چپه شدن سیاست

در سال ۲۰۰۵کنفرانس روسای کتابخانه های ملی CDNL همزمان با نشست ایفلا در اسلو تشکیل شد. یادم می آید در آن کنفرانس رئیس کتابخانه ملی فرانسه جملات تندی را بر علیه انگلیسی شدن فضای اینترنت و از آن مهمتر شرکت گوگل که تازه پروژه ارائه کتاب دیجیتالی را آغاز کرده بود به کار برد. او معتقد بود که این روند به نابودی زبان های دیگر و هم چنین نابودی کتابخانه ها می انجامد و نوعی استیلای فرهنگ امریکایی را پدید می اورد . موضع گیری او برایم عجیب نبود. در ملاقاتهای قبلی که با ایشان در فرانسه  داشتم مواضع ضد انگلیسی او را شنیده بودم.او ناسیونالیست دو آتشه دوگلی بود.  امشب مقاله زیر را از لوموند دیپلوماتیک خواندم. به نظر می آید روی کار آمدن سرکوزی و و لاجرم تعویض ریاست کتابخانه ملی فرانسه به کلی سیاستهای آنان را در این زمینه چپه !کرده است  . مقاله ” کتاب در طوفان دیجیتالی” را در ادامه مطلب ببینید:

کتاب در طوفان دیجیتالی

نوشته Cédric Biagini & Guillaume Carnino

پس از مقاومتي طولاني در مقابل جاه طلبي هاي گوکل، بالاخره کتابخانه ملي فرانسه در نيمه ماه اوت گذشته اعلام کرد که مذاکرات با اين شرکت براي دیجیتالی کردن کتابهايش را آغاز خواهد کرد. رودخانه عظيم فرهنگ «سيال» شده به واسطه مجازي گشتن، به کدام سو رهسپار است ؟ چه کسي آنرا کنترل مي کند ؟ اوج گيري قدرتمند کتاب الکترونيکي – eBook- باعث شک عده اي درباره سراب کتاب خانه جهاني واضمحلال فضاي دمکراتيک در عظمت بي انتهاي امر تجاري شده است

کنگره امريکا و يونسکو در ٢١ آوريل گذشته به همراه ٣٢ موسسه متحد ديگر بنيانگذاري کتابخانه الکترونيکي جهاني (BNM) را آغاز کردند.اين تارنما امکان دسترسي رايگان به منابع الکترونيکي بوجود آمده از تمامي متون جهان را ميسر مي سازد. گوگل سرمايه گذار اصلي اين پروژه است و آنچنان که نماينده يونسکو آقاي روني آملان (Roni Amelan) متذکر مي شود: « مبلغ سه ميليون دلار بدون هيچ چشم داشتي به اين کار کمک کرده است»(١). اين پروژه به اروپنا (Europenna) و گوگل بوکس (Google Books) اضافه مي شود. «اروپنا» در سال ٢٠٠٨ توسط کمیسیون اروپا بنيان گذاشته شد و هدف از آن در دسترس عموم گذاشتن تمام منابع کتابخانه ها و ديگر مراکز نگهداري اسناد از طريق اينترنت است. امپراتوري گوگل، در کارخانه عظيم اش براي شکار تمامي آنچه واقعي است، از اولين موسساتي بود که کتابخانه مجازي اي را بوجود آورد که اينک بيش از هفت ميليون کناب را دربر مي گيرد (٢).

اين دیجیتالی کردن « تمام دانش بشري» همراه است با روي کار آمدن eBooks ، readers و يا کتاب هاي الکترونيکي. علي رغم ارائه نمايشي اش به بازار در سال ٢٠٠١، eBook نسل اول از لحاظ تجاري يک شکست کامل بود. اما امروز در شرائطي بسيار مساعد تر اين محصول دوباره به صحنه بازگشته است : امور الکترونيکي زندگي ما را پر کرده اند و بخش رو به فزوني از فعاليت انساني به ماشين ها محول شده است. آمازون (Amazon) ، اين غول آمريکائي، کيندل (Kindle) را بنياد نهاده است ( که اجازه خريد هرگونه محتوي الکترونيکي به بازار ارائه شده توسط آمازون را مي دهد) ؛ شرکت سوني لوریدر PRS ٥٠٥ را؛ شرکت ايرکس(iRex) شاخه اي از گروه فيليپس iLiadرا؛ و بالاخره شرکت بوکن(Booken) Cybook را. شرکت هاي خدمات تلفني نيز برآنند تا بخشي از اين بازار را از آن خود کنند: شرکت اورانج (Orange) با Read & Goو شرکت اس.اف.ار(SFR) با GeR٢. کامپيوترهاي جيبي (Personal Digital Assistant) و تلفن هاي دستي و بويژه iPhoneنيز امکان دسترسي به محتوي الکترونيکي را فراهم مي آورند. هم اکنون نبردي خونين بين فايل خوان بر روي فرمت هاي سازگار با آن در جريان است (PDF,Mobipocket, HTML, TXT..).

اين نگرش ها و منافع گاه متضاد با اينهمه ناشي از يک منطق بنيادين و يک استراتژي مشترک است. کتاب که از همه سو محاصره شده، محکوم به وارد شدن به عصرالکترونيکي است. شرکت هاي چند مليتي الکترونيک ، غول هاي اينترنتي، و استارت آپ (StartUp)* ها در آن معدن عظيمي از سود مي بينند، منبعي که به هيچ وجه نبايد نه از الکترونيکي کردن و نه از تکنولوژي کنار بماند. بازار و اهميت اقتصادي آن براي فرانسه در سال ٢٠٠٧ حدود ٣ ميليارد يورو بوده است، با حدود ٧٥ هزار کتاب منتشر شده و ٨٥ ميليون نسخه الکترونيکي فروخته شده. بدين ترتيب اين بخش جايگاه نخست را در صنعت فرهنگي به خود اختصاص مي دهد.

فعالين بسياري در زنجيره توليد کتاب به اين وضعيت با شک مي نگرند. علي رغم گفتمان هاي پراز وعده غول هاي الکترونيکي، طرفداران بي قيد و شرط تکنولوژي هاي نوين، و تعدادي تئوريسين – مبلغ پر شور eBook، آنها بيشتر از ترس محو و نابود شدن است که به امرالکترونيک روي آورده اند. ساز و کار پيش گوئي نمايانه اي که از قبل به خود واقعيت مي بخشد، به خوبي کار مي کند. زير فشار هر کدام از فعالين به الکترونيکي کردن تن مي دهند: براي اينکه زمينه رابه امريکائي ها ( پروژه گوگل )(٣) وانگذارند، براي رقابت با « سازمان هاي خارجي تجارت کتاب» ( کميسيون Alire-SLF) (٤)، و براي اينکه توسط «گنده» ها قورت داده نشوند(٥) و غيره. از اينرو تلاش براي بوجود آوردن يک گفتمان نقادانه هميشه در مرز حرفهاي تکراري محدود مي ماند: « بدترين شيوه در مقابل تغييرات کنوني» بنظر ژروم ويدال(Jérome Vidal) ، « دفاع از مواضع ضد تکنولوژي و محافظه کارانه است، به ديگر سخن يک سياست دفاع از وضعيت کنوني، که ضرورتا «پوژاديست» ** است و محکوم به شکست و در نهايت تنها به تقويت قدرت قطب – اليگارشي هاي انتشارات منجر مي شود»(٦).

يکي از بزرگترين توهمات آنست ، که در گردش به سوي الکترونيکي شدن، باور داشته باشيم که به شرط آمادگي، از پيش مي توان به زنجيره توليد کتاب امکان داد که با تغييراتي جزئي مدل اقتصادي و ساختارش را حفظ کند. کميسيون Alire-SLF مي پندارد که کتابفروش مي تواند « به بهترين وجهي از امکانات الکترونيکي شدن استفاده کند » و ناشران و کتابفروشي ها « مي توانند بهتر نقش واسطه خود بين خواننده و نويسنده را بازي کنند»(٧). در حاليکه اگرچه در ابتدا مدل سنتي مي تواند به بقاي خود ادامه دهد اما در دراز مدت جهان الکترونيکي عميقا شرائط فعالين بينابيني را تغيير مي دهد ( کتابفروشها، ناشرين، کتابخانه ها). در هر انقلاب تکنولوژيک، در ابتدا آنچيزي خلق مي شود که پيش از آن انجام داده مي شد: در آغاز پيدايش چاپ، اول دست نوشته ها تکثير مي شد؛ در آغاز پيدايش تلويزيون، از برنامه هاي راديوئي، از تئاتر، از بحث ها فيلم گرفته مي شد تا زمانيکه اين رسانه جديد بتواند شکل برنامه خودش را بوجود آورد.

به شدت زير ضربه ، کتابفروشي ها محکوم به نابودي اند

چرا که يک تکنولوژي هرگز بي طرف نمي باشد: وابسته به استفاده اي که از آن مي شود نيست، خوب يا بد، در نهايت هميشه اين دو وجه لازم و ملزوم هم مي شوند. يک تکنولوژي جهاني نوين را مي گشايد که حسن ها و نقص هاي خود را در مقايسه با جهان گذشته داراست: در نتيجه بايد به گرايش هاي اصلي ( بعنوان مثال فقط به مزاياي اينترنت براي محققين دل خوش نکرد) و شکل هاي نوين زندگي که از آن بوجود مي آيند ، انديشيد. وب ، که جايگاه فرهنگ جديدي است و بر اساس ارزش ها ومنطق ويژه خود عمل مي کند، ساختارهاي واسطه را ميان بر مي زند :« جامعه ديگر خود را مثل يک مجموعه اي از افراد که حول سازمان هاي واسطه شکل گرفته اند، تعريف نمي کند، بلکه مانند مجموعه اي از واحدهاي کوچک ( ميکرو يونيته) در مقياس يک فرد»(٨).

کتابفروشي ها که هم اکنون هم به شدت به دليل فروش اينترني زير ضربه اند، در نهايت اولين واسطه هائي هستند که محکوم به نابودي اند، مگر آنکه « واسطه گري الکترونيکي» ( يعني مديريت بانک اطلاعاتي ) را ادامه و دنباله طبيعي فعاليت آنها فرض کنيم. آنها اين حرفه را براي آن انتخاب کردند که در مکاني مختص کتاب ، مشاوره و تبادل نظر درباره آن کار کنند، محلي براي برقراري ارتباط که در جائي مشخص و عيني موجوديت مي يابد. محدوديت مکاني در اينجا ضامن تکثر انديشه است: يک شرکت انتشاراتي با ساختارهائي با تعداد محدود افراد سروکار دارد، يک شرکت الکترونيکي با شريان هاي جهاني اي با قدرتي بي انتها روبروست( گوگل، آمازون، غيره) که با تعدادي از گروهاي بسته و کاملا دور از هم همزيستي دارند. در حاليکه تنها يک شرکت با مقياسي انساني امکان يک دمکراسي واقعي را ميسر مي سازد.

در مورد کتابخانه ها نيز، پذيرش اين امر که غناي فرهنگي و فکري توسط امکان دسترسي به تعداد نامتناهي از متون از طريق يک شبکه مجازي تقويت مي شود، مثل آنست که بپذيريم که امر برابري انسانها هيچ ربطي به آموزش و ساختار اجتماعي ندارد و فقط محدود به برابري دسترسي به اطلاعات است – امري که فانتازم قدرت هاي بزرگ را تغذيه مي کند (« يک کتابخانه در جيت خود داشتن»). برعکس جنبش هاي رهائي طلب هميشه بر ضد اين نگرش نئوليبرال از برابري صوري شانس ها مبارزه کرده اند ، تا از آموزش همگاني دفاع کنند که هيچ ربطي به شيوه « تنها در مقابل دانش» ي ندارد که طبقات حاکم همواره آنرا پيشنهاد داده اند. در فرانسه بسياري از آثار به واسطه کتابخانه ها قابل دسترسي اند، کتابخانه هائي که از هردو فرانسوي يکي به آنها سر مي زند(٩)!

حتي عملکرد ناشرين و دانش حرفه اي آنها با فزوني گرفتن کتاب هاي الکترو نيکي هرچه بيشترکمرنگ مي شود. امر انتخاب يک اثر که جوهر اساسي کار انتشارات است و در شرائط کنوني به دليل عيني بودن کتاب و شرائط انتشار آن ( هزينه چاپ ، نشر و پخش، حقوق نويسنده) ضروري است، در شرائطي که بتوان هر مطلبي را با هزينه کم برروي اينترنت منتشر کرد، اهميت خود را از دست مي دهد.

و بالاخره شايد اساس تغييرات بنياديني که eBook آغاز کرده در اين نکته نهفته باشد که اگر عينيت کتاب از بين برود – و همراه با آن همه فرهنگي که به آن وابسته است – متني بودن آن از هم فرو مي پاشد. کتاب تبديل به شئي اي ورا رسانه اي مي شود و توليد ش به شکل کاملا سنتي آن هيچ تاثيري در اين امر ندارد. بايد به آنهائي که از همزيستي چاپي و الکترونيکي دفاع مي کنند يادآوري کرد که در طول سي سالي که صنعت چاپ بوجود آمد، توليد دست نوشته ها وسيعا گسترش يافت تا زمانيکه بازار اشباع شد و گردش عمومي به سوي چاپ صورت پذيرفت. دست نوشته از آن پس به تدريج تبديل به شيئي اي براي کلکسيون شد. مقايسه اين امر با شرائط کنوني شگفت آور است ( از جمله توليد انبوه کتاب چاپي…) بخصوص که استدلال ها در دفاع از مدل انتشار دوگانه چاپي – الکترونيکي از کتاب محصولي مي سازند که بويژه به دليل شيئي گرافيک بودن آن توجهي يگانه را مي طلبد.

طبيعت فيزيکي آنچه متن بر آن نوشته شده و محيط آن بر شيوه خواندن تاثير مي گذارند. اينترنت به مفيد ، سريع و انبوه بودن اطلاعات اهميت مي دهد. امر خواندن در آن بيشتر محدود، طبقه بندي شده ونا پيوسته است. الکترونيکي کردن ، «ابرمتن»، و «چند رسانه ها»، نوعي « ابر توجه » (hyper-attention) را باعث مي شوند که روانشناسان امريکائي آنرا در مقابل deep attention ( توجه عميق ) ي قرار مي دهند که لازمه خواندن پيوسته يک متن بر روي کاغذ است. خطر آنکه خواندن به شيوه کلاسيک، از جمله به دلايل فيزيکي، غير قابل تحمل شود هرچه بیشتر شکل مي گيرد. در نتيجه ما در آستانه « از بين رفتن قدرت فراگيري (..) و جايگزيني آن با نوعي از توانائي اطلاعاتي » هستيم(١٠). آنچنانکه نيکولا کار(Nicolas Carr) تاکيد دارد:« آخرين چيزي که شرکت هاي اينترنتي مي خواهند، تشويق خواندن آرام، ملايم و همراه با تمرکز است. منافع اقتصادي آنها حکم مي کند که خواندن سرخوشانه را تشويق کنند»(١١).

فضاي آرامي که کیش سرعت را به شکست مي کشاند

برعکس قدرت کتاب در آنست که به تعدادي از نظرات شکل داده به آنها عينيت مي بخشد، امري که فضاي گفتگوي دمکراتيک را بوجود مي آورد. روژه شارتيه (Roger Chartier)، تاريخ نگار، بخوبي نشان داده که وراي محتوي مطالب چاپ شده، خود امر خواندن چه بصورت فردي و چه گروهي ، که در قرن هجدهم از لحاظ اجتماعي رواج يافت، چگونه « ريشه هاي فرهنگي انقلاب فرانسه » (١٢) را ايجاد کرد، يعني تفکرنقادانه، عادت به بحث مستدل، تبادل نظر سياسي…و آنچه که در همه جا از جلسات ادبي تا گردهم آئي دهقانان انجام مي گرفت : کساني با خواندن متن با صداي بلند فضائي براي توجه مشترک را بوجود مي آورند.

کتاب چاپي با پيوستگي و پايان پذيري اش، با عينيت و حضورش، فضاي آرامي را مي آفريند که فرهنگ سرعت و نابودي حس نقادانه را به شکست مي کشد. بدين ترتيب تکيه گاه و وسيله اي است براي بوجود آوردن يک تفکر هماهنگ و عميق، به دور از شبکه ها و امواج بي پايان خبرها و جلب نظر ها: کتاب چاپي يکي از آخرين سنگرهاي مقاومت است.

* استارت آپ به شرکت هاي کوچکي گفته مي شود که در زمينه هاي تکنولوژي پيشرفته کار مي کنند و منطقا مي بايد حامل نوآوري تکنيکي باشند

** پوژاديست : منسوب به پير پوژادا، که رهبري يک جريان سياسي و سنديکائي راست افراطي را بين سال ١٩٥٣ تا ١٩٥٨ بر عهده داشت.

١- « L’internationale des e-bibliothèques », Laurie Haslé, 20minutes.fr, 27 avril 2009.

٢- Robert Darnton, « La bibliothèque universelle, de Voltaire à Google », Le Monde diplomatique, mars 2009

٣- Cf. Jean-Noël Jeanneney, Quand Google défie l’Europe. Plaidoyer pour un sursaut, Mille et une nuits, Paris, 2005

٤- Rapport « Accueillir le numérique ? Une mutation pour la librairie et le commerce du livre », Association des librairies informatisées et utilisatrices de réseaux électroniques (Alire) et Syndicat de la librairie française (SLF).

٥- « Un monde d’informaticiens et de manutentionnaires ? Livre indépendant et nouvelles technologies », in Joël Faucilhon, Le Livre : que faire ?, La Fabrique, Paris, 2008.

٦- Jérôme Vidal, Lire et penser ensemble. Sur l’avenir de l’édition indépendante et la publicité de la pensée critique, Amsterdam, Paris, 2006.

٧- Rapport « Accueillir le numérique ? », op. cit.

٨- Pascal Josèphe, La Société immédiate, Calmann-Lévy, Paris, 2008.

٩- Benoît Yvert, « L’Avenir du livre », Le Débat, n° 145, mai-août 2007, p. 6.

١٠- « Formation et destruction de l’attention », Arsindustrialis.org, 2008

١١- « Google nous rend-il stupides ? », Les Cahiers de la librairie n° 7, janvier 2009.

١٢- Roger Chartier, Les Origines culturelles de la Révolution française, Seuil, Paris, 1990

به نقل از http://ir.mondediplo.com/article1459.html

+ نوشته شده در  چهارشنبه پانزدهم مهر 1388ساعت 3:52  توسط فریبرز خسروی

سالگرد

سالگرد

کلاس پنجم متوسطه بودم که توفیق یار شد تا شاهد سخنرانی او در حسینیه ارشاد با عنوان  “حسین  وارث آدم ” باشم . به یاد دارم که تبلیغات سوء برعلیه او از سوی حکومت و بعضی متحجران چنان شدید بود که مجبور شدم  به دور از چشم بزرگترها در آن سخنرانی شرکت کنم.  دکتر شریعتی در آن  جلسه  چنان ترسیمی هنرمندانه از واقعه عاشور در ذهن من نوجوان آن روز   پدیداورد که هنوز بعد از دهه ها یاد آن صحنه گرمم می کند و برایم الهام بخش است. توفیق آشنایی با آثار وی از الطاف خداوند بود .

روزهای پایانی خرداد ۱۳۵۶ بود. در دانشگاه ،سرخوش از پایان امتحان “پژوهش عملیاتی” به سمت بچه ها دویدم . همگی زانوی عزا در بغل  بغض کرده بودند. خبر عروج او در لندن تازه به تهران رسیده بود. بهت زده ساعتی را سر کردیم. فاجعه جبران ناپذیری رخ داده بود. به راستی او در آن دوران از نادر نویسندگان مذهبی بود که نوشته هایش در مراکز دانشگاهی قابل ارائه بود . او حق بسیار بزرگی بر پایایی و رشد  روشنفکری مذهبی در کشورمان دارد. در سالگرد عروجش یادش را را گرامی می داریم. مناجات وی را با هم می خوانیم . گویا در حال و هوای این روزها سروده شده است!

ای خداوند!

به علمای ما مسؤولیت   و به عوام ما علم

و به دینداران ما دین  و به مؤمنان ما روشنایی

و به روشنفكران ما ایمان  و به متعصبین ما فهم

و به فهمیدگان ما تعصب

و به زنان ما شعور  و به مردان ما شرف

و به پیران ما آگاهی

و به جوانان ما اصالت   و به اساتید ما عقیده

و به دانشجویان ما نیز عقیده  و به خفتگان ما بیداری

و به بیداران ما اراده و به نشستگان ما قیام

و به خاموشان ما فریاد و به نویسندگان ما تعهد

و به هنرمندان ما درد  و به شاعران ما شعور

و به محققان ما هدف  و به مبلغان ما حقیقت

و به حسودان ما شفا و به خودبینان ما انصاف

و به فحاشان ما ادب  و به فرقه‌های ما وحدت

و به مردم ما خودآگاهی

و به همه‌ی ملت ما، همت تصمیم و استعداد فداكاری و شایستگی نجات و

عزت ببخش!

استخدام 200 بز

دیشب در یک گپ و کفت دوستانه صحبت از شرکت گوگل بود و بعضی نوآوری ها و رفتارهای خاص مدیران آن. بعضی از مدیران آن شرکت با آن که از ثروتمندان عالمند اما اتومبیل معمولی دهساله خود را سوار می شوند  و در پوشش و خوراک  خیلی مقتصدند و به شدت طرفدار طرحهای حفاظت از محیط زیست هستند. آنان برای کوتاه کردن چمن محوطه شرکت ۲۰۰ بز را به کار گرفته اند. ظریفی می گفت ما هم در بعضی کتابخانه هایمان برای وجین و انتخاب کتاب موش و گوسفند به کار می گیریم. اصل خبر را ببیند:”

بزرگترین موتور جستجوی دنیا در یک اقدام زیست محیطی 200 راس بز به منظور کوتاه کردن علفهای محوطه مقر اصلی خود در مانتین ویوو خریداری کرد.

به گزارش خبرگزاری مهر، این اقدام عجیب گوگل در راستای کاهش مصرف انرژی الکتریکی و کمک به کاهش انتشار گازهای گلخانه ای انجام شده است. این 200 بز برخلاف ماشینهای چمن زنی برقی هیچ انرژی مصرف نمی کنند و با کمترین هزینه در کوتاه کردن علفهای محوطه شرکت گوگل در کالیفرنیا کمک می کنند.

رئیس این بزها یک سگ گله است که برای این کار متخصص شده است.

براساس گزارش رویترز، بزهای استخدام شده از سوی گوگل علاوه بر حفظ چمنزار در شرایط خوب، خطر آتش سوزی را کاهش می دهند.

در حقیقت آب و هوای خشک کالیفرنیا همه ساله منجر به آتش سوزیهای وسیعی در علفزارهای این ایالت می شود و مشکلاتی جدی را برای ساکنان این منطقه ایجاد می کنند. استخدام این بزها اولین اقدام زیست محیطی گوگل در ایالت کالیفرنیا نیست به طوری که ماه مارس گذشته شرکت مانتین ویوو اعلام کرد که به زودی رایانه رایگانی با عنوان “پاور متر” را عرضه خواهد کرد. این رایانه توانایی بررسی مصرف انرژی الکتریکی ساکنان منطقه را دارد.{به نقا از خبرگزاری انتخاب”

+ نوشته شده در  چهارشنبه شانزدهم اردیبهشت 1388ساعت 4:56  توسط فریبرز خسروی

فقط یک درصد از دولت الکترونیک محقق شده است

در مجامع علمی بحث های زیادی در مورد ویژگی های جامعه اطلاعاتی و حرکت بسیاری از کشورها به سوی جامعه معرفتی و دانشمدار صورت گرفته است.بالا گرفتن مباحثی چون : کتابخانه های دیجیتال ، وب سنجی ، وب 2 و …در ادبیات کتابداری  نیز موید ضرورت پرداختن به این مباحث است. در بسیاری از کشورها برای مدیریت بهینه این امور طرح “دولت الکترونیکی” را اجرا کرده اند. در ایران نیز چندین سال است که برنامه دولت الکترونیکی تدوین شده و به اجرا در امده است. اما متاسفانه ظاهرا فقط یک درصد در اجرا موفق بوده است. بدیهی است کتابخانه ها و آرشیوهای دیجیتالی در بستر برنامه های کلان دولت الکتونیکی می توانند ظهور واقعی یافته و کارکرد اثر بخشی داشته باشند. در مورد وضعیت دولت الکترونیکی در ایران خبر ذیل که در سایت الف آمده  خواندنی است”طراح شهر الکترونیکی در کشور با اشاره به اینکه تنها یک درصد در زمینه اجرای پروژه دولت الکترونیکی موفق بوده ایم، گفت: در حالی که اکثر کشورها در این زمینه تا 70 درصد موفقیت حاصل کرده اند اما دست اندرکاران این امر برنامه ای برای اجرایی کردن این پروژه ندارند.

دکتر علی اکبر جلالی در گفتگو با مهر، شهر الکترونیک را شهری امن و مطمئن برای شهروندان هزاره سوم و قرن 21 دانست و گفت: شهرهای الکترونیکی این امکان را ایجاد می کنند تا رفت و آمدهای شهری کاهش یافته و در نتیجه بار ترافیک و میزان مصرف سوخت کاهش یابد.

وی با بیان اینکه ایران از سال 80 وارد این عرصه شده است، افزود: ایران با اجرای طرح پروژه شهر الکترونیکی در جزیره کیش وارد این عرصه شد و متعاقب آن شهر الکترونیکی مشهد نیز کلید خورد.

جلالی با اشاره به ناموفق بودن تجربیات کشور در اجرای دولت الکترونیکی گفت: هرچند تاکنون شهر الکترونیکی کاملی در ایران ایجاد نشده است ولی بحثهای فرهنگی و بسترهای بیشتری برای ایجاد شهر الکترونیک در کشور ایجاد شده است به گونه ای که شهرداری مشهد اعلام کرد که اداره شهر مشهد جز با اجرای کامل شهر الکترونیکی امکان ندارد.

وی به موفقیت ایران در زمینه توزیع کارت سوخت اشاره کرد و اظهار داشت: با اجرایی کردن این پروژه و ارائه 20 خدمت به صورت الکترونیکی تنها یک درصد موفقیت حاصل کردیم. این در حالی است که با استفاده از فناوری اطلاعات می توان 300 خدمت تعاملی الکترونیکی ارائه کرد.

دبیر علمی دومین کنفرانس شهر الکترونیکی به تجربیات سایر کشورها اشاره کرد و ادامه داد: برخی از کشورها در این زمینه تا 70 درصد موفقیت حاصل کرده اند. به عنوان نمونه می توان به دو شهر “سئول” و “یوما” اشاره کرد. در شهر الکترونیکی سئول 530 خدمت الکترونیکی تعاملی و در یوما آمریکا هزار و 145 خدمت ارائه می شود. در این شهرها ایجاد شهر الکترونیکی تبدیل به دغدغه ملی شده است.

عضو هیئت علمی دانشگاه علم و صنعت با اشاره به اهمیت امنیت در شهرهای الکترونیکی اظهار داشت: در صورتی که این امنیت ایجاد نشود همواره نگرانی هایی در زمینه اجرای این پروژه در میان مسئولان وجود دارد. این امر موجب شده است تا به جای حمایت از پروژه با تاخیر در اجرای این طرح مواجه شویم.

جلالی با بیان اینکه دولتهای الکترونیکی در پنج مرحله شکل می گیرند به مهر گفت: در مرحله اول که به آن مرحله “پیدایش” می گویند سایتهای مختلف از طریق ادارات و سازمانهای مختلف برای دسترسیهای محدود برای شهروندان ایجاد می شود. مرحله دوم مرحله ارتقا است که طی آن سیستمهای ارتباطی بر اساس تقاضای مردم افزایش می یابد.

دبیر علمی دومین کنفرانس شهر الکترونیکی ارتباطات دو سویه از طریق شبکه های اجتماعی، تامین امنیت شبکه ها و یکپارچه سازی اطلاعات را از دیگر مراحل شکل گیری دولت الکترونیک نام برد و ادامه داد: با بررسی زیر ساختها و تجربیاتی که در زمینه ثبت نام حج عمره، خرید بلیط الکترونیکی و کارت سوخت داریم می توان ادعا کرد که زیر ساختهای لازم برای ایجاد دولت الکترونیکی وجود دارد و جامعه نیز پذیرای استفاده از خدمات الکترونیکی است اما متاسفانه مسئولان وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات و برخی دستگاههای متولی اعتقاد و برنامه ای برای اجرای این پروژه ندارند.

وی با تاکید بر اینکه ایجاد شهر الکترونیکی باید به صورت دغدغه ملی درآید، گفت: برای اجرای کامل پروژه بهتر است سازمانی زیر نظر بالاترین مقام اجرایی کشور تشکیل و به عنوان پروژه ای ملی دنبال شود. علاوه بر این در برنامه پنجم برای ایجاد دولت الکترونیک به عنوان ابزار توانمندساز و تسهیل کننده امور، بودجه ای جداگانه در نظر گرفته شود تا از دوباره کاریها و  صرف هزینه های مضاعف جلوگیری شود. همچنین دولت باید خود را موظف به تغییر و تحول و مهندسی مجدد در حوزه دولت الکترونیکی کند.

+ نوشته شده در  سه شنبه هشتم اردیبهشت 1388ساعت 6:17  توسط فریبرز خسروی

کابینه

انعکاس آفتاب در آب روان از لابلای شاخه های رقصنده سپیدار تابلویی بهشتی را فراهم آورده است. از  تلائم آب و آفتاب بهاری سرمستم . روزنامه مانندی را که سبزی آرامش بخشی دارد مقابلم می گشایم نام روزنامه “رحماء بینهم” است. اسامی کابینه در صفحه اول آن اعلام شده است: رئیس جمهور معاونان و وزرا . نامهای عجیبی در کنار هم قرار گرفته اند: خاتمی ، قالیباف،موسوی، ناطق نوری ، کروبی ، ولایتی ، نجفی ، دانش ، سحابی ، توکلی ، زنگنه ، نبوی و … به چشم می خورد..با خود می اندیشم این میزان عقلانیت و همگرایی ، هم افزایی مبارکی را در کشور بوجود خواهد آورد . سرمستیم بیشتر می شود و به وجدی عمیق بدل می شود. افسوس که این حال خوش دیری نمی پاید .صدایی نه چندان خوش مرا به خود می آورد. جوانی در کوچه می خواند:

وطن ای هستی من              تاکسی دربستی من!  به خود می پیچم و از این بانگ نا بهنگام بر بخت خود لعنت می فرستم . اما  چند لحظه بیشتر طول نمی کشد که به خود می آیم  .حق را به جوان می دهم : تا ما منافع ملی را دربست در انحصار خود و جناح خود بدانیم این تصورات جز درخوابگردی و خواب محقق نشده و رحمت و گشایش خدایی هم همراه نخواهد شد.

+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و نهم اسفند 1387ساعت 20:3  توسط فریبرز خسروی وبلاگ گفتگو

آیا کتابداران نیز باید در پی اداره جهان باشند؟

اخیرا مطلبی را ازمرلین جانسون با عنوان ” وقتی کتابداران جهان را اداره می کنند؟” خواندم. بدون آن که بخواهم در باره این مطلب قضاوتی داشته باشم ، عنوان آن، این سوال را برایم پیش آورد که آیا کتابداران نیز باید مبتلا به ادعای اداره دنیا شوند و یا  باید تصویر واقع گرایانه ای از رشته و حرفه خود داشته باشند؟ در جامعه کتابداری ایران با دو گروه آسیب دیده مواجهیم. گروهی که به شدت نسبت به این رشته و حرفه احساس کهتری دارند. اینان در خلوت و جلوت خود را چنان حقیر می یابند که اذعان دارند که گاهی از گفتن عنوان رشته و حرفه خود پرهیز می کنند. برخی از استادان نیز بر این احساس مهربانانه نفت عاطفه می پاشند و این احساس را در روان دانشجویان نهادینه می کنند.استادی به دانشجویان افاضه فرموده بودند که ” افراد با بهره هوشی پایین به این رشته می آیند. کم فهمی شما هم حاصل این مساله است” ایشان شاید در آن لحظه فراموش فرموده بودند که خودشان نیز در دو مقطع فارغ التحصیل همین رشته اند!.معمولا چنین تراوشاتی از انسان هایی بیرون می آید که دچار احساس کهتری مرضی هستند. پیامدهای این احساس را می توان در رفتار زیر خلاصه کرد. رفتاری که در بسیاری از این افراد قابل مشاهده است:

  • گریز از مسئولیت
  • رویا بافی و جبران خیالی
  • خودنمایی و کتمان کهتری
  • تخریب دیگران
  • نسبیت گرایی

گروه دوم کسانی هستند که بیمارگونه احساس مهتری دارند. گاهی چنان تصویر غیر واقعی از رشته و حرفه ارائه می دهند و چنان تقدسی به آن می بخشند که حالتی مینوی و غیر واقعی می یابد. این تقدیس بی جهت نه تنها موجب پویایی و رشد رشته و حرفه نمی شود بلکه این بزرگ بینی بی جهت مانع واقع بینی و خدمت صادقانه می شود. این افراد معمولا دچار خودشیفتگی هستند . این بیماری گاهی در قالب پر قدرت و پر اهمیت نشان دادن شغل  و رشته بروز می کند. اینان معمولا ترسیمی بسیار اغراق آمیز با بزرگنمایی بالا از واقعیت دارند.پرمدعایی این گروه باعث می شود که کم تحرک و تهی از معنا باشند . به قول سعدی: ز دعوی پری زان تهی می روی  .  در این افراد ویژگی های زیر قابل مشاهده است:

  • مهم پنداشتن خود
  • احساس محق بودن
  • فقدان حس همدلی
  • حسود بودن و احساس مورد حسادت قرار گرفتن
  • خیال پردازی پیرامون قدرت ، ذکاوت و …

برای رسیدن به تصویری واقعی از رشته و حرفه کتابداری ضروری است که از این دو احساس بیمارگونه دوری جست. قوت و ضعف و فرصت ها  و تهدیدهای موجود را شناسایی کرد و به درکی واقعگرایانه رسید. احساس حقارت و احساس بزرگی بیمارگونه حاصلی جز تخدیر و عدم پویایی و هدر رفتن فرصتها  نخواهد داشت. دوری ازین کاستی ها  فقط در سایه رشد تفکر نقاد و ارزش دهی به تفکر خلاق حاصل می شود.

هنر تبدیل قند به کشمش

دیروز شاهد ماجرایی بودم که  داستان عامیانه ولی پر معنایی برایم تداعی شد که حتما بسیاری از شما شنیده اید : قاضی زاده و پاسبان زاده ای با هم گفتگو می کردند. حرفشان به این موضوع رسید که شغل پدر کدام یک مهم تر است ؟ فرزند قاضی استدلال کرد که پدر من حکم صادر می کند و پدر تو باید اجرا می کند لذا مقام پدرم از پدر تو والاتر است. فرزند پاسبان لبخندی زد و گفت : البته پدر من هم با پنج تومان حکم پدرت را خیس! می کند. اما ماجرای دیروز: کارپرداز اداره ای در بازارخریدش به پایان رسیده بود. از فروشنده می خواست که به جای فاکتور 5 کارتون قند ، فاکتور کشمش صادر کند! البته فروشنده کاردان هم در طرفه العینی قند را به کشمش تبدیل کرد . بعد از رفتن کارپرداز ، مسئله را از فروشنده جویا شدم. فرمودند دولت خرید قند را برای ادارات ممنوع کرده و دستور داده است به جای آن کشمش مصرف کنند!این مورد شاید کم ارزش ترین تخلف باشد . اما حکایت از سادگی نادیده گرفتن قوانین و مقررات است.  به راستی چرا به راحتی در کشور ما قند به کشمش ، شمش طلا به مس، جریمه ملکی 50  میلیونی به 5 میلیون ، دیپلم به دکترا، تورم 25 درصدی به هفت درصد و… تبدیل می شوند؟

آیا این رفتار را به جز فساد اداری چه چیزی باید نام نهاد. بر اساس گزارش سازمان شفافیت جهانی بحمدالله کشور ما در بین 180 کشور در سال های اخیر از مقام 141به مقام والای  168ارتقاء یافته است. بر اساس این گزارش  کشورهای  نیوزیلند ، دانمارک ، سنگاپور ، سوئد و سویس مقام اول تا پنجم را کسب کرده اند. یعنی دارای کمترین فساد اداری هستند. وکشورهای دوست و برادر  عراق ، سودان ، برمه ، افغانستان و سومالی مقامهای 175 تا 180 را کسب کرده یعنی دارای بیشترین فساد اداری اند.

متخصصان بی باور

نقل است که در کابل بعد از طالبان ، در نزدیکی یک مسجد،رستورانی افتتاح شد. در این رستوران تا دیر وقت به رقص و آواز و مشروبخواری مشغول بودند. مومنان و پیش نماز مسجد در همه مراسم و مجالس دست به دعا برداشته و نابودی رستوران و گرداننده آن را از درگاه خداوند خواستار می شدند. چند ماهی از شروع به کار رستوران نگذشته بود که نیمه شبی آسمان تار و پر ابر شد. رعد و برق شدیدی در گرفت و چند ثانیه بعد ، صاعقه از رستوران ، فقط توده خاکستر بر جای نهاده بود.

از فردای آن شب همه مومنان شاد شده و سجده شکر برجای آوردند و معتقد شدند که اگر خواسته ای از سویدای دل طلب شود خیلی سریع اجابت می شود. این شادی دیری نپایید. صاحب رستوران به محکمه شکایت برد که پیشنماز و مومنان عامل نابودی رستوران او بوده اند و باید خسارت بپردازند.البته آنان نپذیرفتند و از پرداخت خسارت استنکاف کردند. قاضی از طرفین خواست ادلۀ خود را بیان کنند. پس از استماع سخنان طرفین قاضی گلویی صاف کرد و گفت:

وضع غریبی پیش آمده است. یک سوی دعوا، مومنانی هستند که به دعا و اجابت آن باور ندارند و در سوی دیگر می فروشی است که برعکس به دعا و اجابت آن باور دارد!

و این حکایت بدان سبب آوردم که بگویم : این وضع غریب در جامعه ما و به ویژه در حوزه کار ما خیلی هم کمیاب  نیست! چندی پیش شاهد صحنه عجیبی بودم. مسئول غیر متخصصی اصرار داشت که پروژۀ مورد بحث را که ماهیتی کتابدارانه دارد باید فقط به متخصصان کتابداری سپرد. از سوی دیگر فرزانۀ! کتابداری ، مخالفت شدید داشت و فرد غیر متخصص و البته آشنایی را توصیه می کرد. یعنی ما با پدیده نوینی مواجهیم .غیر متخصصانی که به تخصص ایمان دارند و متخصصانی که عملا تخصص را باور ندارند. از شر کدام دسته باید به خدا پناه برد؟

شکنجه دوباره اعداد و خلیج فارس!

شکنجه دوباره اعداد و خلیج فارس!

نام خلیج فارس نامی برخاسته از دل تمدن و فرهنگ حاکم بر این پهنه جغرافیایی است و جعل و تحریف شیوخ و اعراب معاند خدشه ای به آن نمی تواند وارد کند. ولی اگر کشورهای عربی و شیخکان خلیج فارس  به خود اجازه می دهند که به بهانه این نام در مسابقات ورزشی کشورمان شرکت نکنند لازم است تا مدیران کشور در این زمینه تدابیر اقتصادی و سیاسی مناسبي را اتخاذ کنند. مثلا چرا اجازه حمل مسافر به شرکت هایی مثل شرکت هواپیمایی قطر داده می شود در حالی که نام مجعول را در نقشه هایش به کار می برد. اما به نظر می آید این مدیران محترم به جای اتخاذ تصمیم عملی و محروم ساختن این جاعلان از منافع اقتصادی رو به استدلالهای عجیبی می آورند که مصداق اکمل دفاع بد است . سايت انتخاب مي نويسد كه آقای مشاعی {مشائی } در پنجمين همايش ملي، ،فرهنگي و گردشگري خليج فارس در جزيره کيش فرموده اند:” نام خليج فارس و درياي پارسي از 30ميليون سال پيش به موازات شکل گيري تمدن هاي انساني در منطقه موجوديت يافته است”.

اينكه بر اساس كدام پژوهشي ايشان از سي ميليون سال پيش نام خليج فارس را كشف كرده اند و اصولا مگر از خلقت حضرت آدم و نسل فعلي انساني و پيدايش خط چند سال مي گذرد!!؟. به نظر مي آيد اين هم از همان اعداد و نمراتی است که “شعبان” وار تكرار مي شود .

+ نوشته شده در  شنبه دوازدهم اردیبهشت 1388ساعت 5:3  توسط فریبرز خسروی

یاد آر ز شمع مرده یاد آر

اسفند بهانه خوبی است که یاد او را گرامی بداریم. دهخدا بزرگمردی بود که توانست یک تنه کار یک آکادمی را در پدید آوردن دانشنامه فارسی به انجام برساند. بعد ها اظهار داشت که برای خلق ” دائره المعارف دهخدا” سی سال  سر از روی کاغذ فقط برای نماز و غذا بلند کرده بود. او در شعر و ادبیات و طنز و ترجمه آثار ارزشمند دیگری را نیز از خود به یادگار گذاشت. طنز اثر گذار او چنان بود که شاه قاجار همانگونه که  میرزا جهانگیر صور اسرافیل را  تهدید به قتل کرده بود در مورد او نیز چنان کند. اما تقدیر جنان بود که میرزا به قتل برسد و دهخدا در رثای او ” یاد آر ز شمع مرده یاد آر ” را بسراید. اسفند 53 سال پیش چراغ وچودش خاموش شد اما پرتو آثارش مدام خواهد بود.

بد نیست جند نمونه از طنز زیبایش اشاره شود. او در سختی  و غم نیز  زبان طنزش را فراموش نمی کرد . وقتی در خارج از کشور به حال تبعید به سر می برد در نامه ای نوشت: «بنده از ترس زياد شدن قرض، پانسيون را رها كرده و اينك در منزل جناب شيخ محمدخان قزويني به قدر پهن كردن يك رختخواب روي زمين (آن هم فقط شب) جا عاريه كرده‌ام و با سه فرانك و نيم پول كه الان… دارم، مي‌خواهم محمدعلي شاه را از سلطنت خلع كرده و مشروطه را به ايران عودت بدهم.» و در جای دیگری در باره شعر معروف یاد آر ز شمع مرده یاد آر می نویسد:” وصيت‌نامه مرحوم ميرزا جهانگيرخان را كه بنا بود به شعر بسازم، تمام كرده‌ام، حاضر است. به نظر خودم تقريباً در رديف اول شعرهاي اروپايي است. اگر چه دختري را كه ننه‌ش تعريف كند، براي داييش خوب است.” شاهکار طنز او در نوشته هایش در صور اسرافیل نمایان می شود.

در شماره دوازده این نشریه  می خوانیم:ديروز سگ حسن‌دله نفس‌زنان و عرق‌ريزان وارد اداره شد. به محض ورود بي‌سلام وعليک فوراً گفت:«فلان کس زود زود اين مطلب را يادداشت کن که در جشن خيلي لازم است.»
گفتم:«رفيق حالا بنشين خستگي بگير.»
گفت:«خيلي کار دارم زود باش تا يادم نرفته بنويس که مطلب خيلي مهم است.»
گفتم:«رفيق مطلب در صندوق اداره به قدريست که اگر روزنامة هفتگي به بلندي عريضه کرمانشاهي‌ها(ظاهرا این عریضه نویسی مفصل مسبوق به سابقه تاریخی است زیرا در سفر اخیر رئیس جمهور به کرمانشاه دو تن نامه تحویل شده است) يوميه هم که بشود باز زياد مي‌آيد.»
گفت:«اين مطلب ربطي به آن‌ها ندارد، اين مطلب خيلي عمده است.»
ناچار گفتم:«بگو.»
گفت:«قلم بردار!» قلم برداشتم.
گفت بنويس:«چند روز قبل.» نوشتم.
گفت بنويس:«پسر حضرت والا در نزديک زرگنده نوشتم.
گفت بنويس:«اسب‌هاي کالسکه‌اش در رفتن کندي مي‌کردند.» نوشتم.
گفت بنويس:«حضرت والا حرصش درآمد.»
گفتم:«باقيش را شما مي‌گويد يا بنده عرض کنم؟» يک مرتبه متعجب شده چشم‌هايش را به طرف من دريده گفت:«گمان نمي‌کنم جناب عالي بدانيد تا بفرماييد.»
گفتم:«حضرت والا حرصش درآمد رولوه را از جيبش درآورده اسب کالسکه‌اش را کشت.»
گفت:«عجب!»
گفتم:«عجب جمال شما.»
گفت:«مرگ من شما از کي شنيديد.»
گفتم:«جناب عالي تصور مي‌کنيد که فقط خودتان چون رابطة دوستي با بزرگان و رجال و اعيان اين شهر داريد از کارها مطلعيد، و ما به کلي از هيچ جاي دنيا خبر نداريم؟!»
گفت:«خير هرگز چنين جسارتي نمي‌کنم.»
گفتم:«عرض کردم مطلب در صندوق ادارة ما خيلي است، و اين مطلب هم پيش آن مطالب قابل درج نيست، گذشته از اين‌که شما خودتان مسبوقيد که تمام اروپايي‌ها هم در اين مواقع همين کار را مي‌کنند، يعني اسب را در صورتي که اسباب مخاطرة صاحبش بشود مي‌کشند، ديگر آن‌که شما مي‌فرماييد حضرت والا حرصش درآمد، شما الحمدلله مي‌دانيد که آدم وقتي حرصش دربيايد ديگر دنيا پيش چشمش تيره و تار مي‌شود، خاصه وقتي که از رجال بزرگ مملکت باشد، که ديگر آن‌وقت قلم مرفوع است. براي اين‌که رجال بزرگ وقتي حرصشان درآمد حق دارند هر کار بکنند.
همان‌طور که اولياي دولت حرصشان درآمد و بدون محاکمه قاتل بصير خلوت را کشتند.
همان‌طوري که حبيب الله افشار حرصش درآمد و چند روز قبل به امر يکي از اوليا سيف‌الله‌خان برادر اسدالله‌خان سرتيپ قزاقخانه را گلوله پيچ کرد.
همان‌طور که نظام‌السلطنه حرصش درآمد و باآن‌که پشت قرآن را مهر کرده بود جعفرآقاي شکاک را تکه‌تکه کرد.
همان‌طور که آن دو نفر حرصشان درآمد و دو ماه قبل يک نفر ارمني را پشت يخچال حسن‌آباد قطعه‌قطعه کردند.
همان‌طور که آدم‌هاي عميدالسلطنة طالش حرصشان درآمد و آن‌هايي را که در «کرگانه رود» طرفدار مجلس بودند سربريدند.
همان‌طور که عثماني‌ها به خواهش سفيرکبيرهاي ما حرصشان درآمد چهارماه قبل زوار کربلا را شهيد کردند و امروز هم اهالي بي‌کس و بي‌معين اروميه  را به باد گلولة توپ گرفته‌اند.
همان‌طور که پسر رحيم‌خان چلبيانلو حرصش درآمد و دويست و پنجاه و دونفر زن و بچه و پيرمرد را در نواحي آذربايجان شقه کرد.
همان‌طور که ميرغضب‌ها حرصشان درآمد و درخت‌هاي فندق «پارک» تبريز را با خون ميرزاآقاخان کرماني و شيخ احمد روحي و حاج ميرزا حسن‌خان خبيرالملک آبياري کردند.
همان‌طور که يک نفر حکيم حرصش درآمد و مغز سر ميرزا محمدعلي‌خان نوري را با ضرب شش پر از هم پاچيد.
همان‌طور که اقبال‌السلطنه در ماکو حرصش درآمد و خون صدها مسلمان را به ناحق ريخت.
همان‌طور که دختر معاون‌الدوله حرصش درآمد و وقتي پدرش را به خراسان بردند به زور گلوله درد خويش را خفه کرد.
همان‌طور که مهمان خسرو در «مئر» آذربايجان پشت آن درخت چنار حرصش درآمد و ميزبان را که اول شجاع ايران بود پوست کند.
همان‌طور که ميرزا محمدعلي‌خان ثريا در مصر و ميرزا يوسف‌خان مستشارالدوله در طهران و حاجي ميرزا علي‌خان امين‌الدوله در گوشه «لشت نشا»حرصشان درآمد و به قوت دق و سل خودشان را تلف کردند.
و…
بله آدم مخصوصاً وقتي که بزرگ و بزرگ زاده باشد حرصش که دربيايد اين کارها را مي‌کند، علاوه براين مگر برادر همين حضرت والا وقتي يک ماه قبل در اصفهان مادر خودش را کشت ما هيچ نوشتيم؟ ما آن‌قدر مطلب براي نوشتن داريم که به اين چيزها نمي‌رسد، گذشته از اين‌ها شما مي‌دانيد که پاره‌اي چيزها مثل پاره‌اي امراض ارثي است، حسين‌قلي‌خان بختياري را اول افطار به اسم مهماني زبان روزه کي کشت؟»
گفت:«بله حق با شما هست.»
گفتم:«پدر همين حضرت والا نبود؟»
گفت:«ديگر اين طول و تفصيل‌ها لازم نيست، يک دفعه بگوييد: فرمايش شما نگرفت.»
گفتم:«چه عرض کنم.»
گفت:«پس به اين حساب ما بور شديم.»
گفتم:«جسارت است.»
گفت:«حالا از اين مطالب بگذريم راستي خدا اين ظلم‌ها را برمي‌دارد؟ خدا از اين خون‌هاي ناحق مي‌گذرد؟»
گفتم:«رفيق ما درويش‌ها يک شعر داريم.»
گفت:«بگو.»
گفتم:«اين جهان کوه است و فعل ما ندا          بازگردد اين نداها را صدا
گفت:«مقصودت از اين حرف‌ها چه‌چيز است؟»
گفتم:«مقصودم اين است تو که اسمت را سگِ حسن‌دَله گذاشته‌اي و ادعا مي‌کني که از دنيا و عالم خبرداري عصر شنبة 21 چرا در بهارستان نبودي؟»
گفت:«بودم.»
گفتم:«بگو تو بميري.»
گفت:«تو بميري.»
گفتم:«خودت بميري.»
گفت:«به! تو که باز اين شوخي‌هات را داري.»
گفتم:«رفيق عيب ندارد دنيا دو روز است.»

ودر انتها شعر زیبایی را که برای میرزا جهانگیر سروده است با هم می خوانیم:

اي مرغ سحر! چو اين شب تار
بگذاشت ز سر سياهكاري،
وز نفحه ي روح بخش اسحار
رفت از سر خفتگان خماري،
بگشود گره ز زلف زرتار
محبوبه ي نيلگون عماري،
يزدان به كمال شد پديدار
و اهريمن زشتخو حصاري ،
ياد آر ز شمع مرده ياد آر!

اي مونس يوسف اندرين بند!
تعبير عيان چو شد ترا خواب،
دل پر ز شعف، لب از شكرخند
محسود عدو، به كام اصحاب ،
رفتي برِ يار و خويش و پيوند
آزادتر از نسيم و مهتاب،
زان كو همه شام با تو يكچند
در آرزوي وصال احباب ،
اختر به سحر شمرده ياد آر!

چون باغ شود دوباره خرّم
اي بلبل مستمند مسكين!
وز سنبل و سوري و سپرغم
آفاق، نگار خانه ي چين،
گل سرخ و به رخ عرق ز شبنم
تو داده ز كف زمام تمكين
ز آن نوگل پيشرس كه در غم
ناداده به نار شوق تسكين،
از سردي دي فسرده، ياد آر!

اي همره تيهِ پور عمران
بگذشت چو اين سنين معدود،
و آن شاهد نغز بزم عرفان
بنمود چو وعدِ خويش مشهود،
وز مذبح زر چو شد به كيوان
هر صبح شميم عنبر و عود،
زان كو به گناهِ قوم نادان
در حسرت روي ارض موعود،
بر باديه جان سپرده ، ياد آر!

چون گشت ز نو زمانه آباد
اي كودك دوره ي طلائي!
وز طاعت بندگان خود شاد
بگرفت ز سر خدا ، خدائي ،
نه رسم ارم ، نه اسم شدّاد،
گِل بست زبان ژاژخائي ،
زان كس كه ز نوك تيغ جلاد
مأخوذ به جرم حق ستائي
پيمانه ي وصل خورده ياد آر!

نویسنده: المیرا زارعی
دوشنبه 12 اسفند1387 ساعت: 12:13
25 سال است که بعضی نهادها با بودجه میلیاردی و یک لشکر آدم و امکانات قرار است دائره المعارف منتشر کنند. وقتی می بینیم آنان در حرف الف گیر کرده اند عظمت کار دهخدا بیشتر نمایان می شود. روحش شاد..

نویسنده: آرشيوي
دوشنبه 12 اسفند1387 ساعت: 15:22
محاسبه بفرماييد اگر اين دو تن نامه چهل سال بعد تحويل آرشيو ملي آن زمان (كه معلوم نيست وجود داشته باشد يا نه، يا در كدام سازمان ديگر ادغام شده باشد) چقدر آدم بيكار را سر كار ميگذارد.

نویسنده: علی کاظمینی
دوشنبه 12 اسفند1387 ساعت: 21:39
آقای دکتر خسروی
سلام
شنیده ام شما هم ظنز می نویسید. در کجا می توانیم بخوانیم.

نویسنده: جلال حیدری نژاد
سه شنبه 13 اسفند1387 ساعت: 8:53
این پست حس های عجیبی در ادم تولید میکند یک حس پارادوکسیکال / از حس خوشایندی که پس از این جمله به سراغ ادم می اید ( دختري را كه ننه‌ش تعريف كند، براي داييش خوب است.) تا اندوه و غمی که از پس این مفهوم میان دل ادم خانه نشین میشود که: ( یاد ار زه شمع مرده یاد ار) به ویژه انوقت که میبینی شمع های مرده این دیار کم نبودند/کم نمیشوند.

و شاید این تناقض مغز همان “چرند وپرند” ی باشد که به روزگار مشروطه مردمان را به لبخندی میهمان میکرد و حالا به تلخندی میهمان میکند!!!

نویسنده: نوش زاد
سه شنبه 13 اسفند1387 ساعت: 10:22
ما که خدا را شکر جز بزرگان نیستیم ولی اگر یک طپانچه داشتم خیلی خطرناک می شد
به سایت سفر کارت ملی سر زدم و گفتم شاید می خواهند امسال تمام کارمندان به مسافرت بروند و با خانواده خوش باشند ولی وقتی به لیست تخفیف ها نگاه کردم که مثلا در نوروز 0 درصد تخفیف و یا 30 درصد تخفیف و یا اصلا ایام تعطیل تخفیف نباشد بعد فهمیدم خدا را شکر که طپانچه ندارم
سفر کارت ملی برای فردی خوب است که برنامه مسافرت دارد در ایران و کمی تخفیف می گیرد ولی برای بقیه کارمندان اصلا انگیزه انسان را به مسافرت ترغیب نمی کند
فکر می کنم جناب آقای دهخدا به فکر علم بود نه به فکر کارت سفر ملی

نویسنده: ج.م.
چهارشنبه 14 اسفند1387 ساعت: 13:50
حالا فرض كن تخفيف 50 درصد باشد، چه فايده؟ تخفيف آنجاست كه بشهري بروي و بخواهي از جايي ديدن كني. احتمالأ تعطيل است، دارند تعميرش ميكنند، راهنماي گردش ندارند، وسايل آسايش جنبي )هتل، رستوران، دستشويي، … ندارند.
واقعأ كه ديدن اماكن فرهنگي در كشورمان كلي تخفيف دارد، تخفيف از نوع خفيفش.

نویسنده: نوش زاد فتوحی
شنبه 17 اسفند1387 ساعت: 9:36
حرف شما ج. م. عزیز درست است . البته بگویم در زمستان و ایام غیر فصل 20- 30 درصد مخصوصا جاهای بدرد نخورش تخفیف می دهد ولی …
امروز هم دوباره خدا را شکر کردم که طپانچه ندارم . قبلا بزرگان وقتی حرص می خوردند طرف را از پای در می آوردند فکر می کنم بهتر از این است که کوچکان را حرص بدهند . زمانه عوض شده است . بزرگان دیگر حرص هم نمی خورند. فقط کوچکان حرص می خورند .
امروز منتظر اتوبوس بودم : دیگر از اتوبوس بلیطی خبری نیست خداحافظ اتوبوس بلیطی . 7 تا اتوبوس پولی آمد آنقدر دست و پای مردم از آن بیرون بود که نتوانستم حتی بدون کیفم در آن سوار شوم . پیرمردی را دیدم که گردنش را میله اتوبوس داشت خفه می کرد یاد قربانی افتادم . شال و کاپشن مردم بیرون از اتوبوس مانده بود بالاخره هشتمین اتوبوس را به صورت علامت سوال سوار شدم . یک بچه هر تمام راه در اتوبوس شیون می زد و پدرش هر از چند گاه کتکی هم به او می زد.
یاد خانم مسئول محیط زیست افتادم که در تلویزیون می گفت :” با ماشین تک سرنشین بیرون نیایید که ترافیک کم بشود” و این مسئول محترم خاطرش از ترافیک مکدر شده بوده بود ( وقتی با ماشین عبور می کرده )میگفت اینهمه اتوبوس وارد کردیم آنها را سوار بشوید .
خوشحالم از اینکه در میان مردمم. خوشحالم که راننده ندارم . خوشحالم هر روز با اتوبوس شرکت واحد ؟ به سر کار می روم و در میان مردمم. حتی اگر له بشوم .
آنوقت می فهمم که مفهوم فرهنگ سازی یعنی چه ؟ پیشنهاد می کنم همه بزرگان در سال یک روز با اتوبوس بدون تعیین وقت قبلی و بدون اعلام استفاده نمایند. شاید حمل و نقل عمومی کمی بهتر شود .
” آن فردی که در فشار است را نباید قضاوت نمود ”
+ نوشته شده در  دوشنبه دوازدهم اسفند 1387ساعت 4:17  توسط فریبرز خسروی