم فقط به لحاظ فلسفى مطرح نمى‏شود بلکه شواهد تاریخى بسیار نیز براى اثبات آن وجود دارد.نیل پستمن هم معتقد است که سه اختراع مهم قرون وسطا یعنى ساعت، چاپ و دوربین نجومى بر روند تحولات علمى و فرهنگى تأثیرى سرنوشت ساز داشته‏اند.

اما مبحث مهمى که در بیان دیدگاهاى بسیارى از متفکران متأخر مطرح مى‏شود، بحث غلبه فناورى بر فرهنگ است.فناورى با فربه شدن و به قدرت رسیدن، از خود یک امپراتورى ساخته است که موجب از میدان به در شدن حقیقت مى‏شود.به قول آلدوس هاکسلى شیوه مبارزه و برخورد فناورى بسیار ویژه استثنایى ست: مستقیم به حریف نمى‏پردازد، نمى‏خواهد آن را از مشروعیت بیندازد یا از شهرت آن بکاهد؛بلکه فقط آن را نامرئى و بى‏تأثیر مى‏کند و به خانواده، سیاست، مذهب، روشنفکرى، آزادى و فرهنگ مفهومى مى‏بخشد که توقعات این تکنولوژى انحصارگرا(تکنوپولى)را برآورده سازد.

خانه با بیگانه دادى تا بروبد زان غبار

نک همى بینى ترا روبید و خود صاحبخانه شد

 و این پدیده را چه پروژه و طرح بدانیم و چه یک فرایند طبیعى بپنداریم، نتیجه آن براى جوامع یکسان است.در بحث یکسان سازى و یا یکسان شدن(بخوانید نابودى خرده فرهنگ‏ها و فرهنگ‏هاى بومى)که این روزها دغدغه مهم یونسکو و سازمان ملل است، نیز بحث غلبه و انحصار فرهنگ بیگانه مطرح است، بیگانه که صاحب فناورى مسلط است.این فقط مشکل کشورهاى جنوب نیست.در جلسه امسال روساى کتابخانه‏هاى ملى جهان که در اسلو تشکیل شد، رئیس کتابخانه‏هاى ملى فرانسه از این پدیده دردل‏ها داشت و رسما معترض بود.غلبه فناورى بر فرهنگ به مدد فناورى‏هاى نوین مثل شبکه-هاى ماهواره‏اى و به ویژه اینترنت با سرعت شگفت‏انگیزى در جریان است.در مدتى کمتر از چند ماه همان رفتارى را که در جوانان و نوجوانان نیویورکى مى‏بینیم، در میان جوانان و نوجوانان محله چینى‏هاى هاوانا، محله چینى‏هاى کوآلالامپور و میدان محسنى هم مشاهده مى‏کنیم.

با آنکه توجه به این مباحث در حوزه اجتماع و سازمان در بسامان کردن برنامه‏ریزى و تصمیم‏گیرى‏ها مى‏تواند

تأثیر راهبردى داشته باشد اما باشد اما به نظر مى‏آید هنوز سازمان‏هاى ما نیاز به پرداختن به لایه‏هاى بیرونى‏تر دارند.به‏طور کلى براى کاربرد هرگونه فناورى در محیطهاى سازمانى توجه به عوامل و منابع زیر ضرورى مى‏نماید:

1.عوامل فرهنگى؛

2.عوامل روانشناختى اجتماعى؛

3.عوامل سیاسى؛

4.منابع انسانى؛

5.منابع اقتصادى.

پیش از پرداختن به آنها و بیش از همه، باید شناخت کامل و جامعى از وضع موجود سازمان بدون سوگیرى‏هاى متداول به دست آورد تا مناسب‏ترین سخت‏افزار و نرم‏افزار براى آن تدارک دیده شود.براى پیمودن درست این مسیر مراحل زیر ضرورى به نظر مى‏رسد:

شناسایى‏

رشد و گسترش آگاهى نسبت به همه فناورى‏هایى که در حوزه سازمان مى‏تواند تأثیر گذار باشد از ضرورت‏هاست. شناخت فناورى‏هاى رایج و حتى پیش‏بینى فناورى‏هاى آینده در تصمیم‏گیرى‏ها نقشى حیاتى ایفا مى‏کند.

انتخاب‏

انتخاب هر نوع فناورى مى‏تواند کلیت سازمان را تحت تأثیر قرار دهد و موجب درگیر شدن منابع انسانى، مالى و اقتصادى سازمان شود به همین دلیل مرحله گزینش و ابعاد گوناگون آن باید به درستى تجزیه و تحلیل شود.

اکتساب و بهره بردارى‏

در این مرحله پس از گزینش، تثبیت و جااندازى این فناورى‏ها در درون سازمان مطرح

مى‏شود.ایجاد فرهنگ مناسب و بومى سازى فناورى از مسائلى ست که باید بدان پرداخت.

طرح‏ریزى شیوه کاربرد فناورى جدید، و ادغام فعالیت‏هاى منتج از آن باید به گونه‏اى باشد که امکان نوآورى و عملکرد بهینه بخش‏هاى مختلف سازمان فراهم آید.

توجه به این مراحل از ضرورت‏هاى اولیه هرگونه برنامه‏ریزى براى بهره‏گیرى از فناورى‏هاى نوین در سازمان‏هاست، که متأسفانه در سازمان‏ها حتى به سطح نخستین و اولیه شناسایى، هم کمتر پرداخته مى‏شود.

در بعضى سازمان‏ها اصالت در اجراى طرح‏هاى فناورى ست.ابتدا بودجه‏اى معین مى‏شود که باید در حوزه فناورى هزینه شود، سپس عناصر مربوط دست به فعالیت زده و طرح تراشى مى‏کنند؛هرگونه مخالفتى نیز دال بر کم دانشى ناقد قلمداد خواهد شد.با این اوصاف به نظر مى‏آید به جاى بحث معرفت شناسانه تکنوپولى باید به بحث رفتار شناسانه تکنو – پولى(تکنولوژى پول مدار) پرداخت؛یعنى فناورى که باید به عنوان ابزار با هدف بهینه‏سازى عملکرد در خدمت سازمان‏ها قرار گیرد، تبدیل به ابزارى براى جذب و جلب هر چه بیشتر منافع فردى مى‏شود.در کتابخانه‏ها و مراکز اطلاع‏رسانى این تکنولوژى پول مدار چنان فریبکارانه مى‏نمایاند که گویى همه کتابخانه هاى عالم دست از کتاب شسته‏اند و به مبارکشان نرسیده است که رئیس نروژى ایفلاى امسال با جمله«جاوید باد کتاب»به سخنان خود پایان داد.به نظر مى‏آید تکنو — پولی هدفى جز کسب منفعت ندارد و باقى استدلال‏ها هم بهانه است بناى این فناورى پول مدار صرفا بر جذب و جلب بودجه بیشتر استوار است.

سرمقاله فصلنامه کتاب شماره 62

نیروهای هم سرنوشت

فصلنامه کتاب » زمستان 1380 – شماره 48

در نظامهای سیاسی اجتماعی، مطبوعات – به دلیل کارکردهای حیاتی – جایگاهی بس بلند دارد تا به آن درجه که «رکن چهارم» لقب گرفته است. در نگرش سیستمی، این رکن پایه‌ای از پایه‌های یک نهاد ثابت نیست، بلکه متغیری مهم و متعامل با دیگر ارکان تشکیل‌دهنده آن نظام است که می‌تواند زنده و رو به رشد یا مانده و رو به مرگ باشد. اما این کارکردها چیست؟

نخستین کارکرد مطبوعات به منزله یک رسانه گروهی، اطلاع‌رسانی و آگاهی‌بخشی آزادانه است. در اینجا واژه آزادانه مهم است، چون صرفاً در سایه اطلاع‌رسانی و آگاهی‌بخشی آزادانه است که افراد جامعه می‌توانند با توجه به نیازها و علایق و تشخیصشان، دست به گزینش اطلاعات بزنند و لذا این پدیده را «خود حق‌طلبی» می‌نامند.

کارکرد دیگر مطبوعات، زمینه‌سازی و بسترسازی برای تکثیرگرایی است، چرا که نادیده گرفتن گوناگونیها، مخل تعامل و ارتباط و در نتیجه مانع ایفای درست نقش مطبوعات می‌شود. عملکرد درست این رسانه می‌تواند نشان‌دهنده «چند صدایی» جامعه نیز باشد.

و بالاخره کارکرد مهم مطبوعات، حراست از حقوق شهروندان در برابر تعدیهای احتمالی است. عمل به این وظیفه از طریق نقد و نقدپذیری میسر می‌شود. در واقع این رسانه می‌تواند با اعمال گزارشگری نقادانه، مدافع آزادیهای سیاسی بوده، از تضییع حقوق افراد جلوگیری کند و در عین حال با بازگذاشتن دریچه نقد، در جهت بهسازی خود و بهسازی جامعه بکوشد.

مسلماً اثربخشی این کارکردها، پیوند ناگسستنی با وضعیت جامعه و ساختار حکومت دارد. هر اندازه مبانی آزادی و حقوقی مدنی در جامعه و در حکومت پذیرفته‌تر باشد، این کارکردها عینیت بیشتری می‌یابند. این پیوستگی به حدی است که عده‌ای مطبوعات و قوه مقننه را قوای توأمان یا هم‌سرنوشت تلقی می‌کنند و معتقدند ضعف و قدرت هریک، موجب ضعف و قدرت دیگری خواهد شد. نبود مطبوعاتی آزاد و چندصدا، نشان از نبود مجلسی مردمی است و برعکس در جامعه‌ای با مجلسی غیرمردمی، نمی‌توان از مطبوعاتی آزاد و آگاهی‌بخش سراغ گرفت.

نشریات تخصصی و علمی نیز همچون مطبوعات عمومی، در حوزه‌های مربوط به خود نقش تعیین‌کننده‌ای در پویایی دانش و تبادل تجربه‌ها دارند.

این نشریات با آگاهی‌بخشی، پرسش‌آفرینی و نقادیهای حکیمانه و طرح مشکلات نظری و حرفه‌ای، پایه‌های تئوریک را استحکام بخشیده، موجب تبادل و تکامل تجارب آموزشی و پژوهشی می‌شوند. ایجاد تعامل روشمند بین متخصصان رشته و صاحبان حرفه، چندصدایی کردن حوزه تخصصی و نظارت بر آموزش و پژوهش در هر حوزه، از دیگر کارکردهای این گونه نشریات است.

اگر در حوزه مطبوعات عمومی، معمولاً حکومتها اعمال‌نظر دارند و چگونگی ساختار حکومت نقش تعیین‌کننده‌ای در ایفای رسالتهای آنها دارد، در حوزه نشریات تخصصی، خبرگان و فرهیختگان و دانش‌طلبان رشته علمی متغیر تعیین‌کننده‌اند. در اینجا تعامل گروهی دانشوران و خردورزان هر حوزه می‌تواند همچون تعامل اعضای یک قوه مقننه پویا که نقش مهمی در حیات اجتماعی ملت و مطبوعات ایفا می‌کند، بیشترین تأثیر را بر کیفیت نشریات تخصصی بگذارد. وجود جامعه تخصصی پویا و متعاملی که به مرحله «خود حق‌طلبی» رسیده باشد، مسلماً مؤثرترین عامل برای تولد نشریاتی تأثیرگذار و سازنده خواهد بود. پدید آمدن چنین نشریاتی نیز بر پویایی و باروری و توسعه جامعه تخصصی خواهد افزود و این افزونگی دو سویه، نتایج مبارک و ارزشمندی را به بار خواهد آورد.

فصلنامه کتاب تاکنون با تلاش مسئولان و پژوهشگران و دانش‏طلبان سعی کرده است نقش‏ یک نشریهء علمی تخصصی را برای جامعهء کتابداران و و اطلاع رسانان داشته باشد.مسلما کارآیی‏ این نشریه بستگی به تام و تمام به وضعیت جامعهء علمی و میزان مشارکت یکایک افراد این رشته‏ و حرفه دارد.

حال در آستانهء سال نو ضمن درخواست از همه دانشجویان و کتابداردان و صاحب‏نظران‏ گرامی برای همراهی با این فصلنامه،توجه همگان را به نکات زیر جلب می‏کند:

1)تداوم انتشار این فصلنامه به‏عنوان نشریه‏ای علمی منوط به درج مقالات اصیل پژوهشی‏ است که مستند،مستدل و تحلیلی بوده و مشخصات یک نوشته علمی پژوهشی را دارا باشد.

2)با عنایت به محدودیت چاپ برای مقالهء ترجمه شده(که حدودا دو مقاله در هر شماره‏ است)،اولویت با مقالات تألیفی خواهد بود.

3)چون قرار است مقالات و مطالب دریافتی به منظور ارزشیابی و داوری برای متخصصان‏ فرستاده شود،خواهشمند است مطالب به صورت تایپ شده ارسال شوند.

4)از شماره بهار 1381 به بعد،با تاخیر کوتاهی همه مقالات و مطالب در ویرایش

لکترونیکی فصلنامه بر روی پایگاه کتابخانهء ملی در اینترنت ارائه خواهد شد.

5)نشریه الکترونیکی دیگری با نام مجلهء"مجله الکترونیکی کتابداری و اطلاع‏رسانی ماکا" هم‏اکنون بر روی سایت کتابخانه ملی ایران به نشانی www.nli.ir قابل بهره‏برداری است.توصیه‏ می‏شود فرستندگان مقالات به‏ویژه مقالات ترجمه شده این اجازه را به مسئولان فصلنامه بدهند که در صورت ایجاد صف طولانی برای نشر در فصلنامه،مطالب آنان در ماکا منتشر شود.

پژوهش هراسی

شاخص

سرمقاله ای که برای عطف نوشتم :

پرده ۱

نمی دانم آدرس مرا کدام شیرپاک خورده به او داده است. تصور کرده هنوز سردبیر فصلنامه کتابم. نمی داند نه من سردبیر مانده ام نه فصلنامه ، فصلنامه  کتاب مانده است! عنوان فصلنامه کتاب به  فصلنامه مطالعات ملی و سازماندهی اطلاعات   تغییر یافته است.

 راه درازی را در تهرانِ پر ترافیک پیموده است. هنوز ننشسته که درد دلش را آغاز می کند. دانشجویی شهرستانی است که به سختی توانسته است روی پای خود بایستد و به فارغ التحصیلی نزدیک شود.  موضوعی شیک! اما غیر کاربردی را برگزیده است .   از عدم همکاری و هدایت استاد راهنما و مشاور اول می گوید و مشاور دوم را می ستاید که اقلا یک بار کار او را خوانده و اصلاحاتی انجام داده است .  چند ماهی است که منتظر گرفتن پذیرش مقاله ای است که مجوز دفاع رساله اوست. می گوید دچار اضطراب شده ، شب ها کابوس  نوشتن پایان نامه وعدم پذیرش مقاله می بینید.   به دفترهای چند نشریه علمی مقاله هایی را  تحویل داده اما تلاش او برای گرفتن جواب بی نتیحه مانده است. می گوید : نه جواب رد می دهند نه قبول می کنند. از من می پرسد : اگر برای فصلنامه کتاب هم یکی از مقالاتم را بفرستم می توانم انتظار تسریع داشته باشم ؟

برایش توصیح می دهم که مسئولان نشریات حق دارند . روند داوری اغلب به درازا می انجامد و … اشک در چشمانش جمع می شود و می گوید: خودم شاهد بوده ام که همکلاسیم با سفارش بنده خدایی با  تلفن و فکس ظرف دو ساعت  از یکی از نشریات معتبر! پذیرش مقاله اش را گرفته  و سه ماه پیش دفاع کرده است. او نه مقاله اش را خودش تدوین کرده بود و نه رساله اش را. و ذکر خیر دانشجوی دیگری را می کند که با خرج چند صد هزار تومانی توسط دلالان وطنی پذیرش آی اس آی گرفته است. با آنکه دوست دارم حرفش را از جنس معاذیر همیشگی دانشجویان بدانم اما شواهدی که تاکنون  خود شاهد بوده ام موید گفتار اوست!

پرده ۲

در عصر زیبای یک روز پاییزی جلسه دفاع یک پایان نامه تشکیل شده است. من هم به عنوان داور حضور دارم. دانشجو مطالبش را ارائه می دهد . پس از تشکر و سپاسگزاری های مکرر استادان راهنما و مشاور ازیکدیگر! یکی از داوران ایراد می گیرد که این موضوع تکراری  و عبث است و بیش از ۲۰ مورد کار در این زمینه انجام شده است و  همانند همین کار هیچ نتیجه ملموس و تاثیرگذاری هم نداشته است. حق با داور است . پاسخ ِ مساله اصلی تحقیق بدیهی است و جواب به یک سوال ساده پانصد صفحه استدلال نمی طلبد. رنگ دانشجوی بیچاره مثل گچ سفید شده و لرزش ،  در دستهایش محسوس است .  داور دیگر نحوه استنتاج را زیر سوال می برد . دانشجو کاملا مضطرب شده است .  داور درست  می  گوید مثل این است که از میزان بارندگی در رشت نتیجه بگیریم که سواد اطلاعاتی کتابداران بوشهری دچار آبگرفتگی شده است.  بحث بالا می گیرد .  نحوه استدلال  استاد راهنما و یکی از مشاوران  به گونه ای است که فارغ از هیاهوی جلسه، ناخوداگاه  داستانی که اخیرا در یکی از سایت ها خواندم  برایم تداعی می شود:

 “پژوهشگری  با تمرین زیاد به یک سوسک آموخته بود که با  شنیدن کلمة “بپر” مقداری از جای خود بپرد؛ او  برای بررسی تاثیرتغییرات متغیر مستقل بر متغیر وابسته هر روز یکی از پاهای سوسک را قطع می‌کرد! و دو باره کلمه‌ بپر را به زبان می‌آورد؛این پرش تا روز آخر که سوسک یک پا برایش باقی مانده بود ادامه داشت؛ روز آخر پژوهشگر آخرین پای سوسک را قطع کرد و کلمه بپر را تکرار کرد، اما سوسک هیچ عکس العملی نشان نداد؛ محقق نتیجه گرفت که اگر همة پاهای سوسک را قطع کنند؛ سوسک کر می‌شود.”

جلسه برای دادن نمره از اغیار ! خالی شده است. مطرح می شود که مسئولیت  صحت ، ضرورت و  انسجام  طرح تحقیق با گروه تخصصی است که آن را تصویب کرده است . دانشجو در این مورد کم تقصیر است. و می شنویم که کثرت تعداد اجازه رسیدگی نمی دهد و خلاصه اینکه مجبورند فله ای تصمیم گیری کنند. توجیهات چنان عالمانه است که به نتیجه می رسم کلا دانشجو در خطاهای بارزی که کرده بی تقصیر است ! به مرحله نمره دهی می رسیم . مشاور به آهستگی اما ناشیانه در گوش راهنما می گوید : بیست داده ام که اگر اینان کم دادند جبران شود…

پرده ۳

در سایت خبرگزاری ها و از جمله مهر  می خوانیم که یکی از استادان ایرانی به علت  میزان استنادات زیادی  که به مقالات وی شده است به عنوان دانشمند برتر از سوی آی اس آی معرفی شده است .این خبر مکمل خبر اول شدن ایران در رشد مقالات علمی است.

پدید آمدن پژوهش ها و مقالات میرا و بی خاصیت ،سرخوردگی و افزایش اضطراب و ظهور “پژوهش هراسی” در بین دانشجویان . ظاهرا این ترس مرضی باید به نام ما ایرانیان ثبت شود.

قطعا این اخبار برای هر ایرانی دلسوزی شادی آفرین است . این خبر را برای تعدادی از آشنایان ارسال می کنم تا در این شادی شریک شوند. هنوز سکر این اخبار خوش از سر نپریده است  که ایمیل چرت شکنی از سوی یکی از بستگان دریافت می شود. نوشته است  بر اساس بررسی او که در قالب دو پیوند ( ۱ و ۲ ) ارائه داده  ، استدلال کرده است که در بیش از هشتاد درصد موارد ،این استاد محترم دست به خود استنادی زده است!

پرده آخر

به تماشای تجربه نیکوس کازانتزاکیس  به نقل از کوئیلو می نشینیم:

نیکوس کازانتزاکیس در دوران کودکی، یک پیله کرم ابریشم را می یابد. درست هنگامی که پروانه، خود را برای خروج از پیله آماده می سازد . اندکی منتظر می ماند، اما سرانجام چون خروج پروانه طول می کشد تصمیم می گیرد این فرآیند را شتاب بخشد. با حرارت دهان خود پیله را گرم می کند ، تا این که پروانه از پیله خارج می شود . اما بال هایش هنوز بسته اند و اندکی بعد می میرد . او می گوید : “بلوغی صبورانه با یاری خورشید لازم بود ، اما من انتظار کشیدن نمی دانستم . آن جنازه ی کوچک تا به امروز ، یکی از سنگین ترین بارها ، بر روی وجدان من بوده است . اما همان جنازه باعث شد درک کنم که یک گناه حقیقی وجود دارد : فشار آوردن بر قوانین بزرگ کیهان . بردباری لازم است و نیز انتظار زمان موعود را کشیدن ، و با اعتماد راهی را دنبال کردن که خدا برای زندگانی ما برگزیده است “

به راستی این سنت در همه ساحت های انسانی نیز جاری است . برای زایش و افزایش دانش نو باید شرایطی را پدید آورد که این امر در بستر  طبیعی خود رخ دهد . لازم است دانشجویان را با شیوه ها و فنون پژوهش آشنا کرد . ضروری است شرایطی فراهم کرد تا آنان با تعمق ژرفتر وبا همکاری بیشتر استادان و گروه ها موضوعات مناسب و مفیدی را برگزینند.  شایسته است که استادان خود  به عنوان سرمشق عملی ، تشنه پژوهش و تتبع  و اسوه صداقت و تعهد علمی باشند . دانشجو باید احساس کند که پژوهش ارج نهاده می شود و در تصمیم سازی های خرد و کلان به کار گرفته می شود. او نباید احساس کند که برای فارغ التحصیلی مجبور است با اکراه و شتاب  چند صفحه ای را به عنوان مقاله سرهم کند و به دریوزگی پذیرش بنشیند.

اگر چنین شرایطی پدید نیاید و برای بالا بردن رتبه علم  در کشور آنان را وادار به  زایش های ناخواسته و زودهنگام و تصنعی کنیم  باید منتظر پیامدهایش باشیم :

پدید آمدن پژوهش ها و مقالات میرا و بی خاصیت ،سرخوردگی و افزایش اضطراب و ظهور “پژوهش هراسی” در بین دانشجویان . ظاهرا این ترس مرضی باید به نام ما ایرانیان ثبت شود.

ظهور دانشجویان و استادانی  مقاله  ساز و مقاله باز . اینان فارغ از نیازهای حرفه و جامعه، شبه پژوهش هایی را انجام می دهند که هدفش درج در یکی از مجلات داخلی و خارجی است و قرار نیست پاسخگوی مساله ویا درمان دردی باشد.

ظهور موسسات و افرادی که که کارشان پایان نامه نویسی و مقاله سازی و گرفتن پذیرش است .تبدیل مجلات علمی پژوهشی به مجوزنامه برای دانشجویان و ارتقاء نامه برای استادان . و البته این شیوه رتبه ما را در سطح جهانی به صورت کاذب و دوپینگی ارتقا خواهد  داد.

در مواردی تجربه نشان داده است که اگر بستر مناسبی فراهم و آموزش های بسامانی داده شود می توانیم شاهد بروز و ظهور استعدادهایی باشیم که با انجام پژوهش های اصیل و نو هم  مشکلات حرفه را پاسخگو باشند و هم در سطح ملی و بین المللی بدرخشند.  باید صبورانه و دلسوزانه رشد آنان را پایید تا به بلوغی که شایسته آنند نائل آیند. این شکفتن ها ی طبیعی و اندیشه ورزانه ، گلستانی ماندگار  از خردگرایی جمعی را در حوزه کتابداری و اطلاع رسانی به ارمغان خواهد آورد .گلستانی که هم زیباست و هم از منافعش همگان نصیب خواهند برد.  فریفته گلزارنماها و رتبه های خودساخته  نشویم . به قول مولانا این گل ها بی ریشه یا بسیار کم ریشه اند (بقل) لذا  بی دوام و کم خاصیتند:

گلشنی کز بقل روید یک دمست

گلشنی کز عقل روید خرمست

گلشنی کز گل دمد گردد تباه

گلشنی کز دل دمد وافرحتاه

علم‌های با مزه‌ی دانسته‌مان

زان گلستان یک دو سه گل‌دسته دان

زان زبون این دو سه گل دسته‌ایم

که در گلزار بر خود بسته‌ایم

جالب نبود (۰)جالب بود (۲۵)

ب

۱۲ نظر

  • پروانه مدیرامانی

۱۵ بهمن, ۱۳۹۰ در ۲۱:۴۸

استاد عزیز بسیار لذت بردم و مانند همیشه بسیار آموختم. خصوصا این عبارت بر دل و هم بر ذهنم نشست: فریفته گلزارنماها و رتبه های خودساخته نشویم.
به راستی ریشه این خودشیفتگی های بشر امروزی حال چه کتابدار چه ناکتابدار،از کجاست؟ می گویند: آن که پرنده نیست همان به که بر پرتگاه آشیانه نسازد. اما این اسطوره قهرمان شدن و اول شدن های بی ریشه نوع بشر کی و کجا خاتمه می یابد؟
خیر پیش
مدیرامانی

Well-loved. Like or Dislike:  9  0


  • احمدخانی

۱۵ بهمن, ۱۳۹۰ در ۲۲:۳۵

پرده اول
توی داوری مقالات برای همایش هم پارتی بازی .
پرده دوم
استاد بی حوصله نسبت به دانشجو
پرده سوم
بین اساتید هم موضوعات پایان نامه بسیار متفاوت،یکی میگه عالی یکی میگه بی ربط
پرده آخر
دختر کبریت فروش،پسر پرتغال فروش موندن تو کار جماعت دانش فروش

جالب بود؟  0  0


  • آریا

۱۶ بهمن, ۱۳۹۰ در ۰۸:۳۸

جانا سخن از زبان ما میگویی. اوضاع تحقیق و پایان نامه نویسی براستی خزاب است خراب . انجمنی ، وزارتخانه ای ، نهادی به داد برسد. متاسفانه این خرابی به فصلنامه ها هم سرایت کرده است. در هر شماره فصلنامه های علمی و پژوهشی یک مقاله درست حسابی کمتر پیدا می شود.

جالب بود؟  1  0

نرگس خالقی

۱۶ بهمن, ۱۳۹۰ در ۱۱:۱۰

استاد بزرگوار
مانند همیشه از خواندن مطالبتان لذت بردم
من همیشه سخن سردبیر فصلنامه کتاب را با ولع می خواندم یادش به خیر
پیروز باشید

جالب بود؟  1  0


  • میترا آبیار

۱۶ بهمن, ۱۳۹۰ در ۱۵:۰۰

ممنون از نوشته ی زیبای شما. واقعا صبر برای رسیدن به هرچیزی در وقتش، دشوار است. زمان موعودی که پختگی لازم را برای رسیدن به درجه ای خاص داشته باشیم…

Well-loved. Like or Dislike:  6  0


  • یک کتابدار

۱۷ بهمن, ۱۳۹۰ در ۲۳:۱۷

چه خوب است که شخص مطلعی ما را از این حیرت و شگفتی بیرون بیاورد که با وجود مقامات شامخ ایران در مقاله نویسی و رتبه علمی چرا کشور آن طور که باید در عرصه های مختلف توسعه دچار مشکل است . به نظر من یک آسیب است که باید به آسیب شناسان حوزه اطلاعات و دیگر حوزه ها توجه کرده و سعی در رفع آسیب و عملکردی کردن پژوهشها نمود. اگر مقالات علمی ما از دل نیازها بر اید همانا برای مرتفع نمودن همان نیازها مفید خواهد بود.و طبیعتا گامی به سوی توسعه پایدار

جالب بود؟  1  0


  • ا-م

۱۸ بهمن, ۱۳۹۰ در ۰۴:۴۸

دکترجان تذکر دلسوزانه و عمیقی داده اید. اما خودتان خوب می دانید که اوضاع پژوهش و آموزش با محافظه کاری و منفعت پرستی که بر استادان و دانشجویان حاکم است درست نخواهد شد و هر روز بر این بنای کج آجری افزوده می شود.ترم پیش استادی داشتیم که به جای تدریس از رو می خواند!!البته از روخوانیش هم ضعیف بود!!!! بعد از گذشت چند جلسه قرار شد پیش رئیس دانشکده برویم و اعتراض کنیم . از ۱۰ نفری که با هم قرار گذاشتیم روز موعود چهار نفر آمدند . دونفر هم گفتند که چون بفیه نیامدند ماهم نمی آییم. رفتیم و گفتیم که اکثرا ناراضی اند . حرفها را شنید و قول رسیدگی داد.دو هفته قبل از امتحانات ما را صدا کرد و ورقه ای را با ۸ امضا جلوی ما گذاشت که در آن از زحمات و تلاش های این استاد توانا و دانشمند تقدیر کرده بودند! منفعت طلبی به کجا می برد ما را؟دعا کنید این درس را بی مشکل پاس کنیم.

جالب بود؟  2  0


۱۹ بهمن, ۱۳۹۰ در ۰۰:۳۰

جناب آقای خسروی عزیز
با سلام
بسیار خوشحال و دعا گوی افرادی هستم که شرایط را برای بازنشستگی زود هنگام شما فراهم ساختند. این بازنشستگی خیلی به دلم چسیبد برای این که حضرتعالی فارغ از همه گرفتاریها و روزمره گی های اداری فقط دارید میخوانید مخصوصا ادبیات. لذا خوانندگان آثار شما واقعا دارند لذت میبرند لذا خدا پدر و مادر آنها را بیمرزد که این موهبت الهی را نصیب خوانندگان کرده است. من هم همانند خانم خالقی دلم برای آیا یادداشت‌های سردبیری تنگ شده اما دلم خوش است که لااقل فرصت‌های اینچنین هست. امیدوارم همیشه خواننده و کم نویسنده باشید.
ارادتمند
محمدی

جالب بود؟  0  0


  • دانشجو

۲۰ بهمن, ۱۳۹۰ در ۱۸:۰۰

خیال نکنید که این مطلبی که دکتر خسروی به خوبی و زیبایی بیان کرده اند فقط در دانشگاه آزاد چریان دارد . وضع بعضی دولتی ها هم تماشایی تر است. بعضی استادان کل هم کسرشانشان می شود که کمترین وقت را بگذارند. در سر جلسه دفاع هم بر اشتباهات و راهنمایی های غلط مختصری که کرده اند اصرار می کنند و موجب تعجب همه می شوند .استاد راهنمای من تصور درست و دقیقی از متغیر مستقل و وابسته نداشت!!!!این مشکلات را چه نهادی باید رسیدگی نماید.

جالب بود؟  0  0


۲۲ بهمن, ۱۳۹۰ در ۱۲:۳۹

استاد ارجمند، دست روی درد اصلی گذاشته اید.
علمهای امروزین ما حلوا حلوا شنیدن است و اندر اوصاف آن بانگ حلوا کشمکش کردن. حقیقت این است که ما شیپور علم را از سر گشادش می نوازیم و فراموش کرده ایم که اگر مقاله یا مطلبی علمی در دنیا بر اثر استناد گل می کند و به اصلاح “هات پیپر” می شود، به دلیل محتوای عمیق و مساله مدار آن است. یعنی آن مطلب آمده و یک تجربه، آزمایش یا نوآوری را گزارش کرده و هدفش انتشار مقاله برای ارتقا و ترفیع نبوده، بلکه می خواسته گزارش کند که کار علمیی که باعث شده فلان نتیجه مفید بدست آید، بر این پایه شکل گرفته است. اما اینجا “چاپ مقاله برای ارتقاء هدف است”، حال می خوهد حرفی برای گفتن داشته باشد یا حتی آن حرفهای درست موجود را هم به اشتباه بیاندازد.

جالب بود؟  2  1


  • دانشجوی نا اهل

۲۵ بهمن, ۱۳۹۰ در ۰۵:۳۷

سلام به اداره کننده ها و نویسنده های عطف که از خیلی از نشریات علمی پژوهشی مطالب واقعی تری و موثرتر و خواندنی تری می نویسند.
میخواستم بگویم معمولا در دانشگاه ما دانشجویان شر را که سوال زیاد می کردیم و به بعضی از استاد ها معترض بودیم به استادان غیر از گروه واگذار مینمایند. خودشان دانشجویان آرام را انتخاب می کنند. بعد در مراحل دفاع پدر دانشچو و استاد راهنما را در می اورند. من خودم جزء نا اهل ها هستم راهمایم از خارج از گروه و مشاورم در داخل گروه است. بیچاره راهنما وقتگذاری زیادی مینماید و من هم راستش را بخواهید می خواهم کم نیاورم. استاد مشاور میگه این ها را واقعا خودت نوشتی . منم میگم په نه پ از رئیس گروه کش رفتم. من هم دارم از اساتید درس اخلاق و مدارا و تربیت یاد می گیرم. تازه با تماس با این استاد راهنما فهمیدم که چه حرف های عجیب غریبی را به اسم روش تحقیق به ما درس داده اند.
یک درخواست: چرا نوشتن ایمیل اجباری است که مجبور شدم بنویسیم میخواین چکار؟
گل نساء

جالب بود؟  0  0


  • بهار رهادوست

۲۶ بهمن, ۱۳۹۰ در ۰۹:۲۹

با این که تفاوت سنی بسیار زیادی با شما ندارم، نشانه هائی از شتابزدگی و بی حوصلگی نسل نو را در شما می بینم. قلمی دارید شیرین و جذاب. به مباحث و موضوع های مهمی هم می پردازید اما اهل این نیستید که روی یک ژانر بخصوص کار کنید و وقت بگذارید. همین که جذابیتتان را نثار خواننده کردید راضی می شوید. من به سرمقاله هایتان ایرادی از نظر شیوه نگارش نمی گرفتم چون در چارچوب آن قالب نوشته هایتان قابل ایراد نبود. این را هم می دانم که نوشتن در فضای مجازی ملزوماتی متفاوت با فضای نشر رسمی و چاپی دارد. اما نمی توانم از بیان این انتقاد خودداری کنم که بی حوصلگی شما شما را همیشه در همین حد جذابیت که هستید نگه خواهد داشت. اتفاق مهم تری در ادبیات شما نخواهد افتاد. بهرحال از خواندن مصلب شما لذت بردم

جالب بود؟  0  0


اسم کم جو رو مسما را بجو!

مصاحبهمنتشر شده در لیزنا 23 تیر 90:

دکتر فریبرز خسروی، عضو هیأت علمی سازمان اسناد و کتابخانه ملی، در خصوص تغییر نام رشته کتابداری به خبرنگار لیزنا گفت: “با تغییر نام مخالفتی ندارم اما اعتقاد دارم قبل از پرداختن به تغییر نام بهتر است ابتدا به تغییر محتوا بپردازیم یعنی تا زمانی که نتوانیم محتوایی  متناسب با درخواست ها و نیازهای جامعه ارائه دهیم، تغییر نام در جایگاه سازمانی و نگاه دیگران به ما تغییری پدید نمی آورد. اگر تغییر نام همراه با تجدید نظر در محتوای آموزش و نحوه آموزش باشد به عقیده من کار مثبتی می تواند باشد در غیراینصورت باور ندارم که  نام جديد موجب ايجاد كاركردها و شغل‌هاي جديد در جامعه می شود.”

وی در ادامه افزود: “فقط تغییر نام تأثیری بر روی  جذب بیشتر دانش آموختگان ندارد. تا زمانی که  فارغ التحصیلان کارآمد و کاردان نداشته باشیم که بتوانند نیازهای بازارکار را برآورده کنند و سازمان ها تشنه جذب آنها باشند تغییر نام مسأله ای را حل نمی کند. اگر نگاهی اقتصادی هم به این مسأله داشته باشیم باید به کارایی بیشتر کتابداران توجه جدی تری کنیم . کالاهایی که کیفیت مطلوبی ندارند آیا با تغییر نام کیفیتشان بالا می رود و به فروش بالایی دست می یابند؟!”

دکتر خسروی تصریح کرد: “مطلوب تر این است که ابتدا به سراغ تغییر محتوا و کیفیت آموزش برویم و بحث تعلیم و تربیت در حوزه کتابداری و اطلاع رسانی را جدی بگیریم. آیا بذر تفکر خلاق و نقاد در وجود دانشچویان کاشته می شود؟ آیا فارغ التحصیلان واقعا  اطلاع شناس، کتابشناس و کتابخوان هستند؟ آیا اخلاق حرفه ای اقلا به درستی به آنان ارائه شده و مصادیق آن را در مربیان خود مشاهده کرده اند؟ آیا آنچه می آموزند منطبق با تغییرات گسترده و پر شتاب حوزه اطلاعات است؟  آیا نیازهای بازار کار با شیوه علمی و روشمند بررسی شده و محتوا متناسب با آن طراحی شده است ؟ آیا نحوه آموزش و ارائه مطالب متناسب با قرن بیست و یکم است ؟ آیا دست اندرکاران رشته شناخت علمی و دقیقی از جامعه اطلاعاتی و جامعه دانش مدار و باید ها و نباید ها آن دارند؟  هرگاه احساس کردیم که پاسخ به این پرسش ها روندی مثبت یافته، آنگاه شاید تغییر نام نیز بی تاثیر نباشد.”

عضو هیأت علمی سازمان اسناد و کتابخانه ملی در مورد پیشنهاد تغییر نام رشته کتابداری بیان کرد: “به نظر می رسد از ابتدا کتابداری و اطلاع رسانی برابر نهادۀ دقیقی برای  Library and information sciences  نبوده است. پیشنهادهای زیادی مطرح شده است : «علم اطلاعات و اطلاع رسانی» ، «علم اطلاعات و کتابداری» ، «مدیریت اطلاعات و دانش» ، «مدیریت اطلاعات و خدمات کتابخانه ای» وغیره، هر یک از این پیشنهادها با توجه به ضرورتها و تغییرات پدید آمده می تواند در جمعی از خبرگان مورد بررسی و انتخاب قرار گیرد.”

دکتر فریبرز خسروی در پایان تأکید کرد: “اسم کم جو رو مسما را بجو ! تغییر نام به تنهایی  هیچ شأنیت و مطلوبیت بلند مدتی را نمی تواند پدید آورد. مگر اینکه تغییر بنیادی در محتوا و آموزش پدید آید.”

خبرنگار: خدیجه عروجی

 

انتولوژی و کود حیوانی

سال ها پیش  طرحی را برای مطالعات مقدماتی  جهت تدوین انتولوژی به کتابخانه ملی ارائه دادم . هدف آن بود که با محوریت  متخصصان داخل   و استفاده از متخصصان زبان شناس و رایانه  از خارج سازمان، نحوه شکل گیری انتولوژی را در کتابخانه ملی تهیه کنند. مبلغ ناچیز طرح هم فقط برای پرداخت حق الزحمه  متخصصان  خارج سازمان در نظر گرفته شده بود.

با  تاخیری چند ماهه ، طرح از هفتخوان شورای پژوهش  گذشت و تصویب شد.تا مدتها منتظر ابلاغ مصوبه بودیم.  تا اینکه خبر شدیم طرح در دست مبارک رئیس محترم تدارکات جا خوش کرده است. طی جلسه ای مشکل را جویا شدیم. معلوم شد که معاونت محترم مالی اداری وقت که ظاهرا نمی دانسته طرح پژوهشی و انتولوژی !چیست  آنرا به تدارکات فرستاده بود . مسئول آن اداره محترم هم که لابد هفته پیش توانسته بود در خرید دسته بیل و کود حیوانی برای باغچه ها از فروشنده تخفیف عمده ای بگیرد و فکر کرده بود این هم از همان مقوله است  در هامش طرح مرقوم فرموده بودند” با نصف قیمت قابل تهیه است” هرچه توضیح خواستیم که انتولوژی چیست که شما با نصف قیمت هم حاضرید آن را تهیه کنید . به جواب نرسیدیم .

نقل است که  در دوره رضا شاه ، كریم آقا خان بوذرجمهری شهردار تهران بود، از دربار نامه ای به وی رسید. در این نامه آمده بود كه راجع به فلان موضوع مطالب ضد و نقیضی می رسد لازم است دربارۀ صحت و سقم آن اطلاع بدهید.

شهردار هرچه دربارۀ صحت و سقم فكر كرد چیزی به عقلش نرسید. بالاخره در نامۀ جوابیه برای ادای فضل چنین نوشت:

“مدتی است كه از صحت و سقم هیچ خبری نیست . به مامورین شهربانی دستور داده شد كه هرجا این دو نفر را یافتند فورا دستگیر نموده و نزد اینجانب بیاورند تا اقدام لازم دربارۀ آنها به عمل آید”

ای نوشتم که همکاران گرامی بدانند که هر طرح و پروژه ای که به تصویب رسیده و خدای نکرده اجرا هم شده است از چه گذرگاه های لطیف و جانبخشی عبور کرده است!!!

 

مکانيسم هاي اتوماتيک خبر رساني

نویسنده این مقاله  Ignacio Ramonet و مترجم آن حوا بختیاری است. خواندن آن را به ویژه برای دانشجویان رشته کتابداری عزیز توصیه می کنم:

تکاپو براي رسيدن به سود دهي، رسانه ها را واداشته تا بيش از هميشه اين پرسش برايشان مطرح شود که مخاطبين دوست دارند چه نوع اخباري را دنبال کنند . با در نظر گرفتن اين که : کمتر از ١٥ درصد از مطالبي که در روزنامه ها چاپ مي شود واقعا براي اکثريت مردم جالب است . پس مشکلي که وجود داره اين است که عرضه متناسب و جوابگوي تقاضا نيست. در اين صورت دو سوال مطرح مي شود :چه نوع اخباري را بايد تهيه کرد ؟ و چه زماني دقيقا بايد آن را در اختيار مخاطب گذاشت ؟

 

سوالاتي به قدمت آغازفعاليت و حضوررسانه هاي جمعي که براي نخستين بار اينترنت مي تواند با بکار گيري از ابزارهاي نو پاسخ دهي به آن ها را امکان پذير سازد . از جمله Google trends سرويسي دارد که امکان « شناسايي وتشخيص دفعاتي که يک واژه در بخش جستجوي گوگل درخواست شده را بر حسب منطقه و زبان مورد استفاده (١) فراهم مي سازد ». اين چنين مي توان به طورمستقيم و زنده دريافت که چه موضوع خبري در زمان مشخصي مورد توجه کاربران اينترنتي قرار گرفته .

با در نظر گرفتن اين اطلاعات ، Google News سرويس اطلاع رساني اينترنتي رايگاني را راه اندازي کرده که به طور خودکار مقالاتي را از منابع بي شماردر وب سايت ها ومشخصا در ساير رسانه ها (…) برگزيده و به طور مداوم عرضه مي کند ، ولي پيشگام بزرگ اين شيوه ي جديد « مقالات درخواستي » سايت امريکايي Demand Media است (www.demandmedia.com) که در سال ٢٠٠٦ تاسيس شده . طبق اساسنامه اش «ماموريت» «جواب دهي به موضوعات مورد درخواست جهاني با در نظر گرفتن جنبه تجاري(٢) »مي باشد. اما نه باهر محتوايي، زيرا هدف بزرگ و جاه طلبانه اش« پديد آوردن محتوايي است که بتواند مشکلات را حل کرده به سوال ها پاسخ دهد، امکان صرفه جويي مالي را فراهم ساخته و با مديريت زمان مردم را راضي و خوشنود سازد (٣) ». رسانه ي – خوش بختي !

اينکه چگونه عمل مي کند بسيار ساده است ، به گفته ي يک روزنامه نگار : براي تعيين اينکه چه مطلبي بايد انتخاب شود الگوريتم سايت demand media به لغاتي که بيشتر در اينترنت جستجو شده وواژه هاي کليدي که از طرف ارائه دهندگان تبليغاتي درخواست شده رجوع مي کند و اين که مقالاتي در اين رابطه بر روي وب سايت وجود دارد يا نه ، مي پردازد.بعد اين موضوع را بررسي مي کند که چه مطالبي را کار بران اينترنتي مايلند بدانند و چه مبلغي را آگهي دهندگان تبليغاتي حاضرند در ازاي نمايش بنر(baner) هايشان در کنار اين مطالب بپردازند. هنگامي که تقاضا توسط الگوريتم تشخص داده شد ، موضوعات انتخابي بر روي سايت demand studio به نمايش در آمده و سکوي کاري براي ده هزارنويسنده و تهيه کننده ويدئوکه به طور آزاد فعاليت مي کنند مهيا مي سازد . کافي است که متقاضيان بر روي سايت اينترنتي studioثبت نام کرده و منتظر سفارش موضوع مقالات باشند – گاهي اوقات شصت و دو هزارپيشنهاد در يک روز مطرح مي شود . براي هر مقاله ١٠ دلار و هر ويدئو ٢٠ دلار (٤) پرداخت مي شود .»

اين چنين بود که demand media با توليد صنعتي محتوا بر روي اينترنت ، خبررساني با هزينه کم را اختراع کرد . به عنوان مثال ، در جريان سه ماهه ي دوم سال ٢٠١٠ ، ده هزار پيژيست، روزنامه نگار آزاد، اين سايت به طور ميانگين نزديک شش هزار مقاله و ويدئو در روز تهيه کرده اند ! (…) البته با اين آهنگ کاري نبايد انتظاراطلاعاتي باکيفيت بالا را داشت. ولي اين سايت به مهمترين شرکا ي، يو توب ، تبديل شده که ماهانه بين ده تا بيست هزار ويدئوتوليد و در اختيارشان قرارمي دهد که حدودا شامل يک ميليون و نيم صفحه مي شود که هر روزمورد بازديد قرار مي گيرد …. و پديده ي نادر در زمينه ي رسانه هاي اينترنتي اينکه ِDemand Media در سال ٢٠٠٩ با در آمدي بين دويست تا سيصد ميليون دلار از بازار پر رونقي برخوردار است .

در همين رابطه، ياهو! ، رقيب بزرگ گوگل در ژانويه ٢٠١٠ در امريکا سايت خبري به نام the upshot را راه اندازي کرد مطالبي که به آن ها پرداخته مي شود به انتخاب روزنامه نگاران نيست بلکه تنها به کمک آمار تهيه شده از جستجوي کاربران برروي کل شبکه اينترنتي ياهو! به دست مي آيد ، به ويژه از روي سايت اخبار روز ياهو(٥). ضمنا، ياهو! درماه مه سال٢٠١٠ يک شرکت امريکايي Associated Content که در زمينه ي توليد مطالب درخواستي با قيمت نازل تخصص داشت راخريد .« کارمندان شرکت هر ماه بيش از پنجاه هزار مقاله، تصوير، صدا و ويدئو پيشنهاد شده توسط نزديک به سيصد و هشتاد هزار همکار مستقل که انواع مقالات در مورد موضوعات مختلف(٦) راتهيه کرده اند مورد بررسي قرار مي دهند . اين شرکت به کار بران اينترنتي که تمايل دارند مطلبي نوشته و به چاپ برسانند نويد داده که مي توانند از اين طريق پولي هم دريافت کنند با اين ايده که به هر کسي که اطلاعات سود مند، نقد ها، نقشه هاي راهنما (٧) مصاحبه ها، سر مقاله هايي تهيه کرده و کار کارشناسي (٧) انجام داده ، بر اساس کارشناسي اش حقوقي تعلق مي گيرد » .

به نوعي صحبت ازپديد آمدن « توده جهاني» کار مستقل و آزاد است . از اين زمينه ها و سکو هايي شغلي به عنوان « مزارع تهيه مطلب و محتوا » يا « کارخانه هاي توليد خبر » نام برده مي شود . چه کسي اين اطلاعات را به «قيمت تخفيف يافته» خريداري مي کند ؟ « انجمن ها ، شرکت ها ،سايت هاي اينترنتي، مجلات و گروه هاي خبري ، شرکت هاي صنعتي يا تجاري که مايلند فروش ، عايدي هاي تبليغاتي ياتعداد بنر هاي(٨) خود را افزايش دهند .»

شرکت امريکايي AOL ، يکي از پيشگامان اينترنت که از گروه time warner جدا شده و در حال حاضر مشغول انجام تغييرات بنيادي در سازماندهي خويش است، تصميم گرفته به نوبه ي خود به جايگاهي « تحت عنوان شرکت توليد کننده خبر(٩) دست يابد » – ماه فوريه سال ٢٠١١ در راستاي اين هدف ، روزنامه ي اينترنتي the huffington post را خريد. AOL در سال ٢٠١٠ « مزرعه ي محتوا و مطالب » خود به نام seed.com را راه اندازي کرد که مقالات تازه کاران دنياي روزنامه نگاري ، ادبيات يا عکاسي را در مورد موضوعات متنوع از جمله ( سرگرمي ها ، بهداشت و سلامت، ورزش، حيوانات خانگي، تکنولوژي هاي نو، اقتصاد و امور مالي، گشت و گذار و سفر، سياست ) تهيه کرده تا آن ها را بر روي سايت هاي تخصصي متعددش عرضه و پخش کند (Daily Finance- Stylelist.com- AOL travel- Moviefone- Wow.com- AOL Food ) .

همان طور که آقاي هانسل ، يکي از مسئولين Seed.com و خبرنگار سابق روزنامه ي نيو يورک تايمز توضيح مي دهد موضوع « استفاده ي دوباره از مدل کار روزنامه نگاري مستقل و آزاد است همانطور که هميشه وجود داشته و ارتقا کيفيت و کارايي آن (١٠) » .

در اروپا هم، « مزرعه هاي محتوا و مطالب» از اين نوع در حال شکل گيري است . Populis با اصليت ايتاليايي از سکو هاي برترفعاليت در اين زمينه است که شعار خود ستايانه اش حاکي از آن است : « وقتي پديد آوردن وخلق محتوا با علم وب تلاقي مي کند ».

شرکت پوپوليس مدعي است که بيش از هجده ميليون بازديد کننده در ماه دارد . مسئولين آن مجموعه داده هايي که شامل شانزده ميليون موضوع مي باشد تشکيل داده اند که هم براي کاربران اينترنتي جالب است و هم نظرآنهايي که آگهي هايشان همزمان در کنار مقالات قرار خواهد گرفت را تامين مي کند .اين مقالات توسط روزنامه نگاران حرفه اي نوشته نشده بلکه به قلم «سردبيران مستقل» به رشته تحرير در آمده، تازه کاران باذوقي که در مورد يک موضوع مشخص کار کردند قلم خوبي دارند و اعلام آمادگي ومعارفه آن ها از طريق سايت صورت گرفته . تعرفه ي روزنامه نگاران آزاد متفاوت است و بر حسب بلندي مقاله و کيفيت و سطح نگارش از پنج تا صد و پنجاه اورو متغير مي باشد .

در فرانسه نيز، سايت هاي حاوي مقالات درخواستي پديد آمده (١١) . Wikio که دروازه ي اروپائي نمايشگرجريان اطلاعاتي است هر ماه قريب سه ميليون بازديد کننده را به خود جلب کرده . سايت آن تحت عنوان Les experts.com مقالاتي راکه به ويژه در مورد زندگي تجربي (١٢) است ارائه مي کند. انتخاب موضوعات توسط کار بران و طبق درخواست شان تنظيم مي شود. هدف سايت پيشنهاد حدود صد هزار مقاله در ماه است که به دست ارتشي از وب لاگ نويسان تامين مي شود. در موقع قبول مقاله حقوق ثابت و مکمل حقوقي نسبت به ميزان استقبال از مقاله ، عايدي تبليغاتي و کارشناسي وبلاگ نويس پرداخت مي گردد. در عوض مجله ي اينترنتي Suite١٠١ ، کانادايي، که از ماه سپتامبر ٢٠٠٩ در فرانسه فعال است ( www.suite101.fr ) ، حقوقي به همکاران مستقل خود نمي پردازد.به آن هاحقوقي تحت عنوان « عايدي حاصل از تبليغات » پرداخت مي کند. البته تنها در صورتي که کاربران بر روي بنر هاي تبليغاتي که با قيمت هاي بسيار مناسب فروخته شده و در کنار مقالات وجود دارند کليک کنند .يک تحقيق امريکايي در مورد اقتصاد بر روي اينترنت در سال ٢٠١٠ نشان داده که ٧٩ درصد خوانندگان خبر بر روي وب سايت هرگز يا به ندرت روي تبليغي(١٣) کليک مي کنند .خبرگزاري هاي متداول و سنتي که شديدا به دنبال «کاهش هزينه » از قبل روزنامه نگاران هستند به اين روش هاي توليد«مشارکتي» محتوا علاقمند شده اند . بدين ترتيب گروه رسانه اي آلماني Hubert Burda Media ، که صاحب صد و هشتاد و شش مجله ، در ده کشور مي باشد، بين سي وپنج تا چهل درصد سرمايه سايت 101suite را در اختيار گرفته .

آيا اين « کارخانه هاي توليد خبر » مي توانند با رسانه هاي خبري کلاسيک يا سايت هاي اينترنتي که به دست روزنامه نگاران حرفه اي اداره مي شوند ،رقابت کنند ؟ اکثرصاحبان اين «مزرعه هاي محتوا» به دو دليل بر اين باور نيستند : نخست اين که به نظر آن هاجاي بهره وري از سايت هاي اطلاع رساني اشباع شده ، و اينکه « آنها به هيج وجه در صدد گنجاندن خود در اين عرصه نمي باشند . مقالاتي که پيشنهاد مي کنند (کوتاه، آسان ، مورد قبول همگان) به ويژه در مورد زندگي تجربي، و «بهتر زندگي کردن » ، توصيه هايي در مورد کمک به خود، سفارش هايي در رابطه باسلامت و بهداشت، پول و سرمايه، اشتغال، سرگرمي ها، مسافرت و… مي باشند . اين سايت ها با محتوا ارزان قيمت low cost به خصوص در جستجوي تعداد زياد بازديد کنندگان هستند تا تبليغات را با قيمت نازل به فروش رسانده بر روي «اقتصاد همراه با کليک » سرمايه گذاري کنند .تصور مدير و بنيان گذار شرکت Populis آقاي لوکا آسکاني، بر اين است که سايت او مي تواند مکملي باشد : « بر روي اينترت بيست تا بيست و پنج در صد اخبار مورد استفاده از طريق رسانه هاي سنتي تامين مي شود ، شصت تا شصت و پنج درصد از پژوهش ها و تحقيقات صورت گرفته و حدود پانزده درصد از محتوا و مطالب برگرفته از شبکه هاي اجتماعي است. سعي ما بر اين است که در اين سه زمينه حضور داشته باشيم و پاسخ هاي مناسب را ارائه دهيم .( ١٤) » باوجود بحران در رسانه ها، سايت هاي رايگان خبري اينترنتي از موفقيتي همانند «مزرعه هاي محتوايي» برخوردار هستند… حتي برخي از روزنامه هاي معتبر در صدد اين کار بر آمده اند ..

گروه امريکايي the Washington post company، ناشر روزنامه معروفي به اين نام ، در ماه ژوئيه سال ٢٠١٠، ICurrent، را در اختيار گرفت. اين سايت به کاربران پيشنهاد مي کند که « روزنامه اي مطابق و بر پايه خواسته هايشان » را مطالعه کنند . اين روزنامه به طور اتوماتيک با دريافت متن ومحتواي برگرفته از بيست و هفت هزار سايت خبري و وبلاگ تهيه شده و در اختيار کاربر قرار مي گيرد تا به ميل و نياز خود به زمينه هاي تخصصي تري نيز بپردازد و پيشنهاد هاي(١٥) مشخص تري را مطرح سازد . اين دورنما به خصوص آقاي بيل کلر مدير نيويورک تايمز را به وحشت مي اندازد و او چنين اظهار مي کند : « من سرنوشت خبررساني را به دست گوگل نخواهم سپرد (١٦) ».

1 – Article Google trends Wikipedia.org 10 fevrier 2011

2-idem

3- www.demandmedia.com/ about/demand-media-manifesto

4 – Caroline Boudet، Demand media l’usine a info du web Les Echos Paris 23 Novembre 2009

5 – CecileDucourtieux et Xavier ernisien Quand les internautes dictent l’ actualite Le Monde 13 Juillet 2010

6 – AFP 18 Mai 2010

7 – L ‘Expansion.com 19 Mai 2010

8 – www.tubbydev.com Fermes de contenus: business plan et metriques Decembre 2010

9 – L ‘Expansion.com 17 Mars 2010

10 – Ibid

11 – Nicolas Rauline، Les fermes de contenus a la demande se lancent a la conquet du marche francais Les Echos 21 Decembre 2010

12 – Exemples de sujets ; Comment reussir son entretien d’ embauche? Comment vendre son appartement? Quells shampoings pour les cheveux gras? Ou acheter des oeillets pas cher ?

13 – Le Monde 20 Mars 2010

14 – Nicolas Rauline art. Cit .

15 – Maris-catherine Beuth Les nouvelles ficelles des sites d’ infos americains Le Figaro.fr 18 Juillet 2010

16 – El PaisMadrid 25 Juillet 2010

منبع لوموند دیپلوماتیک

ادغام یا اصلاح جایگاه سازمانی

این مطلب برای لیزنا نوشتم که در بخش سخن هفته منتشر شد.

این روزها بحث ادغام سازمان اسناد و کتابخانه ملی در بعضی رسانه ها مطرح است. موافقان و مخالفانی از درون و برون سازمان نیز به آن پرداخته اند. بحث درباره این ادغامها و آثار مثبت و منفی آنها نیاز به شرح مفصل و مستوفایی دارد که در این مختصر نمی گنجد. فقط یادآور می شوم که آخرین مورد یعنی ادغام  کتابخانه ملی و سازمان اسناد در حالی انجام شد که تقریبا همه کارشناسان و متخصصان کتابداری کتابخانه ملی با آن مخالف بودند. به نظر می رسید این ادغام صرفا با هدف کوچک سازی دولت انجام شده باشد. ظاهرا دیواری کوتاهتر از دیوار این دو سازمان برای کوچک سازی و عمل به برنامه پنج ساله پیدا نکرده بودند.

 

اما به این بحث از منظر دیگری هم می توان نگاه کرد.  تا سال 1369 جایگاه سازمانی کتابخانه ملی در حد یک اداره کل مطرح بود. با تلاش رئیس وقت سازمان و همراهی بعضی نمایندگان مجلس  قانون اساسنامه کتابخانه ملی در آبان سال 69 به تصویب مجلس رسید. در این اساسنامه، کتابخانه ملی به لحاظ جایگاه سازمانی قد کشید و به عنوان سازمانی با ردیف بودجه و هیأت امنای مستقل تحت ریاست عالیه رئیس جمهور در آمد. ترکیب هیأت امنای این کتابخانه به قرار زیر تعیین شد:

  • رياست جمهوري اسلامي ايران (رياست عاليه كتابخانه ملي ايران)
  • وزير علوم ، تحقیقات و فناوری
  • وزير آموزش و پرورش
  • وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي
  • دو نفر از صاحبنظران در امر كتاب، كتابداري يك نفر به پيشنهاد وزير فرهنگ و آموزش عالي و يك نفر به پيشنهاد وزير ارشاد اسلامي و تاييد رئيس هيأت امنا
  • رئیس کتابخانه ملی

به موجب این اساسنامه این کتابخانه موظف به گردآوری و سازماندهی همه آثار ایرانیان و مربوط به ایران و همه آثار نشر یافته در حوزه اسلام شناسی و ایران شناسی است. علاوه بر این وظیفه که وظیفه ذاتی هر کتابخانه ملی است وظایف راهبردی دیگری نیز برای آن در نظر گرفته شده است:

  • پژوهش و برنامه ريزي علمي كتابداري و اطلاع رساني و شركت در تحقيقات و فعاليتهاي بين المللي ذيربط.
  • اتخاذ تدابير و اخذ تصميمات لازم براي صحت، سهولت و سرعت امر تحقيق و مطالعه در همه زمينه ها به منظور اعتلاي فرهنگ ملي و انجام تحقيقات مربوطه.
  • انجام مشاوره ، نظارت ، هدايت و ارائه خدمات فني و برنامه ريزي و سازماندهي كتابخانه هاي كشور.
  • ارائه روشهاي مطلوب به منظور هماهنگ كردن خدمات و فعاليتهاي كتابخانه هاي عمومي و تخصصي جهت تسهيل مبادله اطلاعات.

این ترکیب هیأت امنا نشان از بذل توجه و اهمیت دادن قانون گذار به امر کتاب و کتابخانه و کتابخوانی است. بویژه وظایف راهبردی که در این زمینه به کتابخانه ملی واگذار شده است بر اهمیت این نهاد می افزاید. از تصویب و اجرای این قانون حدود بیست سال می گذرد. شاید لازم باشد میزان کارآیی این تصمیم، در پژوهشی روشمند و معتبر سنجش شود. به عنوان فردی که بیش از پانزده سال در جریان فراز و فرودهای مدیریتی و تشکیلاتی این نهاد ملی بوده ام بعضی نکات را مطرح می کنم:

این ترکیب هیأت امنا و اتصال آن  به ریاست جمهوری  زمینه های مثبتی را برای کتابخانه ملی پدید آورد:

معتقدم که اگر کتابخانه ملی در حد یک اداره یا اداره کل در یک وزارتخانه باقی مانده بود  هیجگاه نمی توانست ساختمان ارزشمند فعلی را داشته باشد.

کتابخانه ملی ایران

National Library of Iran

اگر حمایتهای هیأت امنا نبود محال بود تشکیلات سرتندرستی از دالانهای سازمان برنامه مرحوم بیرون بیاید.  تصویب بعضی طرح ها مثل واسپاری منابع غیر کتابی در شورایعالی انقلاب فرهنگی و طرح فیپا حاصل این اتصال بود .

رشد نسبتا مداوم بودجه هم تا حدود زیادی حاصل همین جایگاه سازمانی بوده است.

اما این جایگاه رفیع سازمانی فقط نعمت به دنبال نداشته بلکه نقمتهایی هم داشته و آسیب ها و کاستی هایی را به بار آورده است :

ترکیب هیأت امنا و حجم مسئولیت  آنان به گونه ای است که عملا تشکیل جلسات را مشکل می کند. طی پانزده سال گذشته هیأت امنای محترم شاید کمتر از تعداد انگشتان دست جلسه داشته اند ! اما تعداد مصوبات بسیار بیش از این تعداد است !! معمولا رئیس کتابخانه برای گذران امور، نیاز خود را  در قالب صورتجلسه ای تنظیم و پس از امضای رئیس جمهور به امضای سایر اعضا می رساند. یعنی عملا بدون مشورت و تبادل نظر و تشکیل جلسه این صورتجلسات تایید شده اند!

جایگاه تشکیلاتی کتابخانه وضعیتی پدید آورده است  که پست ریاست سازمان صبغه ای سیاسی پیدا کند. سه رئیس سازمان منصوب شده از سوی هیأت امنا هیج یک متخصص کتابداری و اطلاع رسانی نبوده اند.

کیفیت کار مدیریتی و تصمیمات رئیس کتابخانه  صرفا  به وجدان کاری و کاردانی وی  بستگی دارد. عملا نظارتی روشمند از سوی هیأت امنا و حتی نهاد ریاست جمهوری  صورت نمی گیرد. شاید فقط سازمان بازرسی کل کشور است که نظارت های ادواری خود را اعمال می کند.

عملا در دوره های مختلف شاهد بوده ایم که رئیس سازمان برای گرفتن وقت و طرح مشکلات کتابخانه با ریاست عالیه (رئیس جمهور) ماه ها در انتظار بوده و اغلب، موفق هم نمی شدند. این سختی دسترسی به ریاست عالیه و هیأت امنا و عدم نظارت باعث می شود که مدیریت سازمان آهسته آهسته احساس یکه سالاری کند و آسیب های زیادی  پدید آید.

استقلال نسبی این سازمان مشکل دیگری را نیز برای کارمندان فراهم می آورد. آنان از امکانات رفاهی هیج یک از وزارتخانه ها و نهاد ها و حتی نهاد ریاست جمهوری که اسما به آن متصلند نتوانسته اند استفاده کنند.

قبل از نتیچه گیری لازم می دانم نکته ای را یادآوری کنم . تجربه های پیشین بیانگر این واقعیت هستند که ادغام با سازمان یا نهاد دیگر تنش های خسارت باری را ایجاد می کند. ادغام آخر نشان داد که هر اقدامی در این زمینه چندین سال هر دو نهاد را دچار رکود و سکون و سردر گمی می کند. شاید هنوز تنش های این ادغام به صورت زیرپوستی مانع از رشد و تعالی سازمانی است.

از آن چه که گفته شد شاید بتوان این نتیجه را گرفت که بجای مطرح کردن بحث ادغام و تحمل تنشهای سازمان سوز آن، بهتر است در جایگاه سازمانی کتابخانه ملی تجدید نظر شود.

بیش از 85 درصد کشورهایی که «کتابخانه ملی» دارند، به لحاظ تشکیلاتی ذیل وزارت فرهنگ و یا آموزش عالی کشورهای خود  فعالیت می کنند. شاید مطلوب ترین گزینه برای کتابخانه ملی ما هم این باشد که به عنوان سازمانی مستقل با حفظ تشکیلات و وظایف، ذیل یکی از وزارتخانه های مرتبط قرار گیرد. بدیهی است که باید ترکیب اعضای حقوقی هیأت امنا هم مورد تجدید نظر قرار گیرد و مرکب از افرادی باشد که اقلا قابل دسترس بوده و تشکیل جلسه برای آنان میسر باشد! البته این طرح همواره مورد مخالفت بعضی از مسئولان سازمان واقع می شود. شاید آنان جایگاه رفیع سازمانی و اتصال به نهاد ریاست جمهوری را بر عملکردهای ضعیف ساختار فعلی ترجیح می دهند. گرچه همانگونه که قبلا هم متذکر شدم بهتر است برای آگاهی از آثار اجرای بیست ساله  این اساسنامه، پژوهشی معتبر انجام شود و هرگونه تغییری منوط به نتایج آن تحقیق شود.

خسروی، فریبرز. «اصلاح جایگاه سازمانی یا ادغام!». پایگاه تحلیلی خبری لیزنا. سخن هفته شماره 23. 29 فروردین 1390.

نظرات

در این سازمان تصمیمات به اوامر ملوکانه یکی دو نفر موکول است که نه تنها متخصص نیستند بلکه دانش مدیریتی لازم هم نداشته یا ندارند.
نظارت درستی از طرف مقامات بالادستی انجام نمیگیرد و روئسا مطلق العنان می باشند
کتابخانه از متخصص در حال خالی شدن است.
خیلی درست نوشته اند ما عین شترمرغ شده ایم . می خواهیم از امکانات نهاد استفاده کنیم می گویند شما جزو نهاد نیستید . می خواهیم از امکانات سایر جاها استفاده کنیم می گویند نهاد شما بهترین امکانات کشور را دارد
خدا دکتر خسروی را خیر دهد که مصائب کتابخانه را ریشه ای نوشته اند.
بسیار دقیق و زیبا مشکل را مطرح کرده اند. بهترین دلیل بر عدم رسیدگی به سازمان این است که چندین ماه است که سازمان بی سرپرست است و هیات امنا فرصت تشکیل جلسه ندارد. بعضی همکاران کتابخانه ملی خیال می کنند همین که بالای کارتشان بنویسند نهاد ریاست جمهوری برایشان ارزش است. چنین فکری درست نیست . اشاره نوشته استادخسروی به مبانی و علت های مشکلات پیش آمده است
همکار گرامی ، ممکن است متن خبر را یک بار دیگر بخوانید. نویسنده با ادغام کتابخانه ملی با هر سازمان دیگری مخالف هستند و برای جلوگیری از آن راه حلی را پیشنهاد می کنند که شما هم اگر ممکن است در باره آن نظرتان را بفرمائبد. صحبت نویسنده ارائه راه حلی در برابر ادغام است
سلام علیکم
آقای دکتر خسروی تصور می کند اگر زیر مجموعه وزارت خانه ها باشد به کتابخانه ملی توجه بیشتری می شود؟ به نظر بهتر نیست به جای بهانه تراشی برای کار نکردن و تلاش برای تغییر ساختار سازمانی، سعی شود مشکلات را پشت سر گذاشت و در جهت ارتقا تلاش کرد. تجریه کلیه تغییرات گذشته نشان می دهد که این سازمان همواره در این تغییرات متضرر شده است. از جمله آنها ادغام با سازمان اسناد ملی. که یک عنوان کذایی و نامفهوم را برای کتابخانه ملی ما به ارمغان آورده است. چشم ها را باید شست ….

 

دروازه بانی : از عربستان تا ایران

در ماه های اخیر جنبش های مردمی در منطقه فراگیر شده است.در این منطقه خیزشهایی تجربه می شود که در سه یا چهار دهه اخیر بی سابقه بوده است. تونس ، مصر ، لیبی ، یمن و…این وقایع در مرکز خبر رسانه ها  قرار دارند. در این روزها به راحتی می توان دریافت که بعضی رسانه ها در برجسته سازی اخبار یک کشور تلاش وافری را نشان می دهند و در مقابل وقایع کشور دیگر یا سکوت می کنند ویا بسیار گذرا به آن می پردازند. العربیه و سایر رسانه های متعلق به عربستان سعودی در اطلاع رسانی از وقایع سوریه از خود تلاش مضاعفی را نشان می دهند اما گویا در بحرین هیچ اتفاقی نیفتاده یا اتفاق بسیار کم اهمیتی رخ داده است. در مقابل رسانه های جمهوری اسلامی ایران بالعکس عمل می کنند. یعنی در مقابل خبرهای سوریه یا مسکوتند و یا بسیار کم گو اما در اطلاع رسانی وقایع بحرین تلاش زیادی دارند به گونه ای که برای بحرینی های معترض ،یکی از معتبرترین کانالها “العالم” است.

روزانه هزاران خبر از مجاری گوناگون به دفاتر این رسانه ها می رسد. مسلما امکان انعکاس همه این اخبار وجود ندارد. اینکه کدام اخبار ارسال و جلوی انتشار کدام خبر گرفته شود از مسائل اصلی رسانه هاست .برای گزینش خبر  فرایندی به نام دروازه بانی خبر شکل می گیرد. کار این فرایند انتخاب اخبار با عنایت به استراتژی و اهداف رسانه خواهد بود. واقعیت این است که مرز میان دروازه بانی خبر و سانسور، مرزی بسیار باریک و بعضا غیر قابل تفکیک و تشخیص است .

اگر سانسور را ” ايجاد هرگونه اخلال نظام‌مند و آگاهانه در فرايند ارتباط از مرحله شكل‌گيري معنا و هدف در فرستنده تا پديد آمدن معنا در گیرنده ” (1)بدانیم به راستی کار این تفکیک و تشخیص بسیار مشکل تر خواهد بود. گاهی حتی خبری از دروازه هم عبور می کند اما با افزودن یا کم کردن جملاتی چنان تغییری در معنا پدید می آورند که آن را به عکس خود تبدیل می کنند.

در باره عوامل تاثیر گذار بر دروازه بانی خبر و ساختار آن ، از سوی علمای ارتباطات نظرات زیادی مطرح شده است .به نظر می رسد یکی از نظرات قابل توجه نظرات چامسکی و هرمن در کتاب ارزشمند “فیلترهای خبری”(2) باشد. ایشان در مورد فیلترهای خبری در امریکا و عوامل موثر بر آن  می نویسند:

  1. میزان تمرکز مالکیت وسایل ارتباط جمعی
  2. اعتقاد و وابستگی وسایل ارتباط جمعی به اخبار و اطلاعاتی که دولت، سازمان های مهم تجاری و متخصصان صاحب نام به عنوان منابع اصلی ارتباطی و خبری در اختیارشان می گذارند
  3. منابع خبری وسایل ارتباط جمعی: وسایل ارتباط جمعی به عنوان منبع اطلاعات قرار می گیرند
  4. انتقاد از وسایل ارتباط جمعی
  5. ضدیت با کمونیسم

البته ضدیت با کمونیسم این روزها مفهوم دیگری یافته و جای آنرا مثلا تروریسم گرفته است. واقعیت این است که مالکیت رسانه عاملی تاثیرگذار بر رنگ و بو و عملکرد دروازه بانی دارد. پژوهش های زیادی صورت گرفته که در آنها مساله شخصیت و منش و میزان سواد و تعهد دروازه بان مورد تاکید قرار گرفته است اما به نظر می رسد که مالکیت و منافع صاحبان این رسانه ها حرف اول را در نحوه دروازه بانی می زند. این سخن فقط در مورد کشورهایی که نظام های غیر دمکراتیک دارند صدق نمی کند بلکه در مورد کشورهای شمال نیز صادق است و بیهوده نیست که چامسکی معتقد است که کشورهای چون امریکا سعی دارند از طریق رسانه ها با استفاده از عملیات روانی به تثبیت قدرت خود بپردازند . در این مسیر روشنفکران علمی و تکنولوژیک که چامسکی آنان را نوعی روحانیت سکولار می نامد که کارشان اعمال کنترل ایدئولوژیک بر توده ها در دمکراسی های سرمایه داری است.

رسانه های جدید که در بستر اینترنت شکل گرفته اند تاثیر شگرفی داشته اند. ویژگی گسترده و مردمی بودن این رسانه ها بسیاری از این نظرات و تئوری ها را در آینده ای نه چندان دور دچار تحول و بازخوانی خواهد کرد

1- فریبرز خسروی ، سانسور کتاب. تهران: نشر نظر، 1378.

2- ادوارد هرمن ، نوام چامسکی ، فیلترهای خبری. ترجمه تژا میرفخرایی، تهران: موسسه ایران ، 1377.

اسکیزوفرنی کتابدارانه

این یادداشت را برای عطف نوشته بودم که با عنوان سرمقاله  در شماره زمستان 89 نشر یافت.

دو ابراهیم، افشار و عمرانی در سرمقاله‌های پیشین عطف نکات بسیار حیاتی را در تحلیل وضعیت کتابداری ایران مطرح کرده‌اند. این نوشته‌ها بسیار دردمندانه و مشفقانه‌اند. در این فکر بودم که چرا این کاستی‌ها در کتابداری ایران پدید آمده و گسترش یافته است. کاستی‌هایی که اخلال و کندی نامبارکی را بر خدمات کتابداری و اطلاع‌رسانی در این کشور تحمیل کرده است. این علائم و نشانه‌ها شاید نشانگر این است که همزمان دچار دو بیماری جانکاه شده‌ایم که در وجود یک فرد حقیقی غالباَ غیرقابل‌جمع بوده زیرا به نوعی اجتماع نقیضین است. بیماریهای اسکیزوفرنی و نارسیسیم. یکی بیانگر گسیختگی و دوپارگی شخصیت است و دیگری از خودشیفتگی و انانیت سخن می‌گوید. در این نوبت فقط در مورد اسکیزوفرنی می‌نویسم و به نارسیسیم بعداَ خواهم پرداخت.

من همچون کارلس هنری نمی‌خواهم بگویم همه یا اکثر کتابداران منش و رفتار شیزوفرنیک دارند. اما وجود بعضی نشانه‌ها می‌تواند موید ظهور نوعی گسیختگی و دوپارگی شخصیت در جامعه کتابداری کشور باشد. این بیماری تا حدودی شبیه اختلالی  است که داریوش شایگان فرهنگ‌شناس معاصر بدان اسکیزوفرنی فرهنگی نام نهاده و دوگانگی ذهنی و عملی روشنفکران ایرانی تبیین کرده است. او توضیح می‌دهد  که بخشی از وجود ما هنوز با نگاه کهنه به اشیا می‌نگرد ولی عقلمان با عقاید نوینی روبروست. این دوگانگی شکافی را ایجاد می‌کند که موجب گژتابی و کج‌آهنگی بسیار خواهد شد. همانگونه که از نوشته‌های دو ابراهیم هم بر می‌آید ما به شدت دچار این دوگانگی هستیم. یک سویمان چنان پای در گذشته دارد که خواب اصحاب کهف را به یاد می‌آورد .و سوی دیگرمان چنان در جابلقای وب و جابلسای دیجیتال و وبسنجی فرو رفته که از واقعیات و نیازهای جامعه به شدت فاصله گرفته است.

سوی گذشته‌نگرمان چنان به مرده ریگ آموخته‌ها و ناآموخته‌های خود چسبیده که کمتر نوآوری را بر می‌تابد و یا اصلاَ متوجه تولدهای جدید در عرصه علم نمی‌شود. به قول عمرانی“همزه ما قبل مفتوح در دوران ذخیره و بازیابی گوگلی طنزیست که در کلاسهای فهرستنویسی ما گفته می‌شود، آنگلوامریکن هم رسماَ برچیده شد و آردی‌ای آمد، چند معلم دلسوز در این سالها با پیش‌نویسهای آردی‌ای حرکت کردند که امروز و با آمدن ویرایش نهایی رسماَ در کلاسهای درس خود به دانشجویان بگویند قواعد توصیفی برای سازماندهی دیگر کافی نیست؟ منگنه جزوه‌های بعضی از استادان عزیز به شدت زنگ زده و مطالبشان به غایت نخ‌نماست. استاد محترمی هنوز در کلاسهایش پیدایش فاکس پرو را یک تحول در عرصه کتابداری! می داند و پایگاه ها و بانک هایی را معرفی می کند که سال هاست برچیده شده  است! و طی این سال ها دانشجویان نیز نمی دانم به علت منفعت طلبی یا کمرویی شیزوفرنیک به او بیدارباش نداده اند. از این قبیل مثال ها بسیار است که نشان می دهد یک سوی جامعه کتابداری دچار ماند و فسردگی در گذشته است. اما سوی دیگرمان:

سوی به ظاهر آینده نگر و مدرنمان نیز همانگونه که گفته شد چنان در جابلقای وب و در جابلسای دیجیتال مشغول است که فراموش کرده است که آن همه تدریس و تحصیل برای خدمت به جامعه است .این آرمان شهرهایی که در این سو ترسیم می شود شعر شبستری در گلشن راز را تداعی می کند که :

بیا بنما که جابلقا کدام است                                  جهان شهر جابلسا کدام است

این تراوش های نوگرایانه در عمل راه به جایی نمی برد و گرهی را نمی گشاید و مشکلی را حل نمی کند و جهان شهری را نمی نمایاند. به قول افشار حتی از سوی  کسانی که در آن سوی آب ، کیفیت ارائه خدمات را شخصا تجربه کرده اند”کمتر نشانی از اخطار و هشدار در مورد پسماندگی خدمات کتابخانه‌ها درکشورمان دیده می‌شود (البته جدا از مکالمات خصوصی). بی‌اعتنائی به ورطه عظیمی که میان سطح خدمات کتابخانه‌های ما و خدمات کتابخانه‌های کشورهای موفق‌تر وجود دارد و فریاد نکردن آن، بی‌اعتنائی به رسالت حرفه‌ای و نقشی است که از یک تحصیلکرده دنیا دیده در مقام وجدان آگاه جامعه انتظار می‌رود. اشتغال به تحقیق و تتبع برای انتشار مقاله در مجلات “علمی پژوهشی” ( این اختراع وطنی وزارت فخیمه علوم و تحقیقات)، و از آن فراتر، نهادن تاج “مقاله آی. اس .آی” بر سر خود و وطن عزیز و … جایی برای پرداختن کمبودهای شرم آور و “پیش پا افتاده” نمی‌گذارد، کمبودهای پیش پا افتاده‌ای نظیر ساختمانهای نامناسب با معماری غلط، مجموعه‌های فقیر و نامناسب، قفسه‌های بسته به روی مراجعه‌کننده، ساعات کار کم کتابخانه، مقررات محدود‌کننده، ساختار سازمانی آشفته و فلج‌کننده و پیچیده، صاحب‌مقامان و مدیران بی‌تدبیر و جاهل به استانداردهای خدمات کتابداری، کتابداران کارنابلد و بد‌آموخته از جمله “بحثهای نازل”ی هستند که عمر شریف یک عضو محترم هیئت علمی نباید به مصرف آنها برسد. چرا که آنها باید وقت خود را صرف تولید علم و اندازه‌گیری آن کنند.”

این دوپارگی موجب ظهور گروه جدیدی نیز می شود. گروهی که به تعبیر شایگان در کتاب زیر آسمان های جهان، می توان به آنان لقب روکش کار داد. اینان که نه درک ژرف ودرستی از گذشته رشته دارند و نه مطالعات جدی و عمیقی دروضعیت کنونی آن، سعی می کنند افکار کهنه خود را با رنگ آمیزی و روکشی نوین ارائه دهند. این ارائه مصنوعی هم موجب سطحی تر شدن رشته شده و هم نشان از بی ریشگی خواهد داد.

دوپارگی شخصیت نمود دیگری نیز در جامعه کتابداری دارد. گرچه ممکن است این بیماری مسری کل جامعه باشد. مداح ِ در حضور و نقادِ در غیاب بودن یکی ار نشانه های این بیماری است . در جمع های خصوصی تجزیه تحلیل های بعضا عمیق و دقیقی صورت می گیرد و نقد های ارزشمندی انجام می شود اما بسیار دیده شده است که در جمعی دیگر عکس آن بیان می شود. در مورد سستی معیار های گزینش یک فرد برای پست و یا موقعیت خاص در خلوت هزار نقد و ایراد وارد می شود اما  در جلوت ، همه آن خلوت نشینان ، در گفتن تبریک از هم سبقت می گیرند.این تضادِ بود و نمود، نشان از نفاقی خانمان بر انداز دارد.

مداح ِ در حضور و نقادِ در غیاب بودن یکی ار نشانه های این بیماری است . در جمع های خصوصی تجزیه تحلیل های بعضا عمیق و دقیقی صورت می گیرد و نقد های ارزشمندی انجام می شود اما بسیار دیده شده است که در جمعی دیگر عکس آن بیان می شود.

بیایید به علائم دیگر اسکیزوفرنی بپردازیم :

دیگر از نشانه ی این بیماری دوری از واقعیات و تصور توطئه و خصومت بی دلیل است . در جامعه کتابداری هم چنین نشانه هایی دیده می شود. همانگونه که در توضیح دوپارگی شخصیت آمد ، ما به شدت از واقعیات و نیازهای جامعه فاصله گرفته ، خیال اندیش شده ایم.این خیال اندیشی فقط کاستی های گفته شده را پدید نمی آورد بلکه توهم توطئه و دشمن اندیشی بی دلیل را نیز به ارمغان می آورد.  گروه کتابداری الف گروه ب را برنمی تابد و آن ها واپسمانده و سنتی لقب می دهد. گروه ج هر دو گروه الف و ب را برنمی تابد و یکی گروه را امّل و گروه دیگر را سطحی می انگارد و… این گسیختگی تا بدانجا می انجامد که حتی در یک گروه پنج نفره به دو یا سه گروه تقسیم می شوند و اگر عمیق تر نگاه شود شاید به پنج گروه یک نفره! این  رفتار درون گروهی است. در ارتباطات برون گروهی و ارتباط با سایر رشته ها نیز این توهم توطئه بیش و کم دیده می شود.می دانیم که ظاهرا کتابداری در بدو تولدش در ایران از بد حادثه یا بی جایی در ذیل علوم تربیتی قرار گرفته است. طی سال های اخیر  وقتی پیشنهاد می شد که بهتر است کتابداری در زیر شاخه رشته هایی نظیر مهندسی کامپیوتر قرار گیرد ، بزرگوارانی در رده های بالای کتابداری به شدت با آن مخالفت می کردند. استدلال آنان نیز این بود که “این یک توطئه است! آنان می خواهند ما را مستحیل کنند. ما از بین خواهیم رفت!” و وقتی در پاسخ گفته می شد این پیشنهاد را آنان نکرده اند بلکه از سوی خودمان مطرح می شود. می گفتند که “این قبیل خودی ها هم تحت تاثیر دشمنان رشته اند”!.

علامت دیگر این بیماری تحریک پذیری و واکنش شدید است. این روحیه باعث می شود آستانه مقاومت پایین بیاید و نقد و نقادی هم جایگاهی نداشته باشد. شاهد بوده ایم که نشر یک نقد موجب کینه ورزی های دنباله داری شده است. دانشجویانی را می شناسیم که نشر یک نقد موجب عدم پذیرششان در مقطع بالاتر شده است! گاهی جامعه ما حتی طنز را نیز بر نمی تابند. یادتان می آید که عده بسیار زیادی (و از جمله خودم!) از صحنه های پدیدآمده در طنز مهران مدیری برآشفتیم و موضع گیری شدیدی کردیم!

نشانه دیگر در خود ماندگی ، انزوا و احساس خود کم بینی و کم تحرکی است. کدام رشته را می شناسید که مهمترین خواست دانشجویان و بعضا فارغ التحصیلانش  در اغلب همایش ها تغییر نام رشته باشد؟ دانشجویی به طنز برآمده از واقعیت می گفت : وقتی از من می پرسند چه می خوانی ؟ می گویم در دانشگاه شهید بهشتی هستم! وقتی بیشتر پیگیری کنند می گویم دانشکده پیراپزشکی و وقتی بیشتر پیله کنند می گویم گروه مدارک و اسناد پزشکی! آیا این نشان از در خود ماندگی و خود کم بینی نیست؟ کتابداران ما چقدر کتابخوانند و کتابشناس؟ چند درصدِ استادان بزرگوار دارای مطالعاتِ فرا رشته ای اند و معلومات عمومی مکفی برای تدریسی جاذب را دارند. چند درصد در خودِ رشته به روزند؟ این کمبود مطالعه و اطلاعات به قول منصوریان ما را دچار” نزدیک بینی معرفتی” کرده است .از گذشته گسسته ایم و از حال هم اطلاعات درستی نداریم . این وضعیت  دایره دیدمان را به شدت محدود کرده است و ممکن است ما را در انزوایی شیزوفرنیک فرو برد.  این ها همه نشان از بی تحرکی و در خود ماندگی است. استادان و دانشجویان بسیاری را می بینیم که جمع گریزند و در هیچ مجمع و انجمنی حضور ندارند و روحیه انزوا طلبی و جمع گریزی بیمارگونه خود را با استدلال های عجیب نیز همراه می کنند.

اینها همه نشانه های بیماری بود . امید است با کمک شما همراهان عزیز شیوه های کم کردن این علائم و پیشگیری را بیابیم و در مسیر سلامت و بهبودی گام برداریم . در پایان تذکر دو نکته را لازم می دانم:

  • ممکن است بپرسید که چرا این اندازه منفی می بینم و یا چرا به کاستی ها می پردازم .بی شک در حوزه کتابداری نکات مثبت و سلامت بسیار وجود دارد . اما من فکر می کنم جامعه ما به اندازه کافی در بزرگنمایی کارهای انجام شده و نشده  متبحر است .ثناگویان و مداحان بسیاری در این زمینه مشغولند. اصولا تملق چون یک روش در جامعه ما کاربردی وسیع دارد.اما به علت خطر خیزی و دشمن سازی نقادی ، ما کمتر به بیان کاستی خود و نقدی بی رحمانه از درون می پردازیم !. گرچه بر اندیشمندان پوشیده نیست که نقادی و بیان آسیب ها و راست آزمایی آن ها و به دنبال پیشگیری و درمان بودن ، نشان از سلامت و پویایی جامعه  دارد .
  • کسی که به بیان علائم و نشانه های بیماری می پردازد معنایش این نیست که خود را آن بیماری ها به دور می بیند و فقط برای دیگران نسخه می پیچد. چنین نیست.  ما همه اهالی یک قبیله ایم و بر یک کشتی سواریم. مگر کسی شریعتی وار بگوید : دنیا را نگه دارید می خواهم پیاده شوم. اگر بیماری و کاستی وجود دارد دامنگیر همه ماست و اگر موفقیت و سرفرازی حاصل می شود متعلق به همه راکبان کشتی کتابداری است.

برچسبها: 

نظرات خوانندگان

داریوش علیمحمدی

تحلیل دلپسبی بود. لذت بردم و منتظر پاره دوم متن (نارسیسیم) می مانم.

کامبیز میربهاء

حلیل بسیار زیبایی است و همچون سرمقاله های آقایان عمرانی و دکتر افشار ارزش آن را دارد که چندین بار خوانده شود.

اما،
از کوزه برون همان تراود که در اوست! جامعه کتابداری ما زیرمجموعه جامعه بزرگتر ایرانیان است، همانی که حتی در سری کارتونهای طنز و آموزشی سیا ساکتی (!)، مردمانی دورو و متملق توصیف و به تصویر کشیده شده بودند (دو نفری که در عبور از در تعارف بیش از حد می کردند ولی در خیابان و پشت فرمان به یکدیگر بد و بیراه می گفتند و راه نمی دادند).

متاسفانه مشابه همین تقسیم بندی ها و بیماریهایی که شما فرموده اید، در رشته زبان و ادبیات روسی که بنده دانش آموخته آن نیز هستم، وجود دارد. از فحوای کلام دوستان در سایر رشته ها – دست کم در رشته های علوم انسانی – چنین بر می آید که وضع درآن رشته ها هم توفیر چندانی با کتابداری ندارد.

شناخت و یادآوری نقاط ضعف به بهبود آنها بسیار کمک می کند، اما به نظر من، زمانی می توانیم به اصلاح قطعی جامعه کتابداری و بهبود آن از بیماریهایی که برشمردید امیدوار باشیم که جامعه مادر – ایرانیان – بهبود یابد.

رضا بصیریان جهرمی

با درود فراوان
از نثر زیبا و بیان بسیار دلنشین و هشدارگونه‌ی استاد خسروی بی نهایت لذت بردم
با سخنان دوست عزیزم آقای میربها کاملا موافقم که این جماعت غوطه‌ور در نارسیسیم و اسکیزوفرنی بازتابی از جامعه ایرانی‌مان است

سخن

هفته پیش کلاس کاروزی داشتیم. استاد با کنایه گفتند ما که اسکیزوفرنی داریم . شماها چطور؟ بعد گفتند که حتما تیمی که این مقالات را می نویسد و منتشر می کند خودشان اسکیزوفرنی دارند. یکی از حاضران با کمال ادب گفت: آنها که ادعایی ندارند بعضی آسیب ها را مطرح می کنند و خودشان گفته اند که معنای حرفشان این نیست که این عیوب را ندارند. استاد گفت مثلا من کدام یک از علائم را دارم؟ در دلم گفتم کدام را نداری اما جرات نکردم بگویم. یک دانشجوی دیگر گفت استاد شما در هیچ کار جمعی مثل انجمن و یا گروه های بحث شرکت نداری ولی همه اش انتقاد می کنید و با اسم از افراد بد می گویید بعد در حضورشان دولا و راست می شوید. چشمتان روز بد نبیند حرف به اینجا که رسید مثل ترقه در رفت و کم مانده بود به دانشجو حمله کند.
در این کلاس برایم مسلم شد که همه ما مبتلاییم بشدت هم مبتلاییم به فکر درمان باشید.

فتوحی

بسیار از خواندن مقاله یادگرفتم

تغییر نگرش را باید از امروز شروع کرد به نظر من اگر ما از درون یکدیگر را به عنوان مخلوق خداوند دوست بداریم بسیاری از این مشکلات حل می شود .
گروههای مختلف را با بد و خوب شان ساخت

rastegar

بسیار از نثر روان و تحلیل روانشناسانه جناب خسروی لذت بردم اما یک مطلب را لازم میدانم که بیان کنم
گاهی ترجیح میدهم کار و مجموعه خودم را نقد نکنم که لازمه نقد اثرگذار تلاش برای اصلاح کاستی هایی ست که متاسفانه امکان اصلاحشان وجود ندارد
به بسیاری از کاستی های مجموعه ای که در آن مشغولم واقفم نه فقط من بلکه
حتی مدیران ارشد سازمان اما نقد یک انتظار با خود می آورد
توقع و انتظار اصلاح از نقد برمیخیزد و این به هزار و یک دلیل تحقق نخواهد یافت چرا که بخشی از آن وابسته به مشکلات سازمانی است و بخشی دیگر هم به نیروی انسانی بستگی دارد

کتابدار پیر

۱-آخه مگه میشه یه استاد توانایی داشته باشه همه ی دروس رو درس بده؟ و فقط این مهمه که چه درسی خالیه.اون وقت همون رو برمیداره واسه خودش
۲-مگه میشه آدم بیاد و هر ترم توی دانشگاه … درس بده و از اول عمرش تا بحال یک مقاله ی همین جوری بدون درجه هم ننوشته باشه؟حتی واسه کیهان بچه ها !
۳-آخه مگه میشه یه نفر ، استاد راهنما و مشاور شونصد نفر باشه؟
۴-آخه این اعتماد به نفس این علما آدم رو حیرون می کنه !
۵-مگه میشه توی مصاحبه جذب دانشجوی دکتری هم سفارش جایی داشته باشه؟
۶-آخه چطوریه که راهنمای آدم توی تز دکتری از اون موضوع هیچی ندونه و بلا نسبت شما انگار دارن … تقسیم می کنند ، هر چند تا دانشجو رو همین جوری بدن به یکی ؟
۷-آخه مگه میشه استاد راهنما و مشاور حتی چند ساعت هم برای تکمیل پایان نامه دانشجو وقت نذارن؟

وجدان این وسط کجاست؟

بازهم سرقت ادبی !

امروز صبح  از اخبار رادیو شنیدم که وزیر دفاع آلمان به دلیل مشکل دار بودن مدرک دکترا،   مورد مواخذه قرار گرفته است. او نه مدرک جعل کرده است و نه عنوان دکتری را خریداری کرده است. آنچه که تسو گوتنبرگ اشراف زاده را دچار معضل کرده است این است که  از منابعی استفاده کرده ولی  مشخصات بعضی از آن ها را ذکر نکرده است. به بیان دیگر دست به سرقت ادبی زده است!آنگلا مرکل او را احضار کرده و گروهی خواستار برکناری او شده اند.

چندی پیش در جلسه  دفاع پایان نامه ای ، همین اشکال به کار دانشجویی گرفته شد. فقط در یک مورد او حدود 10 صفحه کامل را بدون ذکر منبع نقل کرده بود. پرسشنامه  هم از پایان نامه دیگری  بدون ذکر ماخذ ، عینا برداشت شده بود. تصور می فرمایید عکس العمل چه بود؟ دانشجو که مثل آهو فقط می نگریست! استاد راهنما به مدد آمد که ” پایان نامه باید چارچوبش درست باشد. این ها مسائل فرعی است”. شاید او راست می گفت! آهسته آهسته باید بیاموزیم که سرقت امری فرعی و پیش پا افتاده است. به زعم این نوپالانان کم مایه  موازین اخلاق و تعهد در پژوهش را باید از سرنوشت!