فضیلت اقرار

این یادداشت را برای عطف نوشته ام و در آن درج شده است.

یکم : با یکی از تصمیم گیران انتخاب مکان برای ساختمان سازمان اسناد گفتگویی داشتم.  به او گفته شد:  شما به خوبی می دانید که مکان یابی برای مراکزی مثل کتابخانه و مراکز اسناد از اهمیت زیادی برخوردار است. رطوبت و آب ، حرارت و آتش از دشمنان کتاب و سند هستند. در انتخاب مکان بنای این مراکز باید دقت لازم را به کار برد. با این تفاسیر چرا شما مکانی را در تهران برگزیده اید که در مجاورت رودخانه  است . این انتخاب احسن! و عدم دقت در ساخت و نیندیشیدن تدابیر لازم باعث شده است که در آخرین مخزن اسناد گاهی آب بالا بیاید و به شبه استخر بدل شود. این معضل به حدی مشکل زا شده است که بعدا استفاده کنندگان مجبور شده اند با احداث سوراخهای گمانه همیشه مترصد و نگران آن چشمه جوشان باشند. طی سال های اخیر نیز برای گریز از این نقصان  و آسیب حاصل از آن  دائما یک موتور چند اینچی آب را به بیرون پمپ می کند تا بالا نیاید! و اگر برق قطع شود یا موتور از کار بیفتد…

به ایشان گفته شد : فکر نمی کنید در این انتخاب اشتباهی صورت گرفته باشد و یا در ساخت بی دقتی شده است. خلاصه فرمایش ایشان این بود که اگر قرار بود که در همه ایران مکان یابی کنید بهترین جا همین مکان بود. وقتی به ایشان گفته شد دقیقا همین مکان در منطقه ای واقع است که تا همین اواخر به آن چاله هرز می گفتیم چگونه این مساله از نظر شما مغفول مانده است . و اگر می دانستید چرا آن را چنان نساخته اید که جلوی نفوذ آب را بگیرد.  استدلال ایشان این بار این نتیجه را داد که اگر در همه جهان بگردید بهتر از این مکان و بهتر از این ساختمان  پیدا نمی کنید!.

دوم :در شرق روز سه شنبه ۱۳ مهر می خوانیم :

لیندا باک در سال ۲۰۰۴ برنده نوبل پزشکی شد . او دو سال بعد در مقاله ای در مجله ساینس مدعی تحریک سلول های عصبی مغز به وسیله دو رایحه  خاص شد. لیندا اکنون پس از گذشت چهارسال از انتشار آن مقاله اعلام کرده است که آزمایشگاه وی نتوانسته است یافته های آن مقاله را تکرار و بازتولید کند لذا اعلام کرده است: ” من صمیمانه از هر نوع سردرگمی که این وضعیت ممکن است ایجاد کرده باشد معذرت می خواهم”

یش از نیم قرنی که از خدا عمر گرفته ام شبیه فراز یکم را فراوان اما مشابه فراز دوم را  در این دیار ندیده ام یا اگر دیده ام آنقدر اندک بوده که در خاطر ندارم  :  مسئولی ، رئیسی ، مرئوسی، معلمی ، استادی و پژوهشگری… به اشتباه خود اقرار کرده و بابت خطایش پوزش خواسته باشد. هزار شبه استدلال و رطب و یابس به هم بافته می شود تا خطای مسئولی درست جلوه کند. البته اعلام اشتباه بسیار زیاد است. ولی این کار فقط برای خطا و خیانت مسئولان پیشین مباح است.  به نظر می رسد اعلام خطا و محکوم کردن قبلی ها   ظاهرا  جزء واجبات و شرط ضمن عقد پذیرش مسئولیت است.

اشتباه از ویژگی های رفتار انسانی است . به قول آناتول فرانس ” خطا کردن یک کار انسانی است ولی اصرار به تکرار آن ، کاری حیوانی است. چرا در جامعه ما اقرار به اشتباه و پوزش خواهی به این حد دیریاب و دست نایافتنی است؟

شاید در یک تقسیم بندی ابتدایی بتوان اشتباه را بر دو گونه دانست:

الف :اشتباهی که آثارش  فقط به خود فرد  یا به خوزه باورهای اعتقادی فرد بازمی گردد.

آموزه های اخلاقی و دینی وقوع چنین خطاهایی را ظبیعی دانسته اند اما به ما توصیه کرده اند که بر آن ها اصرار نورزیم  . توبه به معنای بازگشت از خطا از آموزه های دینی ماست و “تواب “  به معنای وجودی است که خیلی توبه پذیر است و این از صفات خداست. در یک سو انسانی است که خطا می کند و در سوی دیگر خدایی است که اقرار به خطا و بازگشت را می پذیرد بسیار هم می پذیرد و باب رحمتش گشوده است.  در این نوع از اشتباهات اقرار به خطا یا گناه در پیشگاه مردم نه تنها جایز نیست بلکه بسیار ناپسند و مذموم است. حافظانه فقط ازو باید خواست که : آبرو می رود ای ابر خطاپوش ببار.

ب : اشتباهی که از فرد عبور می کند و دامن دیگری یا دیگران را نیز در بر می گیرد. حق یا حقوقی را ضایع می کند و یا خساراتی را به بار می آورد.

در جوامع انسانی وقوع چنین خطاهایی گریز ناپذیر است . در یک جامعه رشد یافته و اخلاقمند  اولا افراد مسئولیت خطاهایشان را به عهده می گیرند و ثانیا ضمن اقرار به خطا در پیشگاه صاحبان حق در مسیر جبران خسارت گام بر می دارند.

در این زمینه کتمان حقیقت و عدم اقرار به خطا و بزرگ کردن خطای دیگران برای پوشاندن لغزش خود یک کاستی و نقص اخلاقی است. تویجری می گوید که اقرار به اشتباه فضیلتی است که ما به آن دست نیافته ایم.فضیلتی که ظاهرا همه با برای دستیابی و نهادینه کردن آن باید تلاش زیادی کنیم . به راستی چرا در جامعه ما  نه تنها اصرار بر کتمان خطا داریم بلکه هزاران دلیل بر صحت اشتباه! نیز اقامه می کنیم؟اما چرا در بعضی جوامع خیلی راحت به کجروی خود اقرار می کنند ؟.

شاید تفاوت را بتوان در نوع تلقی و نگاهی دانست که در فرهنگ های گوناگون  به پدیده ” خطا و اشتباه” دارند. در یک سو  خطا در انسان را به قول سیسرو گریز ناپذیر می داند و فقط اصرار بر آن را ابلهی و خیانت تلقی می کند . مسلما در این جوامع به کسی که اشتباه کرده و مسئولیت اشتباه خود را پذیرفته به چشم خیانت کار نگاه نمی شود. در این فرهنگ ها خیلی به راحتی اقرار به اشتباه انجام شده و خیلی راحت تر هم پذیرفته می شود. در سوی دیگر جوامعی شبیه جامعه ما قرار دارد. در این فرهنگ ها با آن که در اموزه های اخلاقی و مذهبی عکس آن را می بینیم اما در اخلاق عملی و در رفتار ما به انسان بسیار آرمانگرایانه نگریسته می شود. انسانی به دور از خطا و لغزش. اشتباه و خطا مترادف و ملائم با خیانت تلقی می شود. وقتی خطا و استباه نوعی خیانت دانسته شود بدیهی است که نه تنها اقرار به آن امری ناممکن می شود بلکه خطاکار را وا می دارد که برای کتمان اشتباه که او را از ورطه خیانت می رهاند دست به هزار خطای دیگر بزند!

به نظر می رسد برای رسیدن به فضیلت اقرار به اشتباه و نهادینه شدن آن ضروری است در حیطه باورها و رفتارمان تغییراتی ایجاد کنیم:

باور کنیم که اشتباه امری انسانی است و انسان موجودی جایزالخطاست .فقط اصرار به تکرار آن غیرانسانی است .

اصرار بر تکرار اشتباه و اقامه دلیل برای درست جلوه دادن آن از روحیه استبدادی نشات گرفته و نشانه رشد نایافتگی است . یادمان باشد اگر برای یک اشتباه هزار دلیل بیاوریم تعداد اشتباهاتمان می شود هزارو یک.

پذیرفتن مسئولیت اشتباه و پوزش از جامعه امری انسانی و نوعی ارزش اخلاقی و فضیلت است. اقرار به اشتباه اولین گام در رفع خطا محسوب می شود.جامعه نباید به فردی که اشتباه کرده و به اشتباه خود اقرار دارد به چشم خیانت کار بنگرد. باید بیاموزیم که از اقرار به اشتباه افراد سوء استفاده نشود.

پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت

آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد

مجوز نصب

همیشه عده ای چنین می پندارند که می توان با  حربه هایی مثل صدور مجوز ، ممیزی و فیلترینگ از شیوع و نفوذ ابزار  خبر و اطلاع رسانی ممانعت کرد؟ به راستی  اینان تا چه حد موفق بوده اند؟  اصولا می شود در حوزه فرهنگ ، سرهنگی کردو سرفراز بیرون آمد؟ سند زیر بسیار درس آموز است  زیرا  تاریخ  میزان موفقیت آن را محک زده است .

علم سنجی یا عالم سنجی

وقتی که شوروی سفینه اسپوتنیک را با موفقیت به فضا فرستاد، عملا اقتدار علمی و صنعتی و نظامی امریکا شکسته شد . تلاشهای مکرر آن کشور نیز برای جبران این شکست بی نتیجه ماند . در اوائل دهه شصت  ميلادي، دولت امریکا بر آن شد که  بودجه مستقلی را برای یافتن راه های برون رفت از آن عقب ماندگی تخصیص دهد و از همه صاحب نظران دعوت به همکاری کند.

در کشور ما نیز اندیشمندانی به واکاوی عوامل توسعه و پیشرفت علمی پرداخته اند. در گزارش های بین المللی اگر رتبه علمی کشور بالا رفته بر خود بالیده اند و اگر افت کرده نالیده اند وبه ریشه یابی علل آن پرداخته اند.

مجامع علمی همواره به دنبال شاخصهایی بوده اند که وضعیت پیشرفت علم را بسنجند و با سنجه هایی استاندارد، جوامع را با هم مقایسه کرده  ارزیابی های لازم را انجام دهند. علم سنجی به عنوان فعالیتی آکادمیک به این مهم پرداخته است . در این کار  متخصصان  کتابداری و اطلاع رسانی  و جامعه شناسی علم بیشتر از سایر حوزه ها به فعالیت پرداختند. تعداد استناد به مقالات ، تعداد کتابهای منتشر شده و تعداد اختراعات ثبت شده  معیارهایی هستند که معمولا اندازه گیری می شوند.

تب علم سنجی نیز در جامعه ما افت و خیز و هذیان های خود را داشته و دارد. عده ای به کار گیری آن را گناهی نابخشودنی و “علم نادانی”محض دانسته اند. آنان با توجه به کمی بودن  سنجش ، آن را فاقد صلاحیت برای ورود به این عرصه دانسته اند.

عده ای دیگر با محور قرار دادن علم سنجی ، مناط  ارتقا ي علمی و دانشمند! شدن را تعداد مقالات علمی  نمایه شده مثلا در ISI  دانسته و منتظرند که  عالمان زبان و ادبیات فارسی و یا فقه و اصول  هم مطالبشان را به زبان انگیسی بنویسند. آن هم به شیوه ای که مقبول نشریات خاصی شود که در آن پایگاه نمایه می شوند.

اگر از این افراط و تفریط ها بگذریم باید بپذیریم که علم سنجی به عنوان یک دستاورد مبارک می تواند مورد استفاده بهینه قرار گرفته و در تصمیم سازی ها راهگشای توسعه باشد. توجه به این نکته ضروری است که علم سنجی  یک کار دقیق علمی است و محدودیت ها و ویژگی های خود را دارد و نباید در مورد آن مطلق بین بود.این نگاه علمی فاقد احکام ارزشی و دستوری است که به آن منتسب می کنند. شاید بیشترین نقدی که بر آن شده است  نگاه کمی آن به تولیدات علمی است . البته موافقان نیز میزان استناد به مقالات را یک کار کیفی دانسته اند.  منتقدان نیز  پاسخ داده اند که میزان استناد که محور کار است به نوعی تبدیل کیفیت به کمیت است که نقصان پذیری و نسبی بودن آن بر آگاهان پوشیده نیست.

شاید بیشترین نقدی که در کشور ما بر علم سنجی می شود  مربوط به خود علم سنجی نباشد بلکه  بیشتر به نوع استفاده ما از آن  برمی گردد  . محققی را می بینیم که به دور از نیازهای جامعه علمی خود ، تمام سعی و تلاشش را به طور تصنعی چنان جهت می دهد که مقاله ای در خور یک نشریه خاص بسازد! و یا شاهد فرزانه! دیگری هستیم که دست به خوداستنادی گسترده ای می زند تا مقاله خود را برتر نشان دهد ؛ این کاستی ها معلول علم سنجی نیست بلکه به ضعف وجدان وتعهد علمی فرد و یا قوانین و مقررات نا سنجیده ای مربوط می شود که او را به این کار وا می دارد . وقتی از علم سنجی انتظار عالم سنجی داشته باشیم چنین پدید ه هایی هم ممکن است ظهور یابد. آن سردبیر محترمی که برای بالا بردن ضریب تاثیر، شرط ناگفته پذیرش مقاله در نشریه اش ، استناد به حداقل 3 مقاله از همان نشریه  قرار داده است؛.به راستی از کجای علم سنجی چنین شرط عالمانه ای! را  بیرون کشیده است ؟.

یادمان باشد که علم سنجی و ابزار آن در موطن خود  تولد و رشدی طبیعی داشته است. مثلا پایگاهی پدیدآمده است . آن هم به زبان همان دیار . مقالات نمایه شده است . به دنبال معیار و مناطی برای اثر بخشی و سنجش بوده اند . میزان استناد به  مقالات  به عنوان یک شاخص – نه تنها شاخص—مطرح کرده اند. همه این کارها هم توسط بخش خصوصی انجام شده و درآمدزا نیز بوده است . ما هم اگر بخواهیم از آن استفاده درستی داشته باشیم و موجب خسرانمان نشود باید واقعیت ها و ضرورت های جامعه علمی خودمان را در آن لحاظ کنیم. امید است فعالیت هایی که در زمینه   Sci آغاز شده است به این مهم دست یازد. فراموش نکنیم برای آن که به سنجش علم بپردازیم ، ابتدا باید موتور علم آفرینی را روشن کنیم . و این دقیقا به نحوه آموزش ما برمی گردد.

به آغاز سخن برمی گردم. متخصصان  پی از بررسی ، علت شکست علمی امریکاییان را در آن زمان ، کاستی های نظام آموزش و پرورش رسمی دانستند. اما تغییر نظام رسمی به زمان زیادی نیاز داشت که فوریت کار آن را بر نمی تابید.

فراخوانی داده شد تا راه کارهای  کوتاه مدت برای برون رفت از آن معضل توسط متخصصان ارائه شود. از میان طرح های ارائه شده ، طرح فرانک اپنهایمر پذیرفته شد . طرحی که تشکیلاتی غیر رسمی داشت و فقط با حمایت های اولیه دولت شکل می گرفت. بر اساس این طرح ، اولین “خانه اکتشاف” بر اساس نظریه پیاژه شکل گرفت . خانه ای که در آن هیچ مفهوم علمی به صورت مستقیم آموزش داده نمی شود بلکه هر فرد به شیوه مکاشفه و با موضوعات علمی آشنا می شود و آن را مستقیما تجربه می کند. بعدها ” خانه اکتشاف” به عنوان یک الگوی موفق در اروپا و بعضی کشورهای آسیایی پذیرفته شد و حتی در نوع سرویس دهی موزه ها نیز تاثیر گذارد.

در دیار ما نیز  اندیشمندان بسیاری راه پیشرفت و توسعه علمی را ایجاد تحول اساسی در نظام تعلیم و تربیت در همه سطوح  دانسته اند و با توجه به گستردگی و خطیر بودن کار معتقدند که این کار به تنهایی از عهده دولت بر نمی آید و  بهتر است  دولت بیشتر نقش حامی و پشتیبان را داشته باشد.

فقط دل نگران رتبه علمی کشور بودن و فشار بر قشری خاص  برای بالا بردن  این رتبه  بدون تمهید مقدمات و فراهم آوری محیط مناسب ، عالمانی را بار خواهد آورد که تخصصشان مقاله سازی و ارتقا ست . آنان  پژوهش و کلاس و مقاله را به شکل نمره هايی می بینند که موجب ارتقای آنان می شود. این فریب نه تنها مشکلی را حل نمی کند بلکه خود یکی از بزرگترین موانع توسعه علمی خواهد بود . عدم توجه به ریشه ها ی مشکل و رشد محققانی اینچنینی ،  موجب خود فریبی  می شود.ممکن است  سال ها   رتبه کشورمان  رشد کند اما در واقع  عملا پس رفته باشد . در آن حال مصداق سخن مولانا خواهیم شد که:

گر نه موشی دزد در انبار ماست                           گندم اعمال چل ساله کجاست

ریزه ریزه صدق هر روزه چرا                            جمع می ناید در این انبار ما

و اگر قرار باشد در آن روز به خود بیاییم بسیار دیر خواهد بود.

بر خود لازم می دانم که سپاسگزار همکاری صمیمانه  آقایان ابراهیم عمرانی و دکتر کیوان کوشا در  انتشار این ویژه نامه  باشم.

سرمقاله فصلنامه کتاب

شاخ گربه

نقل است که حسن توفيق خيلي مواظب سلامتي اش بوده است. دوستانش  به مزاح به او مي گفتند : حسن ديشب رفته الواتي دو تا چايي پر رنگ خورده !! برخی از همکاران و متخصصان عرصه کتاب و کتابداری هم دست حسن توفیق را از پشت بسته اند. اگر او به فکر سلامت جسماننیش بود بعض از ما کتابداران چنان به فکر حفظ الصحه شغلی خود هستیم که مثال زدنی است. در نظر خواهی ها و اظهار نظرها چنان گرد و بی خاصیت جواب می دهیم  که گربه خیال شاخ زدن به ما را به مخیله اش هم راه ندهد. بعد هم که علت سکوت  یا همراهی با نظرات غیر تخصصی را جویا می شوند  خواهند فهمید که بیجاره گربه شاخ ندارد یا اگر دارد خیلی هم برا نیست! منافع فردی است که ترجمان مدرنش شده است شاخ گربه . هر زمان هم که لازم بوده برای توجیه رفتار غیر حرفه ای خود  از  آن گربه  کذایی چنان  تصویر گرگ وشی  ارائه داده ایم  که امر بر خود گربه هم مشتبه شده است.

چه!

در پاریس و لندن و رم و در دهلی و کوالالامپور و جاکارتا عکس چگوارا با همان شدتی رایج است که در بوینس آیرس و هاوانا و سرتاسر آمریکای لاتین. به راستی این چه حکمتی است که فردی چنین قهرمانانه بر صدر یاد و اندیشه می نشیند و فارغ از ایدئولوژی و ملیتی خاص می درخشد.  هنوز در کوبا عکس های “چه” حتی از عکس های فیدل بیشتر به چشم می خورد.شاید راز این درخشش را باید  در صداقت و انسانیت او جستجو کرد. به طور اتفاقی با پیرمردی عصا به دست در هاوانا هم مسیر شدم. او همراه “چه” جنگیده بود . از او از ویژگی های او پرسیدم. خیلی خلاصه گفت :” تاکید می کرد که به آنچه می گویید وفادار باشید و فقط آنچه را انجام می دهید بگویید.” او تا آخرین روزهایی که در کوبا بود با پایین ترین اقشار دمخور بود و به آنان کمک می کرد. هنوز وقتی در آمریکای لاتین ترانه “برای همیشه” Hasta Siempre را که زیباترنینش را کارلوس پوئبلو اجرا کرده است خوانده می شود حاضران  سر از پا نمی شناستد.  تصویر آهنین “چه” بر کاخ ریاست جمهوری کوبا حضورش را در میدا ن استقلال هاوانا همیشگی کرده است.حضوری که شاهد امیدها و یاسها و وعده ها و خلف وعده های  بسیاری بوده است.

برای همیشه

آموخته‌ایم به تو عشق بورزیم
بر قله‌های تاریخ
تو با خورشیدی از شجاعت
در بستر مرگ آرمیده‌ای

حضور عمیق توتصویر چگوارا بر کاخ ریاست جمهوری کوبا - میدان استقلال هاوانا این عکس را در سال 2004 گرفته ام
اکنون واضح تر شده است
فرمانده چه گوارا

دستان پیروزمند و توانای تو
بر تاریخ آتش زد
زمانی که همه سانتاکلارا
برای دیدن تو از خواب برمی خاست

تو آمدی تا باد را
با آفتاب بهاری آتش بزنی
تا با نور بخندد
پرچمی را برافرازی

انقلابیون شیفته تو
تو را تا قلمرو تازه‌ات همراهی می‌کنند
جایی که با اسلحه آزادی‌خواهی تو
مقاومت خواهند کرد

ما راه تو را ادامه خواهیم داد
هم‌چنان که تا‌کنون همراهت بوده‌ایم
ما همراه با فیدل به تو می‌گوییم:
«برای همیشه تو فرمانده‌ای»

نویسندگان تحمیلی!

دانشجوی محترمی مشکل و مساله ای را در قسمت نظرات یکی از پستها مرقوم فرموده اند و اصرار دارند تا خوانندگان محترم در باره آن نظر دهند. ذیلا آن را خواهید خواند. قبل از آن تذکری را لازم می دانم:دو نشریه ای که از نزدیک با خط مشیشان آشنایم یعنی فصلنامه کتاب و کنجینه اسناد چنین شیوه نامبارکی نداشته اند و سعی کزده اند از زدوبندهای مرسوم بدور باشند. .گرچه این دوری باعث شده است که جندین  سال است که نشریه  اولی در عین داشتن شرایط به خاطر حسن!نظر بعضی اساتیذ ! از اخذ رتبه علمی پژوهشی بازبماند. این کار عجیبی که از این دانشجو خواسته شده مرا یاد ازدواجهای صوری و ناخواسته برای کسب ویزا و اقامت در بعضی کشورها انداخت. البته پس از مدتی بعضی ها هم در این امر حرفه ای می شوند. می شناسیم اساتیذی را که خود توان نوشتن یک مقاله مستقل را ندارند اما تا بخواهید همه چیز منتشر کرده اند .(کسرالله …)حالا اصل مطلب را ببینید:”با سلام و عرض ادب
خواهش می کنم این پیام را از طرف یک ناشناس به عنوان یک پست اضافه بفرمایید دوست دارم نظر دیگران را در این خصوص بدونم. استاد ارجمند خواهش می کنم این پست را در وبلاگ با اسم یک ناشناس بگذارید ارزش ثانیه ای تامل کردن را دارد
((چند ماه پیش بود که با دوستان تصمیم گرفتیم برای نشریات معتبر کتابداری مقاله بفرستیم
خیلی ها با ناامیدی اذعان داشتند کار که به همین سادگی نیست قبول نمی کنند!
اما من ناامید نشدم و یکی از بهترین مقاله هایی که نوشته بودم برای یک نشریه خوب ارسال کردم
مقاله توسط داور بررسی شد و پس از تصحیح مقاله قرار شد در یکی از شماره های آتی نشریه چاپ شود…
جالب است بدانید از طرف دفتر نشریه برای من پیامی ارسال شد با این مضمون … جهت چاپ و نشر مقاله جنابعالی لازم است یک عضو هیات علمی را به عنوان نویسنده همکار(نویسنده اول) معرفی نمایید…
تازه فهمیدم دوستانم چه می گویند و چرا به بعضی از افراد اعتراض می کردم شما که اینقدر اطلاعات دارید چرا نمی نویسید هیچ نمی گفتند
من مطمئنم که این قضیه فقط برای من یکی اتفاق نیفتاده برای همین از کلیه اساتید محترم کتابداری خواهشمندم این مسئله را بررسی کنند چون مطمئنم هیچ عضو هیات علمی تو رشته ما پیدا نمی شه که پلهای موفقیتش دانشجویانی باشند که روی دوش آنها راه می رود. همه ما این اعتقاد را داریم که تا چندی پیش هم استادان ارجمند ما با تمام توان خود تلاش می کردند دانشجویانشان مدارج موفقیت را طی کنند… از انجمن کتابداری و اطلاع رسانی. مدیر مسئولین محترم نشریات کتابداری. اعضای محترم هیات علمی و اساتید ارجمند کتابداری خواهش می کنم قدری به این امر بپردازند.

حرکات موزون در چهار پرده

پرده نخست:1359

اواخر سال  است .بنده خدایی به من مراجعه کرده است که نمی داند چرا صلاحیتش را برای تدریس تایید نکرده اند. او را به خوبی می شناسم. نقطه منفی و تاریکی در زندگی ندارد. انسان تلاشگر و پر امید و معتقدیست و خصوصیت بارزش کتابخوانی است.  به مکانی که گزینش یکی از مناطق تهران در آن مستقر است مراجعه می کنم. این مکان بعدها خانه معلم نام می گیرد.مسئول محترم لطف می کند و مرا می پذیرد. علت زدن مهر عدم صلاحیت بر پرونده آن بنده خدا را جویا می شوم. با اصرار و اکراه به سخن می آید. می گوید مشکل اخلاقی و رفتاری ندارد. می گویم پس مساله چیست ؟ می گوید : اعتقادی اجتماعی است. می گویم من از بچگی او را می شناسم. هم محلی هستیم و… آیا به زعم شما انحراف عقیدتی خاصی پیدا کرده است و… زیاده گویی نکنم . بالاخره او را وادار می کنم که انحراف او را برملا کند. و می گوید: او از آقای خویی تقلید می کند!! من جوان 26 ساله هرچه برای  آن جوان 24 ساله مسئول دلیل و برهان می آورم که تقلید از مرجعی که مورد نظر شما نیست نمی تواند انحراف محسوب شده و موجب سلب حقوق یک جوان مستعد شود.هر چه برهان می آورم که وجود مراجع گوناگون و اختیار فرد در انتخاب یکی از افتخارات شیعه است . آب در هاون می کوبم و گویا او به موجب دستورالعملی نانوشته عمل می کند و خود به بسیاری از اصطلاحات واقف نیست ولی امضا با اوست او می گوید آموزش و پرورش را به نامحرمان نمی سپاریم! در حین بحث معلوم شد که گزینشها صدها نفر را به همین جرم رد کرده اند.مغموم از آنجا خارج می شوم. مکاتبات بعدی هم برای حل مشکل آن بنده خدا به جایی نمی رسد.

پرده دوم: 1371

اواخر خرداد است . از خیابانی که گزینش در آن مستقر بود عبور می کنم .پارچه مشکی بزرگی بر سر در آویزان است. بر آن نوشته اند:

” إذا مات العالم ثلم فی الإسلام ثلمة لا یسدها شیء ”

رحلت جانگداز مرجع عالیقدر را به شیعیان جهان تسلیت می گوییم .آن بزرگ مرد که از تربیت بافتگان نجف اشرف و … متحیر می شوم و به راهم ادامه می دهم.

پرده سوم: 1389

نیمه مهر است . مراسم ازدوج یکی از آشنایان است. آدرس را که نگاه می کنم آشنا به نظر می رسد . مجلس جشن در خانه معلم است. ترافیک درهم باعث می شود که دیر به مجلس برسم. وارد که می شوم همه جا تاریک است . رقص نور همه گستره سالن را رنگامیزی می کند    و صدای موسیقی سالن را به لرزه می اندازد. گروهی از آقایان میهمان که سنشان بین 20 تا 30 بود مشغول هنرنمایی اند. رگه هایی از چوپی لری تا لزگی ترکی واز تانگوی آرژانتینی تا باله روسی در حرکات موزونشان که همان رقص باشد  مشهود است.چنان سالسا را با پازا دبله با هم می آمیزند و از آن بابا کرم ایرانی خودمان را در می آورند و سپس با باله بالشوی مخلوطش می کنند که مرحوم سرکیس جانیازیان را در قبر به شعف می آورند.این قسمت مردانه اش است قطعا هنرنمایی در قسمت زنانه عمیق تر و ظریف تر است. همه این رقصندگان هم تربیت یافتگان همان معلمان نخبه و محرم گزینش شده ای هستند که حتی مقلد آقای خویی هم در بین آنان نامحرم محسوب می شد. با خود می اندیشم که این روحیه شعوبیگری ایرانی با ایده ها و اندیشه ها و عقاید چه می کند!

پرده چهارم:

به نظر شما در 10 سال دیگر در همین خانه معلم چه پرده ای به نمایش در خواهد آمد؟ شاید بر تیزبینان آینده نگر پوشیده نباشد. نظر شما چیست؟

مشورت با یار مهر ‌انگیز کن


بسیار برانگیخته و پریشان می‌نمود. از جلسه‌ای مشورتی آمده بود. بی‌مقدمه شروع کرد: “در جلسه گفتم این تصمیمتان مغایر با بدیهیات علمی است. چرا وقتی می‌شود کاری را با کمترین هزینه و مطابق با روشهای استاندارد انجام داد شما اصرار دارید که از بیراهه و کجراهه بروید و در نتیجه ندانید به کجا می‌رسید. علت اصلی کجروی شما هم این است که به افراد غیر متخصص اجازه داده‌اید در همه امور اظهار نظر و دخالت کنند.” او با هیجان ادامه داد که “به مسئول جلسه هم گفتم مشکل اصلی شما این است که نظر خبرگان این حوزه را بر نمی‌تابید و جلساتتان بیشتر برای رفع تکلیف و نمایش است تا استفاده از نظرات کارشناسان و …” سعی کردم از عصبانیتش بکاهم و او را دلداری دهم. به او بدرود گفتم و عازم جای دیگری شدم.

چند دقیقه بعد با همکار دیگری که او هم در آن جلسه شرکت کرده بود همراه شدم. به او گفتم که شنیده‌ام فلان شخص در جلسه به مخالفت با بعضی تصمیمات غیر تخصصی برخاسته و … او که از تعجب کم مانده بود که پس بیفتد با اطمینان گفت که “راوی ناصادق بوده است. آن همکار امروز هیچ نگفت و اگر هم گفت در چاپلوسی و مدح گردانندگان جلسه گفت.” با این بیان کم نمانده بود که پس بیفتم بلکه پس افتادم! به او نگفتم راوی کیست.

مانده بودم که چه کسی راست می‌گوید. دوام نیاوردم. در گوشه‌ای خلوت با تلفن با او تماس گرفتم. مساله را جویا شدم. با لکنت و بریده بریده اظهار داشتند که “آنها که به شما گفتم در زمان جلسه به ذهنم آمد بگویم اما نگفتم … عرض کردم مطلبی را که با عنوان “چاپلوسی و تملق همچون یک روش” نوشته‌ام  اگر نخوانده‌ا‌ی حتما بخوان ! و تلفن را قطع کردم.

خوش ندارم که  این همکار – که قطعاً خواننده این سطور نیز خواهد بود –  و امثال او را که این روزها قارچ‌گونه در حال ازدیادند مصداق این کلام برشت بدانم: ” آن کس که حقیقت را نمی‌داند نادان است اما آنکه حقیقت را می‌داند و آن را پنهان می‌کند خائن است” اما باید با صراحت گفت که این شیوه نامرضی و ناجوانمردانه عامل و منشا بسیاری از کجرویها و خودرأیی هاست. آنچه ازین نوع جلسات حاصل شود کمتر می‌تواند موجب رشد و فلاح باشد.

مسئولان ادارات، زمان زیادی را در جلسات سپری می‌کنند. به بعضی از آنان می‌توان لقب “دائم الجلسه” داد. معمولاً جلسات با دو رویکرد تشکیل می‌شوند. بعضی برای توجیه و تبیین و آموزش برگزار می‌شوند. در موارد بسیاری هم، جلسات برای مشورت و تبادل و تعاطی افکار و تصمیم‌گیری تشکیل می‌شود.  سازمان‌دهندگان  جلسات مشورتی باید به خردورزی جمعی باور داشته باشند و همچون مولانا بیندیشند که:

مشورت ادراک و هشیاری دهد                                                   عقلها مر عقل را یاری دهد

تصمیمات هوشمندانه این جلسات ممکن است بر زندگی افراد بسیاری اثر مثبت بگذارد، فرایند نوینی را پدید آورد یا فرایندهای پیشین را بهینه کند. موجب تعطیل فعالیتی شود و یا فعالیت جدیدی را پدید آورد و سازمانی را متحول کند.این همه وقتی حاصل می‌شود که متولیان جلسات و شرکت‌کنندگان حائز شرایط و صفات لازم باشند. خوشبختانه مقالات و کتابهای بسیاری در آداب برگزاری جلسات نشر یافته است. ذکر بعضی  از این ویژگیها خالی از لطف نیست:

ویژگی های برگزار کننده و مسئول جلسه :

  • به گران‌سنگی و قدرت خردورزی جمعی باور داشته باشد. باید حس احترام به نظر جمع در وجود او نهادینه شده باشد. گاهی مدیر ادای اعتقاد به خرد جمعی را در می‌آورد. ضروری است او معتقد باشد که در زمینه‌ای که کارشناسان را برای نظرخواهی گرد آورده است، کمتر می‌داند و نیاز به نظر کارشناسانه دارد و به آن احترام می‌گذارد و سعی می‌کند به آن توصیه‌ها و راهکارها عمل کند.
  • به مبانی تفکر نقاد و خلاق، ایمان داشته باشد. او نقد و نوآوری را با آغوش باز می‌پذیرد و مشوق ناقدان و نوآوران است. در سازمان او، برای تحلیل، نقد و طرح اندیشه های نو، هیچگونه خط قرمزی ترسیم نشده است. کم ندیده‌ایم که یک نقد جدی موجب عدم دعوت دوباره کارشناس شده است.
  • از تحمیل عقیده خودداری می‌کند و در پی تسلط در مذاکرات نیست. بعضا جلسات محملی برای رسمیت بخشیدن به نظرات و منویات ! رئیس است! . روند جلسه چنان است که کارشناس و کارناشناس – که بعضاً هم شأن حضورشان در جلسه معلوم نیست – باید در راستای نظرات ریاست اظهارنظر نمایند. گاهی مسئول جلسه خود جامع جمیع علوم معقول و منقول می‌داند و در جزییات تخصصی رشته‌های گوناگون بی هیچ پروایی اظهار نظر کرده رهنمود می‌دهد. گاهی هم به قول مرحوم دکتر حسین عظیمی: “می‌گویند آقای متخصص ما وقت کم داریم یک جوری این سی‌چهل سال تخصص را بگو که ما سه دقیقه‌ای بفهمیم و اجرا کنیم. اگر اعتماد کردیم و فهمیدیم و خوشمان آمد اجرا خواهیم کرد. اگر نه، اجرا نمی‌کنیم. این فرهنگ مشورت ایرانی است. در خارج این‌گونه نیست. در دنیای صنعتی مشورت را این طور می‌فهمند که شما مشکل دارید، می‌روید سراغ متخصص . حرف او را گوش می‌دهید و سوال می‌کنید. اطلاع می‌گیرید اما بحث تخصصی نمی‌کنید.”
  • شنونده توانایی است. کمتر سخن می‌گوید و بیشتر می‌شنود.اشتیاق او به شنیدن انگیزه لازم را برای اظهارنظر شرکت‌کنندگان فراهم می‌آورد. در جلسات بسیاری شرکت داشته‌ام که درازی سخنان مسئول فرصتی بجز لبخند ویا سوگخند برای سایر شرکت‌کنندگان باقی نگذاشته است.
  • توانایی اداره بهینه و جمع‌بندی و به نتیجه رساندن جلسات  را دارد. در بعضی جلسات نطقهای پیش از دستور آنقدر طولانی می‌شود که اجازه ورود به دستور جلسه را نمی‌دهد، بعضی جلسات هم در همان دستور اول و دوم متوقف می‌شوند. البته جلسات بسیاری هم اصولاً دستور جلسه ندارند!
  • نظم و انضباط را بتواند در همه مراحل برقرار کند. کمتر جلسه‌ای است که راس ساعت آغاز شود. گویا تاخیر در وجودمان نهادینه شده است. به قول ظریفی: ما ملتی هستیم با بیش از دو هزار و پانصد سال تاریخ و اقلاً نیم ساعت تاخیر. مدیر جلسه باید به موقع افراد را برای جلسه دعوت کند. صورتجلسه پیشین و دستور جلسه آینده را برای اعضا ارسال کند. در صورتجلسه علاوه بر خلاصه مذاکرات، وظیفۀ زمانبندی شده هر فرد به روشنی معلوم باشد.

ویژگی های شرکت کنندگان در جلسات

  • فقط در حوزه‌هایی که تخصص و تجربه دارند نظر می‌دهند. در موارد بسیاری شرکت‌کننده ظاهراً برای اینکه دِین شرکت در جلسه را ادا کند ادای جملاتی را واجب می‌شمارد، گرچه در آن موضوع هیچ اطلاعاتی نداشته باشد. چندی پیش جلسه‌ای برای مشورت در مورد “تدوین اصطلاحنامه” تشکیل شده بود. بعضی شرکت‌کنندگان چنان معجزات و کراماتی از اصطلاحنامه نقل می‌کردند که در هیچ متن علمی و حتی غیر علمی ! یافت نمی‌شود .
  • با شجاعت نظر تخصصی خود را ابراز می‌دارند. سکوت متخصص و کارشناس از مصلحت‌جویی فردی سرچشمه گرفته و نوعی خیانت محسوب می‌شود. تعهد علمی و حرفه‌ای اقتضا دارد که فرد بسیار محترمانه نظرات  خود صریح و دلسوزانه بیان کند. تجربه نشان داده عمل به این سخن ممکن است در کوتاه مدت مشکلاتی را برای متخصص پدید آورد اما در بلندمدت منافع بسیاری را برای جمع و احترام را برای او به ارمغان می‌آورد. کتمان حقیقت و مصلحت‌اندیشی فردی در بیان آن، نتایج نامبارکی را برای سازمان و جامعه به بار می‌آورد. کلینتون رئیس‌جمهور اسبق آمریکا کلام درس‌آموزی دارد: جاده خودرایی و ظلم از کتمان حقیقت آغاز می‌شود.
  • از چاپلوسی و تملق پرهیز می‌کنند. متاسفانه این شیوه نامبارک، نوعی رشوه زبانی است که در جلسات تداول بسیاری دارد. کافی است به ویژه رئیس جلسه در یک موضوع، یک دقیقه اظهار نظر کند. گروهی در تایید آن فرمایش گهربار! -اگرچه بی‌ارزش و سطحی باشد- بیست دقیقه رطب و یابس را به‌ هم می‌بافند. این افراد سست عنصر بیشترین لطمه را در مسیر تصمیم‌سازی سازمانها ایجاد می‌کنند. آنان چنان فضایی را ایجاد می‌کنند که آهسته آهسته مسئولان نامتخصص، خود را با صلاحیت ترین صاحب‌نظر در آن حوزه می‌پندارند و این اعتماد به نفس کاذب، موجب خطاهای گسترده‌تری خواهد شد. هزینه این خطاها و  خود بزرگ‌بینی‌ها را در نهایت جامعه باید پرداخت کند.

فنون و راهکارهای بسیاری را می‌توان برای تشکیل، اداره و نتیجه‌گیری از جلسات مشورتی برشمرد که به بعضی از آنها اشاره شد.اگر در مشورتها این توصیه‌ها لحاظ نشود حرکاتمان “پت و مت”وار خواهد بود. اگر به این کارتون به دقت نظر کنیم شاید رفتار ذیل را در آن بیابیم ؛ رفتاری که در بسیاری از جلسات و مشورتها قابل رویت است:

  • این دو دائما همدیگر را تایید می‌کنند. سست‌ترین و نابجاترین تصمیم یکی، مورد تایید دیگری است.
  • هدف را از بین می‌برند تا با آن وسیله رسیدن به هدف تهیه کنند!. آنان کتابهای کتابخانه را فروختند تا با آن قفسه کتاب بخرند!
  • تجهیزاتی را می‌خرند و کارهایی را انجام می‌دهند که خودشان نیز علت آن را نمی‌دانند.
  • با همه خرابکاریهایی که می‌کنند اعتماد به نفس بسیار بالایی دارند.
  • در کارهایی دخالت می‌کنند که در آن هیچ سر رشته‌ای ندارند. هیچ متخصص دیگری را هم قبول ندارند.
  • شعارشان این است “همین است که هست!”
  • در ضرر و زیان فوق تخصص دارند. با مشورت هم، یک جا را خراب می‌کنند تا جای دیگری را آباد کنند و سرانجام هردو جا را خراب می‌کنند.

برای دوری ازاین آسیبها و دستیابی به نتایجی خیرخیز باید با یاران صادق و آگاه و مهرانگیز به شور نشست. گزینش افراد جبون و فاقد صلاحیت و متبصبص، ارمغانی جز کاستی و شعار نخواهد داشت. مسلما آن کس با یاران ِمهرانگیز به شور می‌نشیند که خودش نیز آنی دارد و مهر، صفا و صداقت با وجودش عجین شده است. البته در این روزها چنین فرزانگانی کمیاب و نادرند. برای راهیابی به خیر و بهره‌گیری بهینه از عقول، هم مشورت‌دهندگان و هم گیرندگان مشورت باید درستکار و کاردان باشند. مسلماً نشست این صالحان  حاصلش رشد و خیر و روشنی و دوری از کژی خواهد بود. مولانا می‌فرماید:

مشورت کن با گروه صالحان                                       بر پیمبر امر شاورهم بدان

امرهم شوری برای این بود                                        کز تشاور سهو و کژ کمتر رود

این خردها چون مصابیح انورست                                     بیست مصباح از یکی روشن‌ترست

مرداد ۶, ۱۳۸۹ ساعت ۰۹:۵۶ عطف

به کجا می رویم؟

به جان عزیزتان این یکی دو هفته در جریان دفاع پایان نامه ها صحنه هایی را دیده ام که اگر مرحوم عزیز نسین زنده بود از آنها چندین جلد داستان کمدی تولید می کرد.چنان مرز کمدی و درام این وقایع به هم آمیخته است که آثار هنریک ایسن را تداعی کرده سازماندهی بعضی ازین گروه ها و دانشکده ها  فیلم باشگاه مبارزه دیوید فینجر را بیاد می آورد!

در کجای عالم می توان جلسه دفاعیه ای را یافت که در آن داوران غایب باشند؟ در آن بر سوالات اساسی افزوده شود . جای متغیرها مستقل و وابسته عوض شوند . اثبات شود که روش تحقیق انجام شده خطاست .و در هیچ یک ازین موارد نمره دانشجو از نوزده پایین تر نشود! استاد راهنما  که حتی یک بار هم پایان نامه را ندیده و شروع به تمجید ازدانشجو کند. وسط کار معلوم شود دارد در مورد دفاع بعدی اظهار فضل می فرمایند!!. دانشجوی دیگری  از روی تقدیرنامه خود بخواند: ” خود را مدیون تلاش های ارزشمند استاد مشاورم .. می دانم . اگر تلاش ها و وقت گذاری ها وهدایت های او نبود هیچگاه موفق نمی شدم” و استاد مشاور به آهستگی در گوش بغل دستیش نجوا کند :” حتی یک بار هم این دانشجو و پایان نامه او را ندیده ام!”

فکر می کنم بهتر است همگی شرکت کنندگان در این دفاعیه ها در مجلسی جمع شویم  و با هم  آوای “خر برفت خربرفت و خربرفت” مولانا را  آگاهانه سر دهیم! آری شرافت تعلیم و تربیت ، حیثیت علمی و اعتبار آکادمیک  که تنها سرمایه های معلمی است هدف قرار گرفته است و در حال نابودی است .  به کجا می رویم!

فیلتر سایت لغت نامه

امشب برای یافتن معنای واژه ای به سایت لغت نامه دهخدا مراجعه کردم. با کمال تعجب متوجه شدم که این سایت هم مشمول عنایت فیلتر بدستان شده و جستجو در واژگان آن را به صلاح ندیده اند. بالاخره لابد مقامات صلاح ما را از ما بهتر می دانند! به دنبال راهی برای یافتن معنای واژه مورد نظر بودم که به سایتhttp://www.mibosearch.com/ هدایت شدم. این سایت در هر جستجو معنای واژگان را از دهخدا و معین با هم ارائه می دهد.بعدا با کمی تفحص! معلوم شد بحمدالله گیر در سایت لغت نامه بوده نه در خود لغت نامه. زیرا http://loghatnameh.com قابل دسترس نیست و ورود به آن بای نحو ممنوع است اما دسترسی به لغت نامه از طریق  http://loghatnameh.org میسر است.