تفلسف های کتابدارانه !

شاخص

جايتان خالي در گوشه كتابخانه محلمان جاخوش كرده و در خلسه اي نگفتني فرو رفته ام. اعاظم، اكابر و معاريف در مقابلم چون پرده سينما در عبورند. فلسفيدنم مي گيرد. از آنان مي پرسم : به نظر شما فلسفه وجودي كتابخانه چيست ؟ و اصولا به كتابخانه چگونه نگاه مي كنيد؟ پاسخ بعضي از آنان چنان چرتم راپاره مي كند كه متوجه مي شوم همه آنچه پنداشته ام در رويا بوده است. حالا به جواب ها نگاه كنيد: 

ــ فرويد : آیا در کودکی مادرتان برایتان از روي كتاب قصه نگفته است؟ اگر گفته بود این سوال را نمی کردید.

-بورخس : من فکر می کنم که بهشت جایی مثل کتابخانه است با این تفاوت که اضافه کارش به موقع پرداخت می شود! ــپوری سلطانی : اگر کتابخانه درست نمی شد با فاجعه عدم فهرستنویسی چگونه به زندگی خود ادامه می دادیم؟

ــ داروين : این نوعی انتخاب اصلح برای ماندگاری کتاب است .

ــ همينگوي : بجای دریا برای صید باید به کتابخانه رفت. و اصولا مردان بدون کتابخانه چگونه سر خواهند کرد.شیالی

ــ فردید: ظهور کتاب و کتابخانه یک حوالت تاریخی است که مقتضای عصر هبوط است.

-زهره علوی: راز خلقت کتابخانه ها رده بندی و گسترش رده هاست.

ــ سيمون دوبوار : کتابخانه در همه جای عالم نماد تسلط زنان بر مردان است زیرا اغلب کتابداران زنند.

ــ صادق هدايت : بالاخره یک جایی برای کز کردن و در خود رفتن لازم است.

– آل احمد : جا پاي خود را در كتابخانه مي توانيد ببينيد.

ــیونگ : کتابخانه مظهر انبوه تمایلات سرکوب شده بشریت است.

ــ بيل کلينتون : من هرگز محیطی خلوت تر از کتابخانه سراغ نداشته ام.

– کامران فاني : بورخس راست مي گويد كتابخانه بهشت است ولي اگر بتوان در آن به تدخين دخانيات پرداخت. ــ ناصرالدين‌شاه: دستور داده ایم که این اعتمادالسلطنه پدر سوخته یک جایی برای بازی ملیجک جان درست کند. نامش را کتابخانه مبارکه گذاشته ایم.

ــ بوش : به رایس گفته ام که مبدا کتابخانه ها با ظهور تروریسم بی ارتباط نیست . نتیجه تحقیقات بعد از عمل مشخص خواهد شد.

ــ دکارت : مساله،بودن یا نبودن کتابخانه است . مطمئنید که کتابخانه ای وجود دارد؟

ــ بودا : کتابخانه مظهر چاکرای سوم وجود انسانی است.

ــ ماکياولي : مساله اساسی تسلط بر کتابخانه است . اگر کتابخانه وجود نداشته باشد چگونه مي توان بر آن مسلط شد؟ ــ نیوتن : قانون بقای ماده و انرژی حکم می کند که انرژی مغزها را در یک جا متمرکز کنیم.

ــ هيتلر : اگر کتابخانه نبود چگونه گوبلز مراسم با شکوه کتاب سوزان را برگزار می کرد.

ــ فردوسي پور: چه ميـــــــــکــنند اين کتابداران در کتابخانه ها! ــ ارسطو : طبيعت بشر این است که نمایشگاه افکار درست کند. .

ــ مارکس : تشکیل کتابخانه یک جبر تاریخی است که نشانه ظهور بورژوازی است .این پدیده در کمون ثانویه به سنتز خود بدل خواهد شد.

ــ خاتمي : كتابخانه مكان گران سنگي است كه از آنجا به رياست جمهوري مي رسند و گفتگوي تمدن ها را مي آغازند. ــ نيچه : چرا نباید وجود داشته باشد؟ – اگزوپری: عشق تمرین نیایش است و نیایش تمرین سکوت در کتابخانه است

-آندره ژید: من کتابدارم، پس هستم.

در شیرازه سال اول – شماره ی سوم / فروردين و ارديبهشت 1387 منتشر شده است  

میانگین سنی وزرا !

شاخص

یکی از دلائل مخالفت نمایندگان با وزرای دولت  پیشنهادی دولت سن آنان بود . مخالفان معتقد بودند که میانگین سن وزرا بالاست لذا نمی توانند موفق باشند . آنان گفتند :” برخی از این وزرا را بخواهیم در برخی پروژه‌ها ببریم، باید سرم به آنها وصل کنیم.” امروز یکی از دوستانم  گزارشی را از موسسه فرچون برایم ارسال کرد که در این ارتباط می تواند بسیار درس آموز باشد . در این گزارش مشخصات صد مدیر موفق امریکا درج شده است . میانگین سنی این مدیران بیشترین این مدیران سنشان بین 50 تا 64 است . گاهی سیاست بازی افراد را به چه یاوه گوییهایی که نمی کشاند !

میانگین سنی مدیرام موفق

میانگین سنی مدیرام موفق

 

سکوت و هماوایی !

شاخص

                                                                                       حافظ این حال عجب با که توان گفت که ما

                                                                                          بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم

در سفری کاری با یکی از متخصصان  همراه می شوید . قرار است برای تصمیم گیری در مورد یک طرح پژوهشی با شما مشورت شود. یکی دو ساعتی که در فرودگاه  توقف دارید و طی  پرواز با این همکار،مشغول صحبت می شوید . او تقریبا درتمام مدت انتقادات زیادی را به  طرح ، وارد می کند و آن را غیر قابل اجرا دانسته ، می گوید فقط موجب اتلاف بودجه می شود. چنان گرم و شیوا سخن می گوید که شما هم آداب نزول اجلال در پرواز را – مثل نوشتن وصیتنامه و ادای تشهد – فراموش می کنید!

به مقصد می رسید و جلسه شروع می شود . هفت نفر حضور دارند . پنج نفر از سازمان پیشنهاد دهنده هستند و شما دونفر نیز  به عنوان متخصص دعوت شده اید . طرح را ارائه می دهند . بحث شروع می شود . با شدت و هیجان مشکلات و کاستی ها را طرح می کنید و منتظر ادامه آن توسط همکارتان می شوید . اما به این نتیجه می رسید که گویا پرواز در ارتفاع چند هزار پایی تحولی اساسی در وی پدید آورده و موجب جهش ژنتیکی و رفتاری او شده است . گویا لال شده و سخن گفتن نمی داند!

روزانه نظیر این صحنه با اشکال و اطوار مختلف در محافل تصمیم سازی ، داوری پایان نامه ها و رساله ها ، و… تکرار می شود . باز خدا رفتگان آن بنده خدا را رحمت کند که لااقل سکوت کرد. بارها شاهد بوده ایم که نظر و بیانات متخصصان محترم چنان در خلوت و جلوت تفاوت داشته که موجب حیرانی ناظران شده است !

این سکوت و هماوایی غیرکارشناسانۀ متخصصان و خبرگان  را اگر خیانت ندانیم قطعا خدمت نیز نمی توان نامید .

دو چیز طیره عقل است: دم فروبستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی !

 به راستی ریشه های این سکوت و هماوایی مخرب را در کجا باید جستجو کرد ؟ شاید یکی از دلائل این امر روحیه چاپلوسی و تملقی باشد که همچون بلایی خانمانسوز در جای جای جامعه جا خوش کرده است . تایید نابجا و مجیزگویی و دادن رشوه زبانی جزء آداب حفظ پست شده است . هرگونه مخالفت با نظرات مورد تایید صاحبان قدرت و حتی گاهی تایید نکردن نظرات آنان همچون گناهی نابخشودنی جلوه می کند . این پستی اخلاقی چنان ریشه دوانیده است که همچون یک روش به کار می رود.

دانشجویی قبل از جلسه دفاع به کرات بیان می کند که استاد مشاور حتی یک بار هم رساله او را ندیده است . با کمال تعجب می بینیم که همان مشاور ساکت است و سخن نمی گوید و دانشجو نیز در صفحه سپاس چنان خاضعانه از او نام می برد و او را می ستاید که قدیسان را ! این دانشجو درس چاپلوسی را در مکتب جامعه و آن استادان ، خوب آموخته است اما ساده لوحانه خواهد بود که اگر تصور کنیم دلیل اصلی این رفتارها فقط چاپلوسی است !

متاسفانه تعامل دو سویه ای در این تاییدات و سکوت ها برقرار می شود. یک بار شما در برابر کار غلط و سست طرف مقابل به قول حیدری نژاد خود را به خواب می زنید و دچار خوابگردی می شوید ، بار دیگر او کار شما را تایید خواهد کرد . و این هم افزایی نامیمون چنان مرسوم می شود که هرگونه مخالفت منجر به طرد فرد می شود . بعضی از این گروه ها چنان مافیاگونه عمل می کنند که ورود هیچ فرد مستقلی را  برنمی تابند .

می توان از منظر دیگر نیز به این موضوع نگریست . هرگونه سکوت ، آوا و هماوایی راکه بر خلاف تخصص و باورهای فرد بروز می کند شاید بتوان در یکی از مقوله های زیر قرار داد:

الف : سکوت ، آوا و هماوایی سودجویانه  وخود حفاظتی

گاهی تایید و سکوت برای حفظ منفعت فردی و یا نگرانی و ترس از طرد و از دست دادن موقعیت است  .  بسیار دیده می شود که رئیس غیر متخصصی یک ساعت رطب و یابس را به هم می آمیزد و نظرات محیرالعقول از خود صادر می کند . گروه معاونان و مشاوران نیز چون آهوان در گل مانده سکوت می کنند و یا نالۀ تایید سر می دهند . بعدها برایم معلوم شد که علت اصلی سکوت آن همکار محترم مذکور در اول یادداشت ، چیزی جز منفعت طلبی فردی نبوده است . متاسفانه تعامل دو سویه ای در این تاییدات و سکوت ها برقرار می شود. یک بار شما در برابر کار غلط و سست طرف مقابل به قول حیدری نژاد خود را به خواب می زنید و دچار خوابگردی می شوید ، بار دیگر او کار شما را تایید خواهد کرد . و این هم افزایی نامیمون چنان مرسوم می شود که هرگونه مخالفت منجر به طرد فرد می شود . بعضی از این گروه ها چنان مافیاگونه عمل می کنند که ورود هیچ فرد مستقلی را  برنمی تابند .

آن دانشجو هم که علیرغم باور باطنیش آوای موافقی را با مشاور سر می دهد و او را سپاس می گوید صرفا برای عبور از پل صراط رساله است و منفعت فردیش چنین اقتضا می کند و ترس از توقف در صراطِ رساله او را به این عمل واداشته است . بسیاری از شما عزیزان تجربه کرده اید که گاهی به علت پافشاری بر مواضع تخصصی و بیان عریان حقایق ، به جلسات بعدی دعوت نشده اید !.

ب :سکوت ، آوا و هماوایی مطیعانه

گروه دیگری به این نتیجه رسیده اند که هرگونه اظهار نظر و بیان نظرات راه به جایی نمی برد.این افراد بارها تجربه کرده اند که نظرات تخصصی آنان نه تنها به کار گرفته نشده بلکه موجب زحمتشان نیز شده است لذا به سکوت متوسل شده اند:

هنگامی که من و شعر نامه هایم

از ابتدای نگاه تو

به انتهای سرزمین تمسخر پرتاب می شویم      

دیگر

نه جایی برای ماندن من است

و

نه جایی برای شعرنامه های بی وزنم

گر توان رفتن نیست

باید

شعر سکوت را پیشه خود ساخت

 اینان کمتر در پی منافع شخصی خود هستند؛ اما چنان دچار انفعال و بریدگی شده اند که اغلب خاموش می مانند ؛ اگر اظهار نظری هم داشته باشند در راستای تایید نظر دیگران است.آنان به بلاهت مسئولان معتقد شده و به قول حضرت مولانا باور دارند که : ” پس جواب ابلهان آمد سکوت ” . در جامعه علمی و حرفه ای این افراد بی آزار! بسیار با شخصیت و متین و مثبت جلوه می کنند . هیچ مقاله ای در داوری آنان دچار مشکل نمی شود و از دیدگاه آنان هیچ پژوهشی هم دارای اشکال نیست . در جلسات تخصصی نظری نمی دهند ؛ اگر هم اظهار نظر کنند قطعا نظرشان موافق جمع خواهد بود .شعار این موجودات بی خطر به قول جورج ارول : چارپا خوب و دوپا بد خواهد بود !

ج :سکوت ، آوا و هماوایی دیگر خواهانه

گاهی سکوت یا هماوایی نابجای متخصصان ،برای کسب منافع شخصی نیست بلکه برای حمایت از فرد یا سازمان است . بارها دیده شده است که استاد محترمی ، دلیلِ تساهل و عدم دقت خود را در رسیدگی به یک کار پژوهشی ، گرفتاری و مشکلات پژوهشگر دانسته است . بعضا برای حل مشکل اقتصادی یکی از اعضای گروه ، پروژه نیم بندی به تصویب اعضا می رسد و همگان با آگاهی از سستی کار آن را به تصویب می رسانند . در بعضی سازمان ها برای حفظ بودجه،بسیار شتابزده طرح هایی به تصویب می رسد و متخصصان نیز برای حفظ منافع سازمانی دم بر نمی آورند و با جمع همنوا می شوند .گاهی تعصبات گروهی و صنفی می تواند موجب این رفتار شود .

دلائل و زمینه های اجتماعی بسیاری عامل بروز انواع  این سکوتها و آواهای نابخردانه است . از جو حاکم بر سازمان ها و گروه ها تا کیفیت تعلیم و تربیت و ارتباطات اجتماعی در پدید آمدن چنین وضعیتی موثرند . اما بهر دلیل و علتی که این رفتار شکل گرفته باشد تبعات و پیامدهای بسیاری را برای حوزه کتابداری و اطلاع رسانی به ارمغان خواهد آورد:

  • تصمیم گیری درست معلول کسب اطلاعات درست است . اگر نخبگان ، خبرگان و بدنه سکوت کنند و یا اظهار نظرشان مبتنی بر دانش و واقعیت نباشد، یعنی اخلال ارتباطی  رخ بدهد چگونه می توان انتظار اتخاذ تصمیم درست داشت . اتخاذ بعضی تصمیمات خردگریز را باید معلول این پدیده دانست.
  • وقتی اخلال در جریان اطلاعات رخ می دهد ، نظارت و اصلاح کاستی ها نیز امری دیریاب خواهد بود . اگر اعضای بدن بی حس شوند و درد را گزارش نکنند ، چگونه متوجه سرایت بیماری خواهیم شد! در این حالت تشخیص کار درست و نادرست نیز محال خواهد بود. به همین دلیل است  که بعضی گروه ها و کتابخانه ها در منظر گردانندگانش بی بدیل و بی نقص جلوه می کنند در حالی که سرشار از خطاهای آشکار هستند .چیرگی فرهنگ سکوت و مدارا کل ساختار آنها را عملا فلج کرده است.  فاجعه اصلی این است که گردانندگان، از این نقصان بی اطلاعند یا آن را عین قوت می پندارند!
  • فرهنگ سکوت و هماوایی نابخردانه از خبرگان و استادان، به دانشجویان و بدنه حرفه به ارث خواهد رسید . آهسته آهسته این مرده ریگ  چنان جا خواهد افتاد که اگر کسی خلاف آن رفتار کند فردی نابهنجار تلقی خواهد شد.متاسفانه شیوع این پدیده آفت زا در بسیاری از مراکز قابل مشاهده است .
  • غلبه این فرهنگ موجب می شود که به تدریج در سطوح تصمیم گیری جا برای افراد آگاه و خبیر و دلسوز کم شده ، به جای آنان افرادی مطیع و منقاد جایگزین شوند. مسلما گروه وسازمانی که چنین موجوداتی در راس آن قرار گیرند ، عاقبتش ناگفته پیداست!

  مشاهدات روزمره نشان می دهد که این نوع سکوت و آوا در حوزه کتابداری و اطلاع رسانی نیز رو به گسترش است. یادمان باشد جامعه ما زمانی به فرزانگی خواهد رسید که به قول علی ع افراد بتوانند بدون لکنت زبان حق خود را مطالبه کنند.متاسفانه باید گفت که بعضا کار از لکنت گذشته و به لالی کامل منجر شده است !  چه معتقد باشیم که استادان و فرهیختگان حوزه علم اطلاعات و دانش شناسی در ایجاد این کاستی مهلک موثر بوده اند و یا باور داشته باشیم که در این نقصان بی تاثیر بوده اند ؛ این عقیده نمی تواند نافی رسالت آنان در زدودن این فرهنگ ناشایسته باشد

همانگونه که گفته شد عوامل بسیاری در پدید آمدن این روحیه موثرند. بررسی دلائل و علل این سکوت و آوا و هماوایی های مخرب در حوزه کتابداری و اطلاع رسانی موضوع مناسبی برای پژوهش است. اما شاید بتوان گفت که بیشترین تاثیر را در تولد و تداوم این پدیده ، نظام رسمی تعلیم وتربیت دارد . پائلو فریره معتقد است در این نظامهای رسمی ” فرهنگ سکوت ” و تحمل تعلیم داده می شود و تفکر نقاد در دانش آموختگان شکل نمی گیرد .در سطوح مختلف تحصیلی مهارت جرات ورزی و رواداری نیز آموخته نمی شود بلکه بعضا خلاف آن تعلیم داده می شود .

 مشاهدات روزمره نشان می دهد که این نوع سکوت و آوا در حوزه کتابداری و اطلاع رسانی نیز رو به گسترش است. یادمان باشد جامعه ما زمانی به فرزانگی خواهد رسید که به قول علی ع افراد بتوانند بدون لکنت زبان حق خود را مطالبه کنند.متاسفانه باید گفت که بعضا کار از لکنت گذشته و به لالی کامل منجر شده است !  چه معتقد باشیم که استادان و فرهیختگان حوزه علم اطلاعات و دانش شناسی در ایجاد این کاستی مهلک موثر بوده اند و یا باور داشته باشیم که در این نقصان بی تاثیر بوده اند ؛ این عقیده نمی تواند نافی رسالت آنان در زدودن این فرهنگ ناشایسته باشد . رسالتی که برنامه می خواهد و همت می طلبد . در این میان نقش مجامع مردم نهادی مثل انجمن می تواند تعیین کننده باشد . شاید نخستین گام در این مسیر پدید آوردن این نگاه برای بدنه جامعه علمی و حرفه ای باشد که استادان و انجمن مشتاق شنیدن و نقد کردن هستند و به قول حضرت مولانا بدگمان و خیال اندیش نبوده ،  آماده شنیدن حرفهای راست هستند  . اگر این اصلاح منظر رخ ندهد شوربختانه این سکوت و آوای ناگزیر، پایدار خواهد ماند :

 گفت هر مردی که باشد بد گمان

نشنود او راست را با صد نشان

هر درونی که خیال‌اندیش شد

چون دلیل آری خیالش بیش شد

چون سخن در وی رود علت شود

تیغ غازی دزد را آلت شود

پس جواب او سکوتست و سکون

هست با ابله سخن گفتن جنون [۱]


ارکیده های مجازی

شاخص

دیروز در باغ زیبای ارکیده کولالامپور محو تماشای گل های زیبایش بودم که کودکی با پستانکی در دهان ، بیشتر از گل های جذاب، توجهم را جلب کرد. چنان غرق بازی با آی پد خود بود که نه برق چند باره فلاش دوربین اصلا موجب کوچکترین عکس العملی در وی شد ونه توجهی به دوست یا خواهر هم سنش داشت !. دیدن این صحنه این سوال را به ذهن متبادر می کند که آیا اصولا نسل آینده توجهی به باغ ارکیده های واقعی خواهد داشت یا غرق در ارکیده های مجازی خود خواهد شد و عشق ، محبت ، درخت و انسانیت برایش قالبی دیگر خواهد یافت ؟ البته آنچه را که تا کنون شاید بتوان مسلم پنداشت این است که  تداوم دست نسل نو ،صفحه کلید و تداوم چشمش ، صفحه نمایشگر خواهد بود . گرچه طلیعه های مجازی شدن این دو هم آشکار شده است !

Picture 039

هنوز انسانیت پابرجاست

شاخص

چندی پیش یادداشتی را با عنوان کلیه ایرانی در به رنگ آینه نوشتم . در آنجا از فقری که عامل آن است نالیده بودم ! ظاهرا دختری اندونزیایی که حتما این یادداشت را به کمک مترجم های الکترونیک دیده ،به تصور اینکه به دنبال کلیه برای نجات بیماری هستم ، یادداشت زیررا همراه شماره تلفن و آدرس خود فرستاده است . این مطلب بیان گر آن است که هنوز انسانیت و شرف انسانی پابرجاست :

I am ready to donate my kidney, i’m indonesian
ZAHRA, 21 years old, Female, Blood Type: A +,
Yogyakarta, No Smoking, No Alcoholic ,
Not consume drugs (No drug), free HIV / AIDS, creatinine 0.7 (go ادامه‌ی خواندن

تقدیم به ایرانیان زیر ده سال

شاخص

ایمیل یکی از دوستان موجب شد دوباره با کتاب اقتدارگرایی ایرانی تجدید دیداری داشته باشم .

محمود سریع القلم. اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار (تهران : نشر فرزان روز ، 1390 )

دکتر سریع القلم در این کتاب با مطالعه تاریخی و شیوه تطبیقی به بررسی مبانی ساختاری، رفتاری و مدیریتی نظام اقتدارگرا در عصر قاجار (۱۱۹۳ـ۱۳۴۴ هجری قمری) پرداخته است. او اکتشاف نفت را در تشدید دولتی شدن و تشدید اقدارگرایی موثر می داند.  وی  برای فاصله گیری از اقتدارگرایی معتقداست که قبل از آزادیهای سیاسی،  شکل گیری احزاب و رقابت حزبی در یک کشورباید به  آزادیهای اجتماعی و انسانی پرداخت و آنها را مرجح دانست.

شاید یکی از زیباترین مطالب کتاب در همان صفحات نخستینش جلوه گر است . سریع القلم کتاب را چنین به فرزندان زیر ده سال این آب و خاک تقدیم کرده است:

تقدیم به ایرانیان زیر ده سال، که در آینده

برای کسب ثروت، به نهاد دولت نزدیک نخواهند شد؛

برای افزایش قدرت کشور، ثروت تولید خواهند کرد؛

ظرفیت نقدپذیری و اصلاح تدریجی را در خود پدید خواهند آورد؛

از فرهنگ واکنش های سریع به خویشتن داری، ارتقاء فرهنگی پیدا خواهند کرد؛

از فرهنگ شفاهی و غیر دقیق به فرهنگ مسئولانه مکتوب، انتقال تمدنی پیدا خواهند نمود؛

از رفتارها و کارهای کوتاه مدت به گستره دراز مدت، رشد فکری پیدا خواهند کرد؛

تضعیف، تخریب و انتقام را از فرهنگ سیاسی خود حذف خواهند نمود؛

به رشد فکری و استقلال فکری از طریق مطالعه حداقل دو ساعت در روز روی خواهند آورد؛

برای ایرانیان دیگر از رانندگی گرفته تا کسب قدرت، حقوق قائل خواهند شد؛

از رشد و موفقیت دیگران به طور واقعی خوشحال شده و درس خواهند آموخت؛

غرور بی جا، حسادت و ناجوانمردی را به سکوت، احترام و گذشت تبدیل خواهند کرد؛

دروغ گوئی و وارونه جلوه دادن واقعیت ها را از نظام معاشرتی خود با دیگران حذف خواهند نمود؛

برای کسب قدرت،به اصل رقابت و فرصت برای دیگران اعتقاد خواهند داشت؛

و پس از رسیدن به قدرت، فقط دوره محدودی، صرفاً برای تحقق کارهای بزرگ، در قدرت خواهند ماند.

 

دکتر علی شکویی و تغییر نام!

شاخص

این نوشته به عنوان سخن هفته  لیزنا منتشر شد:

 احتمالا شما هم مثل من شاهد ازدحام کلاغها بوده اید. وقتی یکی از آنها به خطر می افتد فراخوان عمومی می دهند؛ همگی  یکباره به سمتی هجوم برده، سعی بر دفع خطر و برطرف کردن مشکل می کنند. بسیاری جانداران و به ویژه پرندگان رفتاری این چنینی دارند. آنها هنگام احساس خطر با خبر کردن یکدیگر اسکادرانی از همنوعان را تشکیل داده و با انجام حرکات دسته جمعی و نمایشی و ایجاد سر و صدا و حتی حمله ، سعی در دفع خطر می کنند. شاید این رفتار را بتوان ازدحام یا قلدری جمعی [i] نام گزارد.

کورنارد لورنس [ii] رفتار شناس آلمانی در سال 1968 با وام گرفتن این اصطلاح از دانش پرنده شناسی  آن را برای آدمیان نیز به کار برد. در گروه های اجتماعی و احزاب و دستجات سیاسی این رفتار را فراوان می توان یافت. انواع اعتراضات دسته جمعی و اعتصابات و حتی بعضی شایعه سازی های گسترده را می توان از این نوع رفتار دانست.

در جامعه کتابداران و اطلاع رسانان نیز در مواردی شاهد این ازدحام و اهتمام دسته جمعی بوده ایم که به دو مورد آن اشاره می شود:

زمانی که دانشگاه آزاد پذیرش دانشجوی کارشناسی ارشد و به ویژه دوره دکتری این رشته را را آغاز کرد حملات و جوسازی های گروهی زیادی انجام شد. عده ای معتقد بودند که این کار، غیرقانونی است و دانشگاه آزاد هم فاقد بنیه علمی است . حتی بدنه وزارت علوم هم به نوعی در این ازدحام شرکت داشت. عده ای کار را به تحریم تدریس در دانشگاه آزاد کشانده ،عده ای دیگر بر طبل بی محتوایی آن می کوبیدند.

در هیاهوی آن اعتراضات کسی فکر نمی کرد که آن آغاز به انجام برسد. اما پایمردی استادی به نام دکتر علی شکویی با پشتیبانی برادر دانشمندش ، مرحوم دکتر حسین شکویی

دکتر حسین شکویی

دکتر حسین شکویی

توانست آن مهم را چنان به انجام برساند که نه تنها همه  آن حملات و ازدحام ها خنثی شد بلکه پس از مدتی معترضان سینه چاک هم در صف تدریس و تحصیل آن دانشگاه نشستند! شیوه او در بکارگیری نیروهای جوان و میدان دادن به آن ها باب بسیاری از انحصار طلبی ها را شکست. شاید همین اقدام باعث شد که گروه های کتابداری به تکاپو بیفتند و با اعزام دانشجو و پذیرش نیروهای جوان سعی کنند گروه خود را با فضای جدید تطبیق دهند. از این منظر دکترعلی شکویی حق بزرگی برحامعه کتابداری کشور دارد.

مورد دوم از ازدحام های گروهی کتابدارانه، تلاش برای تغییر نام رشته بود.

در چند سال اخیر در همه جلسات، گروه های بحث ، وبلاگها و حتی کلاس های درس این خواست دنبال شده است . گستره این خواستها چنان گسترش یافت که بزرگان رشته را هم به فکر واقدام واداشت. این اهتمام و فشار چنان موثر شد  که حتی سرسخت ترین مخالفان نیز از تغییر نام سخن گفتند و نام پیشنهاد کردند. انتشار دروغ سیزده امسال در لیزنا و عکس العمل های بعدی به آن نیز بیانگر میزان حساسیت جامعه کتابداری به مساله تغییر نام بود.البته انتشار این طنز علاوه بر جاری نگه داشتن بحث تغییر ، رهاوردهای  جالب دیگری هم  در پی داشت:

  • از یک سو میزان دقت و ژرف نگری جامعه کتابداری و خبرگزاری ها محک خوبی خورد.  طنز بودن متن منتشر شده چنان آشکار بود که عدم فهم طنز بودن آن خود طنز دیگری شد و مرغ پخته را هم به خنده درآورد. اما بعضی از کتابداران نخوانده و یا نیم خوانده ، از مهندس شدن خود ذوق زده شده بودند و یا به شدت به نام جدید  معترض بودند. نقل متواتر خبرگزاری ها هم بی دقتی آنان را آشکار کرد و  نشان از نبود دروازه بانی درست در مسیر پایش خبرهای منتشر شده از سوی آنان بود. آثار انتشار آن خبر چنان قوی بود که حتی بعد از گذشت روزها، صحنه هایی ایجاد شد که داستانهای عزیز نسین را تداعی می کرد:

رئیس یکی از بزرگترین کتابخانه های کشور پس از گذشت دو هفته از انتشار آن دروغ، در جلسه ای با حضور کتابداران از دلائل این نام گذاری می گوید، دقایقی بر صحت آن استدلال می کند؛ و در انتها نیز به حاضران به خاطر آن نام نکو تبریک می گوید!

  • از سوی دیگر میزان مدارا و رواداری و شناخت مفهوم طنز گروه دیگر سنجیده شد. عده ای با این که از طنز بودن مطلب منتشر شده  آگاه بودند چنان بر آشفته شدند که لگام سنجیده سخن گفتن را از دست دادند و با استدلالهای غریب درخواست برخوردهای تند و حذفی را داشتند. اگر کتابداران این آب و خاک تحمل طنز این چنینی را نداشته باشند چه انتظاری باید از عامه مردم داشت؟

بر می گردیم به مساله تغییر نام:

برای رشته ما از ابتدا برابر نهاده دقیقی انتخاب نشده بود. اما معمولا غلط های مصطلح را به سختی می توان زدود. به نظر می رسد دو عامل موجب شده است که مساله تغییر نام شتاب بیشتری بگیرد و تصمیم سازان را وادار به اقدام کند:

  • اهتمام جمعی کتابداران و طرح این خواست در خَلوت و جَلوت و به طنز و جِد
  • تصویب درس ها و گرایش های جدید . امر مبارکی که طی چند سال اخیر آعاز شده ، باز تعریف سرفصل های کارشناسی و تعریف گرایش های جدید برای کارشناسی ارشد است.از نزدیک شاهد بوده ام که استادان گرانقدری برای این بهینه سازی بی مزد و منت تلاش کرده اند. ایجاد این تغییرات خود عاملی بوده است که ضرورت تغییر نام را جدی تر می کرد باید به دنبال نامی بودند که چون چتری واحد بتواند سرفصل ها و گرایش های نو را پوشش دهد.

مسلما اهتمام جمعی چند ساله کتابداران و ضرورتهای پیش آمده تغییراتی را پدید آورد .بی تردید هدف این تغییرات ارتقاء جایگاه علمی و حرفه ای این رشته است . اما به عقیده من همه این تغییرات ارزشمند که تاکنون تعریف شده و در حال تعریف و انجام است کافی نیست وعلاوه بر تغییر نام و تعریف گرایش و سرفصل های جدید اعمال تغییرات دیگری نیز لازم است مورد مطالعه قرار گیرد:

  • کار با اطلاعات درونمایه اصلی رشته ماست. ماهیت سیال اطلاعات و افزایش بهمن وار آن ضرورتهای دیگری را پدید آورده است. میان رشته ای شدن بسیاری از علوم و ماهیت میان رشته ای و آلی و خادم بودن این رشته در ارتباط با سایر علوم  و نزدیک شدن مباحث به آموخته ای فناوری اقتضاء می کند که از منظر دیگری به رشته نگریسته شود. خوشبختانه خبرگان به استقبال این تغییرات رفته اند و با تعریف دروس جدید پذیرای منطقی تغییرات شده اند. در تعریف سرفصل های  جدید تقریب به حوزه فناوری اطلاعات کاملا مشهود است. بعضی دروس کاملا ماهیت فناورانه دارند. پذیرش این تقریب آغاز راه است ، اما همۀ کار نیست. اگر قرار باشد این دروس توسط اعضای محترم گروه های فعلی تدریس شوند؛ راه به جایی نخواهیم برد. من هنوز جزوۀ! درس داده پردازی دوره تحصیلم را درکارشناسی ارشد تربیت مدرس به عنوان حرز نگه داشته ام! اگرمتعصبانه جلو ورود تخصص های دیگر را بگیریم و مدعی باشیم خودمان از عهده همه این دروس برمی آییم – که شوربختانه بسیاری چنین می اندیشند– و تغییری در ساختار و ماهیت گروه های آموزشی ندهیم؛ ما هم چون گذشتگان در حوزه های نوین حرز نامه ساز خواهیم شد و بر حیرانی دانشجویان خواهیم افزود. این کار موجب می شود که دانش آموختگانی کارآ  به جامعه تحویل ندهیم . در ترم پیش در یکی از همین گروه های معزز ،مفاهیمی به عنوان مفاهیم نوین تدریس شده بود  که بیش از یک دهه است که منسوخ شده اند! اگر قائل به آموزش این دروس ومفاهیم نوهستیم وآن ها را در برنامه های جدید گنجانده ایم ،شاید تجدید نظر در ترکیب تخصصی گروه های کتابداری گریز ناپذیر باشد.
  • اگر ضرورت تجدید نظر در ساختار گروه را بپذیریم و رویکرد نوینی برای آن در نظر بگیریم  تغییر دیگری هم ضروری خواهد بود. دراین رویکرد نو، این رشته، در ساختار آموزش عالی کشور نمی تواند به عنوانی گروهی ذیل دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی تعریف شود. ماهیت این دانش و حرفه،و درونمایه سیال آن “اطلاعات و دانش” و در آمیختگی آن برای استفاده از فناوری های نوین حتی ادامه حیات مستقل آن را به عنوان دانشکده ای مستقل زیر سوال می برد و مشکلات فراوانی را پدید می آورد.  آینده نگری و رعایت منافع ملی به دور از تعصب های گروهی اقتضا می کند که این رشته  به یکی از حوزه هایی که انطباق  بیشتری دارد؛ نزدیک شود. در این زمینه تجربه های قابل مطالعه ای در جهان از جمله در امریکا و مالزی وجود دارد. انتساب فعلی این رشته به حوزه علوم تربیتی و روانشناسی مشکل دیگری نیز می آفریند. این انتساب غالبا موجب ورود داوطلبانی می شود که پیش داشته های لازم را برای درک دروسی که در گرایش های جدید تعریف شده اند؛ ندارند. در این حالت حتی در صورت تدریس درست و بهینۀ این سرفصل ها با مشکل عدم یادگیری دانشجو مواجه خواهیم شد.

و در انتها:

ازدحام ها و قلدری های جمعی (Mobbing) همواره هم مثبت نیست. اگر اولین اهتمام جمعی کتابداران درمقابله با تاسیس دوره های کارشناسی ارشد و دکتری دانشگاه آزاد به زعم عده ای خیلی آگاهانه نبود و  حاصلی نداشت  اما به نظر می رسد دومینش به ثمر نشسته است. شاید شایسته این باشد که ازاین پس به دنبال طرحی نوتری باشیم . و این طرح می تواند تغییر جایگاه رشته کتابداری در ساختار رسمی آموزش عالی کشور باشد . اهتمام جمعی کتابداران در این زمینه می تواند موجب شود که  فرد باهمتی  چون دکتر علی شکویی این خواست را تا حصول نتیجه دنبال کند. باید امیدوار بود که جامعه کتابداری ایران و نهادهای مرتبط با آن ، به عنوان نهادهایی یادگیرنده از تغییر نهراسند و به استقبال آن بروند . در هزاره سوم پویایی و تغییر خصلت ذاتی جوامعی که قرار است سرافرازانه ادامه حیات دهند. محافظه کاران جایی در این رشد نخواهند داشت. باید به دنبال ذهن هایی بود که هر روز طرحی نو در اندازند و موجی مبارک ایجاد کنند.  یادمان باشد که در صحنه زندگی حرفه ای ما همین اهتمامهای دلسوزانه و نو آوری ها و طرح های مشفقانه  به یادگار خواهند ماند.

زندگي صحنه زيباي هنرمندي ماست

هر كسي نغمه خود خواند و از صحنه رود

صحنه پيوسته به جاست

خرم آن نغمه كه مردم بسپارند به ياد

 


[i] Mobbing

[ii] Konrad Lorenz

 

خسروی، فریبرز. «دکتر علی شکویی و تغییر نام!». سخن هفته شماره 101. 1 آبان 1391.

طلا1391-09-01 16:41
با تشکر از شما استاد عزیز
بسیار ممنونم که یاد استاد گرامی دکتر شکویی را در دلمان زنده کردید همان استادی که به کتابدار بودنش افتخار می کرد با آنکه اخیرا ناتوان شده بود باز هم سر کلاسهای درس در واحد علوم و تحقیقات حاضر می شد و تجربیاتش را به دانشجویانش منتقل می کرد اما چه بسیار حسودانی که روزی دانشجوی او بودند و حالا دشمن او شده بودند و چه بسا با بدگوییهای خودشان استاد را از دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقیقات که بانی گروه کتابداریش خودش بود بیرون کردند فقط می توانم بگویم حسابشان با خدا.
علی1391-08-07 10:30
با تشکر از استاد خسروی
علی1391-08-07 10:30
با تشکر از استاد خسروی
به نظر می رسد این همه تکاپو و تلاش برای تغییر عنوان رشته حاصل مشکلاتی است که ما در هویت رشته کتابداری داشتیم و تغییر عنوان رشته تنها مرهمی بر این درد بود که صد البته این مرهم فقط در محیط های دانشگاهی موثر و مفید است و در سطح عمومی این تغییر نام رشته قابل پذیرش نخواهد بود و تا حدودی مایه تمسخر جامعه را در بر خواهد داشت.
محمد پورثانی1391-08-04 10:40
استاد گرامی
درود بر شما که خلاف قاعده مرسوم در ایران از آنهایی که در کرسی قدرت نیستند به نیکی یاد می فرمایید. متاسفانه عکس این مرسوم است . در کلاس از خودتان آموخته ایم
بزرگش نخوانند اهل خرد که نام بزرگان به زشتی برد
امیدوارم این کار نیکو تداوم یابد. محمد پورثانی —کانادا
نفيسي كيا1391-08-03 20:52
باسلا م ودورد بر شما كه يادي از ا قاي دكتر علي شكو يي كرديد موفق وپايدارباشيد نفيسي كيا
کتایون1391-08-03 09:48
سوالی که برای من پیش امده اینست که اساتید محترمی که اینقدر شیوا مسئله تغییر در این رشته رو عنوان می کنند در جلساتی که برای تغییر نام صورت گرفته کجا بوده اند؟ آقای خسروی آیا از شما و سایر اساتید دیگر هم در مورد تغییر نام نظرخواهی شد؟ویا عده ای خود را صاحب اختیار آن میدانند!!نظر ما نسل جوان کتابداری که برایشان اصلا اهمیتی نداشت نظر سایر بزرگان کتابداری را چرا نادیده گرفته اند؟!!!!”محافظه کاران جایی در این رشد نخواهند داشت. باید به دنبال ذهن هایی بود که هر روز طرحی نو در اندازند و موجی مبارک ایجاد کنند” جناب آقای خسروی فعلا که آینده حرفه کتابداری در دست محافظه کاران است.
رفعت1391-08-02 09:16
سلام
اگر نسل جوان رااساتید ماقبول داشتند وضعیت رشته ما وتکاپو برای آن بهتر وبیشتر ازین بود که هست.استاد گرامی:افسوس!!! چه دیر بزرگان تن به تغییر میدهند!کاش دریک پروژه تحقیقاتی مشخص شود همه اساتیدی که دیرتغییر نام رشته راپذیرفتند،انگیزه واقعیشان تاقبل از آن برای اینهمه مقاومت چه بود؟؟؟
متشکرم:باتشکر از مطالب خوب وآموزندتان
سیما یزدانی1391-08-02 06:56
امیدواریم که با همت همه کتابداران این خواست اساسی یعنی تغییر جایگاه و تعریف مجدد از رشته انجام شود. در ضمن از اینکه یادی از دکتر شکویی کرده اید کار بسیار پسندیده ایست . یادم است در یکی از واحدهای دانشگاه آزاد همین اساتیدی که اکنون بجای ایشان تکیه زده اند پشت سر بشدت منتقد او بودند اما در مقابل تعظیم می کردند و اکنون او را فراموش کرده اند.از استاد عزیز دکتر خسروی نیز به خاطر دلسوزی و بیان روان و استدلالی شان ممنونم
الی1391-08-02 00:50
نوشدارو بعد از مرگ سهراب!
وقتی خبر تغییر نام رشته را دیدم یاد بیان یکی از اساتید افتادم که در مقاله ای گفت تغییر رشته هرگز، شما رشته تان را عوض کنید!
آیا تغییر نام پس از این همه کش و قوس می تواند مرهمی برای دل زخم خورده ما کتابداران دیروز و اکسیری برای حیات کتابداران فردا باشد؟
همتیان1391-08-01 22:06
ممنون. استفاده کردیم. انشالا گروه های محترم هم به فرمایشات شما گوش بدهند!
محسن مردانخانی1391-08-01 17:52
سلام
درود بر شما که از یکی از تاثیر گزاران که اکنون در مسند قدرت نیست یاد کرده اید . این سنت خوبی است . نکته مهم نوشته شما امیدوارم مورد توجه قرار گیرد. جایگاه رشته ما لازم است مورد تجدید نظر قرار گیرد.
رویا جاویدی1391-08-01 16:54
تشکر از شما جناب خسروی
چقدر خوب بزرگان رشته کتابداری با نوشته های سودمند خود ما را از تبعات بسیاری از رفتارهایی که هم اکنون در جامعه کتابداری رخ می دهد آگاه می کنند. امیدوارم گوش شنوا باشیم
مهتاب1391-08-01 11:42
مثال شما بسیار آموزنده بود.
ممنون آقای دکتر
 منبع : لیزنا
دوشنبه, 01 آبان 1391 ساعت 08:00

پلی به سوی …

شاخص

همانگونه که در طرح زیر می بینید این روزها به شدت نسبت به سلامت  سفرهای هوایی احساس تردید می شود. اما واقعیت چیز دیگری است. تعداد تلفات

 جاده ای مثل سایر آمارها قبض و بسط زیادی دارد .این آمار از 23000 تا 10000 در نوسان است اما اگر به میانگین این آمار   استناد کنیم تعداد تلفات جاده ها رقمی در حدود 16500 نفر در سال است . یعنی سالی 83 هواپیمای 200 نفره ! در حالی که طی ده سال گذشته مجموعا 986 نفر از طریق هوایی عروج فرموده اند! لذا به نظر می رسد طراح محترم بهتر است این پل را از جاده ها به بهشت متصل کند!

یادی از مهربانی مهرورز

شاخص

انگار دیروز بود که پس از دوسال  او را در قلهک مجددا ملاقات کردم. علی مزینانی را از زمان تدریس روش تحقیق در  علوم پزشکی ایران می شناختم. دانشجوی پویا و با هوشی که در انتهای کلاس می نشست و بدش نمی آمد که گاهی شلوغ هم باشد.

آن روز آمده بود تا برای کار در کتابخانه  دانشگاه آزاد قرار داد ببندد. آنان تقبل کرده بودند که در صورت عقد قرار داد او را بورسیه کنند. گفتم اگر کتابخانه ملی همین شرایط را فراهم کند می پذیری؟ گل از گلش شکفت. فردای آن روز با آقای خاتمی مساله را در میان گذاشتم و توضیح دادم که به کارگیری امثال او در کتابخانه ملی می تواند آینده ساز باشد. به راحتی پذیرفت و مسئولیت نوشتن آیین نامه این قبیل بورسیه ها را به خودم واگذار کرد . آیین نامه ای تنظیم شد و به تصویب رسید و مزینانی هم جزء همکاران ما شد.

دیری نگذشت که که پویایی و پشتکار او بر همه مسلم شد و رابطه معلم و شاگردی ما هم تبدیل به دوستی و مهرورزی عمیق و زیبایی گشت. او همکاری بسیار همراه ، صبور  و خبره و دوستی شفیق بود. معتقد بودم که نیروی ارزشمندی به همکاران زحمتکش کتابخانه افزوده شده و در آینده می تواند از عناصر تصمیم ساز متخصص برای کتابخانه باشد. افسوس که تقدیر بر تدبیر غالب آمد و در همین روز ها بود که شمع وجودش در دیگرسرای نورافشان شد . باورتان می شود که هشت سال از آن رحیل گذشته است؟

زندگی صحنه ی یکتا ی هنرمندی ماست

هرکسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود

صحنه پیوسته بجاست

خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد 

روانش شاد و فردوس جایگاهش باد.

چند و چون برگزاری ایفلا در ایران

شاخص

گفتگو یی که در لیزنا منتشر شد:
چند و چون برگزاری ایفلا در ایران/5
برگزاری اجلاس ایفلا می‌تواند ذهنیتها نسبت به ایران را اصلاح کند
دکتر فریبرز خسروی با اشاره به مذاکرات یک دهه قبل کتابخانه ملی ایران با هیأت رئیسه ایفلا برای برگزاری اجلاس ایفلا درخصوص ضرورت تشکیل ایفلا در ایران گفت: “ایقلا اجلاس چند هزار نفره ایست که می تواند زمینه معرفی تمدن و فرهنگ غنی ما را به اهالی کتاب و فرهنگ در سطح جهان فراهم آورد و بعضی از ذهنیتها را که در اثر هجوم رسانه ای معوج شکل گرفته است، اصلاح کند. “

 

دکتر فریبرز خسروی، معاون پیشین سازمان اسناد و كتابخانه ملي ایران در گفتگو با لیزنا درخصوص آمادگی ایران بعد از 40 سال از آغاز آموزش آکادمیک کتابداری در آن برای برگزاری ایفلا گفت: “تا کنون ایفلا در کشورهای زیادی اجلاس سالانه خود را تشکیل داده است. این جلسات با قوت و ضعف برگزار شده است. واقعیت این است که جامعه کتابداری ایران به لحاظ تعداد فارغ التحصیل، تعداد شاغلان، تعداد اعضای هیات علمی، تولید علمی و نشریات پژوهشی و زیر ساختهای کتابخانه ای از بعضی از کشورهایی که تا کنون ایفلا در آنها تشکیل شده وضعیت مناسب تری دارد. “

  • جامعه کتابداری ایران به لحاظ زیر ساختهای کتابداری و کتابخانه ای از بعضی از کشورهایی که تا کنون ایفلا در آنها تشکیل شده وضعیت بهتری دارد

وی افزود: “امکانات و برنامه ریزی که در  ترکیه، تایلند،  کوبا و افریقای جنوبی به لحاظ زیر ساخت های کتابداری و کتابخانه ای فراهم آمده بود قطعا ضعیف تر از امکاناتی است که در ایران می توان فراهم آورد.”

  • متاسفانه زیر ساخت های مناسب برای پذیرایی از یک جمعیت 3 هزار نفره به سختی فراهم خواهد آمد

دکتر خسروی تصریح کرد: “اما فقط نباید به زیرساختهای کتابدارانه توجه کرد. امکانات و تسهیلات توریستی نیز تعیین کننده است. با آنکه جاذبه ای توریستی و به ویژه جاذبه های   فرهنگی و تاریخی  بسیار زیاد است اما متاسفانه زیر ساخت های مناسب برای پذیرایی از یک جمعیت 3 هزار نفره به سختی فراهم خواهد آمد.”

  • برگزاری اجلاس ایفلا می تواند ذهنیتها نسبت به ایران را که در اثر هجوم رسانه ای معوج شکل گرفته است اصلاح کند

دکتر فریبرز خسروی درخصوص ضرورت تشکیل ایفلا در ایران گفت: “ایقلا اجلاس چند هزار نفره ایست که می تواند زمینه معرفی تمدن و فرهنگ غنی ما را به اهالی کتاب و فرهنگ در سطح جهان فراهم آورد و بعضی از ذهنیتها را که در اثر هجوم رسانه ای معوج شکل گرفته است اصلاح کند. ”

وی افزود: “در حاشیه  یکی از جلسات ایفلا با دکتر پیتر لور و دکتر بنگاس رگاس صحبتی در مورد فرهنگ و تمدن ایران داشتیم. آنان با احتیاط می پرسیدند اگر به ایران بیاییم می توانیم زنده برگردیم؟ وقتی امکانات سفر و بازدید آنان (به خرج خودشان) فراهم آمد و با جامعه کتابداری و کتابخانه های ایران آشنا شدند نگاه و نگرششان به کلی عوض شد.  در گفتگویی که با  دکتر مارتا تری رئیس اسبق کتابخانه ملی کوبا  داشتم می گفت یکی از دلائلی که با اصرار زیاد ایفلا در هاوانا برگزار شد  به نوعی شکستن حصر چندین ساله ای است  که توسط امریکا و سایر کشورها بر کوبا تحمیل شده است.”

  • تشکیل موفق چنین جلساتی  می تواند آثار مبارکی در حوزه های علمی،  فرهنگی و حتی سیاسی و اجتماعی به ارمغان آورد

معاون پیشین سازمان اسناد و كتابخانه ملي ایران  تأکید کرد: “تشکیل موفق چنین جلساتی  می تواند آثار مبارکی در حوزه های علمی، فرهنگی و حتی سیاسی و اجتماعی به ارمغان آورد.”

  • شرط ایفلا برای برگزاری اجلاس، حضور بدون تبعیض کتابداران همه کشورهاست

دکتر خسروی در پاسخ به سوال « چرا ایفلا تاکنون در ایران برگزار نشده است؟» گفت: “حدود یک دهه قبل به طور جدی در مورد تشکیل ایفلا در ایران از سوی کتابخانه ملی اقدام شد. اعضای هیات رئیسه ایفلا هم در آن زمان با خوشحالی دعوت ما را پذیرفتند و آماده بودند در مورد کاندیدا شدن ایران برای تشکیل ایفلا اقدام کنند.”

وی افزود: “آنان شرایطی را مطرح کردند که تقریبا همه قابل انجام بود جز یکی! آن شرط هم  این بود که کشور میزبان باید امکان شرکت همه کتابداران را  بدون هیچ تبعیضی و بدون توجه به تابعیت آنان فراهم آورد. با مذاکراتی که با کارشناسان وزارت امورخارجه به عمل آمد معلوم شد که صدور روادید برای عده ای به لحاظ قانونی ممکن نیست؛ لذا مساله پیگیری نشد.  البته بعدا دیدیم که این تعهد  و بی طرفی در صدور ویزا عملا توسط بعضی از کشورها نقض شد. در ایفلای کانادا به بسیاری از شرکت کنندگان ایرانی و افریقایی ویزا داده نشد که موجب اعتراض شدید پیتر لور در سخنرانی افتتاحیه ایفلا شد! ”

http://www.lisna.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=9965:1391-06-22-09-54-15&catid=55:1389-02-17-17-52-31

گل ها بوی دروغ و النگو می دهند

شاخص

این فرشها چه زیبا هستند

زیبا اما

ای دختران قشقایی

بهتر نیست

جای کبو تر و گل و بلبل

عکس عقاب ببافید

***

کرم هفتواد

هرگز ابریشم نخواهد داد

لطفعلی خان زند

پلک هایش را بست

تا آغا محمد خان قاجار

از چشم ها مناره بسازد

و جاده ابریشم

از شیراز تا کرمان

پیاده راه بیفتد

***

بلند گویی بغض کرده

اذانی به خاک نشسته

کفش ها رفته اند

تنها خدا مانده است و خانه اش

***

گل ها بوی دروغ و النگو می دهند

بوی دروغ های رنگارنگ

از بس که دخترهای عاشق عاشق

با آنها

عکس می گیرند

اما من

از استفاده ابزاری بیزارم

***

جایت خالیست

یک صندلی

کنارمن نشسته

که منتظر توست

ای کاش زودتر بر می گشتی

زخمهایم سر باز کرده اند

و سربازها

با یوزی ها شان  – لبریز از فشنگ

پیشانی ام را

نشانه گرفته اند

“یک صندلی برای همیشه”

تماشا را

در چشم هام نشسته است.

***

در امتدادکوچه

مردی میان پنجره خود را

با دود مانده ددر ته سیگار

می تند

و عنکبوت درشتی

در چشم هایش

با اشارت ابرو

تار می بافد

****

قلاب را که رها کردم

موجی کلاه از سر خود بر داشت

و ماه

بر گرده قزل آلایی

با رودخانه سفر کرد

جون سایه ام سبک شده بود

و آب

دست های مرا با خود می برد

غلامحسن اولاد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مدل ذهنی راهبردی یا برنامه راهبردی؟

شاخص

این نوشته برای کلیات ماه تهیه شده بود که در شماره ششم خرداد 91 نشر یافته است.

چندی پیش در حاشیه یکی از جلسات انجمن با کتابداری از کتابخانه عمومی یکی از مراکز اسنانها گفتگویی در مورد وضعیت کاریش داشتم. چنان غمگین می نمود که حیرت کردم. تمام زمستان را بی مراجعه  کننده گذرانده بود . شروع نکرده خواند که : سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است. تنهایی و بی مهری و بی برنامگی و شاید بی انگیزگی کلافه اش کرده بود. دلداری و استدلال من هم خیلی کارسازنبود ؛ صرفا مرهمی بود.

در راه خانه برای تحمل ترافیک دهشتناکِ اسفند ، اندیشیدن درعلت سرخوردگی وعدم موفقیت افرادی چون آن کتابدارکه اتفاقا تحصیلات عالی کتابداری هم دارد مشغولیت مناسبی بود! به راستی چرا کتابخانه ای در فصل زمستان باید حسب وظیفه هر روز با بودجه عمومی گرم و دایر شود؛ ولی امکانات فراهم آمده بی مصرف مانده ، مجموعه چند هزار جلدی چنان بی مراجعه کننده بماند که جوان مسئول کتابخانه را به فغان آورَد؟  اوعلت اصلی این بی اقبالی را کم خوان بودن جامعه ، عدم تناسب و افزایش فرمایشی مجموعه از سوی مسئولان بالا دستی می دانست. معتقد بود که حتی برگزاری مسابقات کتابخوانی هم که کتابهایش از سوی مرکز تعیین شده افاقه نکرده و یک مورد هم بر مراجعان نیفزوده است.

  به خانه که رسیدم خواندن این خبر توجهم را جلب کرد:

“تلاش ۱۸ماهه “فرزاد میرشکاری” دانشجوی زبان انگلیسی برای کتابخوان کردن بچه های روستاي محروم و دورافتاده دهکهان در جنوب کهنوج، ثابت كرد جهانی شدن یک حرکت فرهنگی بیش از حمایت دولتی و عِدّه و عُدّه به یک “نیت خالص” و یک “یاعلی” نیاز دارد. مغازه متروک پدر فرزاد که حتی درب نداشت حالا با تلاش وی شهرت جهانی یافته است: “کتابخانه فاطمه ها!” ؛ سه فاطمه ای که اولین اعضای این کتابخانه کوچک در روز اول راه اندازی اش بودند و کتابخانه به نام آنها نام گذاری شده است.”[i]

این دو رویداد ناخودآگاه مثالی را که در متون مدیریتی زیاد به کار گرفته می شود ، تداعی کرد:

یک شرکت بازرگانی برای توسعه صادرات خود دو کارشناس را راهی یکی از کشورهای افریقایی می کند تا وضعیت بازار آن کشور را برای صدور کفش  مطالعه کنند:

کارشناس نخست گزارش داد:

اوضاع  برای صادرات اصلا مناسب نیست. اینان اکثرشان کفش نمی پوشند .

و کارشناس دوم گزارش داد:

زمینه  برای صادرات بسیار مناسب و توام با موفقیت خواهد بود زیرا اکثرساکنان کفش به پا ندارند !

تفاوت این دو کارشناس و آن دو کتابدار در چیست؟ شاید یکی از عمده ترین تفاوت ها در شکل گیری این نوع رفتارهای گوناگون  ، مدل ذهنی[ii] و شیوه تفکر حاکم بر وجود آنان باشد. یکی چنان مثبت اندیش و نورگراست که از هیچ ، همه چیز و از ظلمت ، نور می آفریند و دیگری بر عکس فرصت سوز و ظلمت گراست!

بدون شک مدل ذهنی که حاصل پیش فرض ها و تجربیات  ما از جهان است بر چگونگی و نوع تصمیمات ما تاثیر به سزایی دارد . به زعم بعضی اندیشمندان حوزۀ مدیریت یکی از ویژگی های سازمان های یادگیرنده ، دارا بودن مدیران و کارکنانی با مدل ذهنی کارا ، پویا و روشن بین است. مسلما اگر مدیران سطوح بالای یک سازمان مدل ذهنی ناقص  ، ساده انگارانه و نادرستی داشته باشند آن سازمان رستگار نخواهد شد.

در اینجا چند سوال پیش می آید؟

مدل ذهنی مدیران و کارکنان چه ویژگی هایی باید داشته باشد تا سازمانی پویا و خلاق و یادگیرنده را سامان بخشد؟ .

 آیا فقط داشتن یک مدل ذهنی مثبت اندیش مشکلات را سامان خواهد بخشید ؟. شاید مثبت اندیشی  در بعد خُرد – مانند کتابداری که در آغاز سخن ذکر خیرش! به میان آمد– بی تاثیر نباشد ؛ اما آیا در بعد کلان و درسازمان های پیچیده  امروزی می توان پاسخ به همه مسائل سازمانی را به آن احاله داد و حل مشکلات را فقط در سایه داشتن  مدل ذهنی مثبت دانست ؟.

 آیا تدوین برنامه های  راهبردی از تاثیر مدل ذهنی بر نحوه رفتار سازمانی به ویژه در ابعاد کلان سازمانی  نمی کاهد؟

به نظر می آید پاسخ به سوال آخر ، پاسخ سوالات دیگر را نیز در بر گیرد.

عده ای بر این عقیده اند که تدوین برنامه راهبردی می تواند موجب رشد و توسعه سازمانی در ابعاد گوناگون شود. آنان معتقدند که برنامه های راهبردی تحقق اهداف را میسر کرده و امکان بهینه به کارگیری توانمدی های سازمانی واستفاده روشمند از فرصت ها را  فراهم می آورد.

شاید کمتر کسی با عقیده فوق مخالف باشد ؛ اما به نظر می رسد ضرورت داشتن برنامه  شرط لازم باشد؛ اما کافی نیست. سال هاست که در این آب و خاک تدوین برنامه های راهبردی در حوزه های مختلف رایج شده است . ولی آیا این تدوین ها آثار مبارکی را هم در پی داشته است ؟ .

در حوزه کتابخانه ها به دو نمونه اشاره می شود:

در آغاز دهه هشتاد کتابخانه ملی ایران تدوین برنامه راهبردی خود را آغاز کرد . البته قبلا نیز در این زمینه تلاشهایی شده بود. برنامه ریزان محترم که از یکی از دانشگاه های معتبرطی قراردادی گسیل شده بودند مدتی را رفت و آمد کردند و حاصل تلاش آنان کتابچه ای صد و چند صفحه ای بود که زینت بخش دفتر مدیران شد و عملا هیچ تاثیری بر روند تصمیم سازی سازمانی نداشت .البته شاید تنها تاثیرش این بود که خواندن بعضی از بخش هایش موجب مسرت کارمندان می شد. اخیرا نیز کتابخانه ملی مجددا تدوین برنامه راهبردی جدیدی را  شروع کرده است که امیدوارم این نیز فقط موجب مسرت نشود!.

در همان سال ها نهاد کتابخانه های عمومی نیز طرح گسترده ای را طی قراردی آغاز کرد . آن برنامه جامع نیز با مشارکت بسیاری از متخصصان کتابداری به انتها رسید و گزارشش تسلیم سفارش دهندگان شد؛ اما تاثیرش چندان دیرپا نبود و آن هم به کناری نهاده شد. البته کتابداران، مرثیه های فراوانی نیز درچند و چون آن قرارداد و نتایجش سرودند که ظاهرا اغلب اغراق آمیز بود.

بهر رو واقعا مشکل درچیست که این برنامه ها و برنامه های مشابه حتی در سطح ملی هم بعضا تاثیر بسزایی نداشته وشاید هیچ تاثیری بر روند کارها نداشته اند. به قول حضرت مولانا مشکل چیست که گندم فراهم آمده گم می شود:

ما در این انبار گندم می کنیم

گندم جمع آمده گم می کنیم

گرنه موشی دزد در انبار ماست

گندم اعمال چل ساله کجاست

به راستی کاستی در چیست؟ آیا در تدوین این برنامه ها استاندارد به کار گرفته نمی شود ؟ آیا بعضا تدوینگران صاحب صلاحیت نیستند و در انتخاب آنان عنصر صلاحیت نادیده گرفته شده است؟. قضاوت در این باره را به زمانی دیگر موکول می کنیم و فرض می کنیم این برنامه ها در بالاترین کیفیت توسط دلسوزانی امین و متخصص  تدوین شده اند . آیا در این صورت این برنامه ها می تواند اثری عمیق را برجای بگذارند و اصولا آیا برنامه ریزی استراتژیک می تواند  بر مدل ذهنی  مدیران و کارمندان تاثیر گذاشته و موجب تفکر راهبردی[iii] شود؟

پاسخ بعضی از اندیشمندان حوزه مدیریت  به این سوال منفی است. آنان به درستی معتقدند که بهترین برنامه های راهبردی در نبود تفکر راهبردی راه به جایی نمی برد. آن مدیری که مدل ذهنیش راهبردی نیست هیچ برنامه ای ، حتی برنامه راهبردی که به سفارش خودش نیز تدوین شده باشد تاثیری در تصمیم سازی هایش نخواهد داشت . مدل ذهنی ذره بینی چنان او را سرمست جزییات می کند که توان کل نگری را از او سلب می کند وبرای وی برنامه راهبردی  صرفا دستمایه ای شعارین می شود.

مینتزبرگ[iv] بر این باور است که تفکر  و برنامه راهبردی دو مفهومند که هریک مرحله ای از فرایند توسعه راهبرد را در بر دارند .

او  در این فرایند  تفکر راهبردی را مقدم بر برنامه راهبردی دانسته است.مسلما اگر به این مهم فرایندی بنگریم رسیدن به هرمرحله منوط به عبور از مرحله قبلی است. در عمل هم دیده می شود که وقتی تفکر راهبردی در مدل ذهنی مدیران و کارکنان سازمان جای نگرفته باشد انتظار حتی تدوین درست برنامه راهبردی هم شاید انتظاری دور از دسترس باشد.

در رفتار و نگرش مدیران ارشدی که مدل ذهنی  راهبردی دارند ؛ ویژگی های زیر را می توان دید :

  • داشتن نگاهی منشوری و چند وجهی و به قولی هفت بعدی سبب می شود که سازمان از زوایای گوناگون ببینند . این منظر چند وجهی که گذشته و حال و آینده را باهم پیوند می زند ؛علاوه بر واقع بینی، آینده نگری را هم به ارمغان می آورد.آنان با داشتن این مدل ذهنی آماده خواهند بود که با شرایط به شدت متغیر به ویژه در حوزه اطلاعات از فرصت ها استفاده بهینه برند.
  • تفکر روشمند موجب می شود که مدیران ، تحلیلی واقعی و هدفگرا را ارائه دهند. این شیوه تفکر سبب می شود که روزمرگی مسائل سازمانی  آنان را از روند کلی سازمان غافل نکند؛ در عین حال جامعیت تفکر موجب می شود که به تاثیر هر جزء بر کل نیز توجه کنند .
  • آن مدیران آماده تغییر بوده و اصولا تغییر روشمند را جزء ذاتی حیات سازمانی دانسته و حاضر خواهند بود خطرات و هزینه های آن را نیز بپذیرند.البته جنس این نوع تغییرات نمایشی نیست و براساس ضرورت و مصالح سازمانی و به شیوه ای روشمند انجام می شود.
  • وجود خلاقیت موجب می شود که این مدیران در چنبره راه حل های قدیمی برای مسائل سازمان خود را گرفتار ندیده و دائما در پی پاسخهای نو باشند که نو را حلاوتی دگر است؛ و البته این نوگرایی هم به هیچ وجه نمایشی نیوده بلکه در مسیر اهداف سازمانی و بنا بر ضرورت ظهور می یابد.

به راستی اگر در جان مدیران و مجریان چنین ذهنیتی حاکم نباشد چگونه باید از آنان انتظار داشت که به برنامه های راهبردی و حتی برنامه های عملیاتی، مقید بوده و مجری ان باشند. در سطح کلان جوامع نیز چنین است . قانون اساسی کشورهای زیادی آزادی ها و حقوق اساسی بسیاری را برای شهروندان در نظر گرفته است ؛ اما حتی قسم خوردن مجریان برای پایبندی به آن  نیز نمی تواند عامل اجرای آنها باشد.  این حقایق و نمونه های بسیاری از برنامه های راهبردی تدوین شده بی ثمر مانند دو موردی که اشاره شد نشان می دهد که به به قول اصولیون اگر تدوین برنامه راهبردی را واجب و ضروری بدانیم مقدمه آن نیز که وجود تفکر راهبردی است ضروری و واجب خواهد بود. یعنی برای دستیابی به یک برنامه راهبردی تاثیرگذار و اجرایی باید ابتدا در پی مدیرانی بود که مدل ذهنی راهبردی داشته باشند . آنان مسلما در پی تدوین برنامه های راهبردی غیر نمایشی بوده ، بر اجرایی شدن آن نیز پایبند و مومن خواهند بود.

در اینجا چند سوال مطرح می شود:

چگونه مدل ذهنی راهبردی را در مدیران پدید می آید. آیا این قابلیت آموختنی است؟

آیا در کتابخانه ها یی که ساختار دولتی دارند، برنامه راهبردی ، راه به جایی می برد؟

شاید پاسخ به این سوالات علت گم شدن گندم های جمع آمده  را بیشتر تبیین کند!



[ii] mental model

[iii] Strategic Thinking

[iv] Henry Mintzberg
فرمت پی دی اف مقاله مدل ذهنی راهبردی

شکسته نفسی هتل ها !

شاخص

 پس از تاخیری 5 ساعته به مقصد رسیده ایم . همگی از اینکه سالم از هواپیما پیاده می شوند خوشحالند! در فاصله بین فرودگاه تا شهر فرصتی پیش می آید تا با راهنما  گپی بزنم. سوال می کنم که چرا  در آزانس های مسافرتی در ایران  یک ستاره همه هتل ها را ارتقاء درجه داده اند؟  مثلا همین هتلی که قرار است ما در آن اقامت کنیم در قرارداد و کاتالوگ آژانس های ایرانی 5 ستاره است در حالیکه در واقع 4 ستاره است . او هم مامور است و معذور . همچون همکاران آژانسی اش در تهران اصرار می کند که نه قطعا پنچ ستاره است! وقتی به او می گویم ” در سایت اختصاسی هتل ، اعلام شده است که 4 ستاره است ” با کمال تعجب می گوید ” این ها نمی خواهند انتظارات را بالا ببرند واقعا 5 ستاره اند” . گفتم این گونه که شما می فرمایید ظاهرا مدیران این هتل هایی که طرف قرارداد با آژانس های ایرانی هستند همگی در کلاس های اخلاق ویژه ای شرکت کرده و  و کف نفس می کنند و با شکسته نفسی یک درجه از موقعیت خود می کاهند!

مهم نیست مسافر کدام کشور هستید. به اروپا می روید یا به آسیا . در کشوری افریقایی  یا امریکایی . وقتی با آژانس های ایرانی طرف قرار داد باشی عجایبی را به چشم خواهی دید که خودش ابداعی نوین در صنعت گردشگری است.

قبلا از خدمات این آژانس ها استفاده نمی کردم . طی دو سال اخیر چند بار مجبور به استفاده از آن ها شدم . برای تبادل تجربه به بعضی نکات اشاره می شود:

قراردادی که با شما منعقد می شود کم از مفاد قرارداد ترکمان چای نیست! آژانس همه مسئولیت ها را از خود سلب کرده و و به لحاظ حقوقی هیچ مسئولیتی در قبال وقایع و حوادث به عهده نمی گیرند. مثلا اگر شما بخواهید تور را کنسل کنید همه پولی که پرداخت کرده اید مصادره ! می شود اما اگر بهر دلیل آژانس مسافرت را لغو کند متقبل هیچ جریمه ای نشده و فقط متعهد می شود پول شما را پس از کسر هزینه ایی که انجام داده( مثل هزینه صدور ویزا) مسترد کند!. در بندی از قرارداد به آژانس این حق را می دهید که حتی هتلی را که در قرار داد از آن نام برده شده راسا تغییر دهد و شما هم حق اعتراض نداشته باشید!

همانگونه که در ابتدا آمد معمولا یکی دو درجه از سوی آژانس های ایرانی به هتل های خارجی ارتقاء مقام داده شده است. ظاهرا در قرار منعقد شده با هتل ها ، پست ترین و بی امکانات ترین اتاق ها به مسافران ایرانی تخصیص داده می شود ! مسافر بی توقع و کم تجربه هم متوجه این نقصان ها نخواهد شد. در یکی از  سفر ها  که مثلا در هتلی پنج ستاره ساکن بودیم یکی از اعضای تور با شادمانی می گفت: ” عجب دستشویی های تمیزی” دارد ! بدیهی است چنین مسافری هیچگاه  متوجه کاستی های خدمات ارائه شده و حق و حقوق خود نخواهد شد.

راهنماهای ایرانی اغلب از بین افرادی انتخاب می شوند که تخصص گردشگری ندارند و بعضا اجازه کار هم ندارند. در سفر مالزی نزدیک نیم ساعت راننده ایرانی سعی می کرد که پلیس را قانع کند که مشغول کار نیست بلکه ما مسافران فامیل او هستیم و او ما را به منزل خود می برد. ظاهرا در آخر هم برهان قاطع رشوه کارگر افتاد!

بیشترین سعی راهنمایان ایرانی فروش گردش های تعیین شده از سوی  موسسه خودشان است. قیمت این گردش ها هم بعضا تا دو برابر قیمتی است که افراد می توانند به طور گروهی تهیه کنند. از مساله قیمت مهمتر بار فرهنگی و گردشگری  این تورهاست. چنان تصویر مخدوشی از کشور مقصد ارائه می دهند که شاید گردشگر خیال کند که کل دیدنی های یک کشور بزرگ صرفا در یک باغ وحش و جند شو خلاصه می شود! متاسفانه راهنمایان ایرانی در این زمینه اصلا صادقانه و تخصصی عمل نکرده و اغلب منفعت طلبانه با آن برخورد می کنند.بعضا شاهد بوده ام که راهنمایان بومی بسیار بهتر عمل می کنند.  در سفر هند که راهنما یک دانشجوی  کشمیری دکترای تاریخ از دانشگاه دهلی بود ، چنان زیبا و متبحرانه مسائل تاریخی و اماکن را توضیح می داد که عامی ترین گردشگر را به خود جلب می کرد.

متاسفانه شرکت ها ی گردشگری ایرانی بیشتر سمت و سوی منافع خود و هتل ها را داشته و معمولا به اعتراضات مشکلات سرویس دهی پاسخگو نیستند. به موردی اشاره می کنم. چندی پیش در هتلی که ساکن بودیم احساس شد که حشرات گزنده مشغول فعالیتند! موضوع را معترضانه با مسئولان هتل در میان گذاشتیم . آنان نیز با سرعت و معذرت خواهی زیاد ما را به اتاق بسیار بهتری منتقل کردند. رئیس هتل هم برای معذرت خواهی تماس گرفت. فردای آن شب معلوم شد که در همان شب در اتاق دیگری هم همین مشکل برقرار بوده است. مسافران آن اتاق بجای تماس با مسئولان هتل ، با راهنا تماس گرفته بودند. ایشان هم هدایت فرموده بودند که وجود این موجودات طبیعی است. بروید و از خیابان یک  حشره کش بایگون تهیه کنید و به مشکل خود خاتمه دهید! و آنان نیز چنین کرده بودند.

به راستی کدام نهاد و وزارتخانه بر کار و کیفیت ارائه خدمات آژانس های مسافرتی باید نظارت کند؟

کلیه ایرانی!

شاخص

دیشب مستند فروش کلیه ایرانی را دیدم. مستندی تلخ که نشان از فقری مدرن ! و عریان را در خود داشت. تا صبح کابوس می دیدم و برخود می پیچیدم . چگونه می توان تصور کرد در کشوری که طی یازده ماه سال گذشته  آن فقط 111 میلیارد دلار صادرات نفتی داشته است عده ای برای فرار از فقر و رفع نیازهای زندگی تن به فروش کلیه بدهند. این نوع مدیریت خودش پدیده ای نوین در عرصه مدیریت کلان می تواند باشد. افتخارش نیز از آن کسانی است که بر تخصص ها تاخته اند و متخصصان را به ریشخند گرفته اند و به زعم خود مدیریتشان را می خواهند بر جهان هم گسترش دهند.

سه تا بیار یکی ببر! گلد کوئیست فرهنگی

شاخص

زمانی مدرسه و معلم شانیتی داشتند و احترام  ویژه ای برای آنان قائل می شدند و البته هنوز هم برای بعضی مدارس و معلمان این وضع تغییر نکرده است. اما رفتار بعضی مدارس چنان خلاف عرف است که عملا بد آموزی هایی را سبب می شود.

تصور بفرمایید : ساعت 9 شب است .در جمع گرم خانواده گل می گویید و گل می شنوید . تلفن زنگ می زند. آقایی خیلی محترمانه خود را معرفی می کند که رئیس یکی از دبیرستان های زنجیره ای پایتخت است . او ضمن تمجید از فرزند شما ، دعوت می کند که فرزندتان برای ادامه تحصیل به مدرسه ایشان افتخار بدهد!! و از 25 درصد تخفیف شهریه برخوردار شود. سکر خاصی به شما و خانواده دست می دهد . تجربه نشان داده است که سرمستی این نوع دعوت ها چنان حالتی را برای بعضی خانواده ها و فرزندشان پدید می آورد که تا آخر تحصیل خود را تافته ای جدا بافته تلقی می کنند و از واقعیت به دور می افتند.

یکی از همین مدارس زنجیره ای با استفاده از شیوه دلالان گلدکوئیست  ضمن تماس با دانش آمزان سال سوم راهنمایی اعلام کرده است که اگر سه دانش آموز به ما معرفی کنید که ثبت نام شوند شما را مجانی ثبت نام خواهیم کرد . بفرمایید که با این برخورد کدام قداست برای تعلیم و تربیت باقی خواهد ماند!

نمودار دانش

شاخص

با نمودارهای دانش، جستجوی گوگل هوشمندتر می‌شود

 

آمارگیر وبلاگم را که نگاه می‌کنم، همیشه نتایج جستجوی عجیب و غریبی را می‌بینم. این جستجوها گرچه نشاندهنده مهارت پایین جستجو در میان کاربران ایرانی هستند، اما در عین حال حاکی از آن هستند که کاربران اینترنت انتظار دارند که گوگل و دیگر موتورهای جستجو، هوشمندانه و معنایی عمل کنند، بتوانند به سؤالات محاوره‌ای آنها پاسخ بدهند و غرض و نیت اصلی آنها را از یک جستجو دریابند.

تا به امروز برای دستیابی به نتایج جستجو این کلمات کلیدی بوده‌اند که اهمیت داشته‌اند، اما آیا زمانی می‌رسد که موتورهای جستجو کاری فراتر از جستجوی کلمات کلیدی برای ما انجام بدهند؟

گوگل به تازگی گام مهمی در راه رسیدن به وب معنایی یا semantic برداشته است که خود البته ترجیح می‌دهد از آن با نام نمودارهای دانش یا Knowledge Graph یاد کند.

گوگل با استفاده از پایگاه داده‌های چندین سایت بزرگ از جمله Freebase و ویکی‌پدیا و همچنین سرویس نقشه و خرید خود، سعی دارد هنگامی که کاربری چیزی جستجو می‌کند، دریابد که غرض او از وارد کردن یک یا چند کلمه کلیدی چیست.

گوگل به این ترتیب به صورت مجرد به چیزها نگاه می‌کند، بلکه شبکه‌ای درست می‌کند که در آن همه چیز در ارتباط با هم معنی دارند. مثلا نام یک نویسنده با آثارش، ژانر ادبی‌اش، هم‌عصرانش، دوره تاریخی زیست‌اش، نزدیکانش و رقبایش به صورت یک شبکه قرار می‌گیرد. در این سیستم هر شخص یا چیز با رشته ریسمان‌هایی با چیزهای دیگر ارتباط دارد. در نهایت وقتی کسی چیزی جستجو می‌کند، گوگل فقط دیگر یک رشته صفحات مرتبط با کلمات کلیدی را به او پیشنهاد نمی‌کند، بلکه وقتی دستش را دراز می‌کند تا چیزی را پیدا کند، به واسطه ریسمان‌های مجازی مرتبط کننده آن چیز با اشیا، اشخاص و امورات دیگر، آنها هم به جلو می‌آیند.

به عبارتی گوگل دیگر نمی‌خواهد به جستجوی کاربران به صورت یک سری کلمات کلیدی صرف نگاه کند، بر این اساس از این به بعد وقتی نام محل یا شخص یا شیء مشهوری را وارد می‌کنید، گوگل با استفاده از «نمودار دانش»، برداشت انسانی‌تر از جستجوی شما می‌کند.

با استفاده از نمودارهای دانش، قتی عبارت king را وارد می‌کنید، گوگل برای دریافت منظور شما، از شما خواهد پرسید که منظورتان واقعا شاه است یا یک تیم ورزشی یا برنامه تلویزیونی خاص. اما چیز جالب‌تر در هنگام جستجو در گوگل این خواهد بود که در گوشه راست و بالای صفحه جستجو، گوگل خلاصه‌ای از اطلاعات لازم را به صورت مختصر و مفید در مورد جستجوی شما نشان خواهد داد.


مثلا وقتی نام یک هنرمند دوره رنسانس را جستجو کنید، سال تولد، آثار مهم او و همچنین نام هنرمندان دیگری که در دوره رنسانس می‌زیستند برای شما فهرست می‌شود.

در این سیستم جستجوی جدید، به نمایش درآمدن رویدادها و حوادث مرتبط با یک شخص یا محل، یا نمایش افرادی که به نوعی با یک شخص مرتبط بوده‌اند، کاربر را به جستجوی بیشتر در پیرامون، جستجوی اولیه‌اش توشیق می‌کنند.

نمودار دانش گوگل از جهات مختلفی اهمیت دارد:

۱- تغییری که در شیوه جستجو و تعامل ما با گوگل ایجاد می‌کند. نمودار دانش ما را تشویق به جستجوی بیشتر در حاشیه یک موضوع می‌کند. همین مطلب ممکن است در عین حال که ما را به اطلاعاتی تصادفی مفید برساند، باعث نوعی عدم تمرکز در جستجوکننده هم بشود.

ویکی‌پدیا را در نظر بگیرید. بارها شده است که من چیزی در ویکی‌پدیا جستجو کرده‌ام و بعد وقتی مدخل اصلی را می‌خوانم، با لینک‌ها و ارجاعات آن، به صفحاتی دیگری می‌رسم و ناگهان چشمم را باز می‌کنم و می‌بینم که در حال مطالعه چیزی هستم که ربطی به جستجوی اولیه‌ام ندارد.

همین مطلب ممکن است هنگام استفاده از نمودارهای دانش هم رخ بدهد.

۲- موضوع مهم دیگر تأثیر احتمالی هوشمندتر شدن گوگل بر SEO است. هنوز به درستی مشخص نیست که این امر تا چه میزان بر SEO تأثیر خواهد گذاشت. اگر قرار باشد، کاربران به جواب‌های سرراست سؤال‌های خود برسند، بدون اینکه نیاز باشد به سایت‌ها و وبلاگ‌هی تولیدکننده محتوا سر بزنند، این امر باعث سقوط ترافیک وبلاگ‌ها و سایت‌ها خواهد شد.

۳- مطلب مهم بعدی، به وجود آمدن عرصه جدید رقابتی بین موتورهای جستجو است. بعد از اینکه گوگل نتایج «گوگل پلاس» را وارد جستجوهای خود کرد، بینگ هم شروع کرد به نشان دادن اطلاعات اجتماعی در ستون کناری خود. و حالا با هوشمندتر شدن موتور جستجوی گوگل و حرکتش به سوی معنایی شدن، این احتمال وجود دارد که بینگ و دیگر موتورهای جستجو هم به این سو حرکت کنند.

پیشبینی من این است که در چند سال آینده موتورهای جستجو، کمابیش این عناصر را هنگام جستجوی کاربرانشان به آنها نشان بدهند:
– نشان دادن اطلاعات مختصر و مفید در مورد یک مطلب. (سال تولد و مرگ و آثار مهم یک نویسنده یا فیلمساز)
– ابزاری برای تمرکز بیشتر یا جستجوی حاشیه‌ای: برای مثال وقتی کسی عبارت کتاب‌های علمی-تخیلی خاصی را جستجو کند، در کادر کناری، نام آثاری با حال و هوای مشابه یا فیلمی که از روی کتاب اقتباس شده یا نویسنده‌های مشابه خالق اثر به او نشان داده شود.
– نتایج جستجو در شبکه‌های اجتماعی از توییتر گرفته تا فیس‌بوک.
– پاسخ دادن به سؤالات محاوره‌ای نسبتا ساده: آیا امروز باران خواهد بارید؟ دیروز پاریس سردتر بود یا نیویورک؟ پرفروش‌ترین فیلم ماه می و از این قبیل.

در چند روز آینده به تدریج نمودارهای دانش در کشورهای مختلف فعال خواهد شد

منبع : http://1pezeshk.com/archives/2012/05/the-new-google-knowledge-graph.html

املت دسته دار!

شاخص

چاپ پنجم کتاب املت دسته دار را  با مشخصات  ” ناصر فیض. املت دسته دار . (تهران: سوره مهر، 1390) ورق می ز نم .مجموعه  شعر طنز جالبی است . یکی از آنها را با هم می خوانیم:

دیگر بس است عدل، پس از این ستم كنید 
لطفی كنید و از سر ما سایه كم كنید

هرچند پیش از این به شمایان نداشتیم
چشمی كه بعدها به ضعیفان كَرَم كنید

آن قامتی كه سرو سهی داشت پیش از این
آن قدر راست نیست بخواهید خم كنید

ما را دو متر خانه از این شهر شد نصیب
باور نمی‌كنید اگر هم قدم كنید!

ماند اختلاف‌مان به قیامت كه با شما
یک مرد هم نمانده كه او را حَكَم كنید

هرگز قلم به مدح شمایان نمی‌زنم
حتی اگر دو دست مرا هم قلم كنید

ما را به حال خود بگذارید و بگذرید
یعنی حریم شعر مرا محترم كنید

مردیم در زیادی عدل و وفور داد
دیگر بس است عدل، كمی هم ستم كنید!

 

آتش افروزی

شاخص

هرکه را مردم سجودی می کنند
زهراندر جان او می آکنند
با اجازه حضرت مولانا:
هرکه را مردم سجوی می کنند
آتش اندر جانشان می آکنند
و این روزها بازار این آتش افروزی ها چقدر پر مشتری است!

سازگاری ایرانی!

شاخص

آندره زیگفرید کتابی با عنوان روح ملتها دارد که توسط مرحوم احمد آرام به فارسی ترجمه شده است. بعدها فصلی  بر این کتاب با عنوان ” سازگاری ایرانی ” افزوده شد . در کتابی که در ابتدای سال 57 به قیمت 25 ریال! خریدم نام نویسنده این فصل الحاقی را ” عبدالله متقی” ذکر کرده بود. بعدا معلوم شد که نویسنده مرحوم مهندس بازرگان بوده است . چون ایشان “ممنوع القلم ” بودند و در آن زمان هم چون قلم در دست بعضی اسلحه نرم تلقی می شد لذا کتاب را با نام عبدالله متقی منتشر کرده بودند. در آنجا می خوانیم:

 سر بقای سه هزار ساله ی ایران :
وقتی بنا باشد ملتی به طور جدی با دشمن روبرو شود و تا آخرین نفس بجنگد و بعد از مغلوب شدن سر سختی و مخالفت نکند بلکه تسلیم اسکندر شود و آداب یونانی را بپذیرد و اعراب که می آیند در زبان عربی کاسه ی گرم تر از آش شده صرف و نحو بنویسد یا کمر خدمت برای خلفای عباسی بسته دستگاهشان را به جلال و جبروت ساسانی برساند در مدح سلا طین ترک چون سلطان محمود غزنوی آب دارترین قصاید را بگوید غلام حلقه به گوش چنگیز و تیمور و خدمت گزار ووزیر فرزندانش گردد یعنی هر زمان به رنگ تازه وارد در آمده به هر کس و نا کس تعظیم و خدمت کند دلیل ندارد که نقش ونام چنین مردم از صفه روزگار برداشته شود . یک دنده و اصولی هستند که در برابرمخالف و متجاوز می ایستند و به جنگش می روند یا پیروز می شوند و یا احیانا شکست می خورند ووقتی شکست خوردند حریف چون زمینه ی سازگاری نمی بیند و با مزاحمت و عدم اطاعت روبرو می شود از پادرشان می آورد و نا بودشان می کند .
در محله ی مغول دیدیم که شرق و شمال به علت مختصر مقاومت با خاک یکسان شد ولی امرای فارس تسلیم شدند و سالم ماندند.

تکنوپولی سازمانی

شاخص

زمانى به نیل پستمن منتقد اجتماعى معترض شده بودند که چرا این قدر بر فناورى‏هاى نوین خرده مى‏گیرید و بر آنها مى‏تازید.در پاسخ گفته بود، این فناورى‏ها به اندازه کافى مدافع و حامى دارد، جاى منتقدان آن خالى ست. در جامعه ما نیز اظهار اعتقاد به کاربرد فناورى‏هاى نوین که از دستاوردهاى شگرف انسان است، حالت بیان اصول دین به خود گرفته است و در گفتار همگان-گرچه در کردار لنگى بسیار داریم-ظهور مى‏یابد.آنچه کمتر به آن پرداخته شده، چگونگى به کارگیرى و تأثیر آن بر فرهنگ و رفتار سازمانى ست.

درباره ارتباط علم، تکنولوژى و فرهنگ، بحث‏هاى هستى شناسانه ارزشمندى شده است.بحثى که مارتین هایدگر بر خلاف تفکر رایج، در تقدم فناورى بر علم مطرح مى‏کند، از ارزشمندترین این مباحث است.این بحث‏ها بعدها توسط دن آیدى دنبال شد و هم او به استناد مطالعات لین وایت نشان داد که تقدم تکنولوژى بر علم فقط به لحاظ فلسفى مطرح نمى‏شود بلکه شواهد تاریخى بسیار نیز براى اثبات آن وجود دارد.نیل پستمن هم معتقد است که سه اختراع مهم قرون وسطا یعنى ساعت، چاپ و دوربین نجومى بر روند تحولات علمى و فرهنگى تأثیرى سرنوشت ساز داشته‏اند.

اما مبحث مهمى که در بیان دیدگاهاى بسیارى از متفکران متأخر مطرح مى‏شود، بحث غلبه فناورى بر فرهنگ است.فناورى با فربه شدن و به قدرت رسیدن، از خود یک امپراتورى ساخته است که موجب از میدان به در شدن حقیقت مى‏شود.به قول آلدوس هاکسلى شیوه مبارزه و برخورد فناورى بسیار ویژه استثنایى ست: مستقیم به حریف نمى‏پردازد، نمى‏خواهد آن را از مشروعیت بیندازد یا از شهرت آن بکاهد؛بلکه فقط آن را نامرئى و بى‏تأثیر مى‏کند و به خانواده، سیاست، مذهب، روشنفکرى، آزادى و فرهنگ مفهومى مى‏بخشد که توقعات این تکنولوژى انحصارگرا(تکنوپولى)را برآورده سازد.

خانه با بیگانه دادى تا بروبد زان غبار

نک همى بینى ترا روبید و خود صاحبخانه شد

 و این پدیده را چه پروژه و طرح بدانیم و چه یک فرایند طبیعى بپنداریم، نتیجه آن براى جوامع یکسان است.در بحث یکسان سازى و یا یکسان شدن(بخوانید نابودى خرده فرهنگ‏ها و فرهنگ‏هاى بومى)که این روزها دغدغه مهم یونسکو و سازمان ملل است، نیز بحث غلبه و انحصار فرهنگ بیگانه مطرح است، بیگانه که صاحب فناورى مسلط است.این فقط مشکل کشورهاى جنوب نیست.در جلسه امسال روساى کتابخانه‏هاى ملى جهان که در اسلو تشکیل شد، رئیس کتابخانه‏هاى ملى فرانسه از این پدیده دردل‏ها داشت و رسما معترض بود.غلبه فناورى بر فرهنگ به مدد فناورى‏هاى نوین مثل شبکه-هاى ماهواره‏اى و به ویژه اینترنت با سرعت شگفت‏انگیزى در جریان است.در مدتى کمتر از چند ماه همان رفتارى را که در جوانان و نوجوانان نیویورکى مى‏بینیم، در میان جوانان و نوجوانان محله چینى‏هاى هاوانا، محله چینى‏هاى کوآلالامپور و میدان محسنى هم مشاهده مى‏کنیم.

با آنکه توجه به این مباحث در حوزه اجتماع و سازمان در بسامان کردن برنامه‏ریزى و تصمیم‏گیرى‏ها مى‏تواند

تأثیر راهبردى داشته باشد اما باشد اما به نظر مى‏آید هنوز سازمان‏هاى ما نیاز به پرداختن به لایه‏هاى بیرونى‏تر دارند.به‏طور کلى براى کاربرد هرگونه فناورى در محیطهاى سازمانى توجه به عوامل و منابع زیر ضرورى مى‏نماید:

1.عوامل فرهنگى؛

2.عوامل روانشناختى اجتماعى؛

3.عوامل سیاسى؛

4.منابع انسانى؛

5.منابع اقتصادى.

پیش از پرداختن به آنها و بیش از همه، باید شناخت کامل و جامعى از وضع موجود سازمان بدون سوگیرى‏هاى متداول به دست آورد تا مناسب‏ترین سخت‏افزار و نرم‏افزار براى آن تدارک دیده شود.براى پیمودن درست این مسیر مراحل زیر ضرورى به نظر مى‏رسد:

شناسایى‏

رشد و گسترش آگاهى نسبت به همه فناورى‏هایى که در حوزه سازمان مى‏تواند تأثیر گذار باشد از ضرورت‏هاست. شناخت فناورى‏هاى رایج و حتى پیش‏بینى فناورى‏هاى آینده در تصمیم‏گیرى‏ها نقشى حیاتى ایفا مى‏کند.

انتخاب‏

انتخاب هر نوع فناورى مى‏تواند کلیت سازمان را تحت تأثیر قرار دهد و موجب درگیر شدن منابع انسانى، مالى و اقتصادى سازمان شود به همین دلیل مرحله گزینش و ابعاد گوناگون آن باید به درستى تجزیه و تحلیل شود.

اکتساب و بهره بردارى‏

در این مرحله پس از گزینش، تثبیت و جااندازى این فناورى‏ها در درون سازمان مطرح

مى‏شود.ایجاد فرهنگ مناسب و بومى سازى فناورى از مسائلى ست که باید بدان پرداخت.

طرح‏ریزى شیوه کاربرد فناورى جدید، و ادغام فعالیت‏هاى منتج از آن باید به گونه‏اى باشد که امکان نوآورى و عملکرد بهینه بخش‏هاى مختلف سازمان فراهم آید.

توجه به این مراحل از ضرورت‏هاى اولیه هرگونه برنامه‏ریزى براى بهره‏گیرى از فناورى‏هاى نوین در سازمان‏هاست، که متأسفانه در سازمان‏ها حتى به سطح نخستین و اولیه شناسایى، هم کمتر پرداخته مى‏شود.

در بعضى سازمان‏ها اصالت در اجراى طرح‏هاى فناورى ست.ابتدا بودجه‏اى معین مى‏شود که باید در حوزه فناورى هزینه شود، سپس عناصر مربوط دست به فعالیت زده و طرح تراشى مى‏کنند؛هرگونه مخالفتى نیز دال بر کم دانشى ناقد قلمداد خواهد شد.با این اوصاف به نظر مى‏آید به جاى بحث معرفت شناسانه تکنوپولى باید به بحث رفتار شناسانه تکنو – پولى(تکنولوژى پول مدار) پرداخت؛یعنى فناورى که باید به عنوان ابزار با هدف بهینه‏سازى عملکرد در خدمت سازمان‏ها قرار گیرد، تبدیل به ابزارى براى جذب و جلب هر چه بیشتر منافع فردى مى‏شود.در کتابخانه‏ها و مراکز اطلاع‏رسانى این تکنولوژى پول مدار چنان فریبکارانه مى‏نمایاند که گویى همه کتابخانه هاى عالم دست از کتاب شسته‏اند و به مبارکشان نرسیده است که رئیس نروژى ایفلاى امسال با جمله«جاوید باد کتاب»به سخنان خود پایان داد.به نظر مى‏آید تکنو — پولی هدفى جز کسب منفعت ندارد و باقى استدلال‏ها هم بهانه است بناى این فناورى پول مدار صرفا بر جذب و جلب بودجه بیشتر استوار است.

سرمقاله فصلنامه کتاب شماره 62

که عشق آسان نمود اول!

شاخص

این نوشته در اسفند 90 در لیزنا منتشر شد:

لیزنا (گاهی دور/گاهی نزدیک: 1)، دکتر فریبرز خسروی، استاد کتابداری و اطلاع رسانی:

لیزناییان عزیز تکلیف کرده اند که مطلبی از گذشته های انجمن بنویسم. آهسته آهسته دارم تاریخی می شوم!

به راستی هر اتفاقی از دل گذشته متولد می شود. بدون مطالعه زمینه تاریخی و در نظر گرفتن بستر تولد و رشد رویدادها، هیچ پدیده و پدیداری را نمی توان به درستی شناخت. اصولاً تاریخ آموزگار بی بدیلی است.

هرکه نامخت از گذشت روزگار

هیج ناموزد ز هیچ آموزگار

البته هرکس با توجه به داشته ها و یافته هایش خوانش و درک خود را از گذشته دارد. آنچه می آید نگاه من به تشکیل انجمن در دوره بعد از انقلاب است. ممکن است این برداشت با برداشت دیگران لزوماً مطابق نباشد.

وقتی تحصیل در کارشناسی ارشد کتابداری را در دانشگاه تربیت مدرس شروع کردم با جامعه کتابداری آشنایی چندانی نداشتم. زیرا رشته کارشناسی ام مدیریت بود. استادان در کلاس و سخنرانان در محافل گوناگون از یک کمبود اساسی می نالیدند. این کمبود که در سال های بعد هم در قطعنامه ها و نوشته ها متجلی می شد، انحلال انجمن و عدم تشکیل مجدد آن بود. برای فرد تازه واردی مثل من “انجمن” حالت اسطوره ای پیدا کرده بود. روزی از یکی از استادان سؤال کردم که مشکل چیست که انجمن تشکیل نمی شود؟ دو عامل را برشمردند:

  1. مخالفت دولت؛ و
  2. نبود وحدت نظر در میان کتابداران.

با خود می اندیشیدم که همان دلیل اول برای تشکیل نشدن انجمن کفایت می کند.

در سال 73 که با درخواست ریاست وقت کتابخانه ملی، کار در این کتابخانه را شروع کردم و جدی تر وارد حوزه کتابداری شدم، با همان آه و ناله و حسرت از نبود انجمن روبرو شدم. استادانی چون سلطانی، فانی و دکتر بهزادی نیز بر نقش مؤثر انجمن تأکید داشتند. اما عملاً برای تشکیل آن قدمی برداشته نمی شد. ظاهراً یکی دو بار حرکت هایی آغاز شده که به دلائلی مسکوت مانده و یا با شکست مواجه شده بود.

در سال 1375 در یکی از جلسات شورای معاونان کتابخانه ملی که به طور هفتگی تشکیل می شد، مسأله تشکیل انجمن مطرح شد. ریاست کتابخانه هم بر لزوم تشکیل آن تأکید داشت. یکی نبود راهکار قانونی را مطرح می کرد، دیگری نبود وحدت نظر در بین کتابداران را عامل عدم تشکیل انجمن می دانست و دیگری نگران نحوه اداره و ورود افراد ناباب ! به انجمن بود. در این نوبت نیز قضیه مسکوت ماند.

بعداً در پرس و جویی مختصر معلوم شد که بحث نبود راهکار قانونی درست نیست و می توان از سه طریق به طور قانونی انجمن کتابداری را تشکیل داد:

  1. انجمن های علمی که صدور مجوز آن بر عهده وزارت علوم است؛
  2. انجمن های فرهنگی که صدور مجوز آن بر عهده وزارت ارشاد است؛ و
  3. انجمن حرفه ای که صدور مجوز آن بر عهده وزارت کشور است.

در سال های بعد نیز کماکان در قطعنامه پایانی هر گردهمایی و در نشست های رسمی و گفتگوهای خودمانی کتابداران بر ضرورت تشکیل انجمن تأکید می شد. در این سال ها متوجه شدم که در نقشه ساختمان جدید کتابخانه ملی هم که دو دهه قبل طراحی شده جای مناسبی برای انجمن در نظر گرفته شده بود.

در زمستان سال 1376 دوباره تب لزوم تشکیل انجمن بالا گرفت. چند بار در جلسات شورای معاونان مطرح شد. با توضیح نبود ممانعت قانونی راه هموارتر شده بود. اما هنوز مخالفت هایی وجود داشت که بیشتر نگرانی، معطوف به جو حاکم بر انجمن و ورود اغیار در آن بود!

در یکی از جلسات تابستان 77 شورای معاونان کتابخانه ملی مسأله تشکیل انجمن را مطرح کردم. در آن روز جو عمومی جلسه با آن نظر موافق بود. اما همگان کار را راحت نمی دانستند. قبول کردم که کار را تا تشکیل مجمع عمومی به پیش ببرم؛ با این شرط که در هیأت مدیره شرکت نکنم. در این فکر بودم که کاری دو سه ماهه است و وقت زیادی را نمی طلبد. ظاهراً عشق تولد انجمن آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها. کار چند ماهه چند ساله شد.

لازم بود که ابتدا هیأت مؤسس تشکیل شود. در ششم مهر ماه همان سال دعوتنامه ای را برای تشکیل هیأت مؤسس برای همه گروه های کتابداری و صاحب نظران رشته ارسال کردم. با توجه به جبهه بندی ها و خط کشی هایی که همیشه مطرح بوده سعی شد که “همگان” در این کار جمعی دعوت شوند و سوگیری نداشته باشیم.

آن جلسه در 30 مهر ماه سال 77 با حضور بیست نفر تشکیل شد. خوشبختانه از اغلب شهرهایی که در آن ها گروه کتابداری وجود داشت و از اغلب طیف های فکری شرکت کنندگانی حضور یافتند. موانعی هم بر سر راه بود. مثلاً کتابخانه قانوناً اجازه پرداخت هزینه سفر نداشت. هزینه بلیط هواپیمای بعضی شرکت کنندگان با کمک شخصی بعضی دوستان پرداخت شد.

در آن جلسه مقرر شد که راهکار وزارت علوم پی گیری شود و انجمن به عنوان انجمن علمی آغاز به کار کند. در آن جلسه رأی گیری به عمل آمد و اعضای هیأت مؤسس انتخاب شدند. ابتدا تصور می شد که باید هفت عضو داشته باشد. بعداً معلوم شد حسب مقررات وزارت علوم تعداد اعضای هیأت مؤسس باید نه نفر باشند و دو نفر دیگر که حائز اکثریت آرا بودند بر آن جمع افزوده شدند. این نه نفر عبارت بودند از:

  1. دکتر فاطمه اسدی گرکانی؛
  2. دکتر عباس حری؛
  3. دکتر فریبرز خسروی؛
  4. دکتر محمد حسین دیانی؛
  5. دکتر سعید رضایی شریف آبادی؛
  6. دکتر احمد شعبانی؛
  7. دکتر غلامرضا فدایی عراقی؛
  8. دکتر عبد الحسین فرج‏پهلو؛ و
  9. دکتر جعفر مهراد.

هیأت مؤسس منتخب، مرا مأمور کرد که از سوی آنان کار را پیگیری کنم. به سرعت اساسنامه پیشنهادی را منطبق بر الزامات وزارت علوم، تهیه و جهت اصلاح و اظهار نظر برای اعضای هیأت مؤسس و همه شرکت کنندگان در جلسه مهر ماه و سایر صاحب نظران ارسال کردم. ده ها پیشنهاد و نظر اصلاحی واصل شد که سعی شد تا حد امکان اعمال شود. برای تشکیل مجمع عمومی مکاتبه با وزارت علوم شروع شد. کندی کار کمیسیون مربوطه و بعضی سعایت ها مأیوس کننده بود. نام پیشنهادی “انجمن کتابداری و اطلاع رسانی ایران” بود. ظاهراً با تذکر و خیرخواهی ! یکی از مسئولان وقت ایرانداک که خود را نماینده اطلاع رسانی کشور می دانست، وزارت علوم اصرار داشت که اطلاع رسانی از نام انجمن حذف شود. مکاتبات برای رفع این مشکل آغاز شد. عدم پاسخگویی آنان باعث شد که به طور موازی راهکار تأسیس انجمن از طریق وزارت ارشاد را نیز پی بگیریم و تلاش کنیم که انجمنی فرهنگی را به ثبت برسانیم.

خوشبختانه بعد از حدود یک سال و نیم پیگیری، بالاخره وزارت علوم نام را نیز پذیرفت و مجوز تشکیل مجمع عمومی را صادر کرد. دعوتنامه ای با امضای اینجانب برای همه گروه ها و کتابداران ارسال شد و در جراید نشر یافت و آنان در اول اسفند 79 به اولین مجمع عمومی انجمن که در فرهنگسرای نیاوران تشکیل می شد دعوت شدند.

جلسه با شکوهی بود. از اغلب نقاط کشور در آن جلسه شرکت کرده بودند. تعداد شرکت کنندگان بیش از حد تصورمان بود. بعداً متوجه شدیم که گروه هایی فعالیت زیادی را برای تبلیغ جهت انتخاب افرادی خاص و فراکسیون های خیالی انجام داده بودند. جلسه و انتخابات در کمال صحت و خوشی برگزار شد. تنها مورد ناخوشش این بود که من بر اساس خواست اولیه خودم شرط کرده بودم که در هیأت مدیره نباشم. خودم را نیز نامزد نکرده بودم. خانم پوری سلطانی که به عنوان رئیس سنی، جلسه را اداره می کردند با خیرخواهی همیشگی شان، نام مرا بدون رضایت قبلی و قلبی ام به عنوان نامزد خواندند. اقرار می کنم در آن زمان قدرت “نه گفتنم” ضعیف بود و هیچ نگفتم.

33 نفر برای عضویت در هیأت مدیره نامزد شده بودند که در فاصله زمان معرفی نامزدها، چهار نفر انصراف دادند. سه نفر نیز برای سمت بازرسی نامزد شده بودند. تعداد شرکت کنندگان بیش از سیصد نفر بود. اما بر اساس مقررات وزارت علوم برای انتخابات انجمن های علمی فقط دارندگان مدرک کارشناسی ارشد و بالاتر می توانند در رأی گیری شرکت کنند. در آن جلسه 159 نفر حق داشتند رأی دهند. در نهایت، افراد زیر برای اولین دوره انجمن کتابداری و اطلاع رسانی ایران به عنوان عضو هیأت مدیره انتخاب شدند:

  1. دکتر رحمت‏الله فتاحی 128 رأی؛
  2. دکتر فریبرز خسروی 101 رأی؛
  3. دکتر فاطمه اسدی گرکانی 95 رأی؛
  4. سید کاظم حافظیان رضوی 70 رأی؛
  5. محمود شمسبد 58 رأی؛
  6. دکتر عبد الحسین فرج‏پهلو 58 رأی؛
  7. دکتر مهرداد نیکنام 51 رأی؛ و
  8. دکتر احمد شعبانی نیز با 65 رأی به‏عنوان بازرس انجمن انتخاب شدند.

از غرایب روزگار آنکه عده ای از کتابداران محترمی که نامزد عضویت هیأت مدیره بودند و رأی نیاورند بعداً حتی عضو انجمن هم نشدند و گاهی با بعضی تک پرانی ها انتقاداتی را از دور ارسال می فرمودند ! در مقابل آنان افرادی چون ابراهیم عمرانی نیز بدون داشتن سمت در انجمن با انگیزه وافری در همه جلسات شرکت کردند و  موتور محرکه انجمن شدند.

فعالیت های انجمن با شور و حرارت آغاز شد. لازم بود که انجمن را به لحاظ حقوقی هم به ثبت برسانیم. رفت و آمدها به اداره ثبت شروع شد. اداره ثبت علاوه بر ده ها مدرک مثل مجوز وزارت علوم، صورتجلسه هیأت مؤسس و … مجوز وزارت کشور را هم طلب می کرد. تصور بر این بود، حالا که رئیس کتابخانه رئیس جمهور شده و همکار دیگرمان وزیر کشور، این مشکل به سرعت قابل رفع است. رفت و آمدها به وزارت کشور ثمری نداشت. فکر کردیم که مشکل توسط آقای لاری همکار کتابخانه که حالا وزیر کشور شده اند حل می شود. متوسل به ایشان و طی نامه ای خواستار رفع مشکل شدیم. دستور ایشان هم افاقه نکرد. از عجایب اداری اینکه پرداخت مبلغی ناچیز به یکی از شرکت هایی که کارشان ثبت شرکت است، مشکل ثبت انجمن علمی را حل کرد. تنها تغییر اداره ثبت شرکت ها در اساسنامه ارسالی این بود که نام “انجمن کتابداری ایران” را به “انجمن کتابداری و اطلاع رسانی کشور” تغییر داده بود. اکنون نیز عنوان حقوقی انجمن همین است!

فرزانه مقیم خانی
ممنون از بازگویی این صحبت ها…که بیشتر قدر بدانیم.
ممنون از استاد گرانقدر … یاد کلاس های خوب مدیریت بخیر………
آخشیک
همیشه آنچه که دکتر خسروی می نویسد برای من جذاب و دلنشین بوده است. امیدوارم همواره از علم و قلم شان بهره مند شویم.
شريف
از دكتر عزيز بسيار متشكر كه هويت ما را از طريق احيائ انجمن زنده كرد اي كاش خسروي دير تر از جامعه كتابداري فاصله مي گرفت و همچون او ادم هاي بيشتري داشتيم
امینیان
یادش به خیر. مجمع عمومی گرم و مهیجی بود. آنقدر جمعیت زیاد بود که جای سوزن انداختن نبود. از دکتر خسروی و لیزنا که این خاطره را زنده کرده اند ممنونم.
مژگان
سلام،
چقدر جالبه از دید تاریخی به انجمن کتابداری نگاه کردن. همیشه گفتن ناگفته ها باعث می شه ارزش چیزهایی را که داریم بیشتر بدونیم.
بسیار ممنون از آقای دکتر خسروی
مریم
خیلی جالب بود.
اصلا فکر نمی کردم که برای تشکیل انجمن کتابداری که اکنون هم با بی مهری کتابداران مواجه شده، مشکلات زیادی پیش رو بوده است
همیشه اقلیتی وجود دارند که سنگ اندازی می کنند مهم پیش رفتن و عدم توجه به آنهاست
از جناب دکتر خسروی برای بیان این مطالب با قلم روان و مختصر و مفید سپاسگزارم
انجمن و کارگروهی را دریابیم…
مهران صفاکیش
برای نسل من بسیار جالب است که با مشکلات و زحماتی که برای تشکیل بعضی نهاد ها صورت گرفته آشنا شویم و بیشتر قدردان باشیم. از قلم روان دکتر هم مثل همیشه تشکر می کنم

پژوهش هراسی

شاخص

سرمقاله ای که برای عطف نوشتم :

پرده ۱

نمی دانم آدرس مرا کدام شیرپاک خورده به او داده است. تصور کرده هنوز سردبیر فصلنامه کتابم. نمی داند نه من سردبیر مانده ام نه فصلنامه ، فصلنامه  کتاب مانده است! عنوان فصلنامه کتاب به  فصلنامه مطالعات ملی و سازماندهی اطلاعات   تغییر یافته است.

 راه درازی را در تهرانِ پر ترافیک پیموده است. هنوز ننشسته که درد دلش را آغاز می کند. دانشجویی شهرستانی است که به سختی توانسته است روی پای خود بایستد و به فارغ التحصیلی نزدیک شود.  موضوعی شیک! اما غیر کاربردی را برگزیده است .   از عدم همکاری و هدایت استاد راهنما و مشاور اول می گوید و مشاور دوم را می ستاید که اقلا یک بار کار او را خوانده و اصلاحاتی انجام داده است .  چند ماهی است که منتظر گرفتن پذیرش مقاله ای است که مجوز دفاع رساله اوست. می گوید دچار اضطراب شده ، شب ها کابوس  نوشتن پایان نامه وعدم پذیرش مقاله می بینید.   به دفترهای چند نشریه علمی مقاله هایی را  تحویل داده اما تلاش او برای گرفتن جواب بی نتیحه مانده است. می گوید : نه جواب رد می دهند نه قبول می کنند. از من می پرسد : اگر برای فصلنامه کتاب هم یکی از مقالاتم را بفرستم می توانم انتظار تسریع داشته باشم ؟

برایش توصیح می دهم که مسئولان نشریات حق دارند . روند داوری اغلب به درازا می انجامد و … اشک در چشمانش جمع می شود و می گوید: خودم شاهد بوده ام که همکلاسیم با سفارش بنده خدایی با  تلفن و فکس ظرف دو ساعت  از یکی از نشریات معتبر! پذیرش مقاله اش را گرفته  و سه ماه پیش دفاع کرده است. او نه مقاله اش را خودش تدوین کرده بود و نه رساله اش را. و ذکر خیر دانشجوی دیگری را می کند که با خرج چند صد هزار تومانی توسط دلالان وطنی پذیرش آی اس آی گرفته است. با آنکه دوست دارم حرفش را از جنس معاذیر همیشگی دانشجویان بدانم اما شواهدی که تاکنون  خود شاهد بوده ام موید گفتار اوست!

پرده ۲

در عصر زیبای یک روز پاییزی جلسه دفاع یک پایان نامه تشکیل شده است. من هم به عنوان داور حضور دارم. دانشجو مطالبش را ارائه می دهد . پس از تشکر و سپاسگزاری های مکرر استادان راهنما و مشاور ازیکدیگر! یکی از داوران ایراد می گیرد که این موضوع تکراری  و عبث است و بیش از ۲۰ مورد کار در این زمینه انجام شده است و  همانند همین کار هیچ نتیجه ملموس و تاثیرگذاری هم نداشته است. حق با داور است . پاسخ ِ مساله اصلی تحقیق بدیهی است و جواب به یک سوال ساده پانصد صفحه استدلال نمی طلبد. رنگ دانشجوی بیچاره مثل گچ سفید شده و لرزش ،  در دستهایش محسوس است .  داور دیگر نحوه استنتاج را زیر سوال می برد . دانشجو کاملا مضطرب شده است .  داور درست  می  گوید مثل این است که از میزان بارندگی در رشت نتیجه بگیریم که سواد اطلاعاتی کتابداران بوشهری دچار آبگرفتگی شده است.  بحث بالا می گیرد .  نحوه استدلال  استاد راهنما و یکی از مشاوران  به گونه ای است که فارغ از هیاهوی جلسه، ناخوداگاه  داستانی که اخیرا در یکی از سایت ها خواندم  برایم تداعی می شود:

 “پژوهشگری  با تمرین زیاد به یک سوسک آموخته بود که با  شنیدن کلمة “بپر” مقداری از جای خود بپرد؛ او  برای بررسی تاثیرتغییرات متغیر مستقل بر متغیر وابسته هر روز یکی از پاهای سوسک را قطع می‌کرد! و دو باره کلمه‌ بپر را به زبان می‌آورد؛این پرش تا روز آخر که سوسک یک پا برایش باقی مانده بود ادامه داشت؛ روز آخر پژوهشگر آخرین پای سوسک را قطع کرد و کلمه بپر را تکرار کرد، اما سوسک هیچ عکس العملی نشان نداد؛ محقق نتیجه گرفت که اگر همة پاهای سوسک را قطع کنند؛ سوسک کر می‌شود.”

جلسه برای دادن نمره از اغیار ! خالی شده است. مطرح می شود که مسئولیت  صحت ، ضرورت و  انسجام  طرح تحقیق با گروه تخصصی است که آن را تصویب کرده است . دانشجو در این مورد کم تقصیر است. و می شنویم که کثرت تعداد اجازه رسیدگی نمی دهد و خلاصه اینکه مجبورند فله ای تصمیم گیری کنند. توجیهات چنان عالمانه است که به نتیجه می رسم کلا دانشجو در خطاهای بارزی که کرده بی تقصیر است ! به مرحله نمره دهی می رسیم . مشاور به آهستگی اما ناشیانه در گوش راهنما می گوید : بیست داده ام که اگر اینان کم دادند جبران شود…

پرده ۳

در سایت خبرگزاری ها و از جمله مهر  می خوانیم که یکی از استادان ایرانی به علت  میزان استنادات زیادی  که به مقالات وی شده است به عنوان دانشمند برتر از سوی آی اس آی معرفی شده است .این خبر مکمل خبر اول شدن ایران در رشد مقالات علمی است.

پدید آمدن پژوهش ها و مقالات میرا و بی خاصیت ،سرخوردگی و افزایش اضطراب و ظهور “پژوهش هراسی” در بین دانشجویان . ظاهرا این ترس مرضی باید به نام ما ایرانیان ثبت شود.

قطعا این اخبار برای هر ایرانی دلسوزی شادی آفرین است . این خبر را برای تعدادی از آشنایان ارسال می کنم تا در این شادی شریک شوند. هنوز سکر این اخبار خوش از سر نپریده است  که ایمیل چرت شکنی از سوی یکی از بستگان دریافت می شود. نوشته است  بر اساس بررسی او که در قالب دو پیوند ( ۱ و ۲ ) ارائه داده  ، استدلال کرده است که در بیش از هشتاد درصد موارد ،این استاد محترم دست به خود استنادی زده است!

پرده آخر

به تماشای تجربه نیکوس کازانتزاکیس  به نقل از کوئیلو می نشینیم:

نیکوس کازانتزاکیس در دوران کودکی، یک پیله کرم ابریشم را می یابد. درست هنگامی که پروانه، خود را برای خروج از پیله آماده می سازد . اندکی منتظر می ماند، اما سرانجام چون خروج پروانه طول می کشد تصمیم می گیرد این فرآیند را شتاب بخشد. با حرارت دهان خود پیله را گرم می کند ، تا این که پروانه از پیله خارج می شود . اما بال هایش هنوز بسته اند و اندکی بعد می میرد . او می گوید : “بلوغی صبورانه با یاری خورشید لازم بود ، اما من انتظار کشیدن نمی دانستم . آن جنازه ی کوچک تا به امروز ، یکی از سنگین ترین بارها ، بر روی وجدان من بوده است . اما همان جنازه باعث شد درک کنم که یک گناه حقیقی وجود دارد : فشار آوردن بر قوانین بزرگ کیهان . بردباری لازم است و نیز انتظار زمان موعود را کشیدن ، و با اعتماد راهی را دنبال کردن که خدا برای زندگانی ما برگزیده است “

به راستی این سنت در همه ساحت های انسانی نیز جاری است . برای زایش و افزایش دانش نو باید شرایطی را پدید آورد که این امر در بستر  طبیعی خود رخ دهد . لازم است دانشجویان را با شیوه ها و فنون پژوهش آشنا کرد . ضروری است شرایطی فراهم کرد تا آنان با تعمق ژرفتر وبا همکاری بیشتر استادان و گروه ها موضوعات مناسب و مفیدی را برگزینند.  شایسته است که استادان خود  به عنوان سرمشق عملی ، تشنه پژوهش و تتبع  و اسوه صداقت و تعهد علمی باشند . دانشجو باید احساس کند که پژوهش ارج نهاده می شود و در تصمیم سازی های خرد و کلان به کار گرفته می شود. او نباید احساس کند که برای فارغ التحصیلی مجبور است با اکراه و شتاب  چند صفحه ای را به عنوان مقاله سرهم کند و به دریوزگی پذیرش بنشیند.

اگر چنین شرایطی پدید نیاید و برای بالا بردن رتبه علم  در کشور آنان را وادار به  زایش های ناخواسته و زودهنگام و تصنعی کنیم  باید منتظر پیامدهایش باشیم :

پدید آمدن پژوهش ها و مقالات میرا و بی خاصیت ،سرخوردگی و افزایش اضطراب و ظهور “پژوهش هراسی” در بین دانشجویان . ظاهرا این ترس مرضی باید به نام ما ایرانیان ثبت شود.

ظهور دانشجویان و استادانی  مقاله  ساز و مقاله باز . اینان فارغ از نیازهای حرفه و جامعه، شبه پژوهش هایی را انجام می دهند که هدفش درج در یکی از مجلات داخلی و خارجی است و قرار نیست پاسخگوی مساله ویا درمان دردی باشد.

ظهور موسسات و افرادی که که کارشان پایان نامه نویسی و مقاله سازی و گرفتن پذیرش است .تبدیل مجلات علمی پژوهشی به مجوزنامه برای دانشجویان و ارتقاء نامه برای استادان . و البته این شیوه رتبه ما را در سطح جهانی به صورت کاذب و دوپینگی ارتقا خواهد  داد.

در مواردی تجربه نشان داده است که اگر بستر مناسبی فراهم و آموزش های بسامانی داده شود می توانیم شاهد بروز و ظهور استعدادهایی باشیم که با انجام پژوهش های اصیل و نو هم  مشکلات حرفه را پاسخگو باشند و هم در سطح ملی و بین المللی بدرخشند.  باید صبورانه و دلسوزانه رشد آنان را پایید تا به بلوغی که شایسته آنند نائل آیند. این شکفتن ها ی طبیعی و اندیشه ورزانه ، گلستانی ماندگار  از خردگرایی جمعی را در حوزه کتابداری و اطلاع رسانی به ارمغان خواهد آورد .گلستانی که هم زیباست و هم از منافعش همگان نصیب خواهند برد.  فریفته گلزارنماها و رتبه های خودساخته  نشویم . به قول مولانا این گل ها بی ریشه یا بسیار کم ریشه اند (بقل) لذا  بی دوام و کم خاصیتند:

گلشنی کز بقل روید یک دمست

گلشنی کز عقل روید خرمست

گلشنی کز گل دمد گردد تباه

گلشنی کز دل دمد وافرحتاه

علم‌های با مزه‌ی دانسته‌مان

زان گلستان یک دو سه گل‌دسته دان

زان زبون این دو سه گل دسته‌ایم

که در گلزار بر خود بسته‌ایم

جالب نبود (۰)جالب بود (۲۵)

ب

۱۲ نظر

  • پروانه مدیرامانی

۱۵ بهمن, ۱۳۹۰ در ۲۱:۴۸

استاد عزیز بسیار لذت بردم و مانند همیشه بسیار آموختم. خصوصا این عبارت بر دل و هم بر ذهنم نشست: فریفته گلزارنماها و رتبه های خودساخته نشویم.
به راستی ریشه این خودشیفتگی های بشر امروزی حال چه کتابدار چه ناکتابدار،از کجاست؟ می گویند: آن که پرنده نیست همان به که بر پرتگاه آشیانه نسازد. اما این اسطوره قهرمان شدن و اول شدن های بی ریشه نوع بشر کی و کجا خاتمه می یابد؟
خیر پیش
مدیرامانی

Well-loved. Like or Dislike:  9  0


  • احمدخانی

۱۵ بهمن, ۱۳۹۰ در ۲۲:۳۵

پرده اول
توی داوری مقالات برای همایش هم پارتی بازی .
پرده دوم
استاد بی حوصله نسبت به دانشجو
پرده سوم
بین اساتید هم موضوعات پایان نامه بسیار متفاوت،یکی میگه عالی یکی میگه بی ربط
پرده آخر
دختر کبریت فروش،پسر پرتغال فروش موندن تو کار جماعت دانش فروش

جالب بود؟  0  0


  • آریا

۱۶ بهمن, ۱۳۹۰ در ۰۸:۳۸

جانا سخن از زبان ما میگویی. اوضاع تحقیق و پایان نامه نویسی براستی خزاب است خراب . انجمنی ، وزارتخانه ای ، نهادی به داد برسد. متاسفانه این خرابی به فصلنامه ها هم سرایت کرده است. در هر شماره فصلنامه های علمی و پژوهشی یک مقاله درست حسابی کمتر پیدا می شود.

جالب بود؟  1  0

نرگس خالقی

۱۶ بهمن, ۱۳۹۰ در ۱۱:۱۰

استاد بزرگوار
مانند همیشه از خواندن مطالبتان لذت بردم
من همیشه سخن سردبیر فصلنامه کتاب را با ولع می خواندم یادش به خیر
پیروز باشید

جالب بود؟  1  0


  • میترا آبیار

۱۶ بهمن, ۱۳۹۰ در ۱۵:۰۰

ممنون از نوشته ی زیبای شما. واقعا صبر برای رسیدن به هرچیزی در وقتش، دشوار است. زمان موعودی که پختگی لازم را برای رسیدن به درجه ای خاص داشته باشیم…

Well-loved. Like or Dislike:  6  0


  • یک کتابدار

۱۷ بهمن, ۱۳۹۰ در ۲۳:۱۷

چه خوب است که شخص مطلعی ما را از این حیرت و شگفتی بیرون بیاورد که با وجود مقامات شامخ ایران در مقاله نویسی و رتبه علمی چرا کشور آن طور که باید در عرصه های مختلف توسعه دچار مشکل است . به نظر من یک آسیب است که باید به آسیب شناسان حوزه اطلاعات و دیگر حوزه ها توجه کرده و سعی در رفع آسیب و عملکردی کردن پژوهشها نمود. اگر مقالات علمی ما از دل نیازها بر اید همانا برای مرتفع نمودن همان نیازها مفید خواهد بود.و طبیعتا گامی به سوی توسعه پایدار

جالب بود؟  1  0


  • ا-م

۱۸ بهمن, ۱۳۹۰ در ۰۴:۴۸

دکترجان تذکر دلسوزانه و عمیقی داده اید. اما خودتان خوب می دانید که اوضاع پژوهش و آموزش با محافظه کاری و منفعت پرستی که بر استادان و دانشجویان حاکم است درست نخواهد شد و هر روز بر این بنای کج آجری افزوده می شود.ترم پیش استادی داشتیم که به جای تدریس از رو می خواند!!البته از روخوانیش هم ضعیف بود!!!! بعد از گذشت چند جلسه قرار شد پیش رئیس دانشکده برویم و اعتراض کنیم . از ۱۰ نفری که با هم قرار گذاشتیم روز موعود چهار نفر آمدند . دونفر هم گفتند که چون بفیه نیامدند ماهم نمی آییم. رفتیم و گفتیم که اکثرا ناراضی اند . حرفها را شنید و قول رسیدگی داد.دو هفته قبل از امتحانات ما را صدا کرد و ورقه ای را با ۸ امضا جلوی ما گذاشت که در آن از زحمات و تلاش های این استاد توانا و دانشمند تقدیر کرده بودند! منفعت طلبی به کجا می برد ما را؟دعا کنید این درس را بی مشکل پاس کنیم.

جالب بود؟  2  0


۱۹ بهمن, ۱۳۹۰ در ۰۰:۳۰

جناب آقای خسروی عزیز
با سلام
بسیار خوشحال و دعا گوی افرادی هستم که شرایط را برای بازنشستگی زود هنگام شما فراهم ساختند. این بازنشستگی خیلی به دلم چسیبد برای این که حضرتعالی فارغ از همه گرفتاریها و روزمره گی های اداری فقط دارید میخوانید مخصوصا ادبیات. لذا خوانندگان آثار شما واقعا دارند لذت میبرند لذا خدا پدر و مادر آنها را بیمرزد که این موهبت الهی را نصیب خوانندگان کرده است. من هم همانند خانم خالقی دلم برای آیا یادداشت‌های سردبیری تنگ شده اما دلم خوش است که لااقل فرصت‌های اینچنین هست. امیدوارم همیشه خواننده و کم نویسنده باشید.
ارادتمند
محمدی

جالب بود؟  0  0


  • دانشجو

۲۰ بهمن, ۱۳۹۰ در ۱۸:۰۰

خیال نکنید که این مطلبی که دکتر خسروی به خوبی و زیبایی بیان کرده اند فقط در دانشگاه آزاد چریان دارد . وضع بعضی دولتی ها هم تماشایی تر است. بعضی استادان کل هم کسرشانشان می شود که کمترین وقت را بگذارند. در سر جلسه دفاع هم بر اشتباهات و راهنمایی های غلط مختصری که کرده اند اصرار می کنند و موجب تعجب همه می شوند .استاد راهنمای من تصور درست و دقیقی از متغیر مستقل و وابسته نداشت!!!!این مشکلات را چه نهادی باید رسیدگی نماید.

جالب بود؟  0  0


۲۲ بهمن, ۱۳۹۰ در ۱۲:۳۹

استاد ارجمند، دست روی درد اصلی گذاشته اید.
علمهای امروزین ما حلوا حلوا شنیدن است و اندر اوصاف آن بانگ حلوا کشمکش کردن. حقیقت این است که ما شیپور علم را از سر گشادش می نوازیم و فراموش کرده ایم که اگر مقاله یا مطلبی علمی در دنیا بر اثر استناد گل می کند و به اصلاح “هات پیپر” می شود، به دلیل محتوای عمیق و مساله مدار آن است. یعنی آن مطلب آمده و یک تجربه، آزمایش یا نوآوری را گزارش کرده و هدفش انتشار مقاله برای ارتقا و ترفیع نبوده، بلکه می خواسته گزارش کند که کار علمیی که باعث شده فلان نتیجه مفید بدست آید، بر این پایه شکل گرفته است. اما اینجا “چاپ مقاله برای ارتقاء هدف است”، حال می خوهد حرفی برای گفتن داشته باشد یا حتی آن حرفهای درست موجود را هم به اشتباه بیاندازد.

جالب بود؟  2  1


  • دانشجوی نا اهل

۲۵ بهمن, ۱۳۹۰ در ۰۵:۳۷

سلام به اداره کننده ها و نویسنده های عطف که از خیلی از نشریات علمی پژوهشی مطالب واقعی تری و موثرتر و خواندنی تری می نویسند.
میخواستم بگویم معمولا در دانشگاه ما دانشجویان شر را که سوال زیاد می کردیم و به بعضی از استاد ها معترض بودیم به استادان غیر از گروه واگذار مینمایند. خودشان دانشجویان آرام را انتخاب می کنند. بعد در مراحل دفاع پدر دانشچو و استاد راهنما را در می اورند. من خودم جزء نا اهل ها هستم راهمایم از خارج از گروه و مشاورم در داخل گروه است. بیچاره راهنما وقتگذاری زیادی مینماید و من هم راستش را بخواهید می خواهم کم نیاورم. استاد مشاور میگه این ها را واقعا خودت نوشتی . منم میگم په نه پ از رئیس گروه کش رفتم. من هم دارم از اساتید درس اخلاق و مدارا و تربیت یاد می گیرم. تازه با تماس با این استاد راهنما فهمیدم که چه حرف های عجیب غریبی را به اسم روش تحقیق به ما درس داده اند.
یک درخواست: چرا نوشتن ایمیل اجباری است که مجبور شدم بنویسیم میخواین چکار؟
گل نساء

جالب بود؟  0  0


  • بهار رهادوست

۲۶ بهمن, ۱۳۹۰ در ۰۹:۲۹

با این که تفاوت سنی بسیار زیادی با شما ندارم، نشانه هائی از شتابزدگی و بی حوصلگی نسل نو را در شما می بینم. قلمی دارید شیرین و جذاب. به مباحث و موضوع های مهمی هم می پردازید اما اهل این نیستید که روی یک ژانر بخصوص کار کنید و وقت بگذارید. همین که جذابیتتان را نثار خواننده کردید راضی می شوید. من به سرمقاله هایتان ایرادی از نظر شیوه نگارش نمی گرفتم چون در چارچوب آن قالب نوشته هایتان قابل ایراد نبود. این را هم می دانم که نوشتن در فضای مجازی ملزوماتی متفاوت با فضای نشر رسمی و چاپی دارد. اما نمی توانم از بیان این انتقاد خودداری کنم که بی حوصلگی شما شما را همیشه در همین حد جذابیت که هستید نگه خواهد داشت. اتفاق مهم تری در ادبیات شما نخواهد افتاد. بهرحال از خواندن مصلب شما لذت بردم

جالب بود؟  0  0


مدیریت های کوکائینی

شاخص

روزی در بازار تجریش شاهد صحنه عجیبی بودم . وسط  بازار بارش باران  موجب شده بود مقدار کمی آب  کف بازارجمع شود. جوانکی در حالی که جامه به در کرده بود قصد شیرجه زدن در دریای خیالی خود را داشت. سرخوشی و گسست از واقعیت در اثر مصرف مواد موجب این رفتار بود.

آثار و عواقب  سوء مصرف مواد توهم زا و از آن میان کوکائین را یا باید از متخصصان سراغ گرفت یا پای صحبت اهل آتش  نشست. اما تا آنجا که به بحث ما مربوط می شود این رفتار در بسیاری از آنان قابل مشاهده است :

گفتار سلیس و روان

شادی وسرخوشی

کج خلقی و پرخاشگری

اختلال در قضاوت  و ظهور افکار پارانویایی

تحریک پذیری

احساس قدرتمندی ، هزیان گویی  و خیال اندیشی

به نظر می رسد برای  بسیاری از مدیران  در سطوح مختلف مدیریتی،  گرفتن حکم  و انتصاب ، به منزله آغاز مصرف کوکائین است  .  این رفتار و حالات با شدت و ضعف در آنان ظاهر می شود:

گفتار سلیس و روان

افرادی که تا دیروز ساکت و کم حرف بودند به محض گرفتن ابلاغ  که گویا در آنان نشئگی خاصی پدید آورده به یکباره نطقشان باز شده و خوش سخن می شوند . سخنرانی ها ،مصاحبه ها ی پیاپی شروع شده و در جلسات ، اغلب متکلم وحده می شوند.  روابط عمومی ها هم به جای آنکه به اشاعه و تبیین اهداف و فعالیت های آن نهاد و سازمان بپردازند ، تبدیل به بلندگوی رئیس می شوند.واین چرخه نشئگی را سرعت می بخشد. البته در بلند مدت همین افراط در سخن، به پاشنه آشیل آنان تبدیل می شود. مدیران با ورود به حوزه هایی که در تخصصشان نیست کم کم نا آگاهی خود برای زیر دستان آشکار می کنند و موجب لبخندهای پنهان و انبساط خاطر کارمندان کاردان می شوند.

شادی و سرخوشی

گاهی در جمع و سخنرانی ها چنان شاد و سرخوش و بی خیالند که بسیاری باور می کنند که اوضاع سازمان بسیار اطمینان بخش است و آینده ای درخشان را در پیش رو می بینند.در محافل خودمانی تر چنان باب تملق گشوده است که اسباب سکر بیشتر مدیر را فراهم می آورد. تصور بفرمایید کارمندی خطاب به مدیر بگوید : “در زمان نادر شاه سربازی را در میدان جنگ دید که دلاورانه می جنگد .اورا طلبید و گفت در زمان حمله افغانها کجا بودید ؟ سرباز جواب داد من بودم شما فرمانده رشید نبودید تا در رکابتان باشم . حالا ما در این اداره با آمدن شما جان گرفته ایم و در خدمتیم ” واقعا این جملات می تواند مدیر خیال اندیش را در سکر و ابتهاجی عمیق فروبرد.  اما  این شادی و ابتهاج پایدار نیست . نشئگی حالات دیگری را نیز در پی دارد.

کج خلقی و پرخاشگری و افسردگی

دوز ماده محرک که همان ابلاغ ریاست و پست ریاست است گاهی از سوی مقامات بالا و پایین دچار قبض می شود .کافی است بشنود که مدیر بالادستی از او نارضی است یا یکی از زیر دستان بر او خورده گرفته است . این اخبار  به شدت حال مدیر را بد می کند به حدی که کارمندان محرمانه به هم می گویند ” امروز سگ شده” آفتابی نشوید!

گاهی شدت این کج خلقی به حدی است که مدیر را به افسردگی می کشاند. مدیرانی که با خبر می شوند که قرار است جلبجا شوند چنان دچار یاس فلسفی! می شوند که در ماه ها یا روزهای آخر اهداف سازمان متبوع را نیز زیر سوال می برند.

اخلال در قضاوت و ظهور افکار پارانوئیدی

چون اغلب تصمیم ها برخاسته از تعقل و خرد جمعی نیست لذا عمل  به شعارها و فرمایش های مدیریت اگر محال نباشد بسیار مشکل است . این عدم موفقیت را او از ذات تصمیمات غیر معقول خود ندانسته  بلکه آن را متوجه کارمندان می داند و بر آنان می آشوبد.و در این آشوب خوب ها کسانی اند که بره وار بر توجیهات غیرتخصصی مدیر صحه می گذارند و بدها آنانند که توصیف واقعگرایانه ای از اوضاع دارند. در این محیط افراد واقع گرا دائما مورد سوء ظن قرار می گیرند. ظهور افکار پارانوئیدی مدیر را وا می دارد که به اغلب کارمندان – بجز چاپلوسان و مداحان—به دیده شک و خیانت بنگرد و با مکانیزمهایی در صدد باشد برای آنان مدرک جمع کند.

این اخلال در قضاوت مصیبت دیگری را برای سازمان به ارمغان می آورد. هر روز از  تعداد  دلسوزان مشفق کم و بر تعداد خیال اندیشان  مداح اضافه می شود . این حرکت نامبارک موجب می شود تا  چاپلوسی همچون یک روش در سازمان تثبیت شود. در این شیوه هیچ کس مسئول کاستی سازمان نیست . به هر اتاق سربزنی اتاق مجاور را مقصر تام می داند. بدبینی و سیاه نمایی همچون زنجیری گران چنان بر اندیشه جمعی سازمان می پیچد که مانع پویایی و رشد سازمان می شود. زنحیری که آهنگران نیز از شکستن آن باز می مانند. به قول مولانا:

ای عجب این بند پنهان گران

عاجز از تکسیر آن آهنگران

تحریک پذیری

اینان از کوچکترین انتقاد برمی آشوبند و یا کوچکترین تمجید خوشحال و مفرح می شوند. چون منطقی بر رفتارشان حاکم نیست  و روشمند عمل نمی کنند معمولا آخرین فرد ملاقات کننده محق خواهد بود. این تحریک پذیری غیرعقلائی ،عدم ثبات رفتار سازمانی را به دنبال خواهد داشت.

تصور قدرتمندی و هذیان گویی و خیال اندیشی

روسای کوکائین زده احساس قدرت بسیار زیاد کرده و چنان خیال اندیش می شوند که یک شبه می خواهند کار بیست ساله  و حتی کار محال انجام دهند. آن مدیری که می خواهد یکساله میزان مطالعه کشور را دوبرابر کند، یا دوساله امید به زندگی  و یا درامد سرانه  را دوبرابر کند  اگر شیاد نباشد مسلما تحت تاثیر ماده توهم زای مدیریت قرار گرفته است . وگرنه هر نیمه آگاهی هم خوب  می داند دستیابی به هریک ازین اهداف   برنامه بلند مدت و امکانات وسیعی  را طلب می کند.  معمولا این گونه مدیران استدلال کارشناسان را که عدم دستیابی به اهداف این برنامه ها را متذکر می شوند،بر نمی تابند و آنرا نشانه عدم صداقت یا عدم شجاعت آنان می پندارند.

به اول گفتار برمی گردیم . استعمال مواد توهم زا جوانک  را چنان کرده بود که آن اندک آب گرد آمده را دریا می پنداشت . به نظر می رسد که خیال اندیشی و سکر مدیریت هم همین بلا را  می تواند بر سر عقل و ادراک مدیران بیاورد. آنان کار کوچک را بزرگ و بزرگ ها را خرد می پندارند. گردآمدن افراد همسو در اطراف آنان موجب هم افزایی هرچه بیشتر این وهم اندیشی می شود.  این گسست از واقعیت ها و و وهم وخیال را ملاک رفتار قرار دادن ، موجب آثار مخربی برای جامعه می شود. بیهوده نیست که در آموزه های دینی ، ما را از چهارمستی بر حذر داشته اند که یکی از آنها مستی ریاست است.

این خیال و وهم بد چون شد پدید

صدهزاران یار را از هم برید

عالم وهم و خیال طمع و بیم

هست رهرو را یکی سدی عظیم

غرق گشته عقلهای چون جبال

در بحار وهم و گرداب خیال

مولانا

عزاداری کلاعها و سواد رسانه ای!

شاخص

 

این روزها خبرگزاری ها صحنه های عزاداری و شیون و ضجه افرادی را نشان می دادند  که در مرگ رهبر کره شمالی به سوگ نشسته و در حال اجرای مراسم بودند. در یک فروشگاه بزرگ فروشنده ای را نشان می دادند که بر پله برقی که چند روز پیش رهبرشان از آن عبور کرده بود بوسه می زد و بر آن می گریست!

اما گمان نمی رفت که این عزاداری به عالم چرندگان و پرندگان نیز سرایت کند.

دیشب به نقل از  تلویزیون کره شمالی درختانی را نشان دادند که ده ها کلاغ بر شاخه های آنها  نشسته بودند و بی حرکت به یکدیگر می نگریستند! تلویزیون کره شمالی  این عدم تحرک کلاغان را دلیل بر عزا داربودن آنها برای رهبر فقیدشان می دانست!

به راستی چه می شود که هنوز در هزاره سوم مردمانی با چنین افکاری موجودند و حاضرند خود را به خاطر این افکارشان به زحمت  و فلاکت بیندازند ؟  تصور نکنیم که نمایش این صحنه ها همه ساختگی و حاصل پروپاگاندای دولتی است. درصدی چنین است . اما شواهد بسیاری نشان می دهد که در کره شمالی شرطی سازی آدمی زادگان توسط دولتشان تا حد زیادی با موفقیت انجام شده است.

آنان به کیم ایل سونگ پدر رهبر تازه درگذشته ، لقب خورشید داده اند . به آنان تفهیم شده است که گرمای روز حاصل وجود اوست که حتی بعد از مرگش هم  جریان دارد . پایتخت نشینان هر روز قبل از شروع کار در مقابل مجسمه چند تنی او زانو زده و از او برکت و گرما می طلبند.

طرح از جمال رحمتی - روزنامه شرق

در آن  کشور فقر آشکار بیداد می کند و ساکنانش اجازه مسافرت ، ازدواج ، زاد و ولد و … را بدون کسب مجوز ندارند . ظاهرا برای تحمل آن فقر جانسوز و این لابه ها برای فقدان رهبر، باید استحاله عظیمی در مسیر انقیاد فکری و تحمیق آنان تدارک دیده شده باشد.از اخبار جسته گریخته ای که از درون آن کشور بروز کرده می توان به وسعت آن برنامه ریزی  ها پی برد. آقای پارسا در گوگل پلاس خود خاطره جالبی را نقل می کند:

“”يه دانشجو بود از كره شمالي توي دانشگاه تهران درس ميخوند.عاشق رهبرشون بود.هيچ جوره توي اعتقاداتش نميشد نفوذ كرد.

دلش ميسوخت براي ما كه چرا توي جهليم و به روشنايي وارد نميشيم.هر ايرادي كه از كشورش و كمونيست ميگرفتيم براش دليل و برهان مياورد.
فقط از يه چيز ناراحت بود.ميگفت بچه كه بوديم توي مدرسه جمع ميكردنمون و ميگفتن بگيد “خدايا بهمون شكلات بده” بعد هيچ اتفاقي نميوفتاد بعد ميگفتن حالا بگيد “كيم ايل سونگ بهمون شكلات بده” بعد از هوا برامون همينجوري شكلات ميريخت.ميگفت من بعد ها فهميدم كه از بالاي پشت بام مدرسه اين شكلاتها رو ميريختن.
ميگفت فقط از اين ناراحتم كه رهبرمون خودش بزرگ و ماورايي هست.چرا با اين روش ميخواستن ما رو گول بزنن.“”

به نظر می آید که با برنامه ریزی سنجیده ای از درون خانه تا مدرسه و دانشگاه توانسته اند این استحاله انسانی را شکل دهند. و ظاهرا در این مسیر از وسایل ارتباط جمعی به خوبی بهره برده اند. اگر به قول ژان كازنو، رنگ گرايي، فعل پذيري و اشاعه ي مصرف را جزو تأثيرات وسايل ارتباط جمعي بدانیم. آنان توانسته اند مورد آخر رامسکوت و در دو مورد دیگر کاملا هدفمند عمل کنند.

نیل پستمن در کتاب ارزشمندش ” زندگی در عیش مردن در خوشی” یکی از تبعات  رواج تلویزیون را تعطیلی تفکر ، بحران آگاهی و حقیقت انگاشتن آنچه به طور بصری در حال پخش است می داند. این رسانه و سایر عوامل  ساده لوحی را بدانجا می رساند که انسان قرن بیست و یکم در یک جامعه کمونیستی به رهبرانشان قدرت ماورایی می بخشند و در بربرشان سجده و کرنش می کنند.

تصور نشود که این مختص مردمان  کره شمالی است . ارول به درستی بیان می کند که مردمان امروز به همان اندازه مردم قرون وسطی زودباورند و حتی نیل پستمن اینان را به علت تسلط رسانه ها زودباورتر از فرون وسطایی ها َقلمداد می کند. نوع این زودباوری و خرافه گرایی در هر فرهنگی متفاوت است و رنگ و بوی خاصی دارد. شاید بتوان عامل رهایی بخش را در دوره استیلای رسانه” آموزش سواد رسانه ای” دانست. سوادی که ذهن و نظام وجودی فرد را در رد و پذیرش آگاهانه  و نقادانه پیام ها تجهیز می کند.

بهر رو صحنه های پخش شده از تلویزیون کره شمالی موید این گفته  است که: حتی اگر گاو هم باشید شما را می پرستند ، فقط باید در موقعیت مناسبی  قرار بگیرید. و البته این موقعیت مناسب  تیز در صورت تسلط بر  رسانه های جمعی به راحتی قابل حصول است  .

 

مکتب آزادگی

شاخص

از نوجوانی این شعر استاد شفیعی کدکنی را خیلی دوست داشته ام.

باز در خاطره‌ها، یاد تو ای رهرو عشق
شعلة سرکش آزادگی افروخته است
یک جهان، بر تو و بر همت و مردانگی‌ات
از سر شوق و طلب، دیدة جان دوخته است

نقش پیکار تو، در صفحة تاریخ جهان
می‌درخشد، چو فروغ سحر از ساحل شب
پرتواش بر همه کس تابد و می‌آموزد
پایداری و وفاداری، در راه طلب

چهر رنگین شفق، می‌دهد از خون تو یاد
که ز جان، بر سر پیمان ازل ریخته شد
راست، چون منظرة تابلوی آزادی‌ست
که فروزنده به تالار شب آویخته شد

رسم آزادی و، پیکار حقیقت‌جویی
همه جا، صفحة تابندة آیین تو بود
آنچه بر ملّت اسلام، حیاتی بخشید
جنبش عاطفه و نهضت خونین تو بود

جان به قربان تو ای رهبر آزادی و عشق
که روانت سر تسلیم نیاورد فرود
زان فداکاریِ مردانه و جانبازی پاک
جاودان بر تو و بر عشق و وفای تو درود

ازحماسه تا ماتم و از ماتم تا…

شاخص

در مورد مراسم و عزاداری های محرم  نوشته ها و آثار  گسترده ای  وجود دارد.  اندیشمندان زیادی سعی کرده اند که از پیرایه ها و نادرستی ها در بیان واقعه عاشورا فروکاهند. شاید یکی از کسانی که انحرافات این مراسم را در صریحترین و مستدل ترین شکل بیان کرده است  مرحوم مطهری باشد. ایشان به ویژه در کتاب  حماسه حسینی سعی کرده اند در این زمینه انحراف زدایی کنند. اما نمی دانم چرا عده ای اصرار دارند که

عاشورای 89

عکس از حسنی خسروی

همان هایی را بیان کنند که به زعم اندیشمندانی چون شهید مطهری انحراف است و نادرست . من قبلا فکر می کردم که عده ای آگاهانه یا نا آگاهانه سعی دارند که حماسه ای شور آفرین را تبدیل به ماتمی سکون زا کنند . اما مراسم امسال و پدیده های آن ،طلیعه های عبور از ماتم و تبدیل آن به یک کارناوال نمایشی و میهمانی بزرگ خیابانی  را می دهد.گروه های ده بیست نفره طبل نواز با طبل های یاماها و تریومف ، سرهای آرایش شده با گل با آخرین مدل های موجود ، صف ها ی طویل بعضا تنش زا برای دریافت خوراکی وترافیک های آنچنانی برای عبور از مقابل ایستگاه های صلواتی ونوحه ها و آوازهای منطبق با آخرین ریتمهای لوس آنجلسی و…. همگی بیان گر این واقعیتند. شاید عجیب ترین ها رابتوان در نوشته ها  و نقش های ترسیم شده روی ماشین ها و حتی لباس افراد دید که بعضا بسیار موهن است  . البته این تابنک با آن تابنک اصلی متفاوت است. این تابنک (tabnak.com) در مقابله با تابناک اصلی (tabnak.ir) ساخته و جعل شده است. بهر رو این عکس ها ی زیر نشان از لمپنیسمی دارد که در این زمینه شروع به رشد کرده است.

عزا بر خود کنیم!

شاخص

مناسبت ها و وقایع تاریخی انگیزه های خوبی هستند برای بازکاوی و مرور . این دو روزه به مناسبت تاسوعا و عاشورا فرصتی پدید آمد که چند کتاب و نوشته را مجددا مرور کنم . از آن میان نوشته های مرحوم مطهری و شریعتی همچون گذشته برایم گرمی بخش بودند.

بعداز ظهر دیروز در مجلس عزاداری شرکت داشتم . مداح محترم  دقیقا آن چه را که علامه مطهری تحریفات عاشورایش خوانده است و همگان را از نقل آن بر حذر داشته بسیار غلیظ تر تکرار می کرد ! وقتی به قول دکتر شریعتی قرار است یک حماسه خدایی و جاودانه  که آوردگاه تاریخی خیر و شر است و تابلو بی بدیلی از ایثار و شفقت و آزادگی است صرفا به ماتم تبدیل شود ظهور چنین مداحانی نیز ضرورت می یابد. نمی دانم چرا ناخوداگاه یاد نگاه مولانا به این واقعه افتادم:

كجاييد اي شهيدان خدايي

بلاجويان دشت كربلايي

كجاييد اي سبك روحان عاشق
پرنده تر ز مرغان هوايي
كجاييد اي زجان و جا رميده
كسي مر عقل را گويد كجايي؟
كجاييد اي درزندان شكسته
بداده وامداران را رهايي

كجاييد اي در مخزن گشاده
كجاييد اي نواي بي نوايي

دران بحريد کین عالم كف اوست
زماني بيش داريد آشنايي

كف درياست صورت هاي عالم
زكف بگذر اگر اهل صفايي

دلم كف كرد کین نقش سخن شد
بهل نقش و به دل روگر زمايي

برآ اي شمس تبريزي ز مشرق
كه اصل اصل اصل هر ضيايي

و در مثنویش حال عزا داران شهر حلب را به خوبی به تصویر کشیده است:

روز عاشورا همه اهل حلب                         باب انطاكيه اندر تا به شب
گرد آيد مرد و زن جمعي عظيم                     ماتم آن خاندان دارد مقيم
ناله و نوحه كنند اندر بكاء                          شيعه عاشورا، براي كربلا
بشمرند آن ظلمها و امتحان                         كز يزيد و شمر ديد آن خاندان
نعره هاشان مي رود در ويل و وشت            پر همي گردد همه صحرا و دشت
يك غريبي شاعري از ره رسيد                    روز عاشورا و آن افغان شنيد
شهر را بگذاشت و آن سو راي كرد             قصه جست و جوي آن هيهات كرد
اين رئيس زفت باشد كه بمرد؟                 اين چنين مجمع نباشد كار خرد
نام او القاب او شرحم دهيد                       كه غريبم من شما اهل ده ايد
چيست نام و پيشه و اوصاف او؟              تا بگويم مرثيه زالطاف او
مرثيه سازم، كه مرد شاعرم                     تا از اينجا برگ و لا لنگي برم
آن يكي گفتش كه: هي ديوانه اي؟            تو نه اي شيعه، عدّو خانه اي
روز عاشورا، نمي داني كه هست              ماتم جاني كه از قرني به است؟
پيش مومن كي بود اين غصه خوار؟          قدر عشق گوش عشق گوشوار؟
پيش مومن ماتم آن پاك روح                 شهره تر باشد زصد طوفان نوح
گفت: آري ليك كو دور يزيد؟            كي بده ست اين غم؟ چه دير اينجا رسيد؟
چشم كوران آن خسارت را بديد             گوش كرّ ان آن حكايت را شنيد
خفته بود ستيد تااكنون شما؟               كه كنون جامه دريديت از عزا
پس عزا بر خود كنيد اي خفتگان!       زآن كه بد مرگي است اين خواب گران
روح سلطاني ز زنداني بجست            جامه چه درانيم؟‌و چون خاييم دست؟
چون كه ايشان خسرو دين بوده اند           وقت شادي شد چو بشكستند بند
سوي شادروان دولت تاختند                   كنده و زنجير را انداختند
روز ملك است و گش شاهنشهي            گر تو يك ذره از ايشان آگهي
ورنه اي آگه، برو بر خود گري            زآن كه در انكار نقل و محشري
بر دل و دين خرا بت نوحه كن              كه نمي بينيد جز اين خاك كهن
ورهمي بيند چرا نبود دلير                 پشت دار و جان سپار و چشم سير؟
در رخت كو از مي دين فرخي؟           گر بديدي بحر، كوكف سخي؟
آن كو جو ديد آب را نكند دريغ           خاصه آن كو ديد آن دريا و ميغ
+ نوشته شده در  یکشنبه سی ام دی 1386ساعت 5:15  توسط فریبرز خسروی

کتابداری و سال 2024

شاخص

نگاه روشمند به آینده شاید برای اولین بار در سال 1948 در مؤسسه راند امریکا بنا بر ضرورت نظامی مطرح شد اما تلاش برای توسعه پایدار و سازندگی در همه عرصه ها ، انسان معاصر  را بر آن داشته تا به آینده پژوهی بپردازد و در حد توان ، طرح و نقشه مناسبی را حتی برای نسل های بعدی فراهم آورد. ظهور مؤسسات زیادی که فقط کارشان منحصر به آینده پژوهی است مؤید اهمیت این معناست. تلاش برای تدوین برنامه های راهبردی، در کشورها و شرکت ها و نهادهای بزرگ پیشرو نوعی کنترل آینده، و حرکت در جهت اهداف آرمانی محسوب می شود.

این نوع برنامه ها معمولا در چشم انداز و مأموریت سر در آسمان دارند و آرمانی می اندیشند اما برای آن آسمانی شدن از زمین آغاز می کنند و خردمندانه اجزاء و مقدمات را فراهم می آورند. در چشم انداز برنامه راهبردي براي سال 2008 ميلادي کتابخانه بریتانیا می خوانیم:

” ما در تغيير جهان اطلاعات پژوهشي نقش رهبري داريم” مسلما” دستيابي به اين هدف براي آن كتابخانه جنبه آرماني دارد. اما در همين سند وقتي به عمل نزديك مي شود و اولويت ها را تعيين مي كند زميني شده و جزء نگر مي شود. از نحوه ديجيتالي كردن منابع تا چگونگي دسترسي به اطلاعات و حتي نحوه چينش وتغيير دكوراسيون سالن مطالعه نيز به نوعي با چشم انداز مرتبط مي شود و در راستاي نزديك شدن به هدف قرار مي گيرد .

در ایران نیز خوشبختانه سند چشم انداز بیست سالۀ کشور پس از پنج سال کار کارشناسی در سال 1382 منتشر شد. در چشم انداز این سند “ایران كشوری توسعه‌یافته با جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در سطح منطقه خواهد بود”. از ویژگی هایی که برای ایران در افق بیست ساله ترسیم شده و به کاراين حوزه بيشترمربوط می شود به موارد زیر می توان اشاره داشت:

“برخوردار از دانش پیشرفته، توانا در تولید علم و فناوری، متكی بر سهم برتر منابع انسانی و سرمایه اجتماعی در تولید ملی” و ” دست یافته به جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در سطح منطقه‌ی آسیای جنوب غربی (شامل آسیای میانه، قفقاز، خاورمیانه و كشورهای همسایه) با تأكید بر جنبش نرم‌افزاری تولید علم، رشد پرشتاب و مستمر اقتصادی، ارتقاء نسبی سطح درآمد سرانه و رسیدن به اشتغال كامل”

بدیهی است که برای دستیابی به این اهداف ارزشمند و غرور آفرین بايد همه نهاد های ذیربط همسو و در جهت تحقق این آرمان ها حرکت کنند تا در 1404 هجری خورشیدی شاهد ظهور این توانایی ها در کشورمان باشیم.

ضروري به نظر مي رسد كه حوزه کتابداری و اطلاع رسانی نیز برای همراهی با این سند تدارک لازم را ببیند و کتابخانه ها و مراکز اطلاع رسانی و اسنادی بزرگ با تدوین برنامه های راهبردی سهم خود را برای تحقق اهداف برنامه معلوم کنند. در تحقق این آرمان ها آموزش و پژوهش نقشی محوری و بنیادین خواهند داشت. کدام پژوهش ها باید انجام شود و اصولا نقش پژوهش در راهیابی به این اهداف جه خواهد بود؟ کتابدار و آرشیویستی که قرار است تسهیل کننده این برنامه ها باشد باید دارای چه دانش ها و مهارت هایی باشد؟ و خلاصه آنکه ضروری است هر جزیی از جامعه کتابداری و اسنادی کشور وظیفه خود را برای دستیابی به این اهداف ارزشمند مشخص کند. خوشبختانه بعضی مراکز و نهاد ها از جمله سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران برای این همسویی و عمل به وظایف در راستای این سند ملی به تدوین برنامه پرداخته اند اما به نظر می رسد که بسیاری از نهاد ها و سازمان های ذیربط در این زمینه خاموشند . بدیهی است برای اجرایی شدن برنامه ها؛ تخصص ها و مهارت ها نیز باید به نحو شایسته ای مورد استفاده قرار گیرد وگرنه صرفا” اهداف و اعداد نوشته شده در برنامه ها راهگشا نخواهد بود . عدم توجه به این مهم، نهادهای بی برنامه و غیر هدفمند و مدیران آنان را درسال 2024 میلادی مصداق این تمثیل خواهد ساخت:

مردي بالن سوار ناگهان به ياد آورد قرار مهمّي دارد؛ ارتفاعش را کم کرد و از مردي که روي زمين بود پرسيد:

“ببخشيد آقا ؛ من قرار مهمّي دارم ، ممکن است به من بگوييد کجا هستم تا ببينم   به موقع به قرارم مي رسم يا نه؟”

مرد روي زمين : “بله، شما در ارتفاع حدودا ً 9 متري در طول جغرافيايي “14’35ﹾ50 و عرض جغرافيايي “31’38ﹾ34 هستيد.”

مرد بالن سوار : ” شما بايد مهندس باشيد.”

مرد روي زمين : “بله، از کجا فهميديد؟”

مرد بالن سوار : ” چون اطلاعاتي که شما به من داديد اگر چه کاملا ً دقيق بود اما به درد من نمي خورد و من هنوز نمي دانم کجا هستم و به موقع به قرارم مي رسم يا نه؟”

مرد روي زمين : ” شما بايد مدير باشيد. ”

مرد بالن سوار : ” بله، از کجا فهميديد؟”

مرد روي زمين : ” چون شما نمي دانيد کجا هستيد و به کجا ميخواهيد برويد. قولي داده ايد و نمي دانيد چگونه به آن عمل کنيد و انتظار داريد مسئوليت آن را ديگران بپذيرند.

واقعيت اين است که شما هنوز در موقعيت قبلي  هستيد؛ هر چند ممکن است من در بيان موقعيت شما چند ثانیه خطا داشته باشم!”

برای پرهیز از این آسیب، لازم است هر نهاد اطلاع رسانی وضعیت فعلی خود را تبیین و اهداف غایی و رتبی وسهم عملی خود را در جهت نیل به چشم انداز تعیین کند؛ تمهیدات لازم را برای اجرایی شدن برنامه فراهم آورد و از دخالت در وظایف و احاله مسئولیت به دیگر نهادها بپرهیزد. اگر چنین شود هم افزاییِ مبارک و بهار آفرینی را در این حوزه شاهد خواهیم بود.

نشریافته در مرحوم شیرازه http://www.nlai.ir/Default.aspx?tabid=1092

بیماری دیرین!

شاخص

بعضی بیماری های اجتماعی در جامعه ما عمری دیرین دارند. آثار بزرگانی چون حافظ سرشار از تحذیر و بیدارباش از این بیماریهاست . ریا و تزویر و سالوس و فساد و بی ارزشی علم و دانایی  از جمله معضلاتی بوده اند که این یزرگان بدان پرداخته اند. نیاز به کاوش عمیق نیست . نگاهی گذرا به آثار آنان کفایت می کند.

حافظ در اجتماع و مناسبات قدرت چه چیزی را دیده بود که  رندانه می سرود:


ز جیب خرقه حافظ چه طرف بتوان بست

که ما صمد طلبیدیم و او صنم دارد

یا

می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب

چون نیک بنگری همه تزویر می کنند

اوحدی مراغه ای از فساد ایلخانان  چنان به جان آمده بود که با ظرافت و صراحت  مشکل را چنین مطرح می کرد:

دزد را شحنه راه رفت نمود
کشتن دزدِ بی گنه چه سود  

 

دزد با شحنه چون شریک بود
کوچه ها را عسس چریک بود

همه مارند و مور، میر کجاست
مزد گیرنده دزدگیر کجاست

راه زد کاروانِ دِه را کُرد
شحنه شهر مال هر دو ببرد

ببینید که به چه زیبایی عبید در رساله دلگشایش بی قدری علم وعالم را در زمان خود  به تصویر کشیده است:

لولئی با پسر خود ماجرا می کرد که تو هیچ کار نمی کنی و عمر در بطالت به سر می بری . چند با تو گویم که معلق زدن بیاموز و سگ از چنیبر جهانیدن رَسَنبازی تعلم کن تا از عمر خود برخوردار شوی. اگر از من نمی‏شنوی بخدا تُرا در مدرسه اندازم تا آن علم مرده ریگ ایشان بیاموزی و دانشمند شوی و تا زنده باشی در مذلت و فلاکت و ادبار بمانی و یک جواز هیچ جا حاصل نتوانی کرد.

و چند صده بعد در 65 سال پیش صادق هدایت در حاجی آقا این نمایش را در برابر دیدگانمان مجسم می کند:

“توي دنيا دو طبقه مردم هستند؛ بچاپ و چاپيده؛ اگر نمي‌خواهي جزو چاپيده‌ها باشي، سعي كن كه ديگران را بچاپي ! سواد زيادي لازم نيست، آدم را ديوانه مي‌كنه و از زندگي عقب مي‌اندازه! فقط سر درس حساب و سياق دقت بكن! چهار عمل اصلي را كه ياد گرفتي، كافي است، تا بتواني حساب پول را نگه‌داري و كلاه سرت نره، فهميدي؟ حساب مهمه! بايد كاسبي ياد بگيري، با مردم طرف بشي، از من مي‌شنوي برو بند كفش تو سيني بگذار و بفروش، خيلي بهتره تا بري كتاب جامع عباسي را ياد بگيري!

سعي كن پررو باشي، نگذار فراموش بشي، تا مي‌تواني عرض اندام بكن، حق خودت رابگير!

از فحش و تحقير و رده نترس! حرف توي هوا پخش مي‌شه، هر وقت از اين در بيرونت انداختند، از در ديگر با لبخند وارد بشو، فهميدي؟ پررو، وقيح و بي‌سواد؛چون گاهي هم بايد تظاهر به حماقت كرد، تا كار بهتر درست بشه!… نان را به نرخ روز بايد خورد!

سعي كن با مقامات عاليه مربوط بشي، با هركس و هر عقيده‌اي موافق باشي، تا بهتر قاپشان را بدزدي!….

كتاب و درس و اينها دو پول نمي‌ارزه! خيال كن تو سر گردنه داري زندگي مي‌كني!اگر غفلت كردي تو را مي‌چاپند. فقط چند تا اصطلاح خارجي، چند كلمه قلنبه ياد بگير، همين بسه!!”

آیا  این سرنوشت محتوم ماست یا باید برایش چاره ای  اندیشید!

شخم یا وجین

شاخص

تعریف وجین و مزایا و معایب آن بر ما کتابداران پوشیده نیست و ضرورتی هم به توضیح مجدد ندارد . اما اخیرا یکی از مقامات ارشد فرهنگی کشور این واژه را بهانه  قرار داده و اظهار داشته اند: “در کتابخانه ها، کتاب هایی قویاً قابل وجین وجود دارند، کتاب هایی که هم به لحاظ ظاهری مستعمل هستند و هم به لحاظ مضمون و محتوا، دوره آنها تمام شده است. چیزهایی عصری و دوره یی هستند که با نسیم و امواج می روند. کتاب هایی از آن جنس، موجب مباهات نیستند، که هیچ، مایه شرمساری هم هستند و باید از کتابخانه ها جمع آوری شوند. وجین کتاب ها را باید با سرعت بیشتری انجام دهیم” . به دنبال این سخنان خبرهای نامبارکی از کتابخانه های عمومی به گوش می رسد .شایع شده است  عده ای با استناد به این سخن  به جان کتابها افتاده اند و مشغول شخم زدن کتابخانه ها شده اند. کتابهای کمیاب و نایاب زیادی سر از بازار سیاه در آورده است! دیروز  یکی از دوستان می گفت که خودش از دست فروشیها تعدادی از این کتابها را خریده است!!

از همگان انتظار دارد اگر از درستی یا نادرستی  این اخبار اطلاعی دارند ، اطلاع رسانی کنند . شایسته است انجمن محترم کتابداری نیز ضمن پیگیری مساله ، در صورت صحت موضع مناسبی را اتخاذ نماید.بشتابیم که ممکن است دیر شود.

اسفند 86 وبلاگ گفتگو

بین التعطیلین!

شاخص

این داستان تعطیلی  بین التعطیلین هم چنان جایگاهی پیدا کرده است که آهسته آهسته شاید جنبه قانونی هم پیدا کند. امسال عملا تعطیلی عید 17 روز شده است. بحمدالله  به نظر می رسد ما  کل سالمان بین دو تعطیلی واقع شده است. اول تا سوم و چهارم فروردین که تعطیل رسمی است پس سال را  با تعطیلات آغاز می کنیم  . اقلا 29 اسفند نیز تعطیل رسمی است . پس با تعطیل رسمی هم سال را به پایان می بریم لذا کل سال بین التعطیلین است!!!

مراکز آموزشی که تقویم ویژه خود را دارند .

سه ماه خالص ! تابستان ،این خلوص برای بعضی مراکز آموزشی تا چهار ماه هم قابل گسترش است

تعطیلات میان ترم ،

تعطیلات قبل از امتحانات  ،

به پیشواز رفتن تعطیلات – از 20 و در نهایت از 25 اسفند همه دانشگاه ها تعطیل شده اند—

به  بدرقه رفتن تعطیلات ،

تعطیلات ویژه – قطع گاز و برق و آب و سرمای شدید هوا و…—

و تعطیلات رسمی که از این منظر هم جزو رکورد داران جهانیم.

تحقیقات مرکز پژوهش مجلس نشان می دهد که میزان کارایی بعد از تعطیلات افت می کند . ظاهرا مقداری طول می کشد تا موتورشان داغ شود.از سوی دیگر بر اساس پژوهشهای انجام شده تعطیل کردن هر یک روز، حدود چهار هزار میلیارد ریال به اقتصاد ملی آسیب وارد می‌کند و حدود 1400 میلیارد ریال از درآمدهای دولت کاسته می شود. محاسبه بفرمایید سالانه به چه میزان این تعطیلات برای جامعه هزینه دارد.

آیا با این شیوه ، دستیابی به توسعه ای متوازن در دنیای پر سرعت کنونی میسر است؟آیا رانتیر بودن ،جامعه را به لختی و سکون وا نداشته است؟و… آیا واقعا وقت آن نرسیده است  که در این زمینه اقدامی اساسی صورت پذیرد؟

فروردین 87 وبلاگ گفتگو

چاپلوسی و تملق همچون یک روش!

شاخص

در روزهای پایانی اسفند بر حسب روال معمول ومعهود کارها در ادارات عملا  تعطیل است. در همان روزها با تاکید و اصرار برای شرکت  در جلسه ای مشورتی دعوت شدم. با توجه به موضوع و شانیت و زمان  تعیین شده انتظارو امید ویژه ای از آن جلسه در ذهنم پدید آمد . با خود گفتم که سال را با جلسه پویا در تفکر و نقد پذیر و خلاق به پایان خواهم برد. جلسه آغاز شد. از همان ابتدا آقایی که بعدا او را معرفی کردند ، هرچه می گفت اکثریت تایید می کردند . اگر نطق می فرمود که مثلا از مخلوط کردن آب با خاک گل پدید می آید ؛ کثیری از عقلای حاضر چنان مجدانه این کشف را تایید می کردند که گویی در عمرشان نه آب دیده اند نه گل و نه صاحب آب و گلند. وقتی هم بحث به زمینه های تخصصی رسید چنان اظهاراتی بیان می شد و مورد تایید قرار می گرفت که مرحوم رانگاناتان و دیویی در قبر می لرزیدند . بعضی متخصصان حاضر هم چنان با احتیاط و شرم! مطالبشان را بیان می فرمودند که گویی دارند در اباحیت هرزه نگاری سخن می گویند!و در انتها نیز تسلیم نظرات غیر تخصصی می شدند. امیدم نا امید شد. همان سبک و سیاق بیشتر جلسات نیز بر این جلسه حاکم بود.

در پایان جلسه از یکی از شرکت کنندگان آشنا پرسیدم که چرا بعضی مهملات را تصدیق می کردید. فرمودند: کل بودجه پروژه ها در کف با کفایت همان آقایی است که گل را اختراع  فرمودند و… نیازی به ذکر نبود که این آشنا هم دل در گرو چند پروژه دارد و وصل یار می جوید و رضایت دلدار می طلبد. حق و تخصص و مصلحت عامه نیز باید بسمل این دلدادگی شود. زمانی رومن رولان گفته بود که :به نظر من، رياكاري در برابر خويشتن، يكي از بزرگترين كاستي‌هاي دوران ماست و چه بسيار نمونه‌ها که همه ميدان انديشه و احساس را آكنده‌ است! رياكاري در زندگاني، در هنر، در عشق و در آزادي، همه جا رايج شده است .با تاسف بسیار باید گفت که این شیوه از تملق و چاپلوسی و ریا از خویشتنمان عبور کرده و چنان در جامعه ما جا افتاده است که به عنوان یک روش به کار می رود.  بیش از سه دهه تجربه من بیانگر آن است که این رذائل به عنوان یک روش در سلسله مراتب سازمانی به کار می رود و بالا دستی ها هم یا بدان پاداش می دهند و یا اقلا با سکوت موید آن می شوند. حتی اگر در جلسه یا سازمانی کسی از این روش استفاده نکند سرکش و یاغی لقب گرفته و عملا کنار گذاشته می شود.با آنکه آموزه های مذهبی ما امر می کند که بر صورت مداحان و چاپلوسان خاک بپاشید اما در این سی سال بسیار به ندرت دیده ام که با مجیز گویی و چاپلوسی ، رئیسی نیشش تا بنا گوش باز نشده ویا خدای نکرده مرئوسی را برای تملق و مداحیگری توبیخ کرده باشد. اگر چنین شود و رئیس خود را بی نیاز ازین ریاها و چاپلوسی ها و رشوه های کلامی بداند و در مقابل آن ها عکس العمل بایسته ای نشان دهد مسلما ریشه این عادت خشک خواهد شد به قول کمال خجندی:

ز هوا داری ما و تو چو مستغنی است یار                                ای رقیب این  چاپلوسی و لوندی تا به کی؟

رده بندی سه سه یی

شاخص

آقای محمود سالاری مدير كميته‌ ناشران داخلي  کتاب های عرضه شده در نمايشگاه كتاب تهران را در سه رده تقسیم  فرموده اند : «كتاب‌هايي كه حكم غذا را براي جامعه دارند و قوت جامعه هستند، كتاب‌هايي كه حكم پفك و شكلات را دارند كه اهل علم و فضل به آن‌ها توجهي نمي‌كنند، اما مضر هم نيستند و كتاب‌هايي كه مضرند و ما باید جلوی آن‌ها را بگیریم.» ظاهرا کتاب های زیر جزء رده سوم تشخیص داده شده اند.”داستان‌هاي اوالونا” اثر ايزابل آلنده با ترجمه‌ي علي آذرنگ ، “شيطان و دوشيزه پريم” نوشته‌ي پائولو كوئليو با ترجمه‌ي آرش حجازي “انحرافات اخلاقي سياستمداران جهان” نوشته‌ي کري سيگريو با ترجمه‌ي سيدحبيب گوهري راد  “مهپاره”، “روز اول قبر” و “تنگسير” نوشته‌ي صادق چوبك، “فوايد گياهخواري” و “نوشته‌هاي پراكنده”، “ديوار”، “زنده به گور”، “سگ ولگرد”، “سه قطره خون”، “گروه محکومين” و”وغ وغ ساهاب” اثر صادق هدايت . به نظر می رسد بر این رده بندی عدم قطعیت و نسبیت حاکم است.  جناب سالاری توضیح داده اند که بعضی از این کتاب های رده سوم فقط برای نمایشگاه مضرند ولی ارائه آنها در کتابفروشی مضر نبوده و می توانند عرضه شوند.”این آثار مجوز عرضه در فروشگاه و مغازه را دارند؛ مجوز عرضه در نمایشگاه را ندارند”

نوشته شده در  جمعه بیستم اردیبهشت 1387ساعت 3:20  توسط فریبرز خسروی

تحول برای مانایی

پرده ۱

در سه دهه  60 تا ۹۰ میلادی آلوین تافلر با همکاری همسرش سه گانه شوک آینده ، موج سوم و جابجایی قدرت را نوشت و ترجمه آنها در ایران منتشر شد . او در آن سه گانه به وضوح تبیین کرد که اطلاعات و دانایی قدرت است و اگرگروهی از زمامداران همچون مائو در چین معتقد بودند که قدرت از لوله تفنگ برمی خیزد او اعلام کرد که جابجایی قدرت در حال وقوع است و  این دوره جدید با خود شکل نوینی از : خانواده؛  نحوه کار، عشق، زندگی؛ اقتصاد ، سیاست را به ارمغان خواهد آورد. در آن زمان که این آثار تازه منتشر شده بود در بحثهایی که در دانشگاه مطرح می‌شد اغلب این آینده پژوهی را خیال پردازانه می‌دانستند. ولی گذشت زمان نشان داد که اغلب آنها به ویژه در حوزه اطلاعات محقق شده اند. آیا آن تغییرات شامل کتابخانه‌ها به عنوان نهادی اجتماعی نمی شود؟

پرده ۲

نسل جدید به دلائلی و یا عللی شتابزده و کم حوصله و در اغلب زمینه ها به دنبال لذت آنی است  . در شبکه‌های اجتماعی یک بیت را می‌خواند اما اغلب حوصله و توان خواندن یک غزل و قصیده را ندارد. تفاوتی نمی‌کند که این رفتار نسل جدید را به نظرات زیگموند باومن منتسب کنیم و یا آن را با اصل شتاب و سرعت در انقلاب صنعتی چهارم کلاوس شواب منطبق بدانیم .نتیجه یکی خواهد بود. باومن در توضیح مدرنیته سیال بیان می‌کند که زنان و مردان در مدرنیته سیال اصل  لذت آنی را به جای اصل مصلحت اندیشانه لذت به تعویق افتاده جایگزین کرده‌اند. او می‌گوید این نسلِ مدرنیته سیال، جهان را همچون کانتینری مملو از ابژه های یک بار مصرف می‌داند . آنان حتی عاطفه و عشق را  هم کالایی مصرفی می‌انگارند.

تفاوتی نمی‌کند که علت یا دلیل را چه بدانیم ! آیا این سرعت و کم حوصلگی و به دنبال لذت آنی بودن فرد را از مطالعه عمیق و از کتاب و کتابت به شکل سنتی آن باز نمی‌دارد ؟

پرده ۳

در تابستان ۱۳۹۴ که بازدیدی از کتابخانه کنگره داشتم . گفته آقای دینوری که از مدیران کتابخانه بودند مرا متعجب کرد. ایشان  گفتند که کتابخانه کنگره امریکا عملا دارد تبدیل به موزه می‌شود. زیادی مراجعانی که فقط برای بازدید می‌آمدند و کمی افرادی که برای تحقیق مراجعه داشتند ظاهرا او را  به این باور رسانده بود. چند روز بعد هم در بازدید از کتابخانه عمومی نیویورک که از بزرگترین کتابخانه‌هاست همین فزونی بازدیدکننده نسبت به استفاده‌کنندگان کاملا مشهود بود.

پرده ۴

عنوان روند اعلام شده  ایفلا در سال ۲۰۱۳  “سوار بر امواج یا گرفتارافت و خیز “)طوفان(  نشان از لزوم تحول بنیادین در کارکرد کتابخانه‌ها داشت. در همین سند عنوان شده است که : اطلاعات برخط باعث تغییر و اختلال در یادگیری سنتی می‌شود. نکته مهمی که در این روند ها اعلام شده است این است که با آنکه پیش بینی می شد که در دهه های ۹۰ یا ۲۰۰۰ کار کتابخانه ها متوقف شود با انکه چنین نشده اما خطر به قوت خود باقی است .

پرده ۵

 کووید ۱۹آغاز شد و ما را به پنجاه سال بعد پرتاب کرد . همه شئون فرهنگی و افتصادی و حتی مذهبی تحت تاثیر این همه گیری قرار گرفتند. این قیامت صغرا حتی در رفتار انسان‌ها هم تاثیر گذارد و به قول قرآن “یوم یفر المرء من أخیه” محقق شد . مراکز آموزشی، مراکز اقتصادی، نشست‌های دوستانه و فامیلی و حتی پارک‌ها هم تعطیل شدند. عنوان کتاب «باز تنظیم بزرگ» خود موید این نظر است که این همه‌گیری باعث نظم نوینی در جهان خواهد شد . در این میان تکلیف کتابخانه‌ها هم معلوم بود. آنها هم بسته شدند . گرچه سعی در تداوم خدمت رسانی از طریق رسانه‌های رقمی داشتند. پس از آن رقمی‌سازی و اطلاع رسانی از طریق وب اهمیتی بایسته یافت. آیا با فزونی استفاده  از رسانه های برخط و الکترونیک اقبال به کتابخانه تداوم خواهد یافت؟

پرده آخر

هر نهاد انسانی حسب ضرورت شکل می‌گیرد و وقتی کاربردش کم می‌شود رها شده و آهسته آهسته خواهد مرد. سایمون جنکینز نویسنده گاردین در مقاله‌ای با عنوان کتابخانه‌ها در حال مرگ هستند وضعیت کتابخانه‌ها را در غرب با کلیساها مقایسه کرده است . او می‌گوید که افول کتابخانه‌ها مسیری مشابه با افول کلیساها دارد، که اکنون هزاران ساختمان آن در روستاها و شهرها بلااستفاده مانده‌اند!. ولی او  معتقد است با آنکه اینترنت انحصار دانش را ربوده است اما احیا کتابخانه‌ها امکان پذیر است !

آیا نگاه به این پرده‌ها و شواهد دیگری که روزانه همگی با آن روبرو هستیم،  نشان نمی‌دهد که تداومِ مانایی کتابخانه‌ها با کارکردهای فعلی در خطر است؟ آیا صرفا نگاه احساسی و  فُسوسانه (نوستالژیک) به کتاب و کتابخانه و بوی کتاب موجب بقای این نهاد خواهد بود؟

ما حرفه‌مندان و دانشگاهیان برای این مانایی و احیاء چه کرده‌ایم؟ آیا نباید به این مسائل جدی تر پرداخت و طرحی نو درانداخت ؟ به قول حضرت مولانا

                                                                     پرده بگردان و بزن ساز نو

                                                                   هین که رسید از فلک آواز نو

                                                                    تازه و خندان نشود گوش و هوش

                                                                   تا ز خرد درنرسد راز نو

خسروی، فریبرز. « تحول برای مانایی ». سخن هفته لیزنا، شماره ۶۲۸،  ۱۷بهمن ماه ۱۴۰۱.

منتشر شده در https://www.lisna.ir/white-leaf/item/5933

از ارتقاءبخشی تا بینش ­بخشی

جیمز میل نظریه‌پرداز و از بنیانگذاران اقتصاد کلاسیک در ایتدای قرن نوزدهم بر نقش «دیده‌بانی» مطبوعات تأکید داشت. با آغاز انقلاب مشروطه در ایران نیز این نقش در شعار «مطبوعات رکن چهارم مشروطیت» تجلی یافت. در همان دوران، این نقش دیده‌بانی چنان کارساز شد که بعضی صاحبان قدرت آن را برای منافع خود خطرخیز یافتند و عده‌ای چون میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل، جان در آن راه گذاشتند. آنان سعی داشتند که با عبور از خطوط ترسیم شده از سوی قدرت وقت، بر بینش و آگاهی جامعه بیفزایند.در همان زمان در سرمقاله صوراسرافیل می‌خوانیم:

«قلمی را که خدا در قرآن مجید بدان قسم خورده، نمی‌توان اسیر سلاسل و اغلال یک اداره مستبده کرد و مقید به قیود نظارت و ممیزی مستبدین و ظالمین نمود … قلم، که ضامن عدل و آسایش یک کشور است، نباید محبوس چاه زندان بُخت النَصّرها باشد».

اما همه مطبوعات آن دوره، هم چندان مسئولانه عمل نکردند و در مسیر تنویر افکار و بینش‌بخشی حرکت نکردند.

در دوره دکتری، درسی با عنوان تاریخ مطبوعات داشتیم که زنده‌یاد دکتر رضوانی آن را تدریس می‌کرد. ایشان در تقسیم‌بندی دوره‌های تاریخی مطبوعات از سال‌هایی در اوان مشروطیت یاد می‌کرد که در آن نشریاتی ظهور کردند که آنها را «مطبوعات فحاش» می‌نامید. آن نشریات با اخذ امکانات مالی از یک گروه، بدترین فحاشی‌ها و تمسخرها را نثار جناح مقابل می‌کردند. کار دیگر گردانندگان آن نشریات این بود که مطالب محرمانه‌ای را از زندگی خصوصی شاهزادگان و صاحب‌منصبان می‌یافتند. به آنان خبر می‌دادند که فقط در قبال دریافت پول مطلب را منتشر نخواهند کرد. فرد بیچاره هم اغلب مجبور می‌شد که به این باجگیری تن دهد.

 اینکه در این زمان در حوزه عمومی کدام نشریه مصداق کدامیک از گروه‌های فوق است موضوع این یادداشت نیست و البته در اندیشه خردمندان، ضمیر مرجعش را پیدا می‌کند. اما موضوع اصلی این یادداشت، نشریات تخصصی و پژوهشی است. شاید تقسیم این گروه از نشریات در دو دسته فوق ممکن نباشد، ولی حقیقت این است که اغلب این نشریات هم در مجموع به رسالت واقعی خود، به ویژه به وظیفۀ «دیده‌بانی» کمتر عمل کرده‌اند.

بسیاری از این نشریات با داشتن امتیاز علمی پژوهشی، منفعت‌طلبانه به «فراغت‌نامه» برای دانشجویان و «ارتقاء‌نامه» برای استادان تبدیل شده‌اند. اگر به دقت بنگریم در این موارد نه تنها به وظیفه دیده‌بانی عمل نشده بلکه با ضعف داوری مقالات و حتی حذف آن عملا با نشر آثار ضعیف و تکراری به چرخه معیوب تولید این نوع مقالات صحه نهاده‌اند. بی‌تردید این نوع از مجموعه‌ها نمی‌تواند نمایانگر توان پژوهشی کشورمان باشد.

این ارتقاء‌نامه‌ها اگر با دقت و سخت‌گیری در مطالب هم نشر یابند، مقالات آنها چنان قالبی و خشکند که کمتر فردی برای خواندن آنها اشتیاق می‌یابد. در این نشریات درج خبر، ترجمه و حتی گفتگو و نقد معمول نیست و یا خلاف مقررات است. مشتری اصلی این مجلات هم اغلب افرادی هستند که نهایتا تولیدشان از همین کیفیت برخوردار خواهد بود. بیان این حقیقت نیز که یکی از عوامل اصلی پدید آمدن این مشکل وجود اسناد و مقررات بالادستی است، از نادرستی این کجروی‌ها نمی‌کاهد.

متأسفانه وجود این قیودات کلیشه‌ای در نوشتن مقالات پژوهشی و ترویجی حتی هنر زیبانویسی را نیز فروکاسته است. کم‌کم با نسلی مواجه خواهیم شد که همچون ربات عمل می‌کند!

وجود رسانه‌هایی که خارج از قید و بندهای نشریات پژوهشی بتواند مظهر فعالیت‌های حوزه تخصصی باشد مغتنم است. این نوع رسانه‌ها با نشر نقدهای تخصصی می‌توانند همچون ناظری امین عمل کنند و کاستی‌ها را به موقع گوشزد کرده، با تقویت نکات مثبت موجب تعالی آن حوزه تخصصی شوند. علاوه بر آن این نشریات با نشر و یادداشت‌هایی خارج از چهارچوب‌های خشک و کلیشه‌ای و خبرهای حوزه تخصصی می‌توانند با مخاطبان ارتباط مؤثرتری برقرار کنند.

اکنون که قرار است کار نشریه شناسه به عنوان ارگان رسمی انجمن تداوم یابد امید داریم که بتوانیم از کاستی‌های موجود در نشریات پژوهشی درس بیاموزیم و با ایجاد تعامل با مخاطبان، محیطی پویا را برای تعاطی افکار و تبادل اخبار پدید آوریم. این مهم میسر نخواهد شد مگر با حفظ بی‌طرفی و آزاداندیشی و تحمل از سوی گردانندگان شناسه و داشتن روحیه تعامل و رواداری از سوی جامعه مخاطب.

یادمان باشد که انجمن‌ها به عنوان یک نهاد مدنی و فارغ از قیودات رسمی و اداری، کارشان نه امتیازبخشی و نه امتیازگیری است بلکه وظیفه اصلی آنان خروج از سیطره کمیت حاکم بر این حوزه و لاجرم ایجاد بینش و همدلی است. به قول حضرت مولانا:

 جان‌ شناسان از عددها فارغ‌ اند

غرقه دریای بی‌ چونند و چند

جان شو و از راه جان، جان را شناس

یار بینش شو نه فرزند قیاس


نقل از https://shenasehmag.ir/%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D9%82%D8%A7%D8%A1%D8%A8%D8%AE%D8%B4%DB%8C-%D8%AA%D8%A7-%D8%A8%DB%8C%D9%86%D8%B4-%D8%A8%D8%AE%D8%B4%DB%8C/

گفتگو با محسن میر حیدر،مدیر طرح ساختمان کتابخانه ملی ایران روایتی از نسل معماران عاشق

کتابداری، آرشیو و نسخه پژوهی :: مطالعات ملی کتابداری و سازماندهی اطلاعات: بهار ۱۳۸۳ – شماره ۵۷ (علمی-ترویجی) از ۱۹۷ تا ۲۱۲

تنظیم گفتگو: جلال حیدری نژاد

بنای عظیم کتابخانۀ ملی ایران رو به اتمام است، بنایی که خیلی از اهالی هنر و فرهنگ، و حتی سیاست چشم به راه آن بوده اند. دلبستگی اهل قلم و آنان که سرمایۀ عمر را در راه اعتلای هنر و فرهنگ ایران خرج کرده اند البته طبیعی و عادی می نماید؛ اما این برنامه، آغاز و انجامش چنان زوایای پیچیده ای داشته و دارد، و به قدرتهای نهان و آشکار گره خورده بوده و هست که همواره چشم و دل اهل سیاست را نیز که صرفاً باید به دنبال قدرت باشند به خود جلب و جذب نموده است. خلاصه آنکه این برنامۀ ملی و عظیم ابعاد متفاوت دارد و اقشار گوناگون را از طرق مختلف به خود جلب کرده است. از مسائل بسیار مهمی که در این برنامه به چشم می آید، طراحی، معماری و اندیشه ای ست که در این بنا به کار رفته و لاجرم از دید معماران و طراحان داخلی و خارجی پوشیده و پنهان نخواهد ماند و زمانش که برسد مورد نقد و چالش قرار خواهد گرفت و با ملاک تجربه و دانش محک خواهد خورد. شاید دلیل این مسئله آن باشد که معماران این سرزمین هر جا که عاشقانه دست به ساخت و ساز زده اند، بناهایی را آغاز و به انجام رسانده اند که پس از قرن ها و هزاره ها، چه از لحاظ استحکام و چه از لحاظ زیبایی و کارآمدی و اندیشه ای که در آن به کار رفته است، چشم و دل اهل خرد را خیره می کند. گفتگو با مهندس محسن میرحیدرکه مدیریت این برنامه را برعهده دارد، خواننده را تا حدی با ابعاد کمی و کیفی این بنای ملی آشنا می کند. چگونگی آغاز این طرح، فراز و نشیبهایی که طی سال ها داشته، اندیشه و ظرافت و همتی که در آن به کار رفته، بخش عمدۀ این گفتگو را به خود اختصاص داده استگرچه شاید نقدهایی پیرامون طراحی، معماری، بعد زیباشناسی و کارآمدی و مسائل دیگر طراحی و معماری بعدها از سوی متخصصان مطرح و پیگیری شود، اما آنچه از لحن و کلام محسن میرحیدر در ذهن می نشیند آن است که او نیز همان گونه که خود می گوید عاشقانه به این بنا اندیشیده و در طول سال ها بخشی عظیم از زندگی شخصی و جمعی خود را صرف آن نموده است. گفتگویی که در پیش رو دارید به پیشنهاد دکتر فریبرز خسروی و با حضور مهندس محسن میرحیدر و مهندس ایرج امیری صورت گرفته است و امیدواریم که توانسته باشد بعضی از پرسش هایی را که علاقه مندان به این بنا و اهالی کتاب و قلم و فرهنگ در ذهن دارند، پاسخ داده باشد.

حیدری نژاد: ضمن تشکر از شما، قبل از اینکه وارد گفتگو شویم، اگر امکان دارد کمی از خودتان برای ما بگویید تا خوانندگان ما بیشتر با شما آشنا شوند.

میرحیدر: من در سال ۱۳۱۵ در کرمانشاه متولد شدم و تحصیلات ابتدایی را در دبستان هدایت گذراندم برای دورۀ متوسطه ما به تهران آمده بودیم و من به مدرسۀ مروی می رفتم. در سال ۱۳۴۳ مدرک فوق لیسانس معماری را از دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران گرفتم مدرک M.Ph در برنامه ریزی و طراحی شهری را از مؤسسۀ معماری لندن در ۱۹۷۱ دریافت کردم تاکنون طرحهای زیادی را در کشور انجام دادم و هم اکنون مدیر عامل شرکت مهندسان مشاور پیرراز هستم و مدیریت برنامۀ ساختمان کتابخانۀ ملی را برعهده دارم.

خسروی: چه شد که شما به این برنامه پرداختید و به حوزۀ کتابداری و اطلاع رسانی وارد شدید؟

میرحیدر: کار اصلی مهندسین مشاور ما برنامه های تحقیقاتی و دانشگاهی بود و ما جزء آن دسته از مشاورینی بودیم که کار را به سامان می رساندیم. وزارت مسکن نیز در آن زمان که این برنامه مطرح شد به دنبال کسانی بود که هم اهل مطالعه باشند و هم طرح های مناسبیی داشته باشند و البته جدی و پیگیر کار نیز باشند. به هر حال در سال ۱۳۶۷ مهندسان مشاور پیرراز که سرپرست طراحی معماری آن را مرحوم یوسف شریعت زاده بر عهده داشت و با مدیریت من این طرح اجرا شد و با اینکه مشکلات و دشواری های بسیار نیز وجود داشت، اما عاشقانه به کار ادامه دادیم.

خسروی: این برنامه چگونه آغاز شد؟

 میرحیدر: ما مطالعات خودمان را از سال ۱۳۶۸ شروع کردیم ولی به دلیل نبود زمین، این مطالعات تا سال ۱۳۷۱ طول کشید. هر جا دنبال زمین می رفتند زمین مناسب گیر نمی آوردند. حتی قرار بود زندان قصر را به این طرح اختصاص دهند ولی به دلیل دسترسی های نامطلوب آن و اینکه آنجا ۵۰ چاه فاضلاب اشباع شده داشت مورد قبول واقع نشد، تا اینکه تپه های عباس آباد مطرح شد و سرانجام همین جایی که الان ساختمان کتابخانۀ ملی ساخته شده است انتخاب شد. درست در این زمان بود که کار طراحی ما می توانست شروع شود. به هرحال مدتی که به دنبال زمین بودند فرصتی شد برای ما تا با کتابخانه های ملی در دنیا آشنا شویم و بدانیم که کار را چگونه باید طراحی کنیم، کار البته کمی طولانی شد ولی توانستیماز طرحی که پیشنهاد کرده بودیم با قدرت دفاع کنیم.

حیدری نژاد: اگر امکان دارد قبل از ورود به حوزه های دیگر دربارۀ تاریخچۀ طرح ساختمان کتابخانه ملی توضیحات مختصری بفرمایید تا خوانندگان در جریان چگونگی آغاز و انجام این طرح قرار بگیرند.

میرحیدر: برنامه ی اولیۀ کالبد ساختمان جدید کتابخانۀ ملی در سال ۱۳۵۵ توسط کمیته ای مرکب از کارشناسان متخصص کتابخانه های ملی تدوین شد. برمبنای این برنامه و در سال ۱۳۵۷ برای تهیۀ طرح کتابخانه مسابقه ای بین المللی برگزار شد، نزدیک به ۶۰۰ طرح تحویل دفتر مرکزی کتابخانه گردید. در مرحلۀ اول ۸۲ طرح از میان طرح ها انتخاب شد و درمراحل بعدی ۱۳ طرح به عنوان طرح های برگزیده قلمداد شدند. از میان آنها طرحGERKEN VON   از شرکتMARC AND PARTNERS جمهوری فدرال آلمان به عنوان برندۀ اول انتخاب گردید.

در ۱۳۶۹ که اجرای این طرح مجدداً در دستور کار قرار گرفت، با توجه به گذشت ۱۵ سال از تدوین برنامۀ اولیۀ طرح، بازبینی و انطباق آن با نیازهای نوین روز و اهداف جمهوری اسلامی ایران ضرورت پیدا نمود.

با نظر کارشناسان کتابخانۀ ملی اصلاح برنامه در سال ۱۳۷۰ به انجام رسید و زیربنای فضاهای ناخالص طرح در حدود ۰۰۰, ۱۲۸ مترمربع تعیین و تصویب گردید. در ۱۳۷۳ تصمیم گرفته شد که زیربنای کتابخانه ی ملی به حدود۹۷۰۰۰ مترمربع کاهش یابد. در این راه تلاش شد تا ظرفیت مخازن و منابع کتابخانه حتی المقدور کاهش نیابد. نتیجتاً در برنامۀ مصوب نهایی مجموعۀ مخازن کتاب ها در شرایط عادی می تواند، تا حدود ۴ میلیون جلد و در صورتی که از نظام قفسه بندی فشرده و با ربات استفاده گردد تا ۷ میلیون جلد کتاب ، نشریات ادواری و دیگر منابع را در خود جای دهد و به موازات انجام مطالعات لازم برای تدوین برنامه و تهیه ی طرح، مطالعات گسترده ای برای انتخاب زمین مناسب جهت احداث کتابخانه آغاز شد و نهایتاً محل اجرای طرح در زمینی به وسعت ۰۰۰ , ۶۲ مترمربع و در اراضی عباس آباد تثبیت گردید. 

خسروی: تا آنجا که من به یاد دارم برای طراحی و انجام این طرح مسابقه ای ترتیب داده شد و ۵ شرکت طرح های خود را ارائه کردند و در نهایت شما برندۀ آن مسابقه شدید. لطف کنید در این مورد صحبت بفرمایید.

میرحیدر: بله همینطور است که گفتید. پس از تعیین و تصویب ظرفیت و مشخص شدن زمین، تهیۀ طرح اولیۀ کتابخانه ی ملی میان پنج شرکت مهندسی مشاور مجرب و سرشناس به مسابقه گذاشته شد و نهایتاً در مردادماه ۱۳۷۴، هیئت داوران با اعلام نظر خود به سازمان مجری ساختمانها و تاسیسات دولتی و عمومی به کار خود پایان داد و پس از بررسی و بحث کافی دربارۀ طرح ها و مطالعۀ گزارش ارزیابی فنی کارشناسان سازه و تأسیسات و کتابداری، متفقاٌ طرح معماری تهیه شده توسط مهندسان مشاور پیرراز را به عنوان طرح منتخب اعلام کردند و دربارۀ رتبه بندی چهار طرح دیگر نظری اعلام ننمودند.

خسروی: شما قبل از طراحی و شروع کار، کتابخانه های ملی بعضی از کشورها را دیده بودید، پرسش من این است که کدام یک از کتابخانه های ملی که دیدید در طرح و کار شما تأثیر گذاشت؟

میرحیدر: این مسئله برمی گردد به طرز تفکر ما دربارۀ معماری، ” ما در معماری اعتقاد داریم که ما فرم یابنده هستیم نه فرم دهنده.” به همین دلیل همۀ برنامه های فرمال نه تنها تاثیری روی کار ما نداشت بلکه ما با دیدن آنها عیب های آنها را نیز معلوم می کردیم از جمله  کتابخانه ملی پاریس، کتابخانه ملی پاریس یک بنای فرمال است که در آن مبالغه زیاد شده است به این ترتیب که چون کتابخانه ملی ست آمده اند و آن را به صورت کتاب طراحی کرده اند و اگر این گونه به معماری نگاه شود برای مثال یک رستوران را نیز باید به شکل بشقاب و قاشق طراحی کرد. میخواهم بگویم که یک بنا صرفا در شکل ظاهری خلاصه نمی شود. ما  با توجه به اینکه فرم یابنده هستیم و فرم را از میان عملکرد تکنولوژی، و هویت پیدا می کنیم کتابخانه ای مانند کتابخانۀ انگلیس به ما نزدیکتر است تا کتابخانۀ ملی فرانسه؛ زیرا کتابخانه ملی انگلیس جزو ساختمانهای ماندگار است و ساختمان ماندگار نمی تواند تابع مد روز باشد. بنابراین ما تلاش می کنیم به سمت فرمهای تجربه شده برویم، فرم هایی که به نوعی پذیرفته شده و مورد قبول واقع شده است. یک نکته را هم در  اینجا بگویم  که  ما وقتی از هویت حرف می زنیم منظورمان این نیست که برای مثال ساختمانی به سبک زمان صفویه بسازیم که هویت ما را نشان دهد، هویت تابعی از دو عنصر زمان و مکان است و وقتی این دو تغییر می یابند هویت هم تغییر می کند. خلاصه آنکه ما رفتیم به سوی ساختمانهایی که فرمهای ماندگار دارند.

خسروی، اگر ساختمانها را به دو دستۀ فرم گرا و کارکرد مدار تقسیم کنیم، این ساختمان را شما بیشتر در کدام دسته قرار می دهید.

میرحیدر: ببینید. مسئله معماری در این زمان صرفاً عملکرد نیست، البته یک زمانی بود اما حالا نیست. ملاحظات خاص دیگری نیز مطرح شده از جمله صرفه جویی در انرژی، توجه به توسعۀ پایدار و موارد دیگر. اینها به همان اندازه که کارکرد اهمیت دارده مهم هستند و شما نمیی توانید اینها را کنار بگذارید و صرفاً به عملکرد توجه داشته باشید. به طور کلی ساختمانهای کار کردمدار و فرم گرا با یکدیگر تعامل دارند و  بر روی هم تأثیر می گذارند و اگر این تعامل مثبت باشد آن طرح موفق خواهد بود. در کتابخانۀ ملی به جز فرم و کارکرد مسئله ای دیگر وجود دارد که بسیار پراهمیت است و آن مسئلۀ مرحله بندی و اجراست و آنقدر مهم است که همه چیز را تحت تأثیر قرار می دهد. وقتی قرار است از ساختمان برای ۲۰۰ سال استفاده شود برای مثال می گویند که اگر یکجا ساخته شود بهتر است، ولی کتابخانۀ ملی انگلیس این کار را نکرده است و آمده یک برش از یک کیک را اجرا کرده است. اما در کتابخانۀ ملی ایران قرار ما بر این بوده که کل سازه و نماسازی و مجموعه سازی را یکجا و در یک مرحله اما داخلش را در دو یا سه مرحله  به انجام  برسانیم و این مسئله روی فرم و عملکرد اثر می گذارد میخواهم بگویم که به جز فرم و کارکردمسائل مهم دیگری نیز در معماری باید لحاظ شود.

خسروی: فرمودید که در طراحی برنامه، ملاحظات توسعۀ پایدار در آن لحاظ شده است. لطفاً کمی در این باره توضیح دهید.

میرحیدر: اجازه دهید تا اول نکته ای را در اینجا اضافه کنم. ما در طراحی برنامه ضوابط اصلی داریم مانند زلزله که بسیار تعیین کننده است و مسائل دیگر که فرعی و کم اهمیت تر هستند و جزء ملاحظات به شمار می آیند. ببینید ما الان در ۵۰۰ متری گسل های داوودیه هستیم و به همین دلیل این ساختمان نمیتوانست مرتفع باشد و متاسفانه خیلی ها این مسئله را درک نمی کنند. یادم می آید که یکی گفته بود. ساختمان ناپیدای کتابخانۀ ملی؛اگر دیده شدن ساختمان مهم است، آنوقت ما باید یک بنای ۳۰ طبقه می ساختیم تا از خیابانهای اطراف دیده شود. ببینید، وقتی ما در منطقۀ زلزله خیز هستیم و جرم ساختمان هم زیاد است طبیعی است که خیلی چیزها را باید لحاظ کنیم مثلا اینکه بخشهای سنگین مثل مخازن کتاب در طبقه اول یا همکف باشد. از دیگر ملاحظات که به توسعۀ پایدار ربط دارد استفادۀ درست و بهینه از منابع است. اصولا یکی از مسائلی که در توسعۀ پایدار مطرح می شود این است که ما به نوعی از امکانات و منابعی که در اختیار داریم استفاده کنیم که نسلهای دیگر متضرر نشوند. یعنی مثلا اگر از نفت، آهن، مس و موادی از این قبیل که تولید و تجدید نمی شوند قرار است استفاده کنیم حتماً باید به بهترین صورت و مفیدترین وضعیت باشد. برای همین ما در ساختمان کتابخانۀ ملی نیز این را در نظر داشتیم و سعی کردیم از مصالحی مثل خاک، گچ و سیمان که در طبیعت از فراوانی نسبی برخوردارند بیشتر استفاده کنیم.

خسروی، اگر امکان دارد کمی از مرحوم شریعت زاده برای ما بگوید. بنده این افتخار را داشتم که چندین بار ایشان را در کمیتۀ تجهیز ملاقات کنم و در گفتگوهایی که انجام می شد من این طور دریافتم که ایشان همۀ   زوایای  این  بنا را در ذهن دارند  و با توجه  به پیچیدگی و بزرگ بودن این بنا فقط یک ذهن خلاق و عاشق می تواند این گونه همه چیز را در خود حفظ کند.

میرحیدر: بدون اغراق بگویم شریعت زاده جزء معماران منحصر به فرد ایران بوده امتیاز شریعت زاده نسبت به آرشیتکت های دیگر قوۀ تصور او بود. متأسفانه در این سالها آمدن کامپیوتر باعث شده که آرشیتکت ها قوه تصور خود را تا حد زیادی از دست بدهند زیرا عادت کردهه اند که همه چیز را در صفحه مانیتور ببینند. ولی قدیمی ها این گونه نبودند و شریعت زاده خیلی به پرسپکتیو و احجام داخلی توجه داشت به نظر من معماری کشور با از دست دادن یوسف صدمه دید. طراحی این برنامه آخرین کار شریعت زاده بود و احاطۀ او به دلیل مطالعۀ او بود. یکی از ویژگیهای دیگر یوسف تسلط او بر طراحی فضا بود نه حجم طراحی حجم به نظر من بسیار ساده تر از طراحی فضاست و او معتقد نبود که حجم در درجۀ اول اهمیت است، زیرا حجم بنا راشما فقط می توانید از آسمان ببینید البته به حجم بی اعتا نبود بلکه بهتر است بگویم به آن قسمت از حجم توجه داشت که در دید انسان بود. برای نمونه کتابخانۀ ملی فرانسه به گونه ای ست که آن چیزی که طراح در مانیتور دیده است در طبیعت دیده نمی شود وقتی نزدیک آن هستیم شما بلوک های جدا از هم را می بینید، و وقتی از دور به آن نگاه می کنید ساختمانها و درخت ها طوری جلوی دید شما رامی گیرند که هیچ گاه آن کلیتی که در مانیتور دیده شده قابل رؤیت نیست. به هرحال آدمی که مطالعه می کند خیلی چیزها را متوجه می شود و خیلی چیزها برایش به عنوان اصول مطرح می شود برای مثال یکی از مطالبی که دربارۀ کتابخانۀ ملی گفته اند این است که بنا نباید ترساننده باشد باید جذب کننده و چشم نواز و متواضع باشد. در حالی که برای ساختمان وزارت جنگ حتماً باید طور دیگر فکر کرد و طرح ریخت. خلاصه آنکه خیلی مطلب کلی و جزئی وجود دارد که  یک طراح  باید به هنگام طراحی به آنها توجه کند. ویژگی شریعت زاده تسلط بر طراحی فضا بود که از نیازهای اصلی این برنامه محسوب می شد. او در کار طراحی یک بنا سعی می کرد که به موضوع و برنامۀ طرح و ملزومات تحقق آن احاطۀ کامل پیدا کند از آخرین دستاوردهای فناوری و آخرین تحولات فنی و حرفه ای مربوط به راهبری و ادارۀ برنامه مطلع باشد و طرح های موفق و ناموفق مشابه را عمیقاً مطالعه نماید. با آثار برجستۀ معماری قدیم و جدید دیگر کشورها آشنایی داشت و حتی قادر به اخذ و استفادۀ مناسب و بجای عناصری از آنها در کار معماری بود. آشنایی زیادی با موسیقی ادبیات و هنرهای تجسمی ایران و جهان و به ویژه روح معماری این سرزمین که از عواملی چون اقلیم، آب و هوا، فرهنگ، پیشینۀ تاریخی و مانند آنها منتج می شود داشت.
ما در معماری اعتقاد داریم که فرم یابنده هستیم نه فرم دهنده. روح معماری این سرزمین تواضع است.

حیدری نژاد: جناب مهندس میرحیدر، قبل از پرسش اصلی که در ذهن دارم مایلم بدانم که قبل از آغاز این طرح، آیا کتابخانۀ ملی دربارۀ چگونگی بنا یا ویژگیهایی که باید داشته باشد مطالبی را به شما گفته بود یا اینکه شما براساس نوع دیدگاه و تجربۀ خود طرح را پیشنهاد کردید و آنها نیز پذیرفتند؟

میرحیدر: ببینید. یک برنامه ریزی ۵۰۰ صفحه ای در سال ۱۳۵۵ برای کتابخانۀ ملی شده بود و همۀ فضاهای کتابخانه در واقع مشخص شده بود با ویژگیهای فضا از نظر سرما، گرما، رطوبت، نور و ارتباط آن با سایر فضاها. همۀ اینها با جداول و گراف های ویژه مشخص شده بوده پس این از بابت درخواست کارفرما! اما آنچه که این طرح را با طرحهای مانند ساختمان بیمارستان دانشگاه و سینما و… متفاوت می کند. این است که در این گونه برنامه ها افراد زیادی با تجربه های گوناگون کار می کنند  اما  کتابخانه ی ملی  که  در هر کشور منحصر به فرد است طبعا نمی تواند آدمهای حرفه ای با تجربه های زیاد داشته باشد، زیرا هر کشور فقط یک کتابخانه ملی دارد قبل از انقلاب کارشناسان کتابخانۀ ملی به اضافۀ یک کارشناس برنامه ریزی بلژیکی بر روی طرح کتابخانۀ ملی کار کردند. بعد از انقلاب در این برنامه چندین بار تجدید نظر شد ولی تغییر چندانی در آن به وجود نیامد. مثلا آمدند گفتند که مهمانسرای آن را حذف کنید ولی همین چند وقت قبل که مهمان داشتند این سؤال پیش آمد که حال با این میهمانان چه باید کرد خلاصه اینکه ما همواره از نظر کارشناسان کتابخانۀ ملی استفاده کردیم و اینطور نیست که آرشیتکت به میل خودش رفتار کند.

حیدری نژاد: تا اینجا جنابعالی دربارۀ فرم دهی فرمیابی صحبت کردید  و اشاره ی نقادانه ای  نیز به ساختمان کتابخانۀ ملی فرانسه داشتید، و همچنین به طور ضمنی اشاره کردید که بحث کارکرد یک بحث قدیمی ست و وارد بحث توسعۀ پایدار و تاثیر آن بر روی بنا شدید، حالا صحبت این است که شما بحث کارکرد را تا حدی منتفی و کهنه قلمداد کردید ولی در عمل به نظر می آید که بسیار به آن بها داده اید و هر کاری که در این بنا صورت گرفته نشانی از خدمت و کارکرد دارد، در حالی که به نظر می رسد به بعد زیباشناسی آن زیاد توجه نشده است. تاریخ معماری این سرزمین از ۲۵۰۰ سال قبل تاکنون نشان می دهد که کارکرد و زیبایی همدیگر را نفی نمی کنند و هرجا معماران  ایرانی دست به ساخت و ساز زده اند  می توان زیبایی را در کنار کارکرد  دید.  حال  شما  به عنوان  مجری  برنامه  بفرمایید که چه  فاکتورهای زیباشناسانه ای قابل رؤیت است که متأثر از فرهنگ، تاریخ و اقلیم این سرزمین باشد؟

میرحیدر: ببینید، هیچ آرشیتکتی نیست که دغدغۀ فرم نداشته باشد، اما همه چیز را در فرم خلاصه کردن زیاد خوب نیست. تردیدی نیست که از نظر زیباشناختی نیز بر روی بنا توجه و تأکید داشتیم که این مسئله به نیازهای انسانی نیز ربط پیدا می کند مانند مسئله دید که اگر بهه آن توجه نشود مشکل پیش می آید. بعد دیگر زیبایی ساده بودن است که برای ساختمان های ماندگار آن را در نظر می گیرند، یعنی ساختمان ماندگار نمی تواند ساده نباشد،زیرا اگر این گونه نباشد خیلی زود از چشم می افتد. نکتۀ دیگر در ساختمان کتابخانۀ ملی این است که زیبایی مبنای منطقی دارد مثل همین ستونهایی که شما در بخشهای گوناگون ساختمان می بینید و هرکس نیز یک توضیح و تفسیر زیباشناسی برای آن دارد اما رهیافت خود ما براساس منطق است. هرگونه فاکتور زیباشناختی در معماری اگر دارای مبنای منطقی نباشد قابل ارزیابی نیست.
روح معماری این سرزمین تواضع است و فروتنی به دور از خودنمایی و تظاهر، دلپذیری و چشم نوازی ست و به خودخوانی آرامش بخش ، وحدت است در عین کثرت ، کثرت است در عین وحدت، و نشانه ای از عشق و اشاره ای به او برای حصول به این معنا خود را از هر قید و بند رنگ تعلق می رهاند و از هر چیز به تناسب بهره می برد از تقارن کامل تا عدم تقارن کامل از سادگی محض تا فورانی از تزئینات پرکار و ظریف از قوس و گنبد تا مخروط و هرم چندوجهی.

حیدری نژاد: بنده اصلاً منکر مبانی منطقی که گفتید نیستم ولی می گویم چه اشکالی دارد که اگر کسی وارد کتابخانۀ ملی ایران می شود، با ۲۵۰۰ سال قدمت معماری که ما داریم، هویت فرهنگی و تاریخی و هنری ما را ببیند و حس کند؟ همین آجرهای قرمز رنگ که شما به کاربرده اید، نشانه ایست از معماری دورۀ ساسانی و حالا من می گویم چرا این نشانه ها کم است یا اینکه خوب دیده نمی شود؟ 

میرحیدر: فکر می کنم اگرمن کمی بیشتر توضیح دهم شما پاسخ پرسش خود را دریافت کنید. فضاهایی که مورد مراجعان مردمان است به طور طبیعی در طبقۀ هم تراز میدان و یک طبقه زیر و یک طبقه روی آن قرار دارند و چون شاخه هایی درخت یا درختانی در زیر نور در همم بافته شده اند. نور افق از روزنه های حاشیۀ فضاها و نور خط الرأسی از نورگیرهای سقفی و نور پیشانی از پنجره های اسپری، همه این فضاها را غرق در نور می کنند. جستجوی نور، فضاهایی را در جوار فضاهای پیرامونی با سقف کوتاه به ارتفاع تا سه طبقه می رساند که یادآور تالارهای مرتفع معماری گذشته در ترکیب با شاه نشینهای اطراف آن است. بیشترین و دلچسب ترین نور از نورگیرهای سقفی و پیشانی ها، مشابه بازارها و تیمچه ها و مساجد گذشته تأمین می شود. روزنه هایی که در نما به چشم می آیند محدود و کوچکند و بناهای ماُلوف و تک افتاده ای چون کاروانسراها، قلعه ها و ارگ ها را که شمارشان به خاطر بافت فشردۀ شهرها زیاد نیست تداعی می کند.

مخازن  همجوار  تالارهای مطالعه  که  به روشنی  نیاز   ندارند ، به طرف جبهۀ غرب که پنجره های گسترده را برنمی تابد کشیده شده اند. مخازن بستۀ مرکزی که سنگین ترین فضاهای طرح هستند زیر این فضاها قرار می گیرند و مرکز ثقل بنا را پایین می آورند و برای احتراز از نور و سیلاب احتمالی از حاشیۀ بنا دور شده اند. سبک ترین عنصر طرح یعنی دفاتر ریاست و دفاتر خدمات اداری به بالاترین تراز ساختمان صعود نموده و برفراز این دفاتر، فضای نصب آنتن ها و بشقابهای مخابراتی در نظر گرفته است. فضاهای خدمات پشتیبانی و سایر فضاهای جنبی در حاشیه و در سطوحی که از سطح زمین بالاتر است، در اطراف تالارهای مطالعه و مخازن  و حتی در طبقات  پایین نزدیک سطح زمین در جبهۀ غرب، در پناه درختان خزان دار،  جای خود را در ارتباط  با روشنایی پیدا نموده اند. و بالاخره در پایین ترین ترازها و کف دره که هنوز از خیابان جنوبی بالاتر است، توقف گاه اتومبیلها و شماری فضاهای خدماتی نظیر باراندازها و خدمات وابسته مستقر گردیده اند. فضاهای پارکینگها به طور طبیعی از حاشیه بنا تهویه می شود و سیلابی نیز اگر از سکوهای دور بنا که چون سدی در مقابل آن هستند عبور کند از پایین ترین سطح به جنوب هدایت می شود.

اندام کلی بنا، ترکیبی بالارونده و دور شونده سیال و شناور در فضا را یافته است که با همه سویی که در شکل کلی دارد جهت بخصوصی را القا نمی کند به سمتی و به بیننده ای نظر ندارد بلکه دید را به تدریج به بالاتر و دورتر و بالاخره به بی نهایت می کشد. سکوهای اطراف که یادآور باغهای کوهپایه ای این سرزمین هستند، ترکیب هرمی بنا را تا کناره های زمین ادامه میدهند و همۀ محوطه و ساختمان را به صورت اندامی یکپارچه و یادواره گونه در می آورند و این یادواره ای نیست که با جدا شدن از محیط پیرامون بخواهد خود را نشان دهد – که چنین چیزی نداریم – بلکه با دوستی با محیط به این مرتبه می رسد. آنچه در همه یادواره ها هست تأثیر ذوق و سلیقه و آشنایی های مردم سرزمین است که از راه روحیه و سلیقۀ معمار در اندام بنا تعیین خود را می یابد. آنچه از ذوق و سلیقه و ترجیحات مردم در معماری هر سرزمین نسبتاٌ ماندگار است، نور و آب و هواست که هم ساختمانهای پیشینیان را شکل داده است و هم سلیقه های مردمان را نسبت به شکل ها و رنگ ها. برای مثال با وجود اینکه در این سرزمین کاهگل و بام غلتان ور افتاده و تکنیک عایق رطوبت در مرحله نازلی ست، باز بام افقی به دلیل آشنا بودن شکل و سنگینی آن دوام دارد و با سقف شیبدار و سبک با تردید برخورد می شود در صورتی که مثلا در سرزمینهای مرطوب اروپا که تکنیک عایق کردن رطوبت برای سقف مسطح پیشرفته است، هنوز سقف شیبدار به خاطر جای داشتن در اذهان معمار و مردمان سرزمین در ساختمانهای امروزی ظاهر می شوند که نمونه ای از آن ساختمان جدید کتابخانۀ ملی انگلیس است.

کیفیت نور سرزمینها در شکل دادن به سلیقه ها در مورد رنگ نیز تأثیر قطعی دارد و این از ترکیب رنگ در نمای بناها  تا رنگ  پوشش مردمان دیده می شود. سطوح بزرگ با رنگهای تند و چشمگیر در زیر آفتاب سرزمین ما به دل نمی نشیند. در حالی که در سرزمینهای ابری و بارانی با کیفیت دیگر نور، این مسئله کاملا برعکس است. رنگ مسلط در واحدهای کویری سرزمینها رنگ خاک، کاهگل یا آجر است و گاه در ترکیب با سطوح کاشی عمدتاً در طیف های گوناگون آبی از آسمانی تا فیروزه ای۔ آجر در معماری پیشینیان ما که بهه وجه حیرت آوری عظمت و تواضع در آن ترکیب شده است، چون پهلوانان مردم دوست داستانهای ما جایگاه با اهمیتی دارد کوچکی ابعاد آجرر که می توان با یک دست آنرا بلند کرد و با دست دیگر ملات ریخت، در ترکیب با عظمت بنا این احساس را القاء می کند که این عظمت ساختۀ انسانهایی مثل بقیۀ انسانها و مال خود ماست و فقط صبر و ایمان سازنده، این عظمت و زیبایی را به وجود آورده است. آجر که مادۀ اصلی آن خاک است از مصالحی ست که فراوانی نسبی زیادی در طبیعت دارد و سهم اصلی ما از این مصالح نسبتاٌ زیاد است. لذا استفاده از آجر در احداث بنا از نظر توسعۀ پایدار و صرفه جویی در مصالح و انرژی بسیار مطلوب است.

آجر با قطعات یکسان در سطوح وسیع یا به صورت ساده و یا با تزئینی که از طرز چیدن آن حاصل می شود به کارگرفته شده است و همچنین قطعات آجر با قالب ها و شکلهای مختلف با هم ترکیب شده اند. اصولا معماری ایرانی به خصوص پس از اسلام را معماری مزین دانسته اند. در این معماری، پیروی تزیین از ساختار بنا اصل نیست بلکه ساختار بنا ان است که فنون زمان اجازه می دهد و معمار ایرانی بیان آنرا الزامی نمیداند وآن را  پایه ای برای تزیین  تلقی  می کند. گاه لازم می داند  برای خوش آیند بیننده و خط بصر او، و باز در جهت تواضع معمار این ساختار با شکلهای دیگر پوشیده شود. مقرنسهای ایوان ها و دیوارهای اسپری بالا که بالاخره در زیر قطعات کوچک کاشی غرق می شوند نمونه این تمایل است که بعضی به دفاع و تحسین از آن برخاسته اند ولی بعضی دیگر این را ضعف معماری ایران دانسته اند و حتی آن   را  از  ردۀ  معماری  بیرون رانده اند. در مورد طرح کتابخانۀ ملی به خصوص برای تأکید بر وزن و سنگینی موضوع طرح و خلوص معماری آن تزئین و ایجاد نقش و نگار در ساختار خارجی و نمای آن به صورت آجر چینی ساده و ایجاد نقش با آجر و حفظ خلوص معماری کتابخانه آشکار شده است.

خسروی: به نظر من وقتی طراح و معمار هر دو ایرانی هستند، بنا نمی تواند خالی از هنر و فرهنگ ایرانی باشد و حتی یکی از دوستان من که چندی پیش از اینجا بازدید کرده بود، می گفت که اینجا اصفهان نیست ولی من جلوه هایی از هنر اصفهان را در آن میبینم.

حیدری نژاد: از توضیحات مهندس میرحیدر من اینطور فهمیدم که ایشان درصدد بوده اند که با توجه به فاکتورهای فرهنگی و هنری، به نوعی به معماری جدید هم توجه داشته باشند، و حالا پرسش من این است که در این معماری و طراحی که صورت گرفته آیا به انسان جدید هم توجه شده است، انسان هزارۀ سوم انسانی عجول و تنوع طلب است، و به دلایل فشارهای محیطی زود خسته می شود، آیا فضاهای داخلی این بنا به گونه ای هست که این انسان جدید بتواند شش یا هفت ساعت در اینجا به مطالعه بپردازد؟

میرحیدر: اگر کلی بخواهیم حرف بزنیم من جوابی برای شما ندارم چون تئوریسین نیستم ولی اگر مورد به مورد پیش برویم می توانم تا حدی مسئله را باز کنم. ما البته قرار نیست که در اینجا پاسخ تنوع طلبی آدمها را  بدهیم آنها  باید جای  دیگری بروند،  اما باید  حواسمانن باشد. آن آدمی که می آید اینجا چه چیزهایی احتمال دارد که او را خسته کند. کتابخانۀ ملی را بعضی معتقدند باید موزۀ کتاب نامید. ما وقتی به نیازهای آن انسانی که وارد اینجا می شود میپردازیم باید به فضا توجه کنیم، به نور، به رنگ، صوت، آمد و رفت،  بالا و پایین رفتن و  موارد دیگر  ما تقریباً   به  همۀ اینها توجه  کرده ایم اما  اینکه  ما  چقدر موفق بوده ایم بحث دیگری ست. زیر اما هم محدودیت ها و ضعف های فنی داشته ایم ولی تلاش شده که این مسائل در نظر گرفته شود.

خسروی: لطفاً  بفرمایید علاوه بر توجه به برنامۀ عملکرد و وجوه زیبایی شناختی که ویژگی طراحی و معماری ست چه معیارها یا ملاحظاتی در طراحی این برنامه موثر بوده است؟

 میرحیدر: کتابخانۀ ملی خزانه دار و حارس میراث نوشتاری، دیداری و شنیداری ملت است و به این اعتبار ریشه در خاک میهن و پای در گذشتۀ ملت دارد اما افزون بر این، کتابخانۀ ملی گردآورندۀ محصولات مجموعه تلاش های فرهنگی هنری، علمی و فنی کشور و قلب نظامم اطلاع رسانی کشور ما هم هست و با توجه  به جایگاه محوری اطلاعات و اطلاع رسانی در تمدن کنونی نهادی ست که در عین حفظ میراث دیروز، نقشی فعال در شکل دادن به امروز و تغییر جامعه به سوی فردای متعالی دارد و به این اعتبار کمتر نهادی را میتوان یافت که چنین پیوند اساسی با وضع حال و سرنوشت آیندۀ نسبتاً دور ملت داشته باشد. ملزومات پاسخگویی به این وظایف چندگانه مجموع تجارب حاصل از راهبری و طراحی کتابخانه های ملی و مراکز ملی اطلاع رسانی که به شکل توصیه ها و رهنمودهای کارشناسی ارائه شده است، و در مجموع تصمیماتی که برای تسهیل تحقق رسالت های کتابخانۀ ملی توسط کارشناسان اتخاذ گشته قطعی ترین    تأثیرات را بر شکل گیری طرح معماری آن می گذارد. اینها همه دلالت بر اندارد که در چنین طرح هایی طبع آزمایی های سلیقه ای و به کارگیری شکل های دلخواه مطلوب نیست و حرکت از پیشفرض های جزمی در مورد سبک و سنت و نوآوری، و تلاش در تحمیل آنها بر طرح، می تواند منجر به اخلال در کارکرد کتابخانه و دور شدن آن از تحقق اهدافش شود. عوامل شکل دهندۀ طرح را به طرق مختلف می توان دسته بندی کرد مثلا می توان این عوامل را به محدودیت ها، امکانات، تصمیمات و انتخاب ها تقسیم کرد. می توان آنها را براساس ترتیبی که در طول شکل یابی طرح ظاهر شده اند. یا بر مبنای اهمیت و دامنۀ تاثیرگذاریشان بررسی کرد. اما به هر وجه آنچه اهمیت دارد آن است که از مسائل و نکات کلی تر و مهم تر و تاثیرگذارتر آغاز نمود و تدریجاٌ به جزئیات پرداخت. ابتدا مهمترین محدودیتها و خصوصیاتی که در طرح کتابخانۀ ملی به سبب ماهیت ویژۀ این بنا وجود دارد و بر شکل گیری معماری آن اثر می گذارد. این محدودیت ها و خصوصیات را میتوان اجمالا خصوصیات ذاتی طرح نامید. سپس آن دسته از عواملی که مربوط به محیط پیرامونی و محل استقرار کتابخانه است بررسی شود که شامل موقعیت زمین ابعاد و خصوصیات زمین و شرایط اقلیمی منطقه و امثال آن است و به اجمال می توان بر آنها عنوان خصوصیات محیطی و پیرامونی طرح را نهاد.

حیدری نژاد: در صورت امکان توضیحاتی نیز دربارۀ خصوصیات ذاتی طرح کتابخانۀ ملی و ملاحظاتی که در آن انجام شده و تأثیری که محیط جغرافیایی بر آن داشته برای ما صحبت کنید.

میرحیدر : خصوصیات ذاتی طرح کتابخانۀ ملی عبارتند از:

تحولات آینده در فناوری و وظایف و عملکرد کتابخانه و ضرورت انعطاف پذیری طرح،

دسترسیها و روابط داخلی و کارکردهای کتابخانۀ ملی

و نیز ملاحظات متعددی چون

ملاحظات سازه ویژۀ کتابخانۀ ملی و موضوع زلزله

ملاحظات توسعۀ پایدار و صرفه جویی در انرژی،

ملاحظات نورگیری فضاها،

ملاحظات تأسیساتی طرح کتابخانۀ ملی

ملاحظات هوشمندی بنا و ارتباطات ملی و بین المللی

 و اما دربارۀ خصوصیات محیطی و پیرامونی در طرح کتابخانۀ ملی باید بگویم، شرایط اقلیمی و جغرافیایی یک کشور یا یک منطقه از همان کشور، در چگونگی طرح بناها در آن منطقه مؤثر بوده و یکی از مهمترین عوامل شکل دهنده  به معماری  یک سرزمین است. دمای هوا میزان رطوبت، بارندگی و شدت آن تعداد روزهای آفتابی سال و مدت زمان روشنایی طبیعی باد و شدت و جهات وزش آن در فصول مختلف، شدت درخشندگی نور، مقاومت خاک و زلزله خیزی منطقه و امثال آنها در زمرۀ این  عوا مل  اند. سنت های معماری یک سرزمین طی قرون متمادی به نحوی ایجاد می شود و تحول می یابد که بناها با این شرایط محیطی هماهنگ  گردند و میزان لطمات به حداقل و میزان استفاده از مواهب طبیعی به حداکثر رسانده شوند.
روشن است که امروزه دستاوردهای فناورانه این امکان را فراهم آورده که حجم و شکل ساختمانها تا حدود زیادی فارغ از چنین ملاحظاتی تعیین شوند و ملا بتوان در یک منطقۀ زلزلهخیز برجی چند ده طبقه و در منطقهای بابارندگی های شدید و فراوان ساختمانی مسطح و بدون سقف شیدار ساخت. فرض میکنیم گاهی اوقات با صرف هزینه های بیشتر اما این دستاوردهاشمشیر دو دم هستند و باید با احتیاط به کار گرفته شوند. تفریط آنجاست که چشم بر آنها بپوشیم و خود را از امکانات گستردهای که عرضه می دارند محروم سازیم. افراط آن است که به بهانۀ همگامی با پیشرفت های فناورانه محصول قرنها تلاش و تفکر هزاران هزار معمار و سازنده و امکاناتی را که کار آنها برای ما فراهم آورده است یکسره به کنار نهیم.
استفادۀ  توأمان از هردوی این قابلیتها، بدون در غلتیدن به  فرمالیسم  تفریطی یا فناوری زدگی افراطی مهمترین موضوع معماری معاصر این سرزمین و دشوارترین و در عین حال زیباترین چالش آن است.

حیدری نژاد: لطفاً مشخصات طرح، زیربنا، وسعت زمین و فضاهای سبز و مانند آنها را بیان نمایید.

زیربنای طرح کتابخانۀ ملی حدود ۹۷٫۰۰۰ مترمربع (ناخالص) است که در هشت طبقه اجرا گردیده اجرای سازه نماسازی و محوطه سازی به صورت کامل و اجرایی نازک کاری داخلی در چند مرحله پیش بینی شده است که در مرحلۀ اول حدود ۳۶۰۰۰۰مترمربع از زیربنای کل، تکمیل و تجهیز شده و مورد بهره برداری قرار می گیرد و بقیۀ زیر بنا در سال های بعد و بنا به نیاز بهره بردار آماده و قابل استفاده خواهد شد. فضاهای لازم برای فعالیت کتابخانۀ ملی به شرح زیر و در هشت واحد دسته بندی گردیده اند: 

واحد ۱: فعالیت های همگانی بازیربنای خالص حدود۷۴۰۰مترمربع میدانگاه ورودی، کتابخانۀ  عمومی تسهیلات همایش دفاتر فعالیت هایی همگانی کتابخانۀ کودکان، کتابفروشی، چاپخانۀ نمایشگاه دائمی و مرکز آموزشی؛

واحد ۲ : کتابخانه های پژوهشی با زیربنای خالص حدود ۰۰۰, ۱۶ مترمربع مدخل ورودی به تالارهای مطالعه، تالار علوم انسانی ،علوم و فنون ،منابع غیر کتابی و مراجع و کتابشناسی ها؛

واحد ۳: خدمات  پشتیبانی اجرای با زیر بنای خالص حدود ۴۵۰۰ مترمربع کانون رایانه کانون مخابرات، کانون انتشارات، کانون رسانه ها، کانون حفاظت منابع کتابخانه و کانون نمایشگام؛

واحد ۴: خدمات پشتیبانی اداری، خدمات فنی، و تسهیلات و رفاه کارمندان بازیربنای خالص حدود ۷۹۰۰ مترمربع، فضای ورودی کارمندان دفاتر مدیریت و سرپرستی کتابخانه، دفاتر مرکز خدمات پشتیبانی اداری، مرکز خدمات فنی، مرکز بهداشت، مهدکودک، کافه تریا و نمازخانه؛

واحد ۵:  خدمات نگهداری و نگهبانی  با زیر  بنای  خالص  حدود ۰۰۰,۷ مترمربع  بخش تخلیه ی کالا و فضاهای وابسته بخش حمل و نقل انبارهای کارپردازی، خدمات نگهداری ساختمان ،خدمات نگهداری ماشین آلات و تجهیزات، بخش نگهبانی و تأمین کل ساختمان و فضاهای تأسیسات و برق مرکزی،

واحد ۶: مخازن بستۀ مرکزی بازیربنای خالص حدود ۴۰۰ , ۲۰ مترمریع شامل ۱۲ واحد مخزن بسته که با قفسه بندی عادی به فاصله محور تا محور ۱۳۵ سانتیمتر، گنجایش حدود ۰۰۰ , ۰۰۰ , ۳ جلد کتاب و در صورت قفسه بندی فشردۀ مکانیکی و یا ربات حدود ۰۰۰ , ۷۰۰۰ جلد کتاب را خواهند داشت.

واحد ۷ : مرکز تحقیقات اسلام شناسی و ایرانشناسی با زیربنای حدود ۲۰۰۰۰ مترمربع شامل تسهیلات ویژۀ مطالعه و تحقیق دفاتر اداری، کانون پژوهش و همایشگاه های لازم؛

واحد ۸: تسهیلات پارکنیگ بازیربنایی حدود ۷۰۰۰ مترمربع. مابقی سطوح تا ۰۰۰ , ۹۷ مترمربع مربوط به فضاهای آمد و شد افقی و عمودی و فضاهای ارتباطی عمومی و بین واحدها و فضاهای متفرقه تاسیساتی و برقی است .زمین کتابخانۀ ملی ۶۲,۰۰۰ مترمربع وسعت دارد و سطح فضای سبز اطراف ان حدود ۰۰۰ , ۳۰ مترمربع است.

اجرای کارهای سازه از اوایل سال ۱۳۷۵ آغاز گردید و مقرر بود در اوایل سال ۱۳۷۷ به اتمام برسد که به رغم محدودیت های اعتباری اواخر سال ۷۷ تحویل گردید. عملیات نازک کاری و تأسیسات برقی و مکانیکی از اواخر سال ۱۳۷۸ آغاز گردید که با توجه به افزایش حجم عملیات تاکنون به طول کشیده است و زمان انجام کار چندان زیادتر از زمان قرارداد به اضافۀ زمان لازم برای انجام عملیات اضافی نیست.

حیدری نژاد: برای آخرین پرسش لطفاً بفرمائید مسئولان وطراحان و اجراکنندگان و یا به عبارتی سازمان اجرایی این برنامه را چه کسانی یا چه نهادهایی تشکیل داده اند؟

میرحیدر: موفقیت هر برنامه ای بستگی به سازمان اجرایی آن دارد اگر این سازمان اجرایی که شامل کارفرما، مهندس مشاور با طراح و پیمانکار یا عامل اجراست، به نحو مناسبی انتخاب شود و با درک درست از برنامه باهماهنگی و دلسوزی و پیگیری عمل نمایند، حاصل کارر موفقیت طرح و دست یابی به نتیجۀ مطلوب خواهد بود سازمان اجرایی این طرح که به نحو شایسته ای عمل کرده و شاهد حاصل مطلوب کار آنان هستیم از این قرارند:

– کارفرما: وزارت مسکن و شهرسازی، سازمان مجری ساختمان ها و تاسیسات دولتی و عمومی نمایندۀ کارفرما؛ و مجری طرح، مهندس ایرج امیری با همکاری کارشناسان طرح دکتر اسکویی و مهندس آژر؛

– مشاور: مهندسان مشاور پیرراز؛

– مدیر طرح: محسن میرحیدر؛

– طراحان معماری: زنده یاد یوسف شریعت زاده؛ محسن میرحیدر، یدالله رزاقی؛

– سرپرستی گروه معماری: زنده یاد یوسف شریعت زاده.

– طراحان سازه: طرح اولیه گروه سازه مهندسان مشاور پیرراز به سرپرستی دکتر محسن رهنما؛ طرحهای اجرایی گروه سازه مهندسان مشاور سانو به سرپرستی مهندس بهمن حشمتی

 – طراحان تأسیسات و تجهیزات مکانیکی؛ گروه تأسیسات مکانیکی مهندسان مشاور پیرراز به سرپرستی مهندس حشمت االه منصف و همکاری مهندس محمود رضایی و مهندس علیرضا میر طاهری و مهندس امیرحسین امیری؛

– طراحان تاسیسات و تجهیزات الکتریکی و الکترونیکی: گروه تأسیسات الکتریکی مهندسان مشاور پیرراز به سرپرستی مهندس یونس قلی زاده طیار و همکاری مهندس مرتضی عباسی و مهندس محسن بابایی؛

– طراحان فضای سبز: مهندسان مشاور پیرراز به سرپرستی زنده یاد مهندس فرهاد ابوالضیاء؛

– طراحان معماری داخلی: مهندسان مشاور پیرراز با همکاری مهندس متقی؛

– نظارت بر اجرای کار: مهندسان مشاور پیرراز؛

– نظارت بر اجرای نازک کاری: با سرپرستی مهندس محمدحسین پاپروسچی و همکاری مهندس علی هاشمی و مهندس هومن عسگری؛

 – نظارت بر اجرای سازه: با سرپرستی مهندس شریف شریفی نارانی با همکاری مهندس غلامرضا حدادی، نظارت بر اجرای تأسیسات مکانیکی با سرپرستی مهندسی علیرضا میر طاهری و همکاری مهندس نخجوانی.

– نظارت بر اجرای تاسیسایت الکتریکی و الکترونیکی: به سرپرستی مهندس اعرابی با همکاری مهندس احسان کریمی قدوسی

پیمانکاران

 – پیمانکار سازه شرکت آرمه دشت به مدیریت مهندس شهرام سلماسی جاوید با سرپرستی مهندس خلیل خلیل زاده:

– پیمانکار نازک کاری ساختمانی شرکت ایران بورگه به مدیریت مهندس ملکیانی فرد و سرپرستی مهندس شاهرودی و مهندس اعوانی؛

– پیمانکار تأسیسات و تجهیزات مکانیکی و الکتریکی و الکترونیکی شرکت آلاوه به مدیریت مهندس توتونچیان و سرپرستی مهندس سعادتی نژاده و مهندس دیلمی

خسرویی: از اینکه وقت خود را در اختیار ما قراردادید متشکریم.

اصطلاحنامه ها

اصطلاحنامه ها و سرعنوان های موضوعی بهترین پاسخ را برای پژوهشگر فراهم می‌کند

معاون سازمان اسناد و کتابخانه ملی گفت: تدوین و انتشار اصطلاحنامه پیشینه دیرینه ای در این سازمان دارد . اولین اصطلاحنامه فرهنگ فارسی در این سازمان تدوین شد و تا امروز هم این اصطلاحنامه زنده و بر محتوای آن افزوده می شود.
 
اصطلاحنامه ها و سرعنوان های موضوعی بهترین پاسخ را برای پژوهشگر فراهم می‌کند

به گزارش لیزنا، فریبرز خسروی معاون کتابخانه ملی از انتشار اصطلاحنامه عمومی ادارات با استفاده از فناوری های وب معنایی در سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران خبر داد گفت: کار تدوین اصطلاحنامه فرهنگ فارسی از سازمان مدارک انقلاب اسلامی شروع شد. در آن زمان مجری طرح بودم و به سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران منتقل شد و تا امروز هم این اصطلاحنامه زنده است.

وی در توضیح تعریف اصطلاحنامه و کارکرد آن گفت: اصطلاحنامه در تعریف کتابدارانه آن «مجموعه ای از واژگان و اصطلاحات است که بین آنها روابط سلسله مراتبی، همبسته ، مترادف و دیگر روابط بیان شده  و هدف آن ایجاد واژگانی استاندارد برای ذخیره و بازیابی اطلاعات است»  .برای توضیح ملموس اصطلاحنامه باید بگویم که اگر یک شجرنامه را در نظر بگیریم در آن نسبت ها قید شده است و مشخص می کند افراد چه نسبت هایی با یکدیگر دارند و پدران و مادران آنها چه کسانی هستند. اصطلاحنامه هم همچون شجره نامه ها ارتباط بین اصطلاحات حوزه های مختلف معارف را برقرار می کند.

معاون کتابخانه ملی ادامه داد: سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران در مستند موضوعی در سه حوزه فعال بوده است. یکی از آنها «سرعنوان موضوعی» است که از گذشته توسط خانم پوری سلطانی و آقای کامران فانی و همکاران آنها به انجام رسیده است و تا امروز هم ادامه دارد. دیگری اصطلاحنامه فرهنگ فارسی است که در تدوین آن از تخصص بیش از ۶۰ متخصص بهره برده شده خوشبختانه این اصطلاحنامه تا امروز به زبان های انگلیسی، عربی، روسی و گویش تاجیک تدوین شده و استفاده می شود. اصطلاحنامه پزشکی یکی دیگر از اصطلاحنامه هایی است که توسط خانم رها دوست در سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران تدوین شد و جزء کارهای ماندگار برای سازمان است که ویرایش جدید آن سال گذشته به پایان رسید.

خسروی در توضیح انتشار اصطلاحنامه عمومی ادارات گفت: در اتوماسیون های اداری به  هر برنامه ای موضوع داده شود . چون این موضوعات بدون استفاده از مستند انجام می شود لذا در آینده استفاده ازاین موضوعات خود ساخته در سطح کلان برای آرشیو این نامه ها در این سازمان قابل استفاده نخواهد بود.

معاون کتابخانه ملی گفت: در بررسی این موضوع به این نتیجه رسیده شد که ضرورت دارد که پدیدآورانِ برنامه های اتوماسیون اداری برنامه هایشان را به گونه ای تدوین کنند که یک اصطلاحنامه عمومی برای موضوع دهی در آن بارگذاری شده باشد. تا کارمند بتواند موضوع نامه خود را از «اصطلاحنامه» انتخاب کند. انجام این کار به نوعی پیش هم آرایی موضوعی را ایجاد کرده و باعث می شود تفکیک نامه ها در سازمان های متفاوت با شکل واحدی صورت گیرد و برای رسیدن به این هم آرایی نیاز به تدوین و انتشار اصطلاحنامه عمومی ادارات بود. البته ضرورت دارد ادارات در حوزه تخصصی خود هم تزاروس هایی را تدوین کنند.

وی ادامه داد: تدوین و انتشار اصطلاحنامه عمومی ادارات با همکاری خانم مالمیر انجام شد. به این ترتیب که اصطلاح هایی که در چندین موسسه استفده شده بود، مبنای بررسی قرار گرفت و اصطلاحات عمومی از دل آنها بیرون آمد و به شکل اصطلاحنامه در قالب زبانِ «نت» روی شبکه قرار گرفت. 

فریبرز خسروی معاون کتابخانه ملی در پاسخ به این سئوال که وجود چنین اصطلاحنامه هایی چه کمکی به جامعه مطالعاتی کشور می کند؟ گفت: برای پاسخ به این سئوال مثالی می زنم. فرض کنید یک پژوهشگر می خواهد کتابی دره حوزه ایده آلیسم پیدا کند. این کلمه را به ۲ دیکته متفاوت «ایدآلیسم» و «ایدآلیزم» نوشته می شود و یا به «پندارگرایی» ترجمه شده باشد. فرد پژوهشگر هم در سرچ خود یکی از این ۲ دیکته را به کار می برد اما حتما در منابع از هر ۲ دیکته وجود داشته باشد. بنابراین باید امکانی وجود داشته باشد که وقتی یکی از این دیکته ها سرچ می شود همه دیکته ها و ترجمه های مربوطه را برای پژوهشگر نمایان کند. کار اصطلاحنامه ها و سرعنوان های موضوعی همین است و بهترین پاسخ و نزدیکترین ها را برای پژوهشگر فراهم می کند.

معاون کتابخانه ملی درباره کارکرد اصطلاحنامه ها حوزه های تخصصی گفت: اصطلاحنامه ها برای موضوعات تخصصی نیز کاربرد دارد. یک پله بالاتر آن آنتولوژی و بحث های هسته نگاری است. البته یک اشتباهی که رخ داده این است که تصور می شود تولید اصطلاحنامه یا تولید هستی نگاری مستحب است. شیوه درست این است که قبل از شکل گیری هر اصطلاحنامه و یا هستی نگاری ابتدا باید دقیقا کاربرد آن تعریف شود. یعنی برای هر اصطلاحنامه و یا آنتولوژی که تولید می شود باید مشخص باشد که برای چه کاری تولید می شود. باید معلوم شود که آیا برای نمایه سازی و یا فهرست نویسی کتاب ها، مقالات و منابع غیر کتابی شکل گرفته است و یا کاربردهای دیگری در نظر است .

وی گفت: امیدوارم سازمان بتواند همه مستند های خود را مانند اصطلاحنامه اداری برای استفاده برخط در فضای وب منتشر کند. نکته مهم اینکه استفاده از اصطلاحنامه ها تنها مختص به پژوهشگران نیست. جالب است بدانید شرکت بزرگی مثل «آمازون» و یا «دیجی کالا» نیاز به دسته بندی و رده بندی کالاهای خود دارند و اصطلاحنامه ها در این مورد ابزار کاربردی بسیار مناسبی هستند .

به نقل از : https://www.lisna.ir/library/item/3117

http://skosmos.nlai.ir/asfa-lib/fa/page/asfa154485

استاندارد در کتابخانه ها

همایش استانداردهای کتابداری و کتابخانه‌ای برگزار شد

خسروی: برای اجرای استاندارد در کتابخانه‌ها خودمان باید آستین بالا بزنیم

فریبرز خسروی، معاون پژوهش، برنامه ریزی و فناوری سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران گفت: برای اجرای استاندارد در کتابخانه‌ها نباید منظر آمدن دستی از غیب و باشیم و خودمان باید آستین همت را بالا بزنیم.
خسروی: برای اجرای استاندارد در کتابخانه‌ها خودمان باید آستین بالا بزنیم

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، همایش استانداردهای کتابداری و کتابخانه‌ای، سه شنبه (۲۱ مهر) با حضور فریبرز خسروی، معاون پژوهش، برنامه ریزی و فناوری سازمان اسناد و کتابخانه ملی، فریده عصاره و مهدخت وزیرپور از اعضای هیئت امنای نهاد کتابخانه‌های عمومی، سعید رضایی شریف آبادی، رئیس انجمن کتابداری ایران، جمعی از پژوهشگران حوزه کتابداری و کتابدارانی از سراسر کشور در فرهنگسرای اندیشه برگزار شد.

در این مراسم، فریبرز خسروی، معاون پژوهش، برنامه ریزی و فناوری سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، با تقدیر از پژوهشگران فعال در عرصه استانداردسازی کتابخانه‌ای، به آیه‌ای از کلام الله مجید اشاره کرد و گفت: استادی می‌گفت که واژه «محسنین» در آیه شریفه «ان‌الله یحب‌المحسنین» در وهله اول به معنای کسانی است که کارها را به صورتی نیکو انجام می‌دهند؛ بر این اساس کار استاندارد تعیین ملاک نیکو بودن کارها است. به صورتی که استاندارد معیارهایی را تعیین می‌کند که باید در فرآیند تولید محصول و نحوه ارائه خدمات در نظر گرفته شود.

وی با بیان اینکه استاندارد نقش عظیمی در توسعه کشور ایفا می‌کند، افزود: طبیعتاً اگر ما با پدیده استاندارد رو به رو نباشیم، تشخیص اینکه کجا خطا و کجا ثواب کرده‌ایم بسیار دشوار خواهد بود. با وجود استاندارد ما می‌توانیم فاصله خودمان را با وضعیت مطلوب بسنجیم و هرچه بیشتر خودمان را به این سمت سوق دهیم.

خسروی در ادامه با قدردانی از فعالیت‌های صورت رفته در حوزه استاندارسازی کتابخانه‌ها، به ذکر نکاتی در این حوزه پرداخت و گفت: متأسفانه ما در کشور شاهد برخوردی سطحی و منویاتی با بحث استاندارد هستیم که به خصوص در سال‌های گذشته به شدت رواج پیدا کرده بود. به طور مثال ما در دوره‌ای شاهد بودیم برای اینکه ثابت کنند ساعت مطالعه در کشور ما به استانداردهای جهانی نزدیک است. خواندن دعا، زیرنویس تلویزیون و امثال آن را جزء ساعات مطالعه در کشور محسوب می‌کردند.

معاون پژوهش، برنامه ریزی و فناوری سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران تأکید کرد: این گونه با استاندارد برخورد کردن ما را به جایی نخواهد رساند و این موضوع صرفاً گریز از استاندارد است. بنابراین استانداردسازی در حوزه کتابداری و کتابخانه‌ها الگویی مناسب برای فعالیت در مسیر درست در اختیار ما قرار می‌دهد.

وی درباره اجرایی شدن استانداردهای تعیین شده نیز گفت: نکته مهمی که در این میان وجود دارد این است که استانداردهای تعیین شده برای کتابداری و کتابخانه‌ها را چه کسی باید اجرایی کند. طبیعتاً در این حوزه مشخص، خود ما اهالی کتابداری و کتابخانه‌ها باید آستین بالا بزنیم و نباید منتظر آمدن دستی غیبی نباشیم. در این حوزه نمی‌توان از دولت انتظار انجام تمام کارها را داشت. فاصله گیری از استانداردها مشکل آفرین است و به فرهنگسازی برای پیاده‌سازی استاندارد برمی‌گردد.

خسروی در پایان سخنان خود گفت: امیدوارم این جلسات باعث شود تا توجه به مقررات، ضوابط و آیین نامه‌هایی که در حوزه تولید، پردازش و مباحث اطلاع‌رسانی در حوزه کتابداری و آرشیوی مطرح است، توسط خود ما محترم شمرده شود و توسط خود ما هدایت و در نهایت اجرایی شود.

گزینش مساله در پژوهش

فریبرز خسروی، معاون پژوهش، برنامه ریزی و فناوری سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران گفت: متأسفانه پژوهش‌های ما نه با هدف حل مشکل، بلکه بیشترین آنها با هدف رفع معضل پژوهشگر، یعنی ارتقاء سطح علمی، کسب مدارک بیشتر و پر کردن رزومه انجام می‌شود.
خسروی: نبود مسأله‌گزینی در پژوهش ما را سمت خودفریبی می‌برد/ چالش‌های پژوهش کشور از نگاه دبیر جشنواره پژوهش

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، مراسم پایانی ششمین جشنواره هفته پژوهش با گرامیداشت چهلمین روز درگذشت پوراندخت سلطانی، مادر کتابداری نوین ایران، دوشنبه ۳۰ آذر با حضور سیدرضا صالحی امیری، رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی، سعید رضایی شریف آبادی، رئیس انجمن کتابداری و اطلاع‌رسانی ایران، سید مجتبی حسینی، مدیرعامل کتابخانه و موزه ملی ملک و جمعی از مدیران و معاونان سازمان اسناد و کتابخانه ملی، در سالن همایش‌های این سازمان برگزار شد.

فریبرز خسروی در این مراسم به مبحث «مسأله پژوهشی» اشاره کرد و گفت: یکی از نواقص اساسی در حوزه پژوهش، «مسأله پژوهشی» است و اینکه آیا مسأله گزینی ما در پژوهش درست است یا خیر؟ بدون تعارف بیشتر پژوهش‌هایی که در حوزه کتابداری و علم آرشیو در حال انجام است از روی بی‌دردی بوده است.

وی افزود: بر اساس ادعای خود پژوهشگران بالای ۹۰ درصد پژوهش‌ها کاربردی است و وقتی یک پژوهش کاربردی است یا جلو یک ضرر را می‌خواهد بگیرد و یا اینکه که منفعتی به جامعه برساند اما پژوهش‌های ما، پژوهش‌هایی هستند که نه با هدف حل یک مشکل، دفع یک ضرر و ایجاد منفعت برای جامعه، بلکه بیشترین آنها با هدف رفع معضل پژوهشگر، یعنی ارتقاء سطح علمی، کسب مدارک بیشتر و پر کردن رزومه انجام می‌شود که متاسفانه این مشکل پَر قبای کتابخانه ملی را هم گرفته است.

معاون پژوهش، برنامه ریزی، و فناوری سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران با انتقاد از روند فعالیت‌های پژوهشی در کشور گفت: این انتخاب بی‌درد مسأله موجب می‌شود که با خیل عظیمی از تولیداتی مواجه باشیم که آهسته آهسته ما را به سمت خود فریبی می‌برد. وقتی انتخاب مسأله پژوهشی تنها به رفع معضلات شخصی پژوهشگر می‌پردازد، نتیجه‌اش فروش پایان‌نامه روبه روی دانشگاه و کتابسازی برخی ناشران است.

وی با اشاره به جایگاه علمی و پژوهشی پوراندخت سلطانی ادامه داد: در آن دوره‌ای بسیاری با انجام چنین پژوهش‌هایی در پی جمع‌آوری مدارک مختلف و تدریس در دانشگاه بودند، خانم سلطانی آمد و سر در ناداشته‌های سازمان اسناد و کتابخانه ملی گذاشت و با کاری در حدود چهار دهه، پایه‌گذار سرعنوان‌های موضوعی فارسی شد که واقعا مردانگی، رشادت و پشت کار خاصی می‌خواهد.

ما و اپیدمی اطلاعات (Infodemic)

حضرت مولانا فرموده‌اند:

جان نباشد جز خبر در آزمون

هرکه را افزون خبر جانش فزون

اما به‌نظر می‌رسد این فزونگی اطلاعات در اوائل قرن بیست و یکم نه تنها جان‌افزا نشده بلکه مشکلاتی هم پدید آورده است. اصطلاح Infodemic یا اپیدمی اطلاعات و یا اطلاعات‌زدگی وقتی به‌کار می‌رود که مقدار زیادی اطلاعات در مورد مسئله‌ای نشر می‌باید اما نه تنها حل مشکل را آسان و میسر نمی‌کند بلکه بر مشکلات می‌افزاید.

گئورگ زیمل[۱] آلمانی در اوائل قرن بیستم با مطرح‌کردن اصطلاح اضافه‌بار اطلاعاتی معتقد بود که فزونی اطلاعات موجب حیرانی شهروندان می‌شود. حتی تافلر هم که در کتاب شوک آینده که مروج این اصطلاح شد، هرگز فکر نمی کرد که در آینده مسئله شیوع اطلاعات همانند شیوع یک بیماری عفونی مشکل‌زا شود. این اپیدمی اطلاعات به حدی زیان‌بار شده است که سازمان بهداشت جهانی مجبور شده است برای مبارزه با اطلاعات غلط در مورد ویروس کرونا پلت‌فرمی را طراحی کند. یکی از مقامات ارشد سازمان بهداشت جهانی اخیراً گفته است: “ما در برابر اطلاعات نادرست نیاز به واکسن داریم.”

کرونا بسیاری از کشورهای جهان را درگیر کرده و با سرعت زیادی گسترش یافته است و قربانی می‌گیرد. در بریتانیا که تا امروز فقط ۴۰ نفر مبتلا به ویروس کرونای ثبت‌‌شده دارند، ستاد مبارزه با کرونای این کشور در نخستین بیانیه‌اش، بدترین سناریوی منطقی را احتمال ابتلای ۸۰ درصدی شهروندان بریتانیا با نیم میلیون قربانی می‌داند. مسلما در چنین شرایطی برای هدایت خردمندانه چنین بحرانی نیاز به جریان درست و سنجیده اطلاعات است. انتشار نادرست اطلاعات موجب هراس شدید مردم شده و آنان را به رفتاری ناسنجیده وامی‌دارد. دربعضی نقاط ایتالیا و یا در استرالیا که فقط ۳۷ مورد مشکوک گزارش شده بود مردم سوپرها را خالی و یا غارت کرده‌اند. جاناتان مونرو[۲] زیست‌شناس دانشگاه پنسیلوانیا به‌درستی می‌گوید آنچه که در شبکه های اجتماعی جاری شده مبنی بر سلاح بیولوژیکی‌بودن ویروس کرونا و یا اشاعه روش درمان آن با سیر دردناک است.

همه ما شاهدیم بعد از آگاهی از ورود کرونا به ایران سونومی اطلاعات در شبکه‌های اجتماعی ما نیزآغاز شد. همگی روزانه صدها خبر و اطلاعات ضد و نقیض را دریافت می‌کنیم.

گروهی اشاعه ویروس را به چین نسبت می‌دهند تا بازار جهانی را با کم‌کردن ارزش پولش به‌دست گیرد و گروه دیگر ویروس را برساخته آزمایشگاه‌های امریکایی می‌دانند برای زمین‌زدن چین!

نسخه‌های فراوانی برای مداوا پیچیده می‌شود. از خوردن سیرو زنجبیل تا دودکردن اسفند و سرگین فلان حیوان زبان‌بسته!

عده‌‌ای از پزشکان سنتی هم ویروس را ساخته سوداگران دارویی امپریالیسم می‌دانند برای زمین‌زدن کشور اسلامی و فرد دیگری مدعی ساخت داروی ضد آن می‌شود. وزارت بهداشت هم در بیانیه‌ای آن را رد می‌کند. در بعضی کشورها مثل چین و ایتالیا از شیوه قرنطینه برای مهار بیماری استفاده می‌کنند و بعضی مسئولان ما این شیوه را قرون وسطایی می‌دانند.

این تناقضات و انتشار اخبار جعلی[۳] واخبار نادرست[۴] نه تنها مشکلی را آسان نمی‌کند بلکه موجب سردرگمی و سرایت بیشتر بیماری می‌شود.

پنج گروه بر اپیدمی اطلاعات می‌افزایند:

کم‌دانشان یا حتی دانش‌آموختگانی که به راحتی صرفا ناقل اطلاعات نادرست هستند. حتی بعضا پیامی را نخوانده ارسال می کنند.

گروه دوم سربازان سایبری هستند که در اقصا نقاط دنیا مستقرند. عده‌ای از آنان برای تضعیف دولت‌های هدف دست به‌کارشده و برای ناتوان جلوه‌دادن حکومت‌هایی مثل چین و ایران شروع به انتشار اخبارجعلی و ناتوان نشان‌دادن دولت‌های مستقر می‌کنند. بیهوده نبود که چین برای رد این ادعاها طی چند روز بیمارستانی عظیم را پدید آورد. سربازان سایبری داخلی را نیز نباید از قلم انداخت. آنان برای تضعیف جناح‌های مخالف دست به‌کار می‌شوند.

گروه سوم طنز پردازانی هستند که سعی می کنند با ایجاد پیامهایی در مورد ویروس بتوانند شادی را هرچند کوتاه برای خوانندگان به ارمغان آورند. البته متاسفانه گروه دوم نیز از این شیوه برای نیل به اهداف خود استفاده می کنند.

گروه چهارم هم سوداگرانی هستند که با نشر اخباری هدفمند موجب می‌شوند یک‌باره هجومی عظیم به بازار آورده شود و فروشگاه‌ها جارو شوند. قیمت زنجبیل در تهران چند‌برابر شده همانطور که قیمت دستمال کاغذی در تایوان یک‌باره چند‌برابر شده است. حتی می‌دانیم که در اثر این عوامل بورس‌های غول‌های اقتصادی هم دچار افت‌های بنیان‌کنی شده‌اند.

گروه پنجم متخصصانی هستند که از روی تعهد مطالبی را ارسال می‌کنند که ریشۀ علمی دارد. این پیام‌ها هم یا در خیل عظیم پیام‌های دیگر گم می‌شود و یا به علت تفاوت بعضی نقطه نظرها موجب سردر گمی بیشتری می‌شود.

خوب با این اوصاف چه باید کرد؟

بحرانی جهانی به کشور ما هم رسیده است. حقیقت این است که چنین بحران‌های گسترده‌ای که دامنه‌اش همه شئون زندگی فردی و اجتماعی را در حوزه‌های بهداشتی، اقتصادی، روابط اجتماعی و حتی اخلاق را دربرگرفته است نیاز به تصمیمی خردمندانه و جمعی دارد. حاکمیت اپیدمی اطلاعات که سرشار از اطلاعات نادرست و جعلی و هدفمند و تخریبی است مشکل را افزون خواهد کرد. عجیب است که این نوع پیام‌ها با سرعت بیشتری هم منتشر می‌شوند.

شاید یکی از علل اصلی بی‌اعتمادی به مراجع و رسانه‌‌های رسمی است. به‌ویژه در کشور ما به دلائلی ضریب نفوذ این رسانه‌ها افت چشم‌گیری داشته‌اند. به‌هررو نباید از این مسئله مهم بگذریم که عبور از این بحران نیاز به یک عزم ملی با وحدت فرماندهی توسط متخصصان مسئول دارد. در این برهه اعتماد به سازمان‌های بهداشتی داخلی و سازمان بهداشت جهانی و توصیه‌های آنان ضروری است.

شاید ایجاد شبکه‌هایی توسط متخصصان دست‌اندر‌کار- نه آنانی که به محض شیوع بیماری حتی مطب‌های خود را نیز بسته‌اند – با دو ویژگی شفافیت و سرعت بتواند تاحدی اعتماد عده بیشتری را جلب کند.اگر این شبکه ها در قالبی پلاتفرمی بتواند مشارکت آحاد جامعه را برای ارائه اطلاعات مفید و موثر جلب کند این کار تاثیر گسترده تری خواهد داشت.

به روشنی باید بیان کرد که عبور از این بحران جز با اتکا به شبکه‌ای تخصصی که از مراجع مسئول اطلاعات خود را کسب کنند امکان‌پذیر نیست. حتی اگر به این شبکه‌های تخصصی مسئول، اعتماد کامل هم نداشته باشیم اما نتیجه آن بهتر از دل‌سپردن و عمل‌کردن به تجویزات پیام‌های حاصل از اپیدمی اطلاعات خواهد بود. وظیفه همه ما حرفه‌مندان حوزه اطلاعات است که خود و اطرافیان را به منابع معتبر و مسئول سوق داده و شخصا از اشاعه اطلاعات مشکوک و بی‌ماخذ خودداری کنیم و زمینه‌های رشد سواد سلامت، سواد اطلاعاتی و نهایتا فراسواد را در محیطی هرچند محدود فراهم آوریم. بحران جدی و آسیب زا و غم آفرین است اما با همت و تدبیر بر آن چیره خواهیم شد.

اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد

من و ساقی بهم سازیم و بنیادش براندازیم

نشر یافته در لیزنا

 

 

[۱] Georg Simmel

 

[۲] Jonathan Moreno

[۳] Misinformation

[۴] Disinformation

درس عاشقی

شیخ حسن جوری می‌گوید:
در سالی که گذارم به جندی‌شاپور افتاد، سخنی از محمد مهتاب شنیدم که تا گور بر من تازیانه می‌زند. دیدمش که زیر آفتاب تموز نشسته، نخ می‌ریسد و ترانه‌ زمزمه می‌کند. بدو گفتم ای مرد خدا، مرا عاشقی بیاموز تا خدا را عاشقانه عبادت کنم.

 مهتاب گفت: نخست بگو آیا هرگز خطی خوش، تو را مدهوش کرده است؟ گفتم: نه. گفت: هرگز شکفتن گلی در باغچۀ خانه‌ات تو را از غصه‌های بی‌شمار فارغ کرده است؟ گفتم: نه.

گفت: هرگز صدایی خوش و دلربا، تو را به وجد آورده است؟ گفتم: نه. گفت: هرگز صورتی زیبا تو را چندان دگرگون کرده است که راه از چاه ندانی؟ گفتم: نه. گفت: هرگز زیر نم‌نم باران، آواز خوانده‌ای؟ گفتم: نه. گفت: هرگز به آسمان نگریسته‌ای به انتظار برف، تا آن را بر صورت خویش مالی و گرمای درون فرو نشانی؟ گفتم: نه.

گفت: هرگز خندۀ کودکی نازنین، تو را به خلسۀ شوق برده است؟ گفتم: نه. گفت: هرگز غزلی یا بیتی یا سخنی فصیح، چندان تو را بی‌خود کرده است که اگر نشسته‌ای برخیزی و اگر ایستاده‌ای بنشینی؟ گفتم: نه. گفت: هرگز زلالی آب یا بلندی سرو یا نرمی گلبرگ یا کوشش مورچه‌ای، اشک شوق از دیدۀ تو سرازیر کرده است؟ گفتم: نه.

گفت: هرگز شده است که بخندی چون دیگری خندان است و بگریی چون دیگری گریان است؟ گفتم: نه. گفت: هرگز بر سیبی یا اناری، بیش از زمانی که به خوردن آن صرف می‌کنی، چشم دوخته‌ای؟ گفتم: نه. گفت: هرگز عاشق کتابی یا نقشی یا نگاری یا آموزگاری شده‌ای؟ گفتم: نه. گفت: هرگز دست بر روی خویش کشیده‌ای و با چشم و گوش و ابروی خویش معاشقت کرده‌ای؟ گفتم: نه. گفت: از من دور شو ای ملعون که سنگ را عاشقی می‌توان آموخت، تو را نه.

آینده کتابخانه‌ها در عصر دیجیتال

آینده کتابخانه‌ها در عصر دیجیتال

ما در عصری به سر می‌بریم که ظاهرا نقطه عطفی در بسیاری از شئون زندگی انسانهاست.  وقتی که «گوتنبرگ» طلا ساز اهل ماینز آلمان ماشین چاپ را  اختراع کرد شاید کمتر کسی فکر می کرد که این اختراع باعث تحولات اساسی در مسائل سیاسی و اجتماعی و حتی مسائل خانوادگی شود.

نشر گسترده کتاب که ابتدا مورد توجه کلیسا هم قرار گرفته بود آهسته آهسته به منقد آن تبدیل شد و ظهور مطبوعات  بر میزان آگاهی بخشی و اثرگذاری آن افزود . مک لوهان آن دوره را کهشان گوتنبرگی نام نهاده و به خوبی عبور فرهنگ جوامع را از فرهنگ شفاهی به فرهنگ مکتوب توضیح داده است.

در سه دهه ای که «آلوین تافلر» آینده پژوه امریکایی با همکاری همسرش آن سه گانه شوک آینده –موج سوم و جابجایی قدرت را نوشت، شاید در آن زمان که این کتابها  مطالعه می‌شد کمتر جدی گرفته می شد . او پیش بینی کرده بود که اطلاعات و دانایی قدرت است . اگر مائو در چین معتقد بود که قدرت سیاسی از لوله تفنگ برمی خیزد او اعلام کرد که جابجایی قدرت در حال وقوع است و  این دوره جدید با خود شکل نوینی از : خانواده؛  نحوه کار، عشق، زندگی؛ اقتصاد ، سیاست را به ارمغان خواهد آورد.  در زمانی که موج سوم ترجمه شده بود و در کلاسهای دانشگاه گاهی توسط بعضی از استادان در مورد آن بحث می شد اغلب آن را ایده پردازی هایی دور از واقعیت می پنداشتند اما گذر زمان ثابت کرد که آن پیش بینی ها بسیاری عملی شده و حتی شتاب زیادی هم یافته است.

من گمان دارم ورود به دنیای دیجیتال و عصر شبکه‌های اجتماعی و گوشی‌های هوشمندف و عرصه ارتباطات فرد با فرد و فرد با جمع و فرهنگی که ایجاد می‌کند بسیاری از زمینه‌ها را متحول خواهد کرد.

«تافلر» در یکی از کتابهایش اصطلاح “مصرف کننده مولد» را بکار می برد.  او پیش بینی می‌کند که در آینده شما فقط مصرف کننده نیستی و خودت در حین مصرف تولید کننده هم هستی، و واقعاً الان این مسئله شکل گرفته، مثلاً شب هنگام خودتان یک سند بانکی صادر می‌کنید و مبلغی را حواله کرده و رسید آن را دریافت می‌کنید درحالیکه درگذشته برای کارهای بانکی باید روند طولانی طی می‌شد و اکنون برای این حواله بانکی شما کار ۱۰ نفر را یکفنره انجام می‌دهید، و این مصرف کننده مولد یعنی همین؛

ظهور پدیده‌های نوین بسیاری از نهادها و بسیاری از کارکردهای نهادها را دچار تحول عمیق می‌کند، ولی افراد  کمی مقاومت می‌کنند ولی واقعا این موارد رخ خواهد داد.

با آنکه ی کتابدارم و معلم کتابداری هستم، و مانند بسیاری از همکارانم باید از ماندگاری کتاب در شکل کاعذی آن دفاع کنم و در منقبت آن بسرایم اما می گویم  کتاب و مطبوعات کاعذی در حال رنگ باختن است و در سال های آینده شاهد افول بیشتر این فرم از انتشار خواهیم بود.   کتابخانه‌ها و مراکز آرشیوی حالت موزه ای پیدا خواهد کرد .

سه سال پیش بازدیدی داشتم از کتابخانه کنگره آمریکا و کتابخانه عمومی نیویورک که یکی از بزرگترین کتابخانه‌های دنیا به حساب می‌آیند، کتابداران آنجا درددل می‌کردند که شده‌اند  موزه بیشتر برای بازدید کننده دارند تا مراجعه کننده جدی!

همانطور که کتابهای  چاپ سنگی، حالت موزه ای و میراثی پیدا کردند چاپ سربی نیز اینگونه شده اند ، شک ندارم که چند سال آینده نیز همین کتابهایی که در اطراف ما هستند حالت عتیقه و موزه ای پیدا می‌کنند و سرعت تمایل انسان به سمت رسانه‌های جدید بیشتر می‌شود.

بنابراین جبر فناورانه الزام‌های خود را دیکته می‌کند چه خوشمان بیایید و یا خوشمان نیایید .

تداوم دست فرزندان ما دیگر قلم نیست حتی کیبورد نیز نیست بلکه تاچ است ! یعنی یک بچه سه چهار ساله را می‌بینید عکس می اندازد روتوش می‌کند و برای اقوام خود ارسال می‌کند و این پدیده ای تحول آفرین و عظیم است و. تداوم چشم این بچه‌ها دیگر کاغذ نیست و تداوم چشم آنها صفحه گوشی هوشمند است و این گوشی‌های نیز در حال تغییر اساسی هستند.

با این نگاه باید بدانیم که کتاب، کتابخانه و سند و آرشیو در آینده ای نه چندان دور دچار تحول اساسی خواهد شد. یک زمانی برای گوش دادن به موسیقی در یک فضای بزرگی که ۵۰۰ نفر جمع می‌شدند مجبور بودند یک ارکستر سمفونیک بزرگی داشته باشند که بیست نفر یک ساز را بزنند تا صدا به نفر آخر برسد، چون تکنولوژی وجود نداشت که صدا را زیاد کند، بعدها که تکنولوژی پدید آمد، آهسته آهسته آن نوع نگاه فقط حالت تشریفاتی و سنتی پیدا کرد و انواع نوینی از اجرا در موسیقی شکل گرفت.

به نظر می رسد که آهسته آهسته با تغییر فرم کتاب و سند و صوت و تصویر کارکرد کتابخانه و آرشیو و حتی ساختمان انها تغییر کرده و متناسب با نیاز کوچک خواهد شد.  کتابخانه‌ها نبه سمت پلت فرم شدن می‌روند، ایعنی وظیفه این مراکز  این خواهد شد که خواهنده اطلاعات را به تولیدکننده اطلاعات مرتبط کند و در این ایجاد پیوند اطلاعات نوینی ایجاد کند.

اگر کارکرد کتابخانه ها و مراکز آرشیوی را در فراهم آوری ، سازماندهی ، ذخیره و اطلاع رسانی بدانیم ظهور این پدیده های نوین در این مراحل هم تاثیرگذارند:

نشریات منتشر می‌ شوند و شما مجبورید یک یا دو نسخه از آن را حفظ کنید، جای زیادی را می‌گیرند و ایجاد فضای مناسب برای نگهداری دائم آنها هزینه بر است . وقتی می توانید  ۷۰ سال روزنامه را کامل در یک مثلا دی وی دی  ذخیره کنید چه نیازی به صرف میزان زیادی هزینه و فضاست!  البته کتابخانه ملی چون میراثی نگاه می‌کند شکل کاغذی را نیز باید نگهداری ‌کند ولی وقتی آهسته آهسته نشریاتی که منتشر می‌شود مابه ازای کاغذی نداشته باشند بنابراین کتابخانه ملی نیز باید این موارد با ابزار دیجیتال حفظ کند.

آیا فقط فراهم آوری کتاب و مطبوعات مطرح است؟ الان وب سایت‌های زیادی پدید می ایند و خاموش می شوند ، آیا وظیفه ما این است که آنها را فراهم آوری کنیم؟ آیا مباحثاتی که در کانالهای تلگرامی و یا گروه‌های واتساپی و لاین و همه این سیستم‌هایی که کار می‌کنند جزو فرهنگ ما هستند یا نیستند؟ اثر دارند یا ندارند؟

مثلا در انتخابات گذشته ریاست جمهوری، انتخابات مجلس شورای یا انتخابات شورای شهر؛ ؛ ۵۰۰ الی هزار سایت شکل می‌گیرد بعد هم از بین می‌روند، چه کسی باید آنها را حفظ کند پس نوع وظیفه ما نیز در گردآوری اطلاعات در حال تغییر است، یکی از مهمترین منبعی که اعتقاد دارم روی آن باید کار شود بحث آرشیو وب است که وظیفه سازمان اسناد و کتابخانه ملی این است که روی آن کار کند. بعضی کشورها اقدامات مفیدی را در این زمینه انجام داده اند که می توانند الگوی مناسبی باشند.

پس در نحوه گردآوری فیزیکی بر روی سیستم فعلی اثر می‌گذارد و هم آنچه را که گردآوری می‌کنیم جنس آن در حال تغییر است بالاخره شما در بعضی از این سامانه‌های عکس، می‌بینید روزانه ۵۰۰ هزار عکس به آن اضافه می‌شود، حال آن قسمتی که برعهده ما است، ما باید نگهداری کنیم یا خیر؟ یا باید اطلاع داشته باشیم یا نه – حتی نوع نگهداری باید در یک جای در پایگاههای داده سازمان جمع آوری شود و یا بحث‌های ذخیره های ابری و یا پردازش‌های ابری، به صورتی دیگری در حال شکل گرفتن هستند و این موارد مسئله هستند

در مسئله سازماندهی و پردازش  نیز تا قبل از این کتابخانه‌ها وظیفه داشتند  که هر اثری را که وارد می‌شود آن را فهرست نویسی و یا نمایه سازی کنند .  آیا ورود یکیاره ۵۰۰ هزار مقاله و یا عکس با شیوه های قبلی سازماندهی این مقدار چند دهه طول خواهد کشید ؟ آیا این شیوه پردازش یعنی ذکر مشخصات اثر و گزینش چند اصطلاح از سرعنوان و یا اصطلاحنامه به یک کتاب و یا مقاله رافع نیاز مراجعه کننده خواهد بود؟  در پردازش و سازماندهی اطلاعات نیز نگاه  باید تغییر کند . اگر بخواهیم بحث‌های پردازش و سازماندهی ماشینی را داشته باشیم باید آگاه باشیم که در تشخیص متن، در انتصاب واژگان، در لیبل گذاری متون، نهایتا در ایجاد  فراداده ها از پدیده های نوین نظیر هوش مصنوعی و داده کاوی چگونه باید بهره مند شویم.

پدیده های نوین در ذخیره و نحوه اطلاع رسانی نیز تغییرات اساسی پدید می آورند . شاید شکل نوین اطلاعات نیازی به مکانهای وسیع نداشته باشد اما نگهداری و اطلاع رسانی از این اطلاعات نیز پر خرج و خطیر است . تصور رایج این است که  ذخیرگاه های دیچیتال ارزان و به راحتی در دسترس خواهند بود.  درحالیکه اگر بخواهیم مثلا یک ترابایت اطلاعات را حفظ کنیم و از انها سرویس بدهیم بحثهای امنیتی و مهاجرت این اطلاعات بسیار هزینه بر خواهد بود.

خلاصه کلام اینکه به نظر می رسد که  ساختمان کتابخانه‌ها «کوچک و کوچکتر» خواهند شد و کتابخانه‌های ملی نیر در آینده می‌توانند حتی قالب موزه ای پیدا کنند، به علت منابع و اشیای که از گذشته در آنها موجود بوده و نکته آخر بحث اطلاع رسانی است زیرا باور بنده این است که براساس نظام‌های نوین، جنس اطلاع رسانی ما را نیز متفاوت خواهد کرد.

چگونه است که با آیدی و پسورد خودتات در گوگل جستجو می‌کنید بعد از چهار ماه سیستم سمت و سوی جستجوی های شما را تا حدی شناسایی کرده است . لذا یک واژه را بنده جستجو می‌کنم و یک جواب می‌آید و شما جستجو می‌کنید یک پاسخ دیگری می‌آید، چرا؟ چون شما را شناخته و برایتان یک درخت معرفتی ترسیم کرده است، بنابراین برای بنده که در حوزه کتاب و کتابداری کار می‌کنم و برای فرد دیگری که در حوزه معماری است درختواره ها تعریف می‌شود و پیشنهادها بر اساس آن ارائه می شود. کتابخانه های هوشمند  نیز لاجرم باید هم به شناسایی مراجعان مبادرت ورزند و هم در تحلیل محتوای منابع خود غیر خطی عمل کنند.  ما الان به صورت خطی اطلاع رسانی می‌کنیم یعنی اینکه شما درباره فردوسی جستجو می‌کنید لیستی از ۵۰ کتاب، ۶ پایان نامه و ۷ مقاله نشان داده می‌شود ولی نظام‌های نوین و هوشمند می‌آیند این موارد را تلفیق کرده و تولید دانش جدید می‌کنند و حتی پیشنهاد می‌دهند که این کاری که دارید انجام می‌دهید می‌توانید از این مسیر عبور کرده تا نتیجه بگیرید.

خلاصه کلام اینکه جبرفناورانه الزاماتی را دیکته می کند .  چه بخواهیم و چه نخواهیم به سمت تغییر  کارکردهای کتابخانه‌ها و مراکز آرشیوی و هم چنین تغییر وظایف کتابداران و آرشیویستها در حرکت هستیم. رفتار اطلاع یابی و نیازهای مراجعه کنندگان نیز در حال تغییر است ؛ موفق آنانی خواهند بود که بجای مقاومت در برابر تغییر به استقبال آن بروند .

http://skosmos.nlai.ir/asfa-lib/fa/page/asfa154742

http://skosmos.nlai.ir/asfa-lib/fa/page/asfa154671

http://skosmos.nlai.ir/asfa-cul/fa/page/asfa160733

http://@prefix asfalib: <http://skosmos.nlai.ir/asfa-lib/fa/page/> . @prefix skos: <http://www.w3.org/2004/02/skos/core#> . asfalib:asfa1704243 skos:prefLabel “китобхонашиносӣ ва маълумотдаҳӣ”@tg, “علم المکتبات و الاعلام”@ar, “کتابداری و اطلاع رسانی”@fa, “информационно-библиотечное дело”@ru, “Library and Information Science”@en ; a skos:Collection ; skos:member asfalib:asfa1704242 . asfalib:asfa a skos:ConceptScheme . asfalib:asfa154742 skos:altLabel “کتابخانه های ملی”@tg, “кэтобхонэҳҳое мэллӣ”@tg, “مکتبات الوطنیه”@ar ; skos:prefLabel “китобхонаҳои миллӣ”@tg, “Национальные библиотеки”@ru, “National Libraries”@en, “کتابخانه های ملی”@fa, “المکتبات الوطنیه”@ar ; skos:broader asfalib:asfa154712 ; skos:inScheme asfalib:asfa ; a skos:Concept . asfalib:asfa1704242 skos:prefLabel “китобхонашиносӣ ва маълумотдаҳӣ”@tg, “علم المکتبات و الاعلام”@ar, “کتابداری و اطلاع رسانی”@fa, “информационно-библиотечное дело”@ru, “Library and Information Science”@en ; a skos:Collection ; skos:member asfalib:asfa154742 . asfalib:asfa154712 skos:prefLabel “Китобхонаҳо”@tg, “المکتبات”@ar, “کتابخانه ها”@fa, “Библиотеки”@ru, “Libraries”@en ; a skos:Concept ; skos:narrower asfalib:asfa154742 .

شعری از مارگوت بیکل

برای تو و خویش
چشمانی آرزو می‌کنم
که چراغ‌ها و نشانه‌ها را
در ظلمات‌مان
ببیند

گوشی
که صداها و شناسه‌ها را
در بیهوشی‌مان
بشنود

برای تو و خویش، روحی
که این همه را
در خود گیرد و بپذیرد
و زبانی
که در صداقت خود
ما را از خاموشی خویش
بیرون کشد
و بگذارد
از آن چیزها که در بندمان کشیده است
سخن بگوییم