بیماری دیرین!

شاخص

بعضی بیماری های اجتماعی در جامعه ما عمری دیرین دارند. آثار بزرگانی چون حافظ سرشار از تحذیر و بیدارباش از این بیماریهاست . ریا و تزویر و سالوس و فساد و بی ارزشی علم و دانایی  از جمله معضلاتی بوده اند که این یزرگان بدان پرداخته اند. نیاز به کاوش عمیق نیست . نگاهی گذرا به آثار آنان کفایت می کند.

حافظ در اجتماع و مناسبات قدرت چه چیزی را دیده بود که  رندانه می سرود:


ز جیب خرقه حافظ چه طرف بتوان بست

که ما صمد طلبیدیم و او صنم دارد

یا

می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب

چون نیک بنگری همه تزویر می کنند

اوحدی مراغه ای از فساد ایلخانان  چنان به جان آمده بود که با ظرافت و صراحت  مشکل را چنین مطرح می کرد:

دزد را شحنه راه رفت نمود
کشتن دزدِ بی گنه چه سود  

 

دزد با شحنه چون شریک بود
کوچه ها را عسس چریک بود

همه مارند و مور، میر کجاست
مزد گیرنده دزدگیر کجاست

راه زد کاروانِ دِه را کُرد
شحنه شهر مال هر دو ببرد

ببینید که به چه زیبایی عبید در رساله دلگشایش بی قدری علم وعالم را در زمان خود  به تصویر کشیده است:

لولئی با پسر خود ماجرا می کرد که تو هیچ کار نمی کنی و عمر در بطالت به سر می بری . چند با تو گویم که معلق زدن بیاموز و سگ از چنیبر جهانیدن رَسَنبازی تعلم کن تا از عمر خود برخوردار شوی. اگر از من نمی‏شنوی بخدا تُرا در مدرسه اندازم تا آن علم مرده ریگ ایشان بیاموزی و دانشمند شوی و تا زنده باشی در مذلت و فلاکت و ادبار بمانی و یک جواز هیچ جا حاصل نتوانی کرد.

و چند صده بعد در 65 سال پیش صادق هدایت در حاجی آقا این نمایش را در برابر دیدگانمان مجسم می کند:

“توي دنيا دو طبقه مردم هستند؛ بچاپ و چاپيده؛ اگر نمي‌خواهي جزو چاپيده‌ها باشي، سعي كن كه ديگران را بچاپي ! سواد زيادي لازم نيست، آدم را ديوانه مي‌كنه و از زندگي عقب مي‌اندازه! فقط سر درس حساب و سياق دقت بكن! چهار عمل اصلي را كه ياد گرفتي، كافي است، تا بتواني حساب پول را نگه‌داري و كلاه سرت نره، فهميدي؟ حساب مهمه! بايد كاسبي ياد بگيري، با مردم طرف بشي، از من مي‌شنوي برو بند كفش تو سيني بگذار و بفروش، خيلي بهتره تا بري كتاب جامع عباسي را ياد بگيري!

سعي كن پررو باشي، نگذار فراموش بشي، تا مي‌تواني عرض اندام بكن، حق خودت رابگير!

از فحش و تحقير و رده نترس! حرف توي هوا پخش مي‌شه، هر وقت از اين در بيرونت انداختند، از در ديگر با لبخند وارد بشو، فهميدي؟ پررو، وقيح و بي‌سواد؛چون گاهي هم بايد تظاهر به حماقت كرد، تا كار بهتر درست بشه!… نان را به نرخ روز بايد خورد!

سعي كن با مقامات عاليه مربوط بشي، با هركس و هر عقيده‌اي موافق باشي، تا بهتر قاپشان را بدزدي!….

كتاب و درس و اينها دو پول نمي‌ارزه! خيال كن تو سر گردنه داري زندگي مي‌كني!اگر غفلت كردي تو را مي‌چاپند. فقط چند تا اصطلاح خارجي، چند كلمه قلنبه ياد بگير، همين بسه!!”

آیا  این سرنوشت محتوم ماست یا باید برایش چاره ای  اندیشید!

به آیندگان : کسانی که بعد از ما به دنیا می آیند

گاهی چنان پیچیدگی های مسائل سیاسی و اجتماعی انسان را دچار بهت و در خود رفتن می کند که توان اندیشه و استدلال را سلب می کند . بر خلاف دهه های پیش روزانه هزاران خبر و تحلیل در مورد وقایع منتشر می شود اما این مجموعه اطلاعات نه تنها روشنگر نیستند بلکه   هر کدام آنها بر ابهام و حتی حراسمان

می افزایند.  . بعضا با خود می اندیشم ما که از پاسخ گویی به چونی و چرایی مسائل روز  در عجزیم آیندگان یعنی کسانی که بعد از ما به دنیا می آیند چگونه خواهند توانست نسبت به این وقایع به تحلیل بنشینند و نقد و نظر داشته باشند. زبان حال ما را برشت در شعر “به آیندگان” به خوبی تصویر کرده است.  . او این شعر زیبا را که عده ای آن را وصیت نامه معنوی او تلقی کرده اند  در سال ۱۹۳۹ سروده است . برشت در آن زمان  در دانمارک تبعید بود. شعر را با ترجمه علی امینی نجفی می خوانیم:

 

1

راستي كه در دوره تيره و تاري زندگي مي كنم:
امروزه فقط حرفهاي احمقانه بي خطرند
گره بر ابرو نداشتن، از بي احساسي خبر مي دهد،
و آنكه مي خندد، هنوز خبر هولناك را نشنيده است.
اين چه زمانه ايست كه
حرف زدن از درختان عين جنايت است
وقتي از اين همه تباهي چيزي نگفته باشيم!
كسي كه آرام به راه خود مي رود گناهكار است
زيرا دوستاني كه در تنگنا هستند
ديگر به او دسترس ندارند.
اين درست است: من هنوز رزق و روزي دارم
اما باور كنيد: اين تنها از روي تصادف است
هيچ قرار نيست از كاري كه مي كنم نان و آبي برسد
اگر بخت و اقبال پشت كند، كارم ساخته است.
به من مي گويند: بخور، بنوش و از آنچه داري شاد باش
اما چطور مي توان خورد و نوشيد
وقتي خوراكم را از چنگ گرسنه اي بيرون كشيده ام
و به جام آبم تشنه اي مستحق تر است .
اما باز هم مي خورم و مینوشم
من هم دلم مي خواهد كه خردمند باشم
در كتابهاي قديمي آدم خردمند را چنين تعريف كرده اند:
از آشوب زمانه دوري گرفتن و اين عمر كوتاه را
بي وحشت سپري كردن
بدي را با نيكي پاسخ دادن
آرزوها را يكايك به نسيان سپردن
اين است خردمندي.
اما اين كارها بر نمي آيد از من.
راستي كه در دوره تيره و تاري زندگي مي كنم.
2
در دوران آشوب به شهرها آمدم
زماني كه گرسنگي بيداد مي كرد.
در زمان شورش به ميان مردم آمدم
و به همراهشان فرياد زدم.
عمري كه مرا داده شده بود
بر زمين چنين گذشت.
خوراكم را ميان معركه ها خوردم
خوابم را كنار قاتلها خفتم
عشق را جدي نگرفتم
و به طبيعت دل ندادم
عمري كه مرا داده شده بود
بر زمين چنين گذشت.
در روزگار من همه راهها به مرداب ختم مي شدند
زبانم مرا به جلادان لو مي داد
زورم زياد نبود، اما اميد داشتم
كه براي زمامداران دردسر فراهم كنم!
عمري كه مرا داده شده بود
بر زمين چنين گذشت .
توش و توان ما زياد نبود
مقصد در دوردست بود
از دور ديده مي شد اما
من آن را در دسترس نمي ديدم.
عمري كه مرا داده شده بود
بر زمين چنين گذشت.
3
آهاي آيندگان، شما كه از دل توفاني بيرون مي جهيد
كه ما را بلعيده است.
وقتي از ضعفهاي ما حرف مي زنيد
يادتان باشد
از زمانه سخت ما هم چيزي بگوييد.
به ياد آوريد كه ما بيش از كفشهامان كشور عوض كرديم.
و نوميدانه ميدانهاي جنگ را پشت سر گذاشتيم،
آنجا كه ستم بود و اعتراضي نبود.
اين را خوب مي دانيم:
حتي نفرت از حقارت نيز
آدم را سنگدل مي كند.
حتي خشم بر نابرابري هم
صدا را خشن مي كند.
آخ، ما كه خواستيم زمين را براي مهرباني مهيا كنيم
خود نتوانستيم مهربان باشيم.
اما شما وقتي به روزي رسيديد
كه انسان ياور انسان بود
درباره ما
با رأفت داوري كنيد !

 

دلائل قوی!

دیشب شاهد یک گفتگوی تلویزیونی در شبکه یک بودم . بحث بر دلائل له و علیه ادغام چند وزارتخانه بود. گاهی چنان بدیهیات و واضحات عقلی زیر سوال می رفت که انسان در شعور خود هم شک می کرد.  داستانی از شاملو در کتاب کوچه برایم تداعی شد: 

“مسافری در شهر بلخ جماعتی را دید که مردی زنده را در تابوت انداخته و به سوی گورستان می‌برند و آن بیچاره مرتب داد و فریاد می‌زند و خدا و پیغمبر را به شهادت می‌گیرد که « والله، بالله من زنده‌ام! چطور می‌خواهید مرا به خاک بسپارید؟ اما چند ملا که پشت سر تابوت هستند، بی توجه به حال و احوال او رو به مردم کرده ومی‌گویند: « پدرسوخته ی ملعون دروغ می‌‌گوید. مُرده.مسافر حیرت زده حکایت را پرسید. گفتند: «این مرد فاسق و تاجری ثروتمند و بدون وارث است. چند مدت پیش که به سفر رفته بود، چهار شاهد عادل خداشناس در محضر قاضی بلخ شهادت دادند که ُمرده و قاضی نیز به مرگ اوˆ گواهی داد. پس یکی از مقدسین شهر زنش را گرفت و یکی دیگر اموالش را تصاحب کرد. حالا بعد از مرگ برگشته و ادعای حیات می کند. حال آنکه ادعای مردی فاسق در برابر گواهی چهار عادل خداشناس مسموع و مقبول نمی‌افتد. این است که به حکم قاضی به قبرستانش می‌بریم، زیرا که دفن میّت واجب است و معطل نهادن جنازه شرعا جایز نیست !”

 

 

ادغام یا اصلاح جایگاه سازمانی

این مطلب برای لیزنا نوشتم که در بخش سخن هفته منتشر شد.

این روزها بحث ادغام سازمان اسناد و کتابخانه ملی در بعضی رسانه ها مطرح است. موافقان و مخالفانی از درون و برون سازمان نیز به آن پرداخته اند. بحث درباره این ادغامها و آثار مثبت و منفی آنها نیاز به شرح مفصل و مستوفایی دارد که در این مختصر نمی گنجد. فقط یادآور می شوم که آخرین مورد یعنی ادغام  کتابخانه ملی و سازمان اسناد در حالی انجام شد که تقریبا همه کارشناسان و متخصصان کتابداری کتابخانه ملی با آن مخالف بودند. به نظر می رسید این ادغام صرفا با هدف کوچک سازی دولت انجام شده باشد. ظاهرا دیواری کوتاهتر از دیوار این دو سازمان برای کوچک سازی و عمل به برنامه پنج ساله پیدا نکرده بودند.

 

اما به این بحث از منظر دیگری هم می توان نگاه کرد.  تا سال 1369 جایگاه سازمانی کتابخانه ملی در حد یک اداره کل مطرح بود. با تلاش رئیس وقت سازمان و همراهی بعضی نمایندگان مجلس  قانون اساسنامه کتابخانه ملی در آبان سال 69 به تصویب مجلس رسید. در این اساسنامه، کتابخانه ملی به لحاظ جایگاه سازمانی قد کشید و به عنوان سازمانی با ردیف بودجه و هیأت امنای مستقل تحت ریاست عالیه رئیس جمهور در آمد. ترکیب هیأت امنای این کتابخانه به قرار زیر تعیین شد:

  • رياست جمهوري اسلامي ايران (رياست عاليه كتابخانه ملي ايران)
  • وزير علوم ، تحقیقات و فناوری
  • وزير آموزش و پرورش
  • وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي
  • دو نفر از صاحبنظران در امر كتاب، كتابداري يك نفر به پيشنهاد وزير فرهنگ و آموزش عالي و يك نفر به پيشنهاد وزير ارشاد اسلامي و تاييد رئيس هيأت امنا
  • رئیس کتابخانه ملی

به موجب این اساسنامه این کتابخانه موظف به گردآوری و سازماندهی همه آثار ایرانیان و مربوط به ایران و همه آثار نشر یافته در حوزه اسلام شناسی و ایران شناسی است. علاوه بر این وظیفه که وظیفه ذاتی هر کتابخانه ملی است وظایف راهبردی دیگری نیز برای آن در نظر گرفته شده است:

  • پژوهش و برنامه ريزي علمي كتابداري و اطلاع رساني و شركت در تحقيقات و فعاليتهاي بين المللي ذيربط.
  • اتخاذ تدابير و اخذ تصميمات لازم براي صحت، سهولت و سرعت امر تحقيق و مطالعه در همه زمينه ها به منظور اعتلاي فرهنگ ملي و انجام تحقيقات مربوطه.
  • انجام مشاوره ، نظارت ، هدايت و ارائه خدمات فني و برنامه ريزي و سازماندهي كتابخانه هاي كشور.
  • ارائه روشهاي مطلوب به منظور هماهنگ كردن خدمات و فعاليتهاي كتابخانه هاي عمومي و تخصصي جهت تسهيل مبادله اطلاعات.

این ترکیب هیأت امنا نشان از بذل توجه و اهمیت دادن قانون گذار به امر کتاب و کتابخانه و کتابخوانی است. بویژه وظایف راهبردی که در این زمینه به کتابخانه ملی واگذار شده است بر اهمیت این نهاد می افزاید. از تصویب و اجرای این قانون حدود بیست سال می گذرد. شاید لازم باشد میزان کارآیی این تصمیم، در پژوهشی روشمند و معتبر سنجش شود. به عنوان فردی که بیش از پانزده سال در جریان فراز و فرودهای مدیریتی و تشکیلاتی این نهاد ملی بوده ام بعضی نکات را مطرح می کنم:

این ترکیب هیأت امنا و اتصال آن  به ریاست جمهوری  زمینه های مثبتی را برای کتابخانه ملی پدید آورد:

معتقدم که اگر کتابخانه ملی در حد یک اداره یا اداره کل در یک وزارتخانه باقی مانده بود  هیجگاه نمی توانست ساختمان ارزشمند فعلی را داشته باشد.

کتابخانه ملی ایران

National Library of Iran

اگر حمایتهای هیأت امنا نبود محال بود تشکیلات سرتندرستی از دالانهای سازمان برنامه مرحوم بیرون بیاید.  تصویب بعضی طرح ها مثل واسپاری منابع غیر کتابی در شورایعالی انقلاب فرهنگی و طرح فیپا حاصل این اتصال بود .

رشد نسبتا مداوم بودجه هم تا حدود زیادی حاصل همین جایگاه سازمانی بوده است.

اما این جایگاه رفیع سازمانی فقط نعمت به دنبال نداشته بلکه نقمتهایی هم داشته و آسیب ها و کاستی هایی را به بار آورده است :

ترکیب هیأت امنا و حجم مسئولیت  آنان به گونه ای است که عملا تشکیل جلسات را مشکل می کند. طی پانزده سال گذشته هیأت امنای محترم شاید کمتر از تعداد انگشتان دست جلسه داشته اند ! اما تعداد مصوبات بسیار بیش از این تعداد است !! معمولا رئیس کتابخانه برای گذران امور، نیاز خود را  در قالب صورتجلسه ای تنظیم و پس از امضای رئیس جمهور به امضای سایر اعضا می رساند. یعنی عملا بدون مشورت و تبادل نظر و تشکیل جلسه این صورتجلسات تایید شده اند!

جایگاه تشکیلاتی کتابخانه وضعیتی پدید آورده است  که پست ریاست سازمان صبغه ای سیاسی پیدا کند. سه رئیس سازمان منصوب شده از سوی هیأت امنا هیج یک متخصص کتابداری و اطلاع رسانی نبوده اند.

کیفیت کار مدیریتی و تصمیمات رئیس کتابخانه  صرفا  به وجدان کاری و کاردانی وی  بستگی دارد. عملا نظارتی روشمند از سوی هیأت امنا و حتی نهاد ریاست جمهوری  صورت نمی گیرد. شاید فقط سازمان بازرسی کل کشور است که نظارت های ادواری خود را اعمال می کند.

عملا در دوره های مختلف شاهد بوده ایم که رئیس سازمان برای گرفتن وقت و طرح مشکلات کتابخانه با ریاست عالیه (رئیس جمهور) ماه ها در انتظار بوده و اغلب، موفق هم نمی شدند. این سختی دسترسی به ریاست عالیه و هیأت امنا و عدم نظارت باعث می شود که مدیریت سازمان آهسته آهسته احساس یکه سالاری کند و آسیب های زیادی  پدید آید.

استقلال نسبی این سازمان مشکل دیگری را نیز برای کارمندان فراهم می آورد. آنان از امکانات رفاهی هیج یک از وزارتخانه ها و نهاد ها و حتی نهاد ریاست جمهوری که اسما به آن متصلند نتوانسته اند استفاده کنند.

قبل از نتیچه گیری لازم می دانم نکته ای را یادآوری کنم . تجربه های پیشین بیانگر این واقعیت هستند که ادغام با سازمان یا نهاد دیگر تنش های خسارت باری را ایجاد می کند. ادغام آخر نشان داد که هر اقدامی در این زمینه چندین سال هر دو نهاد را دچار رکود و سکون و سردر گمی می کند. شاید هنوز تنش های این ادغام به صورت زیرپوستی مانع از رشد و تعالی سازمانی است.

از آن چه که گفته شد شاید بتوان این نتیجه را گرفت که بجای مطرح کردن بحث ادغام و تحمل تنشهای سازمان سوز آن، بهتر است در جایگاه سازمانی کتابخانه ملی تجدید نظر شود.

بیش از 85 درصد کشورهایی که «کتابخانه ملی» دارند، به لحاظ تشکیلاتی ذیل وزارت فرهنگ و یا آموزش عالی کشورهای خود  فعالیت می کنند. شاید مطلوب ترین گزینه برای کتابخانه ملی ما هم این باشد که به عنوان سازمانی مستقل با حفظ تشکیلات و وظایف، ذیل یکی از وزارتخانه های مرتبط قرار گیرد. بدیهی است که باید ترکیب اعضای حقوقی هیأت امنا هم مورد تجدید نظر قرار گیرد و مرکب از افرادی باشد که اقلا قابل دسترس بوده و تشکیل جلسه برای آنان میسر باشد! البته این طرح همواره مورد مخالفت بعضی از مسئولان سازمان واقع می شود. شاید آنان جایگاه رفیع سازمانی و اتصال به نهاد ریاست جمهوری را بر عملکردهای ضعیف ساختار فعلی ترجیح می دهند. گرچه همانگونه که قبلا هم متذکر شدم بهتر است برای آگاهی از آثار اجرای بیست ساله  این اساسنامه، پژوهشی معتبر انجام شود و هرگونه تغییری منوط به نتایج آن تحقیق شود.

خسروی، فریبرز. «اصلاح جایگاه سازمانی یا ادغام!». پایگاه تحلیلی خبری لیزنا. سخن هفته شماره 23. 29 فروردین 1390.

نظرات

در این سازمان تصمیمات به اوامر ملوکانه یکی دو نفر موکول است که نه تنها متخصص نیستند بلکه دانش مدیریتی لازم هم نداشته یا ندارند.
نظارت درستی از طرف مقامات بالادستی انجام نمیگیرد و روئسا مطلق العنان می باشند
کتابخانه از متخصص در حال خالی شدن است.
خیلی درست نوشته اند ما عین شترمرغ شده ایم . می خواهیم از امکانات نهاد استفاده کنیم می گویند شما جزو نهاد نیستید . می خواهیم از امکانات سایر جاها استفاده کنیم می گویند نهاد شما بهترین امکانات کشور را دارد
خدا دکتر خسروی را خیر دهد که مصائب کتابخانه را ریشه ای نوشته اند.
بسیار دقیق و زیبا مشکل را مطرح کرده اند. بهترین دلیل بر عدم رسیدگی به سازمان این است که چندین ماه است که سازمان بی سرپرست است و هیات امنا فرصت تشکیل جلسه ندارد. بعضی همکاران کتابخانه ملی خیال می کنند همین که بالای کارتشان بنویسند نهاد ریاست جمهوری برایشان ارزش است. چنین فکری درست نیست . اشاره نوشته استادخسروی به مبانی و علت های مشکلات پیش آمده است
همکار گرامی ، ممکن است متن خبر را یک بار دیگر بخوانید. نویسنده با ادغام کتابخانه ملی با هر سازمان دیگری مخالف هستند و برای جلوگیری از آن راه حلی را پیشنهاد می کنند که شما هم اگر ممکن است در باره آن نظرتان را بفرمائبد. صحبت نویسنده ارائه راه حلی در برابر ادغام است
سلام علیکم
آقای دکتر خسروی تصور می کند اگر زیر مجموعه وزارت خانه ها باشد به کتابخانه ملی توجه بیشتری می شود؟ به نظر بهتر نیست به جای بهانه تراشی برای کار نکردن و تلاش برای تغییر ساختار سازمانی، سعی شود مشکلات را پشت سر گذاشت و در جهت ارتقا تلاش کرد. تجریه کلیه تغییرات گذشته نشان می دهد که این سازمان همواره در این تغییرات متضرر شده است. از جمله آنها ادغام با سازمان اسناد ملی. که یک عنوان کذایی و نامفهوم را برای کتابخانه ملی ما به ارمغان آورده است. چشم ها را باید شست ….

 

غروب یا طلوع

دوستی نوشته بود که “در ساعتی که سایه آدم های کوچک بزرگ می شود
آفتاب در حال غروب است” وقت دیگری هم چنین می شود: وقتی آفتاب در حال طلوع است سایه آدمها ی کوچک بزرگ می شود . اما دیری نمی گذرد که با طلوع آفتاب این بزرگنمایی محو می شود

فاجعه ای درس آموز !

وقتی در سال 88 زلزله شدید هائیتی رخ داد در پورتوپرنس عده ای دست به غارت مغازه ها زدند. بعدا نیز گزارشهایی از  بعضی جنایت ها و تجاوزها مخابره شد. این کشور فقیرترین کشور امریکای جنوبی است و نیمی از سکنه آن بیکارند . عده ای  این فقر فراگیر را علت آن رفتار نامناب دانسته اند.

اما نگاهی به حوادث طبیعی در سایر نقاط جهان و رفتار ساکنان آنها  حقیقت دیگری را عیان می سازد. به نظر می رسد فقر عامل درستی برای توچیه آن رفتار نامناسب نباشد. در چریان زلزله شیلی در دو سال پیش و طوفان کاترینا در سال 2005 و سیل انگلستان در 2007 رفتاری چون ساکنان پورتوپرنس در غارت اموال دیگران مشاهده شده است. بر اساس گزارش ها در این بعضی از این حوادث حتی پلیس هم مشارکت  داشته است.  به نظر می رسد شوک وارده از حادثه و قانون بقا ، این عکس العمل را پدید می آورد.

اما حوادث اخیر ژاپن واقعیتی دیگر را رقم زد. سه حادثه پیاپی که هریک به تنهایی می تواند یک کشور را به زانو در آورد در این کشور رخ داد. زلزله ای شدید که خاک ژاپن را دومتر چابجا کرد . سونومی که با ارتفاع ده متر ساحل را نابود کرد و بدنبال آن سانحه هسته ای که خاطره چرنوویل را زنده ساخته است . اما رفتار ژاپنی ها  و مسئولانشان  رفتار دیگری است.

هیچ موردی از غارت و جنایت گزارش نشده است. خبرگزاریها صف های منظمی را نشان می دهند که افراد برای گرفتن سهمیه یا خرید از فروشگاه ها تشکیل داده اند. ژاپنی ها در برخورد با این فاجعه سعی می کنند خون سرد باشند و از کلمات امیدوار کننده استفاده کنند و بر یکدیگر مهربانی کنند.  نخست وزیر ژاپن با چهره ای خسته اما امیدوار معمولا در حال سرکشی به فعالیت های صورت گرفته برای مقابله با این  فاجعه قرن است. دیروز تلویزیون ها  امپراتور ژاپن و همسرش را نشان می دادند که بدون خدم و حشم  و تشریفات از بعضی حادثه دیدگان دلجویی می کنند.

این واقعیت ها نشان می دهد که ملتی که به ” حرمت نفس و وفاق جمعی ” دست یافته باشد و مسئولان را با خود و کشور را از آن خود بداند می تواند معچزه کند. دور نیست که ژاپنی ها از این فاجعه نیز همچون جنگ دوم جهانی کمر راست کنند و عظمت و غرور دیگری را بیافرینند و برای نسلهای آینده شان به یادگار بگذارند.

دروازه بانی : از عربستان تا ایران

در ماه های اخیر جنبش های مردمی در منطقه فراگیر شده است.در این منطقه خیزشهایی تجربه می شود که در سه یا چهار دهه اخیر بی سابقه بوده است. تونس ، مصر ، لیبی ، یمن و…این وقایع در مرکز خبر رسانه ها  قرار دارند. در این روزها به راحتی می توان دریافت که بعضی رسانه ها در برجسته سازی اخبار یک کشور تلاش وافری را نشان می دهند و در مقابل وقایع کشور دیگر یا سکوت می کنند ویا بسیار گذرا به آن می پردازند. العربیه و سایر رسانه های متعلق به عربستان سعودی در اطلاع رسانی از وقایع سوریه از خود تلاش مضاعفی را نشان می دهند اما گویا در بحرین هیچ اتفاقی نیفتاده یا اتفاق بسیار کم اهمیتی رخ داده است. در مقابل رسانه های جمهوری اسلامی ایران بالعکس عمل می کنند. یعنی در مقابل خبرهای سوریه یا مسکوتند و یا بسیار کم گو اما در اطلاع رسانی وقایع بحرین تلاش زیادی دارند به گونه ای که برای بحرینی های معترض ،یکی از معتبرترین کانالها “العالم” است.

روزانه هزاران خبر از مجاری گوناگون به دفاتر این رسانه ها می رسد. مسلما امکان انعکاس همه این اخبار وجود ندارد. اینکه کدام اخبار ارسال و جلوی انتشار کدام خبر گرفته شود از مسائل اصلی رسانه هاست .برای گزینش خبر  فرایندی به نام دروازه بانی خبر شکل می گیرد. کار این فرایند انتخاب اخبار با عنایت به استراتژی و اهداف رسانه خواهد بود. واقعیت این است که مرز میان دروازه بانی خبر و سانسور، مرزی بسیار باریک و بعضا غیر قابل تفکیک و تشخیص است .

اگر سانسور را ” ايجاد هرگونه اخلال نظام‌مند و آگاهانه در فرايند ارتباط از مرحله شكل‌گيري معنا و هدف در فرستنده تا پديد آمدن معنا در گیرنده ” (1)بدانیم به راستی کار این تفکیک و تشخیص بسیار مشکل تر خواهد بود. گاهی حتی خبری از دروازه هم عبور می کند اما با افزودن یا کم کردن جملاتی چنان تغییری در معنا پدید می آورند که آن را به عکس خود تبدیل می کنند.

در باره عوامل تاثیر گذار بر دروازه بانی خبر و ساختار آن ، از سوی علمای ارتباطات نظرات زیادی مطرح شده است .به نظر می رسد یکی از نظرات قابل توجه نظرات چامسکی و هرمن در کتاب ارزشمند “فیلترهای خبری”(2) باشد. ایشان در مورد فیلترهای خبری در امریکا و عوامل موثر بر آن  می نویسند:

  1. میزان تمرکز مالکیت وسایل ارتباط جمعی
  2. اعتقاد و وابستگی وسایل ارتباط جمعی به اخبار و اطلاعاتی که دولت، سازمان های مهم تجاری و متخصصان صاحب نام به عنوان منابع اصلی ارتباطی و خبری در اختیارشان می گذارند
  3. منابع خبری وسایل ارتباط جمعی: وسایل ارتباط جمعی به عنوان منبع اطلاعات قرار می گیرند
  4. انتقاد از وسایل ارتباط جمعی
  5. ضدیت با کمونیسم

البته ضدیت با کمونیسم این روزها مفهوم دیگری یافته و جای آنرا مثلا تروریسم گرفته است. واقعیت این است که مالکیت رسانه عاملی تاثیرگذار بر رنگ و بو و عملکرد دروازه بانی دارد. پژوهش های زیادی صورت گرفته که در آنها مساله شخصیت و منش و میزان سواد و تعهد دروازه بان مورد تاکید قرار گرفته است اما به نظر می رسد که مالکیت و منافع صاحبان این رسانه ها حرف اول را در نحوه دروازه بانی می زند. این سخن فقط در مورد کشورهایی که نظام های غیر دمکراتیک دارند صدق نمی کند بلکه در مورد کشورهای شمال نیز صادق است و بیهوده نیست که چامسکی معتقد است که کشورهای چون امریکا سعی دارند از طریق رسانه ها با استفاده از عملیات روانی به تثبیت قدرت خود بپردازند . در این مسیر روشنفکران علمی و تکنولوژیک که چامسکی آنان را نوعی روحانیت سکولار می نامد که کارشان اعمال کنترل ایدئولوژیک بر توده ها در دمکراسی های سرمایه داری است.

رسانه های جدید که در بستر اینترنت شکل گرفته اند تاثیر شگرفی داشته اند. ویژگی گسترده و مردمی بودن این رسانه ها بسیاری از این نظرات و تئوری ها را در آینده ای نه چندان دور دچار تحول و بازخوانی خواهد کرد

1- فریبرز خسروی ، سانسور کتاب. تهران: نشر نظر، 1378.

2- ادوارد هرمن ، نوام چامسکی ، فیلترهای خبری. ترجمه تژا میرفخرایی، تهران: موسسه ایران ، 1377.

شادباش

پنهان مشو که روی تو بر ما مبارک است

نظاره ی تو بر همه جانها مبارک است

یک لحظه سایه از سر ما دورتر مکن

دانسته ای که صورت عنقا مبارک است

ای بستگان تن به تماشای جان روید

کاخر رسول گفت تماشا مبارک است

بر خاکیان جمال بهاران خجسته باد

بر ماهیان تپیدن دریا مبارک است

دل را مجال نیست که از ذوق دم زند

جان سجده می کند که خدایا مبارک است

مولانا